Telegram Web Link
آخرین همکارِ دهخدا

دبیرسیاقی آخرین همکار مرحوم دهخدا بود که نه سال با این بزرگوار توفیق همکاری و هم‌نشینی داشت. نود و نه سالِ پیش در خاندانی به دنیا آمد که در دورهٔ صفویه از لبنان به قزوین (که آن ایّام پایتختِ صفوی بوده)، می‌آیند. وی در طولِ عمر پربرکتش بیش از صدوبیست کتاب و مقالاتی فراوان تألیف کرد. نقش او در تألیفِ لغت‌نامهٔ دهخدا چنان است که دکتر حسن انوری می‌گوید: «اگر تلاش‌های او نبود، لغت‌نامه پایان نمی‌یافت یا برای پایان یافتن، زمان درازتری می‌طلبید». او فقط صاحبِ مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی نبود. بسیاری از متونِ اصلی ادبیاتِ ایران را تصحیح کرده که هرچند ممکن است بر بعضی اشکالاتی وارد باشد، ولی هنوز هم جزو بهترین تصحیح‌های متون مزبور محسوبند و با گذشت دهه‌ها فراتر از آن کارها نرفته‌ایم. شاهنامهٔ فردوسی، دیوان منوچهری و فرّخی و عنصری و دقیقی، پیشاهنگانِ شعرِ فارسی (که شاملِ احوال و اشعارِ پراکندۀ شعرای متقدّم زبان فارسی است) و نیز برگردانِ شاهنامه به نثرِ روان، از جملهٔ این آثار است.

💢 البته کارهای او به ادبیات ختم نمی‌شود و کتاب‌های فراوان در زمینهٔ تاریخ نیز دارد. مثلاً در کتابِ «صد سلسله» نام و مدت فرمانروایی شاهان و فرمانروایان هرسلسله را به اجمال معرّفی کرده. یا کتابی مفصّل در «سیرتاریخی بنای شهر قزوین» از خود به یادگار گذاشته.
او در سالِ هفتادوسه به زادگاهش قزوین بازگشت ولی آنجا هم دست از فعالیت نکشید و به جز تدریس در دانشگاه، در خانهٔ شخصی خود نیز بانی جلساتِ هفتگیِ خواندن متونِ کهن شد. در این دورهٔ روزهای چهارشنبه نه تنها شاهنامه تماماً خوانده شد، بلکه در آن به خواندنِ ویس‌ورامین، دیوان منوچهری، بوستان سعدی، تاریخ بیهقی و چهارمقالة نظامی عروضی نیز پرداختند. جالب است که این جلسات به این عناوینِ مشهور ختم نمی‌شود و در آن متونی گمنام‌تر مثلِ کلیات شاه‌داعی شیرازی، برزونامه، همای‌نامه و حتّی دیوان پروین اعتصامی نیز خوانده می‌شود. جلساتی که خود از مهمانان پذیرایی می‌کرده و به شدت به برگزاری آنها معتقد بوده. در حدی که اگر کسی دیر می‌رسیده یا زودتر از موعد جلسه را ترک می‌کرده، بسیار ناراحت می‌شده.

💢دبیرسیاقی انضباطی مثال زدنی داشت و همیشه با ظاهری آراسته دیده می‌شد. به گونه‌ای که این اواخر که محاسنش بلند می‌شود و ژولیدگی‌های پیری بر او اثر می‌گذارد، تمایلی به انتشار عکس‌هایش نداشته. نکتهٔ حاشیه‌ای جالب در ظاهرِ او تقیّد او به بستنِ کراوات است که در کمتر عکسی بدون این هیأت ظاهر می‌شود. یادم هست که صداوسیما چند سال پیش برای فرار از این ماجرا، کادر را به صورتی تنظیم کرده بود که کراواتِ استاد پشتِ گلدانی مخفی بماند! نیز یکی از همکارانِ ایشان در لغت‌نامه تعریف می‌کرد که در اوایلِ دههٔ شصت و آن فضا، ایشان کماکان با همان وضعیت در مؤسسهٔ لغت‌نامه حضور می‌یافت. یک‌بار شخصی به ایشان می‌رسانَد که بعضی حضرات به این شمایل معترضند. ایشان با همان جدیّتِ علمی می‌گوید: من قانونی در منعِ بستنِ کراوات ندیده‌ام ولی اگر مصوبه‌ای در این مورد به بنده نشان بدهند، محال است پس از آن، از قانون تمرّد کنم و در جایی که منعِ قانونی دارد با کراوات ظاهر شوم.

💢نیز وقتی کتاب یادداشت‌های مرحوم علی‌اصغر حکمت را در دولتِ دهم به چاپ سپرد، «اصلاحیه‌»ای به اندازهٔ حجم کتاب دریافت کرد که از جمله از ایشان خواسته بودند، مقدمه‌ای در مذمّتِ مرحوم حکمت بنویسد و هرجا اسمِ محمدرضا و رضاخان بوده، آن صفحه را حذف کند! که گویا ایشان حاضر به پذیرش هیچ‌یک از این موارد هم نشدند.

💢او از نسلِ استادانِ پرکار و بی‌حاشیه و جدّی‌ای بود که به دانش برای دانش اهتمام می‌ورزیدند و اجازه ندادند مسائلِ حاشیه‌ای بر کارشان اثر بگذارد. دبیرسیاقی در پایان زندگی‌نامه‌اش در ارزیابی کارنامهٔ خود، به این نقلِ قول دکترخانلری دربارهٔ زندگی‌اش اشاره می‌کند که گفته: «عمرِ دوهزار و پانصد ساله دارد»(به دلیلِ مؤانست با تاریخ و فرهنگ) و می‌گوید با آنکه عمری طولانی یافته، ولی باز هم به گفتهٔ ابنِ سینا، «عرض زندگی» برایش مهم‌تر است: «این همه را چون گرد آوریم، «عرض زندگی» را به مرز بیش از هزار و دویست سال می‌رساند؛ اما به قولِ جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی «این همه خود طیبت است»، حقیقت آن است که کسایی مروزی بیان کرده است: به کف چه دارم ازین سالیان شمرده تمام / شمارنامهٔ با صدهزارگونه وبال»

(نقل‌قول‌ها عمدتاً از جشن‌نامهٔ ایشان در مجلهٔ بخارا (شمارهٔ117) آمده است.)

چاپ شده در اعتماد امروز هفدهم مهرماه
https://www.tg-me.com/oragheparishan
👍2
بد و خوبِ شجریان

اظهار نظر دربارۀ شجریان، می‌تواند کاری خطرناک باشد! مدت‌هاست او دیگر به چیزی بیش از یک «خواننده» تبدیل شده و یک جریان، یک رخدادِ بسیار مهم است. در جامعۀ ما که همه‌چیز مستعدِ تقدس است، او برای عدّه‌ای باری مقدس دارد و برایِ جمعی رمزِ فتنه است...
https://bit.ly/2Y8YErK
👍3
جلساتِ حافظ‌خوانی در نیمۀ دوم سال، از ساعت پنج‌ونیم برگزار می‌شود.
هر جلسه مستقل است و حالتِ ترمی و اول و آخر ندارد.
ممنوع است مگر اینکه خلافش ثابت شود!

🚵‍♂️در این ایّام که انگار «بورسِ اخبار بد» باید نامیدش، خبرهای خوبی از وزرات آموزش پرورش و ابتکاراتِ وزیرش به گوش می‌رسد. فضای آموزش پرورش بسیار محافظه‌کارانه و خموده و یخ بسته است. هر حرکتِ نویی با مخالفت و مقاومت روبه‌روست و اصل بر این است که اساساً نباید کاری تازه انجام شود. نمونه‌ای گویا از فضای بستهٔ «سنّت» که در آن حرکاتِ تازه «بدعت» شمرده می‌شود. بدعت، با «بدیع» و تازه هم‌ریشه است و این که چنین بارِ منفی‌ای دارد، خود گویایِ عمق فاجعه هست.

🚲در این میان، یکی از دوستان معلّم، می‌گفت که به تازگی چند مدرسه در اصفهان مانع آوردن دوچرخه به مدارس شده‌اند.
برای کسانی که اطّلاع ندارند، عرض می‌کنم که: در اصفهان دوچرخه سواری رسمی قدیمی و شایع است و به خصوص نوجوانان از دیرباز با دوچرخه به مدرسه می‌رفته‌اند. در سریال «قصه‌های مجید» بخش‌هایی از این سنّت به خوبی تصویر شده بود. این دوستِ معلّم می‌گفت اخیراً بعضی مدیران به بچه‌ها گفته‌اند که حق ندارید دوچرخه‌هایتان را توی مدرسه بیاورید. توجیهشان این بوده که: فضایِ کافی در حیاط مدرسه نداریم و نیز ممکن است دوچرخه‌هایتان سرقت شود. یکی دیگر از مدیران فرموده بودند: نه تنها نباید با دوچرخه به مدرسه بیایید، بلکه اگر بفهمم اصلاً با «چرخ» (در اصفهان این‌طور می‌گویند) آمده‌اید، پنج نمره از انضباطتان کم می‌کنم. (یعنی اگر کسی با دوچرخه بیاید و آن را در کوچه هم بگذارد، باز از انضباطش کم می‌شود!)

🚴‍♂️از این قضیه به شدّت تعجب کردم. فکر می‌کردم مدیر و ناظم‌ها چقدر باید خوشحال باشند که این فرهنگ از نوجوانی در شهر مرسوم است. مگر فواید دوچرخه سواری، چیزی‌ست که پنهان باشد؟ موضوع را به یکی از مسؤلین آموزش پرورش اصفهان که از دوستان خوبم است، اطّلاع دادم. تعجّب کرد و قولِ رسیدگی داد و در عین حال از کمبود بودجه و فضای آموزشی و... گله کرد و گفت: اولویت این است که در حیاط برای خود بچه‌ها جا باشد، بعد به دوچرخه‌هایشان می‌رسد. گفتم: اتّفاقاً شهرداری پیشنهاد داده که اگر خواستید، برای قفل کردنِ دوچرخه هم مجاناً وسیله در اختیارتان می‌گذاریم.
غیر از اینها به آن دوست گفتم: اوّلاً این را می‌شد با خودِ بچه‌ها در میان گذاشت. بهتر نبود بهشان می‌گفتند: ما به این دلیل می‌گوییم توی حیاط دوچرخه پارک نکنید و بعد رأی گیری می‌کردند که ببینند، بچه‌ها حاضرند بخشی از حیاط را به این صورت واگذار کنند، یا نه.

🚴‍♀️دوم، حقیقتاً نمی‌فهمم دیگر به مدیر چه ربطی دارد که بچه با چه وسیله‌ای به مدرسه آمده. مشکل اصلی من همین جاست که چطور مدیر مدرسه به خودش اجازه می‌دهد دربارهٔ وسیلهٔ نقلیهٔ بچه‌ها هم تصمیم بگیرد. فاجعه‌بارترین قسمت هم اینجا بود که این عزیزان فقط بلدند تهدید کنند.

⭕️متأسفانه در شیوهٔ تربیتی ما این روند حاکم است که وقتی دربارهٔ چیزی اختیاری داریم، بنا را بر محدودیت و ممنوعیت می‌گذاریم. یعنی بنای مدیران و کسانی که اختیاری دارند، بر این است که همه‌چیز را ممنوع بدانند، مگر آنکه خلافش ثابت شود. در صورتی که حتّی در شرع هم همه چیز مباح است مگر آن که حرمتی به اثبات برسد. اگر تا به حال به این موضوع دقّت نکرده‌اید، در ادارات و مراکزِ دولتی و هرجایی که یک سرش به دولت می‌رسد، از اجازه برای کاری تازه بپرسید، قاعده بر پاسخ منفی و ممنوعیت است. نمونهٔ ساده‌اش همین دوچرخه‌سواری خانم‌ها!

