این روزا انقدر بیحوصله شدم که
ترجیح میدم
توی ذهن همه مقصر باشم
تا اینکه قانعشون کنم.
#پارتپانصدودوازدهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
"دو روز بعد" :
با اعصابی خراب به احمد زنگ زدم!
بعد دو بوق جواب داد: جانم ارباب؟
من: همچنان تنهاس اون عوضی؟
احمد: بله متاسفانه!
عصبی مشتی رو میز کوبیدم!
چنتا نفس عمیق کشیدم که ب خودم بیام!
من: مطمئنید متوجه شما نشده؟
احمد: امکان نداره مارو دیده باشه! حتی یک درصد هم امکان نداره!
نمیتونستم تصمیم درست بگیرم!
احمد: میخواین خفتش کنیم بعد جای اون یکیم پیدا کنیم؟!
من: فک کنم راه دیگه ای نداریم!
احمد: پس خفتش میکنیم!
من: کارتون رو درست انجام بدید!
احمد: چشم!
دیگ چیزی نگفتم و قطع کردم!
دو روز بود دنبال رسول بودن تا بره پیش افسون تا باهم بگیرنشون ولی اصلا! هیچ ردی از افسون نبود!
انگار زمین دهن باز کرده بود و افسون رو قورت داده بود!
اعصابم خیلی خراب بود!
تو این دو روز رامین رو کلی کتک زدم ولی اصلا دهن باز نمیکرد و میگف من نمیدونم شخص نفوذی کیه!
اسلحه ام رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون!
امروز دیگه باید حرف میزد!
با کارن هماهنگ کردم و رفتیم!
همچنان تو خونه داخل عمارت زندگی میکرد!
وارد خونه شدیم و دیدیم رو کاناپه نیم خیزِ و داره غذا میخوره!
من: به به ! عشق و حالی ک تو میکنی رو من نمیکنم!
رامین در حالی ک دهنش پر بود گفت: این دیگه مشکل توعه، من با کم ترین امکانات بهترین حالو میکنم!
اسلحه رو از کمرم در آوردم و تو هوا چرخوندم و گفتم: عالیه! به عنوان دسر هم میخوایم بهت گلوله بدیم بخوری! دوس داری؟
به سرفه افتاد!
#فصلدوم
"دو روز بعد" :
با اعصابی خراب به احمد زنگ زدم!
بعد دو بوق جواب داد: جانم ارباب؟
من: همچنان تنهاس اون عوضی؟
احمد: بله متاسفانه!
عصبی مشتی رو میز کوبیدم!
چنتا نفس عمیق کشیدم که ب خودم بیام!
من: مطمئنید متوجه شما نشده؟
احمد: امکان نداره مارو دیده باشه! حتی یک درصد هم امکان نداره!
نمیتونستم تصمیم درست بگیرم!
احمد: میخواین خفتش کنیم بعد جای اون یکیم پیدا کنیم؟!
من: فک کنم راه دیگه ای نداریم!
احمد: پس خفتش میکنیم!
من: کارتون رو درست انجام بدید!
احمد: چشم!
دیگ چیزی نگفتم و قطع کردم!
دو روز بود دنبال رسول بودن تا بره پیش افسون تا باهم بگیرنشون ولی اصلا! هیچ ردی از افسون نبود!
انگار زمین دهن باز کرده بود و افسون رو قورت داده بود!
اعصابم خیلی خراب بود!
تو این دو روز رامین رو کلی کتک زدم ولی اصلا دهن باز نمیکرد و میگف من نمیدونم شخص نفوذی کیه!
اسلحه ام رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون!
امروز دیگه باید حرف میزد!
با کارن هماهنگ کردم و رفتیم!
همچنان تو خونه داخل عمارت زندگی میکرد!
وارد خونه شدیم و دیدیم رو کاناپه نیم خیزِ و داره غذا میخوره!
من: به به ! عشق و حالی ک تو میکنی رو من نمیکنم!
رامین در حالی ک دهنش پر بود گفت: این دیگه مشکل توعه، من با کم ترین امکانات بهترین حالو میکنم!
اسلحه رو از کمرم در آوردم و تو هوا چرخوندم و گفتم: عالیه! به عنوان دسر هم میخوایم بهت گلوله بدیم بخوری! دوس داری؟
به سرفه افتاد!
بچه ها چنل کوچولوم رو حمایت کنید پلیز🫠♥️
https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
https://www.tg-me.com/inm_shod_tajrobe
بیشتر از عاشق شدن تو یه نگاه،
به متنفر شدن با یه حرکت
اعتقاد دارم.
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
اينكه تو دانشگاه به برخي دانشجوها نميتونی مستقيما بگی "خفه شو" خيلی سخته.
شاید به زبون بیارم
اما من حتی ته دلم راضی نمیشم
آدمایی که اذیتم کردن خودشون آسیب ببینن.
آخه این چه شخصیت آشغالیه که دارم!
Forwarded from اینم شد تجربه! (ꪖꪗຮꪖꪀ)
آخرش بین کیوت بودن و داف بودن، لات بودن رو انتخاب کردم.
جام رو گرفتیم و من امروز بعد مدتها اشک شووووق ریختم🥲♥️قهرمانی مبارک تموم مردم آذربایجان🐺❤️🔥
برای آرامشت:
حذف کن
پاک کن
دیلیت کن
بلاک کن
نادیده بگیر
جواب نده
چک نکن
رها کن
رها کن
رها کن.
جنگ با خودم انقدر به درازا کشیده که فرصتی برای صحبت کردن
فکر کردن و حوصله داشتن
برای اطرافیانم ندارم.
سلام دوستای گلم چطورین
بچه ها من چن روزه درگیر میانترم ها بودم خیلی کم کاری کردم میدونم🥲امروز پارت میزارم و زمان امتحانات تایم پارت هارو مشخص میکنم که شماهم اذیت نشید♥️دوستون دارم🫂
بچه ها من چن روزه درگیر میانترم ها بودم خیلی کم کاری کردم میدونم🥲امروز پارت میزارم و زمان امتحانات تایم پارت هارو مشخص میکنم که شماهم اذیت نشید♥️دوستون دارم🫂
#پارتپانصدوسیزدهمغرورعاشقکش
#فصلدوم
من: حلاله !
رامین: تو عقلتو کاملا از دست دادی!
من: آره! پس بهتره حرف بزنی تا بیشتر از این از دستش ندم!
رامین: من چیزی نمیدونم!
با این حرفش حوصلم بهم ریخت و اسلحه رو به سمت پاش گرفتمو شلیک کردم!
صدای فریادش کل خونه رو لرزوند!
با صدای خیلی بلند گفتم: حالا مینالی یااا نهههههه؟
رامین درحالی ک غرق خون بود و چهرش از درد مچاله شده بود گفت: مگه قرار نیست منو بکشی؟ من وقتی که قراره بمیرم چرا ذهن تورو آروم کنم و بمیرم؟ ترجیح میدم موقع مرگ هم مبهم باشم!
با این حرفاش بیشتر اعصابم خرد شد!
حمله ور شدم سمتش و مشت هامو پی در پی رو صورتش کوبیدم!
کارن به زور منو ازش جدا کرد!
خون جلوی چشامو گرفته بود!
میخواستم همونجا بکشمش!
من: کثاااافت لجن! مرتیکه عوضی! زندت نمیزارم! زنده زنده گورت میکنم تاااا بفهمی با کی طرفی !
خندید و پشت سرش از درد ناله کرد!
گلوله رو جوری زده بودم ک ازش رد شه و فقط زخمی کنه!
کارن آروم گفت: یکم آروم باش! شاید واقعا نمیدونه و اینجوری داره اعصاب تورو به چالش میکشه!
من: میدونه! مطمئنم میدونه!
کارن: اگ بدونه هم وقتی میبینه تو اینجوری دیوونه میشی بیشتر با اعصابت بازی میکنه و نمیگه!
من: به جون عزیزام قسم یکمم پا رو دمم بزاره زنده زنده گورش میکنم! به جون عزیزام قسم خوردمممم!
کارن: آروم باش!
تو این این حال گوشیم زنگ خورد!
احمد بود!
جواب دادم: اگه میخوای بگی که نتونستین گیرش بیارید بهتره همین الان خفه شی و گوشیو قطع کنی!
احمد: نه ارباب! گرفتیمش!
#فصلدوم
من: حلاله !
رامین: تو عقلتو کاملا از دست دادی!
من: آره! پس بهتره حرف بزنی تا بیشتر از این از دستش ندم!
رامین: من چیزی نمیدونم!
با این حرفش حوصلم بهم ریخت و اسلحه رو به سمت پاش گرفتمو شلیک کردم!
صدای فریادش کل خونه رو لرزوند!
با صدای خیلی بلند گفتم: حالا مینالی یااا نهههههه؟
رامین درحالی ک غرق خون بود و چهرش از درد مچاله شده بود گفت: مگه قرار نیست منو بکشی؟ من وقتی که قراره بمیرم چرا ذهن تورو آروم کنم و بمیرم؟ ترجیح میدم موقع مرگ هم مبهم باشم!
با این حرفاش بیشتر اعصابم خرد شد!
حمله ور شدم سمتش و مشت هامو پی در پی رو صورتش کوبیدم!
کارن به زور منو ازش جدا کرد!
خون جلوی چشامو گرفته بود!
میخواستم همونجا بکشمش!
من: کثاااافت لجن! مرتیکه عوضی! زندت نمیزارم! زنده زنده گورت میکنم تاااا بفهمی با کی طرفی !
خندید و پشت سرش از درد ناله کرد!
گلوله رو جوری زده بودم ک ازش رد شه و فقط زخمی کنه!
کارن آروم گفت: یکم آروم باش! شاید واقعا نمیدونه و اینجوری داره اعصاب تورو به چالش میکشه!
من: میدونه! مطمئنم میدونه!
کارن: اگ بدونه هم وقتی میبینه تو اینجوری دیوونه میشی بیشتر با اعصابت بازی میکنه و نمیگه!
من: به جون عزیزام قسم یکمم پا رو دمم بزاره زنده زنده گورش میکنم! به جون عزیزام قسم خوردمممم!
کارن: آروم باش!
تو این این حال گوشیم زنگ خورد!
احمد بود!
جواب دادم: اگه میخوای بگی که نتونستین گیرش بیارید بهتره همین الان خفه شی و گوشیو قطع کنی!
احمد: نه ارباب! گرفتیمش!