پروازِ خیال🦋|Nasrin Jawadi
تیزر فیلم مست عشق ساخت ترکیه با حضور شهاب حسینی (در نقش شمس تبریزی)،پارسا پیروزفر ( در نقش مولانا) و هانده ارچل (در نقش کیمیا خاتون) منتشر شد. @parwazekhyal🦋
خُب، نه به من که این‌قدر بی‌قرارِ دیدن فیلمِ #مست_عشق ام و نه هم به دوستانی که در ایران‌اند و رفتند و فیلم را در سینماها نگاه کردن و می‌گویند: «آن‌قدری که نام و آوازه‌اش بالا گرفته، زیبا نیست» و من🙁ماندم...
ولی خوب حق است بعضی حرف‌های که می‌گویند، مثلاً: نمدهِ سیاه سفید شدنی نیست و دشمن دوست نمی‌شود و خر تا ابد البد قرار نیست اسپ شود، حتی اگر گوشش را هم کوتاه کنی... بعضی چیزها قرار نیست تغییر کند نه با مرورِ زمان، نه با مدیریت و نه با عشق و نه با هیچ چیزی، بعضی چیزها ذاتاً همانند که اند. مثلاً: خوب، خوب است و بد هم بد پس نباید توقعِ همسانی داشت...

#نسرین_جوادی

@parwazekhyal🦋
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
و بهاران ما...💔🍂

@parwazekhyal🦋
ولی مرگ هم ناجوان هست به طریقی... چرا سراغ کودکانِ بی‌گناه و معصوم می‌رود؟!
کاش بیایید و مرا باخود ببرد... کااااش!

#مرگم_آرزوست🕯

@parwazekhyal🦋
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تکه‌ی داستانی📖

وقتِ بیدار شدم؛ فقط فهمیدم که چشمانم باز شد ولی نه نوری بود و نه چیزی می‌شد دید، فقط تاریکی بود و تاریکی. دهنم طعمِ گس و شورمزه‌ی داشت و گلویم هم به شدت می‌سوخت و خیلی تشنه‌‌ام بود.
دستم را جلوی چشمانم گرفتم، اما چیزی ندیدم. فقط داشتم حس می‌کردم که دستم در هوا معلق می‌چرخد. دلم تنگ شد. لرزه‌ی به تنم افتاد و کم‌کم داشتم می‌ترسیدم و یادم آمد که من؛ من این‌جا نبودم که... پس چی‌خبره؟! این‌جا کجاست و...؟! با تته‌پته بلند صدا زدم:
- الوووو! کسی هست، نیست؟! من، من کجام؟!
آرام و قراری نداشتم. تا خواستم دوباره صدا بزنم که صدای پا در گوشم پیچید و همین‌که خواستم بیشتر دقت کنم، ضربه‌ی محکمی پهلویم را کرخت کرد و بی‌رمق لال شدم. از شدتِ درد شدید چشمم تار شد و شاید لختی از هوش رفته بودم که با روشن شدنِ لامپِ اتاق و صدای های هویی آدم‌های اطرافم بیدار شدم، چند نفر با صورتِ نقاب کشیده؛ دورم می‌چرخیدن و هو هو فریاد می‌زدن و برای خودشان رقص می‌کردن و... ولی انگار مرا نمی‌شنیدن.
ترسم بیشتر شد نه جرأت حرف زدن را داشتم و نه هم می‌شد که ساکت بود، گریه‌ام گرفته بود و با بغض گفتم:
- شم... شماها کی‌هستن؟! چرا مرا این‌جا بندی کردن؟!
- ما؟! ما، ما هستیم... هههه
خنده‌های شیطانی شان داشت گوشم را کرّ می‌کرد. یکی شان نزدیکم آمد و سرش نزدیک گوشم خم‌کرد و آهسته طوری که انگار نمی‌خواست بقیه متوجه شود، گفت:
- دخترجان! می‌خواهی فرار کنی؟! بله باید فرار کنی، این‌ها، یعنی ما قاچاقچیان مواد... هستیم و فقط بدان که این‌ها نیت شان خیر نیست...
- می‌گی این‌ها؟! مگر تو از همی کثافات نیستی؟! و با سرم حرکتی رفتم که از خود دورش کنم. دور شد اما زود دوباره خم شد و گفت:
- دلت سرم باور می‌کنی دلت نه. اما باید بروی ورنه کارت ... هرچه بیشتر این‌جا باشی خودت ضرر می‌بینی.
- از کجا؟! از کجا باید برون شوم! راه، راه برون رفت هست؟!
- هست، خودم رهنمایت می‌کنم. فقط بگذار...
تا خواست آدمه‌ی حرفش را بزند، یکی از همان هم دستانش با چماقی ضربه‌ی در پشتِ سرش وارد کرد و مردِ نقاب پوش زمین افتاد.

#نسرین_جوادی

@parwazekhyal🦋
ام‌شب که دقیقاً ساعت را متوجه نشده بودم با کتاب‌ها، کتابچه‌ و دو قلمی که دقیقاً بالای تخت خوابم بود داشتم کلنجار می‌رفتم.
نت را روشن کرده و طبق معمول مستقیم وارد تلگرام شدم، یک چکی کردم چشم مه به آنلاین بودن نسرین‌مه افتاد؛ تایپ کردم « دلبر و دلدار مه چطوره؟» یک دقیقه نگذشت که سین کرد و نوشت؛« الحمدلله عشق مه! تو خوبی؟ با درسا و دندان خو خوبی؟!💋»
چون دیروز که یک احوال کوچکی از خود برایش دادم گفتم، دندان‌های عقل مه در حال بیرون شدنه و درد می‌کنه، و درسا هم خیلی زیاد شده...
و او هم طبق گفته‌های روز قبل مه ای دو سواله کرد.
کمی به چت کردن ادامه دادیم که تصمیم بر ای گرفتیم که به کال با هم گپ بزنیم.
خواستم اول مه دست به کار بشم و وقتی جواب بده بگم الوووو از هرااات به قندهاااار‌ صدا میایه!؟
ولی ناجوان گرفته بود، از داخل تنظیمات خود بند کرده بود که کسی نتوانه زنگ زده.
کمی دوع دادم، خندید و‌ مه‌ر ناز داد، گفت بیا وت...
رفتم وتساپ زنگ زدم، تقریباً تا ساعت ۱۰ شب با هم گپ زدیم؛ و خیلی هم دلتنگ‌ صدایش شده بودم🥹
نویسنده خوش قلم مه به من نصیحت کرد که می‌دانم ای روزا خیلی مصروفی ولی نباید دست از نوشتن برداری و کتاب خواندن...
و ای تنها کسی‌یه که همیشه مر وادار به نوشتن و کتاب خواندن کرده، جریمه تعیین کرده و جزا... اگر انجام ندم.
یکی نیست بگه نویسنده مه تو خو مر می‌شناسی همین چند ساعتی هم که بی‌کارم و به خانه هستم، خاب می‌شم.
من و خواب پیوندمان محکم‌تر از نوشتن و خواندن است...☺️


برای نسرینم🫂

https://www.tg-me.com/parwazekhyal🦋
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
قوی می‌مانم، قوی می‌مانیم.
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا

برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت

همه روز اگر غم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار

کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست

چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی

کسی بر گرفت از جهان کام دل
که یکدل بود با وی آرام دل

اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن

زن خوش منش دل نشان تر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب

ببرد از پری چهرهٔ زشت خوی
زن دیو سیمای خوش طبع، گوی

چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی

دلارام باشد زن نیک خواه
ولیکن زن بد، خدایا پناه!

چو طوطی کلاغش بود هم نفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس

سر اندر جهان نه به آوارگی
وگرنه بنه دل به بیچارگی

تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ

به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره

سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای

در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند

چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش

زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی

چو در کیله یک جو امانت شکست
از انبار گندم فرو شوی دست

بر آن بنده حق نیکویی خواسته است
که با او دل و دست زن راست است

چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن

زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد

ز بیگانگان چشم زن کور باد
چو بیرون شد از خانه در گور باد

چو بینی که زن پای بر جای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست

گریز از کفش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ

بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی

زن خوب خوش طبع رنج است و بار
رها کن زن زشت ناسازگار

چه نغز آمد این یک سخن زآن دو تن
که بودند سرگشته از دست زن

یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد

زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار

کسی را که بینی گرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن

تو هم جور بینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی

#سعدی

@parwazekhyal🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را؟
دگری به تو نماند، تو به دیگری نمانی!

|
#نظامی_گنجوی

...🥀
ای تو یاسِ بی‌تحمل
ولی خوب؛ منِ که موسیقی بلد نیستم
نُت‌ها را هم نمی‌دانم
و کلاویه‌ها را هم درست نمی‌شناسم
چطور!
چطور باید کلمه‌ی «دوستت‌دارم» را
با وزن و آهنگ و ریتم
روی پیانو بنوازم!
عزیزکم!
پس تو عشق من را ساده بپذیر...

#نسرین_جوادی

@parwazekhyal🦋
2024/05/16 04:14:35
Back to Top
HTML Embed Code: