This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 "روزهای دور و سخت ; اما شیرین و بیاد ماندنی..."
✅برشی از پشت صحنه فیلم "اسکله های زمینی" ساخته شده برای شبکه چهار با همکاری شهرداری تهران در سالهای کمی دور...
#سینما
#نوستالژی
@R_Kordbacheh
✅برشی از پشت صحنه فیلم "اسکله های زمینی" ساخته شده برای شبکه چهار با همکاری شهرداری تهران در سالهای کمی دور...
#سینما
#نوستالژی
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"پوشش گیاهی اطاقم
تحت تاثیر بارانهای سرریز موسمی
تنهایی انبوه و در هم تنیده ای را به خود تنیده است
باران
همینطور خودش را
در یک خود کشی دسته جمعی به شیشه می کوبد
و بلا تکلیفی ابرها را به حال خود رها...
لهجه فارسی شیرین بیانی اینجا نمی روید در غربت گیاه
یا که نمی بارد باران
با ترانه
یا با هر زبان زنگ زده ی پوسته پوسته شده دیگری
صدا,صدای بیهوده شکستن پوست تخمه های شکسته شده آفتابگردانی خمیده اینجا میان دهان و زبانی کاملا ابری
آفتابی نمیشود هیچ از پشت هیچ چیز دیگری..."
🎙✍ #رضا_کردبچه
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
. ✅بخشی از منظومه بلند"یک شعر غربتی" که در سالهای نه چندان دور در روزهای غریب و نه چندان خوبم در لندن سروده شد.. باران و حال و هوای سردرگم اینروزها مرا سخت به آن شعر و آن روزهای ملال بدل کرده ست...!
@R_Kordbacheh
تحت تاثیر بارانهای سرریز موسمی
تنهایی انبوه و در هم تنیده ای را به خود تنیده است
باران
همینطور خودش را
در یک خود کشی دسته جمعی به شیشه می کوبد
و بلا تکلیفی ابرها را به حال خود رها...
لهجه فارسی شیرین بیانی اینجا نمی روید در غربت گیاه
یا که نمی بارد باران
با ترانه
یا با هر زبان زنگ زده ی پوسته پوسته شده دیگری
صدا,صدای بیهوده شکستن پوست تخمه های شکسته شده آفتابگردانی خمیده اینجا میان دهان و زبانی کاملا ابری
آفتابی نمیشود هیچ از پشت هیچ چیز دیگری..."
🎙✍ #رضا_کردبچه
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
. ✅بخشی از منظومه بلند"یک شعر غربتی" که در سالهای نه چندان دور در روزهای غریب و نه چندان خوبم در لندن سروده شد.. باران و حال و هوای سردرگم اینروزها مرا سخت به آن شعر و آن روزهای ملال بدل کرده ست...!
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅فرق است بین فقر حاصل از داشته ها و فقر حاصل از نداشته ها! فقر حاصل از داشته هادر واقع فقری ست ناحاصل از داشته ها! فقری ست به مثابه امری جانشینی..فقری ست ایجابی نه سلبی..فقری ست دردناک بدلیل عدم موازنه ثروت و توزیع آن دربین افراد یک جامعه..جامعه ای خوابیده بروی انباشت سرمایه اما بخواب رفته از آن.
از منظرفوکو فقر لازمه و جوهره حکومتهای غنی ست برای پابرجا ماندن واستیلا گسترده تر..بعبارتی جمعیت انسانی به مثابه مولد سرمایه رابطه مستقیم با انباشت ثروت دارد.فقرا و افراد ضعیف جامعه به سبب مصرف کم مواد غذایی و تولید انرژی یکی از عوامل قدرت دهی به حکومتها هستند..آنها پابرهنه گان اما برپا نگه دارندگان قدرتند و کشوری فقیر است که در آن فقیر وجود نداشته باشد.! از اینرو ثروتمندترین کشورها، دارای حجم انبوهی از تهیدستانی ست در انباشت انسانی..آنچه دیده می شود ، طلب خواستنش بیشتر است و دردناکتر دور از دسترس تهیدست.
✍ #رضا_کردبچه
--------------------------
*تصاویری زهرآگین از تخریب سرپناهی بر سر خانواده ای در جایی در همین حوالی دردناک هروزه مان که تکرار میشود وطن خاکیده بر سر وصورتمان!
@R_kordbacheh
از منظرفوکو فقر لازمه و جوهره حکومتهای غنی ست برای پابرجا ماندن واستیلا گسترده تر..بعبارتی جمعیت انسانی به مثابه مولد سرمایه رابطه مستقیم با انباشت ثروت دارد.فقرا و افراد ضعیف جامعه به سبب مصرف کم مواد غذایی و تولید انرژی یکی از عوامل قدرت دهی به حکومتها هستند..آنها پابرهنه گان اما برپا نگه دارندگان قدرتند و کشوری فقیر است که در آن فقیر وجود نداشته باشد.! از اینرو ثروتمندترین کشورها، دارای حجم انبوهی از تهیدستانی ست در انباشت انسانی..آنچه دیده می شود ، طلب خواستنش بیشتر است و دردناکتر دور از دسترس تهیدست.
✍ #رضا_کردبچه
--------------------------
*تصاویری زهرآگین از تخریب سرپناهی بر سر خانواده ای در جایی در همین حوالی دردناک هروزه مان که تکرار میشود وطن خاکیده بر سر وصورتمان!
@R_kordbacheh
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza Kordbacheh)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸️گلادیاتورهای پا به توپ!
✍🎬 رضاکردبچه
🖤(باز نشر این مطلب بدلیل مرگ ناگهانی اسطوره دست خدا ؛ مارادوناست...)
@R_Kordbacheh
✍🎬 رضاکردبچه
🖤(باز نشر این مطلب بدلیل مرگ ناگهانی اسطوره دست خدا ؛ مارادوناست...)
@R_Kordbacheh
Forwarded from ✏اندیشه های رضاکردبچه (Reza Kordbacheh)
🔸️گلادیاتورهای پا به توپ...
✍رضا کردبچه
✅والتر بنیامین درجایی میگوید: "فوتبال به ما اجازه می دهد تا تاریخ خشونت آمیز خودمان را ببینیم و مرور کنیم ، امادر این تاریخ هیچ نشانی ازصلح نمیتوان یافت!" فوتبال تنازعی ترین حالت طبیعی انسان درفرایند متمدن شدنی ست که به عقیده نوربرت الیاس درخود کنترلی سازمان یافته خشونت؛ آنرابه اجبار بایدمهار کند...اما این خشونت خفه شده درپوزه بندِانسان وحشی بظاهر رام شده، انسان تحت سیطره حبس بزرگ؛درکوچکترین فرصت ممکن و جرقه ی حاصل شعله میگیرد ،میسوزد اما نمیسازد..تاریخ اصل و ماهیت خشونت بار انسان متمایل به سرکشی و عصیانگری را تغییر نداده است..تنها فرمها و شکل های بروز آن با تغییرات سبک و سیاق زندگی در هر عصر تغییر بنیادین نموده است...
