0=50_سری_آزمون_شبه_نهایی_فیزیک_دوازدهم_پایانی.pdf
40.1 MB
#فیزیک۳
#شبه_نهایی
#خرداد۴۰۴
۶۶ سری نمونه سوال شبه نهایی فیزیک ۳ جدید با پاسخ تشریحی مخصوص آمادگی ب ای امتحان نهایی
مجموعهای کامل و متنوع جهت آمادگی برای امتحان نهایی درس فیزیک ۳
@physics_school
#شبه_نهایی
#خرداد۴۰۴
۶۶ سری نمونه سوال شبه نهایی فیزیک ۳ جدید با پاسخ تشریحی مخصوص آمادگی ب ای امتحان نهایی
مجموعهای کامل و متنوع جهت آمادگی برای امتحان نهایی درس فیزیک ۳
@physics_school
#رنج
انواع رنج ها
تقسیم بندی جالب و کاربردی انواع رنج طبق «دعای آرامش» :
«خدایا به من آرامشی بده تا بپذیرم چیزهایی را که نمیتوانم تغییر دهم، شجاعتی تا چیزهایی را که میتوانم تغییر دهم، و دانایی تا تفاوت این دو را تشخیص دهم.»
رنج ها می توانند به سه دسته رنج های قابل تغییر و و رنج های غیر قابل تغییر و رنج های بلاتکلیف و معلق تقسیم کرد.
1⃣ رنجهای قابل تغییر (با آنها بجنگیم)
اینها مشکلاتی هستند که راه حل عملی دارند و با تلاش، تغییر نگرش یا اقدام میتوان آنها را کاهش داد یا حذف کرد.
مثالها:
سلامت جسمی:اگر به دلیل اضافه وزن رنج میکشید، با ورزش و تغذیه سالم قابل تغییر است.
روابط سمی اگر دوستی یا رابطه ای شما را آزار میدهد، میتوانید مرزهای سالم بگذارید یا قطع ارتباط کنید.
شغل نامطلوب: اگر از کارتان ناراضی هستید، میتوانید مهارتهای جدید یاد بگیرید و شغل بهتری پیدا کنید.
اقدام:تحلیل مشکل، برنامه ریزی و اجرای راه حل.
2⃣ رنجهای غیرقابل تغییر (با آنها بسازیم)
اینها واقعیتهای غیرقابل تغییر زندگی هستند، مثل برخی بیماریها، از دست دادن عزیزان، یا ویژگیهای ذاتی (مثل قد یا گذشته). جنگیدن با آنها فقط رنج را مضاعف میکند.
مثالها:
بیماری لاعلاج: فردی با بیماری مزمن میتواند یاد بگیرد با آن زندگی کند (مثل استیون هاوکینگ).
مرگ عزیزان:سوگواری طبیعی است، اما پذیرش بخشی از زندگی است.
شکستهای گذشته: نمیتوان زمان را به عقب برگرداند، اما میتوان از آن درس گرفت.
اقدام: پذیرش، معناسازی (مثل کمک به دیگران با تجربه خود)، و تمرکز روی چیزهایی که هنوز تحت کنترل شماست.
3⃣ رنجهای بلاتکلیف (نیاز به تصمیم سریع دارند)
اینها مشکلاتی هستند که بین دو دستهٔ قبل معلق اند و تعلل در تصمیم گیری، رنج را طولانی تر میکند. باید سریع بررسی شوند که آیا قابل تغییرند یا نه.
مثالها:
نارضایتی از رشته تحصیلی:
- اگر سال اول دانشگاه هستید، ممکن است بتوانید تغییر رشته دهید (قابل تغییر).
- اگر آخرین ترم هستید، شاید بهتر باشد آن را تمام کنید و بعد به علایقت بپردازید (پذیرش).
رابطه عاطفی ناکارآمد:
- اگر طرف مقابل تمایل به بهبود دارد، مشاوره کمک کند (قابل تغییر).
- اگر خشونت یا بی علاقگی مداوم وجود دارد، شاید پایان رابطه بهتر باشد (غیرقابل تغییر).
اقدام:
۱. بپرسید: «آیا راه واقع بینانه ای برای تغییر این وضعیت وجود دارد؟»
۲. اگر پاسخ «نه» است، به سمت پذیرش بروید.
۳. اگر مردد هستید، یک مهلت مشخص برای آزمایش راه حلها تعیین کنید (مثلاً ۳ ماه).
نکته کلیدی
خطای شناختی رایج: گاهی ما رنجهای قابل تغییر را «غیرقابل تغییر» فرض میکنیم (مثل تسلیم شدن در برابر یک شغل بد)، یا برعکس، با واقعیتهای غیرقابل تغییر می جنگیم (مثل انکار پیری).
ابزار کمکی: نوشتن فهرستی از «چیزهایی که میتوانم تغییر دهم» و «چیزهایی که نمیتوانم» به شفافیت ذهنی کمک میکند.
انواع رنج ها
تقسیم بندی جالب و کاربردی انواع رنج طبق «دعای آرامش» :
«خدایا به من آرامشی بده تا بپذیرم چیزهایی را که نمیتوانم تغییر دهم، شجاعتی تا چیزهایی را که میتوانم تغییر دهم، و دانایی تا تفاوت این دو را تشخیص دهم.»
رنج ها می توانند به سه دسته رنج های قابل تغییر و و رنج های غیر قابل تغییر و رنج های بلاتکلیف و معلق تقسیم کرد.
1⃣ رنجهای قابل تغییر (با آنها بجنگیم)
اینها مشکلاتی هستند که راه حل عملی دارند و با تلاش، تغییر نگرش یا اقدام میتوان آنها را کاهش داد یا حذف کرد.
مثالها:
سلامت جسمی:اگر به دلیل اضافه وزن رنج میکشید، با ورزش و تغذیه سالم قابل تغییر است.
روابط سمی اگر دوستی یا رابطه ای شما را آزار میدهد، میتوانید مرزهای سالم بگذارید یا قطع ارتباط کنید.
شغل نامطلوب: اگر از کارتان ناراضی هستید، میتوانید مهارتهای جدید یاد بگیرید و شغل بهتری پیدا کنید.
اقدام:تحلیل مشکل، برنامه ریزی و اجرای راه حل.
2⃣ رنجهای غیرقابل تغییر (با آنها بسازیم)
اینها واقعیتهای غیرقابل تغییر زندگی هستند، مثل برخی بیماریها، از دست دادن عزیزان، یا ویژگیهای ذاتی (مثل قد یا گذشته). جنگیدن با آنها فقط رنج را مضاعف میکند.
مثالها:
بیماری لاعلاج: فردی با بیماری مزمن میتواند یاد بگیرد با آن زندگی کند (مثل استیون هاوکینگ).
مرگ عزیزان:سوگواری طبیعی است، اما پذیرش بخشی از زندگی است.
شکستهای گذشته: نمیتوان زمان را به عقب برگرداند، اما میتوان از آن درس گرفت.
اقدام: پذیرش، معناسازی (مثل کمک به دیگران با تجربه خود)، و تمرکز روی چیزهایی که هنوز تحت کنترل شماست.
3⃣ رنجهای بلاتکلیف (نیاز به تصمیم سریع دارند)
اینها مشکلاتی هستند که بین دو دستهٔ قبل معلق اند و تعلل در تصمیم گیری، رنج را طولانی تر میکند. باید سریع بررسی شوند که آیا قابل تغییرند یا نه.
مثالها:
نارضایتی از رشته تحصیلی:
- اگر سال اول دانشگاه هستید، ممکن است بتوانید تغییر رشته دهید (قابل تغییر).
- اگر آخرین ترم هستید، شاید بهتر باشد آن را تمام کنید و بعد به علایقت بپردازید (پذیرش).
رابطه عاطفی ناکارآمد:
- اگر طرف مقابل تمایل به بهبود دارد، مشاوره کمک کند (قابل تغییر).
- اگر خشونت یا بی علاقگی مداوم وجود دارد، شاید پایان رابطه بهتر باشد (غیرقابل تغییر).
اقدام:
۱. بپرسید: «آیا راه واقع بینانه ای برای تغییر این وضعیت وجود دارد؟»
۲. اگر پاسخ «نه» است، به سمت پذیرش بروید.
۳. اگر مردد هستید، یک مهلت مشخص برای آزمایش راه حلها تعیین کنید (مثلاً ۳ ماه).
نکته کلیدی
خطای شناختی رایج: گاهی ما رنجهای قابل تغییر را «غیرقابل تغییر» فرض میکنیم (مثل تسلیم شدن در برابر یک شغل بد)، یا برعکس، با واقعیتهای غیرقابل تغییر می جنگیم (مثل انکار پیری).
ابزار کمکی: نوشتن فهرستی از «چیزهایی که میتوانم تغییر دهم» و «چیزهایی که نمیتوانم» به شفافیت ذهنی کمک میکند.
👍1👌1
#آزادی_انتخاب
#تلنگر
طبق قانون سوم نیوتون در مکانیک نیوتونی، برای هر کنشی، واکنشی وجود دارد که با آن هم اندازه، هم راستا و غیر هم جهت است که این دو نیرو همنوعند و در دو جسم اثر کرده و هم زمان ایجاد و حذف می شود.
ولی در روابط اجتماعی شايسته است از این قانون عبور کرده و صعود کنیم.
«بین آنچه بر ما اتفاق میافتد (محرک) و واکنش ما (پاسخ)، یک فاصلهٔ کوچک وجود دارد. در این فاصله، آزادیِ انتخابِ ما نهفته است.»
و همین آزادی انتخاب و اراده میتواند واکنش ما از سطح قوانین حاکم بر فیزیک خارج کند.
@physics_school
#تلنگر
طبق قانون سوم نیوتون در مکانیک نیوتونی، برای هر کنشی، واکنشی وجود دارد که با آن هم اندازه، هم راستا و غیر هم جهت است که این دو نیرو همنوعند و در دو جسم اثر کرده و هم زمان ایجاد و حذف می شود.
ولی در روابط اجتماعی شايسته است از این قانون عبور کرده و صعود کنیم.
«بین آنچه بر ما اتفاق میافتد (محرک) و واکنش ما (پاسخ)، یک فاصلهٔ کوچک وجود دارد. در این فاصله، آزادیِ انتخابِ ما نهفته است.»
و همین آزادی انتخاب و اراده میتواند واکنش ما از سطح قوانین حاکم بر فیزیک خارج کند.
@physics_school
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فیزیک۱
#ارشمیدس
پیچ ارشمیدس از تاثیرگذارترین ابداعات تاریخ است كه حدود 200 سال ق.م برای آبیاری و بالا کشیدن آبهای زیرزمینی اختراع شد؛ برخی معتقدند نسخه ای مشابه آن در آبیاری باغ های معلق بابل استفاده میشده
@physics_school
#ارشمیدس
پیچ ارشمیدس از تاثیرگذارترین ابداعات تاریخ است كه حدود 200 سال ق.م برای آبیاری و بالا کشیدن آبهای زیرزمینی اختراع شد؛ برخی معتقدند نسخه ای مشابه آن در آبیاری باغ های معلق بابل استفاده میشده
@physics_school
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رباتیک
#تعادل
📽 تست تعادل ربات های انساننمای پیشرفته Figure 02 که در مرحله تولید انبوه هستند.
@physics_school
#تعادل
📽 تست تعادل ربات های انساننمای پیشرفته Figure 02 که در مرحله تولید انبوه هستند.
@physics_school
👍1
#تلنگر
#موقعیت_شناسی
زمانی که یک فرد درک صحیحی از موقعیت های مکانی، زمانی و جغرافیا و افراد اطرافش نداشته باشد دچار زحمت بی حاصل شده و در عموما به جز خودش همه را مقصر می داند.
@physics_school
#موقعیت_شناسی
زمانی که یک فرد درک صحیحی از موقعیت های مکانی، زمانی و جغرافیا و افراد اطرافش نداشته باشد دچار زحمت بی حاصل شده و در عموما به جز خودش همه را مقصر می داند.
@physics_school
#مغناطیس
#فیزیک۲
#الکترومغناطیس
#سوال_پاسخ
چند سوال مهم در مورد مغناطیس:
۱. چه چیزی همیشه میدان مغناطیسی تولید میکند؟
بارهای الکتریکی متحرک همیشه میدانهای مغناطیسی تولید میکنند. این شامل جریانهای الکتریکی در سیمها، که جریانهایی از الکترونهای متحرک هستند، و همچنین ذرات باردار منفرد در حال حرکت میشود.
۲. چگونه میتوان از جریان الکتریکی میدان مغناطیسی ایجاد کرد؟
برای ایجاد میدان مغناطیسی از جریان الکتریکی، کافیست جریان را از یک رسانا مانند سیم عبور دهید. میدان مغناطیسی، حلقههای دایرهای را در اطراف سیم تشکیل میدهد که از قانون دست راست پیروی میکند. پیچاندن سیم (مانند یک سلونوئید) میتواند میدان مغناطیسی را متمرکز و تقویت کند.
۳. چرا جریان الکتریکی میدان مغناطیسی تولید میکند؟
جریان الکتریکی به دلیل ارتباط اساسی بین الکتریسیته و مغناطیس، همانطور که در معادلات ماکسول توضیح داده شده است، یک میدان مغناطیسی تولید میکند. وقتی بارها حرکت میکنند، در نتیجه حرکت خود و خواص فضازمان، یک میدان مغناطیسی ایجاد میکنند.
۴. اثر مغناطیسی جریان الکتریکی چیست؟
اثر مغناطیسی جریان الکتریکی به ایجاد میدان مغناطیسی در اطراف یک هادی حامل جریان اشاره دارد. این اثر اساس آهنرباهای الکتریکی است و در بسیاری از کاربردها از جمله موتورهای الکتریکی، ژنراتورها و ترانسفورماتورها استفاده میشود.
۵. آیا میدانهای الکتریکی میتوانند میدانهای مغناطیسی تولید کنند؟
در حالی که میدانهای الکتریکی ساکن به تنهایی میدانهای مغناطیسی تولید نمیکنند، میدانهای الکتریکی متغیر، میدانهای مغناطیسی ایجاد میکنند. این بخشی از رابطه الکترومغناطیسی است که توسط معادلات ماکسول توصیف میشود. برعکس، میدانهای مغناطیسی متغیر میتوانند میدانهای الکتریکی تولید کنند، اصلی که در القای الکترومغناطیسی استفاده میشود.
@physics_school
#فیزیک۲
#الکترومغناطیس
#سوال_پاسخ
چند سوال مهم در مورد مغناطیس:
۱. چه چیزی همیشه میدان مغناطیسی تولید میکند؟
بارهای الکتریکی متحرک همیشه میدانهای مغناطیسی تولید میکنند. این شامل جریانهای الکتریکی در سیمها، که جریانهایی از الکترونهای متحرک هستند، و همچنین ذرات باردار منفرد در حال حرکت میشود.
۲. چگونه میتوان از جریان الکتریکی میدان مغناطیسی ایجاد کرد؟
برای ایجاد میدان مغناطیسی از جریان الکتریکی، کافیست جریان را از یک رسانا مانند سیم عبور دهید. میدان مغناطیسی، حلقههای دایرهای را در اطراف سیم تشکیل میدهد که از قانون دست راست پیروی میکند. پیچاندن سیم (مانند یک سلونوئید) میتواند میدان مغناطیسی را متمرکز و تقویت کند.
۳. چرا جریان الکتریکی میدان مغناطیسی تولید میکند؟
جریان الکتریکی به دلیل ارتباط اساسی بین الکتریسیته و مغناطیس، همانطور که در معادلات ماکسول توضیح داده شده است، یک میدان مغناطیسی تولید میکند. وقتی بارها حرکت میکنند، در نتیجه حرکت خود و خواص فضازمان، یک میدان مغناطیسی ایجاد میکنند.
۴. اثر مغناطیسی جریان الکتریکی چیست؟
اثر مغناطیسی جریان الکتریکی به ایجاد میدان مغناطیسی در اطراف یک هادی حامل جریان اشاره دارد. این اثر اساس آهنرباهای الکتریکی است و در بسیاری از کاربردها از جمله موتورهای الکتریکی، ژنراتورها و ترانسفورماتورها استفاده میشود.
۵. آیا میدانهای الکتریکی میتوانند میدانهای مغناطیسی تولید کنند؟
در حالی که میدانهای الکتریکی ساکن به تنهایی میدانهای مغناطیسی تولید نمیکنند، میدانهای الکتریکی متغیر، میدانهای مغناطیسی ایجاد میکنند. این بخشی از رابطه الکترومغناطیسی است که توسط معادلات ماکسول توصیف میشود. برعکس، میدانهای مغناطیسی متغیر میتوانند میدانهای الکتریکی تولید کنند، اصلی که در القای الکترومغناطیسی استفاده میشود.
@physics_school
👍1
#فوتوالکتریک
#فیزیک۳
#فیزیک_اتمی
قسمت۱
وقتی از آلبرت انیشتین نام میبریم ، اولین
چیزی که به ذهنمان خطور میکند، نظریه نسبیت است ، آن ابرنواختر خارقالعاده دیگر که در فیزیک قرن بیستم منفجر شد. با این حال، به طرز باورنکردنی، انیشتین هرگز جایزه نوبل نسبیت را دریافت نکرد. تنها مدال نوبل او (مطمئناً باید حداقل دو مدال میگرفت)، که در سال ۱۹۲۱ اهدا و در سال ۱۹۲۲ اهدا شد، به خاطر کارهای پیشگامانهاش در نظریه کوانتوم بود . اگر پلانک پدر نظریه کوانتوم نبود (به ماکس پلانک و ریشههای نظریه کوانتوم مراجعه کنید )، این نقش ممکن بود به انیشتین برسد. همانطور که بود، انیشتین اولین کسی بود که پیامدهای فیزیکی کار پلانک را جدی گرفت. نقطه عطف زمانی فرا رسید که او دید چگونه میتوان از ایده پلانک در مورد کوانتومهای انرژی برای توضیح برخی از حقایق گیجکنندهای که در مورد پدیدهای به نام اثر فوتوالکتریک پدیدار شده بودند، استفاده کرد .
مطالعات اولیه اثر فوتوالکتریک
در سال ۱۸۸۷، هاینریش هرتز اولین کسی بود که اثر فوتوالکتریک را در طول آزمایشهای خود مشاهده کرد که نظریه الکترومغناطیس ماکسول را تأیید میکرد . هرتز دریافت که با تاباندن نور فرابنفش به الکترودهای فلزی ، میتواند ولتاژ مورد نیاز برای ایجاد جرقه بین الکترودها را کاهش دهد. بدیهی است که نور دارای نوعی اثر الکتریکی بود، اما هرتز از گمانهزنی در مورد اینکه آن اثر چیست، خودداری کرد. او گفت: «من در حال حاضر خودم را به بیان نتایج به دست آمده محدود میکنم، بدون اینکه سعی کنم هیچ نظریهای در مورد نحوه وقوع پدیدههای مشاهده شده ارائه دهم.»
در سال ۱۸۹۹، فیزیکدان انگلیسی، جی. جی. تامسون ، سرنخ مهمی برای درک اثر فوتوالکتریک ارائه داد. تامسون نشان داد که نور فرابنفش، با برخورد به سطح فلز، باعث انتشار الکترونها میشود . این ذرات باردار کوچکی بودند که تامسون چند سال قبل وجود آنها را نشان داده بود و معتقد بود که تنها اجزای مادی اتمها هستند . در آن زمان، به نظر فیزیکدانان، اثر فوتوالکتریک باید به این دلیل رخ دهد که الکترونهای درون اتمهای سطح فلز توسط میدان الکتریکی نوسانی امواج نوری که بر روی فلز میافتند، تکان خورده و به ارتعاش در میآیند. طبق این نظریه، برخی از الکترونها آنقدر شدید تکان داده میشدند که در نهایت به طور کلی پرتاب میشدند.
ادامه دارد...
@physics_school
#فیزیک۳
#فیزیک_اتمی
قسمت۱
وقتی از آلبرت انیشتین نام میبریم ، اولین
چیزی که به ذهنمان خطور میکند، نظریه نسبیت است ، آن ابرنواختر خارقالعاده دیگر که در فیزیک قرن بیستم منفجر شد. با این حال، به طرز باورنکردنی، انیشتین هرگز جایزه نوبل نسبیت را دریافت نکرد. تنها مدال نوبل او (مطمئناً باید حداقل دو مدال میگرفت)، که در سال ۱۹۲۱ اهدا و در سال ۱۹۲۲ اهدا شد، به خاطر کارهای پیشگامانهاش در نظریه کوانتوم بود . اگر پلانک پدر نظریه کوانتوم نبود (به ماکس پلانک و ریشههای نظریه کوانتوم مراجعه کنید )، این نقش ممکن بود به انیشتین برسد. همانطور که بود، انیشتین اولین کسی بود که پیامدهای فیزیکی کار پلانک را جدی گرفت. نقطه عطف زمانی فرا رسید که او دید چگونه میتوان از ایده پلانک در مورد کوانتومهای انرژی برای توضیح برخی از حقایق گیجکنندهای که در مورد پدیدهای به نام اثر فوتوالکتریک پدیدار شده بودند، استفاده کرد .
مطالعات اولیه اثر فوتوالکتریک
در سال ۱۸۸۷، هاینریش هرتز اولین کسی بود که اثر فوتوالکتریک را در طول آزمایشهای خود مشاهده کرد که نظریه الکترومغناطیس ماکسول را تأیید میکرد . هرتز دریافت که با تاباندن نور فرابنفش به الکترودهای فلزی ، میتواند ولتاژ مورد نیاز برای ایجاد جرقه بین الکترودها را کاهش دهد. بدیهی است که نور دارای نوعی اثر الکتریکی بود، اما هرتز از گمانهزنی در مورد اینکه آن اثر چیست، خودداری کرد. او گفت: «من در حال حاضر خودم را به بیان نتایج به دست آمده محدود میکنم، بدون اینکه سعی کنم هیچ نظریهای در مورد نحوه وقوع پدیدههای مشاهده شده ارائه دهم.»
در سال ۱۸۹۹، فیزیکدان انگلیسی، جی. جی. تامسون ، سرنخ مهمی برای درک اثر فوتوالکتریک ارائه داد. تامسون نشان داد که نور فرابنفش، با برخورد به سطح فلز، باعث انتشار الکترونها میشود . این ذرات باردار کوچکی بودند که تامسون چند سال قبل وجود آنها را نشان داده بود و معتقد بود که تنها اجزای مادی اتمها هستند . در آن زمان، به نظر فیزیکدانان، اثر فوتوالکتریک باید به این دلیل رخ دهد که الکترونهای درون اتمهای سطح فلز توسط میدان الکتریکی نوسانی امواج نوری که بر روی فلز میافتند، تکان خورده و به ارتعاش در میآیند. طبق این نظریه، برخی از الکترونها آنقدر شدید تکان داده میشدند که در نهایت به طور کلی پرتاب میشدند.
ادامه دارد...
@physics_school
❤2
#فیزیک۳
#فوتوالکتریک
#فیزیک۳
قسمت۲
در سال ۱۹۰۲، فیلیپ لنارد ، که پیش از این دستیار هرتز در دانشگاه بن بود، اولین اندازهگیریهای کمی اثر فوتوالکتریک را انجام داد. او از یک چراغ قوسی کربنی روشن برای مطالعه چگونگی تغییر انرژی فوتوالکترونهای ساطع شده با شدت نور و با جداسازی رنگهای منفرد با فرکانس نور استفاده کرد. افزایش فرکانس نور، با انتخاب نور از انتهای آبیتر طیف، باعث شد که الکترونهای پرتابشده بهطور متوسط پرانرژیتر باشند، همانطور که پیشبینی میشد - زیرا فرض بر این بود که آنها برای ارتعاش سریعتر ساخته شدهاند. افزایش شدت نور (با نزدیکتر کردن قوس کربن به سطح فلز) باعث شد که الکترونهای بیشتری پرتاب شوند، همانطور که انتظار میرفت. از سوی دیگر، افزایش شدت هیچ تأثیری بر میانگین مقدار انرژی که هر الکترون پرتابشده حمل میکرد، نداشت. این یک شوک واقعی بود. اگر، همانطور که فیزیکدانان معتقد بودند، اثر فوتوالکتریک از برهمکنش بین الکترونها و امواج الکترومغناطیسی ناشی میشود، پس تشدید تابش باید الکترونها را در سطح فلز شدیدتر تکان دهد و بنابراین آنها را با انرژی بیشتری پرتاب کند. اینکه چرا این اتفاق نیفتاد، یک راز بود.
کوانتومهای نور
چندین سال گذشت تا مشاهدات لنارد در مورد اثر فوتوالکتریک و نظریه عجیب اما نادیده گرفته شده پلانک در مورد کوانتوم، که هر دو به خودی خود گیج کننده هستند، به عنوان فلشهایی به سمت یک راه حل مشترک دیده شوند. اکنون که به گذشته نگاه میکنیم، به اندازه کافی واضح به نظر میرسد، اما نبوغ انیشتین برای اعمال کوانتیزاسیون، نه بر روی نوسانگرهای جسم سیاه ، همانطور که پلانک در تلاش ناامیدانه برای اصلاح نظریه کلاسیک انجام داده بود، بلکه بر روی تابش واقعی که ساطع یا جذب میشود، لازم بود. انیشتین متوجه شد که خود نور کوانتیزه است . تمام نور یک فرکانس خاص به صورت گلولههای کوچک با انرژی یکسان، برابر با فرکانس ضربدر ثابت پلانک ، میآید و این کلید درک اثر فوتوالکتریک است. یک کوانتوم نور ورودی به یک الکترون روی سطح یک فلز برخورد میکند و تمام انرژی خود را به الکترون میدهد. مقدار مشخصی از انرژی، به نام تابع کار، صرفاً برای غلبه بر نیروی جاذبه بین الکترون و شبکه فلزی به منظور آزاد کردن الکترون مورد نیاز است. بنابراین هیچ اثر فوتوالکتریکی نمیتواند وجود داشته باشد مگر اینکه به این آستانه برسیم. هر انرژی باقی مانده از تبادل، بالاتر و فراتر از تابع کار، به صورت انرژی جنبشی (انرژی حرکت) الکترون خارج شده ظاهر میشود. افزایش شدت تابش - تعداد کوانتومهای نور در واحد سطح - هیچ تاثیری بر انرژی الکترونهای منفرد ندارد زیرا هر الکترون توسط یک و فقط یک بسته نور پرتاب میشود. از سوی دیگر، افزایش فرکانس تابش به این معنی است که هر گلوله نوری ضربه بزرگتری را تحمل میکند که منجر به یک فوتوالکترون پرانرژیتر میشود.
ادامه دارد...
@physics_school
#فوتوالکتریک
#فیزیک۳
قسمت۲
در سال ۱۹۰۲، فیلیپ لنارد ، که پیش از این دستیار هرتز در دانشگاه بن بود، اولین اندازهگیریهای کمی اثر فوتوالکتریک را انجام داد. او از یک چراغ قوسی کربنی روشن برای مطالعه چگونگی تغییر انرژی فوتوالکترونهای ساطع شده با شدت نور و با جداسازی رنگهای منفرد با فرکانس نور استفاده کرد. افزایش فرکانس نور، با انتخاب نور از انتهای آبیتر طیف، باعث شد که الکترونهای پرتابشده بهطور متوسط پرانرژیتر باشند، همانطور که پیشبینی میشد - زیرا فرض بر این بود که آنها برای ارتعاش سریعتر ساخته شدهاند. افزایش شدت نور (با نزدیکتر کردن قوس کربن به سطح فلز) باعث شد که الکترونهای بیشتری پرتاب شوند، همانطور که انتظار میرفت. از سوی دیگر، افزایش شدت هیچ تأثیری بر میانگین مقدار انرژی که هر الکترون پرتابشده حمل میکرد، نداشت. این یک شوک واقعی بود. اگر، همانطور که فیزیکدانان معتقد بودند، اثر فوتوالکتریک از برهمکنش بین الکترونها و امواج الکترومغناطیسی ناشی میشود، پس تشدید تابش باید الکترونها را در سطح فلز شدیدتر تکان دهد و بنابراین آنها را با انرژی بیشتری پرتاب کند. اینکه چرا این اتفاق نیفتاد، یک راز بود.
کوانتومهای نور
چندین سال گذشت تا مشاهدات لنارد در مورد اثر فوتوالکتریک و نظریه عجیب اما نادیده گرفته شده پلانک در مورد کوانتوم، که هر دو به خودی خود گیج کننده هستند، به عنوان فلشهایی به سمت یک راه حل مشترک دیده شوند. اکنون که به گذشته نگاه میکنیم، به اندازه کافی واضح به نظر میرسد، اما نبوغ انیشتین برای اعمال کوانتیزاسیون، نه بر روی نوسانگرهای جسم سیاه ، همانطور که پلانک در تلاش ناامیدانه برای اصلاح نظریه کلاسیک انجام داده بود، بلکه بر روی تابش واقعی که ساطع یا جذب میشود، لازم بود. انیشتین متوجه شد که خود نور کوانتیزه است . تمام نور یک فرکانس خاص به صورت گلولههای کوچک با انرژی یکسان، برابر با فرکانس ضربدر ثابت پلانک ، میآید و این کلید درک اثر فوتوالکتریک است. یک کوانتوم نور ورودی به یک الکترون روی سطح یک فلز برخورد میکند و تمام انرژی خود را به الکترون میدهد. مقدار مشخصی از انرژی، به نام تابع کار، صرفاً برای غلبه بر نیروی جاذبه بین الکترون و شبکه فلزی به منظور آزاد کردن الکترون مورد نیاز است. بنابراین هیچ اثر فوتوالکتریکی نمیتواند وجود داشته باشد مگر اینکه به این آستانه برسیم. هر انرژی باقی مانده از تبادل، بالاتر و فراتر از تابع کار، به صورت انرژی جنبشی (انرژی حرکت) الکترون خارج شده ظاهر میشود. افزایش شدت تابش - تعداد کوانتومهای نور در واحد سطح - هیچ تاثیری بر انرژی الکترونهای منفرد ندارد زیرا هر الکترون توسط یک و فقط یک بسته نور پرتاب میشود. از سوی دیگر، افزایش فرکانس تابش به این معنی است که هر گلوله نوری ضربه بزرگتری را تحمل میکند که منجر به یک فوتوالکترون پرانرژیتر میشود.
ادامه دارد...
@physics_school
www.daviddarling.info
frequency
Frequency is the number of waves passing a fixed point in a second.
❤1
#فیزیک۳
#فوتوالکتریک
##قسمت۳
این واقعیت که ۱۶ سال طول کشید تا اینشتین به خاطر کار پیشگامانهاش در مورد اثر فوتوالکتریک جایزه نوبل را از آن خود کند، نشان میدهد که چقدر طول کشید تا دنیای علم بپذیرد که انرژی تابشی کوانتیزه است. این ممکن است مانند یک عصر به نظر برسد، اما این ایده که انرژی، از جمله نور، دانهای است، با تمام چیزهایی که فیزیکدانان برای چندین نسل آموخته بودند، در تضاد بود: ماده از ذرات ساخته شده است؛ انرژی پیوسته و در مقادیر دلخواه کوچک قابل مبادله است؛ نور از امواج تشکیل شده است؛ ماده و نور با هم مخلوط نمیشوند. این قوانین در بیشتر قرن نوزدهم شعارهای فیزیک بودند و اکنون در حال لغو شدن بودند.
همچنین مسئله اثبات تجربی وجود داشت. حدود یک دهه طول کشید تا جزئیات نظریه فوتوالکتریک انیشتین به طور کامل در آزمایشگاه آزمایش و تأیید شود. مشاهده واقعی اینکه انرژی جنبشی الکترونهای پرتاب شده توسط اثر فوتوالکتریک دقیقاً به روشی که انیشتین تجویز کرده بود، به فرکانس نور ورودی وابسته است، سرانجام در سال ۱۹۱۶ توسط فیزیکدان آمریکایی، رابرت میلیکان، انجام شد . در واقع، میلیکان مدتها انتظار داشت که اشتباه انیشتین را ثابت کند و از این طریق نظریه موجی نور را تأیید کند. در عوض، او از نظریه ذرهای حمایت قدرتمندی کرد و ثابت پلانک را با اختلاف ۵ درصد از مقدار پذیرفته شده فعلی آن اندازهگیری کرد. از قضا، او در سال ۱۹۲۳ به خاطر یک سری آزمایشهای عالی که بزرگترین امید علمی او را نقش بر آب کرد، جایزه نوبل را دریافت کرد.
انقلاب آهسته
ما در مورد انقلاب کوانتومی صحبت میکنیم - اما این یک امر یک شبه نبود، این سرنگونی جهانبینی قدیمی ماده و انرژی به نفع یک جهانبینی جدید. بیش از دو دهه پس از اولین اشاره پلانک به وجود کوانتا بود که نظریه کوانتومی به طور کامل پذیرفته شد و به عنوان الگوی حاکم بر جهان میکروسکوپی به رسمیت شناخته شد. در بخش اول این دوره فترت، انیشتین در خط مقدم تحولات بود. پس از مقاله مهم فوتوالکتریک خود در سال ۱۹۰۵، او روی تطبیق مفهوم کوانتومی پلانک با سایر حوزههای فیزیک کار کرد. به عنوان مثال، او نشان داد که برخی از ناهنجاریهای مربوط به میزان گرمایی که مواد باید جذب کنند تا دمای آنها به میزان مشخصی افزایش یابد، در صورتی که فرض شود انرژی ارتعاش اتمها کوانتیزه است، به بهترین شکل توضیح داده میشوند. این پیشگامی اولیه کوانتومی انیشتین اکنون تقریباً به طور کامل تحت الشعاع کار او در مورد نسبیت قرار گرفته است، اما در آن زمان در متقاعد کردن دانشمندان به اعتبار نظریه کوانتومی هنگام اعمال آن بر ماده نقش مهمی داشت.
ادامه دارد...
@physics_school
#فوتوالکتریک
##قسمت۳
این واقعیت که ۱۶ سال طول کشید تا اینشتین به خاطر کار پیشگامانهاش در مورد اثر فوتوالکتریک جایزه نوبل را از آن خود کند، نشان میدهد که چقدر طول کشید تا دنیای علم بپذیرد که انرژی تابشی کوانتیزه است. این ممکن است مانند یک عصر به نظر برسد، اما این ایده که انرژی، از جمله نور، دانهای است، با تمام چیزهایی که فیزیکدانان برای چندین نسل آموخته بودند، در تضاد بود: ماده از ذرات ساخته شده است؛ انرژی پیوسته و در مقادیر دلخواه کوچک قابل مبادله است؛ نور از امواج تشکیل شده است؛ ماده و نور با هم مخلوط نمیشوند. این قوانین در بیشتر قرن نوزدهم شعارهای فیزیک بودند و اکنون در حال لغو شدن بودند.
همچنین مسئله اثبات تجربی وجود داشت. حدود یک دهه طول کشید تا جزئیات نظریه فوتوالکتریک انیشتین به طور کامل در آزمایشگاه آزمایش و تأیید شود. مشاهده واقعی اینکه انرژی جنبشی الکترونهای پرتاب شده توسط اثر فوتوالکتریک دقیقاً به روشی که انیشتین تجویز کرده بود، به فرکانس نور ورودی وابسته است، سرانجام در سال ۱۹۱۶ توسط فیزیکدان آمریکایی، رابرت میلیکان، انجام شد . در واقع، میلیکان مدتها انتظار داشت که اشتباه انیشتین را ثابت کند و از این طریق نظریه موجی نور را تأیید کند. در عوض، او از نظریه ذرهای حمایت قدرتمندی کرد و ثابت پلانک را با اختلاف ۵ درصد از مقدار پذیرفته شده فعلی آن اندازهگیری کرد. از قضا، او در سال ۱۹۲۳ به خاطر یک سری آزمایشهای عالی که بزرگترین امید علمی او را نقش بر آب کرد، جایزه نوبل را دریافت کرد.
انقلاب آهسته
ما در مورد انقلاب کوانتومی صحبت میکنیم - اما این یک امر یک شبه نبود، این سرنگونی جهانبینی قدیمی ماده و انرژی به نفع یک جهانبینی جدید. بیش از دو دهه پس از اولین اشاره پلانک به وجود کوانتا بود که نظریه کوانتومی به طور کامل پذیرفته شد و به عنوان الگوی حاکم بر جهان میکروسکوپی به رسمیت شناخته شد. در بخش اول این دوره فترت، انیشتین در خط مقدم تحولات بود. پس از مقاله مهم فوتوالکتریک خود در سال ۱۹۰۵، او روی تطبیق مفهوم کوانتومی پلانک با سایر حوزههای فیزیک کار کرد. به عنوان مثال، او نشان داد که برخی از ناهنجاریهای مربوط به میزان گرمایی که مواد باید جذب کنند تا دمای آنها به میزان مشخصی افزایش یابد، در صورتی که فرض شود انرژی ارتعاش اتمها کوانتیزه است، به بهترین شکل توضیح داده میشوند. این پیشگامی اولیه کوانتومی انیشتین اکنون تقریباً به طور کامل تحت الشعاع کار او در مورد نسبیت قرار گرفته است، اما در آن زمان در متقاعد کردن دانشمندان به اعتبار نظریه کوانتومی هنگام اعمال آن بر ماده نقش مهمی داشت.
ادامه دارد...
@physics_school
www.daviddarling.info
Millikan, Robert Andrews (1868-1953)
Robert Millikan was an American physicist awarded the 1923 Nobel Prize in Physics for his determination of the charge on a single electron (the famous oil-drop experiment) and his work on the photoelectric effect.
❤1
#فیزیک۳
#فوتوالکتریک
#قسمت۴
دیدگاههای او در مورد ماهیت کوانتومی تابش الکترومغناطیسی، پذیرش آن را دشوارتر کرد. با این حال، او اصرار داشت که راه پیش رو باید با پذیرش رفتار ذرهمانند نور همراه باشد. در سال ۱۹۰۹ او نوشت: «به نظر من، مرحله بعدی در توسعه فیزیک نظری، نظریهای از نور را برای ما به ارمغان خواهد آورد که میتوان آن را به عنوان نوعی تلفیق نظریه موج و انتشار تفسیر کرد.» در سال ۱۹۱۱، در اولین کنگره سولوی (نشست سالانه فیزیکدانان برتر جهان) او با قاطعیت بیشتری گفت: «من بر ماهیت موقت این مفهوم اصرار دارم، که به نظر نمیرسد با پیامدهای تجربی تأیید شده نظریه موج سازگار باشد.» این ناسازگاری آشکار، مانع بزرگی برای همه دانشمندان بود. این چه نوع دیوانگی بود که استدلال کنیم نور میتواند هم ذره و هم موج باشد؟
آزمایشگران از این احتمال که معادلهی اینشتین دربارهی اثر فوتوالکتریک چه چیزی را القا میکرد، انتقاد میکردند. رابرت میلیکان، همان کسی که نشان داد این معادله واقعاً کار میکند، هیچ ارتباطی با تفسیر فیزیکی آن نداشت. در سال ۱۹۱۵، میلیکان نوشت: «نظریه نیمذرهای که اینشتین با آن به معادلهاش رسید، در حال حاضر کاملاً غیرقابل دفاع به نظر میرسد.» سه سال بعد، ارنست رادرفورد ، فیزیکدان بزرگ نیوزیلندی که ساختار اتم را بررسی کرد، گفت که به نظر میرسد «هیچ ارتباط فیزیکی» بین انرژی و فرکانس در فرضیهی اینشتین در مورد کوانتومهای نور وجود ندارد. به نظر منطقی نمیرسید که یک ذره بتواند فرکانس داشته باشد، یا یک موج بتواند طوری رفتار کند که گویی از ذرات پرانرژی ساخته شده است. به نظر میرسید که این دو مفهوم یکدیگر را رد میکنند.
اثبات نهایی ماهیت ذرهای نور
بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۶، انیشتین از کار کوانتومی خود مرخصی گرفت تا به یک مسئله کوچک دیگر بپردازد - نظریه نسبیت عام ، که ایدههای ما را در مورد گرانش متحول کرد . پس از بازگشت به فیزیک ذرات بسیار کوچک، او به سرعت پیوندی بین نظریه کوانتومی و نسبیت را درک کرد که او را به واقعیت جنبه ذرهای نور متقاعد کرد. در کارهای قبلی، انیشتین با هر کوانتوم تابش طوری رفتار کرده بود که گویی تکانهای برابر با انرژی کوانتوم تقسیم بر سرعت نور دارد . با این فرض، او توانست توضیح دهد که چگونه تکانه از تابش به ماده منتقل میشود - به عبارت دیگر، چگونه اتمها و مولکولها هنگام جذب تابش ضربه میخورند. اگرچه این ضربه بسیار کوچک بود که مستقیماً دیده نشود، اما بر خواصی مانند فشار گاز که قابل اندازهگیری بودند، تأثیر میگذاشت. این اندازهگیریها با فرمول تکانه کوانتیزه مطابقت داشتند. انیشتین اکنون با بازگشت به مطالعات کوانتومی خود متوجه شد که دقیقاً همان عبارت برای تکانه یک کوانتوم نور مستقیماً از یک معادله اساسی در نظریه نسبیت بیرون آمده است. این ارتباط بین نسبیت و فرض قبلی در مورد تکانه یک کوانتوم تابشی، فرضیه ذرات نور را در ذهن انیشتین قطعی کرد. در سال ۱۹۱۷، او شاید تنها دانشمند بزرگ زندهای بود که معتقد بود نور جنبه ذرهای واقعی دارد. اما این واقعیت که نظریه او اکنون اصرار داشت که هر زمان این کوانتومهای نوری فرضی با ذرات ماده معمولی برهمکنش میکنند، مقدار مشخص و قابل پیشبینی تکانه باید منتقل شود، راه را برای آزمایشهای تجربی هموار کرد. شش سال بعد، ماهیت ذرهای نور عملاً غیرقابل انکار شد.
ادامه دارد...
@physics_school
#فوتوالکتریک
#قسمت۴
دیدگاههای او در مورد ماهیت کوانتومی تابش الکترومغناطیسی، پذیرش آن را دشوارتر کرد. با این حال، او اصرار داشت که راه پیش رو باید با پذیرش رفتار ذرهمانند نور همراه باشد. در سال ۱۹۰۹ او نوشت: «به نظر من، مرحله بعدی در توسعه فیزیک نظری، نظریهای از نور را برای ما به ارمغان خواهد آورد که میتوان آن را به عنوان نوعی تلفیق نظریه موج و انتشار تفسیر کرد.» در سال ۱۹۱۱، در اولین کنگره سولوی (نشست سالانه فیزیکدانان برتر جهان) او با قاطعیت بیشتری گفت: «من بر ماهیت موقت این مفهوم اصرار دارم، که به نظر نمیرسد با پیامدهای تجربی تأیید شده نظریه موج سازگار باشد.» این ناسازگاری آشکار، مانع بزرگی برای همه دانشمندان بود. این چه نوع دیوانگی بود که استدلال کنیم نور میتواند هم ذره و هم موج باشد؟
آزمایشگران از این احتمال که معادلهی اینشتین دربارهی اثر فوتوالکتریک چه چیزی را القا میکرد، انتقاد میکردند. رابرت میلیکان، همان کسی که نشان داد این معادله واقعاً کار میکند، هیچ ارتباطی با تفسیر فیزیکی آن نداشت. در سال ۱۹۱۵، میلیکان نوشت: «نظریه نیمذرهای که اینشتین با آن به معادلهاش رسید، در حال حاضر کاملاً غیرقابل دفاع به نظر میرسد.» سه سال بعد، ارنست رادرفورد ، فیزیکدان بزرگ نیوزیلندی که ساختار اتم را بررسی کرد، گفت که به نظر میرسد «هیچ ارتباط فیزیکی» بین انرژی و فرکانس در فرضیهی اینشتین در مورد کوانتومهای نور وجود ندارد. به نظر منطقی نمیرسید که یک ذره بتواند فرکانس داشته باشد، یا یک موج بتواند طوری رفتار کند که گویی از ذرات پرانرژی ساخته شده است. به نظر میرسید که این دو مفهوم یکدیگر را رد میکنند.
اثبات نهایی ماهیت ذرهای نور
بین سالهای ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۶، انیشتین از کار کوانتومی خود مرخصی گرفت تا به یک مسئله کوچک دیگر بپردازد - نظریه نسبیت عام ، که ایدههای ما را در مورد گرانش متحول کرد . پس از بازگشت به فیزیک ذرات بسیار کوچک، او به سرعت پیوندی بین نظریه کوانتومی و نسبیت را درک کرد که او را به واقعیت جنبه ذرهای نور متقاعد کرد. در کارهای قبلی، انیشتین با هر کوانتوم تابش طوری رفتار کرده بود که گویی تکانهای برابر با انرژی کوانتوم تقسیم بر سرعت نور دارد . با این فرض، او توانست توضیح دهد که چگونه تکانه از تابش به ماده منتقل میشود - به عبارت دیگر، چگونه اتمها و مولکولها هنگام جذب تابش ضربه میخورند. اگرچه این ضربه بسیار کوچک بود که مستقیماً دیده نشود، اما بر خواصی مانند فشار گاز که قابل اندازهگیری بودند، تأثیر میگذاشت. این اندازهگیریها با فرمول تکانه کوانتیزه مطابقت داشتند. انیشتین اکنون با بازگشت به مطالعات کوانتومی خود متوجه شد که دقیقاً همان عبارت برای تکانه یک کوانتوم نور مستقیماً از یک معادله اساسی در نظریه نسبیت بیرون آمده است. این ارتباط بین نسبیت و فرض قبلی در مورد تکانه یک کوانتوم تابشی، فرضیه ذرات نور را در ذهن انیشتین قطعی کرد. در سال ۱۹۱۷، او شاید تنها دانشمند بزرگ زندهای بود که معتقد بود نور جنبه ذرهای واقعی دارد. اما این واقعیت که نظریه او اکنون اصرار داشت که هر زمان این کوانتومهای نوری فرضی با ذرات ماده معمولی برهمکنش میکنند، مقدار مشخص و قابل پیشبینی تکانه باید منتقل شود، راه را برای آزمایشهای تجربی هموار کرد. شش سال بعد، ماهیت ذرهای نور عملاً غیرقابل انکار شد.
ادامه دارد...
@physics_school
www.daviddarling.info
Rutherford, Ernest (1871-1937)
Ernest Rutherford was a brilliant experimental physicist and one of the founders of nuclear physics. He was born in Brightwater, New Zealand, into a family of pioneer stock who had emigrated from Britain less than 30 years earlier...
❤3