صادقانه چقدر همسایگانتان را دوست میدارید؟
Anonymous Poll
2%
بسیار بسیار
24%
بستگی دارد کدامشان
14%
متنفرم از یکایکشان
6%
خشمگینم ازشان ولی کینهای هم ندارم دوست میدارمشان فقط مایلم نباشند
2%
«دیوار گوش داره، گوش هم موش داره» باشد که بشنوند از نی چون حکایت میکند، وز جداییها شکایت میکنند
20%
سعی میکنم با خوب و بدشان بسازم
2%
عاشقشانم فقط مایلم زیر و رو شوند صلاحشان را در این میبینم
5%
احساسی که بهشان دارم چیزی شبیه به پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa) است
4%
دوستشان دارم
22%
هیچکدام
👍1
What's the matter?
Anonymous Poll
32%
Me
3%
You
1%
Man
1%
Woman
4%
Women
3%
We men
6%
Mother
1%
Father
3%
Transgenders
45%
Freedom
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohammad Pourfar)
رسانۀ روانسینمایی
Therion – Draconian Trilogy. Part Ii : Morning Star
🧏🏻♀️ Therion
🎼 Morning Star
✍️ Thomas Karlsson
🧏🏻 جاندار
🎼 ناهید
✍️ همزاد پسر آزادهمرد
[Verse 1]
[بند ۱]
Red dragon from the first morning of time
سرخ تیزبین یکان سپیدهدمان
Red dragon of ancient depths of the mind
سرخ تیزبین دیرین ژرف خِردان
Rise up from the abyss of ignorance
برخیز از ژرفای نادانایان
Coil into the existence of the blind
مارپیچ آی دیدۀ نابینایان
[Chorus]
[همسرایی]
Morning star, please bear your light
ناهید خواهش روشن تاب
Through the day to next night
روز و شب پیش برتاب
Fallen one who stole the spark
راندۀ ربوده اخگره
Bring it into the dark
بیاورش درون تیره
[Bridge]
[پل]
O Typhon Apep Lothan
آیین گردباد میگستراند
O Drakon Typhon Apep Lothan
آیین تیزبین گردباد میگستراند
[Chorus]
[همسرایی]
Morning star, please bear your light
ناهید خواهش روشن تاب
Through the day to next night
روز و شب پیش برتاب
Fallen one who stole the spark
راندۀ ربوده اخگره
Bring it into the dark
بیاورش درون تیره
[Verse 2]
[بند ۲]
Dragons of tomorrow flying
تیزبینان فردا پرواز
To their babel of yesterday
به سرگردانی دیروزشان
They open the seal of Sorath
مُهر خدای خورشید گشایند
And release the eleventh ray
و پرتو یازدهم رهانند
♻️ میم. پ. الف.
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🎼 Morning Star
✍️ Thomas Karlsson
🧏🏻 جاندار
🎼 ناهید
✍️ همزاد پسر آزادهمرد
[Verse 1]
[بند ۱]
Red dragon from the first morning of time
سرخ تیزبین یکان سپیدهدمان
Red dragon of ancient depths of the mind
سرخ تیزبین دیرین ژرف خِردان
Rise up from the abyss of ignorance
برخیز از ژرفای نادانایان
Coil into the existence of the blind
مارپیچ آی دیدۀ نابینایان
[Chorus]
[همسرایی]
Morning star, please bear your light
ناهید خواهش روشن تاب
Through the day to next night
روز و شب پیش برتاب
Fallen one who stole the spark
راندۀ ربوده اخگره
Bring it into the dark
بیاورش درون تیره
[Bridge]
[پل]
O Typhon Apep Lothan
آیین گردباد میگستراند
O Drakon Typhon Apep Lothan
آیین تیزبین گردباد میگستراند
[Chorus]
[همسرایی]
Morning star, please bear your light
ناهید خواهش روشن تاب
Through the day to next night
روز و شب پیش برتاب
Fallen one who stole the spark
راندۀ ربوده اخگره
Bring it into the dark
بیاورش درون تیره
[Verse 2]
[بند ۲]
Dragons of tomorrow flying
تیزبینان فردا پرواز
To their babel of yesterday
به سرگردانی دیروزشان
They open the seal of Sorath
مُهر خدای خورشید گشایند
And release the eleventh ray
و پرتو یازدهم رهانند
♻️ میم. پ. الف.
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
👍1
♨️ دگرشیدا سرودۀ ۶:
{۶} بدان مرد اردیبهشت آریا گویدت
و این آریا چیست زود دریابدت {۱}
{۶} کین بهشت فرین از فراز ---«آمدت»---
زود بشمار که در بازگان خواهدت {۲}
{۶} چه بس بانوان بر فراز نران
چه بس اختگان رو سیه شایدت {۳}
{۶} فرومایۀ هرز هی زاد و مرد
پدر استواران فرا خواندت {۴}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
{۶} بدان مرد اردیبهشت آریا گویدت
و این آریا چیست زود دریابدت {۱}
{۶} کین بهشت فرین از فراز ---«آمدت»---
زود بشمار که در بازگان خواهدت {۲}
{۶} چه بس بانوان بر فراز نران
چه بس اختگان رو سیه شایدت {۳}
{۶} فرومایۀ هرز هی زاد و مرد
پدر استواران فرا خواندت {۴}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohamad Pourfar)
🔰 #مرحلۀ_آینهای به عنوان شکلدهندۀ کارکرد «من» - بخش اول
✍️ #لکان؛ #مکتوبات
ارائه شده در 17 جولای 1949، در شانزدهمین گردهمآیی بینالمللی روانکاوی زوریخ
♨️ مفهوم مرحلۀ آینهای که من سیزده سال قبل در آخرین گردهمآییمان معرفی کردم، که کمابیش مورد پذیرش گروه فرانسوی قرار گرفته، به نظر ارزش آن را دارد که دوباره مورد توجه شما قرار گیرد؛ خصوصاً امروز، با توجه به نوری که بر کارکرد «من» در تجربهای که روانکاوی از آن برای ما فراهم میآورد میتاباند. باید خاطرنشان کرد که این تجربه ما را در تقابل با هر فلسفهای که به طور مستقیم از «میاندیشم پس هستم» سرچشمه گرفته باشد قرار میدهد.
♨️ برخی از شما ممکن است آن مشخصۀ رفتاری را که من با آن شروع میکنم و به وسیلۀ واقعیتی از روانشناسی قیاسی توضیح داده میشود به یاد آورید: بچۀ انسان، در سنی که برای مدتی کوتاه، اما به هر حال برای یک مدت، در هوشمندیِ کاربردی از شامپانزه عقب میافتد، میتواند در همان هنگام به نوعی تصویری از خودش را در آینه بازشناسد. این بازشناسی به وسیلۀ تقلید روشنبینانۀ «ناگهان یافتم» نشان داده میشود، که کوهلر آن را بیانگر ادراک موقعیتی در نظر میگیرد؛ لحظهای بنیادین در کنش هوشمند.
♨️ این کنش، بدون تردید، بیآنکه هرگز خود را تحلیل ببرد، به مانند مورد میمون، در اِشرافی که سرانجام بر بیهودگی تصویر به دست آورده، بلافاصله در کودک سلسلهای از ژستهایی را پدید میآورد که او در آنها بازیگوشانه رابطۀ میان حرکات انجام شده در تصویر و محیطِ بازتابیده، و میان این گرهخوردگی مجازی و واقعیتی که از آن الگوبرداری میکند؛ به عبارتی، بدن خود کودک، و افراد و حتی چیزهای پیرامونش را تجربه میکند.
♨️ این رخداد، همانطور که از آثار بالدوین فهمیدهایم، میتواند از سن شش ماهگی به بعد رخ دهد؛ تکرار شدنش اغلب مرا به تأمل واداشته تا به تصویر خیرهکنندۀ یک شیرخواره جلوی یک آینه بیاندیشم که هنوز در راه رفتن مسلط نشده، یا حتی در ایستادن، با این وصف؛ گرچه توسط یک وسیله، انسان یا دستساختهای (که در فرانسه به آن روروئک میگوییم) محکم نگه داشته شده، در جست و خیزِ فعالیت شادمانهاش، بر محدودیتهای این وسیله غلبه پیدا میکند تا خودش را به شکل محسوسی به جلو خم کرده و در یک نظر تصویر را به چنگ آورد تا در ذهن خود تثبیتش کند.
♨️ از دید من، این فعالیت تا سن 18 ماهگی معنای مشخصی دارد، و هم یک پویایی جنسی را که تاکنون بغرنج مانده بود آشکار میسازد، هم یک ساختار هستیشناسانه از دنیای انسانی که با تأملات من در مورد دانش پارانویایی انطباق دارد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ JACQUES LACAN: ECRITS
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #مکتوبات
ارائه شده در 17 جولای 1949، در شانزدهمین گردهمآیی بینالمللی روانکاوی زوریخ
♨️ مفهوم مرحلۀ آینهای که من سیزده سال قبل در آخرین گردهمآییمان معرفی کردم، که کمابیش مورد پذیرش گروه فرانسوی قرار گرفته، به نظر ارزش آن را دارد که دوباره مورد توجه شما قرار گیرد؛ خصوصاً امروز، با توجه به نوری که بر کارکرد «من» در تجربهای که روانکاوی از آن برای ما فراهم میآورد میتاباند. باید خاطرنشان کرد که این تجربه ما را در تقابل با هر فلسفهای که به طور مستقیم از «میاندیشم پس هستم» سرچشمه گرفته باشد قرار میدهد.
♨️ برخی از شما ممکن است آن مشخصۀ رفتاری را که من با آن شروع میکنم و به وسیلۀ واقعیتی از روانشناسی قیاسی توضیح داده میشود به یاد آورید: بچۀ انسان، در سنی که برای مدتی کوتاه، اما به هر حال برای یک مدت، در هوشمندیِ کاربردی از شامپانزه عقب میافتد، میتواند در همان هنگام به نوعی تصویری از خودش را در آینه بازشناسد. این بازشناسی به وسیلۀ تقلید روشنبینانۀ «ناگهان یافتم» نشان داده میشود، که کوهلر آن را بیانگر ادراک موقعیتی در نظر میگیرد؛ لحظهای بنیادین در کنش هوشمند.
♨️ این کنش، بدون تردید، بیآنکه هرگز خود را تحلیل ببرد، به مانند مورد میمون، در اِشرافی که سرانجام بر بیهودگی تصویر به دست آورده، بلافاصله در کودک سلسلهای از ژستهایی را پدید میآورد که او در آنها بازیگوشانه رابطۀ میان حرکات انجام شده در تصویر و محیطِ بازتابیده، و میان این گرهخوردگی مجازی و واقعیتی که از آن الگوبرداری میکند؛ به عبارتی، بدن خود کودک، و افراد و حتی چیزهای پیرامونش را تجربه میکند.
♨️ این رخداد، همانطور که از آثار بالدوین فهمیدهایم، میتواند از سن شش ماهگی به بعد رخ دهد؛ تکرار شدنش اغلب مرا به تأمل واداشته تا به تصویر خیرهکنندۀ یک شیرخواره جلوی یک آینه بیاندیشم که هنوز در راه رفتن مسلط نشده، یا حتی در ایستادن، با این وصف؛ گرچه توسط یک وسیله، انسان یا دستساختهای (که در فرانسه به آن روروئک میگوییم) محکم نگه داشته شده، در جست و خیزِ فعالیت شادمانهاش، بر محدودیتهای این وسیله غلبه پیدا میکند تا خودش را به شکل محسوسی به جلو خم کرده و در یک نظر تصویر را به چنگ آورد تا در ذهن خود تثبیتش کند.
♨️ از دید من، این فعالیت تا سن 18 ماهگی معنای مشخصی دارد، و هم یک پویایی جنسی را که تاکنون بغرنج مانده بود آشکار میسازد، هم یک ساختار هستیشناسانه از دنیای انسانی که با تأملات من در مورد دانش پارانویایی انطباق دارد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ JACQUES LACAN: ECRITS
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Mirror stage
concept in Lacanian psychoanalysis
👍1😢1
پرسش از مردان:
آیا مایلید همسرتان همهٔ مسائل خصوصی و شخصی را که برایش بازگو میکنید با ریز جزئیات در محافل بانوان بازگو کند و چه بسا از آنجا به گوش مردان دیگری هم برسد؟
آیا مایلید همسرتان همهٔ مسائل خصوصی و شخصی را که برایش بازگو میکنید با ریز جزئیات در محافل بانوان بازگو کند و چه بسا از آنجا به گوش مردان دیگری هم برسد؟
Anonymous Poll
19%
همسر من هرگز چنین کاری نمیکند
15%
همسر من اگر هم چنین کاری کند حریمی را برای مسائلی که میداند محرمانهاند نگه میدارد
3%
همسر من اگر هم چنین کاری کند من همسر دیگری دارم که رازهای او را برایش بازگو کنم
1%
همسر من اگر هم چنین کاری کند در آن محافل جز بانوان کسی نیست و همه به هم محرم هستند پس چه باک
3%
همسر من اگر هم چنین کاری کند من چیزی برای پنهان کردن از کسی ندارم پس چه باک
0%
من اصلاً مسائل خصوصیام را به همسرم میگویم که برای دیگران بازگو کند چون گفتنشان برای خودم سخت است
16%
من اصلاً زندگی را اینقدر سخت نمیگیرم که به این مسائل فکر کنم
21%
من اصلاً همسری ندارم و شاید یکی از دلایل نداشتنم نیز همین باشد
3%
همسر من اساساً در این محافل شرکت نمیکند فقط تلفنی با دوستان و آشنایان صحبت میکند
19%
اصلاً همه را بگوید چه میشود، زن و مرد نداریم چه بسا من خودم هم بتوانم در نقش زن فرو روم یا زن باشم.
❤1🥰1
برگردان پارسی کدامیک از ترانههای همرسانی شده در کانال را بیشتر پسندیدهاید؟
Anonymous Poll
32%
«میگسار پیش از نبرد»
0%
«ره پرتو آفتاب»
0%
«دلتنگ»
5%
«دگرسهباره»
5%
«بگشا یاد بر فریاد»
9%
«رو در رو»
0%
«زمان سپری در کوچ»
5%
«برداشتی بس دگر»
0%
«دیوار زنهار»
45%
یکی دیگر یا هیچ کدام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 Planets
🧏🏻♀️ Tiamat
✍️ Johan Edlund
🎼 پرسهزنان
🧏🏻 ایزدبانوی دریا (نخستین مادر گیتی)
✍️ مهربان درخت باریکهخشکی (میاندریاها)
🎞 ۶. ♄ زحل (کیوان)
🌚 محمد پورفر
2023/7/12
1402/4/21
1444/12/23
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🧏🏻♀️ Tiamat
✍️ Johan Edlund
🎼 پرسهزنان
🧏🏻 ایزدبانوی دریا (نخستین مادر گیتی)
✍️ مهربان درخت باریکهخشکی (میاندریاها)
🎞 ۶. ♄ زحل (کیوان)
🌚 محمد پورفر
2023/7/12
1402/4/21
1444/12/23
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
👍1
♨️ دگرشیدا سرودۀ ۷:
{۷} روسیاهان برنتابند نگه بینندگان
چون سپیدیشان نماید باژگون تابندگان {۱}
{۷} خیرهسر آرامشش در پشت سر
رو نگرداند ببیند سایهاش بر پردگان {۲}
{۷} سالها در سایه مهتر، در برون افتادگان
کی توان تاب آورد او این خروش بردگان {۳}
{۷} برده کی شاید بر او پاداش کار
بایدش خون پاشد و خون خوردگان {۴}
{۷} خون دلها رو سیه خندان کند
زیرک و رند و زرنگ مادگان {۵}
{۷} خود بماند مادگانش کف زنان
چشم آیینه نبیند رو به خود آیندگان {۶}
{۷} پرتو تابنده رویش چهرهاش در هم رود
چون گشاید چشم بیند چهرهٔ رویندگان {۸}
{۷} آنچه او بیند تو از پس دیدهای
دیدگانت روشن و گویندگان {۹}
{۷} خواستش تا نشنود تا بشنود از دیگران
اینک این او این دگر جویندگان {۱۰}
{۷} گر نباشد چشم او بر دیدگان بندگان
گوش خود خواهد شنودش از درون یادگان {۱۱}
{۷} آنچه اندازد درون بازآید از بیرون دو بار
بار سوم دیگر او را درنیابد میجود زیبندگان {۱۲}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
{۷} روسیاهان برنتابند نگه بینندگان
چون سپیدیشان نماید باژگون تابندگان {۱}
{۷} خیرهسر آرامشش در پشت سر
رو نگرداند ببیند سایهاش بر پردگان {۲}
{۷} سالها در سایه مهتر، در برون افتادگان
کی توان تاب آورد او این خروش بردگان {۳}
{۷} برده کی شاید بر او پاداش کار
بایدش خون پاشد و خون خوردگان {۴}
{۷} خون دلها رو سیه خندان کند
زیرک و رند و زرنگ مادگان {۵}
{۷} خود بماند مادگانش کف زنان
چشم آیینه نبیند رو به خود آیندگان {۶}
{۷} پرتو تابنده رویش چهرهاش در هم رود
چون گشاید چشم بیند چهرهٔ رویندگان {۸}
{۷} آنچه او بیند تو از پس دیدهای
دیدگانت روشن و گویندگان {۹}
{۷} خواستش تا نشنود تا بشنود از دیگران
اینک این او این دگر جویندگان {۱۰}
{۷} گر نباشد چشم او بر دیدگان بندگان
گوش خود خواهد شنودش از درون یادگان {۱۱}
{۷} آنچه اندازد درون بازآید از بیرون دو بار
بار سوم دیگر او را درنیابد میجود زیبندگان {۱۲}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
👏2
رسانۀ روانسینمایی
ادامه پینوشت مترجم: ✔️ «اورانوس» یا در پارسی سره «آهوره» هفتمین سیارۀ منظومۀ شمسی(مان) در سال 1781 توسط ویلیام هِرشِل کشف شد. نام «اورانوس»، همانطور که پیشتر ذکر آن رفت، در ریشهشناسی واژه به معنای «آسمان» و «بهشت» است. پس به نظر میرسد آنچه در کیهانشناسی…
✔️ ناهید «ستارۀ سپیدهدم و شامگاه» دومین پرسهزن در سامانۀ خورشیدی پس از تیر است که در انگلیسی «ونوس» نامیده میشود. «ونوس» در اصل ایزدبانوی رومیهاست و نمادی از شیدایی، زیبایی، آرزومندی، تنآمیزی، باروری، کامیابی و پیروزی، و خود برگرفته از ایزدبانوی یونان باستان «افرودیته» است که افزون بر سرشتهای یاد شده با آمیزشخواهی، خرسندسازی، شورمندی و زایش نیز شناخته میشود. این ایزدبانوی شیدایی و زیبایی در افسانهشناسی یونان زمانی زاده شد که «فرمانروا» (کرونوس) جوانترین «تابان» (تیتان) از میان دوازده فرزند «زمین» (گایا) و آهوره (اورانوس، پدر آسمان و هفتمین پرسهزن سامانۀ خورشیدی) پدرش آهوره را اخته کرد و نرینگی او را به دریا انداخت و با بازگویی از تبارنامۀ خدایان هزیود از کفِ به دست آمده از اندام زادآوری آهوره بر لب دریا زاده شد. نام روز آدینه (Friday) همچون نام دیگر روزهای هفته در انگلیسی از نام این ایزدبانو (فریگ در افسانهشناسی اسکاندیناوی) و همچنین پرسهزن ناهید گرفته شده است. از سوی دیگر از نام «فرمانروا» (کرونوس) به میانجی همآواییاش با واژۀ زمان (chrónos) همچون پیکریابیِ زمان سخن به میان رفته است، در جایی که نام پرسهزن «کیوان» (زحل، Saturn) ایزد زمان، تبار، فروپاشی، فراوانی، دارایی، کشاورزی و نوسازی بازگان سال پس از چیره شدن رومیها بر یونان با کرونوس یکی انگاشته شد و پرسهزن هرمز (مشتری، Jupiter) پسر کیوان و از این رو نوۀ آهوره نام گرفت.
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Venus
Venus is the second planet from the Sun. It is often called Earth's "twin" or "sister" among the planets of the Solar System for its orbit being the closest to Earth's, both being rocky planets, and having the most similar and nearly equal size, mass, and…
🔥2
رسانۀ روانسینمایی
✔️ ناهید «ستارۀ سپیدهدم و شامگاه» دومین پرسهزن در سامانۀ خورشیدی پس از تیر است که در انگلیسی «ونوس» نامیده میشود. «ونوس» در اصل ایزدبانوی رومیهاست و نمادی از شیدایی، زیبایی، آرزومندی، تنآمیزی، باروری، کامیابی و پیروزی، و خود برگرفته از ایزدبانوی یونان…
🧏🏻♀️ Therion
🎼 Birth of Venus Illegitima
✍️ Thomas Karlsson
🧏🏻 جاندار
🎼 زادِ ناهیدِ بیزنهار
✍️ همزاد پسر آزادهمرد
[Pre-Chorus]
[پیشهمسرایی]
Aphrodite is rising from the shell
«دریاکف» خیزد از گوشماه
A newly born, to be seen
زادی نو، بَهرِ دید
To expel from the paradise
بَهرِ رانده شدن از بهشت
To drink from her well
بَهرِ او نوشگاه
Aphrodite is falling into the hell of her sins
«دریاکف» اُفتان در دوزخِ گنهان
And the lust
آمیزخواه
For that spell of the forbidden
بَهرِ آن بازداشته افسون
Nectar from her well
افشره از نوشگاهۀ او
[Chorus]
[همسرایی]
O Venus illegitima (Born again)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زاده دوبار)
O Venus illegitima (Without shame)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (ناشرمسار)
O Venus illegitima (Child of sin)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زادِ گنه)
O Venus illegitima (Is my name)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (نامم گذار)
[Pre-Chorus]
[پیشهمسرایی]
Aphrodite is rising from the shell
«دریاکف» خیزد از گوشماه
A newly born, to be seen
زادی نو، بَهرِ دید
To expel from the paradise
بَهرِ رانده شدن از بهشت
To drink from her well
بَهرِ او نوشگاه
Aphrodite is falling into the hell of her sins
«دریاکف» اُفتان در دوزخِ گنهان
And the lust
آمیزخواه
For that spell of the forbidden
بَهرِ آن بازداشته افسون
Nectar from her well
افشره از نوشگاهۀ او
[Chorus]
[همسرایی]
O Venus illegitima (Born again)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زاده دوبار)
O Venus illegitima (Without shame)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (ناشرمسار)
O Venus illegitima (Child of sin)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زادِ گنه)
O Venus illegitima (Is my name)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (نامم گذار)
[Outro]
[فرجام]
O Venus illegitima
وای اِی ناهیدِ بیزنهار
O Venus illegitima
وای اِی ناهیدِ بیزنهار
♻️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🎼 Birth of Venus Illegitima
✍️ Thomas Karlsson
🧏🏻 جاندار
🎼 زادِ ناهیدِ بیزنهار
✍️ همزاد پسر آزادهمرد
[Pre-Chorus]
[پیشهمسرایی]
Aphrodite is rising from the shell
«دریاکف» خیزد از گوشماه
A newly born, to be seen
زادی نو، بَهرِ دید
To expel from the paradise
بَهرِ رانده شدن از بهشت
To drink from her well
بَهرِ او نوشگاه
Aphrodite is falling into the hell of her sins
«دریاکف» اُفتان در دوزخِ گنهان
And the lust
آمیزخواه
For that spell of the forbidden
بَهرِ آن بازداشته افسون
Nectar from her well
افشره از نوشگاهۀ او
[Chorus]
[همسرایی]
O Venus illegitima (Born again)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زاده دوبار)
O Venus illegitima (Without shame)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (ناشرمسار)
O Venus illegitima (Child of sin)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زادِ گنه)
O Venus illegitima (Is my name)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (نامم گذار)
[Pre-Chorus]
[پیشهمسرایی]
Aphrodite is rising from the shell
«دریاکف» خیزد از گوشماه
A newly born, to be seen
زادی نو، بَهرِ دید
To expel from the paradise
بَهرِ رانده شدن از بهشت
To drink from her well
بَهرِ او نوشگاه
Aphrodite is falling into the hell of her sins
«دریاکف» اُفتان در دوزخِ گنهان
And the lust
آمیزخواه
For that spell of the forbidden
بَهرِ آن بازداشته افسون
Nectar from her well
افشره از نوشگاهۀ او
[Chorus]
[همسرایی]
O Venus illegitima (Born again)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زاده دوبار)
O Venus illegitima (Without shame)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (ناشرمسار)
O Venus illegitima (Child of sin)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (زادِ گنه)
O Venus illegitima (Is my name)
وای اِی ناهیدِ بیزنهار (نامم گذار)
[Outro]
[فرجام]
O Venus illegitima
وای اِی ناهیدِ بیزنهار
O Venus illegitima
وای اِی ناهیدِ بیزنهار
♻️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Aphrodite Terra
highland region on Venus, near the equator
❤2
🔰 دگرسهباره خاموش!
✍️ #فروید؛ #درونمایۀ_گنجینهگزینی، بخش سوم
♨️ ما بیدرنگ به یاد پردههای دیگری از افسانهها، پریداستانهها و سرودهها میافتیم که همین بزنگاه را در درونمایه دارند: «پاریسِ نگهبان» گزینۀ سه ایزدبانو را دارد که از میانشان سومین را زیباترین میخواند. «دگرخاکستر» (سیندرلا) دخترکی بیش نیست، و شاهزاده او را بهتر از دو دختر بزرگتر میشمارد، در پریداستانۀ «سیبسرشت» «روان» میان سه خواهر پارسا جوانترین و زیباترین است، «روان» (پسوخه)، دختری که از یک سو همچو پیکریابیِ «ناهید» (ایزدبانوی آبها) گرامی داشته میشود، از سوی دیگر نزد آن ایزدبانو مانند «دِگرخاکستر» (سیندرلا) پیش نامادریاش با او برخورد میشود، باید کپۀ آمیختهای از تخمدانهها را گردآوری کند و این را با همکاری برخی جانوران کوچک به انجام برساند (کفترها در سرگذشت «دگرخاکستر» و مورچهها در سرگذشت «روان») [من سرنخ این همخوانیها را وامدار «راه خاور خمیده» هستم.] اگر بخواهید بیشتر به پیرامون این دادهها نگاه بیاندازید، بیگمان میتوانید پیرنگهای دیگری از همین درونمایه را که همین رگههای چشمگیر را در خود دارند بیابید.
♨️ بگذارید پرونده را با «دلدار» (کُردیلیا)، «دِگرخاکستر» (سیندرلا) و «روان» (پسوخه) ببندیم! این سه زن که سومینشان از همه سرآمد است، شاید باید از یک دیدگاه مانند هم نگریسته شوند، چون همانند خواهران پارسا از آنان رونمایی شده است. بگذارید گیج نشویم، اگر در سرگذشت «ایزد دریا» (لیر) این سه دختر فرزندانِ گزینشگر هستند، و این شاید در نهان هیچ نهانۀ دیگری نداشته باشد جز اینکه «ایزد دریا» باید مانند یک مرد سالمند به نمایش دربیاید. مرد سالمند را نمیتوان به هیچ شیوۀ دیگری واداشت به سادگی میان سه زن دست به گزینش بزند، بنابراین آنها جایشان را به فرزندان او میدهند.
♨️ ولی این سه خواهر پارسا که هستند و چرا برگزیده باید به نام سومینشان بیفتد؟ اگر بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم، شکافتنی که در جستجویش هستیم نزدمان خواهد بود. ما تا به اینجا نیز از کاربرد شگرد روانکاوانه بهره بردهایم، زمانی که از دیدگاه نمادین سه گنجینه را همانند سه زن شناساندیم. بگذارید پروایش را داشته باشیم این روند را پی گیریم، و پا در راهی گذاریم، در آغاز پیشبینیناپذیر، ناشناختنی، چه بسا که از کجراهه به پایانه برسد.
♨️ شاید به چشممان بیاید که در بسیاری از سرگذشتها، این سومین گوشۀ درخشنده افزون بر زیباییاش دارای گوهرههای آشکاری است. این منشنماها، انگار در تکاپو برای رسیدن به چیزی همچو یک سنجه هستند؛ روشن است که ما نباید چشممان به این باشد که آنها را در همۀ نمونهها به یک اندازه برجسته بیابیم. «دلدار» (کُردیلیا) خودش را ناشناختنی میسازد، ناپیدا همچو سرب، خاموش میماند، او «شیدا و خاموش است». «دِگرخاکستر» (سیندرلا) پنهان میشود تا نتوان پیدایش کرد. شاید بتوانیم پنهان شدنش را با خاموش شدن یکسان بدانیم.
♨️ هرچند، اینها تنها دو سرگذشت از میان پنجگانهای هستند که ما برگزیدهایم. ولی بس مایۀ شگفتی که سررشتهای از این را میتوان در دو سرگذشت دیگر یافت. هرچه باشد ما بر آن شدهایم تا سرپیچیِ سرکشانۀ «دلدار» را با سرب برابر سازیم. سخنوریِ کوتاه «فروکاه» هنگام گنجینهگزینی فرازی در این باره دارد، به راستی بس شگفتآور:
«تیرگیِ تو بیش از خوشزبانی مرا تکان میدهد.»
(«بیآلایشی» به بازگویی از یک خوانش دیگر)
♨️ بنابراین: سادگی تو به من نزدیکتر از آن دو سرشتِ فریادزن دیگر است. زر و سیم «جیغ» هستند، سرب بیصداست، به راستی همچو «دلدار»، دختری که «شیدا و خاموش» است [پانویس]در برگردان «پُتک»، این سررشته پاک ناپدید شده است، درست به سوی وارونه چرخیده است: «سرشت سادۀ تو با من به شیوایی سخن میگوید.»
♨️ در داستانسراییهای یونان باستان دربارۀ داوریِِ پاریس هیچ رگهای از این درونریزی در «دریاکفسپیده» (افرودیته) نیست. هر سه ایزدبانو با مرد جوان سخن میگویند و با سوگندها به دنبال به دست آوردن او هستند. گرچه در یک برگرفتۀ بسیار روزآمد از همین پرده، روندی که برای ما آشنا شده است بس مایۀ شگفتی دگرسهباره نمایان میشود. در خنیانمایشنامۀ «زیباسازیِ ایزدبانوی آفتاب»، «پیرامرد» (پاریس) بازگو میکند که پس از جا خوردن از وانمودهای دو ایزدبانوی دیگر، چگونه «دریاکفسپیده» (افرودیته - روان - ناهید) در این هماورد خودش برای پاداش زیبایی درخشید:
و دگرسومین -; بله دگرسومین -;
کنارش ایستاد و خاموش ماند.
باید «سیب» را به او بدهم و دنبالۀ ماجرا.
♻️ برگردان: محمد پورفر
⚡️ Freud; Das Motiv der Kästchenwahl (1913)
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #فروید؛ #درونمایۀ_گنجینهگزینی، بخش سوم
♨️ ما بیدرنگ به یاد پردههای دیگری از افسانهها، پریداستانهها و سرودهها میافتیم که همین بزنگاه را در درونمایه دارند: «پاریسِ نگهبان» گزینۀ سه ایزدبانو را دارد که از میانشان سومین را زیباترین میخواند. «دگرخاکستر» (سیندرلا) دخترکی بیش نیست، و شاهزاده او را بهتر از دو دختر بزرگتر میشمارد، در پریداستانۀ «سیبسرشت» «روان» میان سه خواهر پارسا جوانترین و زیباترین است، «روان» (پسوخه)، دختری که از یک سو همچو پیکریابیِ «ناهید» (ایزدبانوی آبها) گرامی داشته میشود، از سوی دیگر نزد آن ایزدبانو مانند «دِگرخاکستر» (سیندرلا) پیش نامادریاش با او برخورد میشود، باید کپۀ آمیختهای از تخمدانهها را گردآوری کند و این را با همکاری برخی جانوران کوچک به انجام برساند (کفترها در سرگذشت «دگرخاکستر» و مورچهها در سرگذشت «روان») [من سرنخ این همخوانیها را وامدار «راه خاور خمیده» هستم.] اگر بخواهید بیشتر به پیرامون این دادهها نگاه بیاندازید، بیگمان میتوانید پیرنگهای دیگری از همین درونمایه را که همین رگههای چشمگیر را در خود دارند بیابید.
♨️ بگذارید پرونده را با «دلدار» (کُردیلیا)، «دِگرخاکستر» (سیندرلا) و «روان» (پسوخه) ببندیم! این سه زن که سومینشان از همه سرآمد است، شاید باید از یک دیدگاه مانند هم نگریسته شوند، چون همانند خواهران پارسا از آنان رونمایی شده است. بگذارید گیج نشویم، اگر در سرگذشت «ایزد دریا» (لیر) این سه دختر فرزندانِ گزینشگر هستند، و این شاید در نهان هیچ نهانۀ دیگری نداشته باشد جز اینکه «ایزد دریا» باید مانند یک مرد سالمند به نمایش دربیاید. مرد سالمند را نمیتوان به هیچ شیوۀ دیگری واداشت به سادگی میان سه زن دست به گزینش بزند، بنابراین آنها جایشان را به فرزندان او میدهند.
♨️ ولی این سه خواهر پارسا که هستند و چرا برگزیده باید به نام سومینشان بیفتد؟ اگر بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم، شکافتنی که در جستجویش هستیم نزدمان خواهد بود. ما تا به اینجا نیز از کاربرد شگرد روانکاوانه بهره بردهایم، زمانی که از دیدگاه نمادین سه گنجینه را همانند سه زن شناساندیم. بگذارید پروایش را داشته باشیم این روند را پی گیریم، و پا در راهی گذاریم، در آغاز پیشبینیناپذیر، ناشناختنی، چه بسا که از کجراهه به پایانه برسد.
♨️ شاید به چشممان بیاید که در بسیاری از سرگذشتها، این سومین گوشۀ درخشنده افزون بر زیباییاش دارای گوهرههای آشکاری است. این منشنماها، انگار در تکاپو برای رسیدن به چیزی همچو یک سنجه هستند؛ روشن است که ما نباید چشممان به این باشد که آنها را در همۀ نمونهها به یک اندازه برجسته بیابیم. «دلدار» (کُردیلیا) خودش را ناشناختنی میسازد، ناپیدا همچو سرب، خاموش میماند، او «شیدا و خاموش است». «دِگرخاکستر» (سیندرلا) پنهان میشود تا نتوان پیدایش کرد. شاید بتوانیم پنهان شدنش را با خاموش شدن یکسان بدانیم.
♨️ هرچند، اینها تنها دو سرگذشت از میان پنجگانهای هستند که ما برگزیدهایم. ولی بس مایۀ شگفتی که سررشتهای از این را میتوان در دو سرگذشت دیگر یافت. هرچه باشد ما بر آن شدهایم تا سرپیچیِ سرکشانۀ «دلدار» را با سرب برابر سازیم. سخنوریِ کوتاه «فروکاه» هنگام گنجینهگزینی فرازی در این باره دارد، به راستی بس شگفتآور:
«تیرگیِ تو بیش از خوشزبانی مرا تکان میدهد.»
(«بیآلایشی» به بازگویی از یک خوانش دیگر)
♨️ بنابراین: سادگی تو به من نزدیکتر از آن دو سرشتِ فریادزن دیگر است. زر و سیم «جیغ» هستند، سرب بیصداست، به راستی همچو «دلدار»، دختری که «شیدا و خاموش» است [پانویس]در برگردان «پُتک»، این سررشته پاک ناپدید شده است، درست به سوی وارونه چرخیده است: «سرشت سادۀ تو با من به شیوایی سخن میگوید.»
♨️ در داستانسراییهای یونان باستان دربارۀ داوریِِ پاریس هیچ رگهای از این درونریزی در «دریاکفسپیده» (افرودیته) نیست. هر سه ایزدبانو با مرد جوان سخن میگویند و با سوگندها به دنبال به دست آوردن او هستند. گرچه در یک برگرفتۀ بسیار روزآمد از همین پرده، روندی که برای ما آشنا شده است بس مایۀ شگفتی دگرسهباره نمایان میشود. در خنیانمایشنامۀ «زیباسازیِ ایزدبانوی آفتاب»، «پیرامرد» (پاریس) بازگو میکند که پس از جا خوردن از وانمودهای دو ایزدبانوی دیگر، چگونه «دریاکفسپیده» (افرودیته - روان - ناهید) در این هماورد خودش برای پاداش زیبایی درخشید:
و دگرسومین -; بله دگرسومین -;
کنارش ایستاد و خاموش ماند.
باید «سیب» را به او بدهم و دنبالۀ ماجرا.
♻️ برگردان: محمد پورفر
⚡️ Freud; Das Motiv der Kästchenwahl (1913)
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Judgement of Paris
story from Greek mythology
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohamad Pourfar)
🔰 جذبۀ بینیازی
✍️ #فروید؛ #در_باب_خودشیفتگی
♨️ ما به این جمعبندی نرسیدهایم که موجودات انسانی، بر اساس اینکه ابژهگزینیشان تابع الگوی اتِّکایی (وابسته) باشد یا خودشیفتهوار، به دو گروه کاملاً متمایز از هم تقسیم میشوند؛ فرضمان بیشتر این است که هر دو الگوی ابژهگزینی برای هر فردی در دسترس است، گرچه او ممکن است برای یکی از این دو ترجیح نشان دهد.
♨️ میتوانیم بگوییم که موجود انسانی در ابتدا دو ابژۀ جنسی دارد: خودش و زنی که از او پرستاری میکند. و با این حرف ما داریم در هر فردی یک خودشیفتگی اولیه را مبنا قرار میدهیم، که ممکن است در برخی موارد خودش را به شیوهای مسلط در ابژهگزینیِ او آشکار کند. در این صورت مقایسهای میان جنسیتهای مذکر و مؤنث نشان میدهد که تفاوتهای بنیادینی میان آنها از لحاظ الگوی ابژهگزینیشان وجود دارد، گرچه این تفاوتها تبعاً جهانشمول نیستند.
♨️ عشق ابژهایِ کامل با الگوی وابسته، به بیان دقیق، مشخصۀ جنس مذکر است. این عشق نمایانگرِ ارزشدهیِ افراطی جنسی مشخصی است که بیتردید از خودشیفتگی ابتدایی کودک سرچشمه گرفته و در نتیجه با «انتقالِ» آن خودشیفتگی به ابژۀ جنسی همخوانی دارد. این ارزشدهیِ افراطی سرچشمۀ وضعیت منحصر به فرد عاشق شدن است، وضعیتی که گویای یک بیاختیاریِ روانرنجورانه است، و به همین جهت میتوان آن را به تحلیل رفتن ایگو از حیث میل جنسی به نفع ابژۀ عشق منتسب کرد.
♨️ در الگوی زنانهای که بیش از همه مورد مواجهه قرار گرفته است مسیر متفاوتی دنبال میشود، که احتمالاً نابترین و حقیقیترین است. با آغاز سن بلوغ، به نظر میرسد بالغ شدن اندام جنسی زنانه، که تا آن زمان در وضعیت نهفتگی قرار داشت، موجب شدت یافتن خودشیفتگی ابتدایی میشود، و این به ضرر رشد یک ابژهگزینی واقعی با ارزشگذاری افراطیِ همراه با آن تمام میشود.
♨️ زنان، به خصوص اگر با چهرههای زیبایی رشد کنند، نوعی از خودرضایتمندی را پرورش میدهند که جبران مافاتی میشود برای محدودیتهای اجتماعی که در ابژهگزینیشان بر آنها تحمیل شده. به بیان دقیقتر، چنین زنانی تنها به خودشان با شدتی قابل قیاس با عشقی که مردان به آنها دارند عشق میورزند. نیازشان هم نه در راستای عاشق شدن، بلکه معشوق بودن است؛ و مردی که این شرایط را برآورده کند همانی است که برای آنها محبوبیت پیدا میکند.
♨️ اهمیت این نوع از زن را باید برای حیات شهوانی بشر بسیار بالا ارزیابی کرد. چنین زنانی بیشترین جاذبه را برای مردان دارند، نه فقط به دلایل زیباییشناسانه، چون بنا بر قاعده آنها از همه زیباترند، بلکه همچنین به خاطر تلفیقی از عوامل روانشناختی جالب. چون بدیهی به نظر میرسد که خودشیفتگی یک فرد دیگر جذابیت زیادی برای کسانی داشته باشد که بخشی از خودشیفتگی خودشان را طرد کردهاند و در جستجوی عشقِ ابژه هستند.
♨️ طوری است که انگار ما به آنها به خاطر حفظ کردن یک وضعیت ذهنی شادمانه غبطه خوردهایم؛ یک وضعیت زیستمایهایِ خدشهناپذیر که خودمان در گذشته ترکش کردهایم. با این حال، دلربایی زیاد زنان خودشیفته، روی دیگر سکه را هم دارد؛ بخش بزرگی از ناخرسندیِ عاشق، تردیدهایش در مورد عشق زن و گلایههایش از طبعِ رازآلود او ریشه در این ناهمخوانی میان الگوهای ابژهگزینی دارد.
♨️ شاید در اینجا بیمناسبت نباشد که اطمینان دهیم این توصیف از شکل زنانۀ زندگی شهوانی ربطی به میل جانبدارانۀ شخص من برای فروکاستن زنان ندارد. صرفنظر از این واقعیت که جانبداری برای من به کلی ناشناخته است، میدانم که این خطوطِ متفاوت رشدی با تمایزگذاریِ کارکردها در یک کلیت زیستشناسانۀ بسیار پیچیده مطابقت دارد؛ جدای از این، من حاضرم اذعان کنم که تعداد بسیاری از زنان هستند که مطابق الگوی مردانه عشق میورزند و ارزشدهیِ افراطی جنسیِ متناسب با آن شیوه را هم شکل میدهند.
♨️ حتی برای زنان خودشیفته، که رویکردشان در قبال مردان بیاعتنا باقی میماند، راهی وجود دارد که منجر به عشقِ ابژۀ کامل میشود. در کودکی که آنها وضع حمل میکنند، بخشی از بدن خودشان به مانند یک ابژۀ خارجی با آنها مواجه میشود، که میتوانند به آن، از مبدأ خودشیفتگیشان، عشق ابژۀ کاملی را پیشکش کنند. زنان دیگری هم هستند، که لازم نیست منتظر یک بچه بمانند تا در مسیر رشد از خودشیفتگیِ (ثانویه) به سمت عشقِ ابژه قدم بردارند. آنها پیش از سن بلوغ احساس مردانگی دارند و تا حدی بر طبق خطوط مردانه رشد پیدا میکنند؛ پس از آنکه این روند در مسیر بلوغ زنانه نیمهکاره قطع میشود، آنها همچنان ظرفیت اشتیاق برای یک آرمان مردانه را حفظ میکنند؛ آرمانی که در حقیقت بازماندۀ طبع پسرانهای است که زمانی خودشان واجدش بودند.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️Freud; On Narcissism: An Introduction (1914)
@PSYCIN ✨ کانال روانسینماتیک
✍️ #فروید؛ #در_باب_خودشیفتگی
♨️ ما به این جمعبندی نرسیدهایم که موجودات انسانی، بر اساس اینکه ابژهگزینیشان تابع الگوی اتِّکایی (وابسته) باشد یا خودشیفتهوار، به دو گروه کاملاً متمایز از هم تقسیم میشوند؛ فرضمان بیشتر این است که هر دو الگوی ابژهگزینی برای هر فردی در دسترس است، گرچه او ممکن است برای یکی از این دو ترجیح نشان دهد.
♨️ میتوانیم بگوییم که موجود انسانی در ابتدا دو ابژۀ جنسی دارد: خودش و زنی که از او پرستاری میکند. و با این حرف ما داریم در هر فردی یک خودشیفتگی اولیه را مبنا قرار میدهیم، که ممکن است در برخی موارد خودش را به شیوهای مسلط در ابژهگزینیِ او آشکار کند. در این صورت مقایسهای میان جنسیتهای مذکر و مؤنث نشان میدهد که تفاوتهای بنیادینی میان آنها از لحاظ الگوی ابژهگزینیشان وجود دارد، گرچه این تفاوتها تبعاً جهانشمول نیستند.
♨️ عشق ابژهایِ کامل با الگوی وابسته، به بیان دقیق، مشخصۀ جنس مذکر است. این عشق نمایانگرِ ارزشدهیِ افراطی جنسی مشخصی است که بیتردید از خودشیفتگی ابتدایی کودک سرچشمه گرفته و در نتیجه با «انتقالِ» آن خودشیفتگی به ابژۀ جنسی همخوانی دارد. این ارزشدهیِ افراطی سرچشمۀ وضعیت منحصر به فرد عاشق شدن است، وضعیتی که گویای یک بیاختیاریِ روانرنجورانه است، و به همین جهت میتوان آن را به تحلیل رفتن ایگو از حیث میل جنسی به نفع ابژۀ عشق منتسب کرد.
♨️ در الگوی زنانهای که بیش از همه مورد مواجهه قرار گرفته است مسیر متفاوتی دنبال میشود، که احتمالاً نابترین و حقیقیترین است. با آغاز سن بلوغ، به نظر میرسد بالغ شدن اندام جنسی زنانه، که تا آن زمان در وضعیت نهفتگی قرار داشت، موجب شدت یافتن خودشیفتگی ابتدایی میشود، و این به ضرر رشد یک ابژهگزینی واقعی با ارزشگذاری افراطیِ همراه با آن تمام میشود.
♨️ زنان، به خصوص اگر با چهرههای زیبایی رشد کنند، نوعی از خودرضایتمندی را پرورش میدهند که جبران مافاتی میشود برای محدودیتهای اجتماعی که در ابژهگزینیشان بر آنها تحمیل شده. به بیان دقیقتر، چنین زنانی تنها به خودشان با شدتی قابل قیاس با عشقی که مردان به آنها دارند عشق میورزند. نیازشان هم نه در راستای عاشق شدن، بلکه معشوق بودن است؛ و مردی که این شرایط را برآورده کند همانی است که برای آنها محبوبیت پیدا میکند.
♨️ اهمیت این نوع از زن را باید برای حیات شهوانی بشر بسیار بالا ارزیابی کرد. چنین زنانی بیشترین جاذبه را برای مردان دارند، نه فقط به دلایل زیباییشناسانه، چون بنا بر قاعده آنها از همه زیباترند، بلکه همچنین به خاطر تلفیقی از عوامل روانشناختی جالب. چون بدیهی به نظر میرسد که خودشیفتگی یک فرد دیگر جذابیت زیادی برای کسانی داشته باشد که بخشی از خودشیفتگی خودشان را طرد کردهاند و در جستجوی عشقِ ابژه هستند.
♨️ طوری است که انگار ما به آنها به خاطر حفظ کردن یک وضعیت ذهنی شادمانه غبطه خوردهایم؛ یک وضعیت زیستمایهایِ خدشهناپذیر که خودمان در گذشته ترکش کردهایم. با این حال، دلربایی زیاد زنان خودشیفته، روی دیگر سکه را هم دارد؛ بخش بزرگی از ناخرسندیِ عاشق، تردیدهایش در مورد عشق زن و گلایههایش از طبعِ رازآلود او ریشه در این ناهمخوانی میان الگوهای ابژهگزینی دارد.
♨️ شاید در اینجا بیمناسبت نباشد که اطمینان دهیم این توصیف از شکل زنانۀ زندگی شهوانی ربطی به میل جانبدارانۀ شخص من برای فروکاستن زنان ندارد. صرفنظر از این واقعیت که جانبداری برای من به کلی ناشناخته است، میدانم که این خطوطِ متفاوت رشدی با تمایزگذاریِ کارکردها در یک کلیت زیستشناسانۀ بسیار پیچیده مطابقت دارد؛ جدای از این، من حاضرم اذعان کنم که تعداد بسیاری از زنان هستند که مطابق الگوی مردانه عشق میورزند و ارزشدهیِ افراطی جنسیِ متناسب با آن شیوه را هم شکل میدهند.
♨️ حتی برای زنان خودشیفته، که رویکردشان در قبال مردان بیاعتنا باقی میماند، راهی وجود دارد که منجر به عشقِ ابژۀ کامل میشود. در کودکی که آنها وضع حمل میکنند، بخشی از بدن خودشان به مانند یک ابژۀ خارجی با آنها مواجه میشود، که میتوانند به آن، از مبدأ خودشیفتگیشان، عشق ابژۀ کاملی را پیشکش کنند. زنان دیگری هم هستند، که لازم نیست منتظر یک بچه بمانند تا در مسیر رشد از خودشیفتگیِ (ثانویه) به سمت عشقِ ابژه قدم بردارند. آنها پیش از سن بلوغ احساس مردانگی دارند و تا حدی بر طبق خطوط مردانه رشد پیدا میکنند؛ پس از آنکه این روند در مسیر بلوغ زنانه نیمهکاره قطع میشود، آنها همچنان ظرفیت اشتیاق برای یک آرمان مردانه را حفظ میکنند؛ آرمانی که در حقیقت بازماندۀ طبع پسرانهای است که زمانی خودشان واجدش بودند.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️Freud; On Narcissism: An Introduction (1914)
@PSYCIN ✨ کانال روانسینماتیک
👏1
♨️ دگرشیداسرودۀ ۸:
{۸} برنگو آیانشان در کندوان نیلگون
نیلها آرامشان زین پس به رنگ سرخ خون {۱}
{۸} سرخ اُخری سرخ تیره سرخ تار آیندشان
هرکه اُخری را گزیند چشمهایش در نشان {۲}
{۸} بر سر هیچ ار بوَد هر جنگشان بازی به هیچ
چون که از هیچ آفریدش پس گواهانت سه هیچ {۳}
{۸} آفرید از هیچ یا از یک دگر خود دانیاش
گر دگر یک راستین پس آنچه دانی خواهیاش {۴}
{۸} روز و شب بر هم نمایانند چون خفتارها
بازگردند و یکایک در نهان بیدارها {۵}
{۸} بامدادان کهن اینک فرازان بهشت
دو دگربار شمردی پس فرین اردیبهشت {۶}
{۸} این فرین بالاست یا پایین دگر خود برگزین
سرنوشت هر سرشت همگام با نامی وزین {۷}
{۸} نام خود را رهنما پندار و در آن ره نورد
به از این هرگز نیابی تو گواهان در نبرد {۸}
{۸} این نبرد هرگز نباشد با تفنگ و تیر و موش
باورت در آزمون است و گرو در دل به هوش {۹}
{۸} آنچه در خفتار دیدی آشکارا رخ نمود
گر ندیدی خواب بین باز آیدت هر آن نمود {۱۰}
{۸} گر دروغان خوانیاش یا راستین یکسان بر او
دیگر آن بازی به سر شد هر دو دید هر آن در او {۱۱}
{۸} هرچه کردی یک شبی خوابی و گیرد بر کمین
گر که تنها باوری باشد تو را از شامگاه واپسین {۱۲}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
{۸} برنگو آیانشان در کندوان نیلگون
نیلها آرامشان زین پس به رنگ سرخ خون {۱}
{۸} سرخ اُخری سرخ تیره سرخ تار آیندشان
هرکه اُخری را گزیند چشمهایش در نشان {۲}
{۸} بر سر هیچ ار بوَد هر جنگشان بازی به هیچ
چون که از هیچ آفریدش پس گواهانت سه هیچ {۳}
{۸} آفرید از هیچ یا از یک دگر خود دانیاش
گر دگر یک راستین پس آنچه دانی خواهیاش {۴}
{۸} روز و شب بر هم نمایانند چون خفتارها
بازگردند و یکایک در نهان بیدارها {۵}
{۸} بامدادان کهن اینک فرازان بهشت
دو دگربار شمردی پس فرین اردیبهشت {۶}
{۸} این فرین بالاست یا پایین دگر خود برگزین
سرنوشت هر سرشت همگام با نامی وزین {۷}
{۸} نام خود را رهنما پندار و در آن ره نورد
به از این هرگز نیابی تو گواهان در نبرد {۸}
{۸} این نبرد هرگز نباشد با تفنگ و تیر و موش
باورت در آزمون است و گرو در دل به هوش {۹}
{۸} آنچه در خفتار دیدی آشکارا رخ نمود
گر ندیدی خواب بین باز آیدت هر آن نمود {۱۰}
{۸} گر دروغان خوانیاش یا راستین یکسان بر او
دیگر آن بازی به سر شد هر دو دید هر آن در او {۱۱}
{۸} هرچه کردی یک شبی خوابی و گیرد بر کمین
گر که تنها باوری باشد تو را از شامگاه واپسین {۱۲}
✍️ محمد پورفر
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
❤1