Forwarded from Reza Kordbacheh
پست مدرنیسم- رضاکردبچه.pptx
70.2 KB
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"و جز اینم هنری نیست
که آشیانه تو باشم
تخت تو ، تابوتت
یادگاریم و خاطره اکنون
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش یادمان آوازی..."
✍🎙شعر و دکلمه: احمد شاملو
🎬ویدئو آرت: رضا کردبچه
#شعر
@R_Kordbacheh
که آشیانه تو باشم
تخت تو ، تابوتت
یادگاریم و خاطره اکنون
دو پرنده یادمان پروازی
و گلویی خاموش یادمان آوازی..."
✍🎙شعر و دکلمه: احمد شاملو
🎬ویدئو آرت: رضا کردبچه
#شعر
@R_Kordbacheh
✅پیرمرد و فالهایش...
📷 رضا کردبچه
"خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود..."
@R_Kordbacheh
📷 رضا کردبچه
"خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود..."
@R_Kordbacheh
Bahar Delneshin
Banan
🎙استاد بنان
🎶روح اله خالقی
🔹بهاردلنشین یا بهار آرزو یکی از تصنیفهای بهاری و کلاسیک ایرانی و از ترانههای مشهور و ماندگار فارسی با شعری از بیژن ترقی است که نخستین بار در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی با آهنگسازی روحالله خالقی و صدای مخملی غلامحسین بنان اجرا شد و از معدود ترانههای خاطرهانگیزی است که تا کنون جاذبهٔ خود را در میان مردم حفظ کردهاست...تصنیف بهار دلنشین در دستگاه همایون، با مایه آواز یا بیات اصفهان به سرپرستی خالقی و توسط ارکستر گلها نواخته و اجرا شد و برای اولین بار از برنامه رادیویی گلهای رنگارنگ شماره ۲۲۴ پخش شدهاست که هم اکنون این قطعه جاودان را می شنویم..
@R_Kordbacheh
🎶روح اله خالقی
🔹بهاردلنشین یا بهار آرزو یکی از تصنیفهای بهاری و کلاسیک ایرانی و از ترانههای مشهور و ماندگار فارسی با شعری از بیژن ترقی است که نخستین بار در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی با آهنگسازی روحالله خالقی و صدای مخملی غلامحسین بنان اجرا شد و از معدود ترانههای خاطرهانگیزی است که تا کنون جاذبهٔ خود را در میان مردم حفظ کردهاست...تصنیف بهار دلنشین در دستگاه همایون، با مایه آواز یا بیات اصفهان به سرپرستی خالقی و توسط ارکستر گلها نواخته و اجرا شد و برای اولین بار از برنامه رادیویی گلهای رنگارنگ شماره ۲۲۴ پخش شدهاست که هم اکنون این قطعه جاودان را می شنویم..
@R_Kordbacheh
🔸زیرِ خط فرق..!
✍رضا کردبچه
🔹فرق است بین فقر حاصل از نداشته ها و فقر حاصل از داشته ها...فقر نداشته ها، پدیده ایست هم نشین..همانند کویری ست بکر اما تهی و خالی، همنشین انسان کویر نشین از ازل..ماوایی تهی که هیچ جاندار جان شیرین در آن رشد نمیکند..او بدان زیستن عادت میکند.مردمان کویر مردمان سخت کوش کاویدنند از اعماق..گرسنگی بر تن شان آفتاب را ذله میکند، می سوزاند..فقر نداشته ها جان سخت میکند زندگی را.مردمانی که با نداشته ها زیسته اند محتومند به قلت و قانع بودن...به قول شاملوی فقید ،قانع به اندک جایی برای زیستن و اندک جایی برای مردن...فقر نداشته ها، فقری سلبی ست. فقری محتوم و ابدی ناشی از تقدیر روزگاران نامبارک..ریشه های نداشته های فقر در زمین ناقابل و ناحاصل است و ثروت منابع دور از دست تهیدستانِ انبوه، ثروت نادیدنی و پوشیدنی که آنچه دیده نمیشود طلب خواستنش اندک است.
🔹اما فقر حاصل از داشته ها در واقع فقری ست ناحاصل از داشته ها! فقری ست به مثابه امری جانشینی..فقری ست ایجابی نه سلبی..فقری ست دردناک بدلیل عدم موازنه ثروت و توزیع آن در بین افراد یک جامعه..جامعه ای خوابیده بروی انباشت سرمایه اما بخواب رفته از آن.
از منظر فوکو فقر لازمه و جوهره حکومتهای غنی ست برای پابرجا ماندن و استیلا گسترده تر..بعبارتی جمعیت انسانی به مثابه مولد سرمایه رابطه مستقیم با انباشت ثروت دارد..فقرا و افراد ضعیف جامعه به سبب مصرف کم مواد غذایی و تولید انرژی یکی از عوامل قدرت دهی به حکومتها هستند..آنها پابرهنه گان اما برپا نگه دارندگان قدرتند و کشوری فقیر است که در آن فقیر وجود نداشته باشد.! از اینرو ثروتمندترین کشورها، دارای حجم انبوهی از تهیدستانی ست در انباشت انسانی...آنچه دیده می شود ، طلب خواستنش بیشتر است و دردناکتر دور از دسترس تهیدست.
🔹دریدا در باب مفهوم تغایر یا تفاوت (difference)یا بعبارتی به زبان ساده در توضیح مفهوم "فرق داشتن" بیان میکند که تفاوت ، حاصل فرایند وقفه بیپایان معناشناختی است.به بیان دیگر هیچ معنایی، از یک مدلول متعالی سرزیر نمیشود و هیچ پیوند متافیزیکیای مابین معنای یک واژه و یک معنای مطلق وجود ندارد. به عبارتی، هر معنایی که ما از زبان استنباط میکنیم حاصل تفاوت دگرسانی میان واژههاست. برای مثال واژه «میز» در فارسی، به این دلیل معنای شیئی چوبی دارای چهارپایه را میدهد که از واژگانی چون «چیز»، «خیز»، «نیز»، «ریز»، «بیز»و... متمایز و متفاوت است. در واقع میز معنای استعلایی خود را در فرایند تعویق و تکثر دال به دال به منصه ظهور می رساند..
🔹از اینرو با بسط مفهومی فرق و تفاوت داشتن از منظر دریدا؛ میتوان گفت که واژگان معنایی چون "فقر"، "فقیر" در هر جامعه ای به غیاب معنایی ایجابی آن اشاره دارد..به سبب ها و عللی که فقر را ایجاب می کند در غیاب، نه لزوما خود فقر حاضر..به تکثر دال هایی برمیگردد که فقر به سبب آنها معنا پیدا میکند و متکثر می گردد و معناهایش مدام به تعویق می افتد..یک شخص فقیر به این دلیل فقیر است که یک شهروند غنی نیست، حتی یک شهروند معمولی با درآمدی ناچیز و معمولی هم نیست. او به این دلیل فقیر است که فردی با خصوصیات دیگر نیست..او فقیر است چون غنی نیست و زیر خطِ فرق است، چون فقر به دلیل فرق قائل شدن است که معنایش تکثیر میشود..از فقری به فقر دیگر، از تهیدستی به تهیدستان بیشمار دیگری!
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🔹فرق است بین فقر حاصل از نداشته ها و فقر حاصل از داشته ها...فقر نداشته ها، پدیده ایست هم نشین..همانند کویری ست بکر اما تهی و خالی، همنشین انسان کویر نشین از ازل..ماوایی تهی که هیچ جاندار جان شیرین در آن رشد نمیکند..او بدان زیستن عادت میکند.مردمان کویر مردمان سخت کوش کاویدنند از اعماق..گرسنگی بر تن شان آفتاب را ذله میکند، می سوزاند..فقر نداشته ها جان سخت میکند زندگی را.مردمانی که با نداشته ها زیسته اند محتومند به قلت و قانع بودن...به قول شاملوی فقید ،قانع به اندک جایی برای زیستن و اندک جایی برای مردن...فقر نداشته ها، فقری سلبی ست. فقری محتوم و ابدی ناشی از تقدیر روزگاران نامبارک..ریشه های نداشته های فقر در زمین ناقابل و ناحاصل است و ثروت منابع دور از دست تهیدستانِ انبوه، ثروت نادیدنی و پوشیدنی که آنچه دیده نمیشود طلب خواستنش اندک است.
🔹اما فقر حاصل از داشته ها در واقع فقری ست ناحاصل از داشته ها! فقری ست به مثابه امری جانشینی..فقری ست ایجابی نه سلبی..فقری ست دردناک بدلیل عدم موازنه ثروت و توزیع آن در بین افراد یک جامعه..جامعه ای خوابیده بروی انباشت سرمایه اما بخواب رفته از آن.
از منظر فوکو فقر لازمه و جوهره حکومتهای غنی ست برای پابرجا ماندن و استیلا گسترده تر..بعبارتی جمعیت انسانی به مثابه مولد سرمایه رابطه مستقیم با انباشت ثروت دارد..فقرا و افراد ضعیف جامعه به سبب مصرف کم مواد غذایی و تولید انرژی یکی از عوامل قدرت دهی به حکومتها هستند..آنها پابرهنه گان اما برپا نگه دارندگان قدرتند و کشوری فقیر است که در آن فقیر وجود نداشته باشد.! از اینرو ثروتمندترین کشورها، دارای حجم انبوهی از تهیدستانی ست در انباشت انسانی...آنچه دیده می شود ، طلب خواستنش بیشتر است و دردناکتر دور از دسترس تهیدست.
🔹دریدا در باب مفهوم تغایر یا تفاوت (difference)یا بعبارتی به زبان ساده در توضیح مفهوم "فرق داشتن" بیان میکند که تفاوت ، حاصل فرایند وقفه بیپایان معناشناختی است.به بیان دیگر هیچ معنایی، از یک مدلول متعالی سرزیر نمیشود و هیچ پیوند متافیزیکیای مابین معنای یک واژه و یک معنای مطلق وجود ندارد. به عبارتی، هر معنایی که ما از زبان استنباط میکنیم حاصل تفاوت دگرسانی میان واژههاست. برای مثال واژه «میز» در فارسی، به این دلیل معنای شیئی چوبی دارای چهارپایه را میدهد که از واژگانی چون «چیز»، «خیز»، «نیز»، «ریز»، «بیز»و... متمایز و متفاوت است. در واقع میز معنای استعلایی خود را در فرایند تعویق و تکثر دال به دال به منصه ظهور می رساند..
🔹از اینرو با بسط مفهومی فرق و تفاوت داشتن از منظر دریدا؛ میتوان گفت که واژگان معنایی چون "فقر"، "فقیر" در هر جامعه ای به غیاب معنایی ایجابی آن اشاره دارد..به سبب ها و عللی که فقر را ایجاب می کند در غیاب، نه لزوما خود فقر حاضر..به تکثر دال هایی برمیگردد که فقر به سبب آنها معنا پیدا میکند و متکثر می گردد و معناهایش مدام به تعویق می افتد..یک شخص فقیر به این دلیل فقیر است که یک شهروند غنی نیست، حتی یک شهروند معمولی با درآمدی ناچیز و معمولی هم نیست. او به این دلیل فقیر است که فردی با خصوصیات دیگر نیست..او فقیر است چون غنی نیست و زیر خطِ فرق است، چون فقر به دلیل فرق قائل شدن است که معنایش تکثیر میشود..از فقری به فقر دیگر، از تهیدستی به تهیدستان بیشمار دیگری!
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬برشی از"اسکله های زمینی"مستندی پیرامون سفر ومسافرینی که درپایانه های مسافربری انتظارسفر را اینگونه درنگاههای خیره وهاج و واج ومبهوت خود میکشند.کافیست تنها از دور وباچشم مسلح بایک دوربین و لنزعریان ساز تله,همانندچشمان تیزبین یک شکارچی مستند درهمان لحظه باشکوه وطلایی درآن تلاقی نگاهها باشی وماشه دوربین رابچکانی وازنگاهها و کنشهای آدمها چیزهای ناب و منحصر به فردی را شکار کنی..تلخی نگاه مردی که سرگشتگی و غربت تمام کائنات درچشمان او انگار پلک میخورد آرام آرام.یامردی که بی تفاوت به صداها آزاردهنده پیرامونی خود باهدفونی درگوش به ندا غم انگیزدرونی خویش گوش میکندو یاحتی سربازانی که خسته ودرمانده از اجباریهای ناتمام سر برزانوی خودخواب رویاهای رنگین عاشقانه خود را میبینند.حال اگربخواهیم از تعاریف ابتدایی سینمای مستند,توسط "گری برسون"که مستندرا مواجه خلاقانه بامسلمات زندگی"میدانست فراروی کنیم میتوان به این فرضیه رسیدکه سینمای مستندبدلیل پتانسیل های نمایش حقیقی تری که در مقابل برابرهای خیالی شان در تعریف سینمای ساختگی عامه پسندارائه دادند،درعصرحاضر راهنمای دقیقتری برای درک آلام زندگی بشری محسوب میشوند.