🔹️آنچه میشود درباره ش به ایده ای مشترک رسید و سوال اساسی این گفتار را مطرح کرد چرایی لذت بردن انسان تمام اعصار از بروز خشونت و تمایل به آن است؛ تا جایی که در قرون متاخر و یونان باستان مبارزه گلادیاتورها که به جنگ گلادیاتوریال ( gladiatorial) مشهور بود و در میادین و زمانهای بخصوص برگزار میشد، آنچنان باعث لذت و سرگرمی حلقه تماشاگران میشد که حکومتها از آن در جهت تخدیر افکار عمومی( آنچه امروزه صنعت فرهنگ انجاممی دهد)استفاده میکردند .از همین منظر می توان در قیاسی ساده گفت ماهیت خشونت در درگیری های تن به تن بازیگران جنگ که از دستان خود برای حمل شمشیر و پاره کردن بدن حریف استفاده می کردند با بازیکنان فوتبال در زمین چمن که از پای خود برای حمل توپ و رسیدن به هدف وآسیب رساندن به دیگری استفاده میکنند تفاوت چندانی وجود ندارد.گلادیاتورهای پا به توپ و شمشیر بدست...
🔹️ خشونت فوتبال عصر حاضر، نزاع سیاست وقدرت است درسایه نولیبرالیسم.. پارادوکس پول ومهارت؛عضلات ورزیده پاها و دستهای متبحر در شمارش پول...طراحی تهاجمی ترین شیوه ۳-۳-۴ درمقابل سودآورترین صفر و یک های اعدادنجومی دلالان سودا..فوتبال بازی است و انسان، شیفته بازی و تماشاچیان ناظر بازی...دربازی به رقابت کشیده شده، انسان مبدل به انسان خشونت طلب، بازیکنِ بازیگر می شود..مفهومی که "یوهان هویزینگا" جامعه شناس معاصر هلندی آنرا مطرح میکند..انسان بازیگر و زیست جهانی که وی برای بقا در زمین باید در پست های متفاوت به جنگیدن و سیاست ورزی روی بیاورد...بازی جوانمردانه را ( Fair Play) رعایت نکند، تظاهر کند، تبانی کند و از اینرو وارد بازیهای کثیف خود ساخته پشت پرده خود شود...و در نتیجه فوتبالی که می توانست بستری فرهنگی در جهت تبادل عشق حقیقی باشد، باعث تباهی راستین میشود!
#فوتبال
@R_Kordbacheh
✍رضا کردبچه
✅والتر بنیامین درجایی میگوید: "فوتبال به ما اجازه می دهد تا تاریخ خشونت آمیز خودمان را ببینیم و مرور کنیم ، امادر این تاریخ هیچ نشانی ازصلح نمیتوان یافت!" فوتبال تنازعی ترین حالت طبیعی انسان درفرایند متمدن شدنی ست که به عقیده نوربرت الیاس درخود کنترلی سازمان یافته خشونت؛ آنرابه اجبار بایدمهار کند...اما این خشونت خفه شده درپوزه بندِانسان وحشی بظاهر رام شده، انسان تحت سیطره حبس بزرگ؛درکوچکترین فرصت ممکن و جرقه ی حاصل شعله میگیرد ،میسوزد اما نمیسازد..تاریخ اصل و ماهیت خشونت بار انسان متمایل به سرکشی و عصیانگری را تغییر نداده است..تنها فرمها و شکل های بروز آن با تغییرات سبک و سیاق زندگی در هر عصر تغییر بنیادین نموده است...
🔹️آنچه میشود درباره ش به ایده ای مشترک رسید و سوال اساسی این گفتار را مطرح کرد چرایی لذت بردن انسان تمام اعصار از بروز خشونت و تمایل به آن است؛ تا جایی که در قرون متاخر و یونان باستان مبارزه گلادیاتورها که به جنگ گلادیاتوریال ( gladiatorial) مشهور بود و در میادین و زمانهای بخصوص برگزار میشد، آنچنان باعث لذت و سرگرمی حلقه تماشاگران میشد که حکومتها از آن در جهت تخدیر افکار عمومی( آنچه امروزه صنعت فرهنگ انجاممی دهد)استفاده میکردند .از همین منظر می توان در قیاسی ساده گفت ماهیت خشونت در درگیری های تن به تن بازیگران جنگ که از دستان خود برای حمل شمشیر و پاره کردن بدن حریف استفاده می کردند با بازیکنان فوتبال در زمین چمن که از پای خود برای حمل توپ و رسیدن به هدف وآسیب رساندن به دیگری استفاده میکنند تفاوت چندانی وجود ندارد.گلادیاتورهای پا به توپ و شمشیر بدست...
🔹️ خشونت فوتبال عصر حاضر، نزاع سیاست وقدرت است درسایه نولیبرالیسم.. پارادوکس پول ومهارت؛عضلات ورزیده پاها و دستهای متبحر در شمارش پول...طراحی تهاجمی ترین شیوه ۳-۳-۴ درمقابل سودآورترین صفر و یک های اعدادنجومی دلالان سودا..فوتبال بازی است و انسان، شیفته بازی و تماشاچیان ناظر بازی...دربازی به رقابت کشیده شده، انسان مبدل به انسان خشونت طلب، بازیکنِ بازیگر می شود..مفهومی که "یوهان هویزینگا" جامعه شناس معاصر هلندی آنرا مطرح میکند..انسان بازیگر و زیست جهانی که وی برای بقا در زمین باید در پست های متفاوت به جنگیدن و سیاست ورزی روی بیاورد...بازی جوانمردانه را ( Fair Play) رعایت نکند، تظاهر کند، تبانی کند و از اینرو وارد بازیهای کثیف خود ساخته پشت پرده خود شود...و در نتیجه فوتبالی که می توانست بستری فرهنگی در جهت تبادل عشق حقیقی باشد، باعث تباهی راستین میشود!
#فوتبال
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸️" شاخدار پندارها "
* (تحلیل انتقادی ازفرایند شاخ شدن درشبکه های مجازی)
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
* (تحلیل انتقادی ازفرایند شاخ شدن درشبکه های مجازی)
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸️شاخدار پندارها
*(تحلیل انتقادی ازفرایند شاخ شدن درشبکه های مجازی)
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹️در فرهنگ معین از واژه "شاخ" تعبیرهایی از این دست شده است:شانه بالا کشیدن،قدرت خود را به رخ کشیدن..اما در مفهوم زیست شناسی به زائیده استخوانی شکل سفت وسختی گفته میشودکه بر پیشانی و سرچهارپایانی مانند گاو، بز و دیگرجانداران شاخداری می روید که برای دفاع وحمله و بطور کلی دوام زیستن در شرایط رقابتی سخت از آن استفاده میشود..با تعمیم و تلفیق مفاهیم این واژه از ادبیات وزیست شناسی میتوان به تعریف بدیعی در زبان غیر رسمی و پنهانی از شاخ شدن وخود شاخ پنداری رسید:جانداران خود درشت بین اما ریز ذهنِ دوپا در محیط انسانی، با شاخک های چسبنده شبیه آمیب های میکروسکوپی که از چرخه غذایی محیطی خود چون شبکه های مجازی عصر حاضر انگل وار تغذیه میکنند که برای بزرگنمایی وبزرگ شدن از طریق کوچک کردن خود ، برای دیده شدن و به رخ کشیدن تاثیر نفوذ و زیبایی خود از طریق نمایشهای ساختگی بواسطه به وجد درآوردن تماشاگران خود، دست انداختن و مضحکه آنها، برای بدست آوردن ثروت و قدرت از طریق به دام انداختن فالورهای واقعی وغیر واقعی در بساطهای شرطبندی های فیک استفاده می کنند و به موازات آن نمایش گسترده ای را همانند کارناوالی از سیرک های مجازی به راه انداخته که بواسطه ابزار های سهل الوصول دم دستی مانند گوشیهای همراه و استفاده ازشبکه های مجازی چون"اینسشاخدارگرام ها" به اشاعه و توزیع آن دامن می زنند؛ که غالبا توجه بخش بزرگی از مخاطبان گوشی بدست و سر به زیرجامعه را به خود جذب و به دنبال خود میکشند..جامعه ای سربه زیر، خمیده و اخوش و فرو رفته در خود که در واقع بخش پیشانگاهی و بی اندیشه آن، فرصت روئیدن شاخها، آن زاییده استخوانی شکل شاخیده ی مجازی را برای خود فراهم و به تکثیر دیگر شاخها بروی سرها و پیشانی های اخته دیگر دامن میزنند و آنها را شاخهای جامعه نمایش خواه و نمایش گر معرفی می نمایند!
🔹️ژان بودریار از اندیشمندان وفلاسفه عصر پسامدرن درنظریه برجسته خود"حاد -واقعیت" (hyperreality) بطور خلاصه عنوان میکند که در عصر حاضر، دیگرتشخیص واقعیت از خیال وامر دروغین امکان پذیر نیست..امرخیالی در حقیقت واقعیت تشدید یافته ایست که درصدد تحریف واقعیت اصلی ست وتا آنجا پیش می رود که خود به امر واقعی بدلی مبدل و تمایزش از واقعیت اصلی غیرممکن میشود..یک جعل غیر واقعی ثانویه از واقعیت اولین که جانشین آن میشود.و این فرایند مخدوش شدن امرواقع و دروغین به کمک فرایند "تصویر درعصر تکنولوژی و دیجیتال"توسط وسایل ارتباط جمعی چون تلویزیون وگوشی های همراه اتفاق می افتد..به زبان ساده تصاویری که انسان امروزی از وقایع منعکس شده در جهان پیرامون خود از گوشیهای همراه میبیند یک جعل واقعی از واقعیت است(تصویری از واقعیت ،نه خود آن)که جانشین واقعیت میشود و مخاطب آنرا باور پذیر میداند....و هنگامی که همین جعل جای واقعیت اصلی می نشیند خود به واقعیت ثانویه جدید اما دروغینی بدلی مبدل میشود که تفاوت ماهوی و هستی شناختی باسوژه اصلی دارد..همانند بازتاب جعلی تصویر منعکس شده یک سوژه در آینه در برابر هزاران آینه روبروی دیگر که تشخیص خود از دیگری(واقعی از غیر واقعی) دیگر امکانپذیر نیست.
از همین روپدیده های بدیعی چون شاخ شدن های مجازی از همین فرایند و فرمول درجهت تحریف واقعیت دروغین خود استفاده مینمایند و برای انسان خیال پرداز و جعل پرداز امروزی لذت بخش مینماید...انسان جعلی جانشین انسان واقعی میشود و انسانهای شاخدار و دُم دار جایگزین فرهیختگی انسانهای حقیقی؛ انسانهایی که در سایه ی انزوای خود زیست میکنند تا دراین انعکاسهای دروغین کمتر دیده شده و مورد جعل جامعه همه چیز خواه-همه چیزخور واقع بشوند.
@R_Kordbacheh
*(تحلیل انتقادی ازفرایند شاخ شدن درشبکه های مجازی)
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹️در فرهنگ معین از واژه "شاخ" تعبیرهایی از این دست شده است:شانه بالا کشیدن،قدرت خود را به رخ کشیدن..اما در مفهوم زیست شناسی به زائیده استخوانی شکل سفت وسختی گفته میشودکه بر پیشانی و سرچهارپایانی مانند گاو، بز و دیگرجانداران شاخداری می روید که برای دفاع وحمله و بطور کلی دوام زیستن در شرایط رقابتی سخت از آن استفاده میشود..با تعمیم و تلفیق مفاهیم این واژه از ادبیات وزیست شناسی میتوان به تعریف بدیعی در زبان غیر رسمی و پنهانی از شاخ شدن وخود شاخ پنداری رسید:جانداران خود درشت بین اما ریز ذهنِ دوپا در محیط انسانی، با شاخک های چسبنده شبیه آمیب های میکروسکوپی که از چرخه غذایی محیطی خود چون شبکه های مجازی عصر حاضر انگل وار تغذیه میکنند که برای بزرگنمایی وبزرگ شدن از طریق کوچک کردن خود ، برای دیده شدن و به رخ کشیدن تاثیر نفوذ و زیبایی خود از طریق نمایشهای ساختگی بواسطه به وجد درآوردن تماشاگران خود، دست انداختن و مضحکه آنها، برای بدست آوردن ثروت و قدرت از طریق به دام انداختن فالورهای واقعی وغیر واقعی در بساطهای شرطبندی های فیک استفاده می کنند و به موازات آن نمایش گسترده ای را همانند کارناوالی از سیرک های مجازی به راه انداخته که بواسطه ابزار های سهل الوصول دم دستی مانند گوشیهای همراه و استفاده ازشبکه های مجازی چون"اینسشاخدارگرام ها" به اشاعه و توزیع آن دامن می زنند؛ که غالبا توجه بخش بزرگی از مخاطبان گوشی بدست و سر به زیرجامعه را به خود جذب و به دنبال خود میکشند..جامعه ای سربه زیر، خمیده و اخوش و فرو رفته در خود که در واقع بخش پیشانگاهی و بی اندیشه آن، فرصت روئیدن شاخها، آن زاییده استخوانی شکل شاخیده ی مجازی را برای خود فراهم و به تکثیر دیگر شاخها بروی سرها و پیشانی های اخته دیگر دامن میزنند و آنها را شاخهای جامعه نمایش خواه و نمایش گر معرفی می نمایند!
🔹️ژان بودریار از اندیشمندان وفلاسفه عصر پسامدرن درنظریه برجسته خود"حاد -واقعیت" (hyperreality) بطور خلاصه عنوان میکند که در عصر حاضر، دیگرتشخیص واقعیت از خیال وامر دروغین امکان پذیر نیست..امرخیالی در حقیقت واقعیت تشدید یافته ایست که درصدد تحریف واقعیت اصلی ست وتا آنجا پیش می رود که خود به امر واقعی بدلی مبدل و تمایزش از واقعیت اصلی غیرممکن میشود..یک جعل غیر واقعی ثانویه از واقعیت اولین که جانشین آن میشود.و این فرایند مخدوش شدن امرواقع و دروغین به کمک فرایند "تصویر درعصر تکنولوژی و دیجیتال"توسط وسایل ارتباط جمعی چون تلویزیون وگوشی های همراه اتفاق می افتد..به زبان ساده تصاویری که انسان امروزی از وقایع منعکس شده در جهان پیرامون خود از گوشیهای همراه میبیند یک جعل واقعی از واقعیت است(تصویری از واقعیت ،نه خود آن)که جانشین واقعیت میشود و مخاطب آنرا باور پذیر میداند....و هنگامی که همین جعل جای واقعیت اصلی می نشیند خود به واقعیت ثانویه جدید اما دروغینی بدلی مبدل میشود که تفاوت ماهوی و هستی شناختی باسوژه اصلی دارد..همانند بازتاب جعلی تصویر منعکس شده یک سوژه در آینه در برابر هزاران آینه روبروی دیگر که تشخیص خود از دیگری(واقعی از غیر واقعی) دیگر امکانپذیر نیست.
از همین روپدیده های بدیعی چون شاخ شدن های مجازی از همین فرایند و فرمول درجهت تحریف واقعیت دروغین خود استفاده مینمایند و برای انسان خیال پرداز و جعل پرداز امروزی لذت بخش مینماید...انسان جعلی جانشین انسان واقعی میشود و انسانهای شاخدار و دُم دار جایگزین فرهیختگی انسانهای حقیقی؛ انسانهایی که در سایه ی انزوای خود زیست میکنند تا دراین انعکاسهای دروغین کمتر دیده شده و مورد جعل جامعه همه چیز خواه-همه چیزخور واقع بشوند.
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « 🔸️شاخدار پندارها *(تحلیل انتقادی ازفرایند شاخ شدن درشبکه های مجازی) ✍رضا کردبچه @R_Kordbacheh 🔹️در فرهنگ معین از واژه "شاخ" تعبیرهایی از این دست شده است:شانه بالا کشیدن،قدرت خود را به رخ کشیدن..اما در مفهوم زیست شناسی به زائیده استخوانی شکل سفت وسختی…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅۲۱ آذر روز توامان شعر وشاعرانگی ست برای من..
مصادفت زاد روزهای بزرگانی چون شاملو و براهنی ؛ و چه تصادف خرسنده و خوش یمن تری به از این...دو غول بزرگ چراغ جادوی شعر که سحر آفرینش کلمات و واژگان را در سرایش و چینش های بی همتای خود در هر بار ظهور و خروج از چراغ خود، یگانه های مقدس و سحرانگیزی بر سطور شعر معاصر را بر تن و روح می آویزند...سپیدی آرکائیک گونه شعر شاملو در دهه های پیشین، شکستن قواعد نحوی و ساختار شکنانه کردن شعر در زبان توسط براهنی بزرگ هر یک توشه و غنیمتی سترگ است بر شعر و ادب معاصر...تو پندار که در همین یکصدسال پیشروی شعر معاصر و فتح خاکریزهای ردیف و قافیه ی کهنه غرل و قصیده و دیگر قالب های مستعمل شعری، اگر زادروزان خط شکنانی چون نیما متاخر و شاملو و براهنی های متقدم نبود چه بر سرشعر قافیه و عروض نخ نما شده توسط بلبلان شکر سخن و طوطیان شکر شکن شعر می آمد؟!
تو هیچ پندار در سخن و هیچ در کلام ...
متبرک باد نامتان
شاملوی بزرگ؛ براهنی سترگ
#رضا_براهنی
#احمد_شاملو
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
مصادفت زاد روزهای بزرگانی چون شاملو و براهنی ؛ و چه تصادف خرسنده و خوش یمن تری به از این...دو غول بزرگ چراغ جادوی شعر که سحر آفرینش کلمات و واژگان را در سرایش و چینش های بی همتای خود در هر بار ظهور و خروج از چراغ خود، یگانه های مقدس و سحرانگیزی بر سطور شعر معاصر را بر تن و روح می آویزند...سپیدی آرکائیک گونه شعر شاملو در دهه های پیشین، شکستن قواعد نحوی و ساختار شکنانه کردن شعر در زبان توسط براهنی بزرگ هر یک توشه و غنیمتی سترگ است بر شعر و ادب معاصر...تو پندار که در همین یکصدسال پیشروی شعر معاصر و فتح خاکریزهای ردیف و قافیه ی کهنه غرل و قصیده و دیگر قالب های مستعمل شعری، اگر زادروزان خط شکنانی چون نیما متاخر و شاملو و براهنی های متقدم نبود چه بر سرشعر قافیه و عروض نخ نما شده توسط بلبلان شکر سخن و طوطیان شکر شکن شعر می آمد؟!
تو هیچ پندار در سخن و هیچ در کلام ...
