This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 فلسفه درد غیر لازم...
✍رضا کردبچه
🎬 بخشی از شاهکار " تصنیف باستر اسکراگز" ساخته شده توسط برادران کوئن..
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🎬 بخشی از شاهکار " تصنیف باستر اسکراگز" ساخته شده توسط برادران کوئن..
@R_Kordbacheh
🔸"فلسفه درد غیر لازم "
✍رضا کردبچه
🔹تاریخ زاینده و زاییده خطاست؛ تاریخ جان دادنها و جان گرفتن های مصنوع و نامصنوعی که انسانهای فاتح و غالب سرنوشت ساز و انسانهای خاطی و مغلوب سرنوشت سوز؛ حجم انبوهی از آنرا در سطور روایت های خاک خورده کتابت های مفتوح با خود یدک می کشند..آنکه جان میگیرد دست به قلم است و تیغ ؛ و آنکه جان می دهد شماره کند نفس هایش زیر تیغ ..اما آنچه کمتر به آن پرداخت شده شکل و فرم مجازات و تنبیه خاطیان و یا انسانهای بیگناه و بی خطایی ست که به شیوه های گوناگون در ادوار مختلف جانشان را بخاطر خطایشان یا شکل شیوه زندگی شان از دست داده اند...شیوه های چون: حلق آویز کردن ، گردن زدن، کوبیدن سنگ بر سر، تزریق سم بر بدن، شمع آجین کردن، تیر باران، پوست کندن بدن،آتش زدن و دیگر موارد بسیار...اما آنچه میتوان به آن توجه کرد فرایند تدریجی کاهش رنج در هنگام مرگ خاطی و زمان اعدام وی است که از گذشته تا کنون دچار تغییر شده است...به بیان دیگر چرخش بنیادینی که از شیوه مرگیدن سختر به راحتر در گذر قرون متمادی بوجود آمده؛ در واقع تغییر نگرشی ست که در شیوه های غلط اعمال حداکثرین خشونتِ ممکن مرگ آور بر بدن خاطی به واسطه ایجاد بالاترین رنج ممکن در مرگی آرام و آهسته بوجود آمده است...می توان گفت در حال حاضر در اعدامهای کنونی سوژه گی مرگ بر ابژه گی بدن ارجحیت پیدا میکند و "فلسفه درد غیر لازم" در رسیدن به سریع ترین زمان ممکن به بدن بیجان در مقام بالاتری از مقام بدن جاندار قرار میگرد..
🔹فلسفه "درد غیر لازم" برای به حداقل رسیدن زمان جان سپردن در فرد خاطی و جلوگیری از متلاشی شدن بدن وی در حین مجازات اعدام در اواخر قرن هجدهم مطرح گردید..پزشکی بنام "جوزف ایگناف گیوتین" در اختراع دستگاهی به همین نام با تیغه ای برنده زمان مرگ اعدامیان آن دوره تاریخی را به یک سوم ثانیه تقلیل داد..وزن این تیغه چهل کیلویی فولادی که در مسیر عمودی حرکت میکرد بهینه ترین شیوه مرگیدن عصر روشنگری محسوب میشد که حامیان و روشنفکرانی چون ولتر را بهمراه داشت .آنان حداقل رسانیدن رنج در زمان مرگ را در دستور کار خود قرار داده بودند...بطوریکه لویی چهاردهم پادشاه وقت فرانسه و همسرش ماری آنتوانت از جمله کسانی بودند که به وسیله گیوتین توسط انقلابیون انقلاب کبیر فرانسه اعدام شدند..
فلسفه ای که اکنون دیگر در حال حاضرجای خودش را به " فلسفه علاج لازم" داده است...فلسفه ای که با خود؛ منسوخ شدن تنبیهاتی چون حذف بدن و جان از فرد و حذف صورت مساله نابهنجار از جامعه را با خود به ارمغان آورده است...حذف اعدام و کشتنِ مصنوعِ انسان به فرمان انسان دیگری و حل مشکلات عدیده یک جامعه ،از طریق راهکارهای علمی و عملی با گسترش علوم مختلف انسانی و اجتماعی از پیامدهای بزرگی ست که در اکثر کشورهای دنیا در حال انجام است .همچنین مکانیسم های جانشینی تنبیهی چون حبس های بلندمدت فردی؛ اعمال رفتارهای اصلاحی، بازپروری های روحی و جسمی و دیگر موارد را جایگزین اعدامها نموده اند.
🔹 و سخن آخر اینکه در اندک کشورهایی که شکل اعدام برای برخی از خاطیانش هنوز در دستور کار می گیرد؛ آنچه تشخص می یابد؛ مرکزیت یافتن و تمرکز بر نقطه ثقل"سر" است که قطع حیات، از این نقطه بدن بدلیل همان مکانیسم "درد غیر لازم" و مرگ کوتاه زمان صورت میگیرد. حلق آویز شدن بی تکیه گاه..رسیدن به نقطه سر به سری با مرگ ؛ استعاره بر سر به باد دادن بدلیل آنچه بر زبان سرخ جاری بوده است..اماجانکاهتر از آن انتظار مرگ و انتظار از مرگ است.،آنچه حیات جمعی جامعه مغموم امروز ما آنرا دارد تجربه می کند.. در انتظار فعلیت یافتن یا نیافتن اعدام سه تن از بازداشت شده اعتراضات آبانماه سال گذشته است که مرگ را اینگونه در انتظار گذاشته اند و بر آن نظاره میکنند..معتقدم آن سه تن بارها در انتظار مرگ خویش مرده اند و مرگ را در این بازه زمانی سالها زیسته اند....اما آنچه مهم است به دار نیاویختن کورسوی امید در دل آحاد جامعه و عفو و بخشش بر اساس رافتی ست که در ادیان مختلف جهان به آن تاکید میشود...آن لبخند زیبا حیات را در دقایق آخر به جامعه برگردانید و آنها را #اعدام_نکنید.
