Forwarded from Scientometrics
در شرایط جنگی که درگیری حملات نظامی به مراکز حساس (مثلاً تأسیسات نظامی یا هستهای) وجود دارد، حتی اگر مستقیما جان غیرنظامیان کمتر در خطر باشد، باز هم جو روانی جامعه دچار استرس و وحشتمیشود. صدای انفجارها و شوک ناشی از حملات میتواند در مردم احساس اضطراب و نگرانی شدید ایجاد کند. پژوهشها نشان میدهد که جنگ و درگیری نه تنها بر سربازان، بلکه بر سلامت روان مردم عادی نیز تاثیر چشمگیری دارد.
احتملا این وظیفه نهادهای رسمی و مخصوصا مرتبط به سلامت است که در این مورد به صورت مرتب اطلاع رسانی کنند ولی در ادامه بر اساس توصیههای سازمان جهانی بهداشت و سی دی سی و برخی منابع علمی دیگر، چند راهکار عملی برای پیگیری اخبار و حفظ آرامش در این شرایط را قرار می دهم.
✅ دنبال کردن مداوم کانالهای خبری یا شبکههای اجتماعی در تمام طول روز نه تنها کمکی به بهبود وضعیت نمیکند، بلکه اضطراب شما را بهشدت بالا میبرد. از مطالعه وسواسی اخبار یا چک کردن لحظهای بهخصوص هنگام شب بپرهیزید. این رفتار شما را در چرخهی معیوب اضطراب نگه میدارد و توان روانیتان را کاهش میدهد. زمان مشخصی را برای اخبار قرار دهید و بیرون از آن روی امور عادی زندگی تمرکز کنید. قرار گرفتن مداوم در معرض اخبار تکاندهنده میتواند استرس را تشدید کند و حتی حالت اعتیاد به پیگیری مداوم خبرها ایجاد نماید.
✅ اخبار را از منابع رسمی و معتبر دنبال کنید و از بازنشر یا اعتماد به اطلاعات تایید نشده و شایعات خودداری نمایید. انتشار شایعهها در شرایط بحرانی میتواند موجی از اضطراب جمعی و وحشت ایجاد کند و بنابراین، پیش از باور کردن یا انتقال هر خبر، منابع آن را بررسی کنید. از ارسال دوبارهٔ پیامهای ترسناک در گروهها بدون راستیآزمایی خودداری کنید.
✅ در شرایط جنگی ممکن است فضای جامعه ملتهب شود و اختلافنظرها پررنگتر گردد. تا حد امکان از مجادلات تنشزا و بحثهای ناسالم دوری کنید. در گفتار و رفتارتان به خشونت یا نفرت دامن نزنید. مثلاً سرزنش کردن کل یک گروه به دلیل اقداماتشان، یا جر و بحثهای تند با اطرافیان بر سر اخبار، جز افزایش استرس حاصلی ندارد.
✅ ترس شدید ممکن است شما را وادار به اقداماتی شتابزده کند (برای مثال ترک ناگهانی محل زندگی بدون برنامه، انباشتن افراطی مواد غذایی یا دارویی، یا اقدام به کارهای خطرناک). پیش از هر تصمیم مهم، سعی کنید با ذهنی آرامتر فکر کنید یا با فرد معتمدی مشورت نمایید.
✅ اقداماتی مانند آموزش نکات بهداشتی به اطرافیان، آمادهسازی محل کار یا بیمارستان برای شرایط بحران (در صورتیکه در حرفه پزشکی هستید) یا اطلاعرسانی علمی درست به مردم، همه میتواند جزئیی از اقدامات مثبت شما باشد. همکاری و همفکری با همکاران یا دوستان قابل اعتماد باعث میشود احساس تنهایی نکنید و در صورت نیاز، بتوانید به یکدیگر کمک کنید.
✅در شرایطی که اتفاقات بزرگی در جریان است و بسیاری عوامل خارج از کنترل ماست، سعی کنید حواس خود را به چیزهایی بدهید که در اختیار خودتان است. برای مثال، میتوانید برنامهٔ روزمرهتان را تا حد ممکن ادامه دهید تا حس نظم و ثبات حفظ شود. همچنین انجام کارهای ساده مثل مرتب کردن محیط زندگی، رسیدگی به کارهای عقبافتاده یا یا یادگیری مهارتی جدید میتواند ذهن شما را مشغول اموری کند که بر آنها تسلط دارید.
✅ در صورت وجود، راهنماییها و هشدارهای مراجع رسمی (مانند ستاد مدیریت بحران، وزارت بهداشت و ... ) را جدی بگیرید. اگر برای مناطق خاصی هشدار تخلیه یا پناه گرفتن صادر شد، آن را به دقت رعایت کنید. آماده کردن یک نقشهٔ اضطراری خانوادگی (مانند مشخص کردن محل امن در خانه یا مسیر خروج امن) و یک کیف حاوی اقلام ضروری (داروهای مهم، مدارک شناسایی، آب و کمکهای اولیه) به شما احساس آمادگی بیشتری میدهد و در صورت گسترش درگیری، میتواند نجاتبخش باشد.
✅ سعی کنید با خانواده، دوستان یا همکاران مورد اعتماد خود در تماس باشید و احساسات و نگرانیهای خود را با آنها در میان بگذارید. بیان ترسها باعث تخلیهی هیجانی و کاهش استرس میشود و اغلب متوجه میشوید دیگران نیز دغدغهها و احساسات مشابهی دارند.
در نهایت، مدیریت روان در شرایط جنگی نیازمند آگاهی، همدلی و اقدام آگاهانه است. با رعایت این توصیهها، میتوان از شدت اضطراب کاست و به حفظ آرامش فردی و جمعی کمک کرد. از توصیه های روان پزشکان و متخصصین سلامت روان کمک بگیرید .مراقب خود و اطرافیانتان باشید، آرامش را تمرین کنید، و اجازه ندهید ترس غلبه کند.
من امروز این را با بررسی چند منبع مختلف (مثل یک، دو، سه، چهار، پنج) و برخی منابع قبلی در کانال و البته مقدار زیادی متناسب سازی با شرایط امروز آماده کردم. اگر نکته یا نکات خاصی برای اضافه کردن یا اصلاح در اینچا یا پست دیگری برای بعد وجود دارد، ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید.
@Scientometric
احتملا این وظیفه نهادهای رسمی و مخصوصا مرتبط به سلامت است که در این مورد به صورت مرتب اطلاع رسانی کنند ولی در ادامه بر اساس توصیههای سازمان جهانی بهداشت و سی دی سی و برخی منابع علمی دیگر، چند راهکار عملی برای پیگیری اخبار و حفظ آرامش در این شرایط را قرار می دهم.
✅ دنبال کردن مداوم کانالهای خبری یا شبکههای اجتماعی در تمام طول روز نه تنها کمکی به بهبود وضعیت نمیکند، بلکه اضطراب شما را بهشدت بالا میبرد. از مطالعه وسواسی اخبار یا چک کردن لحظهای بهخصوص هنگام شب بپرهیزید. این رفتار شما را در چرخهی معیوب اضطراب نگه میدارد و توان روانیتان را کاهش میدهد. زمان مشخصی را برای اخبار قرار دهید و بیرون از آن روی امور عادی زندگی تمرکز کنید. قرار گرفتن مداوم در معرض اخبار تکاندهنده میتواند استرس را تشدید کند و حتی حالت اعتیاد به پیگیری مداوم خبرها ایجاد نماید.
✅ اخبار را از منابع رسمی و معتبر دنبال کنید و از بازنشر یا اعتماد به اطلاعات تایید نشده و شایعات خودداری نمایید. انتشار شایعهها در شرایط بحرانی میتواند موجی از اضطراب جمعی و وحشت ایجاد کند و بنابراین، پیش از باور کردن یا انتقال هر خبر، منابع آن را بررسی کنید. از ارسال دوبارهٔ پیامهای ترسناک در گروهها بدون راستیآزمایی خودداری کنید.
✅ در شرایط جنگی ممکن است فضای جامعه ملتهب شود و اختلافنظرها پررنگتر گردد. تا حد امکان از مجادلات تنشزا و بحثهای ناسالم دوری کنید. در گفتار و رفتارتان به خشونت یا نفرت دامن نزنید. مثلاً سرزنش کردن کل یک گروه به دلیل اقداماتشان، یا جر و بحثهای تند با اطرافیان بر سر اخبار، جز افزایش استرس حاصلی ندارد.
✅ ترس شدید ممکن است شما را وادار به اقداماتی شتابزده کند (برای مثال ترک ناگهانی محل زندگی بدون برنامه، انباشتن افراطی مواد غذایی یا دارویی، یا اقدام به کارهای خطرناک). پیش از هر تصمیم مهم، سعی کنید با ذهنی آرامتر فکر کنید یا با فرد معتمدی مشورت نمایید.
✅ اقداماتی مانند آموزش نکات بهداشتی به اطرافیان، آمادهسازی محل کار یا بیمارستان برای شرایط بحران (در صورتیکه در حرفه پزشکی هستید) یا اطلاعرسانی علمی درست به مردم، همه میتواند جزئیی از اقدامات مثبت شما باشد. همکاری و همفکری با همکاران یا دوستان قابل اعتماد باعث میشود احساس تنهایی نکنید و در صورت نیاز، بتوانید به یکدیگر کمک کنید.
✅در شرایطی که اتفاقات بزرگی در جریان است و بسیاری عوامل خارج از کنترل ماست، سعی کنید حواس خود را به چیزهایی بدهید که در اختیار خودتان است. برای مثال، میتوانید برنامهٔ روزمرهتان را تا حد ممکن ادامه دهید تا حس نظم و ثبات حفظ شود. همچنین انجام کارهای ساده مثل مرتب کردن محیط زندگی، رسیدگی به کارهای عقبافتاده یا یا یادگیری مهارتی جدید میتواند ذهن شما را مشغول اموری کند که بر آنها تسلط دارید.
✅ در صورت وجود، راهنماییها و هشدارهای مراجع رسمی (مانند ستاد مدیریت بحران، وزارت بهداشت و ... ) را جدی بگیرید. اگر برای مناطق خاصی هشدار تخلیه یا پناه گرفتن صادر شد، آن را به دقت رعایت کنید. آماده کردن یک نقشهٔ اضطراری خانوادگی (مانند مشخص کردن محل امن در خانه یا مسیر خروج امن) و یک کیف حاوی اقلام ضروری (داروهای مهم، مدارک شناسایی، آب و کمکهای اولیه) به شما احساس آمادگی بیشتری میدهد و در صورت گسترش درگیری، میتواند نجاتبخش باشد.
✅ سعی کنید با خانواده، دوستان یا همکاران مورد اعتماد خود در تماس باشید و احساسات و نگرانیهای خود را با آنها در میان بگذارید. بیان ترسها باعث تخلیهی هیجانی و کاهش استرس میشود و اغلب متوجه میشوید دیگران نیز دغدغهها و احساسات مشابهی دارند.
در نهایت، مدیریت روان در شرایط جنگی نیازمند آگاهی، همدلی و اقدام آگاهانه است. با رعایت این توصیهها، میتوان از شدت اضطراب کاست و به حفظ آرامش فردی و جمعی کمک کرد. از توصیه های روان پزشکان و متخصصین سلامت روان کمک بگیرید .مراقب خود و اطرافیانتان باشید، آرامش را تمرین کنید، و اجازه ندهید ترس غلبه کند.
من امروز این را با بررسی چند منبع مختلف (مثل یک، دو، سه، چهار، پنج) و برخی منابع قبلی در کانال و البته مقدار زیادی متناسب سازی با شرایط امروز آماده کردم. اگر نکته یا نکات خاصی برای اضافه کردن یا اصلاح در اینچا یا پست دیگری برای بعد وجود دارد، ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید.
@Scientometric
شاید به کار برخی از کسانی که از دور داستان فاجعه را دنبال می کنند بیاید
medad.ca/51579
medad.ca/51579
مداد، رسانه آنلاین مونترال
توصیه هایی برای مراقبت از سلامت کودکان مهاجر در جنگ | مداد؛ مجله آنلاین مونترال
راهنمای جامع برای والدین ایرانی در کانادا: چگونه با کودکان درباره تنشهای اخیر ایران و اسرائیل صحبت کنیم و از سلامت روان آنها محافظت نماییم در روزهایی که اخبار تنشها و جنگ در خاورمیانه، بهویژه میان ایران و اسرائیل، فضای رسانهها را پر کرده است، بسیاری از…
یادداشت دو سال پیش که فکر میکنم امروز هم به نسخه ای از آن نیاز داریم حتی در این ایام سخت و به خصوص به دست کسانی که پایی بر ساحل آرامش دارند
https://pourianazemi.com/?p=7380
https://pourianazemi.com/?p=7380
پوریا ناظمی
«بنیاد» ایران - پوریا ناظمی
رویاپردازی های برای آینده ایران «وقتی تاروپود اجتماعی ازهم گسسته میشود، علم و دانش به میلیونها قطعه خُرد و تقسیم میشود و افراد تنها میتوانند بخشهای فوقالعاده کوچکی از آنچه دانستنی است را بدانند.» هری سلدون، بنیاد (نوشته ایزاک آسیموف) ایزاک آسیموف با…
Forwarded from حسین باستانی Hossein Bastani
🔻تبعات ذهنیت «سرنگونی آسان»
مدتی پس از جنبش ۱۴۰۱، مقاله «ذهنیت سرنگونی آسان» به بررسی تبعات «ساده گرفتن» شدید سازوکار تغییر حکومت در میان فعالان ایرانی پرداخت: از جمله اینکه قدرتهای جهانی، تدریجا دورنمای تغییر رژیم در ایران را جدی نمیگیرند و «معامله با قدرت مستقر» در «پروندههای راهبردی» را ترجیح میدهند.
بدون آنکه قصد هیچگونه تحلیل وقایع جاری را داشته باشیم، اجازه میخواهم صرفا بخشهایی از آن مقاله قدیمی را یادآوری کنم. متنی که هرچند در زمان انتشار، از سوی بسیاری از عزیزان -که کار حکومت را تمام شده میدانستند- بدبینانه تلقی شد، ولی شاید بازخوانی آن، بیفایده نباشد:
- اگر اپوزیسیون هر از گاه، به دنبال اعتراضات خیابانی شعار سرنگونی سریع بدهد و سپس برای تکرار همان شعار انتظار دور بعدی اعتراضات را بکشد، سرانجام در معرض حسابرسی سخت افکار عمومی قرار خواهد گرفت... تکرار مکرر و بدون پشتوانه این شعارها باعث خواهد شد تا اپوزیسیون در داخل و خارج کشور جدی گرفته نشود. تا آنجا که هم لایههایی محتاط –ولو ناراضی- از اجتماع و هم جامعه بینالمللی، تا اطلاع ثانوی منفعت خود را در «معامله» با قدرت مستقر ببینند.
- اگر جریاناتی سیاسی مکررا هر تحول سیاسی کشور، و از جمله ناکامیهای خود را، را یک گام نزدیک تر شدن به سرنگونی بدانند -آن هم با استدلالهایی در این حد که رژیم هر کار بکند به ضررش است- یعنی از اساس ضعیف بودن یا نبودن اپوزیسیون را مهم نمیدانند؛ چون لابد معتقدند در هر حال، به طور خودکار نتیجه یکی خواهد بود.
- در چارچوب ذهنیت سرنگونی سریع، غیرمنتظره نیست که بخش بزرگی از بحث های نظری در مورد تحولات ایران صرف توجیه بضاعت یا وضع موجود اپوزیسیون شده: مثلا با تجلیل بیش از حد از جنبشهای «بی سر» یا محتوم فرض کردن سقوط دیکتاتورها. یا با امیدآفرینی اغراقآمیز به عواملی از قبیل فروپاشی از درون، نافرمانی نظامیان، تحولات غیرمنتظره یا فشار خارجی.
- مطابق تجربیات تاریخی، حتی اگر انقلاب بدون «رهبر» ممکن باشد، تصور پیروزی یک انقلاب بدون «تشکیلات رهبری کننده» دشوار است. حتی اگر نظام های خودکامه در مقیاس تاریخی ناپایدار باشند، میتوانند در مقیاس زندگی انسانی زیاد عمر کنند. حتی اگر فروپاشی از درون غیرممکن نباشد، امید بستن به آن ممکن است به انفعال نامحدود بینجامد. حتی اگر شکافهایی در نیروهای مسلح وجود داشته باشد، تاکنون این ذهنیت که فرضا سپاه ممکن است جمهوری اسلامی را سرنگون کند مبنایی جز اخبار جعلی نداشته. حتی اگر امکان متضرر شدن حاکمان از تحولات غیرمنتظره وجود داشته باشد، تضمینی نیست که این تحولات لزوما به ضرر آنها اتفاق بیفتند.
- حتی با وجود اینکه تاثیر فشار خارجی در تضعیف حکومتها قابل انکار نیست، نمونههای بیشماری از معاملات پشتپرده دولتمردان غربی با تهران وجود دارند؛ دولتمردانی که همواره محتمل است به امید توافق در یک پرونده راهبردی، یا برای آزادی ولو یکی از اتباعشان در ایران، امتیازات غیرمنتظره بدهند.
- ساده گرفتن سرنگونی، لاجرم درگیری بین مخالفان حکومت را نیز وارد فضایی متفاوت میکند. چون طبیعتا نیروهایی که براندازی را فرایندی درازمدت و نیازمند سازماندهی و مشارکت گسترده بدانند، با فعالانی که براندازی را در کوتاه مدت در دسترس تصور کنند، رفتار متفاوتی دارند. در حالت اول، قاعدتا خود را بیشتر نیازمند برنامهریزی تشکیلاتی و تعامل درازمدت با دیگر جریانها میبینند. در حالت دوم اما، از آنجایی که سقوط نظام را قریبالوقوع میدانند، بیشتر نگران «سهمخواهی» جریانهای رقیب در فردای براندازی خواهند بود.
- فرض اخیر، میتواند تفسیری خاص از عملگرایی را در اپوزیسیون جا بیندازد که خروجی آن، مثلا نه همکاری گسترده تر برای مقابله -بسیار دشوار- با حکومت، که استفاده از «هر» روش ممکن برای مقابله -بهمراتب آسانتر- با یکدیگر باشد... درواقع به طور اجتنابناپذیر، حجمی غیرطبیعی از مجادلات سیاسی اپوزیسیون متوجه کلیات و جزئیات حکومت جایگزین میشود که انگار چیزی به استقرار آن نمانده است.
متن کامل مقاله ذهنیت سرنگونی آسان» در لینک زیر در دسترس است:
https://www.bbc.com/persian/articles/cl4d8m651pxo
مدتی پس از جنبش ۱۴۰۱، مقاله «ذهنیت سرنگونی آسان» به بررسی تبعات «ساده گرفتن» شدید سازوکار تغییر حکومت در میان فعالان ایرانی پرداخت: از جمله اینکه قدرتهای جهانی، تدریجا دورنمای تغییر رژیم در ایران را جدی نمیگیرند و «معامله با قدرت مستقر» در «پروندههای راهبردی» را ترجیح میدهند.
بدون آنکه قصد هیچگونه تحلیل وقایع جاری را داشته باشیم، اجازه میخواهم صرفا بخشهایی از آن مقاله قدیمی را یادآوری کنم. متنی که هرچند در زمان انتشار، از سوی بسیاری از عزیزان -که کار حکومت را تمام شده میدانستند- بدبینانه تلقی شد، ولی شاید بازخوانی آن، بیفایده نباشد:
- اگر اپوزیسیون هر از گاه، به دنبال اعتراضات خیابانی شعار سرنگونی سریع بدهد و سپس برای تکرار همان شعار انتظار دور بعدی اعتراضات را بکشد، سرانجام در معرض حسابرسی سخت افکار عمومی قرار خواهد گرفت... تکرار مکرر و بدون پشتوانه این شعارها باعث خواهد شد تا اپوزیسیون در داخل و خارج کشور جدی گرفته نشود. تا آنجا که هم لایههایی محتاط –ولو ناراضی- از اجتماع و هم جامعه بینالمللی، تا اطلاع ثانوی منفعت خود را در «معامله» با قدرت مستقر ببینند.
- اگر جریاناتی سیاسی مکررا هر تحول سیاسی کشور، و از جمله ناکامیهای خود را، را یک گام نزدیک تر شدن به سرنگونی بدانند -آن هم با استدلالهایی در این حد که رژیم هر کار بکند به ضررش است- یعنی از اساس ضعیف بودن یا نبودن اپوزیسیون را مهم نمیدانند؛ چون لابد معتقدند در هر حال، به طور خودکار نتیجه یکی خواهد بود.
- در چارچوب ذهنیت سرنگونی سریع، غیرمنتظره نیست که بخش بزرگی از بحث های نظری در مورد تحولات ایران صرف توجیه بضاعت یا وضع موجود اپوزیسیون شده: مثلا با تجلیل بیش از حد از جنبشهای «بی سر» یا محتوم فرض کردن سقوط دیکتاتورها. یا با امیدآفرینی اغراقآمیز به عواملی از قبیل فروپاشی از درون، نافرمانی نظامیان، تحولات غیرمنتظره یا فشار خارجی.
- مطابق تجربیات تاریخی، حتی اگر انقلاب بدون «رهبر» ممکن باشد، تصور پیروزی یک انقلاب بدون «تشکیلات رهبری کننده» دشوار است. حتی اگر نظام های خودکامه در مقیاس تاریخی ناپایدار باشند، میتوانند در مقیاس زندگی انسانی زیاد عمر کنند. حتی اگر فروپاشی از درون غیرممکن نباشد، امید بستن به آن ممکن است به انفعال نامحدود بینجامد. حتی اگر شکافهایی در نیروهای مسلح وجود داشته باشد، تاکنون این ذهنیت که فرضا سپاه ممکن است جمهوری اسلامی را سرنگون کند مبنایی جز اخبار جعلی نداشته. حتی اگر امکان متضرر شدن حاکمان از تحولات غیرمنتظره وجود داشته باشد، تضمینی نیست که این تحولات لزوما به ضرر آنها اتفاق بیفتند.
- حتی با وجود اینکه تاثیر فشار خارجی در تضعیف حکومتها قابل انکار نیست، نمونههای بیشماری از معاملات پشتپرده دولتمردان غربی با تهران وجود دارند؛ دولتمردانی که همواره محتمل است به امید توافق در یک پرونده راهبردی، یا برای آزادی ولو یکی از اتباعشان در ایران، امتیازات غیرمنتظره بدهند.
- ساده گرفتن سرنگونی، لاجرم درگیری بین مخالفان حکومت را نیز وارد فضایی متفاوت میکند. چون طبیعتا نیروهایی که براندازی را فرایندی درازمدت و نیازمند سازماندهی و مشارکت گسترده بدانند، با فعالانی که براندازی را در کوتاه مدت در دسترس تصور کنند، رفتار متفاوتی دارند. در حالت اول، قاعدتا خود را بیشتر نیازمند برنامهریزی تشکیلاتی و تعامل درازمدت با دیگر جریانها میبینند. در حالت دوم اما، از آنجایی که سقوط نظام را قریبالوقوع میدانند، بیشتر نگران «سهمخواهی» جریانهای رقیب در فردای براندازی خواهند بود.
- فرض اخیر، میتواند تفسیری خاص از عملگرایی را در اپوزیسیون جا بیندازد که خروجی آن، مثلا نه همکاری گسترده تر برای مقابله -بسیار دشوار- با حکومت، که استفاده از «هر» روش ممکن برای مقابله -بهمراتب آسانتر- با یکدیگر باشد... درواقع به طور اجتنابناپذیر، حجمی غیرطبیعی از مجادلات سیاسی اپوزیسیون متوجه کلیات و جزئیات حکومت جایگزین میشود که انگار چیزی به استقرار آن نمانده است.
متن کامل مقاله ذهنیت سرنگونی آسان» در لینک زیر در دسترس است:
https://www.bbc.com/persian/articles/cl4d8m651pxo
گنجهایی از دل خاک: چگونه دانمارک با باستانشناسی مردمی گذشتهاش را بازنویسی میکند؟
دانمارک با واگذاری مسئولیت کشف آثار تاریخی به مردم عادی، دستاوردی بیسابقه در باستانشناسی رقم زده است: از قدیمیترین اشاره به اودین، خدای نورس، تا بازسازی مسیرهای باستانی تجاری و معابد آیینی.
چرا مهم است؟
در حالی که بسیاری از کشورها استفاده مردم عادی از فلزیابها را محدود کردهاند، دانمارک رویکردی متفاوت را پیش گرفته و حالا نتیجهاش را با کشف هزاران شیء تاریخی درو میکند. این سیستم اعتمادمحور نهتنها تصویر دقیقتری از تاریخ سکونت، آیین و تجارت در شمال اروپا ترسیم کرده، بلکه الگوی موفقی از مشارکت عمومی در پژوهشهای علمی ارائه داده است.
داستان چیست؟
در زمستان ۲۰۲۰، مهندسی بهنام «اوله گینروپ شوتز» در مزرعهای با فلزیاب مشغول جستوجو بود که چند تکه فلز بهنظر بیارزش پیدا کرد—تا اینکه روی یکی از آنها نقش امپراتور روم را دید. یافتهاش شامل ۱۴ قطعه طلایی از ۱۵۰۰ سال پیش بود، از جمله گردنبندی با کتیبهای که به خدای جنگ نورس، اودین، اشاره داشت—قدیمیترین نمونه مکتوب شناختهشده تا امروز.
سیستم دانمارکی چگونه کار میکند؟
در دانمارک، هر کسی میتواند با اجازه مالک زمین، به جستوجوی فلزات بپردازد، به شرطی که یافتههای تاریخی خود را به دولت تحویل دهد. این سازوکار به قانون «دانفائه» بازمیگردد—قانونی از سال ۱۲۴۱ که میگوید هر شیء قیمتی بدون مالک مشخص، متعلق به تاجوتخت است. برخلاف سوئد، که در پی غارتهای باستانی قوانین محدودکننده وضع کرد، دانمارک به شهروندان خود اعتماد کرده است.
کشفهای شگفتانگیز
گنجینه فاستد (۲۰۱۶): شامل ۱.۵ کیلوگرم طلا از عصر وایکینگها، از جمله بازوبندهایی که احتمالاً نشانه وفاداری به فرمانده بودهاند.
مجموعه وارست: یک مجموعه تدفین وسیع با صدها قبر و اشیای آیینی، در معرض تهدید نابودی توسط شخم کشاورزان بود. نجات آن، تنها به لطف کشف اولیه فلزیابها ممکن شد.
معابد آیینی: کشف ۱۵ معبد متوالی با بیش از ۲۰۰ سلاح آهنی در جنوب دانمارک، که به «فرقه ویرانی» منتسب شدهاند.
چه کسانی این گنجها را پیدا میکنند؟
فلزیابهایی مانند «ماری آاگارد لارسن» و همسرش «کریستن ندرگورد دریئه» در تعطیلات آخر هفته از زمینهای کشاورزی بازدید میکنند و یافتههای خود را مستقیماً به باستانشناسان محلی تحویل میدهند. بسیاری از آنان، مانند «ترولس تیلور» حتی طرحهای یافتههایشان را روی بدن خود خالکوبی میکنند.
پشت صحنه اداره گنجها
کارشناسان موزه ملی دانمارک باید هرسال هزاران شیء را شناسایی و ارزشگذاری کنند. فرآیند ارزیابی ممکن است بیش از دو سال طول بکشد و حتی با وجود اپلیکیشنهایی برای ارسال عکس و موقعیت مکانی، هنوز روشهای سنتی و دانش تخصصی محور اصلی شناسایی هستند.
پاداش کشفها از حدود ۴۰ دلار برای یک سکه رایج قرون وسطی تا بیش از ۱۵۰ هزار دلار برای گنجینههای استثنایی متغیر است. اما انگیزه اصلی این داوطلبان پول نیست—بلکه اشتیاق به تاریخ و هیجان کشف است.
خطر در کمین سیستم
اگرچه این برنامه، هم از نظر علمی و هم اقتصادی موفقیتآمیز بوده، اما تأخیر طولانی در ارزیابی یافتهها میتواند انگیزه داوطلبان را از بین ببرد. به گفته توربن تریر، باستانشناس ارشد، «این سیستم فقط تا وقتی کار میکند که مردم حس کنند صدایشان شنیده میشود.»
حرف آخر
رویکرد دانمارک در گشودن درهای باستانشناسی به روی مردم، نه تنها هزاران سال از تاریخ فراموششده این کشور را احیا کرده، بلکه الگویی انسانی و کارآمد برای مشارکت عمومی در علم فراهم آورده است. شاید وقت آن رسیده که دیگر کشورها هم این درس اعتماد را جدی بگیرند.
دانمارک با واگذاری مسئولیت کشف آثار تاریخی به مردم عادی، دستاوردی بیسابقه در باستانشناسی رقم زده است: از قدیمیترین اشاره به اودین، خدای نورس، تا بازسازی مسیرهای باستانی تجاری و معابد آیینی.
چرا مهم است؟
در حالی که بسیاری از کشورها استفاده مردم عادی از فلزیابها را محدود کردهاند، دانمارک رویکردی متفاوت را پیش گرفته و حالا نتیجهاش را با کشف هزاران شیء تاریخی درو میکند. این سیستم اعتمادمحور نهتنها تصویر دقیقتری از تاریخ سکونت، آیین و تجارت در شمال اروپا ترسیم کرده، بلکه الگوی موفقی از مشارکت عمومی در پژوهشهای علمی ارائه داده است.
داستان چیست؟
در زمستان ۲۰۲۰، مهندسی بهنام «اوله گینروپ شوتز» در مزرعهای با فلزیاب مشغول جستوجو بود که چند تکه فلز بهنظر بیارزش پیدا کرد—تا اینکه روی یکی از آنها نقش امپراتور روم را دید. یافتهاش شامل ۱۴ قطعه طلایی از ۱۵۰۰ سال پیش بود، از جمله گردنبندی با کتیبهای که به خدای جنگ نورس، اودین، اشاره داشت—قدیمیترین نمونه مکتوب شناختهشده تا امروز.
سیستم دانمارکی چگونه کار میکند؟
در دانمارک، هر کسی میتواند با اجازه مالک زمین، به جستوجوی فلزات بپردازد، به شرطی که یافتههای تاریخی خود را به دولت تحویل دهد. این سازوکار به قانون «دانفائه» بازمیگردد—قانونی از سال ۱۲۴۱ که میگوید هر شیء قیمتی بدون مالک مشخص، متعلق به تاجوتخت است. برخلاف سوئد، که در پی غارتهای باستانی قوانین محدودکننده وضع کرد، دانمارک به شهروندان خود اعتماد کرده است.
کشفهای شگفتانگیز
گنجینه فاستد (۲۰۱۶): شامل ۱.۵ کیلوگرم طلا از عصر وایکینگها، از جمله بازوبندهایی که احتمالاً نشانه وفاداری به فرمانده بودهاند.
مجموعه وارست: یک مجموعه تدفین وسیع با صدها قبر و اشیای آیینی، در معرض تهدید نابودی توسط شخم کشاورزان بود. نجات آن، تنها به لطف کشف اولیه فلزیابها ممکن شد.
معابد آیینی: کشف ۱۵ معبد متوالی با بیش از ۲۰۰ سلاح آهنی در جنوب دانمارک، که به «فرقه ویرانی» منتسب شدهاند.
چه کسانی این گنجها را پیدا میکنند؟
فلزیابهایی مانند «ماری آاگارد لارسن» و همسرش «کریستن ندرگورد دریئه» در تعطیلات آخر هفته از زمینهای کشاورزی بازدید میکنند و یافتههای خود را مستقیماً به باستانشناسان محلی تحویل میدهند. بسیاری از آنان، مانند «ترولس تیلور» حتی طرحهای یافتههایشان را روی بدن خود خالکوبی میکنند.
پشت صحنه اداره گنجها
کارشناسان موزه ملی دانمارک باید هرسال هزاران شیء را شناسایی و ارزشگذاری کنند. فرآیند ارزیابی ممکن است بیش از دو سال طول بکشد و حتی با وجود اپلیکیشنهایی برای ارسال عکس و موقعیت مکانی، هنوز روشهای سنتی و دانش تخصصی محور اصلی شناسایی هستند.
پاداش کشفها از حدود ۴۰ دلار برای یک سکه رایج قرون وسطی تا بیش از ۱۵۰ هزار دلار برای گنجینههای استثنایی متغیر است. اما انگیزه اصلی این داوطلبان پول نیست—بلکه اشتیاق به تاریخ و هیجان کشف است.
خطر در کمین سیستم
اگرچه این برنامه، هم از نظر علمی و هم اقتصادی موفقیتآمیز بوده، اما تأخیر طولانی در ارزیابی یافتهها میتواند انگیزه داوطلبان را از بین ببرد. به گفته توربن تریر، باستانشناس ارشد، «این سیستم فقط تا وقتی کار میکند که مردم حس کنند صدایشان شنیده میشود.»
حرف آخر
رویکرد دانمارک در گشودن درهای باستانشناسی به روی مردم، نه تنها هزاران سال از تاریخ فراموششده این کشور را احیا کرده، بلکه الگویی انسانی و کارآمد برای مشارکت عمومی در علم فراهم آورده است. شاید وقت آن رسیده که دیگر کشورها هم این درس اعتماد را جدی بگیرند.
واکسنها در آمریکا: میراث علمی زیر تیغ سیاست
در حالی که علم پزشکی در صد سال گذشته با واکسنها جان میلیونها نفر را نجات داده، حالا آینده این دستاورد بشری در ایالات متحده با خطر جدی روبهرو است. رابرت اف. کندی جونیور، فعال باسابقه ضدواکسن، حالا در جایگاه وزیر بهداشت آمریکا، تغییراتی اساسی در سیاستگذاریهای واکسیناسیون ایجاد کرده که میتواند پیامدهای سنگینی برای سلامت عمومی داشته باشد. این گزارش، که بر اساس مقالهای تحلیلی در Scientific American تنظیم شده، به بررسی جزئیات این تغییرات نگرانکننده میپردازد.
چرا مهم است؟
دولت کنونی ایالات متحده، بهجای تکیه بر تخصص پزشکی، تصمیمگیری درباره یکی از حیاتیترین مسائل بهداشت عمومی را به دست چهرهای سیاسی و ضدعلمی سپرده است. این روند نه تنها جان میلیونها نفر را به خطر میاندازد، بلکه اعتماد عمومی به پزشکی مدرن را نیز تضعیف میکند. تضعیف ساختارهای علمی میتواند به احیای بیماریهایی منجر شود که دههها پیش کنترل شده بودند.
داستان چیست؟
در خرداد ۱۴۰۴ (ژوئن ۲۰۲۵)، رابرت اف. کندی جونیور، وکیل محیطزیستی و مشهور به فعالیتهای ضدواکسن، به عنوان رئیس وزارت بهداشت ایالات متحده، تمامی ۱۷ عضو کمیته مشورتی واکسن CDC (کمیته ACIP) را برکنار کرد. این کمیته مرجع اصلی پیشنهادهای علمی درباره برنامههای واکسیناسیون عمومی در آمریکاست.
کندی پیش از برگزاری نشست بعدی این کمیته که برای ۲۵ ژوئن برنامهریزی شده بود، هشت عضو جدید بدون پیشینه مشخص علمی را منصوب کرد. این اقدام، بسیاری از متخصصان سلامت عمومی را نگران کرده که تصمیمهای آینده درباره واکسنها ممکن است دیگر بر پایه علم نباشند.
چه چیزی در خطر است؟
واکسنها نهتنها در برابر بیماریهای کشندهای مانند سرخک، فلج اطفال، دیفتری و آنفلوانزا حفاظت میکنند، بلکه در مهار همهگیریهایی مانند کووید-۱۹ نقشی اساسی داشتهاند. در صورت تغییر در سیاستگذاریهای واکسن بر پایه ایدئولوژی و نه علم، خطر بازگشت بیماریهای فراموششده کاملاً واقعی است.
در حال حاضر، دسترسی به واکسنهای تقویتی کووید-۱۹ برای پاییز ۲۰۲۵ فقط به سالمندان بالای ۶۵ سال و افراد با بیماریهای زمینهای محدود شده است. این در حالی است که هنوز صدها نفر هر هفته در آمریکا بر اثر کووید جان خود را از دست میدهند.
کندی چه میگوید؟
کندی در گذشته بارها ادعا کرده که واکسنها باید در مقایسه با دارونماهای بیاثر آزمایش شوند، نه با استانداردهای علمی فعلی که واکسنهای جدید را با نمونههای پیشین مقایسه میکنند. چنین آزمونهایی از نظر اخلاقی و علمی بهشدت مشکلدار هستند، زیرا افراد را عمداً در معرض بیماریهایی قرار میدهند که واکسن مؤثر برای آنها موجود است.
بازگشت بیماریها؟
واکسیناسیون گسترده در ایالات متحده در چند دهه گذشته موجب کاهش چشمگیر بسیاری از بیماریها شده است. برای نمونه:
•پیش از واکسیناسیون، دیفتری سالانه تا ۲۰۰ هزار نفر را درگیر میکرد.
•سرخک تا پیش از دهه ۶۰ میلادی، تقریباً تمام کودکان آمریکایی را مبتلا میکرد و در یک از هر هزار مورد باعث التهاب مغز میشد.
•واکسن HPV از ابتلای سالانه حدود ۳۸ هزار نفر به سرطان جلوگیری میکند.
تعلیق یا تضعیف برنامههای واکسن میتواند به بازگشت این بیماریها، خصوصاً در میان کودکان و سالمندان، منجر شود.
توصیه برای مردم
با وجود تحولات سیاسی، نهادهای علمی مانند کالج متخصصان زنان و زایمان آمریکا همچنان منابع قابل اعتمادی برای راهنمایی درباره واکسیناسیون به شمار میروند. افرادی که قصد سفر به کشورهای خاصی دارند نیز باید دستکم یک ماه پیش از سفر با پزشک مشورت کنند تا واکسنهای ضروری را دریافت کنند.
نکته آخر
واکسنها یکی از بزرگترین موفقیتهای پزشکی مدرن هستند—نه تنها برای نجات جان افراد، بلکه برای حفاظت از سلامت عمومی و اقتصاد کشورها. هرگونه تصمیمگیری درباره آنها باید در دست متخصصان مستقل و بر اساس شواهد علمی باشد، نه چهرههایی با سوابق ضدعلمی و گرایشهای سیاسی. آنچه امروز در ایالات متحده رخ میدهد، هشداری است برای تمام جوامعی که ارزش علم را قدر میدانند.
در حالی که علم پزشکی در صد سال گذشته با واکسنها جان میلیونها نفر را نجات داده، حالا آینده این دستاورد بشری در ایالات متحده با خطر جدی روبهرو است. رابرت اف. کندی جونیور، فعال باسابقه ضدواکسن، حالا در جایگاه وزیر بهداشت آمریکا، تغییراتی اساسی در سیاستگذاریهای واکسیناسیون ایجاد کرده که میتواند پیامدهای سنگینی برای سلامت عمومی داشته باشد. این گزارش، که بر اساس مقالهای تحلیلی در Scientific American تنظیم شده، به بررسی جزئیات این تغییرات نگرانکننده میپردازد.
چرا مهم است؟
دولت کنونی ایالات متحده، بهجای تکیه بر تخصص پزشکی، تصمیمگیری درباره یکی از حیاتیترین مسائل بهداشت عمومی را به دست چهرهای سیاسی و ضدعلمی سپرده است. این روند نه تنها جان میلیونها نفر را به خطر میاندازد، بلکه اعتماد عمومی به پزشکی مدرن را نیز تضعیف میکند. تضعیف ساختارهای علمی میتواند به احیای بیماریهایی منجر شود که دههها پیش کنترل شده بودند.
داستان چیست؟
در خرداد ۱۴۰۴ (ژوئن ۲۰۲۵)، رابرت اف. کندی جونیور، وکیل محیطزیستی و مشهور به فعالیتهای ضدواکسن، به عنوان رئیس وزارت بهداشت ایالات متحده، تمامی ۱۷ عضو کمیته مشورتی واکسن CDC (کمیته ACIP) را برکنار کرد. این کمیته مرجع اصلی پیشنهادهای علمی درباره برنامههای واکسیناسیون عمومی در آمریکاست.
کندی پیش از برگزاری نشست بعدی این کمیته که برای ۲۵ ژوئن برنامهریزی شده بود، هشت عضو جدید بدون پیشینه مشخص علمی را منصوب کرد. این اقدام، بسیاری از متخصصان سلامت عمومی را نگران کرده که تصمیمهای آینده درباره واکسنها ممکن است دیگر بر پایه علم نباشند.
چه چیزی در خطر است؟
واکسنها نهتنها در برابر بیماریهای کشندهای مانند سرخک، فلج اطفال، دیفتری و آنفلوانزا حفاظت میکنند، بلکه در مهار همهگیریهایی مانند کووید-۱۹ نقشی اساسی داشتهاند. در صورت تغییر در سیاستگذاریهای واکسن بر پایه ایدئولوژی و نه علم، خطر بازگشت بیماریهای فراموششده کاملاً واقعی است.
در حال حاضر، دسترسی به واکسنهای تقویتی کووید-۱۹ برای پاییز ۲۰۲۵ فقط به سالمندان بالای ۶۵ سال و افراد با بیماریهای زمینهای محدود شده است. این در حالی است که هنوز صدها نفر هر هفته در آمریکا بر اثر کووید جان خود را از دست میدهند.
کندی چه میگوید؟
کندی در گذشته بارها ادعا کرده که واکسنها باید در مقایسه با دارونماهای بیاثر آزمایش شوند، نه با استانداردهای علمی فعلی که واکسنهای جدید را با نمونههای پیشین مقایسه میکنند. چنین آزمونهایی از نظر اخلاقی و علمی بهشدت مشکلدار هستند، زیرا افراد را عمداً در معرض بیماریهایی قرار میدهند که واکسن مؤثر برای آنها موجود است.
بازگشت بیماریها؟
واکسیناسیون گسترده در ایالات متحده در چند دهه گذشته موجب کاهش چشمگیر بسیاری از بیماریها شده است. برای نمونه:
•پیش از واکسیناسیون، دیفتری سالانه تا ۲۰۰ هزار نفر را درگیر میکرد.
•سرخک تا پیش از دهه ۶۰ میلادی، تقریباً تمام کودکان آمریکایی را مبتلا میکرد و در یک از هر هزار مورد باعث التهاب مغز میشد.
•واکسن HPV از ابتلای سالانه حدود ۳۸ هزار نفر به سرطان جلوگیری میکند.
تعلیق یا تضعیف برنامههای واکسن میتواند به بازگشت این بیماریها، خصوصاً در میان کودکان و سالمندان، منجر شود.
توصیه برای مردم
با وجود تحولات سیاسی، نهادهای علمی مانند کالج متخصصان زنان و زایمان آمریکا همچنان منابع قابل اعتمادی برای راهنمایی درباره واکسیناسیون به شمار میروند. افرادی که قصد سفر به کشورهای خاصی دارند نیز باید دستکم یک ماه پیش از سفر با پزشک مشورت کنند تا واکسنهای ضروری را دریافت کنند.
نکته آخر
واکسنها یکی از بزرگترین موفقیتهای پزشکی مدرن هستند—نه تنها برای نجات جان افراد، بلکه برای حفاظت از سلامت عمومی و اقتصاد کشورها. هرگونه تصمیمگیری درباره آنها باید در دست متخصصان مستقل و بر اساس شواهد علمی باشد، نه چهرههایی با سوابق ضدعلمی و گرایشهای سیاسی. آنچه امروز در ایالات متحده رخ میدهد، هشداری است برای تمام جوامعی که ارزش علم را قدر میدانند.
نبرد هاروارد و ترامپ؛ جنگی که آینده علم در آمریکا را هدف گرفته
در میانه تنشهای بیسابقه میان دانشگاه هاروارد و دولت دونالد ترامپ، یکی از بزرگترین بحرانهای علمی آمریکا در دهههای اخیر در حال شکلگیری است. به گزارش نیچر دولت ترامپ با لغو میلیاردها دلار بودجه پژوهشی و طرح اتهاماتی چون ترویج ایدئولوژی لیبرال و ناکامی در مقابله با یهودیستیزی، عملاً جبههای علنی علیه این نهاد علمی گشوده است.
چرا این موضوع مهم است؟
این بحران فقط محدود به هاروارد نیست. آنچه در قلب این درگیری جریان دارد، سرنوشت سرمایهگذاری علمی در ایالات متحده، استقلال دانشگاهها و جایگاه علوم در سیاستگذاری دولت فدرال است. برخی کارشناسان این وضعیت را آغاز فروپاشی مشارکت تاریخی علم و دولت آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم میدانند.
جزئیات داستان
دکتر مری رایس، پژوهشگر بیماریهای ریوی در دانشکده سلامت عمومی هاروارد، شاهد لغو ناگهانی دو پروژه مهم تحقیقاتی خود بود—از جمله یک مطالعه بالینی ۲.۵ میلیون دلاری درباره تأثیر تصفیهکنندههای هوا بر بیماران ریوی. دلیل لغو؟ «عدم همسویی با اولویتهای دولت».بهطور کلی، دولت ترامپ بیش از ۲.۴ میلیارد دلار بودجه پژوهشی را که در طی چند سال به هاروارد اختصاص یافته بود، قطع کرده و محدودیتهایی بر حضور دانشجویان بینالمللی اعمال کرده است. این اقدامات در حالی صورت میگیرد که ۷۴٪ درآمد پژوهشی دانشگاه در سال ۲۰۲۴ از محل کمکهای فدرال تأمین شده بود.
پاسخ دانشگاه و دستگاه قضایی
در واکنش، هاروارد اقدام به فروش اوراق قرضه و مذاکره با خیرین برای استفاده اضطراری از سرمایه وقف شده خود کرده است. تنها در یک نمونه، دانشکده پزشکی هاروارد از محل منابع داخلی و کمک دانشگاه توانسته است ۷۴٪ از بودجههای لغوشده را جبران کند. اما این راهکارها موقتی است. در عین حال، یک قاضی فدرال در ماه ژوئن حکم داد که برخی از لغوهای اعمالشده توسط دولت علیه هاروارد «غیرقانونی و تبعیضآمیز» بودهاند و باید بازگردانده شوند—امری که شاید نویدبخش باشد، اما هنوز نتیجه نهایی این پرونده مشخص نیست.
چشم انداز آینده
پژوهشگران و مدیران دانشگاه اکنون بهدنبال طراحی نهادی هستند که اتکای کمتری به منابع فدرال داشته باشد—مدلی کوچکتر، محدودتر و وابسته به سرمایهگذاریهای خیریه و صنعتی. اما به باور بسیاری، حتی هاروارد با بزرگترین سرمایه وقفشده در میان دانشگاههای جهان (۵۳ میلیارد دلار)، نیز نمیتواند بدون حمایت دولت در بلندمدت دوام بیاورد.
نبرد کنونی میان دولت ترامپ و دانشگاه هاروارد، چیزی فراتر از یک اختلاف اداری است. این درگیری، نقطه عطفی برای آینده دانشگاههای آمریکایی، استقلال علمی، و جایگاه علم در تصمیمگیریهای سیاسی است. نتیجه این پرونده میتواند الگویی برای نحوه تعامل دولت با دانشگاههای نخبه در دوران بعد از ترامپ باشد—چه از نظر حمایت، چه از منظر کنترل.
در میانه تنشهای بیسابقه میان دانشگاه هاروارد و دولت دونالد ترامپ، یکی از بزرگترین بحرانهای علمی آمریکا در دهههای اخیر در حال شکلگیری است. به گزارش نیچر دولت ترامپ با لغو میلیاردها دلار بودجه پژوهشی و طرح اتهاماتی چون ترویج ایدئولوژی لیبرال و ناکامی در مقابله با یهودیستیزی، عملاً جبههای علنی علیه این نهاد علمی گشوده است.
چرا این موضوع مهم است؟
این بحران فقط محدود به هاروارد نیست. آنچه در قلب این درگیری جریان دارد، سرنوشت سرمایهگذاری علمی در ایالات متحده، استقلال دانشگاهها و جایگاه علوم در سیاستگذاری دولت فدرال است. برخی کارشناسان این وضعیت را آغاز فروپاشی مشارکت تاریخی علم و دولت آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم میدانند.
جزئیات داستان
دکتر مری رایس، پژوهشگر بیماریهای ریوی در دانشکده سلامت عمومی هاروارد، شاهد لغو ناگهانی دو پروژه مهم تحقیقاتی خود بود—از جمله یک مطالعه بالینی ۲.۵ میلیون دلاری درباره تأثیر تصفیهکنندههای هوا بر بیماران ریوی. دلیل لغو؟ «عدم همسویی با اولویتهای دولت».بهطور کلی، دولت ترامپ بیش از ۲.۴ میلیارد دلار بودجه پژوهشی را که در طی چند سال به هاروارد اختصاص یافته بود، قطع کرده و محدودیتهایی بر حضور دانشجویان بینالمللی اعمال کرده است. این اقدامات در حالی صورت میگیرد که ۷۴٪ درآمد پژوهشی دانشگاه در سال ۲۰۲۴ از محل کمکهای فدرال تأمین شده بود.
پاسخ دانشگاه و دستگاه قضایی
در واکنش، هاروارد اقدام به فروش اوراق قرضه و مذاکره با خیرین برای استفاده اضطراری از سرمایه وقف شده خود کرده است. تنها در یک نمونه، دانشکده پزشکی هاروارد از محل منابع داخلی و کمک دانشگاه توانسته است ۷۴٪ از بودجههای لغوشده را جبران کند. اما این راهکارها موقتی است. در عین حال، یک قاضی فدرال در ماه ژوئن حکم داد که برخی از لغوهای اعمالشده توسط دولت علیه هاروارد «غیرقانونی و تبعیضآمیز» بودهاند و باید بازگردانده شوند—امری که شاید نویدبخش باشد، اما هنوز نتیجه نهایی این پرونده مشخص نیست.
چشم انداز آینده
پژوهشگران و مدیران دانشگاه اکنون بهدنبال طراحی نهادی هستند که اتکای کمتری به منابع فدرال داشته باشد—مدلی کوچکتر، محدودتر و وابسته به سرمایهگذاریهای خیریه و صنعتی. اما به باور بسیاری، حتی هاروارد با بزرگترین سرمایه وقفشده در میان دانشگاههای جهان (۵۳ میلیارد دلار)، نیز نمیتواند بدون حمایت دولت در بلندمدت دوام بیاورد.
نبرد کنونی میان دولت ترامپ و دانشگاه هاروارد، چیزی فراتر از یک اختلاف اداری است. این درگیری، نقطه عطفی برای آینده دانشگاههای آمریکایی، استقلال علمی، و جایگاه علم در تصمیمگیریهای سیاسی است. نتیجه این پرونده میتواند الگویی برای نحوه تعامل دولت با دانشگاههای نخبه در دوران بعد از ترامپ باشد—چه از نظر حمایت، چه از منظر کنترل.
بحران پنهان در آبهای زیرزمینی کارناتاکا؛ اورانیوم در کمین سلامت میلیونها نفر
در مطالعهای تازه که در نشریه Environmental Science & Technology منتشر شده، پژوهشگران دانشگاه کلمبیا پرده از سازوکارهای زمینشناسی پنهانی برداشتند که منجر به آلودگی شدید اورانیوم در منابع آب زیرزمینی شرق ایالت کارناتاکای هند شده است؛ جایی که ۷۸٪ منابع مورد بررسی، بیش از حد مجاز اورانیوم برای آب آشامیدنی دارند—و در برخی نقاط، این میزان تا ۷۵ برابر حد مجاز تعیینشده توسط آژانس حفاظت محیط زیست آمریکا (EPA) است.
چرا مهم است؟
بیش از ۲۵ میلیون نفر در این منطقه، برای بیش از ۷۰٪ از آب آشامیدنی خود به منابع زیرزمینی متکی هستند. اورانیوم در صورت ورود به بدن میتواند کلیهها، استخوانها و کبد را تحت تأثیر قرار دهد. با این حال، آلودگی اورانیومی در بسیاری از نقاط، بدون تشخیص باقی میماند.
چه چیزی کشف شده است؟
تیم تحقیقاتی با همکاری مؤسساتی از هند (از جمله مرکز تغییرات اقلیمی دیوچا و IIT Jodhpur)، با بهرهگیری از آنالیز پیشرفته ایزوتوپی، موفق شد الگوهای دقیق زیرزمینی را شناسایی کند که رفتار اورانیوم را در سفرههای آبی سنگ سخت تعیین میکنند.
آلودگی بیشتر در «محیطهای اکسیدکننده» رخ میدهد، جایی که اکسیژن فراوان باعث انحلال اورانیوم در آب میشود. اما در «مناطق کاهنده»، شرایط بیاکسیژن باعث میشود اورانیوم به شکل جامد تهنشین شود و وارد آب نشود. ایزوتوپهای اورانیوم همچون اثر انگشت عمل میکنند و منشأ و مسیر حرکت آن را در محیط قابل ردیابی میسازند.
نکته مهم چیست؟
این پژوهش فقط درباره یک منطقه خاص در هند نیست؛ بلکه چارچوب علمی آن، از پروژه Superfund دانشگاه کلمبیا در آمریکا گرفته شده و قابلیت اجرا در مناطقی چون غرب و مرکز آمریکا را نیز دارد. اکنون پرسش اصلی این است: آیا نهادهای محلی و دولت هند زیرساختی برای پایش درازمدت و مقابله هدفمند با آلودگی ایجاد خواهند کرد؟ آیا این رویکرد علمی جهانی خواهد شد و در دیگر کشورها نیز به کار گرفته میشود؟
زمان برای اقدام علمی دقیق و پایدار، پیش از وخامت بحران، محدود است.
منبع: Mitra, A. et al. (2025). Isotopic Insights into Redox Processes Driving Uranium Distribution in Eastern Karnataka Groundwater, Environmental Science & Technology. DOI: 10.1021/acs.est.5c01913
در مطالعهای تازه که در نشریه Environmental Science & Technology منتشر شده، پژوهشگران دانشگاه کلمبیا پرده از سازوکارهای زمینشناسی پنهانی برداشتند که منجر به آلودگی شدید اورانیوم در منابع آب زیرزمینی شرق ایالت کارناتاکای هند شده است؛ جایی که ۷۸٪ منابع مورد بررسی، بیش از حد مجاز اورانیوم برای آب آشامیدنی دارند—و در برخی نقاط، این میزان تا ۷۵ برابر حد مجاز تعیینشده توسط آژانس حفاظت محیط زیست آمریکا (EPA) است.
چرا مهم است؟
بیش از ۲۵ میلیون نفر در این منطقه، برای بیش از ۷۰٪ از آب آشامیدنی خود به منابع زیرزمینی متکی هستند. اورانیوم در صورت ورود به بدن میتواند کلیهها، استخوانها و کبد را تحت تأثیر قرار دهد. با این حال، آلودگی اورانیومی در بسیاری از نقاط، بدون تشخیص باقی میماند.
چه چیزی کشف شده است؟
تیم تحقیقاتی با همکاری مؤسساتی از هند (از جمله مرکز تغییرات اقلیمی دیوچا و IIT Jodhpur)، با بهرهگیری از آنالیز پیشرفته ایزوتوپی، موفق شد الگوهای دقیق زیرزمینی را شناسایی کند که رفتار اورانیوم را در سفرههای آبی سنگ سخت تعیین میکنند.
آلودگی بیشتر در «محیطهای اکسیدکننده» رخ میدهد، جایی که اکسیژن فراوان باعث انحلال اورانیوم در آب میشود. اما در «مناطق کاهنده»، شرایط بیاکسیژن باعث میشود اورانیوم به شکل جامد تهنشین شود و وارد آب نشود. ایزوتوپهای اورانیوم همچون اثر انگشت عمل میکنند و منشأ و مسیر حرکت آن را در محیط قابل ردیابی میسازند.
نکته مهم چیست؟
این پژوهش فقط درباره یک منطقه خاص در هند نیست؛ بلکه چارچوب علمی آن، از پروژه Superfund دانشگاه کلمبیا در آمریکا گرفته شده و قابلیت اجرا در مناطقی چون غرب و مرکز آمریکا را نیز دارد. اکنون پرسش اصلی این است: آیا نهادهای محلی و دولت هند زیرساختی برای پایش درازمدت و مقابله هدفمند با آلودگی ایجاد خواهند کرد؟ آیا این رویکرد علمی جهانی خواهد شد و در دیگر کشورها نیز به کار گرفته میشود؟
زمان برای اقدام علمی دقیق و پایدار، پیش از وخامت بحران، محدود است.
منبع: Mitra, A. et al. (2025). Isotopic Insights into Redox Processes Driving Uranium Distribution in Eastern Karnataka Groundwater, Environmental Science & Technology. DOI: 10.1021/acs.est.5c01913
زندگی فرازمینی: زمین چقدر نادر است و به کجا باید نگاه کنیم؟
آیا زمین، تنها خانه زندگی در کیهان است؟ پرسشی بنیادین که اخترزیستشناسان سالهاست در پی پاسخ به آن هستند. اما برخلاف تصورات رایج، ابزار کلیدی در این جستوجو نه تلسکوپ، بلکه آمار است. در مطالعهای تازه از دانشگاه UC Irvine، گروهی از دانشمندان با تحلیل آماری دقیق دادههای ۵۱۷ سیاره فراخورشیدی، به رتبهبندی میزان زیستپذیری آنها پرداختند—و تنها سه سیاره توانستند به سطح “شباهت بالا با زمین” برسند.
چرا مهم است؟
با وجود کشف بیش از ۵۷۰۰ سیاره خارج از منظومه شمسی، هنوز هیچ نشانه قطعی از حیات در آنها مشاهده نشده است. در چنین شرایطی، تحلیل آماری دقیق میتواند ما را به سمت هدفمندترین گزینهها برای بررسی دقیقتر—مثلاً با تلسکوپ جیمز وب—هدایت کند. این یعنی تمرکز منابع روی محتملترین گزینهها برای یافتن حیات.
چه چیزی کشف شده است؟
پژوهشگران ویژگیهای کلیدی سیاره و ستاره میزبان آن را بررسی کردند—از جمله شعاع، دما، شار خورشیدی و چگالی سیاره؛ و دمای مؤثر، جرم، شعاع و فلزی بودن ستاره. آنها سیارات را به چهار گروه تقسیم کردند:
کاندیدای عالی (شبیهترینها به زمین)
سیاره خوب، ستاره ضعیف
ستاره خوب، سیاره ضعیف
کاندیدای ضعیف
بیشتر سیارات (۷۵٪) در گروه سوم قرار گرفتند که به باور نویسندگان، ناشی از سوگیری ابزارهای کشف است—چرا که سیارات بزرگ با دوره چرخش کوتاه راحتتر شناسایی میشوند.
در نهایت، تنها ۳ سیاره در گروه اول قرار گرفتند: زمین، Kepler-22b و Kepler-538b. Kepler-22b از نظر دما و تابش خورشیدی، شباهت قابلتوجهی به زمین دارد و اکنون بهترین گزینه برای بررسی جو آن توسط تلسکوپ جیمز وب بهشمار میرود.
زمین: نادر، اما نه یگانه
با استفاده از تحلیل فاصله ماهالانوبیس، پژوهشگران دریافتند زمین در حدود ۶۹٪ ویژگیها با میانگین سیارات دیگر متفاوت است—نشانگر آنکه زمین نادر است، اما درون چارچوب آماری طبیعی قرار میگیرد.
چه موضوعی در کانون توجه است؟
نکته قابل تأمل آن است که برخی سیارات در گروه «سیاره خوب، ستاره ضعیف» قرار دارند، چرا که ستارههای میزبان آنها از نوع M-dwarf هستند—رایجترین نوع ستاره در کهکشان. اگر این ستارهها بتوانند شرایط مناسب برای حیات ایجاد کنند، ممکن است نقشه راه اخترزیستشناسی برای همیشه تغییر کند.
چه چیزی را باید زیر نظر داشته باشیم؟
با توجه به محدود بودن تعداد “کاندیداهای عالی”، مهم است که آینده رصدها بهصورت هدفمندتر پیش رود—بهویژه از سوی تلسکوپ جیمز وب.
همچنین بررسی سیاراتی که در نگاه اول خارج از “منطقه زیستپذیر” بهنظر میرسند ولی ویژگیهای فیزیکی مثبتی دارند (بهویژه اطراف ستارههای M-dwarf) میتواند بینشهای جدیدی درمورد شکلهای ناشناخته حیات ایجاد کند.
در نهایت، ترکیب آمار با دادههای رصدی آینده میتواند زمینه را برای پاسخ به مهمترین پرسش انسان فراهم کند: آیا تنها هستیم؟
منبع:
Caleb Traxler et al. (2025), Is Earth a statistical outlier? A comparative habitability analysis of 517 exoplanets, arXiv:2506.07192 [astro-ph.EP]
آیا زمین، تنها خانه زندگی در کیهان است؟ پرسشی بنیادین که اخترزیستشناسان سالهاست در پی پاسخ به آن هستند. اما برخلاف تصورات رایج، ابزار کلیدی در این جستوجو نه تلسکوپ، بلکه آمار است. در مطالعهای تازه از دانشگاه UC Irvine، گروهی از دانشمندان با تحلیل آماری دقیق دادههای ۵۱۷ سیاره فراخورشیدی، به رتبهبندی میزان زیستپذیری آنها پرداختند—و تنها سه سیاره توانستند به سطح “شباهت بالا با زمین” برسند.
چرا مهم است؟
با وجود کشف بیش از ۵۷۰۰ سیاره خارج از منظومه شمسی، هنوز هیچ نشانه قطعی از حیات در آنها مشاهده نشده است. در چنین شرایطی، تحلیل آماری دقیق میتواند ما را به سمت هدفمندترین گزینهها برای بررسی دقیقتر—مثلاً با تلسکوپ جیمز وب—هدایت کند. این یعنی تمرکز منابع روی محتملترین گزینهها برای یافتن حیات.
چه چیزی کشف شده است؟
پژوهشگران ویژگیهای کلیدی سیاره و ستاره میزبان آن را بررسی کردند—از جمله شعاع، دما، شار خورشیدی و چگالی سیاره؛ و دمای مؤثر، جرم، شعاع و فلزی بودن ستاره. آنها سیارات را به چهار گروه تقسیم کردند:
کاندیدای عالی (شبیهترینها به زمین)
سیاره خوب، ستاره ضعیف
ستاره خوب، سیاره ضعیف
کاندیدای ضعیف
بیشتر سیارات (۷۵٪) در گروه سوم قرار گرفتند که به باور نویسندگان، ناشی از سوگیری ابزارهای کشف است—چرا که سیارات بزرگ با دوره چرخش کوتاه راحتتر شناسایی میشوند.
در نهایت، تنها ۳ سیاره در گروه اول قرار گرفتند: زمین، Kepler-22b و Kepler-538b. Kepler-22b از نظر دما و تابش خورشیدی، شباهت قابلتوجهی به زمین دارد و اکنون بهترین گزینه برای بررسی جو آن توسط تلسکوپ جیمز وب بهشمار میرود.
زمین: نادر، اما نه یگانه
با استفاده از تحلیل فاصله ماهالانوبیس، پژوهشگران دریافتند زمین در حدود ۶۹٪ ویژگیها با میانگین سیارات دیگر متفاوت است—نشانگر آنکه زمین نادر است، اما درون چارچوب آماری طبیعی قرار میگیرد.
چه موضوعی در کانون توجه است؟
نکته قابل تأمل آن است که برخی سیارات در گروه «سیاره خوب، ستاره ضعیف» قرار دارند، چرا که ستارههای میزبان آنها از نوع M-dwarf هستند—رایجترین نوع ستاره در کهکشان. اگر این ستارهها بتوانند شرایط مناسب برای حیات ایجاد کنند، ممکن است نقشه راه اخترزیستشناسی برای همیشه تغییر کند.
چه چیزی را باید زیر نظر داشته باشیم؟
با توجه به محدود بودن تعداد “کاندیداهای عالی”، مهم است که آینده رصدها بهصورت هدفمندتر پیش رود—بهویژه از سوی تلسکوپ جیمز وب.
همچنین بررسی سیاراتی که در نگاه اول خارج از “منطقه زیستپذیر” بهنظر میرسند ولی ویژگیهای فیزیکی مثبتی دارند (بهویژه اطراف ستارههای M-dwarf) میتواند بینشهای جدیدی درمورد شکلهای ناشناخته حیات ایجاد کند.
در نهایت، ترکیب آمار با دادههای رصدی آینده میتواند زمینه را برای پاسخ به مهمترین پرسش انسان فراهم کند: آیا تنها هستیم؟
منبع:
Caleb Traxler et al. (2025), Is Earth a statistical outlier? A comparative habitability analysis of 517 exoplanets, arXiv:2506.07192 [astro-ph.EP]
مکس فینک، پیشگام پرحاشیه درمان با شوک الکتریکی، در ۱۰۲ سالگی درگذشت
دکتر مکس فینک، روانپزشک و عصبپزشک برجستهای که بیش از نیم قرن از عمر خود را وقف بازتعریف و دفاع از درمان با شوک الکتریکی (ECT) برای بیماران مبتلا به افسردگی شدید کرد، در تاریخ ۱۵ ژوئن در ماساچوست درگذشت. او ۱۰۲ سال داشت و تا آخرین سالهای عمرش همچنان پژوهشگر فعال باقی ماند.
چرا نام او در تاریخ روانپزشکی ماندگار شد؟
دکتر فینک از معدود پزشکانی بود که در دهههایی که روانکاوی فرویدی گفتمان غالب روانپزشکی بود، با جسارت از ECT بهعنوان درمانی علمی، سریعالاثر و نجاتبخش دفاع کرد. او معتقد بود که این روش نباید «آخرین چاره» باشد، بلکه باید در خط مقدم درمان بیماران با افکار خودکشی، کاتاتونیا یا روانپریشی مقاوم به دارو قرار گیرد.
با وجود انگ اجتماعی، اعتراضهای خیابانی، و بازنمایی مخوف این روش در فرهنگ عامه (مانند فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»)، فینک همچنان بر کارآمدی بالینی آن پافشاری کرد—موضوعی که بعدها با تأیید نهادهایی چون انجمن روانپزشکی آمریکا، جایگاه رسمیتری یافت.
از تجربه نخستین شوک تا دفاع مادامالعمر
فینک برای نخستین بار در سال ۱۹۵۲، در نخستین روز رزیدنتیاش در بیمارستان Hillside نیویورک، با ECT مواجه شد. تجربهای تکاندهنده، اما مؤثر: «در چند ماه بعد آموختم که این درمان افکار خودکشی، افسردگی، شیدایی و رفتارهای منفی را بهسرعت کاهش میدهد.»
او بعدها با انتشار مقالات متعدد و تأسیس مجله تخصصی Convulsive Therapy (که امروز Journal of ECT نام دارد)، پایگاه علمی این روش را گسترش داد. منتقدان میگفتند او خطرات مانند اختلال حافظه را کوچکنمایی میکند، اما او معتقد بود داروهای ضدافسردگی آسیب بیشتری میزنند.
مردی با قلمی پرکار و صدایی جنجالی
فینک بیش از ۸۰۰ مقاله علمی و چندین کتاب ماندگار نوشت، از جمله:
Electroshock: Healing Mental Illness (1999)
The Madness of Fear (2018)، با ادوارد شُرتر
Ethics in Electroconvulsive Therapy (2004)
او همچنین از نخستین کسانی بود که برای گنجاندن «کاتاتونیا» (نشانگان روانپزشکی است که با بیحرکتی شدید، سکوت، تکرار حرکات یا کلمات، و پاسخدهی غیرعادی به محیط همراه است و ممکن است در اختلالاتی مانند اسکیزوفرنی، افسردگی شدید یا اختلالات عصبی ظاهر شود.) بهعنوان یک اختلال مستقل در DSM تلاش موفق داشت.
او در دانشگاههای متعددی ازجمله Stony Brook و NY Medical College تدریس کرد و همواره چهرهای پرانرژی، صریح و تأثیرگذار در نشستهای علمی بود.
میراث مکس فینک چه خواهد بود؟
با وجود همه جنجالها، دفاع علمی مکس فینک از درمانی که جان هزاران نفر را نجات داده، قابل انکار نیست. او یادآور شد که علم گاه نیازمند پایداری در برابر کلیشههای فرهنگی و فشارهای اجتماعی است. چالش امروز در مورد ECT، همانطور که فینک نیز به آن اذعان داشت، یافتن تعادل میان اثربخشی و عوارض جانبی است.
آیا در آینده، نگاه به ECT متعادلتر، شفافتر و مبتنیبر شواهد خواهد بود؟ فینک خود در واپسین سالهای عمرش گفت: «ما زندگیها را نجات دادیم—با آگاهی» اما علم فراتر از ادعاها با تکرار، آزمایش و ذهن انتقادی پیش میرود.
منبع:
New York Times obituary: Max Fink, Champion of Electroconvulsive Therapy, Dies at 102
دکتر مکس فینک، روانپزشک و عصبپزشک برجستهای که بیش از نیم قرن از عمر خود را وقف بازتعریف و دفاع از درمان با شوک الکتریکی (ECT) برای بیماران مبتلا به افسردگی شدید کرد، در تاریخ ۱۵ ژوئن در ماساچوست درگذشت. او ۱۰۲ سال داشت و تا آخرین سالهای عمرش همچنان پژوهشگر فعال باقی ماند.
چرا نام او در تاریخ روانپزشکی ماندگار شد؟
دکتر فینک از معدود پزشکانی بود که در دهههایی که روانکاوی فرویدی گفتمان غالب روانپزشکی بود، با جسارت از ECT بهعنوان درمانی علمی، سریعالاثر و نجاتبخش دفاع کرد. او معتقد بود که این روش نباید «آخرین چاره» باشد، بلکه باید در خط مقدم درمان بیماران با افکار خودکشی، کاتاتونیا یا روانپریشی مقاوم به دارو قرار گیرد.
با وجود انگ اجتماعی، اعتراضهای خیابانی، و بازنمایی مخوف این روش در فرهنگ عامه (مانند فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»)، فینک همچنان بر کارآمدی بالینی آن پافشاری کرد—موضوعی که بعدها با تأیید نهادهایی چون انجمن روانپزشکی آمریکا، جایگاه رسمیتری یافت.
از تجربه نخستین شوک تا دفاع مادامالعمر
فینک برای نخستین بار در سال ۱۹۵۲، در نخستین روز رزیدنتیاش در بیمارستان Hillside نیویورک، با ECT مواجه شد. تجربهای تکاندهنده، اما مؤثر: «در چند ماه بعد آموختم که این درمان افکار خودکشی، افسردگی، شیدایی و رفتارهای منفی را بهسرعت کاهش میدهد.»
او بعدها با انتشار مقالات متعدد و تأسیس مجله تخصصی Convulsive Therapy (که امروز Journal of ECT نام دارد)، پایگاه علمی این روش را گسترش داد. منتقدان میگفتند او خطرات مانند اختلال حافظه را کوچکنمایی میکند، اما او معتقد بود داروهای ضدافسردگی آسیب بیشتری میزنند.
مردی با قلمی پرکار و صدایی جنجالی
فینک بیش از ۸۰۰ مقاله علمی و چندین کتاب ماندگار نوشت، از جمله:
Electroshock: Healing Mental Illness (1999)
The Madness of Fear (2018)، با ادوارد شُرتر
Ethics in Electroconvulsive Therapy (2004)
او همچنین از نخستین کسانی بود که برای گنجاندن «کاتاتونیا» (نشانگان روانپزشکی است که با بیحرکتی شدید، سکوت، تکرار حرکات یا کلمات، و پاسخدهی غیرعادی به محیط همراه است و ممکن است در اختلالاتی مانند اسکیزوفرنی، افسردگی شدید یا اختلالات عصبی ظاهر شود.) بهعنوان یک اختلال مستقل در DSM تلاش موفق داشت.
او در دانشگاههای متعددی ازجمله Stony Brook و NY Medical College تدریس کرد و همواره چهرهای پرانرژی، صریح و تأثیرگذار در نشستهای علمی بود.
میراث مکس فینک چه خواهد بود؟
با وجود همه جنجالها، دفاع علمی مکس فینک از درمانی که جان هزاران نفر را نجات داده، قابل انکار نیست. او یادآور شد که علم گاه نیازمند پایداری در برابر کلیشههای فرهنگی و فشارهای اجتماعی است. چالش امروز در مورد ECT، همانطور که فینک نیز به آن اذعان داشت، یافتن تعادل میان اثربخشی و عوارض جانبی است.
آیا در آینده، نگاه به ECT متعادلتر، شفافتر و مبتنیبر شواهد خواهد بود؟ فینک خود در واپسین سالهای عمرش گفت: «ما زندگیها را نجات دادیم—با آگاهی» اما علم فراتر از ادعاها با تکرار، آزمایش و ذهن انتقادی پیش میرود.
منبع:
New York Times obituary: Max Fink, Champion of Electroconvulsive Therapy, Dies at 102
راز دفاع پنهان در رودهها؛ چگونه باکتریها از ما در برابر بیماری محافظت میکنند؟
در مطالعهای تازه که در نشریه Nature Communications منتشر شده، پژوهشگران دانشگاه کیل آلمان کشف کردهاند که نوعی باکتری محافظ در رودهی نماتود C. elegans، با تولید مولکولهای خاص چربی به نام اسفینگولیپیدها، از میزبان خود در برابر عفونتهای بیماریزا محافظت میکند—کشفی که میتواند در آینده به درک بهتر و درمان اختلالات مرتبط با میکروبیوم انسان کمک کند.
وقتی باکتریها نقش دژبان ایفا میکنند
برخلاف تصور رایج که اسفینگولیپیدها تنها در سلولهای یوکاریوتی تولید میشوند، پژوهشگران نشان دادند که باکتری Pseudomonas fluorescens نیز قادر به تولید این مولکولهاست—آنهم از طریق یک مسیر متابولیک کاملاً جدید و ناشناخته که با مسیرهای معمول متفاوت است. این مولکولهای چرب، بهصورت غیرمستقیم موجب تقویت عملکرد سد رودهای در برابر سموم باکتریهای مهاجم مانند Bacillus thuringiensis میشوند.
زیستشناسی دفاعی در مقیاس میکروسکوپی
پژوهشگران با بررسی دقیق بیان ژن، آنالیز مولکولی، و آزمایشهای میکروبیولوژیک دریافتند که این مسیر تولید اسفینگولیپید به یک خوشه ژنی ویژه (biosynthetic gene cluster) مرتبط است—خوشهای که آنزیمهای مورد نیاز برای سنتز این ترکیبات ثانویه را کُد میکند. وقتی کرمها با باکتریهای دارای این خوشه ژنی زندگی میکردند، در برابر عفونت مقاومت بیشتری نشان دادند.
چرا این کشف مهم است؟
این یافتهها تصویر رایج از رابطه باکتری و میزبان را وارونه میکند: برخلاف مواردی که باکتریها با دستکاری اسفینگولیپیدهای میزبان به نفع خود عمل میکنند، در اینجا باکتریها دقیقاً همان مولکولها را برای دفاع از میزبان تولید میکنند. این نشان میدهد که تولید اسفینگولیپیدها در میکروبیوم ممکن است بسیار گستردهتر و کارکردیتر از آن چیزی باشد که قبلاً تصور میشد—نهفقط در C. elegans بلکه احتمالاً در انسان نیز موضوعیت داشته باشد.
مسیر بعدی پژوهش چیست؟
گروه تحقیقاتی CRC 1182 اکنون امیدوار است که با درک بیشتر از نقش متابولیتهای میکروبی در تقویت سیستم دفاعی بدن، بتوان به راهکارهای درمانی جدید برای بیماریهای مرتبط با اختلالات میکروبیوم روده، مانند التهاب مزمن، سندرم روده تحریکپذیر یا حتی افسردگی، دست یافت. آیا میتوان در آینده باکتریهایی طراحی کرد که نهتنها بیضرر، بلکه فعالانه مدافع سلامت ما باشند؟ این پرسشی است که ادامه این مسیر تحقیقاتی میکوشد به آن پاسخ دهد.
منبع:
Katja Dierking et al., Nature Communications (2025), Collaborative Research Center 1182, Kiel University
در مطالعهای تازه که در نشریه Nature Communications منتشر شده، پژوهشگران دانشگاه کیل آلمان کشف کردهاند که نوعی باکتری محافظ در رودهی نماتود C. elegans، با تولید مولکولهای خاص چربی به نام اسفینگولیپیدها، از میزبان خود در برابر عفونتهای بیماریزا محافظت میکند—کشفی که میتواند در آینده به درک بهتر و درمان اختلالات مرتبط با میکروبیوم انسان کمک کند.
وقتی باکتریها نقش دژبان ایفا میکنند
برخلاف تصور رایج که اسفینگولیپیدها تنها در سلولهای یوکاریوتی تولید میشوند، پژوهشگران نشان دادند که باکتری Pseudomonas fluorescens نیز قادر به تولید این مولکولهاست—آنهم از طریق یک مسیر متابولیک کاملاً جدید و ناشناخته که با مسیرهای معمول متفاوت است. این مولکولهای چرب، بهصورت غیرمستقیم موجب تقویت عملکرد سد رودهای در برابر سموم باکتریهای مهاجم مانند Bacillus thuringiensis میشوند.
زیستشناسی دفاعی در مقیاس میکروسکوپی
پژوهشگران با بررسی دقیق بیان ژن، آنالیز مولکولی، و آزمایشهای میکروبیولوژیک دریافتند که این مسیر تولید اسفینگولیپید به یک خوشه ژنی ویژه (biosynthetic gene cluster) مرتبط است—خوشهای که آنزیمهای مورد نیاز برای سنتز این ترکیبات ثانویه را کُد میکند. وقتی کرمها با باکتریهای دارای این خوشه ژنی زندگی میکردند، در برابر عفونت مقاومت بیشتری نشان دادند.
چرا این کشف مهم است؟
این یافتهها تصویر رایج از رابطه باکتری و میزبان را وارونه میکند: برخلاف مواردی که باکتریها با دستکاری اسفینگولیپیدهای میزبان به نفع خود عمل میکنند، در اینجا باکتریها دقیقاً همان مولکولها را برای دفاع از میزبان تولید میکنند. این نشان میدهد که تولید اسفینگولیپیدها در میکروبیوم ممکن است بسیار گستردهتر و کارکردیتر از آن چیزی باشد که قبلاً تصور میشد—نهفقط در C. elegans بلکه احتمالاً در انسان نیز موضوعیت داشته باشد.
مسیر بعدی پژوهش چیست؟
گروه تحقیقاتی CRC 1182 اکنون امیدوار است که با درک بیشتر از نقش متابولیتهای میکروبی در تقویت سیستم دفاعی بدن، بتوان به راهکارهای درمانی جدید برای بیماریهای مرتبط با اختلالات میکروبیوم روده، مانند التهاب مزمن، سندرم روده تحریکپذیر یا حتی افسردگی، دست یافت. آیا میتوان در آینده باکتریهایی طراحی کرد که نهتنها بیضرر، بلکه فعالانه مدافع سلامت ما باشند؟ این پرسشی است که ادامه این مسیر تحقیقاتی میکوشد به آن پاسخ دهد.
منبع:
Katja Dierking et al., Nature Communications (2025), Collaborative Research Center 1182, Kiel University
پنجرهای نو به امواج گرانشی: وقتی آهنرباهای ابررسانا نقش گوش کیهانی را بازی میکنند
انقلابی در شناسایی امواج گرانشی با استفاده از آهنرباهای ابررسانا
پژوهشگران اروپایی و آمریکایی نشان دادهاند که آهنرباهای ابررسانایی که برای جستجوی ماده تاریک طراحی شدهاند، میتوانند به ابزارهایی بسیار حساس برای شناسایی امواج گرانشی نیز تبدیل شوند. این دستاورد، نوید گشایش پنجرهای تازه در اخترفیزیک را میدهد: پنجرهای که به فرکانسهایی بین چند کیلوهرتز تا چند مگاهرتز حساس است؛ محدودهای که تاکنون در قلمرو ناشناختهها باقی مانده بود.
بازآفرینی ایدهای قدیمی با رویکردی نوین
این پژوهش بر مبنای ایدهی کلاسیک «میله وبر» شکل گرفته است؛ مفهومی که فیزیکدان آمریکایی جوزف وبر در دهه ۶۰ میلادی برای آشکارسازی امواج گرانشی مطرح کرده بود. وبر از استوانههایی فلزی بهره میگرفت که در صورت عبور موج گرانشی، دچار لرزش میشدند. اما محدودیت این روش در آن بود که تنها به فرکانسهای تشدید خاصی حساس بود.
مطالعه اخیر، با بهرهگیری از انرژی مغناطیسی عظیم ذخیرهشده در آهنرباهای ابررسانا، این محدودیت را پشت سر میگذارد. این آهنرباها مانند «میله وبر مغناطیسی» رفتار کرده و بدون نیاز به مکانیزمهای مکانیکی پیچیده، بهطور مستقیم سیگنالهای الکترومغناطیسی ناشی از امواج گرانشی را ارسال میکنند.
چگونه آهنرباها به «گوش» کیهانی تبدیل میشوند؟
به گفته دکتر سباستین الیس از دانشگاه ژنو، گذر یک موج گرانشی از دل آهنربای ابررسانا موجب لرزش بسیار جزئی آن میشود. این لرزش، در ساختار سیمپیچی جریان برق تغییراتی ایجاد میکند که منجر به پدید آمدن نوسانات میدان مغناطیسی میگردد. این تغییرات توسط آشکارسازهای فوقحساس کوانتومی نظیر SQUID قابل شناسایی هستند.
مزیت این روش، حساسیت بالا و طیف گسترده فرکانسی آن است. برخلاف روشهای پیشین، این سیستم مستقیماً سیگنالهای الکترومغناطیسی تولید میکند و نیاز به تبدیل پیچیده مکانیکی-الکترونیکی ندارد.
استفاده دوگانه: شکار ماده تاریک و امواج گرانشی
پروژههایی چون DMRadio و ADMX-EFR که به جستجوی ذرات ماده تاریک (اکسیونها) مشغولاند، از آهنرباهایی با انرژی مغناطیسی عظیم بهره میبرند. پژوهشگران دریافتند که همین زیرساختها میتوانند همزمان برای آشکارسازی امواج گرانشی نیز به کار روند.
چشمانداز آینده
اگرچه این روش در مقایسه با اوج عملکرد رصدخانه LIGO حساسیت کمتری دارد، اما در فرکانسهایی بالاتر از چند کیلوهرتز کارایی بیشتری خواهد داشت. این یعنی کشف منابعی که تاکنون از چشم ما پنهان بودهاند؛ از لرزشهای عجیب در ستارگان نوترونی گرفته تا پدیدههای پرانرژی کیهانی ناشناخته.
تیم پژوهش هماکنون به دنبال توسعه همکاریها و یافتن امواج گرانشی خاصی است که میتوان با این ابزارها شکار کرد. آنها همچنین در حال بررسی استفاده از حسگرهای کوانتومی پیشرفتهتر از SQUID برای افزایش حساسیت آشکارسازها هستند.
این پژوهش در ژورنال Physical Review Letters منتشر شده است:
Valerie Domcke et al., Magnets are Weber Bar Gravitational Wave Detectors (2025). DOI: 10.1103/966v-r5fm
انقلابی در شناسایی امواج گرانشی با استفاده از آهنرباهای ابررسانا
پژوهشگران اروپایی و آمریکایی نشان دادهاند که آهنرباهای ابررسانایی که برای جستجوی ماده تاریک طراحی شدهاند، میتوانند به ابزارهایی بسیار حساس برای شناسایی امواج گرانشی نیز تبدیل شوند. این دستاورد، نوید گشایش پنجرهای تازه در اخترفیزیک را میدهد: پنجرهای که به فرکانسهایی بین چند کیلوهرتز تا چند مگاهرتز حساس است؛ محدودهای که تاکنون در قلمرو ناشناختهها باقی مانده بود.
بازآفرینی ایدهای قدیمی با رویکردی نوین
این پژوهش بر مبنای ایدهی کلاسیک «میله وبر» شکل گرفته است؛ مفهومی که فیزیکدان آمریکایی جوزف وبر در دهه ۶۰ میلادی برای آشکارسازی امواج گرانشی مطرح کرده بود. وبر از استوانههایی فلزی بهره میگرفت که در صورت عبور موج گرانشی، دچار لرزش میشدند. اما محدودیت این روش در آن بود که تنها به فرکانسهای تشدید خاصی حساس بود.
مطالعه اخیر، با بهرهگیری از انرژی مغناطیسی عظیم ذخیرهشده در آهنرباهای ابررسانا، این محدودیت را پشت سر میگذارد. این آهنرباها مانند «میله وبر مغناطیسی» رفتار کرده و بدون نیاز به مکانیزمهای مکانیکی پیچیده، بهطور مستقیم سیگنالهای الکترومغناطیسی ناشی از امواج گرانشی را ارسال میکنند.
چگونه آهنرباها به «گوش» کیهانی تبدیل میشوند؟
به گفته دکتر سباستین الیس از دانشگاه ژنو، گذر یک موج گرانشی از دل آهنربای ابررسانا موجب لرزش بسیار جزئی آن میشود. این لرزش، در ساختار سیمپیچی جریان برق تغییراتی ایجاد میکند که منجر به پدید آمدن نوسانات میدان مغناطیسی میگردد. این تغییرات توسط آشکارسازهای فوقحساس کوانتومی نظیر SQUID قابل شناسایی هستند.
مزیت این روش، حساسیت بالا و طیف گسترده فرکانسی آن است. برخلاف روشهای پیشین، این سیستم مستقیماً سیگنالهای الکترومغناطیسی تولید میکند و نیاز به تبدیل پیچیده مکانیکی-الکترونیکی ندارد.
استفاده دوگانه: شکار ماده تاریک و امواج گرانشی
پروژههایی چون DMRadio و ADMX-EFR که به جستجوی ذرات ماده تاریک (اکسیونها) مشغولاند، از آهنرباهایی با انرژی مغناطیسی عظیم بهره میبرند. پژوهشگران دریافتند که همین زیرساختها میتوانند همزمان برای آشکارسازی امواج گرانشی نیز به کار روند.
چشمانداز آینده
اگرچه این روش در مقایسه با اوج عملکرد رصدخانه LIGO حساسیت کمتری دارد، اما در فرکانسهایی بالاتر از چند کیلوهرتز کارایی بیشتری خواهد داشت. این یعنی کشف منابعی که تاکنون از چشم ما پنهان بودهاند؛ از لرزشهای عجیب در ستارگان نوترونی گرفته تا پدیدههای پرانرژی کیهانی ناشناخته.
تیم پژوهش هماکنون به دنبال توسعه همکاریها و یافتن امواج گرانشی خاصی است که میتوان با این ابزارها شکار کرد. آنها همچنین در حال بررسی استفاده از حسگرهای کوانتومی پیشرفتهتر از SQUID برای افزایش حساسیت آشکارسازها هستند.
این پژوهش در ژورنال Physical Review Letters منتشر شده است:
Valerie Domcke et al., Magnets are Weber Bar Gravitational Wave Detectors (2025). DOI: 10.1103/966v-r5fm
استرالیا؛ نیمی از مردم تووالو خواستار مهاجرت از سرزمین در حال غرقشدن هستند
چه اتفاقی افتاده؟
به گزارش نیویورک تایمز در نخستین هفته پس از آغاز طرح «ویزاهای اقلیمی» ویژه شهروندان تووالو، نزدیک به ۵ هزار نفر—نیمی از جمعیت این کشور کوچک اقیانوس آرام—برای مهاجرت به استرالیا ثبتنام کردهاند. این ویزا بخشی از توافقنامهای دوجانبه موسوم به «پیمان فالهپیلی» است که با هدف فراهمکردن «مسیر مهاجرت با کرامت» در برابر پیامدهای شدید تغییرات اقلیمی امضا شده است.
تووالو؛ کشوری در آستانه ناپدیدی
تووالو با کمتر از ۱۰ هزار نفر جمعیت، یکی از کوچکترین کشورهای جهان است. بیشتر ساکنان آن در جزیره مرجانی فونافوتی زندگی میکنند؛ جزیرهای که تنها چند متر بالاتر از سطح دریاست. پیشبینیهای علمی نشان میدهد که تا پایان قرن، جزر و مد عادی میتواند بیش از ۹۰٪ از سطح این جزیره را روزانه دو بار به زیر آب ببرد. شوری آب، نفوذ به چاههای آب شیرین و فرسایش خاک، زندگی را هر سال دشوارتر کرده است.
چرا مهم است؟
تووالو ممکن است نخستین کشوری باشد که نه بر اثر جنگ یا اشغال نظامی، بلکه در نتیجه مستقیم بحران اقلیمی بهطور فیزیکی ناپدید میشود. این کشور به نمادی از آینده بسیاری از ملتهای ساحلی تبدیل شده است. اینکه جامعه جهانی چگونه با این بحران مهاجرتی اقلیمی برخورد خواهد کرد—و آیا این ویزاها پاسخی مسئولانه یا صرفاً راهحلی موقت هستند—میتواند مسیر حقوقی و اخلاقی برخورد با سایر کشورهای در معرض خطر را نیز تعیین کند.
ابعاد ژئوپلیتیکی
در حالیکه چین تلاش دارد با سرمایهگذاری در کشورهای جزیرهای، نفوذ خود در اقیانوس آرام را افزایش دهد، استرالیا از طریق این توافقنامه عملاً امنیت منطقه را در دستان خود نگه داشته است. تووالو، که همچنان روابط رسمی با تایوان را حفظ کرده، طبق این پیمان نمیتواند بدون رضایت استرالیا وارد توافق امنیتی دیگری شود.
موضع استرالیا؟
دولت استرالیا اعلام کرده که این ویزاها فرصتی برای تحصیل و اشتغال شهروندان تووالو فراهم میکند، بدون آنکه خدشهای به استقلال سیاسی یا موجودیت حقوقی آن کشور وارد شود. اما برخی تحلیلگران میگویند که در عمل، پذیرش تدریجی کل جمعیت یک کشور به معنای پذیرش فروپاشی تدریجی آن در برابر چشمان جهانیان است.
در ادامه چه خواهد شد؟
در نرخ فعلی پذیرش ۲۸۰ نفر در سال، مهاجرت کل جمعیت تووالو به استرالیا حدود ۴۰ سال طول خواهد کشید—مدتی که شاید این کشور تا پایان آن دیگر در نقشه نباشد. همزمان، پروژههایی برای تقویت خطوط ساحلی و احیای زمین در حال اجراست، اما هیچیک قادر نیستند در برابر روند سریع افزایش سطح دریا مقاومت کنند.
نماد ایستادگی
تووالو با وجود کوچکی و آسیبپذیریاش، نقش فعالی در سیاست بینالملل اقلیمی ایفا کرده است. در سال ۲۰۲۱، وزیر خارجه وقت، در ویدیویی نمادین، با کتوشلوار درون تالابی ایستاد و از دل آب جهان را به اقدام فراخواند: «ما دست روی دست نخواهیم گذاشت، در حالی که آب اطراف ما بالا میآید»
درحالیکه جهان روزانه میلیاردها دلار صرف بحرانهای ساختگی و ایدئولوژیک میکند، بحران واقعی کمکم اثرات خود را به رخ میکشد. تووالو شاید نخستین باشد، اما قطعاً آخرین نخواهد بود.
چه اتفاقی افتاده؟
به گزارش نیویورک تایمز در نخستین هفته پس از آغاز طرح «ویزاهای اقلیمی» ویژه شهروندان تووالو، نزدیک به ۵ هزار نفر—نیمی از جمعیت این کشور کوچک اقیانوس آرام—برای مهاجرت به استرالیا ثبتنام کردهاند. این ویزا بخشی از توافقنامهای دوجانبه موسوم به «پیمان فالهپیلی» است که با هدف فراهمکردن «مسیر مهاجرت با کرامت» در برابر پیامدهای شدید تغییرات اقلیمی امضا شده است.
تووالو؛ کشوری در آستانه ناپدیدی
تووالو با کمتر از ۱۰ هزار نفر جمعیت، یکی از کوچکترین کشورهای جهان است. بیشتر ساکنان آن در جزیره مرجانی فونافوتی زندگی میکنند؛ جزیرهای که تنها چند متر بالاتر از سطح دریاست. پیشبینیهای علمی نشان میدهد که تا پایان قرن، جزر و مد عادی میتواند بیش از ۹۰٪ از سطح این جزیره را روزانه دو بار به زیر آب ببرد. شوری آب، نفوذ به چاههای آب شیرین و فرسایش خاک، زندگی را هر سال دشوارتر کرده است.
چرا مهم است؟
تووالو ممکن است نخستین کشوری باشد که نه بر اثر جنگ یا اشغال نظامی، بلکه در نتیجه مستقیم بحران اقلیمی بهطور فیزیکی ناپدید میشود. این کشور به نمادی از آینده بسیاری از ملتهای ساحلی تبدیل شده است. اینکه جامعه جهانی چگونه با این بحران مهاجرتی اقلیمی برخورد خواهد کرد—و آیا این ویزاها پاسخی مسئولانه یا صرفاً راهحلی موقت هستند—میتواند مسیر حقوقی و اخلاقی برخورد با سایر کشورهای در معرض خطر را نیز تعیین کند.
ابعاد ژئوپلیتیکی
در حالیکه چین تلاش دارد با سرمایهگذاری در کشورهای جزیرهای، نفوذ خود در اقیانوس آرام را افزایش دهد، استرالیا از طریق این توافقنامه عملاً امنیت منطقه را در دستان خود نگه داشته است. تووالو، که همچنان روابط رسمی با تایوان را حفظ کرده، طبق این پیمان نمیتواند بدون رضایت استرالیا وارد توافق امنیتی دیگری شود.
موضع استرالیا؟
دولت استرالیا اعلام کرده که این ویزاها فرصتی برای تحصیل و اشتغال شهروندان تووالو فراهم میکند، بدون آنکه خدشهای به استقلال سیاسی یا موجودیت حقوقی آن کشور وارد شود. اما برخی تحلیلگران میگویند که در عمل، پذیرش تدریجی کل جمعیت یک کشور به معنای پذیرش فروپاشی تدریجی آن در برابر چشمان جهانیان است.
در ادامه چه خواهد شد؟
در نرخ فعلی پذیرش ۲۸۰ نفر در سال، مهاجرت کل جمعیت تووالو به استرالیا حدود ۴۰ سال طول خواهد کشید—مدتی که شاید این کشور تا پایان آن دیگر در نقشه نباشد. همزمان، پروژههایی برای تقویت خطوط ساحلی و احیای زمین در حال اجراست، اما هیچیک قادر نیستند در برابر روند سریع افزایش سطح دریا مقاومت کنند.
نماد ایستادگی
تووالو با وجود کوچکی و آسیبپذیریاش، نقش فعالی در سیاست بینالملل اقلیمی ایفا کرده است. در سال ۲۰۲۱، وزیر خارجه وقت، در ویدیویی نمادین، با کتوشلوار درون تالابی ایستاد و از دل آب جهان را به اقدام فراخواند: «ما دست روی دست نخواهیم گذاشت، در حالی که آب اطراف ما بالا میآید»
درحالیکه جهان روزانه میلیاردها دلار صرف بحرانهای ساختگی و ایدئولوژیک میکند، بحران واقعی کمکم اثرات خود را به رخ میکشد. تووالو شاید نخستین باشد، اما قطعاً آخرین نخواهد بود.
مطالعهای تازه به رهبری دانشمندان زمینشناسی از دانشگاه ساوتهمپتون نشان داده که در اعماق زیر آفریقا، جریانهایی ضرباندار از سنگهای مذاب گوشته، در حال بالا آمدناند—جریانی که میتواند زمینهساز گسست قاره آفریقا و تولد یک اقیانوس جدید باشد.
این یافتهها که در Nature Geoscience منتشر شدهاند، نشان میدهند ناحیه افار در اتیوپی، بر روی یک ستون گوشتهای (mantle plume) قرار دارد که مانند قلبی تپنده به صورت دورهای ماده داغ و نیمهمذاب را به بالا پمپ میکند.
چرا مهم است؟
اگرچه دانشمندان مدتهاست به وجود یک ستون داغ در زیر آفار مشکوک بودند، این نخستینبار است که رفتار ضربانی آن، با ساختار شیمیایی نوارمانند و تأثیر آن بر حرکت صفحههای تکتونیکی اثبات میشود. این فرآیندها پایه و اساس شکلگیری اقیانوسها هستند و اکنون شاهدی مستقیم از آنچه در گذشته برای اقیانوس اطلس یا هند رخ داده، پیش چشم ماست.
تحقیقات جدید نشان میدهند که حرکت این ستون داغ نه تنها به شکلگیری زمینلرزه و آتشفشان در سطح کمک میکند، بلکه به شدت تحتتأثیر ضخامت و سرعت گسیختگی صفحات تکتونیکی است.
پژوهشی چندملیتی با دیدگاهی چندبعدی
این پروژه با همکاری ۱۰ نهاد علمی از جمله دانشگاههای ساوتهمپتون، سوانزی، فلورانس، آدیسآبابا، و مراکز تحقیقاتی در آلمان و ایرلند انجام شد. تیم پژوهش بیش از ۱۳۰ نمونه سنگ آتشفشانی را از سراسر افار و شکاف اصلی اتیوپی جمعآوری و از طریق مدلسازیهای آماری پیشرفته، ساختار گوشته و پوسته را شناسایی کردند.
دکتر اما واتس، نویسنده اصلی مقاله، توضیح میدهد که “این ستون گوشتهای فقط یک جریان ثابت نیست، بلکه ضربان دارد و این ضربانها ترکیب شیمیایی خاص خود را دارند؛ شبیه به نوارهای شناسایی زمینشناختی.”
ارتباط با زلزله و آتشفشان
به گفته دکتر درک کایر، یکی از پژوهشگران ارشد، این یافته نشان میدهد که فورانهای آتشفشانی و زمینلرزهها نه تنها ناشی از فعالیت سطحیاند، بلکه پاسخهایی دینامیک به تغییرات در لایههای بسیار ژرف زمین هستند. این دانش میتواند به درک بهتر از مکانهایی که پتانسیل زلزله و فعالیت آتشفشانی دارند کمک کند.
در ادامه چه خواهد شد؟
در صورت ادامه این فرآیند در طول میلیونها سال آینده، شرق آفریقا ممکن است از بقیه قاره جدا شود و یک اقیانوس جدید در میان شکاف به وجود آید—رخدادی که آخرینبار در زمان شکافت ابرقاره پانگهآ رخ داده بود.
پژوهشگران اکنون به دنبال مطالعه دقیقتر نرخ و الگوی حرکت این جریانهای گوشتهای و ارتباط آن با دادههای لرزهنگاری و ژئوشیمیایی هستند.
منبع:
Mantle upwelling at Afar triple junction shaped by overriding plate dynamics. Nature Geoscience, 2025; DOI: 10.1038/s41561-025-01717-0
این یافتهها که در Nature Geoscience منتشر شدهاند، نشان میدهند ناحیه افار در اتیوپی، بر روی یک ستون گوشتهای (mantle plume) قرار دارد که مانند قلبی تپنده به صورت دورهای ماده داغ و نیمهمذاب را به بالا پمپ میکند.
چرا مهم است؟
اگرچه دانشمندان مدتهاست به وجود یک ستون داغ در زیر آفار مشکوک بودند، این نخستینبار است که رفتار ضربانی آن، با ساختار شیمیایی نوارمانند و تأثیر آن بر حرکت صفحههای تکتونیکی اثبات میشود. این فرآیندها پایه و اساس شکلگیری اقیانوسها هستند و اکنون شاهدی مستقیم از آنچه در گذشته برای اقیانوس اطلس یا هند رخ داده، پیش چشم ماست.
تحقیقات جدید نشان میدهند که حرکت این ستون داغ نه تنها به شکلگیری زمینلرزه و آتشفشان در سطح کمک میکند، بلکه به شدت تحتتأثیر ضخامت و سرعت گسیختگی صفحات تکتونیکی است.
پژوهشی چندملیتی با دیدگاهی چندبعدی
این پروژه با همکاری ۱۰ نهاد علمی از جمله دانشگاههای ساوتهمپتون، سوانزی، فلورانس، آدیسآبابا، و مراکز تحقیقاتی در آلمان و ایرلند انجام شد. تیم پژوهش بیش از ۱۳۰ نمونه سنگ آتشفشانی را از سراسر افار و شکاف اصلی اتیوپی جمعآوری و از طریق مدلسازیهای آماری پیشرفته، ساختار گوشته و پوسته را شناسایی کردند.
دکتر اما واتس، نویسنده اصلی مقاله، توضیح میدهد که “این ستون گوشتهای فقط یک جریان ثابت نیست، بلکه ضربان دارد و این ضربانها ترکیب شیمیایی خاص خود را دارند؛ شبیه به نوارهای شناسایی زمینشناختی.”
ارتباط با زلزله و آتشفشان
به گفته دکتر درک کایر، یکی از پژوهشگران ارشد، این یافته نشان میدهد که فورانهای آتشفشانی و زمینلرزهها نه تنها ناشی از فعالیت سطحیاند، بلکه پاسخهایی دینامیک به تغییرات در لایههای بسیار ژرف زمین هستند. این دانش میتواند به درک بهتر از مکانهایی که پتانسیل زلزله و فعالیت آتشفشانی دارند کمک کند.
در ادامه چه خواهد شد؟
در صورت ادامه این فرآیند در طول میلیونها سال آینده، شرق آفریقا ممکن است از بقیه قاره جدا شود و یک اقیانوس جدید در میان شکاف به وجود آید—رخدادی که آخرینبار در زمان شکافت ابرقاره پانگهآ رخ داده بود.
پژوهشگران اکنون به دنبال مطالعه دقیقتر نرخ و الگوی حرکت این جریانهای گوشتهای و ارتباط آن با دادههای لرزهنگاری و ژئوشیمیایی هستند.
منبع:
Mantle upwelling at Afar triple junction shaped by overriding plate dynamics. Nature Geoscience, 2025; DOI: 10.1038/s41561-025-01717-0
در ظهر روز ۱۳ ژوئن سال گذشته، اخترشناسان استرالیایی در حال بررسی آسمان با تلسکوپ رادیویی قدرتمند ASKAP بودند که به پدیدهای غیرمنتظره برخوردند: یک انفجار بسیار سریع و درخشان از امواج رادیویی که ظاهراً از درون کهکشان ما میآمد. این پالس تنها ۳۰ نانوثانیه دوام داشت—چندین هزار برابر کوتاهتر از بیشتر انفجارهای رادیویی سریع شناختهشده (FRB). اما محل منشأ آن نه در اعماق کیهان، بلکه در فاصلهای تنها چند هزار کیلومتری از زمین بود.
چرا این موضوع مهم است؟
این کشف نهتنها یکی از اسرارآمیزترین سیگنالهای رادیویی ثبتشده را توضیح میدهد، بلکه محدودیتهای روشهای جستوجوی امواج کیهانی را نیز آشکار میسازد. در دنیایی که هزاران ماهواره فعال و غیرفعال اطراف زمین را احاطه کردهاند، کشف اینگونه سیگنالها میتواند به بهبود نظارت بر فضا، ایمنی ماهوارهها، و درک بهتر تعاملات میان بقایای فضایی و پلاسماهای کیهانی کمک کند.
پالس از کجا آمد؟
تلسکوپ ASKAP که متشکل از ۳۶ آنتن است، توانایی رصد بسیار دقیق آسمان را دارد، اما در برابر منابع بسیار نزدیک عملکرد متفاوتی نشان میدهد. هنگامی که دانشمندان سعی کردند محل دقیق منشأ این انفجار را مشخص کنند، دریافتند که تصویر سیگنال بهشدت تار است—نشانهای که معمولاً ناشی از منابع بسیار نزدیک است، نه اجرام آسمانی در فواصل کیهانی.
در نهایت، آنها منشأ را در فاصلهای حدود ۴۵۰۰ کیلومتری از سطح زمین شناسایی کردند: ماهوارهای متروکه و فراموششده به نام Relay 2 که در سال ۱۹۶۴ پرتاب شده و از سال ۱۹۶۷ بهکلی از کار افتاده بود.
نه یک زامبی، بلکه یک جرقه؟
فرضیه رایج درباره ماهوارههای متروکه، احتمال بیدار شدن مجدد برخی از آنهاست—اصطلاحاً «ماهوارههای زامبی». اما Relay 2 هیچ سامانه فعالی نداشت و هرگز قادر به تولید چنین پالس رادیویی نانویی نبوده است.
یکی از توضیحات احتمالی، تخلیه الکترواستاتیک است. ماهوارهها در مدار زمین در معرض پلاسمای باردار هستند و میتوانند همانند بدن انسان هنگام تماس با فرش، شارژ الکتریکی شوند. این بار الکتریکی گاهی با جرقهای تخلیه میشود و میتواند امواج رادیویی تولید کند. اما جرقههای الکترواستاتیکی شناختهشده معمولاً هزاران برابر طولانیتر از این سیگنال خاص هستند.
فرضیهی دیگر، برخورد یک ریزشهابسنگ با سرعتی بسیار بالا است. محاسبات نشان میدهند که ضربهی یک ذره ۲۲ میکروگرمی با سرعت ۲۰ کیلومتر بر ثانیه میتواند سیگنالی با همین ویژگیها تولید کند—گرچه احتمال وقوع چنین رویدادی تنها حدود یک درصد برآورد میشود.
پنجرهای تازه به سمت آسمان
مهمترین درس این ماجرا شاید در این باشد که اگر جستوجوی این سیگنال تنها با دقت میلیثانیه انجام میشد، آشکارسازی آن ممکن نبود. اما در بازه نانوثانیه، حتی آنتنهای رادیویی ساده نیز میتوانند چنین انفجارهایی را ثبت کنند.
این یافته نشان میدهد که با افزایش شمار ماهوارههای در حال گردش در مدار زمین، ضرورت نظارت بهتر و دقیقتر بر این تجهیزات نیز افزایش یافته است. اکنون میدانیم که حتی سیگنالهایی که پیشتر «اختلال» یا «نویز» فرض میشدند، ممکن است حامل اطلاعاتی ارزشمند باشند.
چشمانداز آینده
این کشف تنها آغاز راه است. تیم پژوهشی پس از این ماجرا سیگنالهای اخترشناسی واقعی دیگری نیز کشف کردهاند—و مطمئناً موارد بیشتری در انتظار شناسایی هستند. مهمتر آنکه این ماجرا نهتنها راز یک انفجار خاص را برملا کرد، بلکه افقهای تازهای برای بررسی پدیدههای کوتاهمدت، ردیابی بقایای فضایی، و حتی ایمنی عملیات فضایی گشود.
منبع: https://www.icrar.org/relay-2
چرا این موضوع مهم است؟
این کشف نهتنها یکی از اسرارآمیزترین سیگنالهای رادیویی ثبتشده را توضیح میدهد، بلکه محدودیتهای روشهای جستوجوی امواج کیهانی را نیز آشکار میسازد. در دنیایی که هزاران ماهواره فعال و غیرفعال اطراف زمین را احاطه کردهاند، کشف اینگونه سیگنالها میتواند به بهبود نظارت بر فضا، ایمنی ماهوارهها، و درک بهتر تعاملات میان بقایای فضایی و پلاسماهای کیهانی کمک کند.
پالس از کجا آمد؟
تلسکوپ ASKAP که متشکل از ۳۶ آنتن است، توانایی رصد بسیار دقیق آسمان را دارد، اما در برابر منابع بسیار نزدیک عملکرد متفاوتی نشان میدهد. هنگامی که دانشمندان سعی کردند محل دقیق منشأ این انفجار را مشخص کنند، دریافتند که تصویر سیگنال بهشدت تار است—نشانهای که معمولاً ناشی از منابع بسیار نزدیک است، نه اجرام آسمانی در فواصل کیهانی.
در نهایت، آنها منشأ را در فاصلهای حدود ۴۵۰۰ کیلومتری از سطح زمین شناسایی کردند: ماهوارهای متروکه و فراموششده به نام Relay 2 که در سال ۱۹۶۴ پرتاب شده و از سال ۱۹۶۷ بهکلی از کار افتاده بود.
نه یک زامبی، بلکه یک جرقه؟
فرضیه رایج درباره ماهوارههای متروکه، احتمال بیدار شدن مجدد برخی از آنهاست—اصطلاحاً «ماهوارههای زامبی». اما Relay 2 هیچ سامانه فعالی نداشت و هرگز قادر به تولید چنین پالس رادیویی نانویی نبوده است.
یکی از توضیحات احتمالی، تخلیه الکترواستاتیک است. ماهوارهها در مدار زمین در معرض پلاسمای باردار هستند و میتوانند همانند بدن انسان هنگام تماس با فرش، شارژ الکتریکی شوند. این بار الکتریکی گاهی با جرقهای تخلیه میشود و میتواند امواج رادیویی تولید کند. اما جرقههای الکترواستاتیکی شناختهشده معمولاً هزاران برابر طولانیتر از این سیگنال خاص هستند.
فرضیهی دیگر، برخورد یک ریزشهابسنگ با سرعتی بسیار بالا است. محاسبات نشان میدهند که ضربهی یک ذره ۲۲ میکروگرمی با سرعت ۲۰ کیلومتر بر ثانیه میتواند سیگنالی با همین ویژگیها تولید کند—گرچه احتمال وقوع چنین رویدادی تنها حدود یک درصد برآورد میشود.
پنجرهای تازه به سمت آسمان
مهمترین درس این ماجرا شاید در این باشد که اگر جستوجوی این سیگنال تنها با دقت میلیثانیه انجام میشد، آشکارسازی آن ممکن نبود. اما در بازه نانوثانیه، حتی آنتنهای رادیویی ساده نیز میتوانند چنین انفجارهایی را ثبت کنند.
این یافته نشان میدهد که با افزایش شمار ماهوارههای در حال گردش در مدار زمین، ضرورت نظارت بهتر و دقیقتر بر این تجهیزات نیز افزایش یافته است. اکنون میدانیم که حتی سیگنالهایی که پیشتر «اختلال» یا «نویز» فرض میشدند، ممکن است حامل اطلاعاتی ارزشمند باشند.
چشمانداز آینده
این کشف تنها آغاز راه است. تیم پژوهشی پس از این ماجرا سیگنالهای اخترشناسی واقعی دیگری نیز کشف کردهاند—و مطمئناً موارد بیشتری در انتظار شناسایی هستند. مهمتر آنکه این ماجرا نهتنها راز یک انفجار خاص را برملا کرد، بلکه افقهای تازهای برای بررسی پدیدههای کوتاهمدت، ردیابی بقایای فضایی، و حتی ایمنی عملیات فضایی گشود.
منبع: https://www.icrar.org/relay-2