متبرک باد نامتان
شاملوی بزرگ؛ براهنی سترگ
#رضا_براهنی
#احمد_شاملو
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸"پهلوان قلی"
✍🎬 رضاکردبچه
#مستند
----------------------------------
✅عزیزان و همراهانی که قصد کمک در حد توان خود به این پهلوان باغیرت اما نیازمند رو دارند شماره کارت ایشون رو در ذیل قرار میدم و هرگونه سوال یا پیشنهادی در این خصوص دارید هم میتونید با بنده در تماس باشید..
با سپاس
*شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۱۶۵۶۹۲۹۶۶۸
*قلی درویش نیا
@R_Kordbacheh
✍🎬 رضاکردبچه
#مستند
----------------------------------
✅عزیزان و همراهانی که قصد کمک در حد توان خود به این پهلوان باغیرت اما نیازمند رو دارند شماره کارت ایشون رو در ذیل قرار میدم و هرگونه سوال یا پیشنهادی در این خصوص دارید هم میتونید با بنده در تماس باشید..
با سپاس
*شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۱۶۵۶۹۲۹۶۶۸
*قلی درویش نیا
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸 پهلوان قلی
🎬✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹نامش قلی ست..از همان لحظه که به اتفاق او را پشت چراغِ معطل قرمزی دیدم نظرم جلب حرکاتش شد..او داشت وزنه های بس سنگینی را بالای سرش مثل پر کاه جابجا میکرد؛ مکث کردم و پلک نزدم، مکث کردم و نفس در سینه حبس نمودم...چراغها همینطور سبز و قرمز میشدند و من محو و افسون تماشای حرکاتی بودم که مرا به شاهنامه و دوران اساطیری رستم و سهراب می برد..صحنه مدام سبز و قرمز میشد..چیزی شبیه خیر و شری ( آپولونی و دیونوسی)در فضا در جریان و حاکم بود...چیزی مثل اجرا صحنه نمایشی از دورانهای تاریخی دور ولی در حال...در حال بودم تماما در شعف و لذتم آمیخته از یک وضعیت متناقض و دردناک...او قدرت و ضعفش را توامان به نمایش می گذاشت..ضعف وی ناشی از همان قدرتی ست که از آن سو استفاده نمی کند...به گفته خودش دزدی نمی کند، دروغ نمی گوید، کلاهبرداری نمی کند ،اهل خفت گیری و زورگیری هم نبوده و نخواهد بود و این شاید همان قدرتی ست که در این جامعه نشانه ضعفی باشد بس حماقت گونه...اراده معطوف به قدرتش، در اختیار است و اختیارش در قدرت بازوانی که مردانگی را سرمشق دیکته میکند برای نامردانِ نامردمان این سرزمین! به نوشته ای که بر گردنش آویزان بود و وضعیت معاش و درماندگی خودش را شرح داده بود نظر انداختم..او در واقع، درمانده نبود، او در راه مانده بود، مانده یک لقمه نان شبی بود که به اجبار و زور از زیر سنگ هم شده ، با چنگ و دندان باید درآورد و برای زن و بچه اش، سفره پر دلش را خالی کند از بار سنگینی که دارد به دوش میکشد؛ از غم نان، از قدرتِ ناتوان.
🔹او دارد تمام بار سنگین جامعه از هم گسیخته و در منجلاب فرو رفته خودش را به دوش میکشد، اما سربار نیست...اودر واقع جامعه ی تهی شده و وامانده خود را همانند خودرویی در گل مانده وجوش آورده از فشار هاو تنگدستی ها، هل می دهد به جلو و به زور با خود می کشاند..او خود را در زورخانه ای در سر چهار راهای بی اعتنا این شهر تصور میکند و زور می زند برای نان تا روزی زوری اش را از کف خیابان جمع می کند..روزی زوری اش را !
قدرتش در اختیار ست و اختیارش در دستان تنومند و از سرماخشکی زده اش که بار سرنوشت خود را با خود می کشاند...او وزن دارد، حرمتش، عزتش وزنه های سنگینی اند که زمین را زیر پا له میکند و پهلوانی میکند بر زمین...
او پشت خودش را خالی نمیکند ، زیرا در سرمای اینچنین سوزناک پشتش به مهربانی دستی، یاری مسئولی، دلسوزی صاحب منصبی گرم نیست، که سرهاشان سخت در گریبان چپاولند و استیصال..خاک میکند همه بی غیرتی های جامعه خودش را که قهرمانانش، پهلوانانِ رها شده اش در اندیشه لقمه ای نان یا دستفروشی میکنند یا وزنه های غیرت را بر بالای دست حراج ؛ اما غیرتشان هیچگاه بر خاک نمی افتد.
او هیچ گاه پشتش خاک نمیشود.
او نامش قلی ست
پهلوان قلی این شهر...
__________________________
✅ دوستان و همراهانی که قصد کمکی در حد توان به این پهلوان باغیرت اما نیازمند رو دارند شماره کارت ایشون رو در ذیل قرار میدم و هرگونه سوال یا پیشنهادی در این خصوص دارید هم میتونید با بنده در تماس باشید.
- شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۱۶۵۶۹۲۹۶۶۸
- قلی درویش نیا
@R_Kordbacheh
🎬✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹نامش قلی ست..از همان لحظه که به اتفاق او را پشت چراغِ معطل قرمزی دیدم نظرم جلب حرکاتش شد..او داشت وزنه های بس سنگینی را بالای سرش مثل پر کاه جابجا میکرد؛ مکث کردم و پلک نزدم، مکث کردم و نفس در سینه حبس نمودم...چراغها همینطور سبز و قرمز میشدند و من محو و افسون تماشای حرکاتی بودم که مرا به شاهنامه و دوران اساطیری رستم و سهراب می برد..صحنه مدام سبز و قرمز میشد..چیزی شبیه خیر و شری ( آپولونی و دیونوسی)در فضا در جریان و حاکم بود...چیزی مثل اجرا صحنه نمایشی از دورانهای تاریخی دور ولی در حال...در حال بودم تماما در شعف و لذتم آمیخته از یک وضعیت متناقض و دردناک...او قدرت و ضعفش را توامان به نمایش می گذاشت..ضعف وی ناشی از همان قدرتی ست که از آن سو استفاده نمی کند...به گفته خودش دزدی نمی کند، دروغ نمی گوید، کلاهبرداری نمی کند ،اهل خفت گیری و زورگیری هم نبوده و نخواهد بود و این شاید همان قدرتی ست که در این جامعه نشانه ضعفی باشد بس حماقت گونه...اراده معطوف به قدرتش، در اختیار است و اختیارش در قدرت بازوانی که مردانگی را سرمشق دیکته میکند برای نامردانِ نامردمان این سرزمین! به نوشته ای که بر گردنش آویزان بود و وضعیت معاش و درماندگی خودش را شرح داده بود نظر انداختم..او در واقع، درمانده نبود، او در راه مانده بود، مانده یک لقمه نان شبی بود که به اجبار و زور از زیر سنگ هم شده ، با چنگ و دندان باید درآورد و برای زن و بچه اش، سفره پر دلش را خالی کند از بار سنگینی که دارد به دوش میکشد؛ از غم نان، از قدرتِ ناتوان.
🔹او دارد تمام بار سنگین جامعه از هم گسیخته و در منجلاب فرو رفته خودش را به دوش میکشد، اما سربار نیست...اودر واقع جامعه ی تهی شده و وامانده خود را همانند خودرویی در گل مانده وجوش آورده از فشار هاو تنگدستی ها، هل می دهد به جلو و به زور با خود می کشاند..او خود را در زورخانه ای در سر چهار راهای بی اعتنا این شهر تصور میکند و زور می زند برای نان تا روزی زوری اش را از کف خیابان جمع می کند..روزی زوری اش را !
قدرتش در اختیار ست و اختیارش در دستان تنومند و از سرماخشکی زده اش که بار سرنوشت خود را با خود می کشاند...او وزن دارد، حرمتش، عزتش وزنه های سنگینی اند که زمین را زیر پا له میکند و پهلوانی میکند بر زمین...
او پشت خودش را خالی نمیکند ، زیرا در سرمای اینچنین سوزناک پشتش به مهربانی دستی، یاری مسئولی، دلسوزی صاحب منصبی گرم نیست، که سرهاشان سخت در گریبان چپاولند و استیصال..خاک میکند همه بی غیرتی های جامعه خودش را که قهرمانانش، پهلوانانِ رها شده اش در اندیشه لقمه ای نان یا دستفروشی میکنند یا وزنه های غیرت را بر بالای دست حراج ؛ اما غیرتشان هیچگاه بر خاک نمی افتد.
او هیچ گاه پشتش خاک نمیشود.
او نامش قلی ست
پهلوان قلی این شهر...
__________________________
✅ دوستان و همراهانی که قصد کمکی در حد توان به این پهلوان باغیرت اما نیازمند رو دارند شماره کارت ایشون رو در ذیل قرار میدم و هرگونه سوال یا پیشنهادی در این خصوص دارید هم میتونید با بنده در تماس باشید.
- شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۱۶۵۶۹۲۹۶۶۸
- قلی درویش نیا
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
✏اندیشه های رضاکردبچه pinned « 🔸 پهلوان قلی 🎬✍رضا کردبچه @R_Kordbacheh 🔹نامش قلی ست..از همان لحظه که به اتفاق او را پشت چراغِ معطل قرمزی دیدم نظرم جلب حرکاتش شد..او داشت وزنه های بس سنگینی را بالای سرش مثل پر کاه جابجا میکرد؛ مکث کردم و پلک نزدم، مکث کردم و نفس در سینه حبس نمودم...چراغها…»
Tomble La Neige
adamo
🎼Tombe La Neige
🎙️Salvatore Adamo
"برف می بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می بارد
و قلب من جامه ی سیاه بر تن کرده
این صفوف تشییع کنندگان
با لباسهای ابریشمی
غرق در اشکهایی سفید
و پرنده بر روی شاخه
مرثیه ای جادویی میخواند
تو امشب نخواهی آمد
و من از ناامیدی می گریم..."
@R_Kordbacheh
🎙️Salvatore Adamo
"برف می بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می بارد
و قلب من جامه ی سیاه بر تن کرده
این صفوف تشییع کنندگان
با لباسهای ابریشمی
غرق در اشکهایی سفید
و پرنده بر روی شاخه
مرثیه ای جادویی میخواند
تو امشب نخواهی آمد
و من از ناامیدی می گریم..."
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹مستانه ی مردانه غمگین
🎬 (تحلیلی بر فیلم Another Round "یک دور دیگر" اثر توماس وینتربرگ)
🔸️✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🎬 (تحلیلی بر فیلم Another Round "یک دور دیگر" اثر توماس وینتربرگ)
🔸️✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹مستانه ی مردانه غمگین
(تحلیلی بر فیلم Another Round "یک دور دیگر" اثر توماس وینتربرگ)
🔸️✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
*"برای ندیدن بار دهشتناک زمان...که شانه هایتان را بسختی می شکاند و به سوی خاک می کشاند...باید بی وقفه مست کنید..ازشراب...از شعر...پرهیزگاری..هرطوردلتان میخواهد! "
این سطوری از شعری بی نظیر از "شارل بودلر " از شاعران پیشگام مکتب سوررئال فرانسه در اوایل قرن بیستم است که شاید بهترین مقدمه و پیشگفتار برای ورودی فیلم "یک دور دیگر" ( Another Round) آخرین اثر ارزنده توماس وینتربرگ دانمارکی ست.. فیلمی که بنظر می رسد می بایست با مستی و ناهوشیاری تمام آنرا به تماشا نشست، به تماشای هوشیاری دردناکی که زندگی بر روح انسان وارد میکند، بجز این نمیتوان شاید کُنه رویدادهای ساده اما عمیق ؛ درونمایه های خونسرد اما زخمناک کاراکترهای این اثر ارزنده را لمس کرد.. چهار دوست قدیمی و تحصیلکرده که با بحران میانسالی و پوچی اواسط زندگی کرختناک خود مواجه میشوند؛ سعی میکنند برای غلبه برآن و بیرون آمدن از یکنواختی زندگی، با بالا بردن درصد الکل خونشان و مستی مدام بر اساس نظریه ای که معتقد است ثابت نگه داشتن الکل خون در اندازه ۰/۰۵ نشاط و سرزندگی همیشگی بر روح انسان خواهد بخشید؛ حلول روح جوانی در میانسالی را که در بردارنده رویاهای از دست رفته آنان در گذر زمان است را دوباره زنده سازند...شاید جای تعجب باشد که چطور یک تم ساده و بی تکلف این چنینی میتواند شاهکاری بزرگی در حد و اندازه این اثر را در خلق نماید... برای فهم اساسی این موضوع باید با مولفه های سینمایی دوگما ۹۵( Dogma95) آشنا بود..
مولفه هایی که توسط توماس وینتربرگ و لارس فون تریر دانمارکی در سال ۱۹۹۵ در بیانیه ای صادر و امضا گردید..
دوگماییها یک مانیفیست سفت و سخت در باب فیلمسازی داشتند. هدف از این مانیفیست هرچه واقعگراتر کردن سینما بود.. به کار بردن انواع گوناگون تمهیدات مصنوعی را در سینما ممنوع کردند و فقط به کارگیری صحنههای طبیعی با نورهای طبیعی و دوربین روی دست را مجاز شمردند. از نظر آنها فیلمبرداری حتماً باید در لوکیشن طبیعی و بدون دستکاری محیط صورت گیرد. آنها استفاده از موسیقی زمینه، نورهای مصنوعی، طراحی صحنه، استفاده از فیلترها و کلاً تمامی دستکاریهای محیط را ممنوع اعلام کردند.
اما آنچه ورای تمام این تمهیدات تکنیکالی که آنان در خلق سینما مرسوم خود بکار می برند میتوان اهمیت خاص پیدا کند، روایت سینمایی دوگمایی ها به مثابه روایت واقعیت تلخ و روان زندگیست بدون هیچ گزافه گویی اضافی و معطل در روایت...کارگردان در این اثر بدون هیچ مقدمه و اتلافی در شخصیت پردازی های پیچیده کاراکترها ، با صمیمیتی روان و آشنا به سراغ آنها می رود و به روایت عمیق و تلخ زندگی آنها از منظر خودشان خود می پردازد..از اینرو مخاطبان بدون هیچ کم و کاستی شخصیت ها را باور پذیر، صمیمی و آشنا به خود می پندارند و نقش آفرینی های آنها را به مثابه بازیگر فراموش میکنند و با آنها در زندگی روزمره شان سهیم میشود. گویی مخاطب انگار خود در اتمسفر فیلم حضور پیدا میکند و نگاه از زاویه دوربین به کلی محو و مخاطب خود ناظری بر زندگی با آنها همراه میشود...
"مد میکلسن" که در شاهکاری قبلی این کارگردان یعنی فیلم "شکار"( hunt) هم توانسته بود مولفه های بدیعی را چون : بازیهای ساده، خونسردانه، زیر پوستی اما پر هیاهو و پر تنش در اعماق را وارد دنیای سینما وبازیگری بکند، در دومین کار مشترک خود نیز توانست تمام و کمال وظیفه ای که کارگردان از او خواسته بود را در بازیهای بی تکلف اما پر قدرت در انتقال احساس خود را به نمایش بگذارد..
سینمای توماس وینتربرگ سینمای شدیدا انسانی ست..بازنمایی تالمات و خلاهای عاطفی روحی انسان عصرحاضر، اما غایب و دور افتاده از خود و کنشهای انسانی...انزوای فردی و تامل برانگیز شخصیت اصلی فیلمهای او ،آیینه تمام نمای انزوای جمعی جامعه اما نه در فیلم بلکه در واقعیت دردآوریست که به زیبایی به تصویر کشیده میشود. حتی در شادیها و خوشی های جمعی که جامعه برای وی به ندرت تدارک می بیند ( سکانس آخر این فیلم) او ناکام و منزویست و شادیهای او مستانه مردانه غمگینی ست که سراسر وجود او را در بر میگیرد و به زیر می کشد، اما او خود را در آن مستانه مردانه غمگین کاملا رها و آزاد می یابد و در خلایی فراموش شده و موقت ناشی از ناهشیاری اما دردآور در هشیاری در تصویر آخر به پرواز در می آید و این ناهشیاری از تصور رهایی از درد و رنج برای همیشه در تخیل ما ثابت می ماند!
#سینما
@R_Kordbacheh
(تحلیلی بر فیلم Another Round "یک دور دیگر" اثر توماس وینتربرگ)
🔸️✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
*"برای ندیدن بار دهشتناک زمان...که شانه هایتان را بسختی می شکاند و به سوی خاک می کشاند...باید بی وقفه مست کنید..ازشراب...از شعر...پرهیزگاری..هرطوردلتان میخواهد! "
این سطوری از شعری بی نظیر از "شارل بودلر " از شاعران پیشگام مکتب سوررئال فرانسه در اوایل قرن بیستم است که شاید بهترین مقدمه و پیشگفتار برای ورودی فیلم "یک دور دیگر" ( Another Round) آخرین اثر ارزنده توماس وینتربرگ دانمارکی ست.. فیلمی که بنظر می رسد می بایست با مستی و ناهوشیاری تمام آنرا به تماشا نشست، به تماشای هوشیاری دردناکی که زندگی بر روح انسان وارد میکند، بجز این نمیتوان شاید کُنه رویدادهای ساده اما عمیق ؛ درونمایه های خونسرد اما زخمناک کاراکترهای این اثر ارزنده را لمس کرد.. چهار دوست قدیمی و تحصیلکرده که با بحران میانسالی و پوچی اواسط زندگی کرختناک خود مواجه میشوند؛ سعی میکنند برای غلبه برآن و بیرون آمدن از یکنواختی زندگی، با بالا بردن درصد الکل خونشان و مستی مدام بر اساس نظریه ای که معتقد است ثابت نگه داشتن الکل خون در اندازه ۰/۰۵ نشاط و سرزندگی همیشگی بر روح انسان خواهد بخشید؛ حلول روح جوانی در میانسالی را که در بردارنده رویاهای از دست رفته آنان در گذر زمان است را دوباره زنده سازند...شاید جای تعجب باشد که چطور یک تم ساده و بی تکلف این چنینی میتواند شاهکاری بزرگی در حد و اندازه این اثر را در خلق نماید... برای فهم اساسی این موضوع باید با مولفه های سینمایی دوگما ۹۵( Dogma95) آشنا بود..
مولفه هایی که توسط توماس وینتربرگ و لارس فون تریر دانمارکی در سال ۱۹۹۵ در بیانیه ای صادر و امضا گردید..
دوگماییها یک مانیفیست سفت و سخت در باب فیلمسازی داشتند. هدف از این مانیفیست هرچه واقعگراتر کردن سینما بود.. به کار بردن انواع گوناگون تمهیدات مصنوعی را در سینما ممنوع کردند و فقط به کارگیری صحنههای طبیعی با نورهای طبیعی و دوربین روی دست را مجاز شمردند. از نظر آنها فیلمبرداری حتماً باید در لوکیشن طبیعی و بدون دستکاری محیط صورت گیرد. آنها استفاده از موسیقی زمینه، نورهای مصنوعی، طراحی صحنه، استفاده از فیلترها و کلاً تمامی دستکاریهای محیط را ممنوع اعلام کردند.
اما آنچه ورای تمام این تمهیدات تکنیکالی که آنان در خلق سینما مرسوم خود بکار می برند میتوان اهمیت خاص پیدا کند، روایت سینمایی دوگمایی ها به مثابه روایت واقعیت تلخ و روان زندگیست بدون هیچ گزافه گویی اضافی و معطل در روایت...کارگردان در این اثر بدون هیچ مقدمه و اتلافی در شخصیت پردازی های پیچیده کاراکترها ، با صمیمیتی روان و آشنا به سراغ آنها می رود و به روایت عمیق و تلخ زندگی آنها از منظر خودشان خود می پردازد..از اینرو مخاطبان بدون هیچ کم و کاستی شخصیت ها را باور پذیر، صمیمی و آشنا به خود می پندارند و نقش آفرینی های آنها را به مثابه بازیگر فراموش میکنند و با آنها در زندگی روزمره شان سهیم میشود. گویی مخاطب انگار خود در اتمسفر فیلم حضور پیدا میکند و نگاه از زاویه دوربین به کلی محو و مخاطب خود ناظری بر زندگی با آنها همراه میشود...
"مد میکلسن" که در شاهکاری قبلی این کارگردان یعنی فیلم "شکار"( hunt) هم توانسته بود مولفه های بدیعی را چون : بازیهای ساده، خونسردانه، زیر پوستی اما پر هیاهو و پر تنش در اعماق را وارد دنیای سینما وبازیگری بکند، در دومین کار مشترک خود نیز توانست تمام و کمال وظیفه ای که کارگردان از او خواسته بود را در بازیهای بی تکلف اما پر قدرت در انتقال احساس خود را به نمایش بگذارد..
سینمای توماس وینتربرگ سینمای شدیدا انسانی ست..بازنمایی تالمات و خلاهای عاطفی روحی انسان عصرحاضر، اما غایب و دور افتاده از خود و کنشهای انسانی...انزوای فردی و تامل برانگیز شخصیت اصلی فیلمهای او ،آیینه تمام نمای انزوای جمعی جامعه اما نه در فیلم بلکه در واقعیت دردآوریست که به زیبایی به تصویر کشیده میشود. حتی در شادیها و خوشی های جمعی که جامعه برای وی به ندرت تدارک می بیند ( سکانس آخر این فیلم) او ناکام و منزویست و شادیهای او مستانه مردانه غمگینی ست که سراسر وجود او را در بر میگیرد و به زیر می کشد، اما او خود را در آن مستانه مردانه غمگین کاملا رها و آزاد می یابد و در خلایی فراموش شده و موقت ناشی از ناهشیاری اما دردآور در هشیاری در تصویر آخر به پرواز در می آید و این ناهشیاری از تصور رهایی از درد و رنج برای همیشه در تخیل ما ثابت می ماند!
#سینما
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"قلبها دود را همینطور پمپاژ میکنند
به تمام آلاینده های بیمارگونه ام مبتلا
وقتی که دودکش بلند تهران
نفس هایم را دود می کشد
دیگر حتی با ریه های سمی هم
همدیگر را دوست نخواهیم داشت
آنجا که چشم چشمی را نمی بیند
و قلب به قلبی کشنده و سمی تبدیل شده است..."
✅شعر و ویدئو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
به تمام آلاینده های بیمارگونه ام مبتلا
وقتی که دودکش بلند تهران
نفس هایم را دود می کشد
دیگر حتی با ریه های سمی هم
همدیگر را دوست نخواهیم داشت
آنجا که چشم چشمی را نمی بیند
و قلب به قلبی کشنده و سمی تبدیل شده است..."
✅شعر و ویدئو آرت:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" بیا و سراغی از من بگیر
می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام..."
🎼 ساز دهنی:
رضاکردبچه
✍شعر:
آناآخماتوا
✅(برداشتی آزاد از موسیقی فیلم میشل استروگف از ساخته های موسیقی دان شهیر رومانیایی ولادیمیر کوزما)
@R_Kordbacheh
می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام..."
🎼 ساز دهنی:
رضاکردبچه
✍شعر:
آناآخماتوا
✅(برداشتی آزاد از موسیقی فیلم میشل استروگف از ساخته های موسیقی دان شهیر رومانیایی ولادیمیر کوزما)
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼 همینقدر ساده بود؛حزن صدایت..زندگی ات و حتی شیوه و راه و رسم مرگ دردناکت در غربت.
وقتی در خانه ساده اما پر شکوه ات در موزه سینما قدم میگذاشتم، هیبت روح یک مرد بزرگ هنوز بر تمام اشیا و لوازم خانه ات سایه افکنده بود..از شال گردن سیاه و عبای شکلاتی ات و صندلی راحتی که تکیه بر آن ساعتها به ملودی های تازه ات فکر می کردی تا آن گیتار و پیانویی که صدایش بخشی از حافظه موسیقیایی هر کدام از ماخواهد ماند.. "از جمعه های فرهاد" تا "مرد تنها" و آوازه خوانی هایت در کافه کوچینی...
بیست و نهم دیماه ۷۷ سال پیش، تو در چنین روز و ساعاتی زیستن باشکوهت را آغاز نمودی و هیبت طنین صدایت به سادگی جمعه های تلخ بدون تو در این سالها بر من سایه افکنده ست ...
زادروزت مبارک بزرگ مرد
🎬✍ رضا کردبچه
#فرهاد_مهراد
@R_Kordbacheh
وقتی در خانه ساده اما پر شکوه ات در موزه سینما قدم میگذاشتم، هیبت روح یک مرد بزرگ هنوز بر تمام اشیا و لوازم خانه ات سایه افکنده بود..از شال گردن سیاه و عبای شکلاتی ات و صندلی راحتی که تکیه بر آن ساعتها به ملودی های تازه ات فکر می کردی تا آن گیتار و پیانویی که صدایش بخشی از حافظه موسیقیایی هر کدام از ماخواهد ماند.. "از جمعه های فرهاد" تا "مرد تنها" و آوازه خوانی هایت در کافه کوچینی...
بیست و نهم دیماه ۷۷ سال پیش، تو در چنین روز و ساعاتی زیستن باشکوهت را آغاز نمودی و هیبت طنین صدایت به سادگی جمعه های تلخ بدون تو در این سالها بر من سایه افکنده ست ...
زادروزت مبارک بزرگ مرد
🎬✍ رضا کردبچه
#فرهاد_مهراد
@R_Kordbacheh