#پارتپانصدوششمغرورعاشقکش
#فصلدوم
یه نیم ساعت طول کشید تا چشاشو باز کنه!
همچنان حالش خراب بود ولی به هوش اومده بود!
رفتم نزدیک و گفتم: همینقدر بود جونت؟ پس کو اون همه گنده گوزیی ک میکردی؟ چرا داری میمیری پس؟
نمیتونست جواب بده فقط نگاهم میکرد!
چونش رو تو دستم گرفتم و فشار دادمو پرسیدم: اون نفوذی که با شما وارد موکحم شده و هنوز خودشو لو نداده کیه؟
صورتش از درد جمع شد ولی ی کلمه هم حرف نزد!
عصبی شدم و داد زدم: مگه با تو نیستم؟!
با صدایی ک از ته چاه میومد گف: من نمیدونم راجب چی داری حرف میزنی!
میخواستم حرف بزنم ک صدای در بلند شد و پشت سرش جیغ تمنا: شاهاااااااااان!
کلافه دستی رو صورتم کشیدم و رو ب کارن گفتم: مگ نگفتم کسی نفهمه اینجاییم؟
کارن: تو یه عمارتیم طبیعیه بفهمه! احمق نیست که!
من: الان بیاد اینو ببینه تموم دردایی ک کشیده رو دوباره یادش میاد!
تمنا همچنان پشت در داشت جیغ جیغ میکرد!
من: کارن اینجا باش من برم آرومش کنم اینجوری داد میزنه ممکنه بخیه هاش باز بشه!
کارن سری تکون داد!
از خونه اومدم بیرون!
تمنا با دیدنم گف: دارین چیکار میکنین؟ کی اونجاس؟
من: من مگ ب تو نگفتم از جات تکون نمیخوری چرا الان اینجایی؟
تمنا: بحثو عوض نکن! کی اون توعه؟
من: تو سرت تو کار خودت باشه! الانم برو داخل میام حرف میزنیم!
عصبی داد زد: یعنی چی سرت تو کار خودت باشه؟ اینجا خونه منم هست! حق دارم بدونم داری چیکار میکنی اون توووو!
#فصلدوم
یه نیم ساعت طول کشید تا چشاشو باز کنه!
همچنان حالش خراب بود ولی به هوش اومده بود!
رفتم نزدیک و گفتم: همینقدر بود جونت؟ پس کو اون همه گنده گوزیی ک میکردی؟ چرا داری میمیری پس؟
نمیتونست جواب بده فقط نگاهم میکرد!
چونش رو تو دستم گرفتم و فشار دادمو پرسیدم: اون نفوذی که با شما وارد موکحم شده و هنوز خودشو لو نداده کیه؟
صورتش از درد جمع شد ولی ی کلمه هم حرف نزد!
عصبی شدم و داد زدم: مگه با تو نیستم؟!
با صدایی ک از ته چاه میومد گف: من نمیدونم راجب چی داری حرف میزنی!
میخواستم حرف بزنم ک صدای در بلند شد و پشت سرش جیغ تمنا: شاهاااااااااان!
کلافه دستی رو صورتم کشیدم و رو ب کارن گفتم: مگ نگفتم کسی نفهمه اینجاییم؟
کارن: تو یه عمارتیم طبیعیه بفهمه! احمق نیست که!
من: الان بیاد اینو ببینه تموم دردایی ک کشیده رو دوباره یادش میاد!
تمنا همچنان پشت در داشت جیغ جیغ میکرد!
من: کارن اینجا باش من برم آرومش کنم اینجوری داد میزنه ممکنه بخیه هاش باز بشه!
کارن سری تکون داد!
از خونه اومدم بیرون!
تمنا با دیدنم گف: دارین چیکار میکنین؟ کی اونجاس؟
من: من مگ ب تو نگفتم از جات تکون نمیخوری چرا الان اینجایی؟
تمنا: بحثو عوض نکن! کی اون توعه؟
من: تو سرت تو کار خودت باشه! الانم برو داخل میام حرف میزنیم!
عصبی داد زد: یعنی چی سرت تو کار خودت باشه؟ اینجا خونه منم هست! حق دارم بدونم داری چیکار میکنی اون توووو!
اینجوری ک ریزش میده چنل کوچولومون دلم نمیخواد پارت بنویسم اصلا🙂💔
https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
تو غمگینترین
فرد جهان بودی؛
این را از لبخندهای
بیشمارت فهمیدم.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
یه خبر به صداوسیما بدید در جریان باشه عزیزانی که دیروز فوت شدن و نزدیک هزار نفری که زخمی شدن ایرانی بودن، شاید پخش طنز رو متوقف کرد و یه نوار مشکی کنار شبکه ها گذاشت.
بندر عباس تسلیت🖤
#پارتپانصدوهفتمغرورعاشقکش
#فصلدوم
من: آروم باش چرا داد میزنی؟ اینجوری میکنی اگه بخیه هات باز بشن چیکار کنم من؟
تمنا: اگ برات مهم بود چیزیو ازم مخفی نمیکردی ک منم اینجوری جوش بیارم!
اعصابم خیلی خراب بود!
من: حتما چیزی ک اون توعه باعث میشه اعصابت خورد بشه که ازت مخفی میکنم دیگه!
تمنا: مخفی کردنت بیشتر اعصابمو خورد میکنه! من دیگ خستم از مخفی کاری های تو! هر بلایی که سرم اومده بخاطر مخفیکارای تو بوده!
حرفاش سنگین بود!
چند ثانیه بدون حرفی نگاهش کردم و بعدش بدون چون و چرا گفتم: رامین اون توعه! راحت شدی الان؟
ی لحظه ایستاد!
هیچ عکس العملی نشون نداد!
بغض داشت خفش میکرد معلوم بود!
یهو با سرعت ب سمت خونه رفت و محکم درو کوبید!
کارن فک کرد منم و درو باز کرد!
زود پشت سرش رفتم!
تمنا وارد خونه شد! رفت رو ب روی رامین ایستاد!
مانعش نشدم! نیاز داشت خودشو خالی کنه!
رامین با چشای نیمه باز بهش نگاه میکرد!
تمنا بعد ی نگاه طولانی تف کرد تو روش و گفت: چقدر عوضیی تو! چقدررر کثافتی تو! نمیتونم هضم کنم یکی انقدر نمک نشناس باشه!
رفت نزدیک تر و یه سیلی محکم تو صورتش کوبید و گفت: من بچمو و فرصت دوباره مادر شدنمو بخاطر توعه عوضی از دست دادم!
رامین با صدایی ک از ته چاه میومد گف: من نمیخواستم اینجوری شه! من میخواستم شاهان رو بزنم نه تورو!
تمنا داد زد: توووو غلط کردییییی! مگ تو نمیدونی من چقدر شاهان رو دوست دارم هان؟ میخواستی بچمو یتیم کنی ارهههه عوضی؟ الان که بچمو کشتی خوشحالییی؟
رامین: من نمیخواستم صدمه ای به بچت بزنم! حتی وقتی افسون میخواست تو و بچت رو بکشه من نزاشتم! من اونو از پله ها انداختم پایین ک فقط حال تو و بچت خوب باشه! نزاشتم قرص به خوردت بده ک تو و بچت سلامت باشین! من....
با سیلی دوم تمنا رامین خفه شد!
تمنا با صدایی ک میلرزید گفت: خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم! عوضی!
رامین: من فقط تو رو میخواستم! فقط تورو! چطور میتونی فکر کنی از قصد بهت صدمه بزنم؟
میخواستم حمله ور شم سمتش ک کارن جلومو گرفت و آروم گفت: بزار تمنا خودش جواب بده و آروم شه!
تمنا جیغ کشید و گفت: تو بیخوووود کردی! فک کردی این کارا رو کنی من شاهانو ول میکنم میام پیش تووو؟ من چن بار تو اون چشات زل زدم و گفتم نمیخوامت و عاشق شاهانم؟ هااااان؟
هم تمنا هم رامین، جفتشون داشتن اشک میریختن!
فضا خیلی سنگین بود! نمیتونستم خودمو کنترل کنم!
غیرتم این بحث هارو نمیکشید!
#فصلدوم
من: آروم باش چرا داد میزنی؟ اینجوری میکنی اگه بخیه هات باز بشن چیکار کنم من؟
تمنا: اگ برات مهم بود چیزیو ازم مخفی نمیکردی ک منم اینجوری جوش بیارم!
اعصابم خیلی خراب بود!
من: حتما چیزی ک اون توعه باعث میشه اعصابت خورد بشه که ازت مخفی میکنم دیگه!
تمنا: مخفی کردنت بیشتر اعصابمو خورد میکنه! من دیگ خستم از مخفی کاری های تو! هر بلایی که سرم اومده بخاطر مخفیکارای تو بوده!
حرفاش سنگین بود!
چند ثانیه بدون حرفی نگاهش کردم و بعدش بدون چون و چرا گفتم: رامین اون توعه! راحت شدی الان؟
ی لحظه ایستاد!
هیچ عکس العملی نشون نداد!
بغض داشت خفش میکرد معلوم بود!
یهو با سرعت ب سمت خونه رفت و محکم درو کوبید!
کارن فک کرد منم و درو باز کرد!
زود پشت سرش رفتم!
تمنا وارد خونه شد! رفت رو ب روی رامین ایستاد!
مانعش نشدم! نیاز داشت خودشو خالی کنه!
رامین با چشای نیمه باز بهش نگاه میکرد!
تمنا بعد ی نگاه طولانی تف کرد تو روش و گفت: چقدر عوضیی تو! چقدررر کثافتی تو! نمیتونم هضم کنم یکی انقدر نمک نشناس باشه!
رفت نزدیک تر و یه سیلی محکم تو صورتش کوبید و گفت: من بچمو و فرصت دوباره مادر شدنمو بخاطر توعه عوضی از دست دادم!
رامین با صدایی ک از ته چاه میومد گف: من نمیخواستم اینجوری شه! من میخواستم شاهان رو بزنم نه تورو!
تمنا داد زد: توووو غلط کردییییی! مگ تو نمیدونی من چقدر شاهان رو دوست دارم هان؟ میخواستی بچمو یتیم کنی ارهههه عوضی؟ الان که بچمو کشتی خوشحالییی؟
رامین: من نمیخواستم صدمه ای به بچت بزنم! حتی وقتی افسون میخواست تو و بچت رو بکشه من نزاشتم! من اونو از پله ها انداختم پایین ک فقط حال تو و بچت خوب باشه! نزاشتم قرص به خوردت بده ک تو و بچت سلامت باشین! من....
با سیلی دوم تمنا رامین خفه شد!
تمنا با صدایی ک میلرزید گفت: خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم! عوضی!
رامین: من فقط تو رو میخواستم! فقط تورو! چطور میتونی فکر کنی از قصد بهت صدمه بزنم؟
میخواستم حمله ور شم سمتش ک کارن جلومو گرفت و آروم گفت: بزار تمنا خودش جواب بده و آروم شه!
تمنا جیغ کشید و گفت: تو بیخوووود کردی! فک کردی این کارا رو کنی من شاهانو ول میکنم میام پیش تووو؟ من چن بار تو اون چشات زل زدم و گفتم نمیخوامت و عاشق شاهانم؟ هااااان؟
هم تمنا هم رامین، جفتشون داشتن اشک میریختن!
فضا خیلی سنگین بود! نمیتونستم خودمو کنترل کنم!
غیرتم این بحث هارو نمیکشید!
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
𝑺𝒆𝒏𝒊 𝒐𝒌𝒂𝒅𝒂𝒓 ç𝒐𝒌 𝒔𝒆𝒗𝒊𝒚𝒐𝒓𝒖𝒎 𝒌𝒊 :)
@parsedartanhayiii
@parsedartanhayiii
من هر موقع که داشتم
برای خودم دلیل و انگیزه
برای ادامه دادن جمع میکردم
یکی زد زیر دستم.
تنها چیزی که باعث
میشه ادامه بدم همینه
که میدونم هیچ چیزی
پایدار نیست.
میشه ادامه بدم همینه
که میدونم هیچ چیزی
پایدار نیست.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
من یک دخترم
از جنس بلور، ظریف و شکننده
من یک دخترم
از جنس خدا، خیلی صبور
من یک دخترم که دلم میخواد صدای خنده هام گوش شهرو کر کنه.
من یک دخترم که دلم میخواد آزاد و رها تو کوچه پس کوچه های شهر برقصم.
من یک دخترم، از جنس آب! اگه چشمهام بباره، به وضوع میتونی آبشار رو ، روی صورتم تماشا کنی!
من یک دخترم از جنس عشق، گاه مادر گاه خواهر گاه معشوق!
من یه دخترم! یک دختر قوی!
درسته گریه میکنم، درسته گاهی جا میزنم، ولی هیچ قدرتی قوی تر از اشکهای من نیست!
من یک دخترم، آزاد و زیبا!
روز دختر رو به تموم دخترای زیبا و قوی سرزمینم تبریک میگم:)♡
_aysan
از جنس بلور، ظریف و شکننده
من یک دخترم
از جنس خدا، خیلی صبور
من یک دخترم که دلم میخواد صدای خنده هام گوش شهرو کر کنه.
من یک دخترم که دلم میخواد آزاد و رها تو کوچه پس کوچه های شهر برقصم.
من یک دخترم، از جنس آب! اگه چشمهام بباره، به وضوع میتونی آبشار رو ، روی صورتم تماشا کنی!
من یک دخترم از جنس عشق، گاه مادر گاه خواهر گاه معشوق!
من یه دخترم! یک دختر قوی!
درسته گریه میکنم، درسته گاهی جا میزنم، ولی هیچ قدرتی قوی تر از اشکهای من نیست!
من یک دخترم، آزاد و زیبا!
روز دختر رو به تموم دخترای زیبا و قوی سرزمینم تبریک میگم:)♡
_aysan