#پارتپانصدویازدهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
تمنا: باشه بابا! راس میگی؟!
من: آره!
نفسی از سر آسودگی کشید!
تمنا: افسون رو میشه بدی دست من؟
ابرو بالا انداختم و گفتم: چیکارش داری؟
تمنا: میخوام خودم تلافی تموم کارایی که کرده رو دربیارم ازش!
من: ترسناک حرف میزنی جوجه!
تمنا: دارم جدی باهات صحبت میکنم!
من: نمیخوام هیچکدومشون رو ببینی و روزای بدت دوباره یادت بیوفته!
تمنا: من وقتی چشای اونو از کاسه دربیارم دیگه هیچ وقت یاد اون روزای بدم نمیوفتم!
من: الان جدی میگی؟!
تمنا: چیو؟
من: اینکه چشاشو از کاسه دربیاری!
تمنا: آره ! اونقدر ازش متنفرم که بدون هیچ عذاب وجدانی میتونم چشاشو از حدقه دربیارم!
درکش میکردم!
بوسه ای رو سرش کاشتم و دیگ بحثو ادامه ندادم!
ترانه: اگ در گوشی و فس فس حرف زدنتون تموم شد به منم توجه کنید!
جفتمون خندیدیم!
تمنا: چطور توجهی میخوای؟
ترانه: مثلا میتونید ببرید پارک! خسته شدم تو خونه!
من: باشه! برو آماده شو!
ترانه: وااااقعا؟
من: آره قشنگم برو!
تمنا و ترانه رفتن حاضر شن!
#فصلدوم
تمنا: باشه بابا! راس میگی؟!
من: آره!
نفسی از سر آسودگی کشید!
تمنا: افسون رو میشه بدی دست من؟
ابرو بالا انداختم و گفتم: چیکارش داری؟
تمنا: میخوام خودم تلافی تموم کارایی که کرده رو دربیارم ازش!
من: ترسناک حرف میزنی جوجه!
تمنا: دارم جدی باهات صحبت میکنم!
من: نمیخوام هیچکدومشون رو ببینی و روزای بدت دوباره یادت بیوفته!
تمنا: من وقتی چشای اونو از کاسه دربیارم دیگه هیچ وقت یاد اون روزای بدم نمیوفتم!
من: الان جدی میگی؟!
تمنا: چیو؟
من: اینکه چشاشو از کاسه دربیاری!
تمنا: آره ! اونقدر ازش متنفرم که بدون هیچ عذاب وجدانی میتونم چشاشو از حدقه دربیارم!
درکش میکردم!
بوسه ای رو سرش کاشتم و دیگ بحثو ادامه ندادم!
ترانه: اگ در گوشی و فس فس حرف زدنتون تموم شد به منم توجه کنید!
جفتمون خندیدیم!
تمنا: چطور توجهی میخوای؟
ترانه: مثلا میتونید ببرید پارک! خسته شدم تو خونه!
من: باشه! برو آماده شو!
ترانه: وااااقعا؟
من: آره قشنگم برو!
تمنا و ترانه رفتن حاضر شن!
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
بخدا که ترسناک تر و رو مخ تر از آدمایی که مقصرن ولی بلدن تورو مقصر جلوه بدن، نداریم.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
جلسات تراپیم تموم شد
دیگه هیچ کدومتون رو سگ حساب نمیکنم🎀
دیگه هیچ کدومتون رو سگ حساب نمیکنم🎀
از کارهای بزرگسالانه متنفرم.
دلم میخواد صبحا بیدار شم
بشینم سرجام مامانم بهم لقمه بده و من کارتون ببینم.
شبم مشقامو بنویسم و بخوابم.
نوشته بود:
من غرق در افکاری هستم که
هرگز آنها را به اشتراک نخواهم گذاشت.
همین.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
گوهخوری نیست، سبک زندگیته.