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🔹تاریخ زاینده و زاییده خطاست؛ تاریخ جان دادنها و جان گرفتن های مصنوع و نامصنوعی که انسانهای فاتح و غالب سرنوشت ساز و انسانهای خاطی و مغلوب سرنوشت سوز؛ حجم انبوهی از آنرا در سطور روایت های خاک خورده کتابت های مفتوح با خود یدک می کشند..آنکه جان میگیرد دست به قلم است و تیغ ؛ و آنکه جان می دهد شماره کند نفس هایش زیر تیغ ..اما آنچه کمتر به آن پرداخت شده شکل و فرم مجازات و تنبیه خاطیان و یا انسانهای بیگناه و بی خطایی ست که به شیوه های گوناگون در ادوار مختلف جانشان را بخاطر خطایشان یا شکل شیوه زندگی شان از دست داده اند...شیوه های چون: حلق آویز کردن ، گردن زدن، کوبیدن سنگ بر سر، تزریق سم بر بدن، شمع آجین کردن، تیر باران، پوست کندن بدن،آتش زدن و دیگر موارد بسیار...اما آنچه میتوان به آن توجه کرد فرایند تدریجی کاهش رنج در هنگام مرگ خاطی و زمان اعدام وی است که از گذشته تا کنون دچار تغییر شده است...به بیان دیگر چرخش بنیادینی که از شیوه مرگیدن سختر به راحتر در گذر قرون متمادی بوجود آمده؛ در واقع تغییر نگرشی ست که در شیوه های غلط اعمال حداکثرین خشونتِ ممکن مرگ آور بر بدن خاطی به واسطه ایجاد بالاترین رنج ممکن در مرگی آرام و آهسته بوجود آمده است...می توان گفت در حال حاضر در اعدامهای کنونی سوژه گی مرگ بر ابژه گی بدن ارجحیت پیدا میکند و "فلسفه درد غیر لازم" در رسیدن به سریع ترین زمان ممکن به بدن بیجان در مقام بالاتری از مقام بدن جاندار قرار میگرد..
🔹فلسفه "درد غیر لازم" برای به حداقل رسیدن زمان جان سپردن در فرد خاطی و جلوگیری از متلاشی شدن بدن وی در حین مجازات اعدام در اواخر قرن هجدهم مطرح گردید..پزشکی بنام "جوزف ایگناف گیوتین" در اختراع دستگاهی به همین نام با تیغه ای برنده زمان مرگ اعدامیان آن دوره تاریخی را به یک سوم ثانیه تقلیل داد..وزن این تیغه چهل کیلویی فولادی که در مسیر عمودی حرکت میکرد بهینه ترین شیوه مرگیدن عصر روشنگری محسوب میشد که حامیان و روشنفکرانی چون ولتر را بهمراه داشت .آنان حداقل رسانیدن رنج در زمان مرگ را در دستور کار خود قرار داده بودند...بطوریکه لویی چهاردهم پادشاه وقت فرانسه و همسرش ماری آنتوانت از جمله کسانی بودند که به وسیله گیوتین توسط انقلابیون انقلاب کبیر فرانسه اعدام شدند..
فلسفه ای که اکنون دیگر در حال حاضرجای خودش را به " فلسفه علاج لازم" داده است...فلسفه ای که با خود؛ منسوخ شدن تنبیهاتی چون حذف بدن و جان از فرد و حذف صورت مساله نابهنجار از جامعه را با خود به ارمغان آورده است...حذف اعدام و کشتنِ مصنوعِ انسان به فرمان انسان دیگری و حل مشکلات عدیده یک جامعه ،از طریق راهکارهای علمی و عملی با گسترش علوم مختلف انسانی و اجتماعی از پیامدهای بزرگی ست که در اکثر کشورهای دنیا در حال انجام است .همچنین مکانیسم های جانشینی تنبیهی چون حبس های بلندمدت فردی؛ اعمال رفتارهای اصلاحی، بازپروری های روحی و جسمی و دیگر موارد را جایگزین اعدامها نموده اند.
🔹 و سخن آخر اینکه در اندک کشورهایی که شکل اعدام برای برخی از خاطیانش هنوز در دستور کار می گیرد؛ آنچه تشخص می یابد؛ مرکزیت یافتن و تمرکز بر نقطه ثقل"سر" است که قطع حیات، از این نقطه بدن بدلیل همان مکانیسم "درد غیر لازم" و مرگ کوتاه زمان صورت میگیرد. حلق آویز شدن بی تکیه گاه..رسیدن به نقطه سر به سری با مرگ ؛ استعاره بر سر به باد دادن بدلیل آنچه بر زبان سرخ جاری بوده است..اماجانکاهتر از آن انتظار مرگ و انتظار از مرگ است.،آنچه حیات جمعی جامعه مغموم امروز ما آنرا دارد تجربه می کند.. در انتظار فعلیت یافتن یا نیافتن اعدام سه تن از بازداشت شده اعتراضات آبانماه سال گذشته است که مرگ را اینگونه در انتظار گذاشته اند و بر آن نظاره میکنند..معتقدم آن سه تن بارها در انتظار مرگ خویش مرده اند و مرگ را در این بازه زمانی سالها زیسته اند....اما آنچه مهم است به دار نیاویختن کورسوی امید در دل آحاد جامعه و عفو و بخشش بر اساس رافتی ست که در ادیان مختلف جهان به آن تاکید میشود...آن لبخند زیبا حیات را در دقایق آخر به جامعه برگردانید و آنها را #اعدام_نکنید.
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬آنچه ازسینما انتظارندارید؛آنرا به زیباترین شیوه دیدن باور پذیر نموده وعیان میسازد؛ بطوریکه زیستن وامکان سکونت دراتمسفرناآشنا امادلپذیر را درمدت زمان فیلم به شما میدهد.شایدهمین عبارت کوتاه مقدمه مناسبی باشد بریکی ازفیلمسازان صاحب سبک آسیای شرقی یعنی" کیم کی دوک"کارگردان کره ای که مرزهای جدیدی رابرای مدیوم هنرهفتم درقرن حاضر ترسیم نموده است..او خوددر تعریف خود از سینمامیگوید:"من خوداز سینمایک تعریف سمج و وسواس گونه ای دارم.من سینمارا آمیزه ای ازتنش،بحران،طنز،آرامش و ویرانی می دانم".معتقدم توصیف زبانی ازماهیت شدیدا بصری سینمای برخی فیلمسازان غیرقابل توصیف؛که دیالوگ درکارهای آنها تقریباعقیم و از کار افتاده ست؛کاربسیاردشواریست.تنهایکی شدن وسکونت درفضای آمیخته ودرهم تنیده شده خیال وواقعیت،سکس پرمکنت،عشق و نفرت، تقدیر وکارما میتواند درک هستی شناسانه ای ازکارهای این کارگردان را به مخاطب بدهد.
فیلمهای اصیل،بی تکلف،وآزاردهنده این کارگردان بی قاعده راببینید واز آشفتگی های جهان خود وحقایق مکرر تلخش لذت ببرید!
✍ #رضا_کردبچه
▶️فیلم بخشی ازسکانس تاثیر گذار3IRON از شاهکارهای زیبای این کارگردان نامدارست
@R_Kordbacheh
فیلمهای اصیل،بی تکلف،وآزاردهنده این کارگردان بی قاعده راببینید واز آشفتگی های جهان خود وحقایق مکرر تلخش لذت ببرید!
✍ #رضا_کردبچه
▶️فیلم بخشی ازسکانس تاثیر گذار3IRON از شاهکارهای زیبای این کارگردان نامدارست
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🎬یادداشتی بر فیلم "مسخره باز" اثر همایون غنی زاده
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) کارگردانهایی که فیلم خوب زیاد نمیبینند، ولی فیلم بدزیاد درست میکنند ازکارگردانهایی که فیلم خوب زیاد میبینند اما فیلم بد درست میکنند قابل تحمل ترند! با این مقدمه تیز و برنده از خودم میتوانم در همین ابتدای یادداشت صراحتا نوک پیکان حمله را بسمت کارگردان گرفته و وی را در دسته دوم کارگردانهای کاربلد فیلم بددرست کن قرار دهم!
بله درست است مابا داستانی پر از موطرف هستیم؛ موی مردانه در آرایشگاه که داستان فیلم در آن اتفاق می افتد؛ موی زنانه که تحریک میکند تخیل جنسی مردآرایشگر را ( صابرابر)مویی که درفیلم قرار است کارآگاهی ازماست بیرون بکشد( رضاکیانیان) مویی که مدام در غذای مرد آرایشگر پیدا میشود( بابک حمیدیان)و حتی موی دماغی که مخاطب را مدام در سردرگمی و بی هدفی سناریوی مغشوش فیلمِ پر از موهای بی کارکرد آزار میدهد !
۲)رویکرد فانتزی بازی همایون غنی زاده در مسخره باز و تجربه گرایی پسافرمالیستی درایجاد فضای سینما تئاتریک در سینمای ایران هرچند بداعتی نو می باشد( هرچندبا کمک visual effect های گل درشت)،ولی تقلید هجوآمیزی از تئوری نخ نما شده سینمای دهه های گذشته اروپا و سینمای فرانسه مانند فیلم آملی( A'meli)اثر ژان پیر ژونه می باشد..بدون آنکه بخواهد این فانتزی کپی شده را ایرانیزه کند..به همین دلیل فیلمی بی قواره و نچسب از آب در میاید حتی بازی بازیگران اصلی فیلم هم نچسب و فیک از آب درآمده است و حتی تلاش کارگردان برای بردن زمان درونی فیلم به دهه های گذشته سی وچهل نتوانسته به این امر کمک کند.
۳)بدیهی ست تخیل شاکله اصلی سینماست ولی همه سینما تخیل نیست! تخیل درایجاد فضای نو و بدیع نیاز به رهاشدگی وتکثیر دراتمسفر باز یک اثر سینمایی دارد.جنس تخیل در مسخره باز تخیلی خفه،بسته ومسموم است که در محدودیت کسالت آور سکانس پلانهای تکراری و ملال آور آرایشگاهِ پر از مو گیر افتاده است.. بدلیل همین بسته بودن فضا دوربین صرفا ناظری بی تفاوت اما شلوغ کن است..عصبیت صحنه های اصلاح کردنها و سیبیل زدنهای مدام واصرار بر وجود مو در همه جای فیلم در تکرارمکرر خود چه کارکرد اساسی را در باخود به همراه دارد؟اصرارعامدانه و لجبازانه کارگردان درحفظ و وفاداری میزانسن ها در فضای تئاتریک؛تخیل را باشدت هرچه تمامتر با سر به زمین میزند( به یاد آورید پرنده ای که مدام درحال پرواز به داخل آرایشگاه به پنکه سقفی برخورد میکند و تلف میشود!).کارگردان درمسخره باز به شدت درگیر ایجاد یک اثر ضد سینما؛ ضدفیلم در خود گیر افتاده است..
#سینما
@R_Kordbacheh
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) کارگردانهایی که فیلم خوب زیاد نمیبینند، ولی فیلم بدزیاد درست میکنند ازکارگردانهایی که فیلم خوب زیاد میبینند اما فیلم بد درست میکنند قابل تحمل ترند! با این مقدمه تیز و برنده از خودم میتوانم در همین ابتدای یادداشت صراحتا نوک پیکان حمله را بسمت کارگردان گرفته و وی را در دسته دوم کارگردانهای کاربلد فیلم بددرست کن قرار دهم!