@R_Kordbacheh
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬"ما در دنیای خودمان خوابیده بودیم؛ و در خوابی که دیگران برایمان دیده بودند به سختی بیدار شدیم.."
براستی سینمای تئو آنجلوپولوس، سینمای بینامتنیت خواب و رویاست، سینمای سرگشتگی های دردآور امر واقع در دنیای خیال...آنچه در پیش نگاه به روئیت می رسد انگار از زمان عمیق گذشته به خواب عمیقتری فرو رفته است و حال آنرا در زمان اکنون تعبیر میکند..سیالیت دردهای انسانی و مفهوم رنج در پلان سکانسهای شعر بلند بدون تقطیع، رازگونه گی فضاهای مه آلود در اتمسفر سپید و رویا، خیره گی نگاههای دوربین و ثبت تصاویری نفس گیر در سرگردانی شخصیت های داستان، حداقلی دیالوگهای رد و بدل شده شخصیت های فیلم؛ همه و همه به همراه موسیقیای بی همتای آهنگساز همراه او یعنی "النی کاریندرو" درخلق شاهکارهای بی همتایی چون این فیلم به موفقیتی بی بدیلی می رسد...
در اینجا پلانهایی از فیلم "نگاه خیره اولیس" را میبینیم که خیرگی جادوی تصاویر مدهوش کننده و شعرگونه ش، واژگان نوشتن درباره ش را بی اثر و تحریف میکند.تنها میتوان سکوت کرد و به خیرگی نگاه اولیس از آن خیره ماند.
✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
براستی سینمای تئو آنجلوپولوس، سینمای بینامتنیت خواب و رویاست، سینمای سرگشتگی های دردآور امر واقع در دنیای خیال...آنچه در پیش نگاه به روئیت می رسد انگار از زمان عمیق گذشته به خواب عمیقتری فرو رفته است و حال آنرا در زمان اکنون تعبیر میکند..سیالیت دردهای انسانی و مفهوم رنج در پلان سکانسهای شعر بلند بدون تقطیع، رازگونه گی فضاهای مه آلود در اتمسفر سپید و رویا، خیره گی نگاههای دوربین و ثبت تصاویری نفس گیر در سرگردانی شخصیت های داستان، حداقلی دیالوگهای رد و بدل شده شخصیت های فیلم؛ همه و همه به همراه موسیقیای بی همتای آهنگساز همراه او یعنی "النی کاریندرو" درخلق شاهکارهای بی همتایی چون این فیلم به موفقیتی بی بدیلی می رسد...
در اینجا پلانهایی از فیلم "نگاه خیره اولیس" را میبینیم که خیرگی جادوی تصاویر مدهوش کننده و شعرگونه ش، واژگان نوشتن درباره ش را بی اثر و تحریف میکند.تنها میتوان سکوت کرد و به خیرگی نگاه اولیس از آن خیره ماند.
✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در باب مفهوم ِعمیق دستها : "دستهای کار"
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 انتخاب بجا وهوشمندانه والبته جسورانه یک مستند بعنوان نماینده ایران برای اسکار۲۰۲۰ هرچند در ورودبه مرحله نهایی انتخاب ناموفق بود؛اماسینمای پسافرهادی ایران را که پس رسیدن به سقف آرزوی جهانی اش در شیب نزولی سهمگینی قرارداده بود دوباره در چالش بحث برانگیزی قرار داده است.در جستجوی فریده، در جستجوو ارائه المانهای سینمایی بدیعتری برای نشان دادن قدرت تاثیر گذاری سینمای بومی ایرانی برسینمای جهان است..در این کنکاش وجستجو، به ضرس قاطع مستند داستانی"درجستجو فریده"حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.چه از لحاظ فرم بدیع قصه گویی وچه ازلحاظ مضامین شرقی گونه انسانی..همانطور که سینمای کیارستمی ها ،پناهی ها در دهه های گذشته خود رابر بدنه سینمای به بن بست رسیده جهان تحمیل کردند..بدیهی ست عادت تعلیق های هیچکاکی ومعادله های نخ نما شده سینمای فرهادی ها به پایان رسیده و سینمای ایران نیاز به یک پوست اندازی بنیادین دارد..معرفی این فیلم هر چند با عدم انتخاب آکادمی اسکار مواجه گردید؛اما قطعا بهم ریختگی همه معادلات آنها در تغییر نگرش و توجه مجدد آنها به سینمای غنی ایران در آینده خالی ازلطف نخواهد بود.
✍رضاکردبچه
#مستند
@R_Kordbacheh
✍رضاکردبچه
#مستند
@R_Kordbacheh
🔸حراج تکه های تن آلام...
✍رضا کردبچه
🔹عمومی کردن تن، در معرض گذاشتن بدن از درونی ترین اعضا تا بیرونی ترین نظاره ها بر آن، فاش شدگی تن، چوب حراج زدن بر پاره تن بر انظار ، بر دیوار ، فقر را تا فاحشگی حیات جمعی جامعه می کشاند، که اینگونه بنی آدم اعضا همدیگر را به یکدیگر پیوند نمی زنند اما؛ که درد آورد روزی روزگار..پیوند در اینجا گسستنی دردناک است بجای پیوستنی لذتناک.. کندن تکه ها و حراج به قیمت بالاتر او، او ضمیر غایب است اما بدنش حاضر ..او خود را به دیگری پیوند نمیزند، او در حقیقت با خویشتن خویش پیوند درد میخورد و کنده می شود از خود برای بقا خود در حقارت زیستنی ناچیز...در زیستن از خود به دیگری شدن به قیمتی ناچیز...
جامعه در دیوارهای بلند و کشیده خود از اینگونه برچسب های نیاز بر خود بسیار دارد.چسب های زخمی بر پوسته کشیده شده خط خطی شهر، با حروف درشت،خوانا و ناخوانا گروه خونی را در الفبای زیستن دیکته می کنند، بر دیوارهای کشیده شده بین مردمان زخمی...دیوارهای مهربانی بنا نشده، فرو می ریزند..زیرا که مهربانی علاج درد نیست، فروکاهنده آن هم نیست، تنها عبور کننده از کنار آن است با آهی و افسوس از دل عابران و نظر ناظرانی که عادت کرده اند به چسب های زخم بر تن عریان دیوارها تماشا
🔹وبلن در نظریه معروف خود طبقه تن آسا؛ از اصطلاحاتی چون "مصرف آشکار" و "تن آسانی آشکار" نام میبرد و هدف از مطرح کردن این دو مترادف برای شرح الگوی طبقه تن آسانانی ست که مصرف آن نه از برای برآورده ساختن نیاز واقعی ، بلکه برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی آنهاست..حال در مقابل؛ در طبقه ای که شخصا آنرا "طبقه تن آلام" نام نهاده ام، طبقه ای که الگوی مصرفش ، الگوی مصرف از تن است؛ الگوی مستمندی آشکار جان است ،اعتبار اجتماعی در چه مرتبه ای از حیات ناچیز آنها قرار می گیرد؟! پول در اینجا بجای اعتبار فروختن جان می خرد و در قبال، جان می فروشد..اگر در طبقات بالادستی الگوها بر مبنا اتلاف بنا شده اند؛ در طبقات زیرین دستی این خرده الگوها بر پایه اجحاف جان ناچیز است و روح مخدوش.. آنکه میفروشد عضوش را، جای خالی اش در روح زخمی کالبدِ تک تک انسانهای آن جامعه تهی می ماند، تهی در قلبها و چشمها و دیگر اعضا خالی!
🔹و حال سوال آخر را در موخره این یادداشت می توان به چالش کشید که به راستی مطالعه علوم انسانی و اجتماعی در جامعه ای که انسانهایش به زیر حداقل ترین تعاریف حقوق انسانی خود کشانیده شده و به زیر کشیده شده اند چه سبب و چه لازمه ای می تواند داشته باشد؟! انسانهایی که برای ادامه حیات باید از حیات خود بگذرند؛ برای سیر کردن تن؛ به فاحشگی پاره های تن خود تن در دهند؛ علوم اجتماعی با همه ی دبدبه های خوش صدای نظریه پردازان قرون متمادی خود چه راه چاره ای را پیش پای ناتوان و دستان مستند آنها قرار می دهد!؟
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🔹عمومی کردن تن، در معرض گذاشتن بدن از درونی ترین اعضا تا بیرونی ترین نظاره ها بر آن، فاش شدگی تن، چوب حراج زدن بر پاره تن بر انظار ، بر دیوار ، فقر را تا فاحشگی حیات جمعی جامعه می کشاند، که اینگونه بنی آدم اعضا همدیگر را به یکدیگر پیوند نمی زنند اما؛ که درد آورد روزی روزگار..پیوند در اینجا گسستنی دردناک است بجای پیوستنی لذتناک.. کندن تکه ها و حراج به قیمت بالاتر او، او ضمیر غایب است اما بدنش حاضر ..او خود را به دیگری پیوند نمیزند، او در حقیقت با خویشتن خویش پیوند درد میخورد و کنده می شود از خود برای بقا خود در حقارت زیستنی ناچیز...در زیستن از خود به دیگری شدن به قیمتی ناچیز...
جامعه در دیوارهای بلند و کشیده خود از اینگونه برچسب های نیاز بر خود بسیار دارد.چسب های زخمی بر پوسته کشیده شده خط خطی شهر، با حروف درشت،خوانا و ناخوانا گروه خونی را در الفبای زیستن دیکته می کنند، بر دیوارهای کشیده شده بین مردمان زخمی...دیوارهای مهربانی بنا نشده، فرو می ریزند..زیرا که مهربانی علاج درد نیست، فروکاهنده آن هم نیست، تنها عبور کننده از کنار آن است با آهی و افسوس از دل عابران و نظر ناظرانی که عادت کرده اند به چسب های زخم بر تن عریان دیوارها تماشا
🔹وبلن در نظریه معروف خود طبقه تن آسا؛ از اصطلاحاتی چون "مصرف آشکار" و "تن آسانی آشکار" نام میبرد و هدف از مطرح کردن این دو مترادف برای شرح الگوی طبقه تن آسانانی ست که مصرف آن نه از برای برآورده ساختن نیاز واقعی ، بلکه برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی آنهاست..حال در مقابل؛ در طبقه ای که شخصا آنرا "طبقه تن آلام" نام نهاده ام، طبقه ای که الگوی مصرفش ، الگوی مصرف از تن است؛ الگوی مستمندی آشکار جان است ،اعتبار اجتماعی در چه مرتبه ای از حیات ناچیز آنها قرار می گیرد؟! پول در اینجا بجای اعتبار فروختن جان می خرد و در قبال، جان می فروشد..اگر در طبقات بالادستی الگوها بر مبنا اتلاف بنا شده اند؛ در طبقات زیرین دستی این خرده الگوها بر پایه اجحاف جان ناچیز است و روح مخدوش.. آنکه میفروشد عضوش را، جای خالی اش در روح زخمی کالبدِ تک تک انسانهای آن جامعه تهی می ماند، تهی در قلبها و چشمها و دیگر اعضا خالی!
🔹و حال سوال آخر را در موخره این یادداشت می توان به چالش کشید که به راستی مطالعه علوم انسانی و اجتماعی در جامعه ای که انسانهایش به زیر حداقل ترین تعاریف حقوق انسانی خود کشانیده شده و به زیر کشیده شده اند چه سبب و چه لازمه ای می تواند داشته باشد؟! انسانهایی که برای ادامه حیات باید از حیات خود بگذرند؛ برای سیر کردن تن؛ به فاحشگی پاره های تن خود تن در دهند؛ علوم اجتماعی با همه ی دبدبه های خوش صدای نظریه پردازان قرون متمادی خود چه راه چاره ای را پیش پای ناتوان و دستان مستند آنها قرار می دهد!؟
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" آغوشت
دورترین جای خیالیست
در آغوشم
وآغوشم
خیالی ترین جای دور
در آغوشت...
✍🎙شعر و دکلمه:
رضا کردبچه
#شعر
@R_Kordbacheh
دورترین جای خیالیست
در آغوشم
وآغوشم
خیالی ترین جای دور
در آغوشت...
✍🎙شعر و دکلمه:
رضا کردبچه
#شعر
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"و عشق
تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند
به امکان یک پرنده شدن..."
✍شعر: سهراب سپهری
🎬 ویدیو آرت: رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند
به امکان یک پرنده شدن..."
✍شعر: سهراب سپهری
🎬 ویدیو آرت: رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬نیچه دریکی از مهمترین کتابهایش؛اراده قدرت میگوید:"برای آندست از انسانهاکه برایم مهمند آرزوی دردورنج، اندوه،بیماری وبی آبرویی میکنم".آنچه در سراسردیدن این فیلم بطور مدام این جمله نیچه در سرم میپیچید؛آن حقیقت مشهودی بودکه برای ونگوگ نقاش شهیر فرانسوی در زندگی پراز دردو رنجش رخ داد.در واقع آنچه خود وی درجایی از فیلم میگوید: بیماری باعث علاج واقعی انسان میشود!
فیلم At Eternity's gate(بردروازه ابدیت) شاهکارساخته شده برآخرین روزها زندگانی ونگوگ است که توسط "اشنابل" وبا بازی درخشان "ویلم دفو"بیوگرافی کم نظیر وبی کم و کاستی را از آخرین روزهای پر دردو رنج وکوتاه یکی ازشهودی ترین نقاشان امپرسیونیست قرن ۱۹ را به منصه ظهور رساند..آنچه مایه مباهات است و ازسوی بسیاری از منتقدان نادیده گرفته شده،تجانس وهمزمانی عجیب وقرین جنس شوریدگیها،جنون مشترک و انزوایی ست که نیچه و ونگوگ هردو در اواخر قرن ۱۹بدان مبتلا شدند که باعث شد نیچه به دامن طبیعت آلپ و ونگوگ به طبیعت جنوب فرانسه برای دوری از توده مردم پناه ببرند.هردو درکامیابی عشق ناکام..آنچه که شاید یکی ازدلایل بریدن گوش چپ ونگوگ ازآن یادمیکنند!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
فیلم At Eternity's gate(بردروازه ابدیت) شاهکارساخته شده برآخرین روزها زندگانی ونگوگ است که توسط "اشنابل" وبا بازی درخشان "ویلم دفو"بیوگرافی کم نظیر وبی کم و کاستی را از آخرین روزهای پر دردو رنج وکوتاه یکی ازشهودی ترین نقاشان امپرسیونیست قرن ۱۹ را به منصه ظهور رساند..آنچه مایه مباهات است و ازسوی بسیاری از منتقدان نادیده گرفته شده،تجانس وهمزمانی عجیب وقرین جنس شوریدگیها،جنون مشترک و انزوایی ست که نیچه و ونگوگ هردو در اواخر قرن ۱۹بدان مبتلا شدند که باعث شد نیچه به دامن طبیعت آلپ و ونگوگ به طبیعت جنوب فرانسه برای دوری از توده مردم پناه ببرند.هردو درکامیابی عشق ناکام..آنچه که شاید یکی ازدلایل بریدن گوش چپ ونگوگ ازآن یادمیکنند!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 میگویند:" آنجاکه کلام از سخن باز میماند؛ موسیقی آغاز میشود"حال سوال اینجاست آنگاه که موسیقی از نواختن سرشارخود باز ایستد،چه چیزی آغاز میشود؟ که آغاز نخواهدشد،که این شاید آغاز ویرانی زیستنی باشددراین روزگاران سخت..شاید بتوان گفت امروز روز بازایستادن موسیقیایی باشدکه درذهن پرتلاطم شخصی همانند"انیو موریکونه"جهان تصاویر بازنمایی شده هنر سینماراسالیانی دراز همراهی میکردو به حرکت درمی آورد.جادوی دروغین سینمابا هنر موسیقیای حقیقین او؛آمیخته راز بود و هستی..قلب سرشاراو امروز برای همیشه ریتم یکدست و آرام خود را که در حدود بیش ازنیم قرن قطعات جاودانی رابرای هستی تصویرو کلام آفریده بود؛از دست داد وما ماندیم و تصاویر جاودان سینما اما خلوت ازاتمسفر حضورش..
تامل آخر اینست که لحظات آخرین نفسهای جانکاه جاودان نامهایی درعرصه هنر چگونه سپری میشود؟هنرمندچگونه جان میدهد وچه چیزی آن جان سترگ را دربرمیگرد واستقبال او در رهسپاریش بسوی نیستی هستی خواهدبود؟!شاید برای یک موسیقیدان تلاطم نتهای موسیقیا؛برای نقاش،عجین رنگهای شکوه دردش،ویا برای یک نویسنده؛واژگانی که زیستن تلخ رابرسپیدی کاغذ سیاه نماید!
✍ #رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
تامل آخر اینست که لحظات آخرین نفسهای جانکاه جاودان نامهایی درعرصه هنر چگونه سپری میشود؟هنرمندچگونه جان میدهد وچه چیزی آن جان سترگ را دربرمیگرد واستقبال او در رهسپاریش بسوی نیستی هستی خواهدبود؟!شاید برای یک موسیقیدان تلاطم نتهای موسیقیا؛برای نقاش،عجین رنگهای شکوه دردش،ویا برای یک نویسنده؛واژگانی که زیستن تلخ رابرسپیدی کاغذ سیاه نماید!
✍ #رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅جامعه اتمیزه؛جامعه لجام گسیخته پیوندهای سست، جامعه متشکل از انسانهای متفرق، دروغ ها وحبابهای بزرگ...میل به پراکندگی وتکثر انزوا؛ میل به بی میلی هیچ گسسته ،پوچیِ عمیق، یاس فراوانِ نهادینه شده درنهاد سلولهای بنیادین درحال تکثیرمان...انسانهای رها شده بحال خویش؛ گذشته از گذشته های سخت و رها شده درکشتی نامعلوم سیلابهای متلاطم درآینده موهوم...همه ما سرنشین یک کشتی ویک سرنوشت بی ناخدائیم...خدایگان کوچیده از نهان و سرشت باورمان..تنها باور،تنهایی تک تک دور افتاده از خودمان است که برماست..از "ما"ی خلع شده ازاندیشه و آگاهی،از باور و یقین..خلع زیستن از حق زیستن..زیستنی سخت،پیچیده ودرهم پیچیده ی جانهای جان به لب رسیده خود..نوسان در ترسان خود؛ قیمت امید به بی امیدی دیگری..در ارز بی ارزش، درطلای به خاک افتاده ، در خاک و آب به یغما رفته..همه چیز به نفع شخصی چربیده بر منفعت حیات جمعی..همه درهیچی شتاب و پیشی گرفتن از تقدیری که فرجامی یکسان برای همه مان درزیر سر خود دارد! همه در فکر خود برای خود به نفع خود..که همه ما سرنشین یک کشتی شکستگانیم؛ سرنشین یک کشتی به گل نشستگان..
🎬✍متن و ویدئو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🎬✍متن و ویدئو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅درک حقیقی یک هنرمند تنها از طریق درک آثار او امکان پذیر نیست...شکل و شمایل دردی که او همواره در گذر زمان با خود می کشد، او را مبدل به هیبت یک اثر باشکوه و منحصر به فرد دردمند میکند..او خود شیواترین شکل خلقت دردهای خویش است در مقام آنچه که می بیند و زیست می کند...اما به دلیل عقیم ماندن خود آگاهی این موضوع از طرف جامعه ،او بناچار به درون خویش پناه می برد و درون درد خویش محاط می گردد و هر لحظه این جانکاه را به شکل انزوا تکثیر می کند؛ همانطور که درد ، درد را درونخود در سطح گسترده ای برای لذت مخاطبان خود تکثیر می کند.و درنهایت در تکثیر نامتناهی هنرمند از درد است که او به تعریف قابل قبولی از خود می رسد!
✍🎬 رضا کردبچه
#درد_هنرمند_بودن
@R_Kordbacheh
✍🎬 رضا کردبچه
#درد_هنرمند_بودن
@R_Kordbacheh