بعد التحریر: نمونهٔ دیگرش همین آوازخوانی در کنار پل!

چاپ شده در روزنامهٔ اعتماد
https://www.tg-me.com/oragheparishan
اکثریت مردم دیندارند یا بی‌دین؟
💢ماجرای کشته و نابینا‌شدنِ عده‌ای از هموطنان به دلیلِ مصرفِ مسکر، دوباره توجه‌ها را به این معضل جلب کرد. جناب عباس عبدی در روزنامهٔ ایران مطلبی نوشته بودند که نقدِ کیهان اکثر جامعه را از انتشارش با خبر کرد. به دنبالِ آن امام جمعهٔ محترم تهران با انتقاد شدید از آن صحبت، گفتند که: چرا هیأت نظارت بر مطبوعات با این مطلب برخورد نکرده.

💢هنوز یادمان هست که در ابتدای انقلاب به مردم وعده داده می‌شد که: همه در اظهارِ نظر آزادند و بناست کمونیست‌ها بیایند در دانشگاه به تدریسِ مبانی کمونیسم بپردازند. حال چه شده که پس از چهل سال به راحتی می‌گوییم اگر کسی حرفی زد که ما نمی‌پسندیم، به جای پاسخ دادن، باید از قوهٔ قهریه استفاده کرد؟ اصلاً فرض کنیم سخنی صد در صد غلط بود، باز هم چرا باید جوابِ اندیشه را با «برخورد» داد؟ سعدی فرمود: دلایلْ قوی باید و معنوی / نه رگ‌های گردن به حجّت قوی.

💢جالب است که اگر خودِ مقالهٔ جنابِ عبدی را بخوانید، متوجه می‌شوید که این همه غوغا بر سرِ هیچ است و این خبرها هم نبوده. ولی به فرض که ایشان به همین عریانی گفته باشد: «به فلان دلیل مشروب را آزاد کنید»، خب دیگر دعوا برایِ چه؟ شما هم بیایید بگویید: به این دلیل نباید آزاد کرد. (کما این که ممنوع است). باری بحثِ من مربوط به این بخش از سخنان خطیبِ عزیز نمازجمعه نیست. ایشان در ادامه گفته‌اند: «امروز می‌گویند شراب را آزاد کنید، فردا می‌گویند بی‌حجابی را آزاد کنید، حتماً بعدها هم می‌گویند اسلام را به رفراندوم بگذارید، در حالی که این آرزو را به گور می‌برند.»
این صحبت مبتنی بر یک پیش‌فرض عجیب است؛
اگر رفراندومی در ایران برگزار شود، مردم به دین و حکومت دینی نه خواهند گفت، بنابراین، حضرات تن به نتایج همه‌پرسی نمی‌دهند و لذا پیاپیش مانع انجامش خواهند شد.

💢آیا عزیزان متوجه پیام غیر مستقیم خود و تبعات این صحبت هستند، یا منظورشان چیز دیگری‌ست؟ اگر چنین باشد، باید گفت که منظورشان را خوب بیان نکرده‌اند. بنده شبیهِ این استدلال را دربارهٔ حجاب هم می‌شنوم. می‌گویند اگر گشت ارشاد را برداریم، ظرف مدّتی کوتاه همه‌جا با بی‌حجابی یکی می‌شود. یعنی باز پیش‌فرض این است که: اکثریت خواهان بی‌حجابی‌اند. کاری به این نداریم که بر طبقِ دموکراسی باید به فرمانِ اکثریت تن داد، ولی تناقض اینجاست که شما از طرفی انجامِ این امور را به «خواست اکثریت» مستند می‌کنید و از سویی می‌گویید: اگر اینها آزاد شود دیگر چیزی از دین باقی نمی‌مانَد.

💢به هر حال من یکی که اینقدر که این حضرات از بی‌دینی مردم مطمئنند، مطمئن نیستم!

چاپ نشده در اعتماد
Forwarded from نشان
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست

( اندر حکایت حذف یک سخنرانی خوب)

عصری یکی از دوستان آمد منزل ما و گفت: خبر داری سایت دانشگاه در گزارشی که از سمینار حافظ ارائه کرده، یک کلمه‌ از سخنان دکتر محمدرضا ضیاء را نقل نکرده؟!
گفتم: امکان ندارد. آن سخنرانی کمّاً و کیفاً بهترین بخش سمینار بود. باید خودم ببینم.

سایت را دیدم. یک کلمه از آن سخنرانی ۴۷ دقیقه‌ای نقل نشده بود، از هشت عکسی هم که گذاشته‌ بودند یکی از آقای ضیاء نبود!! حتی عکس بندهٔ رو سیاه که هیچکارهٔ آن جمع بودم بود و عکس ایشان نبود!!

دوستم گفت: حالا دیدی، سخنان ایشان را عالماً عامداً سانسور کرده‌اند؟!
گفتم: بعید است عمداً این کار رو ‌کرده باشند.
گفت: چرا؟
-گفتم: چون دوستانی که دست‌اندر کار این گونه امور هستند غالباً اهل قرآن و جلسات قرآن خوانی هستند، حتی خودم بارها دیده‌ام که پشت میز کارشان مصحف شریف را گشوده و مشغول خواندن بوده‌اند‌.
گفت: چه ربطی دارد؟
گفتم: ربطش این است که این دوستان قطعاً آیه شریفه:
’’ فَبشّر عبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ... ( زمر ۱۸) را خوانده‌اند و محال است که خلاف آن عمل کنند.
وانگهی در سخنان آقای ضیاء چیزی نبود که به مذاق دوستان ما خوش نیاید.
گفت: چرا بود.
گفتم: چه چیز؟!
گفت: اینکه ایشان گفتند که در زمانه حافظ هم مثل روزگار ما بازار زهد‍ِ ریایی داغ و دماغ ریاکاران چاق بوده، و این ابیات حافظ را خواندند:

آتش زهدِ ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند

گفتم: ای بابا؛ وجود ریا و تزویر در جامعه ما که _به تجلی‌ست از در و دیوار. کیست که منکر آن باشد و کیست که نفهمد این ابیات اتفاقاً از غیرت دینی حافظ حکایت می‌کند؟!!
نه این دلیل حذف آن سخنرانی از آن گزارش نیست.

ناگهان با حس و‌حال مرحوم ارشمیدس گفت: آهان فهمیدم.
گفتم: زود بگو چی فهمیدی؟
گفت: به نظرم از سبیل‌های آقای ضیاء خوششان نیامده، آره همینه.
گفتم: مهمل نگو! آخه ریش و سبیل افراد و ظاهر آنها چه ربطی به سخنان‌شان دارد؟ تازه دکتر ضیاء با همین سبیل‌های آویخته از خیلی محاسن‌پروران دیندارتر است. همین دیروز که با هم کرمان بودیم اول از همه رفتیم مسجد جامع شهر و من شاهد بودم که ایشان چطور مسحور هنر دینی آن شده بودند و راجع به آن به گرمی و شور سخن می‌گفتند.
گفت: من که دیگه عقلم به جایی قد نمی‌دهد. پس چرا سخنان ایشان را حذف کرده‌اند؟
گفتم: تو دستکم عقلی داری که به جایی نرسد من که عقلی ندارم چی بگم؟!!
-گفت‌ پس بیا سخنرانی ایشان در سمینار حافظ را در دسترس همکاران و دوستان بگذاریم شاید آنها بفهمند که اشکال از کجا بوده.
گفتم: دیدی تو عقل داری و‌من ندارم؟!»

@mohsenpourmokhtar
👍1
Audio
گذری اجمالی به دنیای حافظ.
سخنرانی بنده (رضا ضیاء) در دانشگاه رفسنجان.
۹۷/۹/۶

https://www.tg-me.com/oragheparishan
Forwarded from نشان
این هم دکتر ضیاء با همان سبیل معهود در مسجد جامع کرمان.
@mohsenpourmokhtar
...باز هم پیش آمده که می‌بینم مردم از «کثرت غلط‌های املایی در این روزها» تعجب می‌کنند. در جوابشان عرض می‌کنم که: غلط املایی همیشه بوده، منتهی در قدیم عامۀ مردم آنقدرها اهل نوشتن نبوده‌اند و طبعاً این «دیکته‌های نانوشته» بی غلط بوده....
https://telegra.ph/%D8%BA%D9%84%D8%B7-%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C-12-12
تأمّل در یک رباعی

تا چند زبان تیز چو شمشیر کنی/ وز مدح، سگی را صفتِ شیر کنی
انبانِ دروغ را زبرزیر کنی / تا این شکمِ گرسنه را سیر کنی
کمال اسماعیل (قرن ۶ و ۷)

گاهی آدمی مشغول و مجبور به کاری است، ولی در میانۀ ماجرا، همین که از بالا به آن نگاه کرد، دلش به هم می‌خورَد از کاری که دارد می‌کند. گاه خودِ زندگی هم همین‌طور است؛ تا وقتی مشغولش هستیم و به ماهیتش فکر نمی‌کنیم، جذاب است، ولی با نگاهی دیگرگونه همه‌چیز پوچ و تبدیل می‌شود به «هیاهوی بسیار از بهرِ هیچ».

شعر از شاعری است که اساساً فلسفۀ کارش همین مدحِ سلاطین است و به‌اصطلاح با آن «کنار آمده» است و چه‌بسا بارها از این کار دفاع هم کرده است. ولی لحظه‌ای در خود تأمّل می‌کند و، دل‌زده از کارِ خودش، این‌گونه شکوه می‌کند. اقراری صادقانه به این‌که «کیستند این‌ها که برسازیمشان / سر به پای از حُمق اندازیمشان».(از حمیدی شیرازی)
می‌گوید که منِ شاعر «سگی» را به «شیر» تشبیه می‌کنم. سپس، امرِ مجردی چون «دروغ» را تبدیل به چیزی انضمامی و ملموس کرده که در «انبان» ریخته شده و فرآیندِ مدح را به «زیر و رو کردنِ انبان دروغ» تشبیه نموده، و بعد، این دردِ دل صمیمانه که: همۀ اینها برای این است که شکم گرسنه‌ام را سیر کنم.

(چاپ شده در بخارا و اعتماد)

https://www.tg-me.com/oragheparishan
سگانِ گرسنه
بامدادان سگان گرْسنه را/ رایِ عشرت برآسمان باشد
این بِدان نیک مفتخر گردد / وآن ازین نیک شادمان باشد
دوستی از میانه برخیزد / استخوانی چو در میان باشد
صحبت مردمان نامردم / تا بدانی که همچنان باشد*

💢این قطعۀ بی نظیر، وصفِ کوتاه و دردناکی از اخلاق در سرزمین ما و جاهای دیگری است که در آن صلح و سازش تنها تا زمانی است که منافعِ اشخاص در میان نباشد. همه با هم خوبند و به هم افتخار می‌کنند ولی به محضِ آن که بحثِ سودِ شخصی پیش آمد «دوستی از میانه برخیزد» و کسی کسی را به جا نمی‌آورَد!

هرچند از نظر هنری، دلم می‌خواست شاعر دیگر بیتِ آخر را اضافه نمی‌کرد. او همۀ آنچه را می‌خواسته در همان سه بیت گفته است و دیگر نیازی نبود که نتیجه گیری‌اش را هم در پایانِ قطعه بگنجاند. به نظرم یکی از تفاوت‌های نوابغ هنری با عامۀ هنرمندان همین است که به شعور و دریافتِ مخاطب اعتماد دارند و دائم در پی شیرفهم کردنِ او نیستند.


*«سفینۀ شاعران قدیم»، (جُنگی خطی احتمالاً متعلق به قرن هفتم) به کوشش محمدرضاضیاء، (در «متون ایرانی ۳» به کوشش جواد بشری ، ص ۳۵۱). در کتاب، نامِ شاعر این قطعه نیامده و هرچند در جنگ ۹۰۰ مجلس به نامِ ناصرخسرو آمده ولی بعید است از او باشد.

کلمۀ «صحبت» (که در بیتِ آخر آمده) در متونِ کهن عموماً یعنی مصاحبت
https://www.tg-me.com/oragheparishan
👍1
علی مطهری:
▪️«همین امروز اگر برای حجاب رفراندوم برگزار کنیم جامعه به حجاب رأی می‌دهد... بخشی از همین خانم‌های بی‌حجاب و بدحجاب در رفراندوم به حجاب رأی می‌دهند؛ بنابراین فکر نکنید اگر نظرسنجی برگزار شود همه به بی‌حجابی رأی خواهند داد.»

⭕️اینکه بخشی از خانم‌های بی‌حجاب هم به حجاب اجباری رأی می‌دهند، معمایی‌ست که فقط این بزرگوار می‌تواند حلش کند! نیز باید گفت در هر رفراندومی اصولاً نصف به علاوهٔ یک کافی‌ست و نیازی نیست «همه» به چیزی رأی بدهند!

البته این بزرگوار در ادامه فرموده‌اند که:
«در حال حاضر جامعهٔ ما به معنی واقعی اجبار در مورد حجاب وجود ندارد. اگر ما شکل خاصی از حجاب را اجبار کنیم، مثلاً بگوییم همه چادر به سر کنند یا روبنده بزنند این به معنی اجبار است، اما وضعیت الان به شکل حجاب اجباری نیست.»

⭕️نمردیم و معنی اجبار و عدم اجبار را هم فهمیدیم!
به نظرم در قیاس با این منطق، حتی اگر روبنده هم اجبار شود، می‌توان گفت: اگر فقط روبندهٔ سیاه مجاز بود، می‌شد گفت حجاب اجباری، ولی الان که هم روبندهٔ سیاه هم سفید و هم بنفش مجازست، نباید گفت حجاب اجباری داریم!
عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی
بر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی
مولوی
قرن هفتم

نیز ناصرخسرو فرمود:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

نوزدهم دی ماه
(و عاقلان را اشارتی بس)
بازرسی و بازداشت خانم مرضیه هاشمی کارمند پرس‌تی‌وی در هنگام ورود به امریکا، خوراک خبری بی‌نظیری برای صداوسیما فراهم کرده که باز به «نقض حقوق بشر در خود کشورهای غربی» اعتراض کنند.
ولی برای تقریب به ذهن باید گفت که تصور کنید یک خانم ایرانی به امریکا برود و پس از تغییر دین، برود مجری وی‌اُاِی بشود و بخواهد دوباره سری به ایران بزند.
بعد تازه اعتراض کند که چرا در حجابش دخالت کرده‌اند و بگوید در بازداشتگاههای ایران غذای متناسب با مذهب او برایش مهیا نبوده!

#سنگ‌پا

پی‌نوشت:
البته که حکومت‌ها غلط می‌کنند کسی را بی‌دلیل بازداشت کنند. چه امریکا باشد، چه دیگران.
کاش آماری مشابه هم از میزان اختصاص این هزینه‌ها توسط دولت ارائه می‌شد.یعنی می‌گفتند که همزمان دولت از جیبِ همین مردم چقدر برای امثال این امور هزینه کرده...
نصب تلفن، در ورودی مدرسهٔ شفیعیه اصفهان، (عهد شاه عباس دوم صفوی). ادارهٔ میراث فرهنگی اصفهان چه می‌کند؟!
اوّلین قدم برای حرف زدن دربارهٔ آثارِ قدما آنست که مطمئن شویم آن آثار از آنهاست. تا وقتی این اطمینانِ نسبی در دست نباشد، هرچه بگوییم بادِ هواست. مثلِ این است که قاضی بر اساسِ حرفِ متهم حکمی بدهد، ولی بعداً معلوم شود که متهم بیچاره اصلاً آن حرف‌ها را نزده!
https://telegra.ph/نیساری-02-03
2025/07/13 18:51:21
Back to Top
HTML Embed Code: