پزشکم ماه اولم طرحم بود مرکزمون تعمیرات بود در نداشت اتاق ویزیتم یه پیرمرد حدودا ۷۰ ساله وسط مریض بدون گرفتن نوبت اومد داخل

۱۰ تا امپول دگزا بنویس
من چشمام چهارتا شد گفتم چی برا کی گفت مریضم نمیتونه بیاد
گفتم من باید مریضو ببینم تشخیص بدم دگزا میخواد بعد هرچقدر نیازشه مینویسم
گفت خب ۵ تا برا خودم بنویس ۵ تا بابام
(میخواستم بگم بابات مگه هنوز زندس که خودمو کنترل کردم) گفتم اقا مسئولیت داره الکی که نیست تو سامانه ثبت میشه برای من دردسر میشه
گفت خب ۸ تا بنویس بعد خب ۵ تا بنویس باز هی گفتم نه گفت نترس برای ادم نمیخوام برای گاو میخوام گفتم خب من پزشکم نه دام پزشک گفت میدونم دامپزشکی ازاد میشه گرونه میخوام با بیمه بگیرم

فقط نخسه نویس گاو نشده بودم

پ.ن: متاسفانه خیلی محترمانه بعد از سه بار بی احازه اومدن تو اتاق ویزیت بیرونش کردم

علوم‌ پایه که بودیم کلاسامون ۴ طرف خیاط مربعی شکل بود

برای امتحانای ترم میومدن هممونو بیرون میکردن از کلاسا بعد با حفظنکانت ایمنی سوالا رو برعکس میچیندن رو دسته صندلی و در کلاسو قفل میکردن میرفتن کلاس بعدی رو میچیندن

یه زیر پله پشت یکی از کلاسا بود یکی از بچه ها اونجا قایم میشد وقتی کارشون با اون کلاس تموم میشد از پنجره ای که از قبل قفلشو باز گذاشته بودیم میرفت تو کلاس از برگه یه عکس میگرفت و همون شکلی میذاشت سر جاش و از پنجره میومد بیرون

سلام
یبار کلاسمون با یه رشته دیگه ادغام شده بود، جمعیت کلاس خیلی زیاد بود و تو آمفی تئاتر نشسته بودیم. استادم بداخلاق و شاکی از تعداد زیاد...
بعد ما یه گروه داریم که توش آهنگ می‌فرستیم...
دوستم برداشت وسط غرغر زدنای استاد یه آهنگ فرستاد تو گروه
یهو کلاس ترکید و بالای ۵۰ تا صدای نوتیف اومد 😂
استاد گفت هان چی میگید راجب من تو گروهتون😂

ترمای اول بودم
نزدیک هشت شب بود تقریبا اکثر لامپهای دانشکده و محوطه و ... رو خاموش کرده بودن
از کتابخونه دانشگاه که تموم شدم
اومده بودم تو محوطه دانشکده
بعد گلاب به روتون باید میرفتم دسشویی :)
نزدیک ترین دسشویی بهم ، داخل خود دانشکده بود ، با اینکه یکم تاریک بود ولی دیگه باید میرفتم
از دسشویی که اومدم بیرون دیدم کلا لامپهای راهروها و همه جا خاموشه
رفتم سمت ورودی دیدم در بسته ست :)
یه ورودی دیگه هم یاد داشتم
رفتم دیدم اونم بسته ست
هر چی صدا کردم؛ نگهبااان نگهبان کسی جواب نداد 😂🤦🏻‍♀️
هیچ کی از بچه ها هم تو محوطه نبود که منو پشت در ببینه یا صدامو بشنوه
خیلییییی ترسیده بودم
واقعا دانشگاه تاریک باشه خیلی خوف داره
قشنگ صحنه های فیلم ترسناکایی که تو عمرم دیده بودم ، همه داشت میومد توذهنم 😂
حالا ازینور گوشیمم دو سه درصد شارژ داشت
دیگه با ترس اینکه نکنه خاموش بشه سریع زنگ زدم به یکی از دوستام
حالا دارم داستان و تعریف میکنم باورش نمیشد می‌گفت ایستگام کردی 😂🤦🏻‍♀️
گفتم دیگه الانه که گوشیم خاموش بشه بخدا راست میگم و ....
دیگه خلاصه باور کرد
بنده خدا اومده بود رفته بود نگهبانی رو آورد
نگهبان مونده بود به من چی بگه 😂🤦🏻‍♀️ (قیافه نگهبان🙂😑😒👊🏻)

دیگه خلاصه تا دو سه ساعت بعدش با دوستم داشتیم میخندیدیم ازین اتفاق نااادر😂😂😂
[ آلوین :) ]

سلام دانشجو ام یه روز یه بحثی پیش اومده بودبین کلاسمون خیلیییییییییییییی جدی درمورد روند کلاس و همکاری بچه ها و برنامه ریزی ها بود جوری که نماینده ام اون روز ممکن بود تغییر کنه
هرکس نظر خودشو میداد و بقیه گوش میدادن فک کنید این همه دانشجو نشستن که من خواستم نظرمو بگم وسط کلاسم نشسته بودم
یهو یکی از رفیقام همزمان صندلی منو کشید سمت خودش که مثلا تنها نباشم
فک کنید من همزمان دارم حرف میزنم رفیقم داره صندلیمو میکشه منم ادامه میدم صحبتامو
هیچی دیگه 1 متری منو میکشید سمت خودشو منم حرف میزدم که دیگه دیدم هیچ کس حواسش نیست و همه دارن در و دیوارو گاز میگیرن از خنده
از اون روز دیگه تو هیچ بحثی نظر ندادم
خدا ازت نگذره همونی که میدونی😂😂😂😂😂😂😂😂