بله درست است مابا داستانی پر از موطرف هستیم؛ موی مردانه در آرایشگاه که داستان فیلم در آن اتفاق می افتد؛ موی زنانه که تحریک میکند تخیل جنسی مردآرایشگر را ( صابرابر)مویی که درفیلم قرار است کارآگاهی ازماست بیرون بکشد( رضاکیانیان) مویی که مدام در غذای مرد آرایشگر پیدا میشود( بابک حمیدیان)و حتی موی دماغی که مخاطب را مدام در سردرگمی و بی هدفی سناریوی مغشوش فیلمِ پر از موهای بی کارکرد آزار میدهد !
۲)رویکرد فانتزی بازی همایون غنی زاده در مسخره باز و تجربه گرایی پسافرمالیستی درایجاد فضای سینما تئاتریک در سینمای ایران هرچند بداعتی نو می باشد( هرچندبا کمک visual effect های گل درشت)،ولی تقلید هجوآمیزی از تئوری نخ نما شده سینمای دهه های گذشته اروپا و سینمای فرانسه مانند فیلم آملی( A'meli)اثر ژان پیر ژونه می باشد..بدون آنکه بخواهد این فانتزی کپی شده را ایرانیزه کند..به همین دلیل فیلمی بی قواره و نچسب از آب در میاید حتی بازی بازیگران اصلی فیلم هم نچسب و فیک از آب درآمده است و حتی تلاش کارگردان برای بردن زمان درونی فیلم به دهه های گذشته سی وچهل نتوانسته به این امر کمک کند.
۳)بدیهی ست تخیل شاکله اصلی سینماست ولی همه سینما تخیل نیست! تخیل درایجاد فضای نو و بدیع نیاز به رهاشدگی وتکثیر دراتمسفر باز یک اثر سینمایی دارد.جنس تخیل در مسخره باز تخیلی خفه،بسته ومسموم است که در محدودیت کسالت آور سکانس پلانهای تکراری و ملال آور آرایشگاهِ پر از مو گیر افتاده است.. بدلیل همین بسته بودن فضا دوربین صرفا ناظری بی تفاوت اما شلوغ کن است..عصبیت صحنه های اصلاح کردنها و سیبیل زدنهای مدام واصرار بر وجود مو در همه جای فیلم در تکرارمکرر خود چه کارکرد اساسی را در باخود به همراه دارد؟اصرارعامدانه و لجبازانه کارگردان درحفظ و وفاداری میزانسن ها در فضای تئاتریک؛تخیل را باشدت هرچه تمامتر با سر به زمین میزند( به یاد آورید پرنده ای که مدام درحال پرواز به داخل آرایشگاه به پنکه سقفی برخورد میکند و تلف میشود!).کارگردان درمسخره باز به شدت درگیر ایجاد یک اثر ضد سینما؛ ضدفیلم در خود گیر افتاده است..
#سینما
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼موسیقی صرفا درتکرارمکرر باز تولیدخویش به تعریف ازخود دست پیدامیکند وبس..معنایش در معنا بخشی به جهان پیرامون خود،درشنیده شدن مدام انعکاس می یابد. هیچگاه به کلام در نمی آیدواز به زبان درآمدن درکلام فراروی میکند و سرپیچی؛آنجاکه شوپنهاورمعتقدبود آنگاه که کلام و شعربه پایان میرسد؛موسیقی آغاز میشود.زبانموسیقی هیچ واژگانی رابرنمی تابد،ازاینرو موسیقی تنها از ترکیب خطوط و نشانه ست که به زبان نوشتاشنیداری خود،نتهای هفتگانه دست پیدا میکند..نت های هفتگانه همانند دختران هفت گانه آسمان-خوشه پروین- برخطوط حامل خود در آسمان دررقصند.
"لئوپددوفن"از موسیقیدانهای دوران دور معتقد است که ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد..درواقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بارخوشیها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبداموسیقی به شمار می آید..پس خاستگاه موسیقیا،دردها،رنجها ولذائذی ست که بشردر اعصار گوناگون آنرا باخود مزه مزه میکند و زمزمه سرمیدهد به نواهاونجواهای گوناگون،امامشترک.زیراکه با تمام گوناگونی های نژادی وسرشتی درنوع بشر؛ تنها آن درد ولذت مشترک است که به شکلهای گوناگون اماواحد تکرارمیشود.
✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
"لئوپددوفن"از موسیقیدانهای دوران دور معتقد است که ریشه موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد..درواقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بارخوشیها ورنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبداموسیقی به شمار می آید..پس خاستگاه موسیقیا،دردها،رنجها ولذائذی ست که بشردر اعصار گوناگون آنرا باخود مزه مزه میکند و زمزمه سرمیدهد به نواهاونجواهای گوناگون،امامشترک.زیراکه با تمام گوناگونی های نژادی وسرشتی درنوع بشر؛ تنها آن درد ولذت مشترک است که به شکلهای گوناگون اماواحد تکرارمیشود.
✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬در هیاهوی فیلمهای کاباره ای و فیلم فارسی هایی که تنزل سطوح زیبایی شناختی مخاطبان را هدف خود قرار داده بود، موجی نو در سکون بی جزر و مد سینمای ایران به راه افتاد و امیر نادری در تلاطم آن امواج سه گانه یادگار بزرگی را به سینمای ایران هدیه کرد(تنگسیر,تنگنا و ساز دهنی)که اکنون بعد از حدودبیش از چهل سال هنوز زیبایی های بصری و محتوایی یک فیلم تمام عیار را با خود دارد...امیر نادری در سال ۱۳۵۲ با ساخت "ساز دهنی" توانست با زیرکی هرچه تمام معضلات و پارادوکس های غم انگیز جامعه نابرابر آنزمان را در دو قشر فقیر(امیرو) ومتمول(عبدلو) به رخ صاحبان ارباب آنزمان بکشد..معضلات و نابرابری هایی ناشی از فاصله طبقاتی و خواست قدرت و اراده به معطوف به آن ،که در تمام سطوح اجتماعی مردم به وضوح قابل مشاهده بود..خواستنی اندک،خوار شدنی بیشمار، در سایه قدرت!
لذت نواختن سازدهنی برای امیرو آنگونه بودکه برای بدست آوردن تجربه بی همتا نواختنش می بایست بارها به عبدلو کولی میداد,استعاره ای از فاصله طبقاتی و بهره کشی استعمارگر از مستعمره ناتوان و درمانده خود در هر دوره تاریخی..
✍رضا کردبچه
#لذت_ساز_دهنی
#سینما
@R_Kordbacheh
لذت نواختن سازدهنی برای امیرو آنگونه بودکه برای بدست آوردن تجربه بی همتا نواختنش می بایست بارها به عبدلو کولی میداد,استعاره ای از فاصله طبقاتی و بهره کشی استعمارگر از مستعمره ناتوان و درمانده خود در هر دوره تاریخی..
✍رضا کردبچه
#لذت_ساز_دهنی
#سینما
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅موجودی که من او را انتظار می کشم واقعی نیست...من آن را بارهای بار می آفرینم و باز آفرینی می کنم...آفرینشی ناشی از توان من برای عشق ورزیدن به آن، ناشی از نیاز من به آن. دیگری به این جا می آید، این جا که من او را انتظار می کشم، این جا که از پیش او را آفریده ام و اگر نیاید، من او را در توهم می آورم. انتظار، یک حالت هذیانی در عشق است...!
✍رولان_بارت
🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✍رولان_بارت
🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔸زیستنِ ناموزونِ بقا...
✍رضا کردبچه
🔹دسترنجِ دستان دست فروش؛ داستان زیستن ناموزونی ست برای بقا؛ دست فروشی منعطف ترین شکل زیستن؛ بی قاعده تربن امرار معاش ِحداقلی ست در فضای شهری ؛ بدون قاعده و بدون نظم..
تطبیق پذیری های آنی محیطی ؛ استراتژی های عرضه سریع کالا به مشتری های در حال گذر، استتار در فضاهای پر تردد شهری مانند متروها و گذرگاههای پرتردد، تعقیب و گریز هنگام مواجه با ماموران قانون ، از اصلی ترین خصوصیات های رفتاری ست که می توان به آن توجه کرد..در واقع بدلیل همین خصلت های ویژه رفتاری و همچنین عدم ثبات مکانی و زمانی و جابه جایی های مدام و سریع در زمانهای پی در پی و در کسری از زمان؛ لقب "چریک های شهری" را از آن خود کرده اند..چریک هایی مبارز با استراتژی های بروز شده برای یافتن مقاوم ترین راه دوام آوردن در زندگی و راضی بودن به حداقل ترین های زیستن... برای یک دست فروش و خانواده تحت حمایتش آنچه مهم است اینست که دستها هیچ گاه خالی از روزی برنگردد..رزقی سخت در روزهای پر مشقت؛ دستهای خالی یک دست فروش خلائی ست که تنها رویا را به چنگ می آورد و گاه سر بر بالین گذاشتن با شکمی گرسنه را می ساید و رنج را می آساید!
🔹 آدام اسمیت نظریه پرداز و اقتصاد دان در نظریه مشهور خود بعنوان "دست نامرئی"( invisible hand) بیان می کند که در یک اقتصاد بازار آزاد؛ نفع و سود شخصی از آن لحاظ اهمیت پیدا میکند که میتواند در نهایت به نفع جمعی و اجتماعی منتج شود..بعبارتی دیگر، دست نامرئی برای توصیف مزایای اجتماعی ناخواسته ناشی از اقدامات فردی بکار می رود.. در کسب و کارهای ارائه شده توسط دست فروشان هم نفع شخصی فروشنده در قبال رزق و روزی که بدست می آورد اهمیت پیدا می کند و هم کالایی با قیمت ارزانتر برای خریدار را سبب می شود؛ اگرچه مکان و سرقفلی کسب و کار یک دست فروش زیر چهار دیواری آسمان شهر در گوشه یک خیابان پرتردد باشد و ویترینش سنگفرشهای آن؛ ولی آنچه او عرضه میکند علاوه بر امکان ارائه کالاهایی در سطح قدرت خرید طبقه متوسط ، یک رقابت تنگاتنگ هم با مغازه دارانی با ویترین هایی براق در مراکز خرید لاکچری ایجاد میکند..انچه او در دست عرضه میکند و بر دست تقاضا بوسه می زند و دست به دست می شود.
🔹و سخن آخر اینکه؛ مکانیسم خرده فروشی دست فروشی نه تنها باعث اختلال در بازار کلان کسب و کار نخواهد شد؛ بلکه روند سنتی رفع مایحتاج از خریدار به فروشنده را به مکانیسم ارائه مایحتاج از فروشنده به خریدار تغییر می دهد .بعبارتی فروشندگان به شکل دوره گردهایی شهری در پی خریداران خود در قلب مراکز پرتردد کمین میکنند و خریداران خود را با ترفندهای خاص به دام می اندازند..دامی ناگهانی که تصمیم به خرید را با الگوهایی چون بازار گرمی ، ایجاد سروصداهای خاص خود برای جلب مشتری، دعواهای زرگری و دیگر راهکارهایی برای ارائه کالا که تنها در جذابیت های زیبای یک زندگی شلوغ و بی قاعده و درهم شهری می توان آنها را دید و در دام افتاد و خرید!
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
🔹دسترنجِ دستان دست فروش؛ داستان زیستن ناموزونی ست برای بقا؛ دست فروشی منعطف ترین شکل زیستن؛ بی قاعده تربن امرار معاش ِحداقلی ست در فضای شهری ؛ بدون قاعده و بدون نظم..
تطبیق پذیری های آنی محیطی ؛ استراتژی های عرضه سریع کالا به مشتری های در حال گذر، استتار در فضاهای پر تردد شهری مانند متروها و گذرگاههای پرتردد، تعقیب و گریز هنگام مواجه با ماموران قانون ، از اصلی ترین خصوصیات های رفتاری ست که می توان به آن توجه کرد..در واقع بدلیل همین خصلت های ویژه رفتاری و همچنین عدم ثبات مکانی و زمانی و جابه جایی های مدام و سریع در زمانهای پی در پی و در کسری از زمان؛ لقب "چریک های شهری" را از آن خود کرده اند..چریک هایی مبارز با استراتژی های بروز شده برای یافتن مقاوم ترین راه دوام آوردن در زندگی و راضی بودن به حداقل ترین های زیستن... برای یک دست فروش و خانواده تحت حمایتش آنچه مهم است اینست که دستها هیچ گاه خالی از روزی برنگردد..رزقی سخت در روزهای پر مشقت؛ دستهای خالی یک دست فروش خلائی ست که تنها رویا را به چنگ می آورد و گاه سر بر بالین گذاشتن با شکمی گرسنه را می ساید و رنج را می آساید!
🔹 آدام اسمیت نظریه پرداز و اقتصاد دان در نظریه مشهور خود بعنوان "دست نامرئی"( invisible hand) بیان می کند که در یک اقتصاد بازار آزاد؛ نفع و سود شخصی از آن لحاظ اهمیت پیدا میکند که میتواند در نهایت به نفع جمعی و اجتماعی منتج شود..بعبارتی دیگر، دست نامرئی برای توصیف مزایای اجتماعی ناخواسته ناشی از اقدامات فردی بکار می رود.. در کسب و کارهای ارائه شده توسط دست فروشان هم نفع شخصی فروشنده در قبال رزق و روزی که بدست می آورد اهمیت پیدا می کند و هم کالایی با قیمت ارزانتر برای خریدار را سبب می شود؛ اگرچه مکان و سرقفلی کسب و کار یک دست فروش زیر چهار دیواری آسمان شهر در گوشه یک خیابان پرتردد باشد و ویترینش سنگفرشهای آن؛ ولی آنچه او عرضه میکند علاوه بر امکان ارائه کالاهایی در سطح قدرت خرید طبقه متوسط ، یک رقابت تنگاتنگ هم با مغازه دارانی با ویترین هایی براق در مراکز خرید لاکچری ایجاد میکند..انچه او در دست عرضه میکند و بر دست تقاضا بوسه می زند و دست به دست می شود.
🔹و سخن آخر اینکه؛ مکانیسم خرده فروشی دست فروشی نه تنها باعث اختلال در بازار کلان کسب و کار نخواهد شد؛ بلکه روند سنتی رفع مایحتاج از خریدار به فروشنده را به مکانیسم ارائه مایحتاج از فروشنده به خریدار تغییر می دهد .بعبارتی فروشندگان به شکل دوره گردهایی شهری در پی خریداران خود در قلب مراکز پرتردد کمین میکنند و خریداران خود را با ترفندهای خاص به دام می اندازند..دامی ناگهانی که تصمیم به خرید را با الگوهایی چون بازار گرمی ، ایجاد سروصداهای خاص خود برای جلب مشتری، دعواهای زرگری و دیگر راهکارهایی برای ارائه کالا که تنها در جذابیت های زیبای یک زندگی شلوغ و بی قاعده و درهم شهری می توان آنها را دید و در دام افتاد و خرید!
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹سِلف سِلبریتی های دم مرگ
✍🎬رضاکردبچه
🔸اگرچه تجربه های همزمانی زیستن بسیاری از انسانها شباهت های همانندی با یکدیگر دارند؛ اما لمسِ مرگ و تجربه مردن هرفرد همانند اثر انگشت خود همان فرد، منحصر به فرد و یکه است..یگانه بازدم های آخرین که شماره می افتند، شماره های کند معکوس، شماره های خروجی که به نوبت بنا به قرعه یکی یکی صدایمان می زنند در دم رفتن.در واقع هیچ مرگی به مرگ دیگری شباهت ندارد؛ اگر چه علل و نشانه های آن در تشابه به یکدیگر باشند..همانند مرگیدن در دلخراش ِسانحه ، مردن در رحم بی رحم در بدو آغاز ، یا بستر عیش و نوش، و یا در جان کندنی سخت بیماری لاعلاج یا اپیدمی های واگیر دار جهانی..در واقع زیستن امری جمعی ست و مرسوم و مرگیدن امری فردی و قراردادی.به راستی که انسان در ابتدای دو آغاز تنهاست.
🔸شخصیت شخص محتضر، حضور احتضار است بر بالین..او حاضرترین و آگاه ترین فرد است بر حالات آخرین خویش."نوربرت الیاس" جامعه شناس در کتاب تنهایی دم مرگ معتقد بود که فرآیند مرگ در گذشته در جمع و در بستر خانواده اتفاق می افتاد و شخص محتضر حتی در مرگ خود نیز تنها نبود؛ اما در حال حاضر مرگ در بستری تنها در گوشه بیمارستان در انزوا اتفاق می افتد...اما میتوان نقض این گزاره را با حضور پدیده ای بنام گوشی های هوشمندِ همه جا حاضر و همه جا همراه مطرح نمود که با به تصویر کشیدن بسترهای دم مرگ و تجاوز به حریم های شخصی و شخصی ترین حالات مرگ افراد، دیگر انسانهای دم رفتنِ نیز - به خصوص سلبریتی ها و هنرمندهای هر جامعه -در بستر لحظات آخرین خود نه تنها تنهایی دم مرگ را تجربه نمی کنند؛ بلکه آنرا نیز با سلفی هایی بی تناسب ،زهر لبخندهای بی دلیل و فیگورهای بی قواره با دیگران به بازی می گیرند..مرگ را دوره می کنند و به بازی شادی تماشا می پردازند..مرگبازی در سکانسهای آخرِ بسترِ دردناک؛ با حضور افتخاری سوپر استارهای مطرح هنر و سینما!
🔸انسان عصر حاضر در عطشی دیوانه وار باید خود را،هر لحظه و هر اتفاق خود را با گوشی های همراه ؛ با سلفی های دم دستی به ثبت برساند و دیگران را از این حضور سیراب نماید؛ بجز آن لحظاتش تهی از معنا و مفهوم ارزشی خواهد بود.. واقعیتش در مَجاز و هویتش در دیده شدن مدام و غیر واقع مستتر شده است.او شکوه مرگ را نیز به امری پیش پا افتاده، دم دستی و مبتذل بدل می کند. او می خواهد خود را با حضور بر بالین دیگران، از وهم مرگی که زمانی به سراغش خواهد آمد رها سازد و حاشیه امنی برای خویش دست و پا کند، او می خواهد در لحظات جان فرساییدن جان دیگران،خود را شریک کند و آنرا نیز به ثبت برساند؛ رو به دوربین با گفتن کشدار "سیب"، زدن یک لبخند تلخ و فشردن یک کلیک ساده، چیک!
@R_Kordbacheh
✍🎬رضاکردبچه
🔸اگرچه تجربه های همزمانی زیستن بسیاری از انسانها شباهت های همانندی با یکدیگر دارند؛ اما لمسِ مرگ و تجربه مردن هرفرد همانند اثر انگشت خود همان فرد، منحصر به فرد و یکه است..یگانه بازدم های آخرین که شماره می افتند، شماره های کند معکوس، شماره های خروجی که به نوبت بنا به قرعه یکی یکی صدایمان می زنند در دم رفتن.در واقع هیچ مرگی به مرگ دیگری شباهت ندارد؛ اگر چه علل و نشانه های آن در تشابه به یکدیگر باشند..همانند مرگیدن در دلخراش ِسانحه ، مردن در رحم بی رحم در بدو آغاز ، یا بستر عیش و نوش، و یا در جان کندنی سخت بیماری لاعلاج یا اپیدمی های واگیر دار جهانی..در واقع زیستن امری جمعی ست و مرسوم و مرگیدن امری فردی و قراردادی.به راستی که انسان در ابتدای دو آغاز تنهاست.
🔸شخصیت شخص محتضر، حضور احتضار است بر بالین..او حاضرترین و آگاه ترین فرد است بر حالات آخرین خویش."نوربرت الیاس" جامعه شناس در کتاب تنهایی دم مرگ معتقد بود که فرآیند مرگ در گذشته در جمع و در بستر خانواده اتفاق می افتاد و شخص محتضر حتی در مرگ خود نیز تنها نبود؛ اما در حال حاضر مرگ در بستری تنها در گوشه بیمارستان در انزوا اتفاق می افتد...اما میتوان نقض این گزاره را با حضور پدیده ای بنام گوشی های هوشمندِ همه جا حاضر و همه جا همراه مطرح نمود که با به تصویر کشیدن بسترهای دم مرگ و تجاوز به حریم های شخصی و شخصی ترین حالات مرگ افراد، دیگر انسانهای دم رفتنِ نیز - به خصوص سلبریتی ها و هنرمندهای هر جامعه -در بستر لحظات آخرین خود نه تنها تنهایی دم مرگ را تجربه نمی کنند؛ بلکه آنرا نیز با سلفی هایی بی تناسب ،زهر لبخندهای بی دلیل و فیگورهای بی قواره با دیگران به بازی می گیرند..مرگ را دوره می کنند و به بازی شادی تماشا می پردازند..مرگبازی در سکانسهای آخرِ بسترِ دردناک؛ با حضور افتخاری سوپر استارهای مطرح هنر و سینما!
🔸انسان عصر حاضر در عطشی دیوانه وار باید خود را،هر لحظه و هر اتفاق خود را با گوشی های همراه ؛ با سلفی های دم دستی به ثبت برساند و دیگران را از این حضور سیراب نماید؛ بجز آن لحظاتش تهی از معنا و مفهوم ارزشی خواهد بود.. واقعیتش در مَجاز و هویتش در دیده شدن مدام و غیر واقع مستتر شده است.او شکوه مرگ را نیز به امری پیش پا افتاده، دم دستی و مبتذل بدل می کند. او می خواهد خود را با حضور بر بالین دیگران، از وهم مرگی که زمانی به سراغش خواهد آمد رها سازد و حاشیه امنی برای خویش دست و پا کند، او می خواهد در لحظات جان فرساییدن جان دیگران،خود را شریک کند و آنرا نیز به ثبت برساند؛ رو به دوربین با گفتن کشدار "سیب"، زدن یک لبخند تلخ و فشردن یک کلیک ساده، چیک!
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"مرگ را خواب خواهم دید هزاران سال پس از این
بدون هیچ تکانی در خواب
بدون هیچ رویا
این حیف است
خواب بی تو مردن
مردن بی تو دیگر خواب دیدن
خواب تلخ بعد از تو را هیچگاه ندیدن
من از خواب بی تو مردن می ترسم! "
🎼 #شارل_آزناوور
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
بدون هیچ تکانی در خواب
بدون هیچ رویا
این حیف است
خواب بی تو مردن
مردن بی تو دیگر خواب دیدن
خواب تلخ بعد از تو را هیچگاه ندیدن
من از خواب بی تو مردن می ترسم! "
🎼 #شارل_آزناوور
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"ما انسانها بر روی کره ی زمین زندگی نمی کنیم
بلکه سرزمین واقعی ما
قلب کسانی است که دوستشان داریم.."
#رضا_کردبچه 🎼
#کریستین_بوبن ✏
https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
بلکه سرزمین واقعی ما
قلب کسانی است که دوستشان داریم.."
#رضا_کردبچه 🎼
#کریستین_بوبن ✏
https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"سایه های لرزان نبودنت
پاییز را اینچنین سخت بر اطاق آورده اند
سایه های دور
سایه های نزدیک
سایه های لرزان خاطره
که بر دیواره هایش لمست میکنم!"
🎬🎼ویدئو آرت و سازدهنی:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
پاییز را اینچنین سخت بر اطاق آورده اند
سایه های دور
سایه های نزدیک
سایه های لرزان خاطره
که بر دیواره هایش لمست میکنم!"
🎬🎼ویدئو آرت و سازدهنی:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬فیلم دختر دانمارکی( Danish Girl) داستان واقعی زندگی اولین ترنس یاشخص تغییریا تطبیق جنسیت یافته ی تاریخست؛ تاریخی که همواره درتطبیق حقایق تلخ ووقایع سخت خود باآمال بشری دچارمشکل بوده است."لیلی البه" نقاش دانمارکی،ازنخستین های تاریخ همین تطبیق جنسیتی است،تطبیق با آمال وآنچه شایدجبر بیولوژیکی میخواسته درخودمتفاوت باشد. همواره نخستین تفاوتها،نخستین تغییرهادر بیرونی ترین وجه خودباخرق عادت همراه است.عدم عادت به پذیرش،مقاومت دربرابر هرگونه انتقال وگاه با انتقال شکستهاویاس های بیشماربه نسل های بعد.بهرحال تغییرلازمه فرا شدن ست؛و فرا شدن الزام به تفاوت ودیگری شدن.ژاک دریدا فیلسوف معاصر فرانسوی در بسط مفهوم"تفاوت"( difference)بیانمیکند که درنهایت هرمفهوم یامعنای مجرد شکل گرفته در ذهن،به این دلیل که متفاوت است از مفاهیم دیگر، بار معنایی پیدامیکند.مفهوم درخت ازاین لحاظ معنا پیدامیکندکه مثلا پنجره یا درب نیست.بابسط همین مفهوم شخص متفاوت در مفهوم جنسیت خود،شخصی که تفاوتی بین خود و جنسیت واقع خودراحس میکند میل به دیگری شدن دارد.او به این دلیل تغییرجنسیت میدهد که درمفهوم خود نمیتواند باشد.
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 وقتی مرگ به تکرار می افتد؛ آدمها دیگر شاید تنها با عددهایی به تناوب ریاضی گونه معنی بدهند؛ اما در این بین هستند کسانی که مرارت مرگ را پس می زنند و تو ناچار به تامل میشوی وقتی نامی، صدای گرمی و یا چهره نامداری را بر قاب گوشیت ناگهان حک میشود که مرگ او را نیر هم سخت در هم پیچیده است..مرگ یک هنرمند، تلنگر به خلایی ازلی ست در جامعه ایی که اینچنین تهی ست در فقر فرهنگ و فقر ریشه خود!
استاد گرامی اعجاز سینما را از شما آموختم وقتی که تنها کودکی بازیگوش بودم و مبهوت صدای گرمتان، چشمهای براق مهربانتان که هیچگاه دروغ نگفت و چهره صمیمی تان از قاب سیاه و سفید تلویزیون گوشه اطاق خانه کوچکمان شدم..
سفر ابدی تان در قاب هیچ مرگی محو نخواهد شد در خاطرمان استاد.
بدرود..
#اکبر_عالمی
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
استاد گرامی اعجاز سینما را از شما آموختم وقتی که تنها کودکی بازیگوش بودم و مبهوت صدای گرمتان، چشمهای براق مهربانتان که هیچگاه دروغ نگفت و چهره صمیمی تان از قاب سیاه و سفید تلویزیون گوشه اطاق خانه کوچکمان شدم..
سفر ابدی تان در قاب هیچ مرگی محو نخواهد شد در خاطرمان استاد.
بدرود..
#اکبر_عالمی
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅عصیان مدرنیته درشعر،مدیون پایه گذاران اصلی سترگی چون بودلر(Charles Buadelair )،مالارمه و پل ورلن است.آنطورکه زمینه های عصیانگری عظیمتری دراولیل قرن بیستم چون مکاتب سوررئال در شعر گردید.مقوله خودکشی یکی از کشاکشهای درونی بزرگان ادبیاتی چون مالارمه درطول دوران کوتاه ۴۶ ساله خود نیزبود.اودر اواسط نیمه زندگی خود خودکشی نمود،اماناموفق.معتقدم همین تفکرخود ویرانگری در ذهن شاعرست که زندگی راخیلی زود به زانو در می آورد و تسلیم خواسته مرگ خواهی خود میکند.عمر کوتاه شاعران اغلب مصداق این امر بدیهی شاید باشد که نسخه زندگی خود را بیش از آنچه باید زیسته باشند،پیچیده اند! شارل بودلر درسن ۲۴سالگی بعلت شرایط سخت مالی اقدام به خودکشی نمود اماجان سالم به در برد. درنامهٔ خودکشی اش به ژان دووال(معشوقهاش) اینگونه نوشته بود:«دارم خودم را میکشم چون عذاب خوابیدن وعذاب بیدار شدن برایم تحمل ناپذیرشده است.خودم را میکشم چون باور دارم که نامیرا وجاودانه ام،و به این امیدوارم وقتی که تو این نامه رامیخوانی من دیگر مردهام.»(چندی پیش این نامه دریک حراجی درفرانسه به مبلغی حدود۲۷۰هزاردلار بفروش رسید!)
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh