🔸انسانِ فست انسان
*(تحلیلی انتقادی در باب فست فودها و کارکردهای جامعه شناختی آن)
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
*(تحلیلی انتقادی در باب فست فودها و کارکردهای جامعه شناختی آن)
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔸انسانِ فست انسان
*(تحلیلی انتقادی در باب فست فودها و کارکردهای جامعه شناختی آن)
✍رضا کردبچه
🔹 فست فود ها بهشکل امروزی در هفتم جولای1912 درآمریکا متولد شد.در این روز رستورانی بنام «اتومات» در نیویورک افتتاح شد. آنها غذاهای آماده را در محفظههای گرم کنندهی شیشهای قرار میدادند و مشتریان از طریق دستگاههای سکهای اقدام به خرید آنها میکردند. بالای در ورودی رستورانهای اتومات نوشته بود:«ما کار مادران را کم کردهایم!»
حال اگر بخواهیم به ریشه های تاریخی شکل گیری فست فود به مثابه غذای سریع برگردیم ؛ باید سیر متوالی جنگها و منازعات بشری در طی قرون گذشته را مورد تامل قرار دهیم.آنجا که سربازان درگیر کُشت و کشتار ستیزهای گوناگون، تمام و کمال در خدمت خونریزی ها و فتوحات خود بودند و از این رو زمان برای آماده سازی طعام خود نداشتند ؛ انسانهایی که از کشتن یکدیگر سیر نمیشدند و گرسنگی های خود را با غذاهای دم دستی رفع می نمودند..
بطور مثال سربازان داریوش هخامنشی (۵۲۱-۴۸۶ قبل از میلاد) نوعی نان پهن شده ای را روی سپرهای خود می پختند و روی آن را با پنیر و خرما می پوشاندند...یونانیان پختن چنین نانهایی را از ایرانیان آموختند .این نان از یونان به روم باستان و جنوب ایتالیا رفت و در واقع شکل ابتدایی اولین فست فود بشری یعنی "پیتزا" در جنوب ایتالیا متداول گردید که از آن بعنوان غذای فقیران نام میبردند.
🔹 ردپای استعارات فست فودی ؛در دانش جامعه شناسی عصر حاضر نیز کشیده شده است...پیر بوردیو اندیشمند و جامعه شناس معاصر فرانسوی در جایی با برداشت از واژه فست فود ( Fastfood) یعنی غذای سریع و دم دستی؛ از رسانه های ارتباط جمعی چون تلویزیون و موبایل با عنوان Fast thinker (فکر کننده سریع) یاد کرده است و اشاره به این دارد که این ابزارهای رسانه ای با توجه مکانیسم های سهل الاوصولی که دارند؛ بجای انسانها سریعا تصمیم میگیرند، بجای انسانها فکر میکنند و یا حتی انتخاب می کنند و ولع گرسنگی همه چیزخواری و همه چیز خواهی انسان عصر حاضر را بدون کمترین ارزش غذایی-محتوایی مرتفع میکنند...اینکه انسان چطور به انسانی فربه مغز و به اصطلاح چاق ذهن بدل میشود که قدرت کمترین تحرک و پردازش ذهنی حیات اجتماعی خود را از دست می دهد از همین مکانیسم دم دستی با سرعت بالا و بدون زحمت نشات میگیرد...
🔹بدیهی ست که هرچقدر افراط در مصرف فست فود ها باعث تجمع چربی اشباع نشده در بافتهای بدن یا پهلوها شده و باعث بروز بیماریهای جسمی فراوانی میشود؛ استفاده بیش از حد از فکر کننده های سریع نیز منجر به تجمع لایه های چربی بازدارنده از تفکر و پردازش در ذهن افراد میشود که در نتیجه تمایل به نوعی عقلانیت معطوف به بدن ایده آل را در ذهنیت بی تحرک آنها نهادینه میسازد...بعبارتی تنبلی و بی تحرکی ذهنِ پردازنده افراد؛ باعث بوجود آمدن انواع آزردگی و آنومی های مختلف روانی در آنان شده که نوعی مکانیسم بدلی عقلانیت معطوف به بدن ایده آل را جایگزین آن میکنند..مکانیسمی که بجای هدف قرار گرفتن ذهن و کار کشیدن از آن ، بدن را انتخاب می کند و نتایج آن را در شکل کنش های سطحی و مبتذل افراد جامعه میتوان مشاهده نمود...کنشهایی که افراد در پی تغییرات سریع در بدن خود هستند و بناچار دست به بدن خود میبرند و از راههای گوناگونی چون عملهای زیبایی گوناگون و به نمایش گذاشتن بدن نمایشی ، به تصویر کشیدن سرمایه های مالی و غیرمادی خود از طریق سلفی پنداری در شبکه های مجازی، به تصویر کشیدن فرم و پوزیشن های بدنی به مثابه امری جنسی و سکسچوالیته ؛ حضور همیشگی بدن در انتشار خصوصی ترین لحظات زیستن چون خوردن ،خوابیدن و غیره...
🔹تمام موارد ذکر شده در عقلاتیت معطوف به بدن ایده آل در نهایت به مکانیسم معطوف به بدن بی قرار مبدل میشود! انسانهای عصر حاضر متاسفانه بجای فرمانبری از ذهن بعنوان خاستگاه مسلط اندیشه ، از بدن بیقرار خود فرمانبری میکند. این فرمهای به ظاهر ایده آل که با یک عمل یا تغییر سریع و دم دستی تغییر کرده اند؛ مناسبترین راه برای آرام کردن بدن بی قرار یست که اما در نهایت آرام نمیشود! بدنی که جایگزین ذهن شده و به مثابه سوبژکتیوته انسانی در پی رضایتمندی های سریع و آنی از خود است...انسانی که با بدن خود می اندیشد، با بدن خود معامله میکند و با بدن خود احساس رضایت موقت میکند و در نهایت بدن به بدنی مصرفی و یکبار مصرف انسانِ فست انسان مبدل میشود!
@R_Kordbacheh
*(تحلیلی انتقادی در باب فست فودها و کارکردهای جامعه شناختی آن)
✍رضا کردبچه
🔹 فست فود ها بهشکل امروزی در هفتم جولای1912 درآمریکا متولد شد.در این روز رستورانی بنام «اتومات» در نیویورک افتتاح شد. آنها غذاهای آماده را در محفظههای گرم کنندهی شیشهای قرار میدادند و مشتریان از طریق دستگاههای سکهای اقدام به خرید آنها میکردند. بالای در ورودی رستورانهای اتومات نوشته بود:«ما کار مادران را کم کردهایم!»
حال اگر بخواهیم به ریشه های تاریخی شکل گیری فست فود به مثابه غذای سریع برگردیم ؛ باید سیر متوالی جنگها و منازعات بشری در طی قرون گذشته را مورد تامل قرار دهیم.آنجا که سربازان درگیر کُشت و کشتار ستیزهای گوناگون، تمام و کمال در خدمت خونریزی ها و فتوحات خود بودند و از این رو زمان برای آماده سازی طعام خود نداشتند ؛ انسانهایی که از کشتن یکدیگر سیر نمیشدند و گرسنگی های خود را با غذاهای دم دستی رفع می نمودند..
بطور مثال سربازان داریوش هخامنشی (۵۲۱-۴۸۶ قبل از میلاد) نوعی نان پهن شده ای را روی سپرهای خود می پختند و روی آن را با پنیر و خرما می پوشاندند...یونانیان پختن چنین نانهایی را از ایرانیان آموختند .این نان از یونان به روم باستان و جنوب ایتالیا رفت و در واقع شکل ابتدایی اولین فست فود بشری یعنی "پیتزا" در جنوب ایتالیا متداول گردید که از آن بعنوان غذای فقیران نام میبردند.
🔹 ردپای استعارات فست فودی ؛در دانش جامعه شناسی عصر حاضر نیز کشیده شده است...پیر بوردیو اندیشمند و جامعه شناس معاصر فرانسوی در جایی با برداشت از واژه فست فود ( Fastfood) یعنی غذای سریع و دم دستی؛ از رسانه های ارتباط جمعی چون تلویزیون و موبایل با عنوان Fast thinker (فکر کننده سریع) یاد کرده است و اشاره به این دارد که این ابزارهای رسانه ای با توجه مکانیسم های سهل الاوصولی که دارند؛ بجای انسانها سریعا تصمیم میگیرند، بجای انسانها فکر میکنند و یا حتی انتخاب می کنند و ولع گرسنگی همه چیزخواری و همه چیز خواهی انسان عصر حاضر را بدون کمترین ارزش غذایی-محتوایی مرتفع میکنند...اینکه انسان چطور به انسانی فربه مغز و به اصطلاح چاق ذهن بدل میشود که قدرت کمترین تحرک و پردازش ذهنی حیات اجتماعی خود را از دست می دهد از همین مکانیسم دم دستی با سرعت بالا و بدون زحمت نشات میگیرد...
🔹بدیهی ست که هرچقدر افراط در مصرف فست فود ها باعث تجمع چربی اشباع نشده در بافتهای بدن یا پهلوها شده و باعث بروز بیماریهای جسمی فراوانی میشود؛ استفاده بیش از حد از فکر کننده های سریع نیز منجر به تجمع لایه های چربی بازدارنده از تفکر و پردازش در ذهن افراد میشود که در نتیجه تمایل به نوعی عقلانیت معطوف به بدن ایده آل را در ذهنیت بی تحرک آنها نهادینه میسازد...بعبارتی تنبلی و بی تحرکی ذهنِ پردازنده افراد؛ باعث بوجود آمدن انواع آزردگی و آنومی های مختلف روانی در آنان شده که نوعی مکانیسم بدلی عقلانیت معطوف به بدن ایده آل را جایگزین آن میکنند..مکانیسمی که بجای هدف قرار گرفتن ذهن و کار کشیدن از آن ، بدن را انتخاب می کند و نتایج آن را در شکل کنش های سطحی و مبتذل افراد جامعه میتوان مشاهده نمود...کنشهایی که افراد در پی تغییرات سریع در بدن خود هستند و بناچار دست به بدن خود میبرند و از راههای گوناگونی چون عملهای زیبایی گوناگون و به نمایش گذاشتن بدن نمایشی ، به تصویر کشیدن سرمایه های مالی و غیرمادی خود از طریق سلفی پنداری در شبکه های مجازی، به تصویر کشیدن فرم و پوزیشن های بدنی به مثابه امری جنسی و سکسچوالیته ؛ حضور همیشگی بدن در انتشار خصوصی ترین لحظات زیستن چون خوردن ،خوابیدن و غیره...
🔹تمام موارد ذکر شده در عقلاتیت معطوف به بدن ایده آل در نهایت به مکانیسم معطوف به بدن بی قرار مبدل میشود! انسانهای عصر حاضر متاسفانه بجای فرمانبری از ذهن بعنوان خاستگاه مسلط اندیشه ، از بدن بیقرار خود فرمانبری میکند. این فرمهای به ظاهر ایده آل که با یک عمل یا تغییر سریع و دم دستی تغییر کرده اند؛ مناسبترین راه برای آرام کردن بدن بی قرار یست که اما در نهایت آرام نمیشود! بدنی که جایگزین ذهن شده و به مثابه سوبژکتیوته انسانی در پی رضایتمندی های سریع و آنی از خود است...انسانی که با بدن خود می اندیشد، با بدن خود معامله میکند و با بدن خود احساس رضایت موقت میکند و در نهایت بدن به بدنی مصرفی و یکبار مصرف انسانِ فست انسان مبدل میشود!
@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"برای مهدیه
ومشق آرزوهای بزرگش
نقطه سر خط
نقطه سر فقر! "
🎬✍ #رضا_کردبچه
----‐---‐---------------------------------------------
✅دوستان وهمراهانی که قصد کمکی درحد توان به مهدیه و آرزوهای بزرگ این دختر معصوم را دارند،شماره کارت ایشون رو در ذیل قراردادم و هرگونه سوال یاپیشنهادی در این خصوص داریدهم میتونید بابنده در تماس باشید.
*شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۷۵۸۲۹۶۵۶۳۵
*مهدیه براتی
@R_Kordbacheh
ومشق آرزوهای بزرگش
نقطه سر خط
نقطه سر فقر! "
🎬✍ #رضا_کردبچه
----‐---‐---------------------------------------------
✅دوستان وهمراهانی که قصد کمکی درحد توان به مهدیه و آرزوهای بزرگ این دختر معصوم را دارند،شماره کارت ایشون رو در ذیل قراردادم و هرگونه سوال یاپیشنهادی در این خصوص داریدهم میتونید بابنده در تماس باشید.
*شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۷۵۸۲۹۶۵۶۳۵
*مهدیه براتی
@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"روزی ما دوباره كبوترهایمان را
پیدا خواهیم كرد
و مهربانی دست زیبایی را
خواهد گرفت
روزی كه كمترین سرود
بوسه است
و هر انسان برای هر انسان
برادری ست..
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است.."
(احمد شاملو)
🎬 #رضا_کردبچه
---------‐--------------------------------------
✅با صمیمانه ترین سپاس ها و درودها از همه عزیزان و همراهان بویژه خانم دکتر معینی عزیز که در این اتفاق زیبا و خوشحالی مهدیه این فرشته نازنین همراه بنده بودند🙏
@R_Kordbacheh
پیدا خواهیم كرد
و مهربانی دست زیبایی را
خواهد گرفت
روزی كه كمترین سرود
بوسه است
و هر انسان برای هر انسان
برادری ست..
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است.."
(احمد شاملو)
🎬 #رضا_کردبچه
---------‐--------------------------------------
✅با صمیمانه ترین سپاس ها و درودها از همه عزیزان و همراهان بویژه خانم دکتر معینی عزیز که در این اتفاق زیبا و خوشحالی مهدیه این فرشته نازنین همراه بنده بودند🙏
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خارجی/روز/خیابان دروس🎬
- سکانس اول:
ساعت ۴ بعداظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵- خودروی جیپ - تصادف فروغ
- سکانس آخر:
و خاک
خاک پذیرنده اشارتی ست به آرامش!
- کات....
*(یادت گرامی و نامت جاودان...)
@R_Kordbacheh
- سکانس اول:
ساعت ۴ بعداظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵- خودروی جیپ - تصادف فروغ
- سکانس آخر:
و خاک
خاک پذیرنده اشارتی ست به آرامش!
- کات....
*(یادت گرامی و نامت جاودان...)
@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸️قلبهای قرمز یکبار مصرف!
(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸️قلبهای قرمز یکبار مصرف!
(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)
✍🎬رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
"ناف ما بر مهر او ببریده اند
عشق او در جان ما کاریده اند"
🔹️ریشه ی واژگانی عشق در زبان ادبیات فارسی را از "عشقه" دانسته اند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به آن "پیچک"می گویند. این گیاه به دور گیاهان می پیچد و آنها را زرد و خشک می کند...عشق نیز وجود عاشق راچنین می کند! آنچه شدت میبخشد جان را و میپیجد در روح جدا از خود آنرا از ریشه بر می کند.
اولین ریشه ی مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب نیز به رساله ی مهمانی (ضیافت=سمپزیوم) افلاطون و رساله ی اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد و تقسیم عشق به مجازی- حقیقی یا شهوی- روحانی هم از آن ریشه می گیرد.
کلمه عشق پیش از اسلام در ادبیات عرب وجود نداشته است و پس از اسلام وارد ادبیات عرب شده و به تبع آن در ادبیات فارسی راه یافته است...ظاهرا نخستین بار شهید بلخی (وفات ۳۲۵ ه.ق) از این واژه در شعر استفاده کرده است:
"عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم"
هرچند دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš) به معنی "خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستوجو کردن"پیوند دارد.
🔹️زیگموند باومن، جامعهشناس عصر حاضر در کتاب "عشق سیال" معتقد است که جهان مدرن، جهانی ناپایدار ، محاسبهگر و افسونزدای شده است که در آن روابط عاشقانه به شکلی سست، موقتی، غیرقابل اعتماد و کالایی شده تعریف میشوند و نوعی ناپایداری در عشق، تحت پیامدهای مخرب مدرنیته بر انسان مصرفی در جامعه کنونی مستولی است...آنچه را که مصرفی ست تا زمانی مورد استعمال قرار میگیرد که لذت به ما بخشد..و مصرف بدون لذت سریعا جای خود را با لذت دیگری جایگزین خواهد شد...انسان ،انسان را مصرف میکند و تنها تفاله های به نام عشق به کام عاشق بجا مانده از وی باقی می ماند!..هرچند بنظر می رسد که اصطلاح "عشق فرّار" جانشینی مناسبتری بر عشق های سریع فراموش شدنی با کمترین خاصیت اثرپذیری و اثر گذاری باشد..چیزی که نه دیگر به یاد می ماند ؛ و نه دیگر به یاد می آرد!
🔹️عشق در عصر حاضر با تسهیل در ارتباطات مجازی و تکنولوژی های ارتباط جمعی به امری حاد واقعی( باز نمود غیر واقعی عشق از تصویر آن بروی نمایشگرها و نمایش های بدنی ) بدل شده است...عشق از متن به حاشیه ( حاشیه ذهن- حاشیه خیابان) و از عمق به سطح رانده شده است..عشق های رنگ آمیزی شده سطحی و دم دستی..عشق های تزئینی ربان زده شده دستفروشان..بادکنک های عاشقِ دست به دست شده خیابانی...شکلات های قلب تلخ دهن زده... هرکه قلب بادکنکی اش بزرگتر ؛ عشق اش لاکچری تر و عیان تر ! اگرچه در گذشته های نه چندان دور دفاتر ، دلنوشته ها و حتی عکسهای عاشقانه امر قدسی و شخصی برای فرد عاشق محسوب میشد و در امن ترین و نهان ترین مکانها دور از دسترس همگان نگه داری میشدند؛ اما امروزه آن امر نهان و والا در ذهن به ابژه ای عیان و آشکار در عین بدل شده و و اساسا ماهیتش دیگر در معرض همگان گذاشتن و با دیده شدن بیشتر تعریفمیشود...عشق به عنصری نمایشی و عاشق و معشوق بازیگران صحنه نمایش آن با زننده ترین و فیگوراتیو ترین شکل ممکن در فضاهای مجازی و واقعی؛ روزمره گی های عشق را بازی می کنند و یکدیگر را همینطور بازی می دهند!
@R_Kordbacheh
(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)
✍🎬رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
"ناف ما بر مهر او ببریده اند
عشق او در جان ما کاریده اند"
🔹️ریشه ی واژگانی عشق در زبان ادبیات فارسی را از "عشقه" دانسته اند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به آن "پیچک"می گویند. این گیاه به دور گیاهان می پیچد و آنها را زرد و خشک می کند...عشق نیز وجود عاشق راچنین می کند! آنچه شدت میبخشد جان را و میپیجد در روح جدا از خود آنرا از ریشه بر می کند.
اولین ریشه ی مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب نیز به رساله ی مهمانی (ضیافت=سمپزیوم) افلاطون و رساله ی اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد و تقسیم عشق به مجازی- حقیقی یا شهوی- روحانی هم از آن ریشه می گیرد.
کلمه عشق پیش از اسلام در ادبیات عرب وجود نداشته است و پس از اسلام وارد ادبیات عرب شده و به تبع آن در ادبیات فارسی راه یافته است...ظاهرا نخستین بار شهید بلخی (وفات ۳۲۵ ه.ق) از این واژه در شعر استفاده کرده است:
"عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم"
هرچند دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš) به معنی "خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستوجو کردن"پیوند دارد.
🔹️زیگموند باومن، جامعهشناس عصر حاضر در کتاب "عشق سیال" معتقد است که جهان مدرن، جهانی ناپایدار ، محاسبهگر و افسونزدای شده است که در آن روابط عاشقانه به شکلی سست، موقتی، غیرقابل اعتماد و کالایی شده تعریف میشوند و نوعی ناپایداری در عشق، تحت پیامدهای مخرب مدرنیته بر انسان مصرفی در جامعه کنونی مستولی است...آنچه را که مصرفی ست تا زمانی مورد استعمال قرار میگیرد که لذت به ما بخشد..و مصرف بدون لذت سریعا جای خود را با لذت دیگری جایگزین خواهد شد...انسان ،انسان را مصرف میکند و تنها تفاله های به نام عشق به کام عاشق بجا مانده از وی باقی می ماند!..هرچند بنظر می رسد که اصطلاح "عشق فرّار" جانشینی مناسبتری بر عشق های سریع فراموش شدنی با کمترین خاصیت اثرپذیری و اثر گذاری باشد..چیزی که نه دیگر به یاد می ماند ؛ و نه دیگر به یاد می آرد!
🔹️عشق در عصر حاضر با تسهیل در ارتباطات مجازی و تکنولوژی های ارتباط جمعی به امری حاد واقعی( باز نمود غیر واقعی عشق از تصویر آن بروی نمایشگرها و نمایش های بدنی ) بدل شده است...عشق از متن به حاشیه ( حاشیه ذهن- حاشیه خیابان) و از عمق به سطح رانده شده است..عشق های رنگ آمیزی شده سطحی و دم دستی..عشق های تزئینی ربان زده شده دستفروشان..بادکنک های عاشقِ دست به دست شده خیابانی...شکلات های قلب تلخ دهن زده... هرکه قلب بادکنکی اش بزرگتر ؛ عشق اش لاکچری تر و عیان تر ! اگرچه در گذشته های نه چندان دور دفاتر ، دلنوشته ها و حتی عکسهای عاشقانه امر قدسی و شخصی برای فرد عاشق محسوب میشد و در امن ترین و نهان ترین مکانها دور از دسترس همگان نگه داری میشدند؛ اما امروزه آن امر نهان و والا در ذهن به ابژه ای عیان و آشکار در عین بدل شده و و اساسا ماهیتش دیگر در معرض همگان گذاشتن و با دیده شدن بیشتر تعریفمیشود...عشق به عنصری نمایشی و عاشق و معشوق بازیگران صحنه نمایش آن با زننده ترین و فیگوراتیو ترین شکل ممکن در فضاهای مجازی و واقعی؛ روزمره گی های عشق را بازی می کنند و یکدیگر را همینطور بازی می دهند!
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹دو پیرمرد: زباله فروش؛ گل فروش
"تقدیم به
تمام پدران
زحمت کشی که
فقر کمرشان را خم کرد
ولی عزتشان را خم نکرد..."
🎬 رضاکردبچه
#روز_پدر
@R_Kordbacheh
"تقدیم به
تمام پدران
زحمت کشی که
فقر کمرشان را خم کرد
ولی عزتشان را خم نکرد..."
🎬 رضاکردبچه
#روز_پدر
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹هنر کثیف به مثابه امری زیبا
✍🎬 رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
🔸هنرمند حقیقی پیامبری ست جدا افتاده از خویشتن؛ از انزوا ترین غارهای پیام آوری کشیده شده بسوی اجتماعی تربن محیط پیرامون خویش، پیام آوری ست بسوی مردمان زمان خود؛ آگاه و ناآگاه...او پیام آورست و نازل..نازل شونده ای ست در جنگ و صلح، فقر و ثروت ،میانجی عشق و نفرت...او آرامش را تسری می بخشد در بطن ناهمگون جامعه خود از جایگاهی والاتر...او بالاتر است؛ بالا می نشیند و بالاتر می اندیشد و فرمان می دهد... او مسخ کننده ایست معجز...، مسیحا نفسی می دمد در جان بی جان کلمات ، تصاویر و خیال های خام و آنها در خروش و طغیان خود بسوی هستی آغاز میشوند..بسوی خود ویرانگری وخود سازندگی توامان..که به جهان جان دوباره می بخشد در شعف و اندیشگی...هنرمند پیامبری است عصا بدست، قلم بدست، که جهان را به دو شق تقسیم میکند...آنان که راست اندیشند میشوند اصحاب یمین و آنان که گمراهگی پیشه میکنند از دایره دوار یسار بیرون می افتند...از اینرو هنر تمیز و زیبا و یا هنر بد یا همان هنر چرک و کثیف شکل می گیرد؛ هر چند متکثرند در وارونگی های بسیار...
🔸هنر کثیف ( Dirty Art) به هنری اطلاق می شود که در سال ۱۹۶۰ در کالیفرنیا ظهور یافت و توسط "ادوارز کین هولز" ترویج گردید و در آن موضوعات ژنده و بیمار گونه ـ غالبا پورنوگرافی یا افراطی ـ تعمدا با بی سلیقگی تمام بدون هیچ نوع کارکرد زیبایی شناختی به نمایش در می آمد..هنر کثیف هنر بیمارگونه ایست که در تقابل با هنرهای زیبا عصر کلاسیک قد برافراشت و خاستگاه و ریشه آن را میتوان در بروز جنبش های "پاپ آرتی " یا هنر مردمی جستجو کرد که باشعار به زیر کشاندن هنر نه به مثابه امر والا و معطوف به طبقه ای خاص( مثلا بورژوا) بلکه مقوله ای قابل فهم و قابل درک برای طبقه عام(پرولتاریا) بوجود آمد آنهم در جامعه مصرفی عصر پسامدرن بعد از جنگ جهانی دوم در اوایل دهه ۶۰ در آمریکا و دیگر کشورها...هنری که هنرمند را از درون خویشتن به محیط بیرونی سوق می دهد.. اما این محیط بیرونی متاسفانه نه محیط طبیعی ، بلکهمحیط مصنوع فرهنگ توده وار مردمی بود.. محیطی که بر اساس فرهنگ مصرفی انبوه شکل گرفته آن دوران، هنر را نیز همانند ماده مستعمل مصرفی به خدمت گرفت ، به زیر کشاند و به سطح توده رساند...فرهنگ توده ای که روابطش خود جوش و اصیل نبوده ، بلکه به واسطه ی تکنیک های جدید رسانه ای غالب ، تولید می شوند و برای کسب سود به بازار مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی عرضه می گردد... آنچه در مفهوم صنعت فرهنگ توسط فرانکفورتی ها ارائه گردید. فرهنگ توده ای در جامعه ی توده ای رشد می یابد، یعنی جامعه ای که در آن پیوند های اجتماعی تضعیف می شود و رابطه ی اصلی میان اشخاص و اشیاء یا بواسطه محصولات فرهنگی است و نه میان اشخاص با اشخاص دیگر..
از دیدگاه ماتیو آرنولد شاعر و منتقد انگلیسی و بنیانگذار سنت اومانیستی لیبرال، فرهنگ توده ای از دیدگاه او همان آنارشی و هرج و مرجی است که توسط فرهنگ توده در عصر مدرن پدیدار شده است و به اساس اقتدار، سنت و تعلیم آسیب رسانده است.از نظر وی اکثریت عظیم توده ها هیچ گاه به معرفت و حقیقت دست نمی یابند..
فرهنگی پیش پا افتاده و سخیف که برای هرشکل زندگی سیاسی خطرناک و زننده است و ابتذال را در بطن خویش پرورش می دهد.
🔸️آنجا که ریشه ها به سطح می آیند تا در زمین بی بار فرهنگی، علف های هرز و قارچ های سمی یکروزه خودنمایی کنند..آنجا که از دریاهای خروشان هنر، حباب هنرمندهایی همچون کف هایی لغزان بروی سطوح آب زندگی خود را آغاز می کنند ...آنجا که هنر به مثابه امر تفننی و سرگرمی های روزانه و نمایشهای ادیپ وار جنسی به مرحله ظهور می رسند... آنجا که دولت به مثابه پدری لا ابالی و ترک کرده خانواده خویش ،نقش آموزش صحیح شهروندان خود را از کف می دهد، آنجا که فقر اندیشه از فقر جیب خالی، نمایان تر و تهی تر میشود..آنجا که با سرانه مطالعه هر فرد یک پاکت تخمه هم به دستت نمی دهند..آنجا درست همانجا، هنرمندان واقعی اش همچون پیامبرانی رانده و طرد شده از سرزمین هنر کثیف به عزلت می نشینند و از کف می روند..
@R_Kordbacheh
✍🎬 رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
🔸هنرمند حقیقی پیامبری ست جدا افتاده از خویشتن؛ از انزوا ترین غارهای پیام آوری کشیده شده بسوی اجتماعی تربن محیط پیرامون خویش، پیام آوری ست بسوی مردمان زمان خود؛ آگاه و ناآگاه...او پیام آورست و نازل..نازل شونده ای ست در جنگ و صلح، فقر و ثروت ،میانجی عشق و نفرت...او آرامش را تسری می بخشد در بطن ناهمگون جامعه خود از جایگاهی والاتر...او بالاتر است؛ بالا می نشیند و بالاتر می اندیشد و فرمان می دهد... او مسخ کننده ایست معجز...، مسیحا نفسی می دمد در جان بی جان کلمات ، تصاویر و خیال های خام و آنها در خروش و طغیان خود بسوی هستی آغاز میشوند..بسوی خود ویرانگری وخود سازندگی توامان..که به جهان جان دوباره می بخشد در شعف و اندیشگی...هنرمند پیامبری است عصا بدست، قلم بدست، که جهان را به دو شق تقسیم میکند...آنان که راست اندیشند میشوند اصحاب یمین و آنان که گمراهگی پیشه میکنند از دایره دوار یسار بیرون می افتند...از اینرو هنر تمیز و زیبا و یا هنر بد یا همان هنر چرک و کثیف شکل می گیرد؛ هر چند متکثرند در وارونگی های بسیار...
🔸هنر کثیف ( Dirty Art) به هنری اطلاق می شود که در سال ۱۹۶۰ در کالیفرنیا ظهور یافت و توسط "ادوارز کین هولز" ترویج گردید و در آن موضوعات ژنده و بیمار گونه ـ غالبا پورنوگرافی یا افراطی ـ تعمدا با بی سلیقگی تمام بدون هیچ نوع کارکرد زیبایی شناختی به نمایش در می آمد..هنر کثیف هنر بیمارگونه ایست که در تقابل با هنرهای زیبا عصر کلاسیک قد برافراشت و خاستگاه و ریشه آن را میتوان در بروز جنبش های "پاپ آرتی " یا هنر مردمی جستجو کرد که باشعار به زیر کشاندن هنر نه به مثابه امر والا و معطوف به طبقه ای خاص( مثلا بورژوا) بلکه مقوله ای قابل فهم و قابل درک برای طبقه عام(پرولتاریا) بوجود آمد آنهم در جامعه مصرفی عصر پسامدرن بعد از جنگ جهانی دوم در اوایل دهه ۶۰ در آمریکا و دیگر کشورها...هنری که هنرمند را از درون خویشتن به محیط بیرونی سوق می دهد.. اما این محیط بیرونی متاسفانه نه محیط طبیعی ، بلکهمحیط مصنوع فرهنگ توده وار مردمی بود.. محیطی که بر اساس فرهنگ مصرفی انبوه شکل گرفته آن دوران، هنر را نیز همانند ماده مستعمل مصرفی به خدمت گرفت ، به زیر کشاند و به سطح توده رساند...فرهنگ توده ای که روابطش خود جوش و اصیل نبوده ، بلکه به واسطه ی تکنیک های جدید رسانه ای غالب ، تولید می شوند و برای کسب سود به بازار مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی عرضه می گردد... آنچه در مفهوم صنعت فرهنگ توسط فرانکفورتی ها ارائه گردید. فرهنگ توده ای در جامعه ی توده ای رشد می یابد، یعنی جامعه ای که در آن پیوند های اجتماعی تضعیف می شود و رابطه ی اصلی میان اشخاص و اشیاء یا بواسطه محصولات فرهنگی است و نه میان اشخاص با اشخاص دیگر..
از دیدگاه ماتیو آرنولد شاعر و منتقد انگلیسی و بنیانگذار سنت اومانیستی لیبرال، فرهنگ توده ای از دیدگاه او همان آنارشی و هرج و مرجی است که توسط فرهنگ توده در عصر مدرن پدیدار شده است و به اساس اقتدار، سنت و تعلیم آسیب رسانده است.از نظر وی اکثریت عظیم توده ها هیچ گاه به معرفت و حقیقت دست نمی یابند..
فرهنگی پیش پا افتاده و سخیف که برای هرشکل زندگی سیاسی خطرناک و زننده است و ابتذال را در بطن خویش پرورش می دهد.
🔸️آنجا که ریشه ها به سطح می آیند تا در زمین بی بار فرهنگی، علف های هرز و قارچ های سمی یکروزه خودنمایی کنند..آنجا که از دریاهای خروشان هنر، حباب هنرمندهایی همچون کف هایی لغزان بروی سطوح آب زندگی خود را آغاز می کنند ...آنجا که هنر به مثابه امر تفننی و سرگرمی های روزانه و نمایشهای ادیپ وار جنسی به مرحله ظهور می رسند... آنجا که دولت به مثابه پدری لا ابالی و ترک کرده خانواده خویش ،نقش آموزش صحیح شهروندان خود را از کف می دهد، آنجا که فقر اندیشه از فقر جیب خالی، نمایان تر و تهی تر میشود..آنجا که با سرانه مطالعه هر فرد یک پاکت تخمه هم به دستت نمی دهند..آنجا درست همانجا، هنرمندان واقعی اش همچون پیامبرانی رانده و طرد شده از سرزمین هنر کثیف به عزلت می نشینند و از کف می روند..
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق راز آن گیاه حزن انگیز غریبی ست
که در تنت می پیچد
رشد می کند
و در آخر تو را
حلق آویز شاخه های خواستنت می کند..!
@R_Kordbacheh
که در تنت می پیچد
رشد می کند
و در آخر تو را
حلق آویز شاخه های خواستنت می کند..!
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی بود یکی نبود
سرما بود گرما نبود
ننه سرما داشت میرفت
عمو نوروز می رسید
بادست ِخالی سر رسید!
چی چی داری عمو جون؟
توی اون خورجین ِتون
چی میشد که کم کنی
کمی از دردهامون
کمی از خستگیمون..
.
عمو نوروزِ قشنگ
با سین های رنگارنگ
غصه را از دلامون
ببر و بریز بیرون
شادی رو هدیه بده
به مردمِ خوبمون
🎬✍ترانه و ویدئو:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
سرما بود گرما نبود
ننه سرما داشت میرفت
عمو نوروز می رسید
بادست ِخالی سر رسید!
چی چی داری عمو جون؟
توی اون خورجین ِتون
چی میشد که کم کنی
کمی از دردهامون
کمی از خستگیمون..
.
عمو نوروزِ قشنگ
با سین های رنگارنگ
غصه را از دلامون
ببر و بریز بیرون
شادی رو هدیه بده
به مردمِ خوبمون
🎬✍ترانه و ویدئو:
#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
✅با صورتک های سیاه و قلبهای سرخ، با شکمهای گرسنه و صورتهای سرخ شده با سیلی ، با دستهای تنگ اما رقصان و رها در هوا....با مردمانی خسته و عاصی از دردهای خویش و سکوت در دردهای دیگری...با پلک زدنی برهم و سریع اما ؛ ما قرنها را یکی یکی پشت سر هم عبور میکنیم و دردهای خود را مرور...قرنی که از خونهای ریخته ش از جنگ و ظلم ، کشتن و کشته شدنهای بی گناه، قلبهای شکسته ش از عشق های نافرجام ، آرزوهای بر باد رفته اش در تنهایی های دم مرگ و تن های رنجور و به زیر خاک رفته اش از بیماریهای دهشتناک؛ خود را به آخر رساند اما ما را به آخر خط نرساند!
اگرچه نیچه در جایی میگوید که امید تنها یاس و دردهای تو را ادامه دار تر میکند در انتظار رهایی و آرامش دست نیافتنی در آینده ای نامعلوم ! اما من با همین امید آمیخته با درد، چشمهای آمیخته با اشک، پاهای رنجور از تحمل بار هستی خود، ادامه خواهم داد نه برای رسیدن به آرزو ها یا آرامشی دست نیافتنی، نه برای ساختن آینده نامعلوم، تنها برای فهم بار این سخن شاملوی بزرگ که انسان دشواری وظیفه ست..دشواری وظیفه..دشواری وظیفه...
و مرور میکنم حال را
آینده را
تمام سالهای بجا مانده از عمر
در قرن آخر را
دشواری وظیفه را...
🎼🎬✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
اگرچه نیچه در جایی میگوید که امید تنها یاس و دردهای تو را ادامه دار تر میکند در انتظار رهایی و آرامش دست نیافتنی در آینده ای نامعلوم ! اما من با همین امید آمیخته با درد، چشمهای آمیخته با اشک، پاهای رنجور از تحمل بار هستی خود، ادامه خواهم داد نه برای رسیدن به آرزو ها یا آرامشی دست نیافتنی، نه برای ساختن آینده نامعلوم، تنها برای فهم بار این سخن شاملوی بزرگ که انسان دشواری وظیفه ست..دشواری وظیفه..دشواری وظیفه...
و مرور میکنم حال را
آینده را
تمام سالهای بجا مانده از عمر
در قرن آخر را
دشواری وظیفه را...
🎼🎬✍#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"بارانِ بیقرار بهار
سوزِ ساز درون
و ابرهای حوالیِ خیال
که رویاهای زیبای تو را
در ذهن همینطور می بافند آرام آرام
رویاهایی نزدیک
رویاهایی دور
رویاهایی دست نیافتنی..."
🎼✍شعر و اجرا:
#رضا_کردبچه
https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
سوزِ ساز درون
و ابرهای حوالیِ خیال
که رویاهای زیبای تو را
در ذهن همینطور می بافند آرام آرام
رویاهایی نزدیک
رویاهایی دور
رویاهایی دست نیافتنی..."
🎼✍شعر و اجرا:
#رضا_کردبچه
https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸نسیانِ باشکوه انسان
🎬[یادداشتی بر فیلم "پدر" ( The father)شاهکار ساخته شده توسط فلوریان زلر ]
✍رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
🎬[یادداشتی بر فیلم "پدر" ( The father)شاهکار ساخته شده توسط فلوریان زلر ]
✍رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔸نسیانِ باشکوه انسان
[یادداشتی بر فیلم "پدر" ( The father)شاهکار ساخته شده توسط فلوریان زلر محصول ۲۰۲۰ انگلستان ]
✍رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
🔹فیلم " پدر"( The father) شاهکاریست مخرب و ویرانگر درباره فراموشی و نسیان انسانی..درباره جدال شخصیت اصلی فیلم با بازی متحیر کننده " آنتونی هاپکینز" در نقش آنتونی کهنسال که در جدال با فراموشی و زوال با مرور خاطرات گذشته دچار رفت و برگشتهای ذهنی و دورانی در گذشته و حال میشود و از اینرو مرز بین واقعیت و خیال برای در هم می آمیزد..این اثر تمام و کمال درباره فراموشی ست و نوشتن از فراموشی اتفاقا دلالت بر شدت آگاهی ناب از وجود خود انسان ست... بعبارتی دیگر ذهن ما پس از آگاهی از پدیده یا اتفاقی در طول زمان آنرا آرام ارام به تصاویری آشکار و مبهم از شبه خاطراتی تبدیل میکند - بدون جزئیات کامل- تا پدیده های زمانی جدیدتر جایگزین آن گردد که این مکانیسم در هوش مصنوعی( regularization) یا قاعده مندی نامیده میشود...پس ذهن ما تا بر چیزی کاملا آگاه نباشد ،نمیتواند به فراموشی آن دست بزند....مثل آگاهی از مرگ که مدام در ذهن ما وجود دارد و چیزی جز مرگ واقعی جایگزبن آن نمیشود تا انسان را به فراموشی بسپارد!
🔹انسان در زایش و تولد جبری خود در پرت شدن به حیات حال از زمان هیچ فراموش شده گذشته، در تلاش است تا از فراموشی عدم، رهایی یابد و بر آن آگاه است... زندگی آغاز میکند در ستیزی سخت با فراموشی و یادآوری وجودی خود در طول عمر با عناوین شغلی، تحصیلی، سرمایه ای و غیره که در آگاهی خود و دیگران تثبیت شود...دوست داشتن آغاز میکند که تنهایی را فراموش کند در تنهایی هم زمانی در عشق... همسانانی نظیر خود را تکثیر میکند که فرزندان خلف نام نیک انسانی را فراموش نکنند...ودر نهایت کهنسالی آغاز میکند و همزمان در ستیز با ترس و هراس از فراموش شدگی، شروع به مرور خاطرات گذشته های دور میکند و زمان را مدام می پاید از وحشت به پایان رسیدن همیشگی و شروع ازلی فراموشی مرگ....
انسان بین دو هیچ فراموش شده ناگزیر، زندگی ناگریز خود را آغاز و به پایان می برد...و زندگی تمام رنجی ست که انسان در تلاش است که بر این آغاز و پایان فائق آید...
🔹موریس بلانشو در جایی میگوید: ما قادریم حتی خودمان را فراموش کنیم و خود را از خودمان سلب کنیم..و این قدرت جبارگونه فراموشی ست که تمام ما را در خود می میراند..فراموشی گونه رقیق شده مرگ است و ما میتوانیمپیش از مرگ تجربه اش کنیم..
🎬(دیدن این فیلم برای فراموش نکردن اثری ناب و بی همتا درباره فراموشی توصیه میشود!)
@R_Kordbacheh
[یادداشتی بر فیلم "پدر" ( The father)شاهکار ساخته شده توسط فلوریان زلر محصول ۲۰۲۰ انگلستان ]
✍رضاکردبچه
@R_Kordbacheh
🔹فیلم " پدر"( The father) شاهکاریست مخرب و ویرانگر درباره فراموشی و نسیان انسانی..درباره جدال شخصیت اصلی فیلم با بازی متحیر کننده " آنتونی هاپکینز" در نقش آنتونی کهنسال که در جدال با فراموشی و زوال با مرور خاطرات گذشته دچار رفت و برگشتهای ذهنی و دورانی در گذشته و حال میشود و از اینرو مرز بین واقعیت و خیال برای در هم می آمیزد..این اثر تمام و کمال درباره فراموشی ست و نوشتن از فراموشی اتفاقا دلالت بر شدت آگاهی ناب از وجود خود انسان ست... بعبارتی دیگر ذهن ما پس از آگاهی از پدیده یا اتفاقی در طول زمان آنرا آرام ارام به تصاویری آشکار و مبهم از شبه خاطراتی تبدیل میکند - بدون جزئیات کامل- تا پدیده های زمانی جدیدتر جایگزین آن گردد که این مکانیسم در هوش مصنوعی( regularization) یا قاعده مندی نامیده میشود...پس ذهن ما تا بر چیزی کاملا آگاه نباشد ،نمیتواند به فراموشی آن دست بزند....مثل آگاهی از مرگ که مدام در ذهن ما وجود دارد و چیزی جز مرگ واقعی جایگزبن آن نمیشود تا انسان را به فراموشی بسپارد!
🔹انسان در زایش و تولد جبری خود در پرت شدن به حیات حال از زمان هیچ فراموش شده گذشته، در تلاش است تا از فراموشی عدم، رهایی یابد و بر آن آگاه است... زندگی آغاز میکند در ستیزی سخت با فراموشی و یادآوری وجودی خود در طول عمر با عناوین شغلی، تحصیلی، سرمایه ای و غیره که در آگاهی خود و دیگران تثبیت شود...دوست داشتن آغاز میکند که تنهایی را فراموش کند در تنهایی هم زمانی در عشق... همسانانی نظیر خود را تکثیر میکند که فرزندان خلف نام نیک انسانی را فراموش نکنند...ودر نهایت کهنسالی آغاز میکند و همزمان در ستیز با ترس و هراس از فراموش شدگی، شروع به مرور خاطرات گذشته های دور میکند و زمان را مدام می پاید از وحشت به پایان رسیدن همیشگی و شروع ازلی فراموشی مرگ....
انسان بین دو هیچ فراموش شده ناگزیر، زندگی ناگریز خود را آغاز و به پایان می برد...و زندگی تمام رنجی ست که انسان در تلاش است که بر این آغاز و پایان فائق آید...
🔹موریس بلانشو در جایی میگوید: ما قادریم حتی خودمان را فراموش کنیم و خود را از خودمان سلب کنیم..و این قدرت جبارگونه فراموشی ست که تمام ما را در خود می میراند..فراموشی گونه رقیق شده مرگ است و ما میتوانیمپیش از مرگ تجربه اش کنیم..
🎬(دیدن این فیلم برای فراموش نکردن اثری ناب و بی همتا درباره فراموشی توصیه میشود!)
@R_Kordbacheh
Telegram
attach 📎
✅ نیچه در کتاب "غروب بتها " می گوید که برای انسان راستین سه چیز لازم و برتر است: خوب دیدن، خوب اندیشیدن و خوب نوشتن...
و نوشتن براى من به مثابه نيش عقرب زهرآلوديست در انعکاس باشکوهى ازدردى جانکاه که همواره بر بدن خويش نيشتر مى زنم...زهرى که نميکشد مرا، بلکه زهرآگین ترم میکند در جان دادنی جانکاهتر...در جان دادن به کلمات، به واژگان، به رقص نرمِ نوک جوهرین قلم و هم آغوشی سختش بر تن عریان و سپید کاغد...و دست، دستی خزیده مانند عقربى زخمى در خود چمباتمه می زند و اينگونه در تن خود فرو مى کند نيش قلم جوهريش را نقطه به نقطه، خط به خط تا به آخر اين زخم ، درست به مانند این عکس...عکس این عکس!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
و نوشتن براى من به مثابه نيش عقرب زهرآلوديست در انعکاس باشکوهى ازدردى جانکاه که همواره بر بدن خويش نيشتر مى زنم...زهرى که نميکشد مرا، بلکه زهرآگین ترم میکند در جان دادنی جانکاهتر...در جان دادن به کلمات، به واژگان، به رقص نرمِ نوک جوهرین قلم و هم آغوشی سختش بر تن عریان و سپید کاغد...و دست، دستی خزیده مانند عقربى زخمى در خود چمباتمه می زند و اينگونه در تن خود فرو مى کند نيش قلم جوهريش را نقطه به نقطه، خط به خط تا به آخر اين زخم ، درست به مانند این عکس...عکس این عکس!
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh