This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅روایت کویر برای من؛ همواره روایت داستان بخشی از آفرینش زمین است با پایانی باز...روایت فضاهای خالی و خیالی...سکون در سکونتی سخت و محض...گویی زمین در فصل بندی آفرینش خود به ترتیب بعد از آفرینندگی جنگلها و کوهها و دریاها و دشت ها ؛با پایانی باز به سراغ روایت فصل آخر خود یعنی روایت کویر لَخت و لُخت خود می رود و ناگهان روایت خود را نیمه تمام رها می کند.تعلیقی پر رمز و راز و یگانه؛ بکر با بکارتی سربلند. آنجا که به هیچ جنبنده ای اجازه تجاوز به حریم خود را نمی دهد.رویش و زایشش صرفا در خود است و برای خود و پر از جاهای خالی تا آنجا که چشم سوی دیدنش قد میدهد.
به همین دلیل ساده وقتی چشم در چشمش می نهی؛ خیره گی زیبنده و غافلگیر کننده ای تو را از پای در می آورد و آن هنگام که پا بر شنهای روان آن می گذاری بعنوان خواننده - زائری تشنه که به خوانش کویر پا نهاده تو را دعوت به عشقبازی ناتمام با تمام تنِ نانوشته و ناخوانا خود می کند..تن ناتمام ِ زیباروی لخت و لخت خود...
🎬✍: #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
به همین دلیل ساده وقتی چشم در چشمش می نهی؛ خیره گی زیبنده و غافلگیر کننده ای تو را از پای در می آورد و آن هنگام که پا بر شنهای روان آن می گذاری بعنوان خواننده - زائری تشنه که به خوانش کویر پا نهاده تو را دعوت به عشقبازی ناتمام با تمام تنِ نانوشته و ناخوانا خود می کند..تن ناتمام ِ زیباروی لخت و لخت خود...
🎬✍: #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza Kordbacheh)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"برف ببارد یا باران
اصلا چه فرقی دارد
برای باور زمستان
همین جای نبودنت کافیست..!"
🎬🎙ویدیو آرت و دکلمه:
#رضا_کردبچه
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
اصلا چه فرقی دارد
برای باور زمستان
همین جای نبودنت کافیست..!"
🎬🎙ویدیو آرت و دکلمه:
#رضا_کردبچه
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✏"نانِ شب..."
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*(تقدیم به دستهای خالی از نان اینروزهای کارگران وطن..)
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_kordbacheh
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*(تقدیم به دستهای خالی از نان اینروزهای کارگران وطن..)
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_kordbacheh
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza Kordbacheh)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸️خوابیم و خراب از ریشه...
نه انتخاب هیچ نماینده فردی
نه هیچ دیکتاتور مستبدی
نه هیچ حکومت دموکراتیکی
نه هیچ کدام و نه هیچ چیز دیگری
قادر به اصلاح ریشه های خراب نخواهند بود.
زیرا که همگی خوابیم وخراب؛ از ریشه...
هیچ چیزافراد یک جامعه را زندانی نمیکند
مگر افکارشان
و هیچ چیز کنترلشان نمی کند
جز عقایدشان
و جامعه ای که بازتاب دهنده مجموع هیچ های افراد آن باشد; همچون آیینه ای ست در برابر یک هیچ بزرگ!
یک بی ریشه گی عمیق و دردناک...
✏🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
نه انتخاب هیچ نماینده فردی
نه هیچ دیکتاتور مستبدی
نه هیچ حکومت دموکراتیکی
نه هیچ کدام و نه هیچ چیز دیگری
قادر به اصلاح ریشه های خراب نخواهند بود.
زیرا که همگی خوابیم وخراب؛ از ریشه...
هیچ چیزافراد یک جامعه را زندانی نمیکند
مگر افکارشان
و هیچ چیز کنترلشان نمی کند
جز عقایدشان
و جامعه ای که بازتاب دهنده مجموع هیچ های افراد آن باشد; همچون آیینه ای ست در برابر یک هیچ بزرگ!
یک بی ریشه گی عمیق و دردناک...
✏🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸️در باب مفهوم عمیق دستها...
✍رضا کردبچه
🎬پرتره ای از سینماگر شاعرانه ی دستها؛ روبرت برسون.
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🎬پرتره ای از سینماگر شاعرانه ی دستها؛ روبرت برسون.
@R_Kordbacheh
🔸️درباب مفهوم عمیق دستها...
( از دست دادن و دست دادن ها)
✍رضا کردبچه
✅از آن زمان که نشانِ تعاملِ انسان راستین در بهم فشردن دو دست راست در سکه های روم باستان حکاکی گردید و مقرر شد تا انسانها برای حسن نیت و راستی روابط دوستانه خود دیگر سلاح بر یکدیگر نکِشند و دیگری را نکُشند ؛ دستها از دوئل های خسته انسان یاغی خلع سلاح و از تعاریف مستعمل خود به مثابه آلتی خشن برای خونریزی ها و قدرت طلبی ها تهی گردید.از اینرو انسانها مفهوم نوینی در تبادل و ارتباط بواسطه میانجی زبانها( زبان دستها) بنا نهاد،ارتباطی جدا از تعاریف قرون قبل ترخود که صرفا بر آن روابط کلامی و دیالکتیکی گفتاری حاکم بود...در قرونی که سقراطیون و افلاطونیان دیالکتیک را صرفا مبنای کسب معرفت و ارتباط می دانستند و گفتار و متافیزیک بیان،بنای جستجوی حقیقت و تعامل ذهنی انسانها گردید، زیرا آنچه را به امکان تجربه و عین در می آمد را نشان کفر می دانستند.
اما در خصوص خاستگاه گونا گونی جدایی ها و از دست دادن ها شاید زمان و مکان مستدل و دقیقی نشود برای آن متصور شد...از دست دادن های مدام در جنگها و قدرت نمایی های انسان علیه انسان..ازدست دادن های تراژدیک و عاشقانه انسان جدای انسان و یا از دست دادن های دردناک بیماری در بدن انسان؛ سبقه ای به اندازه حیات خسته و فرسوده بشری دارد...از کهنسالترین تمدنهای بجا مانده انسانی در بین النهرین در حدود چندین هزار سال قبل تا پیدایش خط و زایش اولین تغزل های عاشقانه حک شده در لوح های رُسی در سومریان باستان، تا پاندمی های هولناک بیماری های کشنده قرون متمادی تا به امروز، همگی نشان از ناتوانی و دست های خالی انسانی دارد که توهم تعالی اَبر انسانی بودنش در ابرهای خیال، تمام ذهنش را احاطه کرده بود.
دستهایی که می توانستند در تردستی های عاشقانه یکدیگر را در آغوش گیرند و سرپناه زیستنی آرام باشند؛ حالا دیگر در تعارض و تعاریف بلاتکلیف و معطل خود به قرون حاضر رسیده اند.دستهای نا مهربان،دستهای آلوده شرور،دستهای ناقل بیمار!
مشت های گره کرده وخروشان یک دست، مشت های خالی ازنان ِداس و چکش بدست ،مشت های مصمم نسلی خسته اما یکدست...همه و همه با امید تحقق آرمانهای مهمترین انقلابهای صنعتی و سیاسی- اجتماعی قرون اخیر ،هدفی جز جهش انسان بسوی ایده آلهای ذهنی و عینی خود نداشتند...ظهور "ایسم" و "ایست" های مختلف مکاتب علوم اجتماعی در نگارش دست ها و ذهن های کنشگر نظریه پردازان آن به تبع پیشترفت های گسترده جوامع وارد مرحله نوینی گردید..علم فیزیک اجتماعی آگوست کنت برای تعاریف اولیه خود از جامعه شناسی شکل و شمایل امروزی و آکادمیک تری گرفت تا دستهای انسان در پوست گردو آنومی های مختلف نماند که ماند! بروز جنگ های عبث جهانی، تجاوز به طبیعت بی جان ، اپیدمی های بیماری هولناک و دیگر موارد دردناک دست ساز ساخت بشر ،این مسئله مهم را بیش از پیش آشکار ساخت که انسانها در نزدیک شدن بیش از حد بهم می سوزند و ریشه های یکدیگر را بی رحمانه می سوزانند..
از همین رو پیشنهادهایی از قبیل اصل "فاصله گذاری های اجتماعی "مطرح گردید که با احتساب رعایت حق تقدم مرگ، انسان قاتل را از انسان ناقلِ بیمار جدا خواهد ساخت!
و سخن آخر اینکه نوربرت الیاس در جایی می گوید: "این قدرت نابودگری خود انسانها بدست خود است که باید از آن ترسید ؛ نه قدرت بمب های هسته ای ساخته شده بدست آن". از اینرو وزارت بهداشت جهانی اخیرا مطرح نموده است که براساس آخرین شواهد امر در بحران هولناک و غیر قابل کنترل بیماری اخیر ؛ انسانها دیگر باید برای همیشه دست دادن را فراموش کنند! زیرا که دست دادن و ادامه تماس درحیات بشری امکان از دست دادنهای بیشتر و ویرانی های هولناک تری را در یک تراژدی تمام عیار نصیب آنان خواهد کرد...تراژدی فراموشی و خاموشی آرام آرام انسان به دست انسان!
@R_kordbacheh
( از دست دادن و دست دادن ها)
✍رضا کردبچه
✅از آن زمان که نشانِ تعاملِ انسان راستین در بهم فشردن دو دست راست در سکه های روم باستان حکاکی گردید و مقرر شد تا انسانها برای حسن نیت و راستی روابط دوستانه خود دیگر سلاح بر یکدیگر نکِشند و دیگری را نکُشند ؛ دستها از دوئل های خسته انسان یاغی خلع سلاح و از تعاریف مستعمل خود به مثابه آلتی خشن برای خونریزی ها و قدرت طلبی ها تهی گردید.از اینرو انسانها مفهوم نوینی در تبادل و ارتباط بواسطه میانجی زبانها( زبان دستها) بنا نهاد،ارتباطی جدا از تعاریف قرون قبل ترخود که صرفا بر آن روابط کلامی و دیالکتیکی گفتاری حاکم بود...در قرونی که سقراطیون و افلاطونیان دیالکتیک را صرفا مبنای کسب معرفت و ارتباط می دانستند و گفتار و متافیزیک بیان،بنای جستجوی حقیقت و تعامل ذهنی انسانها گردید، زیرا آنچه را به امکان تجربه و عین در می آمد را نشان کفر می دانستند.
اما در خصوص خاستگاه گونا گونی جدایی ها و از دست دادن ها شاید زمان و مکان مستدل و دقیقی نشود برای آن متصور شد...از دست دادن های مدام در جنگها و قدرت نمایی های انسان علیه انسان..ازدست دادن های تراژدیک و عاشقانه انسان جدای انسان و یا از دست دادن های دردناک بیماری در بدن انسان؛ سبقه ای به اندازه حیات خسته و فرسوده بشری دارد...از کهنسالترین تمدنهای بجا مانده انسانی در بین النهرین در حدود چندین هزار سال قبل تا پیدایش خط و زایش اولین تغزل های عاشقانه حک شده در لوح های رُسی در سومریان باستان، تا پاندمی های هولناک بیماری های کشنده قرون متمادی تا به امروز، همگی نشان از ناتوانی و دست های خالی انسانی دارد که توهم تعالی اَبر انسانی بودنش در ابرهای خیال، تمام ذهنش را احاطه کرده بود.
دستهایی که می توانستند در تردستی های عاشقانه یکدیگر را در آغوش گیرند و سرپناه زیستنی آرام باشند؛ حالا دیگر در تعارض و تعاریف بلاتکلیف و معطل خود به قرون حاضر رسیده اند.دستهای نا مهربان،دستهای آلوده شرور،دستهای ناقل بیمار!
مشت های گره کرده وخروشان یک دست، مشت های خالی ازنان ِداس و چکش بدست ،مشت های مصمم نسلی خسته اما یکدست...همه و همه با امید تحقق آرمانهای مهمترین انقلابهای صنعتی و سیاسی- اجتماعی قرون اخیر ،هدفی جز جهش انسان بسوی ایده آلهای ذهنی و عینی خود نداشتند...ظهور "ایسم" و "ایست" های مختلف مکاتب علوم اجتماعی در نگارش دست ها و ذهن های کنشگر نظریه پردازان آن به تبع پیشترفت های گسترده جوامع وارد مرحله نوینی گردید..علم فیزیک اجتماعی آگوست کنت برای تعاریف اولیه خود از جامعه شناسی شکل و شمایل امروزی و آکادمیک تری گرفت تا دستهای انسان در پوست گردو آنومی های مختلف نماند که ماند! بروز جنگ های عبث جهانی، تجاوز به طبیعت بی جان ، اپیدمی های بیماری هولناک و دیگر موارد دردناک دست ساز ساخت بشر ،این مسئله مهم را بیش از پیش آشکار ساخت که انسانها در نزدیک شدن بیش از حد بهم می سوزند و ریشه های یکدیگر را بی رحمانه می سوزانند..
از همین رو پیشنهادهایی از قبیل اصل "فاصله گذاری های اجتماعی "مطرح گردید که با احتساب رعایت حق تقدم مرگ، انسان قاتل را از انسان ناقلِ بیمار جدا خواهد ساخت!
و سخن آخر اینکه نوربرت الیاس در جایی می گوید: "این قدرت نابودگری خود انسانها بدست خود است که باید از آن ترسید ؛ نه قدرت بمب های هسته ای ساخته شده بدست آن". از اینرو وزارت بهداشت جهانی اخیرا مطرح نموده است که براساس آخرین شواهد امر در بحران هولناک و غیر قابل کنترل بیماری اخیر ؛ انسانها دیگر باید برای همیشه دست دادن را فراموش کنند! زیرا که دست دادن و ادامه تماس درحیات بشری امکان از دست دادنهای بیشتر و ویرانی های هولناک تری را در یک تراژدی تمام عیار نصیب آنان خواهد کرد...تراژدی فراموشی و خاموشی آرام آرام انسان به دست انسان!
@R_kordbacheh
🔸️تنهایی و انسان هولوگرامی
*(یادداشتی برفیلم Her ساخته اسپایک جونز)
✍رضا کردبچه(دانشجو دکتری جامعه شناسی)
🔹️او از تنهایی عمیقی رنج میکشد ، در ضمیر ناخودآگاه خود، ضمیر غائب "او"(Her) را با کمک تکنولوژی وسیستم هوشمند می یابد ، او با او دیگر تنها نیست ، او عاشق اوی دیگری می شود در یک زندگی بدلی و غیر واقع، اما خوشبخت و هوشمند..یک خوشبختی با هوش مصنوعی مکانیکی اما واقعی، بدون دخالت انسان دیگری با احساس واقعی!
🔹️فیلم "Her" ساخته اسپایک جونز روایت انسان تنها شده سال ۲۰۲۵ است، انسان در آینده ی نزدیک احتضار...انسان متکی به تکنولوژی هوشمند ،انسان مکانیکی انسان بدون حافظه کوتاه مدت حواس و بلند مدت یادآوری احساس... انسان تلفن همراه بدستِ بدون همراه و تنها که به ناچار با چند پردازنده جمع شده در یک گوشی زندگی مشترک خود را سالهاست آغاز نموده است.. او با گوشی همراه خود به رختخواب می رود، با او به سفر می رود، او با او می گرید، با او می خندد، می رقصد و حتی با او ازدواج می کند( شخصی بنام آرون چروناک در کشور آمریکا با گوشی آیفون خود ازدواج نموده است)
🔹️انسان با سرعت سرسام آوری به تجزیه و انحلال خود روی آورده است... فاصلهگذاری ها، کناره گیری ها، ویروس ها ، کاهش ارتباط ها، تماس ها، صداها، چشم ها، طعم لبخندها، عطر در آغوش کشیدنها، همه و همه سرآغاز تنهایی عظیم و بزرگی ست که در پی است و پیش رو...شخصا معتقدم قدم به عصر ارتباط با انسان نامرئی،"انسان هولوگرامی"خواهیم گذاشت که به فرمان ما حاضر شود و به فرمان دیگری غایب! قطعا خلل غیاب انسان و سلب عواطف انسانی با ایجاب تکنولوژی های به روز تر اما غیر جایگزین، جایگزین خواهد گردید،اما پیش بینی من نابودی و محو شدن تمام دانش علوم انسانی واجتماعی خواهد بود درغیاب انسانِ واقع در بازنمودگی یک جامعه غیر واقعی!
#سینما 🎬
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
*(یادداشتی برفیلم Her ساخته اسپایک جونز)
✍رضا کردبچه(دانشجو دکتری جامعه شناسی)
🔹️او از تنهایی عمیقی رنج میکشد ، در ضمیر ناخودآگاه خود، ضمیر غائب "او"(Her) را با کمک تکنولوژی وسیستم هوشمند می یابد ، او با او دیگر تنها نیست ، او عاشق اوی دیگری می شود در یک زندگی بدلی و غیر واقع، اما خوشبخت و هوشمند..یک خوشبختی با هوش مصنوعی مکانیکی اما واقعی، بدون دخالت انسان دیگری با احساس واقعی!
🔹️فیلم "Her" ساخته اسپایک جونز روایت انسان تنها شده سال ۲۰۲۵ است، انسان در آینده ی نزدیک احتضار...انسان متکی به تکنولوژی هوشمند ،انسان مکانیکی انسان بدون حافظه کوتاه مدت حواس و بلند مدت یادآوری احساس... انسان تلفن همراه بدستِ بدون همراه و تنها که به ناچار با چند پردازنده جمع شده در یک گوشی زندگی مشترک خود را سالهاست آغاز نموده است.. او با گوشی همراه خود به رختخواب می رود، با او به سفر می رود، او با او می گرید، با او می خندد، می رقصد و حتی با او ازدواج می کند( شخصی بنام آرون چروناک در کشور آمریکا با گوشی آیفون خود ازدواج نموده است)
🔹️انسان با سرعت سرسام آوری به تجزیه و انحلال خود روی آورده است... فاصلهگذاری ها، کناره گیری ها، ویروس ها ، کاهش ارتباط ها، تماس ها، صداها، چشم ها، طعم لبخندها، عطر در آغوش کشیدنها، همه و همه سرآغاز تنهایی عظیم و بزرگی ست که در پی است و پیش رو...شخصا معتقدم قدم به عصر ارتباط با انسان نامرئی،"انسان هولوگرامی"خواهیم گذاشت که به فرمان ما حاضر شود و به فرمان دیگری غایب! قطعا خلل غیاب انسان و سلب عواطف انسانی با ایجاب تکنولوژی های به روز تر اما غیر جایگزین، جایگزین خواهد گردید،اما پیش بینی من نابودی و محو شدن تمام دانش علوم انسانی واجتماعی خواهد بود درغیاب انسانِ واقع در بازنمودگی یک جامعه غیر واقعی!
#سینما 🎬
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔸️لذت ممنوعه فوتبال!
✍رضا کردبچه(دانشجو دکتری جامعه شناسی)
✅فوتبال به مثابه امر قدسی در مستطیل سبز با توپی غلتان و دروازه هایی با سپیدی تورهایی است برای به ثمر رسیدن خواسته ای متعالی بر زمین..
آنجا که به درستی "امیل دورکیم" از بنیانگذاران اصیل علم جامعه شناسی ورزشگاههارا به مثابه پرستشگاههایی می دانست که انسان ها برای مدتی معین به پرستش امر مذهبی می پردازند...گویی ورزش امر مقدسی است که باید در ورای شکست ها و پیروزی ها حفظ شود..از نقطه نظر وی درست است که فوتبال برای مردم موضوع مرگ و زندگی است ؛ اما بسیاری از مردم - چه برنده و چه بازنده - ایمان خود را به فوتبال از دست نمی دهند..! گویی فوتبال خالق و معنا دهنده هستی این افراد است.
فوتبالی که ملل گوناگونی داعیه ساخت آنرا دارند از چینی های باستان در سلسله هان ( ۲۰۰ سال قبل از میلاد) که نام " تسوچو" را بر آن نهادند تا مردمان انگلستان در قرن نهم میلادی که به دنبال توپی که از مثانه خوک ساخته شده بود می دویدند که بعدها اما بدلیل اینکه باعث تولید سر و صدای زیاد و شادی بیش از حد میشد این بازی از طرف کلیسا ممنوع گردید!
🔹️فوتبال به مثابه زبان جدید و فراگیر در بین ملل مختلف دنیا، پیوند دهنده حسهای مشترک جمعی در زمانی واحد اما مشترک است که در قرن بیستم با گسترش جوامع شهرنشینی طبیعتا از حاشیه به متن اجتماعی خود کشیده شد و ساختارها و قواعد بازیهای زبانی آن در مستطیل سبز نیز گسترده تر گردیده است...اگر از ساخت و پاخت های فسادهای مالی و مافیایی و همچنین جنگهای قرمز کشیده شده بر چمن سبز صلح بگذریم ، آنگاه که حکومت ها قادر نبودند کشمکش هاو قدرت طلبی های خود در بیرون مرزهای خود حل نمایند؛ می توان گفت که فوتبال بنا به تعبیر مارسل موس ( بنیانگذار جامعه شناسی ورزش) تاثیر گذارترین حرکت فرهنگی خواهد بود که بدن در بستر اجتماعی خود می تواند به نمایش بگذارد و قابل تسری به سایر افراد جامعه خواهد بود..اشک ها ولبخندها، باخت ها و بردها ،اسطوره ها، نمادها، شادی ها و جیمی جامپ ها و یا حتی عادتواره های نمادینی از قبیل شادی بعد از گل که قابل انتقال از یک نسل به نسل دیگر در مفهوم پیر بوردویی است( Habitus) از طریق همین فوتبال قابل حس و درک است...
اما احساس تلخ همین زمانی ست که شور و هیاهوی لذت بخش غائب ِحاکم بر تن مهجور ورزشگاهها و صفحات بی انگیزه نمایشگرها ،بدلیل حادترین اپیدمی همه گیر هولناک قرن تن به سمپاشی داده اند و خالی از تماشاچیان در خانه گریز شده اند!
🔹️براستی سوال اساسی را در آخر میتوان از منظر نوربرت الیاس در خصوص نظریه ایشان در خصوص ورزش و فرایند متمدن شدن پرسید..وی معتقد بود که رفتار خشن و خشونت بار در فرایند متمدن شدن کنترل می گردد و به تعادل می رسد؛ در واقع بکار گیری قاعده مند خشونت بازتاب متمدن شدن در ورزش است.. اما انسان همان انسان ذاتا متمایل به خشونت صرف و رفتار خشونت آمیز است که به طبع، ورزش های میدانی و ورزشگاهها تا حدودی در تخلیه بار هیجان و یا خشونت ناشی از اوباشی گری( وندالیسم) حاکم بر آن می کاهند.حال سوال اساسی در اینجا مطرح است که با تعطیلی ورزشگاهها و عدم تخلیه بار روانی تماشاگران و بیننده های ورزش هایی مانند فوتبال چه عواقب و صدمات اجتماعی ناشی از انباشتگی ها و سرخوردگی های ناشی از سلب این لذت بینظیر در دراز مدت در پیش رو جوامع خواهد بود؟ سلب لذت فوتبال؛ لذت ممنوعه فوتبال!
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه(دانشجو دکتری جامعه شناسی)
✅فوتبال به مثابه امر قدسی در مستطیل سبز با توپی غلتان و دروازه هایی با سپیدی تورهایی است برای به ثمر رسیدن خواسته ای متعالی بر زمین..
آنجا که به درستی "امیل دورکیم" از بنیانگذاران اصیل علم جامعه شناسی ورزشگاههارا به مثابه پرستشگاههایی می دانست که انسان ها برای مدتی معین به پرستش امر مذهبی می پردازند...گویی ورزش امر مقدسی است که باید در ورای شکست ها و پیروزی ها حفظ شود..از نقطه نظر وی درست است که فوتبال برای مردم موضوع مرگ و زندگی است ؛ اما بسیاری از مردم - چه برنده و چه بازنده - ایمان خود را به فوتبال از دست نمی دهند..! گویی فوتبال خالق و معنا دهنده هستی این افراد است.
فوتبالی که ملل گوناگونی داعیه ساخت آنرا دارند از چینی های باستان در سلسله هان ( ۲۰۰ سال قبل از میلاد) که نام " تسوچو" را بر آن نهادند تا مردمان انگلستان در قرن نهم میلادی که به دنبال توپی که از مثانه خوک ساخته شده بود می دویدند که بعدها اما بدلیل اینکه باعث تولید سر و صدای زیاد و شادی بیش از حد میشد این بازی از طرف کلیسا ممنوع گردید!
🔹️فوتبال به مثابه زبان جدید و فراگیر در بین ملل مختلف دنیا، پیوند دهنده حسهای مشترک جمعی در زمانی واحد اما مشترک است که در قرن بیستم با گسترش جوامع شهرنشینی طبیعتا از حاشیه به متن اجتماعی خود کشیده شد و ساختارها و قواعد بازیهای زبانی آن در مستطیل سبز نیز گسترده تر گردیده است...اگر از ساخت و پاخت های فسادهای مالی و مافیایی و همچنین جنگهای قرمز کشیده شده بر چمن سبز صلح بگذریم ، آنگاه که حکومت ها قادر نبودند کشمکش هاو قدرت طلبی های خود در بیرون مرزهای خود حل نمایند؛ می توان گفت که فوتبال بنا به تعبیر مارسل موس ( بنیانگذار جامعه شناسی ورزش) تاثیر گذارترین حرکت فرهنگی خواهد بود که بدن در بستر اجتماعی خود می تواند به نمایش بگذارد و قابل تسری به سایر افراد جامعه خواهد بود..اشک ها ولبخندها، باخت ها و بردها ،اسطوره ها، نمادها، شادی ها و جیمی جامپ ها و یا حتی عادتواره های نمادینی از قبیل شادی بعد از گل که قابل انتقال از یک نسل به نسل دیگر در مفهوم پیر بوردویی است( Habitus) از طریق همین فوتبال قابل حس و درک است...
اما احساس تلخ همین زمانی ست که شور و هیاهوی لذت بخش غائب ِحاکم بر تن مهجور ورزشگاهها و صفحات بی انگیزه نمایشگرها ،بدلیل حادترین اپیدمی همه گیر هولناک قرن تن به سمپاشی داده اند و خالی از تماشاچیان در خانه گریز شده اند!
🔹️براستی سوال اساسی را در آخر میتوان از منظر نوربرت الیاس در خصوص نظریه ایشان در خصوص ورزش و فرایند متمدن شدن پرسید..وی معتقد بود که رفتار خشن و خشونت بار در فرایند متمدن شدن کنترل می گردد و به تعادل می رسد؛ در واقع بکار گیری قاعده مند خشونت بازتاب متمدن شدن در ورزش است.. اما انسان همان انسان ذاتا متمایل به خشونت صرف و رفتار خشونت آمیز است که به طبع، ورزش های میدانی و ورزشگاهها تا حدودی در تخلیه بار هیجان و یا خشونت ناشی از اوباشی گری( وندالیسم) حاکم بر آن می کاهند.حال سوال اساسی در اینجا مطرح است که با تعطیلی ورزشگاهها و عدم تخلیه بار روانی تماشاگران و بیننده های ورزش هایی مانند فوتبال چه عواقب و صدمات اجتماعی ناشی از انباشتگی ها و سرخوردگی های ناشی از سلب این لذت بینظیر در دراز مدت در پیش رو جوامع خواهد بود؟ سلب لذت فوتبال؛ لذت ممنوعه فوتبال!
@R_Kordbacheh
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza Kordbacheh)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙گفتگو پیرامون:"موبایل و تغییر تعاملات اجتماعی ..."
🔸️بخشی ازمصاحبه رادیو-تلویزیونی دکتر رضا کردبچه با رادیو گفتگو...
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
🔸️بخشی ازمصاحبه رادیو-تلویزیونی دکتر رضا کردبچه با رادیو گفتگو...
https://www.instagram.com/Reza.kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
✅آرتورکستلردرکتاب گفتگو با مرگ می گوید:
"در فیزیکِ دیوانگی یک سنگریزه نه تنهامیتواند بهمنی را به حرکت درآورد، بلکه متوقفاش هم نیز میتواند بکند".درست مانندریزترین میکرو ارگانیسم دیوانه حاضر درجهان در هیبت کرونا؛که توان به حرکت در آوردن مهیب ترین بهمن و آفت قرن را در چرخش دیوانه وار زمین در سراشیبی سقوط به همراه خود داشت؛ولی تفاوت اصلی در اینجاست که آنچه می تواند تنها آنرا متوقف کند، بزرگترین خواست بشریت در انتخاب صحیح ترین شکل زیستن است و نه هیچ چیز دیگر!
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
"در فیزیکِ دیوانگی یک سنگریزه نه تنهامیتواند بهمنی را به حرکت درآورد، بلکه متوقفاش هم نیز میتواند بکند".درست مانندریزترین میکرو ارگانیسم دیوانه حاضر درجهان در هیبت کرونا؛که توان به حرکت در آوردن مهیب ترین بهمن و آفت قرن را در چرخش دیوانه وار زمین در سراشیبی سقوط به همراه خود داشت؛ولی تفاوت اصلی در اینجاست که آنچه می تواند تنها آنرا متوقف کند، بزرگترین خواست بشریت در انتخاب صحیح ترین شکل زیستن است و نه هیچ چیز دیگر!
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
🔸️در بابِ روسپیگری کتاب و جامعه!
✍رضا کردبچه
🔞خوانش این متن به افراد زیر ۱۸ توصیه نمیشود.
@R_kordbacheh
✍رضا کردبچه
🔞خوانش این متن به افراد زیر ۱۸ توصیه نمیشود.
@R_kordbacheh
🔸در بابِ روسپیگری کتاب و جامعه
✍رضاکردبچه(دانشجودکتری جامعه شناسی)
🔞خوانش این متن به افراد زیر ۱۸ توصیه نمیشود
✅والتر بنیامین از نظریه پردازان ناشناخته مکتب فرانکفورت در کتاب خیابان یکطرفه در باب روسپیگری و کتاب می گوید: "کتاب ها و روسپی ها را میتوان به بستر برد.کتابها و روسپی ها هردو مردان ویژه خود را دارند، مردانی که از طریق آنها گذران روزگار میکنند: کتاب فروشها و مردان به دنبال لذت جنسی "
آری..!کتابها و روسپی ها را میتوان به بستر برد در بستری نرم، یکی در آمیزشی سخت و عاشقانه با ذهن و دیگری در آمیختن تن مشوش و مضطرب از بازیگوشی های دو تن،خنیاگران روح و جسم که در دست به دست شدنهای مدام و دستمالی شدن های پی در پی خوانش های متفاوت خود را عرضه اندام میکنند! گشودن ودر آغوش کشیدن،این سرآغاز لذت بهره مندی ست،گشودنی متوسط از میان و تمایلاتی پنهان که در سطور تن های سپید رخ می نمایاند؛ زیبایی پستی بلندی های سطور و مکث های ویرگول دار که یک نفس نباید خواند و تامل در هر سطر در هر نقطه از جایی که نبض بدن را حس کرد ؛ فراز و فرودهایی که خود را به رخ میکشند و لذت را چندبرابر...براستی که نه کتاب ها برای دقایق ارزش قائلند و نه روسپی ها! آنگاه که به دستشان گیری تعجیل گذر دقایق را حس خواهی کرد و زمان یکسر غایب میشود در لذت خواندن متن و تن؛ و شب به صبح و صبح به خیرگی آفتاب پیوند میخورد...هر کدام در مکان های خود آرام و متین مستقرند؛ در مکانهای شخصی چون کتابخانه ها یا معابر عمومی چون خلوتِ خیابانها...انتظار فصل مشترکی ست که آنها با ترفندخاص مخاطبانشان را به سمت خود میکشند...انتظار دستی برای لمس توسط تشنگان علم و تن؛ دانشجویان ناکام ِ کتاب بدست و جوانان ناگزیرِ آلت بدستِ بریده از هسته شکل گیری خانواده نهاد؛ همبسترانی که نقش هایشان گاه عوض میشود..جوانانِ گرسنه خواندن و یا ولع دانشجویان بیقرار تن...اما نکته حائز اهمیت اینست که اگر کسی که کتاب ها یا روسپی ها را تصاحب کند، بندرت شاهد مرگشان خواهد شد..پیش از آنکه عمرشان به سر رسد گم و گور می شوند!
🔹️تاریخ،ناظری صبور است و آموزگاری سخت، با درسهای آموزنده ای از تقدیر مردمان گوناگونِ قرون متمادی،تاریخ تقدیر های عجیبی از نابودی ملتها را طی سالیان دراز رقم زده ست، گاه به واسطه تاراج و نابود پشتوانه فرهنگی یک ملت ناشی از کتاب سوزی و اندیشه سوزی در آتش نفرت و جهل، و گاه به واسطه تاراج اقتصادی و سیاسی حاصل از تن فروشی بخشهایی از تنِ پاره پاره شده خاک وطن و گاه تاراج جنسی و بهره کشی از زنان در روسپیگری های گوناگون درونی و بیرونی...می گویند برای از بین بردن تاریخ هر ملتی باید کتابهایشان را به آتش کشید و خاطره جمعی فرهنگی آنها رانابود کرد..اما شخصا معتقدم برای از بین بردن تاریخ ملتی علاوه بر سوزاندن کتابها؛ باید زنانشان را نیز به بند کشید؛ به بند تن فروشی و روسپیگری به دلایلی چون فقر و گرسنگی تن های جنسی شان ..که آن دیگر تن فروشی یک تن نیست؛ تن فروشی یک زن، روسپیگری یکنسل است.نسلی که از دامن آن زن زاده و متولد میشوند...نسلهای گرسنه ماقبل، نسلهای محتاج بی مایه تری پرورش خواهند داد من بعد...کنیزهای بی بدیل جنسی بعضا در محل کار، تحصیل یا حتی کنیز جنسی به مثابه جهاد بزرگ همسرداری و فرزند آوری در خانه!
🔹️شخصا معتقدم روسپیگری صرفا تن فروشی تن در معنای حقیقی بدنِ حراج شده نیست...روسپیگری حقیقی فاحشگی ذهن است،روسپیگری ذهن ناشی از فقر ، فقر آگاهی، فقر مطالعه ، فقری که سبب میشود بدن به هر حقارتی تن بدهد و هر عقیده و ایدئولوژی را بدون تامل بپذیرد...حقارتی که آفت ِجمعی فرهنگ ملتی میشود که کتاب و قرائت کتاب را نه تنها از سبد غذایی-آگاهی روزانه خود حذف کرده است ؛ بلکه آنرا با فست فودها و اغذیه فروشی های جدید معاوضه کرده است و سرقفلی کهن ترین کتابفروشی های شهرش به مدرن ترین و لذیذ ترین Delivery های اغذیه فروشی بدل کرده است.. و سخن آخر اینکه ذهن، قبل از آنکه کتابی را، روسپیگری کتابی را به آتش بکشاند و از آن خرسند و مسرور باشد؛ فاحشگی خود را، همه را به رخ می کشاند و ذهن جمعی جامعه رابه آتش می کشاند و نابود می سازد..!
@R_Kordbacheh
✍رضاکردبچه(دانشجودکتری جامعه شناسی)
🔞خوانش این متن به افراد زیر ۱۸ توصیه نمیشود
✅والتر بنیامین از نظریه پردازان ناشناخته مکتب فرانکفورت در کتاب خیابان یکطرفه در باب روسپیگری و کتاب می گوید: "کتاب ها و روسپی ها را میتوان به بستر برد.کتابها و روسپی ها هردو مردان ویژه خود را دارند، مردانی که از طریق آنها گذران روزگار میکنند: کتاب فروشها و مردان به دنبال لذت جنسی "
آری..!کتابها و روسپی ها را میتوان به بستر برد در بستری نرم، یکی در آمیزشی سخت و عاشقانه با ذهن و دیگری در آمیختن تن مشوش و مضطرب از بازیگوشی های دو تن،خنیاگران روح و جسم که در دست به دست شدنهای مدام و دستمالی شدن های پی در پی خوانش های متفاوت خود را عرضه اندام میکنند! گشودن ودر آغوش کشیدن،این سرآغاز لذت بهره مندی ست،گشودنی متوسط از میان و تمایلاتی پنهان که در سطور تن های سپید رخ می نمایاند؛ زیبایی پستی بلندی های سطور و مکث های ویرگول دار که یک نفس نباید خواند و تامل در هر سطر در هر نقطه از جایی که نبض بدن را حس کرد ؛ فراز و فرودهایی که خود را به رخ میکشند و لذت را چندبرابر...براستی که نه کتاب ها برای دقایق ارزش قائلند و نه روسپی ها! آنگاه که به دستشان گیری تعجیل گذر دقایق را حس خواهی کرد و زمان یکسر غایب میشود در لذت خواندن متن و تن؛ و شب به صبح و صبح به خیرگی آفتاب پیوند میخورد...هر کدام در مکان های خود آرام و متین مستقرند؛ در مکانهای شخصی چون کتابخانه ها یا معابر عمومی چون خلوتِ خیابانها...انتظار فصل مشترکی ست که آنها با ترفندخاص مخاطبانشان را به سمت خود میکشند...انتظار دستی برای لمس توسط تشنگان علم و تن؛ دانشجویان ناکام ِ کتاب بدست و جوانان ناگزیرِ آلت بدستِ بریده از هسته شکل گیری خانواده نهاد؛ همبسترانی که نقش هایشان گاه عوض میشود..جوانانِ گرسنه خواندن و یا ولع دانشجویان بیقرار تن...اما نکته حائز اهمیت اینست که اگر کسی که کتاب ها یا روسپی ها را تصاحب کند، بندرت شاهد مرگشان خواهد شد..پیش از آنکه عمرشان به سر رسد گم و گور می شوند!
🔹️تاریخ،ناظری صبور است و آموزگاری سخت، با درسهای آموزنده ای از تقدیر مردمان گوناگونِ قرون متمادی،تاریخ تقدیر های عجیبی از نابودی ملتها را طی سالیان دراز رقم زده ست، گاه به واسطه تاراج و نابود پشتوانه فرهنگی یک ملت ناشی از کتاب سوزی و اندیشه سوزی در آتش نفرت و جهل، و گاه به واسطه تاراج اقتصادی و سیاسی حاصل از تن فروشی بخشهایی از تنِ پاره پاره شده خاک وطن و گاه تاراج جنسی و بهره کشی از زنان در روسپیگری های گوناگون درونی و بیرونی...می گویند برای از بین بردن تاریخ هر ملتی باید کتابهایشان را به آتش کشید و خاطره جمعی فرهنگی آنها رانابود کرد..اما شخصا معتقدم برای از بین بردن تاریخ ملتی علاوه بر سوزاندن کتابها؛ باید زنانشان را نیز به بند کشید؛ به بند تن فروشی و روسپیگری به دلایلی چون فقر و گرسنگی تن های جنسی شان ..که آن دیگر تن فروشی یک تن نیست؛ تن فروشی یک زن، روسپیگری یکنسل است.نسلی که از دامن آن زن زاده و متولد میشوند...نسلهای گرسنه ماقبل، نسلهای محتاج بی مایه تری پرورش خواهند داد من بعد...کنیزهای بی بدیل جنسی بعضا در محل کار، تحصیل یا حتی کنیز جنسی به مثابه جهاد بزرگ همسرداری و فرزند آوری در خانه!
🔹️شخصا معتقدم روسپیگری صرفا تن فروشی تن در معنای حقیقی بدنِ حراج شده نیست...روسپیگری حقیقی فاحشگی ذهن است،روسپیگری ذهن ناشی از فقر ، فقر آگاهی، فقر مطالعه ، فقری که سبب میشود بدن به هر حقارتی تن بدهد و هر عقیده و ایدئولوژی را بدون تامل بپذیرد...حقارتی که آفت ِجمعی فرهنگ ملتی میشود که کتاب و قرائت کتاب را نه تنها از سبد غذایی-آگاهی روزانه خود حذف کرده است ؛ بلکه آنرا با فست فودها و اغذیه فروشی های جدید معاوضه کرده است و سرقفلی کهن ترین کتابفروشی های شهرش به مدرن ترین و لذیذ ترین Delivery های اغذیه فروشی بدل کرده است.. و سخن آخر اینکه ذهن، قبل از آنکه کتابی را، روسپیگری کتابی را به آتش بکشاند و از آن خرسند و مسرور باشد؛ فاحشگی خود را، همه را به رخ می کشاند و ذهن جمعی جامعه رابه آتش می کشاند و نابود می سازد..!
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"تکرار بی وقفه ی دوستت دارم هایی ست
از شعرهایی که از تو خیس باران می شود
خیالت راحتِ راحت
خیالم کاملا ابری ست
خیالم از خیالت هیچ نمی کاهد..."
✍🎬شعر و ویدیو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
از شعرهایی که از تو خیس باران می شود
خیالت راحتِ راحت
خیالم کاملا ابری ست
خیالم از خیالت هیچ نمی کاهد..."
✍🎬شعر و ویدیو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅فوکودر کتاب"تاریخ جنون"به کشتی دیوانگان اشاره دارد که حامل مجانین شهرهای پسا قرون وسطایی رها شده از جزام بودند...مردمان سالم هر شهر برای رهایی از گزند و آسیب دیوانگان؛ آنان را سوار بر کشتی می نمودند و در تلاطم موج های آب و جنون به پیش رانده می شدند در سرنوشتی نامعلوم تا در نقطه ای نامعلوم تر به گل می نشستند...از اینرو آب در نقشی تطهیر کنندگی و تقدس جاری میشد تا پاکی را از ناپاکی بزداید و همراه خود ببرد...و آنگاه که آب روییده از زمین به خروش می آمد فزونی دیوانگان هر سرزمین امری بدیهی محسوب میشد...دیوانگانی که با بیرحمی بر طبیعت خود تجاوز نموده بودند باید بخشی قربانی میشدنددر تلاطم خشگمین موج های آب و جنون دور شده و سرانجام بر نقطه دورتر دیگری بر گل عبرت بنشینند و اینست سرنوشت سیاه و محتوم مردمانِ بی خرد محکوم ..آنجا که فردوسی بزرگ می گوید:
"بجویی که یک روز بگذشت آب
نسازد خردمند در آن جای خواب.."
🎬✍رضا کردبچه
#سیل
#کشتی_دیوانگان
@R_kordbacheh
"بجویی که یک روز بگذشت آب
نسازد خردمند در آن جای خواب.."
🎬✍رضا کردبچه
#سیل
#کشتی_دیوانگان
@R_kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬برخی فیلمسازان درجهان سینما غرابت بسیارنزدیکی باطبیبان حاذقی دارندکه میتوانند براحتی نبض زندگی وحیات انسان رادردست گیرند ودرد را ازعمق جانکاه انسان بیرون کشند..آلام تو را که ناشی ازبیهودگی زندگیست تشخیص دهند، دستت رادر دست گرفته وبه چشمانت بنگرند وباتجویز نوشدارویی حیات مجدد بدمند..آنان خنیاگرانی هستندکه جادوی سینمارا به اعجازمیرسانند..کیارستمی درسینما همانند"سارتر"درادبیات بی مانندست. مفهوم ذات وجودی انسان رادر فلسفه اگزیستانسیالِ غیر قابل وصف خود به نمایش میگذارد..انسانی که ناگزیر به انتخاب است حتی درمرگ خود،انسانی درمیل به بدل شدن به انسان دیگر،به تصویرکسی بدل شدن در"کلوزآپ" ؛بامرگ صمیمی شدن، یکی شدن درشیرینی"طعم گیلاس"ومزه کردن در کام،با بادرفتن، در ترجیح بر ماندن برزمین بیهوده و "باد با خود خواهد بردن"..نوشتن گاه بیهوده است برتصاویری که خودتمام کننده،مکمل هرتوضیح انضمامی بیهوده دیگریست، اورا که هنگام دیدن آثارش حتی باچشمانی کاملا بسته،تجربه یگانه ای دراتمسفر حضورش درفیلمهایی که انسان رانفس میکشید تو را رها نمیکند،واکنون که جای خالی حضورش دراتمسفر افسوس و آه جاریست!
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز روز اول اردیبهشت ماه است
دیگر نیاز نیست برای روزنامه ها تسلیتی بفرستیم!
او در آستانه چهل سالگی نزیستنش؛
تن اش در بلوغ مرگ است اینچنین...
می گویند مردها در چهل سالگی زیستن به بلوغ می رسند
اما او در چهل چلگی مرگ درد آورش!
مرگی که حیات او را برید اما بر او چیره نشد...
با بدنی تکیده و شکننده ، چشمهای در گود که همچون آشیانه مرغان مهاجر است ، نگاههای پر از شوق و تردیدش به هستی زندگی...
اما در نهایت به زیستنی تمام عیار در شعر رسید...
هرچند تا دمادم مرگ
حس غریبش همانند پرنده ای پریشان و تنها
که قصد رهایی داشت او را رها نکرد..
"چقدر آدم اینجا تنهاست
و در تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
به سراغ من اگر می آیید...."
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
دیگر نیاز نیست برای روزنامه ها تسلیتی بفرستیم!
او در آستانه چهل سالگی نزیستنش؛
تن اش در بلوغ مرگ است اینچنین...
می گویند مردها در چهل سالگی زیستن به بلوغ می رسند
اما او در چهل چلگی مرگ درد آورش!
مرگی که حیات او را برید اما بر او چیره نشد...
با بدنی تکیده و شکننده ، چشمهای در گود که همچون آشیانه مرغان مهاجر است ، نگاههای پر از شوق و تردیدش به هستی زندگی...
اما در نهایت به زیستنی تمام عیار در شعر رسید...
هرچند تا دمادم مرگ
حس غریبش همانند پرنده ای پریشان و تنها
که قصد رهایی داشت او را رها نکرد..
"چقدر آدم اینجا تنهاست
و در تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست.
به سراغ من اگر می آیید...."
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh