مشكل من؟
کافیه یچیزی یک دقیقه منو به هم بریزه.
تا ۴۸ ساعت بعدش درگیری روانی دارم.
#پارتپانصدوسهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
کارن: من امشب میرم پیش رامین بمونم! شاید ی خطایی دیدم ازش!
من: برو ولی چیزی بهش نگو! فردا خودم میام بالا سرش!
باشه ای و گفت و از اتاق رف!
از کشو ی سیگار برداشتم و روشن کردم!
یه پک گرفتم و به فکر فرو رفتم!
من کی انقد ضعیف شده بودم ک انقد راحت تو شهرم نفوذ کنن؟
من کی انقد ناچار شده بودم ک شهرمو ب مدت ۶ سال ول کنم و برم؟
مگه چیه این عشق ک انقد آدمو ضعیف و پر از نقطه ضعف میکنه؟
فکرم خیلی داغون بود! احساس میکردم قدرت قبل رو ندارم! منی ک هیچکس جرعت نداشت صاف تو چشام نگاه کنه الان نمیتونم مچ چنتا نفوذی رو بگیرم!
سیگارو تو جاسیگاری خاموش کردم و برگشتم ب اتاقمون!
تمنا خواب بود و صدای شرشر آب از حموم میومد!
رفتم سمت حموم! صدای شاردا و ترانه میومد!
تو این حال بودم ک تمنا صدام زد: شاهان؟
برگشتم: جانم؟
تمنا: چیشده بود؟ کی زنگ زد؟
نخواستم چیزی بگم ک استرس بگیره واسه همون گفتم: کارن بود! میگف سر نخ پیدا کرده از افسون و رسول!
لبخندی زد و گفت: وای خدایا شکرت! اگ پیداشون کنی نکششون! با اون افسون کار دارم!
لبخند کمرنگی زدم و گفتم: خودت میخوای تیکه تیکهاش کنی؟
تمنا: آره!
من: آخه تو؟
تمنا: عزیزم دست کم نگیر! تو ۶ سال نبود تو منم نسخه دوم شاهان اشراف زاده شدم! بی رحم تر از بی رحم!
رفتم نزدیک و دماغشو کشیدم و گفتم: چه غلطا!
نگاشو ازم گرفت و با انگشت های دستش بازی کرد!
من: چیشد؟ ناراحت شدی؟
تمنا: نه!
من: پس چیشد؟
تمنا: نمیدونم یهو دلم گرفت!
#فصلدوم
کارن: من امشب میرم پیش رامین بمونم! شاید ی خطایی دیدم ازش!
من: برو ولی چیزی بهش نگو! فردا خودم میام بالا سرش!
باشه ای و گفت و از اتاق رف!
از کشو ی سیگار برداشتم و روشن کردم!
یه پک گرفتم و به فکر فرو رفتم!
من کی انقد ضعیف شده بودم ک انقد راحت تو شهرم نفوذ کنن؟
من کی انقد ناچار شده بودم ک شهرمو ب مدت ۶ سال ول کنم و برم؟
مگه چیه این عشق ک انقد آدمو ضعیف و پر از نقطه ضعف میکنه؟
فکرم خیلی داغون بود! احساس میکردم قدرت قبل رو ندارم! منی ک هیچکس جرعت نداشت صاف تو چشام نگاه کنه الان نمیتونم مچ چنتا نفوذی رو بگیرم!
سیگارو تو جاسیگاری خاموش کردم و برگشتم ب اتاقمون!
تمنا خواب بود و صدای شرشر آب از حموم میومد!
رفتم سمت حموم! صدای شاردا و ترانه میومد!
تو این حال بودم ک تمنا صدام زد: شاهان؟
برگشتم: جانم؟
تمنا: چیشده بود؟ کی زنگ زد؟
نخواستم چیزی بگم ک استرس بگیره واسه همون گفتم: کارن بود! میگف سر نخ پیدا کرده از افسون و رسول!
لبخندی زد و گفت: وای خدایا شکرت! اگ پیداشون کنی نکششون! با اون افسون کار دارم!
لبخند کمرنگی زدم و گفتم: خودت میخوای تیکه تیکهاش کنی؟
تمنا: آره!
من: آخه تو؟
تمنا: عزیزم دست کم نگیر! تو ۶ سال نبود تو منم نسخه دوم شاهان اشراف زاده شدم! بی رحم تر از بی رحم!
رفتم نزدیک و دماغشو کشیدم و گفتم: چه غلطا!
نگاشو ازم گرفت و با انگشت های دستش بازی کرد!
من: چیشد؟ ناراحت شدی؟
تمنا: نه!
من: پس چیشد؟
تمنا: نمیدونم یهو دلم گرفت!
من پشیمونم.
پشیمونم که چرا
یه سری جاها صبروتحمل کردم.
باید پرخاش میکردم.
باید داد میزدم.
اشتباه کردم به روی خودم نیاوردم.
یه بار برای همیشه:
شوخیای که به شخصیت،
احساس، یا ارزش آدم لطمه بزنه،
شوخی نیست؛
بیادبیه
و ما نیازی به تحمل بیادبی هیچکس نداریم.
هیچوقت آدمها را
با انتظار امتحان نکنید،
انتظار آدمها را عوض میکند.
-پابلو نرودا.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
ولی امروز به آرزوی دوران رهنماییم رسیدممم:))))
تراکتور: ۳
ملوان: ۰
تراکتور: ۳
ملوان: ۰
اینم شد تجربه!
ولی امروز به آرزوی دوران رهنماییم رسیدممم:)))) تراکتور: ۳ ملوان: ۰
دوستان امروز ب این دلیل نبودم
فردا چنتا پارت میزارمممم♥️🐺
فردا چنتا پارت میزارمممم♥️🐺