پرسش از بانوان:
«نه» یعنی چه؟
«نه» یعنی چه؟
Anonymous Poll
7%
یعنی «نه» میگویم!
2%
یعنی «نه» نمیگویم
8%
یعنی میگویم «نه»
0%
یعنی نمیگویم «نه»
5%
یعنی «نه»! میگویم «نه»!
1%
یعنی «نه»! نمیگویم «نه»
8%
یعنی «نه» میگویم «نه»، «نه» میگویم «آری»
3%
یعنی «نه»! میگویم «نه»! «آری»! میگویم «نه»!
6%
هیچکدام
60%
مشاهدۀ نتایج
😁8👍3
پرسش از تکتایان:
«من فمینیست هستم» یعنی چه؟
«من فمینیست هستم» یعنی چه؟
Anonymous Poll
7%
یعنی من میخواهم زن باشد
8%
یعنی من میخواهم زنی نباشد
8%
یعنی من میخواهم زن یک باشد
5%
یعنی من میخواهم زنی دو نباشد
22%
یعنی من میخواهم زن و مرد یکی باشند
13%
یعنی من میخواهم زن و مردی نباشد
4%
یعنی من میخواهم زن و مرد نرماده باشند
1%
یعنی من میخواهم زن و مرد نرماده نباشند
8%
یعنی من میخواهم زنی ماده و مردی نر نباشد
24%
هیچکدام
😁4👎3👍2
🔰 فرا چشمانداز داوری بازپسین
✍️ #لکان؛ #مرداب_یکتا، #منش_روانکاوی، آموزۀ ۲۷، تکۀ ۲
♨️ نه که آماس نیارمد سراسر و نه هرکه تن دهد تن دهد به ازآن پسِ بازگشت به نهان.
این بار که من شما را برانگیختم درآیید به یک کارآزمایی روانی، یک «دروغسنجی» چنین گفت «استوانه»...
وارونۀ آنچه شما باور دارید، داشتۀ او بس بیشتر کارآزمایی روانی بود تا آزمایشگاهی.
در هر ایستار او به راستی برنمیداشت گام ایستایی را که برداشت بدون کارآزمایی روانی.
...این «دروغسنجی» که من پیشنهادتان دادم اینجا، چرا که باور دارم این همان تک است که هست در راستا با آنچه ما را برمیانگیزد به روانکاوی، آرزو دارم بگویم کارآزماییمان، هنگام تلاش نکردنمان برای بازگرداندنش به یک تودۀ نامگذار، به یک سنجۀ تودهوار، باز برگرداندش به کشوهای از پیش برنهاده، وانگه برای آشکارسازی گاه جایشناسی فراخورش، گاه ساختار فراخورش، من به شما دلگرمی میدهم کسی را میپندارم که برای شما از پیش سرزمینش را برگزیدهام، آن «اُخرا رود» که در آن جای گرفته آرزو.
♨️ آنچه من به شما پیشنهاد کردم، بنابراین، در راستای سخنرانی امسالم همچو یک «دروغسنجی»، این است، «بانو بگیر» همچو چیزی را که من نامیدم «فرا چشمانداز داوری بازپسین»، بگیرش چو نرسنجۀ نرینگی، این بازنگری «یکتا» را که ما را برمیانگیزد به روانکاوی، به فراخور خویشتنیِ کردار با آرزویی که در آن ماناست. و، برای آنکه شنوایش شوید، من الگو را گرفتم، همنوای سوگنامه. که در آن پیمان بستهام در این راستین که این خویشاوندی گریزناپذیر است، و به گواه سادهای که میتوان از آن آورد که موشکافانه، از نخستین گامش، «فرید» باید میگرفتش.
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; L’éthique (1959-60)
Table des séances: Leçon 27, 6 Juillet 1960
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #مرداب_یکتا، #منش_روانکاوی، آموزۀ ۲۷، تکۀ ۲
۶ مرداد ۱۳۳۹
♨️ من شما را واپسین بار «فرا نفرینۀ پذیرفته» نامیدم که در آن همدستیم، از زبان نفرین تن دادۀ «این منم» [نه ماده] «آماسِ پا» [سوفوکل: ادیپ به کولون]♨️ نه که آماس نیارمد سراسر و نه هرکه تن دهد تن دهد به ازآن پسِ بازگشت به نهان.
این بار که من شما را برانگیختم درآیید به یک کارآزمایی روانی، یک «دروغسنجی» چنین گفت «استوانه»...
وارونۀ آنچه شما باور دارید، داشتۀ او بس بیشتر کارآزمایی روانی بود تا آزمایشگاهی.
در هر ایستار او به راستی برنمیداشت گام ایستایی را که برداشت بدون کارآزمایی روانی.
...این «دروغسنجی» که من پیشنهادتان دادم اینجا، چرا که باور دارم این همان تک است که هست در راستا با آنچه ما را برمیانگیزد به روانکاوی، آرزو دارم بگویم کارآزماییمان، هنگام تلاش نکردنمان برای بازگرداندنش به یک تودۀ نامگذار، به یک سنجۀ تودهوار، باز برگرداندش به کشوهای از پیش برنهاده، وانگه برای آشکارسازی گاه جایشناسی فراخورش، گاه ساختار فراخورش، من به شما دلگرمی میدهم کسی را میپندارم که برای شما از پیش سرزمینش را برگزیدهام، آن «اُخرا رود» که در آن جای گرفته آرزو.
♨️ آنچه من به شما پیشنهاد کردم، بنابراین، در راستای سخنرانی امسالم همچو یک «دروغسنجی»، این است، «بانو بگیر» همچو چیزی را که من نامیدم «فرا چشمانداز داوری بازپسین»، بگیرش چو نرسنجۀ نرینگی، این بازنگری «یکتا» را که ما را برمیانگیزد به روانکاوی، به فراخور خویشتنیِ کردار با آرزویی که در آن ماناست. و، برای آنکه شنوایش شوید، من الگو را گرفتم، همنوای سوگنامه. که در آن پیمان بستهام در این راستین که این خویشاوندی گریزناپذیر است، و به گواه سادهای که میتوان از آن آورد که موشکافانه، از نخستین گامش، «فرید» باید میگرفتش.
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; L’éthique (1959-60)
Table des séances: Leçon 27, 6 Juillet 1960
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
❤1😁1
پرسش از بانوان:
مرد باید «نه» را چه بشنود؟
مرد باید «نه» را چه بشنود؟
Final Results
43%
یاد گیرد «نه» بشنود.
2%
یاد گیرد «آری» بشنود.
5%
یاد گیرد «نه» نشنود.
7%
یاد گیرد «آری» نشنود.
8%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «نه» نشنود.
14%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «آری» بشنود.
4%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «نه» بشنود تا «آری» بشنود.
7%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «آری» بشنود تا «نه» بشنود.
7%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «نه» بشنود تا «نه» نشنود.
3%
یاد گیرد «نه» بشنود تا «آری» نشنود تا «نه» بشنود.
👎10👍1🔥1😁1
🔰 آریا گویمت آری باری
✍️ #لکان؛ #خویشاوندی_شناسه، آموزۀ ۲، تکۀ ۲
- این زن در «بدخیمی درون شهرنشینی» است،
- این زن در «سخنرانیهای نوین دربارۀ کاوش» است.
♨️ این ما را برمیگرداند تا خودمان را دربارۀ «جسته» به پرسش بکشیم. من برایتان یادآوری میکنم که آن فراموشیِ تودهوار از پندارۀ «جسته» چندان شمرده گفته نشد تا در نبودش کارآزمایی و گواهی آموزۀ فرویدی این «جسته» را بیابد و بشناساند:
- شناسهای که در آغاز همیشه در جستاری برای «جستۀ گریخته» آشکار میشود،
- و شناسهای مانند همیشه «جستۀ بازجسته».
♨️ این دوگانه باشد که «بستیزند» تا به کرانۀ پایانی با پندارۀ «جسته» از این پس تا هر زمان که «پایان دهد»، برای ستیز با ایستاری که در آن شناسا در خویشتنی با شناسه درست همان خود شناسه است که خودش هم در یک جستار گرفتار شده، ولی این پندارۀ یک شناسای خودگردان است که میرسد به انگارۀ «جسته پایان میدهد». من همچنین پیشتر پافشردم برای واپسین بار روی این پندارۀ «جستۀ هالهگرد»، روی «جستۀ هالهگرد» بر پسزمینهای از پدیداریِ دلهرهآور، همان که پندارهای است از شناسه چنان که از کارکرد آنچه «فرید» سامانۀ نخستین آرزو مینامد پدیدار میشود.
۱۱/۱/۱۴۰۲
۳۱/۳/۲۰۲۳
۹/۹/۱۴۴۴
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #خویشاوندی_شناسه، آموزۀ ۲، تکۀ ۲
۷ آذر ۱۳۳۵♨️ شناسا نمیخواهد بگوید نهاد برای شناساندنش بس است، ولی درستاریِ آریای اینکه نهاد گامی ندارد در «فرید» است:
- این زن در «بدخیمی درون شهرنشینی» است،
- این زن در «سخنرانیهای نوین دربارۀ کاوش» است.
♨️ این ما را برمیگرداند تا خودمان را دربارۀ «جسته» به پرسش بکشیم. من برایتان یادآوری میکنم که آن فراموشیِ تودهوار از پندارۀ «جسته» چندان شمرده گفته نشد تا در نبودش کارآزمایی و گواهی آموزۀ فرویدی این «جسته» را بیابد و بشناساند:
- شناسهای که در آغاز همیشه در جستاری برای «جستۀ گریخته» آشکار میشود،
- و شناسهای مانند همیشه «جستۀ بازجسته».
♨️ این دوگانه باشد که «بستیزند» تا به کرانۀ پایانی با پندارۀ «جسته» از این پس تا هر زمان که «پایان دهد»، برای ستیز با ایستاری که در آن شناسا در خویشتنی با شناسه درست همان خود شناسه است که خودش هم در یک جستار گرفتار شده، ولی این پندارۀ یک شناسای خودگردان است که میرسد به انگارۀ «جسته پایان میدهد». من همچنین پیشتر پافشردم برای واپسین بار روی این پندارۀ «جستۀ هالهگرد»، روی «جستۀ هالهگرد» بر پسزمینهای از پدیداریِ دلهرهآور، همان که پندارهای است از شناسه چنان که از کارکرد آنچه «فرید» سامانۀ نخستین آرزو مینامد پدیدار میشود.
۱۱/۱/۱۴۰۲
۳۱/۳/۲۰۲۳
۹/۹/۱۴۴۴
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
توهم
تَوَهُم (به انگلیسی: hallucination) نوعی ادراک در غیاب محرک خارجی است که ویژگیهای یک ادراک حقیقی را دارد. توهمها شفاف و پرمایه هستند و چنان ادراک میشوند که انگار در فضای عینی خارجی وجود دارند. آنها از چندین پدیده مرتبط قابل تمایز هستند، از جمله رؤیا که…
🔰 بگرد تا بگردیم بر پسزمینۀ دلهرهآور پردۀ سینما
✍️ #لکان؛ #فرا_خویشاوندی_شناسه، آموزۀ ۲، تکۀ ۳
۷ آذر ۱۳۳۵
♨️ و سراپا وارونۀ آن «درون کاربست کاونده»، پندارۀ «جسته» در پایانۀ شمارش کاسته میشود از «راستین». پرسش از بازیابی «راستین» است. «جسته» میگریزد، نه دوباره از زمینۀ «دلهره»، وانگه گویا از زمینۀ یک پدیداری تودهوار. «باشد که» در پایانۀ بازجستن روانکاوانه دیده شود هیچ زمینهای برای ترس از آن نیست، کلیدواژۀ دیگری که همان تک یگانه نیست که تا هر زمان «دلهره میآورد».
♨️ و سرانجام سومین کلیدواژه که در آن او بر ما آشکار میشود تا در «فرید» بیابیم و بینیمش، نامش هست کلیدواژۀ «دوسویۀ همانند»، تا بدانیم که در هر خویشاوندی با شناسه جای کلیدواژههای خویشتنی همزمان به دست شناسا گرفته شده، اینکه «همانندسازی با جسته زمینۀ هرگونه خویشاوندی با جسته است.»
♨️ به راستی، این واپسین کلید فراموش نشده، ولی آشکارا تک یگانهای است که کاربست خویشاوندی شناسه در شگرد روانکاوانۀ امروزین بیش از همه به آن چسبیده با چنان پیامدی که من آن را خواهم نامید «سامانۀ چیرۀ شکافندگی».
از آنجا که تو میتوانی با خود همانندسازی کنی، و از آنجا که من میتوانم با خودت همانندسازی کنم، بیگمان از ما دوتا خودم هستم که بهترین سازگاری را با پدیداری دارم که در آن بهترین الگو هستم.
♨️ در پایان شمارش، این بستگی دارد به «همانندسازی با خود کاونده» که چه زمانی بازگردد به دوسویگان آرمانی «پیشرفت کاوشش».
به راستی، من آرزو دارم این را روشن کنم تا کرانگینِ کژروی که یک چنین سوگیری میتواند در ترفند خویشاوندیِ شناسه پدید آورد نشان داده شود، با یادآوری شما از این نمونه، چون نهاد با کرانمندی بیشتری در کاربست «روانرنجوریِ انباشتی» روشن شد.
۱۱/۱/۱۴۰۲
۳۱/۳/۲۰۲۳
۹/۹/۱۴۴۴
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #فرا_خویشاوندی_شناسه، آموزۀ ۲، تکۀ ۳
۷ آذر ۱۳۳۵
♨️ و سراپا وارونۀ آن «درون کاربست کاونده»، پندارۀ «جسته» در پایانۀ شمارش کاسته میشود از «راستین». پرسش از بازیابی «راستین» است. «جسته» میگریزد، نه دوباره از زمینۀ «دلهره»، وانگه گویا از زمینۀ یک پدیداری تودهوار. «باشد که» در پایانۀ بازجستن روانکاوانه دیده شود هیچ زمینهای برای ترس از آن نیست، کلیدواژۀ دیگری که همان تک یگانه نیست که تا هر زمان «دلهره میآورد».
♨️ و سرانجام سومین کلیدواژه که در آن او بر ما آشکار میشود تا در «فرید» بیابیم و بینیمش، نامش هست کلیدواژۀ «دوسویۀ همانند»، تا بدانیم که در هر خویشاوندی با شناسه جای کلیدواژههای خویشتنی همزمان به دست شناسا گرفته شده، اینکه «همانندسازی با جسته زمینۀ هرگونه خویشاوندی با جسته است.»
♨️ به راستی، این واپسین کلید فراموش نشده، ولی آشکارا تک یگانهای است که کاربست خویشاوندی شناسه در شگرد روانکاوانۀ امروزین بیش از همه به آن چسبیده با چنان پیامدی که من آن را خواهم نامید «سامانۀ چیرۀ شکافندگی».
از آنجا که تو میتوانی با خود همانندسازی کنی، و از آنجا که من میتوانم با خودت همانندسازی کنم، بیگمان از ما دوتا خودم هستم که بهترین سازگاری را با پدیداری دارم که در آن بهترین الگو هستم.
♨️ در پایان شمارش، این بستگی دارد به «همانندسازی با خود کاونده» که چه زمانی بازگردد به دوسویگان آرمانی «پیشرفت کاوشش».
به راستی، من آرزو دارم این را روشن کنم تا کرانگینِ کژروی که یک چنین سوگیری میتواند در ترفند خویشاوندیِ شناسه پدید آورد نشان داده شود، با یادآوری شما از این نمونه، چون نهاد با کرانمندی بیشتری در کاربست «روانرنجوریِ انباشتی» روشن شد.
۱۱/۱/۱۴۰۲
۳۱/۳/۲۰۲۳
۹/۹/۱۴۴۴
♻️ محمد پورفر
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Real number
In mathematics, a real number is a number that can be used to measure a continuous one-dimensional quantity such as a length, duration or temperature. Here, continuous means that pairs of values can have arbitrarily small differences. Every real number can…
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 سرگشتگی انباشتگی بازیگری
🎞 (۲۰۰۱) «بِران اِی راهبرِ آغازماهان» (Drive Ó Maolchalann) (بخش سوم)
🎥 #فیلمکاوی؛ #لینچ؛ #وارونۀ_وارونه ۲۴نمایی تاریخ مسیحی ارباب (۲۰۲۳ - ۱۹۴۶)
✍️ #لکان؛ #خویشاوندی_شناسه؛ آموزۀ ۲، تکۀ ۴
♨️ این بازی که او درونش میرود «پیکرۀ زندهای» است که باید نشان دهد آسیبناپذیر است. برای همین او خودش را برای نرمشی آماده کرده که در همۀ «برخوردهای خودش با دیگران» ورزیده شده. ما او را در یک «دوستانگی» میبینیم تا نشان دهد در ورزیدگی تا کجا میتواند پیش رود.
♨️ اینها «همه جانداران یک پیکره» اند، در پیوند با جانداران فریفتار:
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🎞 (۲۰۰۱) «بِران اِی راهبرِ آغازماهان» (Drive Ó Maolchalann) (بخش سوم)
🎥 #فیلمکاوی؛ #لینچ؛ #وارونۀ_وارونه ۲۴نمایی تاریخ مسیحی ارباب (۲۰۲۳ - ۱۹۴۶)
✍️ #لکان؛ #خویشاوندی_شناسه؛ آموزۀ ۲، تکۀ ۴
۷ آذر ۱۳۳۵♨️ اگر -- چنان که بیشتر کسانی که اینجا هستند میپندارند -- «روانرنجوری انباشتگی» این پندارۀ ساختاری از «سرگشتگی» باشد که میتواند کمابیش چنین به زبان بیاید «سرگشته کیست؟»: «در فراز، بازیگری است که درون پیکرهاش میرود، چند بازی را میباوراند چنان که انگار خودش مرده باشد، این شگردی است برای آنکه خودت را از مرگ دور نگه داری.»
♨️ این بازی که او درونش میرود «پیکرۀ زندهای» است که باید نشان دهد آسیبناپذیر است. برای همین او خودش را برای نرمشی آماده کرده که در همۀ «برخوردهای خودش با دیگران» ورزیده شده. ما او را در یک «دوستانگی» میبینیم تا نشان دهد در ورزیدگی تا کجا میتواند پیش رود.
♨️ اینها «همه جانداران یک پیکره» اند، در پیوند با جانداران فریفتار:
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♨️ این «دگرۀ کوچک» که تنها «خود دیگرش» است، همتای خودش، و در برابر یک «دیگری» که به همان تماشاخانه یاری میرساند که خودش در آن تماشاگر است، چون همۀ خشنودیاش از پیکره و برگزیدههایش، آنجا جای گرفته است.
♨️ ولی از سوی دیگر او نمیداند بر «جایگاه چه کسی» نشسته، و این همان چیزی است که در «ناهشیار» خانهاش میگذرد. آنچه او میسازد، پایانهاش جای دیگری است، که میتواند پیشبینیاش کند، او در مییابد که «پیکره جایی که او هست به نمایش در نمیآید»، و برای همین است که شاید «هرچه که رخ دهد به راستی برای او کمابیش یکسان است»، ولی او نمیداند همۀ اینها را از کجا میبیند، و چه کسی در پایان پیکره را رهبری میکند.
♨️ ما بر این باوریم که خودش است، ولی هزار بار در لغزش خواهیم بود اگر ندانیم او به کدام سو رهنمون شده، این پیکره، از پندارۀ شناسه، شناسۀ چشمگیر برای این شناسا.
♻️ محمد پورفر
۱۲/۱/۱۴۰۲
۱/۴/۲۰۲۳
۱۰/۹/۱۴۴۴
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
♨️ ولی از سوی دیگر او نمیداند بر «جایگاه چه کسی» نشسته، و این همان چیزی است که در «ناهشیار» خانهاش میگذرد. آنچه او میسازد، پایانهاش جای دیگری است، که میتواند پیشبینیاش کند، او در مییابد که «پیکره جایی که او هست به نمایش در نمیآید»، و برای همین است که شاید «هرچه که رخ دهد به راستی برای او کمابیش یکسان است»، ولی او نمیداند همۀ اینها را از کجا میبیند، و چه کسی در پایان پیکره را رهبری میکند.
♨️ ما بر این باوریم که خودش است، ولی هزار بار در لغزش خواهیم بود اگر ندانیم او به کدام سو رهنمون شده، این پیکره، از پندارۀ شناسه، شناسۀ چشمگیر برای این شناسا.
♻️ محمد پورفر
۱۲/۱/۱۴۰۲
۱/۴/۲۰۲۳
۱۰/۹/۱۴۴۴
⚡️ Lacan; La relation d ‘objet (1956-57)
Table des séances: Leçon 2, 28 novembre 1956
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
❤1
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohamad Pourfar)
🔰 در خدمت یک مرد پوشالی
✍️ #لکان؛ #مکتوبات، روانکاوی و آموزههایش - بخش اول
♨️ «روانرنجور چه کسی را دارد فریب میدهد؟»
♨️ بگذارید تکرار کنم که این جمله ما را ده هزار مرتبه بالاتر از سوال «روانرنجور چه کسی را دارد دست میاندازد؟» قرار میدهد (سؤالی که عصبشناسِ توبهناپذیر قادر نیست خودش را تبدیل به هدف آن نکند).
♨️باید همچنان روشن شود این دیگری که اینجا شریک یک رزمآراییِ صمیمانه است لزوماً در بین آفریدگان آدمیان [اطرافیان فرد روانرنجور] مورد مواجهه قرار نمیگیرد، آدمیانی که تنها نقاطی هستند که در حال حاضر مورد پذیرشاند، چرا که آنها توسط بُردارهای ارتباطی به روی نقشههایی متحد شدهاند که روانشناسی اجتماعی مدرن طرحوارههایش را به رویش ترسیم میکند.
♨️ این دیگری میتواند آن تصویر باشد که برای آرزومندیِ موجود زنده حیاتیتر از موجود زندهای است که او باید به آن چنگ بیاندازد تا از درون مبارزه یا عشق زنده بیرون بیاید. چون رفتارشناسیِ جانوران برای ما چیدمان تلههایی را مورد تأیید قرار میدهد که طبیعت به وسیلۀ آنها پیشروی میکند تا مخلوقاتش را به درون گذرگاههای خود بِراند.
♨️ این واقعیت که عروسکهای خیمهشببازی، رونوشتها و آینهها میتوانند به سادگی جایگزین نمونۀ اصلی شوند تا آرزومندی را در تلۀ پوچیشان گرفتار کنند بیانگر حرفهای زیادی در مورد کارکردی است که میتواند توسط این دیگریِ نامعین در مرد به جریان بیفتد، اگر آدم، علاوه بر آن، بداند که مرد از طریق تسلیم کردن گرایشهایش به آن تصویر است که یاد میگیرد بودنِ در جایگاهِ آنچه او ارباب آدمیان مینامد چه معنایی دارد.
♨️ اما او چه یک زن باشد و چه یک مرد، ممکن است هیچ چیز دیگری برای عرضه کردن به دیگریِ واقعی نداشته باشد غیر از همین دیگریِ خیالی که نتوانسته هستیِ خودش را درون او بازشناسد. پس چطور میتواند به ابژه (هدفِ) خود دست یابد؟ من میگویم از طریق عوض کردن جای اسبهایش، و به تبعِ آن دادن مسئولیت به ملکه برای به نمایش در آوردن قدم هیستریک.
♨️ چون ملکه میتواند این دیگری واقعی را تنها در آدمی از نژاد خودش بیابد، چون در این ماوراء است که ملکه برای آنچه میتواند در او حلول کند ندا سر میدهد، چرا که قادر نبوده است حتی چیزی نزدیک به یک قالب ملموس را به خود گیرد. در غیاب جوابی از سوی این دیگری، ملکه زن را متوجه زندان بدهکاران میکند بدین شکل که او را در خدمت یک مرد پوشالی در میآورد که جایگزینی است برای آن دیگریِ خیالی که زن خودش را در او چندان از خود بیگانه نکرده چرا که مقابل مرد در وضعیت تعلیق مانده است.
♨️ به این شکل است که هیستریک خود را در ادای دِین به زنی دیگر میشناسد، و زنی را که در او راز خودش را ستایش میکند پیشکش مردی میکند که زن نقشش را بدون آنکه قادر باشد از آن لذتی ببرد بر عهده میگیرد. در جستجوی بیامانِ معنای زن بودن، زن نمیتواند کاری جز به تعویق انداختن آرزومندی خود انجام دهد، چرا که این آرزومندی آرزومندیِ «دیگری» است که هرگز به همانندسازیِ خودشیفتهواری دست پیدا نکرده که او را برای ارضا کردن خودش و «دیگری» در جایگاه ابژه آماده سازد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Ecrits,
Psychoanalysis and Its Teaching
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #مکتوبات، روانکاوی و آموزههایش - بخش اول
♨️ «روانرنجور چه کسی را دارد فریب میدهد؟»
♨️ بگذارید تکرار کنم که این جمله ما را ده هزار مرتبه بالاتر از سوال «روانرنجور چه کسی را دارد دست میاندازد؟» قرار میدهد (سؤالی که عصبشناسِ توبهناپذیر قادر نیست خودش را تبدیل به هدف آن نکند).
♨️باید همچنان روشن شود این دیگری که اینجا شریک یک رزمآراییِ صمیمانه است لزوماً در بین آفریدگان آدمیان [اطرافیان فرد روانرنجور] مورد مواجهه قرار نمیگیرد، آدمیانی که تنها نقاطی هستند که در حال حاضر مورد پذیرشاند، چرا که آنها توسط بُردارهای ارتباطی به روی نقشههایی متحد شدهاند که روانشناسی اجتماعی مدرن طرحوارههایش را به رویش ترسیم میکند.
♨️ این دیگری میتواند آن تصویر باشد که برای آرزومندیِ موجود زنده حیاتیتر از موجود زندهای است که او باید به آن چنگ بیاندازد تا از درون مبارزه یا عشق زنده بیرون بیاید. چون رفتارشناسیِ جانوران برای ما چیدمان تلههایی را مورد تأیید قرار میدهد که طبیعت به وسیلۀ آنها پیشروی میکند تا مخلوقاتش را به درون گذرگاههای خود بِراند.
♨️ این واقعیت که عروسکهای خیمهشببازی، رونوشتها و آینهها میتوانند به سادگی جایگزین نمونۀ اصلی شوند تا آرزومندی را در تلۀ پوچیشان گرفتار کنند بیانگر حرفهای زیادی در مورد کارکردی است که میتواند توسط این دیگریِ نامعین در مرد به جریان بیفتد، اگر آدم، علاوه بر آن، بداند که مرد از طریق تسلیم کردن گرایشهایش به آن تصویر است که یاد میگیرد بودنِ در جایگاهِ آنچه او ارباب آدمیان مینامد چه معنایی دارد.
♨️ اما او چه یک زن باشد و چه یک مرد، ممکن است هیچ چیز دیگری برای عرضه کردن به دیگریِ واقعی نداشته باشد غیر از همین دیگریِ خیالی که نتوانسته هستیِ خودش را درون او بازشناسد. پس چطور میتواند به ابژه (هدفِ) خود دست یابد؟ من میگویم از طریق عوض کردن جای اسبهایش، و به تبعِ آن دادن مسئولیت به ملکه برای به نمایش در آوردن قدم هیستریک.
♨️ چون ملکه میتواند این دیگری واقعی را تنها در آدمی از نژاد خودش بیابد، چون در این ماوراء است که ملکه برای آنچه میتواند در او حلول کند ندا سر میدهد، چرا که قادر نبوده است حتی چیزی نزدیک به یک قالب ملموس را به خود گیرد. در غیاب جوابی از سوی این دیگری، ملکه زن را متوجه زندان بدهکاران میکند بدین شکل که او را در خدمت یک مرد پوشالی در میآورد که جایگزینی است برای آن دیگریِ خیالی که زن خودش را در او چندان از خود بیگانه نکرده چرا که مقابل مرد در وضعیت تعلیق مانده است.
♨️ به این شکل است که هیستریک خود را در ادای دِین به زنی دیگر میشناسد، و زنی را که در او راز خودش را ستایش میکند پیشکش مردی میکند که زن نقشش را بدون آنکه قادر باشد از آن لذتی ببرد بر عهده میگیرد. در جستجوی بیامانِ معنای زن بودن، زن نمیتواند کاری جز به تعویق انداختن آرزومندی خود انجام دهد، چرا که این آرزومندی آرزومندیِ «دیگری» است که هرگز به همانندسازیِ خودشیفتهواری دست پیدا نکرده که او را برای ارضا کردن خودش و «دیگری» در جایگاه ابژه آماده سازد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Ecrits,
Psychoanalysis and Its Teaching
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
👍1
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohamad Pourfar)
🔰 ناهشیار؛ قلمروی خارج از انسان
✍️ #لکان؛ #مکتوبات، روانکاوی و آموزههایش - بخش دوم
♨️ فعلاً بانو را در اینجا رها کنیم تا من برگردم به جنس مذکر به عنوان سوژۀ رزمآراییِ وسواسی. بگذارید در این بین برای شما خاطرنشان کنم که این بازی که در تجربه بسیار ملموس است و روانکاوی آن را آشکار میسازد، هرگز به وسیلۀ اصطلاحاتی که من به کار میبرم به بیان در نیامده.
♨️ در اینجا مرگ است که آدم باید با هزار کلک به تعویق بیاندازد، و «دیگری» که «خودِ» سوژه باشد به عنوان یک وسیله برای نبردی با هزار دستاورد وارد بازی میشود و به تنهایی او را از موفقیت کلکهایش مطمئن میسازد.
♨️ این اطمینان که کلک از دستاورد سرچشمه میگیرد بر علیه خودش عمل میکند به دلیل خاطرجمعی از اینکه دستاورد از کلک سرچشمه میگیرد. و این کلک -- که به وسیلۀ یک علت متعالی بر مبنای قلمروی خارج از سوژه که ناهشیار نامیده میشود تداوم مییابد -- در عین حال کلکی است که هدف و وسیلههایش از مرد فرار میکنند. چون این کلک است که سوژه را عقب نگه میدارد، و حتی او را از پیکار دور نگه میدارد، مانند کاری که ونوس با پاریس کرد، او را وادار میکند تا همواره جایی غیر از میدان مخاطرات باشد، و او را وادار میکند تا چیزی جز سایهای از خود را در جایش باقی نگذارد؛ چون او همان ابتدا با واگذار کردن آرزومندیِ محل مناقشه، پیشاپیش هم دستاورد و هم خسران را باطل اعلام میکند.
♨️ اما شادمانگی (ژوئیسانس) از چیزی که سوژه بدین شکل از آن محروم شده به «دیگریِ» خیالی انتقال پیدا میکند که آن را به مثابه شادمانگی از یک نمایش تلقی میکند: به عبارتی، آن نمایش که توسط سوژه در قفسی ارائه شده که در آن -- با مشارکت معدودی حیوانات وحشی از عالم واقعیت، مشارکتی که در اکثر مواقع به قیمت آنها به دست آمده -- مرد شهامت تمرین آن سوارکاریهای باستانی را پی میگیرد که به وسیلۀشان اثبات میکند زنده است.
♨️ این واقعیت که مسأله صرفاً به اثبات رساندن خودش است، مخفیانه مرگ را به واسطۀ چالشی که به مواجههاش درآمده ناپدید میکند. اما تمامی لذت به آن «دیگری» تعلق میگیرد که آدم نمیتواند بدون آنکه مرگ رهانیده شود او را از جایش تکان دهد، و در تمام مدت هم منتظر باشد تا مرگ او را از پای در آورد.
♨️ این گونه است که مرگ میآید تا رخسارۀ «دیگریِ» خیالی را اختیار کند و «دیگریِ بزرگِ» واقعی به مرگ تقلیل پیدا میکند: یک پیکرۀ بینابینی که به پرسش دربارۀ هستی (آدم) پاسخ میدهد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Ecrits,
Psychoanalysis and Its Teaching
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #مکتوبات، روانکاوی و آموزههایش - بخش دوم
♨️ فعلاً بانو را در اینجا رها کنیم تا من برگردم به جنس مذکر به عنوان سوژۀ رزمآراییِ وسواسی. بگذارید در این بین برای شما خاطرنشان کنم که این بازی که در تجربه بسیار ملموس است و روانکاوی آن را آشکار میسازد، هرگز به وسیلۀ اصطلاحاتی که من به کار میبرم به بیان در نیامده.
♨️ در اینجا مرگ است که آدم باید با هزار کلک به تعویق بیاندازد، و «دیگری» که «خودِ» سوژه باشد به عنوان یک وسیله برای نبردی با هزار دستاورد وارد بازی میشود و به تنهایی او را از موفقیت کلکهایش مطمئن میسازد.
♨️ این اطمینان که کلک از دستاورد سرچشمه میگیرد بر علیه خودش عمل میکند به دلیل خاطرجمعی از اینکه دستاورد از کلک سرچشمه میگیرد. و این کلک -- که به وسیلۀ یک علت متعالی بر مبنای قلمروی خارج از سوژه که ناهشیار نامیده میشود تداوم مییابد -- در عین حال کلکی است که هدف و وسیلههایش از مرد فرار میکنند. چون این کلک است که سوژه را عقب نگه میدارد، و حتی او را از پیکار دور نگه میدارد، مانند کاری که ونوس با پاریس کرد، او را وادار میکند تا همواره جایی غیر از میدان مخاطرات باشد، و او را وادار میکند تا چیزی جز سایهای از خود را در جایش باقی نگذارد؛ چون او همان ابتدا با واگذار کردن آرزومندیِ محل مناقشه، پیشاپیش هم دستاورد و هم خسران را باطل اعلام میکند.
♨️ اما شادمانگی (ژوئیسانس) از چیزی که سوژه بدین شکل از آن محروم شده به «دیگریِ» خیالی انتقال پیدا میکند که آن را به مثابه شادمانگی از یک نمایش تلقی میکند: به عبارتی، آن نمایش که توسط سوژه در قفسی ارائه شده که در آن -- با مشارکت معدودی حیوانات وحشی از عالم واقعیت، مشارکتی که در اکثر مواقع به قیمت آنها به دست آمده -- مرد شهامت تمرین آن سوارکاریهای باستانی را پی میگیرد که به وسیلۀشان اثبات میکند زنده است.
♨️ این واقعیت که مسأله صرفاً به اثبات رساندن خودش است، مخفیانه مرگ را به واسطۀ چالشی که به مواجههاش درآمده ناپدید میکند. اما تمامی لذت به آن «دیگری» تعلق میگیرد که آدم نمیتواند بدون آنکه مرگ رهانیده شود او را از جایش تکان دهد، و در تمام مدت هم منتظر باشد تا مرگ او را از پای در آورد.
♨️ این گونه است که مرگ میآید تا رخسارۀ «دیگریِ» خیالی را اختیار کند و «دیگریِ بزرگِ» واقعی به مرگ تقلیل پیدا میکند: یک پیکرۀ بینابینی که به پرسش دربارۀ هستی (آدم) پاسخ میدهد.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Ecrits,
Psychoanalysis and Its Teaching
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🔰 دوگانۀ علم و مذهب
✍️ #لکان؛ #بنیادها، آموزۀ ۱
♨️ خیلی روشن است که اگر من اینجا در برابر چنین تماشاگران پرشماری، در چنین کانونی و با چنین شنوندگانی هستم، برای این است که بشنوم «آیا این یک علم است» و با شما بررسیاش کنم.
♨️ همچنین روشن است که من دیدۀ خودم را دارم، کمی پیش که خاستگاه «مذهبی» را فراخواندم خیلی شمرده گفتم که این «مذهب» در پنداشت تودۀ این کلیدواژه است -- نه یک آیین «خشکانده» و «روششناخته»، پرتاب شده به گذشتۀ دوردست «اندیشۀ کهن» -- که از یک آیین چنان که میبینیم دگرباره زنده و بسیار سرزنده به آن میپردازند.
♨️ چشمداشت ما از یک چنین گفتمانی نه تنها میتواند ردهبندی روانکاویمان باشد، بلکه آسودهوار با میانجیگری آنچه میگذارد ما این پرسش را پیش بکشیم، «این روانکاوشگر» -- چه شایستۀ نگاشتن در یکی از «دو دامنه» باشد چه نباشد -- برافزون میتواند برای ما روی اینکه «یک علم»، یا فراتر «یک مذهب» چه پژواکی باید برایمان داشته باشد پرتو افکند.
♨️ خیلی روشن است برای من برازندهتر باشد که آزموده را نخست بازپرسی کنم. بدم نمیآید همین جا از یک بدشنوی پیشگیری کنم:
به من خواهند گفت: «با هر روشی که باشد، این یک جستجو است». بسیارخب، بگذارید من این را جار بزنم:...
و چه بسا با این همه رو به «فرمانروایان مردم» که برایشان این کلیدواژۀ «جستجو»
دیربازی است گویا کاربرد یک «گذرواژه» را برای خیلی چیزها پیدا کرده
...کلیدواژۀ «جستجو» را من دلواپسم.
♨️ به من باشد، من هرگز خودم را به چشم یک جستجوگر نگاه نکردهام. مانند آنچه «خالهزنک» یک بار گفت، برای رسوایی بزرگ مردمی که گِردش چنبر زدند: «من نمیجویم، من مییابم.» [پابلو پیکاسو: آرزوی از دُم گرفته، گالیمر، ۱۹۸۹] افزون بر این در گسترۀ جستجوی «علمی»، دو قلمرو هستند که میتوانند سراسر از هم بازشناخته شوند: آنکه یکی در آن میجوید، و آنکه یکی در آن مییابد.
بس مایۀ کنجکاوی، این همخوان است با لبۀ به خوبی مرزبندی شدهای از آنچه میتواند «علم» ارزیابی شود.
این لبه به شیوهای بسیار چشمگیر دو سراشیب سراسر سنجیدنی را در این گستره از جستجو پوشش میدهند.
♨️ بنابراین، بدون هیچ درنگی میان این جستجو و آنچه من سراشیب آیینی نامیدم یک پیوستگی هست. تودهوار گفته شده: «تو مرا نمیجویی اگر تا کنون مرا نیافته باشی.» و «یافته» پیش از آن است. چه بسا پرسش، این باشد که آیا گشایشی برای یک جستجو هست یا خیر -- یا فراتر برای یک جستجوی فرمانبرانه -- تا جایی که چیزی در چیدمان یادزدودگی، با آنچه از پیش یافته شده برخورد کند.
♨️ جستجو، در این ایستار، به میانجی کسی که در گفتاورد روی ترازی برنهاده شده که ما امروز میتوانیم آن را «علوم انسانی» بنامیم برای ما گیرایی دارد. میتوانید او را آینده ببینید، در جاپای هرکس که بیابد، آنچه را من «دادخواست رازگشایی» مینامم که موشکافانه همان کسی است که «میبیند»، همو که «نهان» را همواره نو و نه هرگز کهنه «میبیند»، کسی که میباید، هراسانده شده باشد که تخمهایش به دست هر کس که مییابد کشیده شود!
♻️ برگردان: محمد پورفر
⚡️ LACAN Fondements 1964
15 Janvier 1964 Table des séances
Ce document de travail a pour source principale :
– Fondements de la psychanalyse, sur le site E.L.P.
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #بنیادها، آموزۀ ۱
۲۵ دی ۱۳۴۲
♨️ روشن است که ما نمیخواهیم مانند «فرزند آسمان» بیفتیم دنبال جستجو، نه برای یک آدم، که برای روانکاویمان، در گسترههای بسیار گوناگون «کاربرد» آن! به جایش ما «روانکاوشگر»مان را با خودمان میبریم و میبینیم که این زن بیدرنگ ما را رهنمون میکند به پایانههای دیوارکشیده و درخور نام «کاربرد» که فراتر، با بهرهگیری از یک جور پلِ گذار، «هر دوتای کلیدواژگان» هستند که من «در میانشان» به این پرسش گوش فرا میدهم [«علم» و «مذهب»]، نه هرگز به شوخی، بلکه به روشی که گمانم سرنوشت بسیار روشنگرانهای داشته باشد. ♨️ خیلی روشن است که اگر من اینجا در برابر چنین تماشاگران پرشماری، در چنین کانونی و با چنین شنوندگانی هستم، برای این است که بشنوم «آیا این یک علم است» و با شما بررسیاش کنم.
♨️ همچنین روشن است که من دیدۀ خودم را دارم، کمی پیش که خاستگاه «مذهبی» را فراخواندم خیلی شمرده گفتم که این «مذهب» در پنداشت تودۀ این کلیدواژه است -- نه یک آیین «خشکانده» و «روششناخته»، پرتاب شده به گذشتۀ دوردست «اندیشۀ کهن» -- که از یک آیین چنان که میبینیم دگرباره زنده و بسیار سرزنده به آن میپردازند.
♨️ چشمداشت ما از یک چنین گفتمانی نه تنها میتواند ردهبندی روانکاویمان باشد، بلکه آسودهوار با میانجیگری آنچه میگذارد ما این پرسش را پیش بکشیم، «این روانکاوشگر» -- چه شایستۀ نگاشتن در یکی از «دو دامنه» باشد چه نباشد -- برافزون میتواند برای ما روی اینکه «یک علم»، یا فراتر «یک مذهب» چه پژواکی باید برایمان داشته باشد پرتو افکند.
♨️ خیلی روشن است برای من برازندهتر باشد که آزموده را نخست بازپرسی کنم. بدم نمیآید همین جا از یک بدشنوی پیشگیری کنم:
به من خواهند گفت: «با هر روشی که باشد، این یک جستجو است». بسیارخب، بگذارید من این را جار بزنم:...
و چه بسا با این همه رو به «فرمانروایان مردم» که برایشان این کلیدواژۀ «جستجو»
دیربازی است گویا کاربرد یک «گذرواژه» را برای خیلی چیزها پیدا کرده
...کلیدواژۀ «جستجو» را من دلواپسم.
♨️ به من باشد، من هرگز خودم را به چشم یک جستجوگر نگاه نکردهام. مانند آنچه «خالهزنک» یک بار گفت، برای رسوایی بزرگ مردمی که گِردش چنبر زدند: «من نمیجویم، من مییابم.» [پابلو پیکاسو: آرزوی از دُم گرفته، گالیمر، ۱۹۸۹] افزون بر این در گسترۀ جستجوی «علمی»، دو قلمرو هستند که میتوانند سراسر از هم بازشناخته شوند: آنکه یکی در آن میجوید، و آنکه یکی در آن مییابد.
بس مایۀ کنجکاوی، این همخوان است با لبۀ به خوبی مرزبندی شدهای از آنچه میتواند «علم» ارزیابی شود.
این لبه به شیوهای بسیار چشمگیر دو سراشیب سراسر سنجیدنی را در این گستره از جستجو پوشش میدهند.
♨️ بنابراین، بدون هیچ درنگی میان این جستجو و آنچه من سراشیب آیینی نامیدم یک پیوستگی هست. تودهوار گفته شده: «تو مرا نمیجویی اگر تا کنون مرا نیافته باشی.» و «یافته» پیش از آن است. چه بسا پرسش، این باشد که آیا گشایشی برای یک جستجو هست یا خیر -- یا فراتر برای یک جستجوی فرمانبرانه -- تا جایی که چیزی در چیدمان یادزدودگی، با آنچه از پیش یافته شده برخورد کند.
♨️ جستجو، در این ایستار، به میانجی کسی که در گفتاورد روی ترازی برنهاده شده که ما امروز میتوانیم آن را «علوم انسانی» بنامیم برای ما گیرایی دارد. میتوانید او را آینده ببینید، در جاپای هرکس که بیابد، آنچه را من «دادخواست رازگشایی» مینامم که موشکافانه همان کسی است که «میبیند»، همو که «نهان» را همواره نو و نه هرگز کهنه «میبیند»، کسی که میباید، هراسانده شده باشد که تخمهایش به دست هر کس که مییابد کشیده شود!
♻️ برگردان: محمد پورفر
⚡️ LACAN Fondements 1964
15 Janvier 1964 Table des séances
Ce document de travail a pour source principale :
– Fondements de la psychanalyse, sur le site E.L.P.
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
Desire Caught by the Tail
play written by Pablo Picasso
👍1
Forwarded from رسانۀ روانسینمایی (Mohamad Pourfar)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠 جعبۀ پاندورا بسته، ضبط صوت خاموش!
🎞 (۲۰۰۱) بِران اِی راهبرِ آغاز ماهان (بخش دوم)
🎥 #فیلمکاوی؛ #لینچ؛ ۲۴نمایی تاریخ مسیحی ارباب (۲۰۲۳ - ۱۹۴۶)
✍️ #لکان؛ #شکافندگی_نرینگی
♨️ همجنسگرایی مردانه، در تطابق با مُهرِ نرینگی که آرزومندی را بنا مینهد، در طول محور آرزومندی بنا میشود، حال آنکه همجنسگرایی زنانه برعکس، آنطور که مشاهده نشان میدهد، به وسیلۀ یأسی جهتدهی شده که محور درخواست برای شیدایی را عریضتر میکند. این اظهارات باید از طریق بررسی دوبارۀ کارکردِ نقاب پالایش شوند، چرا که نقاب بر همانندسازیهایی که در آنها پاسخهای رد به درخواست کنار میروند چیرگی دارد.
♨️ این واقعیت که زنانگی در این نقاب سرپناه مییابد، به لطف واپسرانیِ ذاتی در مُهرِ نرینۀ آرزومندی، این پیامدِ کنجکاویبرانگیز را دارد که موجب میشود نمایش مردانگی در آدمیان زنانه به نظر بیاید.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Écrits, The Signification of the Phallus
✔️ Mulholland = Ó Maolchalann, meaning 'chief of the calends'.
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
🎞 (۲۰۰۱) بِران اِی راهبرِ آغاز ماهان (بخش دوم)
🎥 #فیلمکاوی؛ #لینچ؛ ۲۴نمایی تاریخ مسیحی ارباب (۲۰۲۳ - ۱۹۴۶)
✍️ #لکان؛ #شکافندگی_نرینگی
♨️ همجنسگرایی مردانه، در تطابق با مُهرِ نرینگی که آرزومندی را بنا مینهد، در طول محور آرزومندی بنا میشود، حال آنکه همجنسگرایی زنانه برعکس، آنطور که مشاهده نشان میدهد، به وسیلۀ یأسی جهتدهی شده که محور درخواست برای شیدایی را عریضتر میکند. این اظهارات باید از طریق بررسی دوبارۀ کارکردِ نقاب پالایش شوند، چرا که نقاب بر همانندسازیهایی که در آنها پاسخهای رد به درخواست کنار میروند چیرگی دارد.
♨️ این واقعیت که زنانگی در این نقاب سرپناه مییابد، به لطف واپسرانیِ ذاتی در مُهرِ نرینۀ آرزومندی، این پیامدِ کنجکاویبرانگیز را دارد که موجب میشود نمایش مردانگی در آدمیان زنانه به نظر بیاید.
♻️ ترجمه: محمد پورفر
⚡️ Lacan; Écrits, The Signification of the Phallus
✔️ Mulholland = Ó Maolchalann, meaning 'chief of the calends'.
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
👍2
آیا از دید شما در فیلم «جادۀ مالهالند» بر اساس تکۀ واکاوی شدۀ فوق «دستۀ همنوازان» وجود خارجی دارد؟
Anonymous Poll
51%
خیر، یک وهم است.
14%
در «باشگاه خاموش» (Silencio Club) وجود دارد ولی خارج از آن وجود ندارد.
7%
در «باشگاه خاموش» و در فیلم وجود دارد ولی در پشتصحنۀ فیلم خیر.
12%
در «باشگاه خاموش» وجود ندارد ولی در فیلم و پشت صحنۀ فیلم وجود دارد.
9%
در «باشگاه خاموش» و در فیلم و در پشت صحنۀ فیلم وجود دارد.
7%
در «باشگاه خاموش» و در فیلم وجود ندارد ولی در پشت صحنۀ فیلم وجود دارد.
🔰 آیینه نمینگرد
✍️ #لکان؛ #بنیادها، آموزۀ ۲
همین سرودۀ کوتاه در برگ ۷۰ «شیدای بانو»ست، که «دهکده» نامش نهاد «باژگون آواز»:
چه بیهوده آید به نزدم خود همتای تو
نه راهم دهد به درگه تماشای تو
تو چرخی به من خود به دیوار خود
نیابی در این خیرگی تیره خفتار خود
من آن ناشاد هستم چو آیینگان
که خود بازمیتابند و بی دیدگان
دو چشمم چه پوچ همچو آنان رها
کند کورشان گر تو از من جدا
Vainement ton image arrive à ma rencontre
Et ne m’entre où je suis qui seulement la montre
Toi te tournant vers moi tu ne saurais trouver
Au mur de mon regard que ton ombre rêvée
Je suis ce malheureux comparable aux miroirs
Qui peuvent réfléchir mais ne peuvent pas voir
Comme eux mon oeil est vide et comme eux habité
De l’absence de toi qui fait sa cécité
♻️ محمد پورفر
⚡️ LACAN Fondements 1964
22 Janvier 1964 Table des séances
Ce document de travail a pour source principale :
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #لکان؛ #بنیادها، آموزۀ ۲
۶ رمضان ۱۳۸۳
♨️ «جستۀ رازآلود، جستۀ بس پنهان: همان فرا رانۀ نگرنده»همین سرودۀ کوتاه در برگ ۷۰ «شیدای بانو»ست، که «دهکده» نامش نهاد «باژگون آواز»:
چه بیهوده آید به نزدم خود همتای تو
نه راهم دهد به درگه تماشای تو
تو چرخی به من خود به دیوار خود
نیابی در این خیرگی تیره خفتار خود
من آن ناشاد هستم چو آیینگان
که خود بازمیتابند و بی دیدگان
دو چشمم چه پوچ همچو آنان رها
کند کورشان گر تو از من جدا
Vainement ton image arrive à ma rencontre
Et ne m’entre où je suis qui seulement la montre
Toi te tournant vers moi tu ne saurais trouver
Au mur de mon regard que ton ombre rêvée
Je suis ce malheureux comparable aux miroirs
Qui peuvent réfléchir mais ne peuvent pas voir
Comme eux mon oeil est vide et comme eux habité
De l’absence de toi qui fait sa cécité
♻️ محمد پورفر
⚡️ LACAN Fondements 1964
22 Janvier 1964 Table des séances
Ce document de travail a pour source principale :
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
Wikipedia
لویی آراگون
ژورنالیست، نویسنده، شاعر، و سیاستمدار فرانسوی
از دید شما عامل اصلی خودکشی «دیانا» (الههٔ ماه) در فیلم «جادهٔ مالهالند» چه بود؟
Anonymous Poll
19%
شنیدن خبر ازدواج «کامیلا» (ملکه) با «آدام» (آدم)
17%
جعبهٔ آبی توخالی (پاندورا)
6%
آمیزش با بیخانمان پشت غذاخوری «وینکی» (نره)
29%
پارانوید اسکیزوفرنی
1%
دستهٔ همنوازان
5%
کابوی (گاوپسر)
5%
زن همسایه
17%
چیزی دیگر
پرسش از بانوان:
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
Anonymous Poll
31%
آگاهی از پیوند همسر با زنی دیگر
5%
آگاهی از پیوند همسر با مردی دیگر
3%
آگاهی از پیوند همسر با یک تراجنسیتی
11%
آگاهی همسر از رازی که نمیخواهم آشکار شود
51%
من بانو نیستم.
👍2
پرسش از مردان:
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
Anonymous Poll
46%
آگاهی از پیوند همسر با مردی دیگر
2%
آگاهی از پیوند همسر با زنی دیگر
1%
آگاهی از پیوند همسر با یک تراجنسیتی
12%
آگاهی همسر از رازی که نمیخواهم آشکار شود
40%
من مرد نیستم.
پرسش از تراجنسیتان:
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
کدام آگاهی بیشتر موجب رنجش میشود؟
Anonymous Poll
3%
آگاهی از پیوند همسر با یک تراجنسیتی دیگر
1%
آگاهی از پیوند همسر با یک زن دیگر
1%
آگاهی از پیوند همسر با یک مرد دیگر
3%
آگاهی همسر از رازی که نمیخواهم آشکار شود.
92%
من تراجنسیتی نیستم.
🔰 خواستگار کیست؟
✍️ #فروید؛ #درونمایۀ_گنجینهگزینی، بخش یکم
♨️ دو پرده از «نیزهانداز»، یکی لاجوردی و دیگری خونین، به تازگی برای من یک چالشپردازی کوچک و یک راهچار پدید آوردهاند.
♨️ لاجوردیشان گزینش خواستگاران میان سه گنجینه در «فروشندۀ خویشان» است. پورشۀ زیرک و زیبا به خواست پدرش ناگزیر است، تنها آن خواهانشان را به مردی بگیرد که از میان سه گنجینۀ رونمایی شده برایشان یگانۀ درست را برگزیند. این سه گنجینه از زر، از سیم، و از سرب هستند؛ درستشان آن است که تکچهرۀ دختر را دربرگیرد. دوتا از خواهانها تاکنون ناکام کنار رفتهاند، آنها زر و سیم را برگزیده بودند. «فروکاه»، سومین بار، به سرب تن میدهد، او با آن دختر دمبخت را به ارمغان میآورد، کسی که گرایشش پیش از آزمون سرنوشت هم به سوی او بود. هریک از خواستگاران با یک سخنوری خودش را به گزینهاش برانگیخته بود، و در آن سنگ دلخواهش را ستوده، و همزمان دوتای دیگر را سبک شمرده بود. سنگینترین بار بر دوش سومین خواستگار خوشبخت افتاد؛ آنچه او در ستایش از سرب برابر سیم و زر میتوانست بگوید، کم بود و آهنگ واداشته داشت. اگر ما در کاربرد روانکاوانه رویاروی یک سخنوری از این دست بودیم، پشت این خِردآمیزی ناخرسندساز درونمایۀ پنهاننگهداشتهای را بو میکشیدیم.
♨️ «نیزهانداز» خودش این آیندهنمای گنجگزینی را نیافرید، او آن را از سرگذشت «کردار تیرهرودان» وام گرفت، که در آن یک دختر همین گزینش را انجام میدهد، تا پسر شاهنشاه [پانویس]«آتش» (۱۸۹۶) را به ارمغان آورد. دگرباره سومین سنگ، سنگ سرب، بختآور است. دشوار نیست پی بردن به اینکه یک درونمایۀ کهن اینجا هست که نیازمند گشایش، پیامدیابی و واپسروی است. یک گمانهزنی نخستین از اینکه گزینش میان زر، سیم و سرب چه نهانی میتواند داشته باشد، خیلی زود با گزارهای از «ویراست چسبیده» [پانویس]«چسبیده» (۱۹۰۷، ۶۵۵) درستسنجی میشود که در همخوانی گستردهای درگیر با همین گوهر است. او میگوید: «اینکه سه خواستگار پورشه چه کسانی هستند از این روشن میشود که چه برمیگزینند: شاهزادۀ مراکش گنجینۀ زرین را برمیگزیند؛ او خورشید است؛ شاهزادۀ آراگون گنجینۀ سیمین را برمیگزیند: او ماه است؛ «فروکاه» گنجینۀ سربی را برمیگزیند: او پسرک ستارگان است.» برای پشتیبانی از این گشایش او رویدادی از شاهنامۀ مردمان فنلاند را بازگو میکند که در آن سه خواستگار بیپرده همانند خورشیدها، ماهها و جوان ستارگان (باستانیترین پسرک ستارۀ تيرك چپ زمین) پدیدار میشوند و دوشیزه دگرباره بر دگرسهباره فرود میآید.
♨️ پس بنابراین چالش کوچک ما به یک افسانۀ ستارگان رسید! مایۀ افسوس است که ما با این روشنگری به پایانبندی نرسیدهایم. پرسشها همچنان پایدارند، چون ما همسو با برخی افسانهپژوهان باور نداریم که افسانهها از آسمان فراخوانده میشدهاند. به جایش ما همسو با «خاور راست» [پانویس]«راست» (۱۹۰۹، ۸ و پیش رویش) داوری میکنیم که آنها به آسمان تابانده میشدهاند، پس از آنکه جایی دیگر زیر آسمانههای روشنِ مردمی پدیدار شده بودند. اگرچه همین درونۀ مردمی است که در کنجکاوی ماست.
♻️ برگردان از «فرزند» به پارسی: محمد پورفر
⚡️ Freud; Das Motiv der Kästchenwahl (1913)
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
✍️ #فروید؛ #درونمایۀ_گنجینهگزینی، بخش یکم
♨️ دو پرده از «نیزهانداز»، یکی لاجوردی و دیگری خونین، به تازگی برای من یک چالشپردازی کوچک و یک راهچار پدید آوردهاند.
♨️ لاجوردیشان گزینش خواستگاران میان سه گنجینه در «فروشندۀ خویشان» است. پورشۀ زیرک و زیبا به خواست پدرش ناگزیر است، تنها آن خواهانشان را به مردی بگیرد که از میان سه گنجینۀ رونمایی شده برایشان یگانۀ درست را برگزیند. این سه گنجینه از زر، از سیم، و از سرب هستند؛ درستشان آن است که تکچهرۀ دختر را دربرگیرد. دوتا از خواهانها تاکنون ناکام کنار رفتهاند، آنها زر و سیم را برگزیده بودند. «فروکاه»، سومین بار، به سرب تن میدهد، او با آن دختر دمبخت را به ارمغان میآورد، کسی که گرایشش پیش از آزمون سرنوشت هم به سوی او بود. هریک از خواستگاران با یک سخنوری خودش را به گزینهاش برانگیخته بود، و در آن سنگ دلخواهش را ستوده، و همزمان دوتای دیگر را سبک شمرده بود. سنگینترین بار بر دوش سومین خواستگار خوشبخت افتاد؛ آنچه او در ستایش از سرب برابر سیم و زر میتوانست بگوید، کم بود و آهنگ واداشته داشت. اگر ما در کاربرد روانکاوانه رویاروی یک سخنوری از این دست بودیم، پشت این خِردآمیزی ناخرسندساز درونمایۀ پنهاننگهداشتهای را بو میکشیدیم.
♨️ «نیزهانداز» خودش این آیندهنمای گنجگزینی را نیافرید، او آن را از سرگذشت «کردار تیرهرودان» وام گرفت، که در آن یک دختر همین گزینش را انجام میدهد، تا پسر شاهنشاه [پانویس]«آتش» (۱۸۹۶) را به ارمغان آورد. دگرباره سومین سنگ، سنگ سرب، بختآور است. دشوار نیست پی بردن به اینکه یک درونمایۀ کهن اینجا هست که نیازمند گشایش، پیامدیابی و واپسروی است. یک گمانهزنی نخستین از اینکه گزینش میان زر، سیم و سرب چه نهانی میتواند داشته باشد، خیلی زود با گزارهای از «ویراست چسبیده» [پانویس]«چسبیده» (۱۹۰۷، ۶۵۵) درستسنجی میشود که در همخوانی گستردهای درگیر با همین گوهر است. او میگوید: «اینکه سه خواستگار پورشه چه کسانی هستند از این روشن میشود که چه برمیگزینند: شاهزادۀ مراکش گنجینۀ زرین را برمیگزیند؛ او خورشید است؛ شاهزادۀ آراگون گنجینۀ سیمین را برمیگزیند: او ماه است؛ «فروکاه» گنجینۀ سربی را برمیگزیند: او پسرک ستارگان است.» برای پشتیبانی از این گشایش او رویدادی از شاهنامۀ مردمان فنلاند را بازگو میکند که در آن سه خواستگار بیپرده همانند خورشیدها، ماهها و جوان ستارگان (باستانیترین پسرک ستارۀ تيرك چپ زمین) پدیدار میشوند و دوشیزه دگرباره بر دگرسهباره فرود میآید.
♨️ پس بنابراین چالش کوچک ما به یک افسانۀ ستارگان رسید! مایۀ افسوس است که ما با این روشنگری به پایانبندی نرسیدهایم. پرسشها همچنان پایدارند، چون ما همسو با برخی افسانهپژوهان باور نداریم که افسانهها از آسمان فراخوانده میشدهاند. به جایش ما همسو با «خاور راست» [پانویس]«راست» (۱۹۰۹، ۸ و پیش رویش) داوری میکنیم که آنها به آسمان تابانده میشدهاند، پس از آنکه جایی دیگر زیر آسمانههای روشنِ مردمی پدیدار شده بودند. اگرچه همین درونۀ مردمی است که در کنجکاوی ماست.
♻️ برگردان از «فرزند» به پارسی: محمد پورفر
⚡️ Freud; Das Motiv der Kästchenwahl (1913)
✔️ ادامه در:
@PSYCIN ✨ رسانۀ روانسینمایی
