Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
🔹جهان با من برقصا...

🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh


۱)در تکرار حرکات است که ادامه دار معنی می شودرقص، و تکرار ادامه داریست در شکافتن، در حرکت و رسوخ به هستی زیباشناسانه بدن و به خدمت گرفتن و به حرکت درآوردنش..رقص سرپیچی بازیگوشانه ایست از چارچوب‌های فرسوده و ایستای تن، تن پیچی از فرمانبردار کردن آن در روزمره گی های میز کار، لَشیدن های رختخواب یا بستر احتضار گونه زندگی های فرتوتِ بیمار! رقص اجماعِ ذهن‌های پویاست و بدن‌های رها و بازآفرینی رابطه نو و بدیع بدن با خودش و اتحاد با بدن‌های دیگر در پیچ و تاب گردش هماهنگ و موزون...معماری دستهای مجسم کننده‌ی امر زیبا در فضا و پاهای همراه کننده ی سبکبار ؛ توازن و فروتنی همزمان...
رقص به صلح در آمدن است در تناسب فرم ها زیبا و همواره در ستیز با ناموزونی دفرمه گی جهانِ مملو از ترس ها و اضطراب های انسان.. براستی در موزونیت رقصان است که به صلح با خود می رسیم و در ریشه ی دیگران بهم پیوند می خوریم ...دست در دست، کنار هم. چشم در چشم ،روبروی هم. قلب در قلب بسوی هم!

۲)رقص یک وام‌واژه از زبان عربی است که ریشه در زبان فارسی دارد. "وَشت" یا "فَرخه" واژه پارسی آن است. در زبان پهلوی به آن "پای واژیک" و در فارسی دری "پای بازی" نام نهاده اند.. خاستگاه دقیق پیدایش رقص هنوز مشخص نیست ، ولی پیدایش آن به عهد عتیق برمی گردد که قطعا بخش مهمی از مراسم ، تشریفات و سرگرمی های بدوی ترین تمدنهای بشری بوده است.. باستان شناسی ردپاهای از رقص را در دوران قبل از تاریخ از جمله در نقاشی های مقبره های مصر در حدود ۳۳۰۰ پیش از میلاد و یا نقاشی های پناهگاه صخره بیمبتکا درهند نشان میدهد.

۳) یکی از شاخصه های شناخت هر جامعه یا بهتر بگوییم هر قومیتی ،بعد از زبان گفتار و گویش ها، گویه های فرمیک زبان بدن است در حرکاتی که در آیین های رفتاری همانند رقص نمود پیدا می کند..بعبارتی بازتاب اتفاقها و رفتار های مختلف تاریخ در سیر زمان با هر قومیتی، در اشکال ،حرکات و رفتارهای فرهنگ و هنر آنها ، منجمله فرم رقص خاص آنان نمود پیدا می‌کند.. در شادیها، شکست ها، یاس ها و حتی فرم های دلاوری و جنگ آوری ها... همچنین بنظر می رسد بشر ابتدایی رقص را ابداع کرد تا با طبیعت پیرامون خود به یک توازن بیرونی برسد و حتی نیازهای خود را از شعور طبیعت جاندار طلب کند. همانند رقص باران ، رقص آتش، رقص رفع دفع و بلا و.... برای انسان بدوی توالی دقیق روز و شبها، تغییر منظم فصل ها و پیدایش تغییرات هستی و حضور عناصری چون آب، باد، خاک و پیدایش آتش درک عمیقی از نظم و تعادل بوجود آورد..شاید بتوان گفت خاستگاه موزونیت رقص ، ریشه در توازن عناصر اصلی طبیعت دارد و وامدار خصلت درونی هر یک از آنهاست...بطور مثال باد ( عنصر پیچش، در هم تنیدگی و بی قراری رقص ) ، آب ( نمودی از روندگی،سیالیت و در جریان بودگی بدن )، آتش( سمبل اوج و فرود، سوزش و سازش و میل به تعالی)، خاک( سکون ، پذیرندگی و در آغوش کشیدن )...

۴) رقص نشاط آور است و شادی زا، و حکومتهای نشاط گریز و شادی ستیز این خصلت رقص را بر نمی تابند! لازمه نشاط ، کاستن از دغدغه های روزمره زیستن و نتیجه آن ارتقا سطح امید ،پویایی و اتحاد جامعه است... آلبر کامو در جایی می گوید: "استبداد صرفاً بر تنهایی‌ها تسلط دارد و بردگی، ما را از هم جدا می‌کند. و هنر (در اینجا به مثابه رقص) به دلیل ماهیت آزادش ما را متحد می‌سازد"
رقص پیام آور صلح است و همبستگی...تمام مناسبت‌های مهم ملل چه فرهنگی،چه اجتماعی و حتی ورزشی در تمام دنیا با پیشوازی موسیقی و رقص های ملی و اتحاد بین رنگها و نژادها و آیین ها بدور از تمامی اختلافات و تمایزها آغاز می شود...در کشوری که رقص امری نکوهیده و رقصندگان و شادی آوران آن مورد نکوهش حکومتش قرار می‌گیرد، زندگی و تمام دست آوردهای حاصلش، برافراشته بر پرچم یاس ،انزوا و خمودگی ست..!



@R_Kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «🔹جهان با من برقصا... 🎬 رضا کردبچه @R_Kordbacheh ۱)در تکرار حرکات است که ادامه دار معنی می شودرقص، و تکرار ادامه داریست در شکافتن، در حرکت و رسوخ به هستی زیباشناسانه بدن و به خدمت گرفتن و به حرکت درآوردنش..رقص سرپیچی بازیگوشانه ایست از چارچوب‌های فرسوده…»
Forwarded from اتچ بات
🔹حکومتِ فرو پاشیده ساختار
مردمانِ فرهنگ پاشیده کردار!


🎬 رضا کردبچه


@R_Kordbacheh

۱) فروید معتقد بود که فرهنگ از جایی آغاز شد که انسان نخستین، توانست بروی دوپا خود بایستد و بجای بوییدن چیزها در طبیعت، پیرامون خود را به خوبی ببیند و چشمها را برای دیدن هستی دور و ساختن آینده نزدیک خود بکار ببرد. انسانی که از خوی حیوانی، خصلت انسانی پیدا کرد و نشانه های اولیه تمدن و فرهنگ پذیری را آز آن خود کرد... اما بنظر می رسد از طرفی انسان از هنگامی فرهنگ خود را نابود ساخت که توانست همان طبیعتی که از آن رجعت کرده بود را به اضمحلال بکشاند..درختان را قطع کند برای زینت و زیبایی های منازل خود ، کوهها را بشکافد برای داشتن ویو های بی‌نظیر پنت هاوسهای خود ، رودخانه ها،دشت ها و حتی آثار تاریخی خود را انباشتِ زباله های بی مایگی هویتِ مصرفی خود کند، و خود را مبدل به یک زباله اندیش تام و تمام سازد..! دقیقا از هنگامی که زباله های بجا مانده از چرخه غذایی کثیف خود را نه تنها در سطح همان طبیعت بکری که از آن پاییدن و انسان شدن آموخته بود رها ساخت ، بلکه توانست آنرا به نماد تلی از بی هویتی بیهوده و تمدن پلاستیکی و زائد در ظروف یکبار مصرف انباشت سازد ! از تاریخ و تمدن بی مصرفی که از آن تنها قابی برای گرفتن سلفی های اینستاگرامی و نامی برای افتخارهای پوشالی مردمانی با شناسنامه تمدنیت خالی باقی مانده؛ مردمانی که بروی آن تمدن تو خالی، خطوطی به یادگار برای نسلهای بعدی وقاحت بودگی خود را بر جای می گذاشت!

۲) از گذشته های دور اگرچه سفالین ها و ظروف های گلی ساخته شده دست بشر مدفون شده در زیر خاک، بعنوان گنج و سرمایه های ملی هر سرزمین به حساب می آید و رموز ونشانه های حیات گذشته را دراکنون تاریخ زنده نگاه میدارند ،اما زباله های انسانهای همه چیز خوار در پای همان تاریخ آیا چیزی جز سند شرمگین بی هویتی یک ملت فروپاشیده نیست! بنظر می رسد ما هنوز به معنای واقعی به بودگی هویت یک ملت نرسیدیم‌ و به مفهوم آن هم نزدیک نشده ایم. در فرهنگ دهخدا در معنای ملت معادل مفاهیمی چون "آیین، کیش، دین ، خلق و مردم" آمده است..مردمانی که آگاهانه یا نا آگاهانه به سرمایه های ملی خود دهن کجی می کنند و بروی آثار بجا مانده از تاریخ یادگاری می نویسند و یا در آن کباب می پزند و آشپزی می کنند هیچگاه نه آیینی دارند و نه کیش و مسلکی...از اینرو نمی توانند زیر لوای یک خُلق اجتماعی مشترک یا ملت طبقه بندی شوند و ماهیت خَلقی را خلق کنند...و از طرفی دولت و حکومت ولنگاری که زیر ساخت‌های نهادهای سیاست ، اقتصاد و فرهنگ را نابود کرده و اجتماع و مردمانش را با انواع مشکلات و معضلات زیستی به حال خود رها کرده شایسته هیچ ملتی هم نیست..! حکومت فرو پاشیده ساختار، در برابر مردمان فرهنگ پاشیده رفتار...که در برآیند نظریه عاملیت - ساختاری گیدنزی بر هم اثرگذارند و موثر و هرکدام عامل حضور دیگری و توجیه کننده ساختار وجودی دیگری اند و بس.
درب و تخته ای که با هم جفتند و جور..!



@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹آن زن- آن مرد

🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh


آن مرد از بوسه های سفارشی عاشقانه های قرمزش بر فرش قرمز کن می گوید؛ اما بر بوسه های تمرگیده بر خاکِ آوار شده در آبادان سوخته در زلِ آفتاب، بر مردمان فروپاشیده از مصائب مکرر خود چشم می بندد و زبان نمی گشاید حتی کلمه ای در ازای همدردی مفت و مجانی بر پاره های تن دردمند هموطنانش...
آنها اطوارهای ریز عاشقانه در برابر دوربین هزاران چشم می ریزند و از خروارها آوار بر صورت های معصوم مدفون شده در زیر خاک حرفی به میان نمی آورند....آنها مجلسی ترین لباس‌های رسمی خود را می پوشند و شوآف های بدن نما خود را در برابر دوربین ها به نمایش می گذارند اما از نمایش های دروغ سردمداران حکومتی هیچ حرفی به میان نمی آورند...آنها میان مردم هستند اما با مردم نیستند!

اما ازطرفی آن زن، زن سوخته بال اما پرکشیده از خاکستر های سرنوشت ققنوس وار دورش به اوج کشیده پر، بر آن فرش قرمز...از زخم های خورده و سیاهی های ریخته شده آبرو بدست همین مردمان در خاک خود تا به سرخی شکوه و منزلت رسیده بر فرش کن اما دور از خاک خود ، خالی نمی کند پشت شانه های تهی شده و پر درد مردمانش را...او مفهوم هنرمند را حک می کند در قلب داغدار همه ما، چهره فروپاشیده اش و داغدارش بازتاب رخساره مغموم همه ما ، لباس سیاه تکه تکه دوزی اش ، نماد پاره پاره های تن همه ما ، بغض و لرزه های صدایش بازگو کننده خفقان و گلوی دریده ما و چشمهای اشکبارش سیلاب روان اشکهای سرنوشت ماست...
او با مردم است اگر چه در میان آنان نیست!


-----------------------------------------
پ ن:

من قصد نوشتن از آن بوسه های عاشقانه حواس پرت کن از داغِ آبادان بر فرش قرمز را نداشتم، که مساله را خصوصی تر و پرده دار تر از تعهد یک هنرمند در قبال وضعیت دردناک عمومی جامعه ام می دانستم! اما با حرفهای شکوهمند و غمبار آن زن هنرمند در دفاع از ناله های وطنش بدون اشاره هیچ به خودش و شخصی ترین مصائبی که همین مردم در گذشته بر وی ارزانی داشتند، قلم بر دستانم بر کاغذ به رقص کلمات درآمد!


@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹محمد بابا؛ شاعر حیرانی نام‌ها

🎬 رضا کردبچه


@R_kordbacheh


۱) نیما یوشیج در جایی می گوید که خدا تمام نعایم زمین را قسمت کرد؛به برخی مردم پول داد، به برخی های دیگر هوش و استعداد و به دیگر افراد بی رحمی و قدرت و چیزهای دیگر..اما به شاعر قلب داد و این قلب همان مرکز اقتدار اوست..اقتدار ضعف یا اقتدار قوت او!
بنظر می رسد براستی آنچه را که در قلمروی هستی شناسانه شاعر می توان تعریف کرد، نه زبان شاعر، بلکه قلب شاعر ، آن تپنده ناموزونِ بی قرار، آن دشت سوخته سرشار از ناگفته ها ، آن به زبان در نیامده بی زبانِ ادراک اوست از جهان...تقلا قلبی آکنده از آلام برای حیاتی اندک در ریتم تند و بی رحمانه روابط انسانی تهی شده و بحرانی..."موریس بلانشو" در جایی می گوید: ادبیات لحظه بحران است...سرگشتگی ، چندگانگی علاج ناپذیر و تناقض در بین کلمات...از اینرو شعر شاعر نوشته نمی شود برای آرام ساختن روح سرگشته اش ، شاعر می نویسد تا به آن سرگشتگی همیشگی اش خو بگیرد، عادت کند و به آن دامن زند...و زمانِ نوشتن، هنگامه حیرانی روح مالامال اوست. از آن خود کردن رنج حقیقی زیستنی که معناهای بیشماری به خود می گیرد به هنگام نوشتن..او در هنگامه نوشتن است که براستی لحظات را ناب می آفریند و در آن به زیستن بی رمق خود در آن ادامه می دهد..

۲) محمد بابا ،شاعر کهنسال و دوره گرد شیرازی که در سفر اخیرم به شهر شین های خمار بسیار، به شهرِ شعر و شهد و شرابِ شیراز ،بصورت غیر منتظرانه ای با وی آشنا شدم.. اینکه محمد بابا چگونه در دوره گردی هایش، حیرانی مرا از بین تمام آن آدمها، اعتنای مرا به شعر از بین تمام آن آمد و رفتن های عابران بی اعتنا ، باز شناخت و به سمتم کشیده شد و حروف نامم را به شاعرانگی کشاند برایم جای سوال بود و شعف....اینکه خونِ شعر جاریست و پراکنده در نفس شاعر و محمد بابا رد آن خون را گرفت تا رسید ، اولین و آخرین فرضیه من است..! محمد بابا شاعر حیرانی نام ها و سرگردانِ بی نام در خیابانها... شاعری که زمانی بر کرسی ادبیات دانشگاه این کشور نشسته بود ،حالا برای معاش در کف خیابان با قلمی سر شکسته اینگونه نشسته.. با قلمی سر شکسته که نماد شکست اندیشه تمام فرهیختگان باخته این جامعه گسسته است...فرهیختگان شاعری که برای مردم می سرایند و محتاج نان حلال ؛و در مقابل شاعرانی که سلام فرمانده می سرایند و منصب می گیرند و جاه و جلال...!

۳)افلاطون در اتوپیای خود شاعران را بیرون راند و آنان را مطرودان خطرناک جامعه فاضله خود میدانست..وجود خدایان بسیار در شعر، تفوق اثر ادبی بر اعتقاد دینی و افسونگری کلام شاعران که موجب زایل شدن عقل جامعه می شد از دلایل اصلی افلاطون بود برای اینکه شاعران را چون ساحران خطرناکی بداند که اقتدار قلب و کلامشان، بقا هر حکومتی را به لرزه در می آورد..از اینرو بنظر میرسد از آن زمان شاعران دو دسته شدند : شاعران بر مردم و شاعران با مردم...شاعران دربارها و شاهان و زرهای بسیار در قبال شعرهای مجیزگوی دربار که ظلم بر مردم را روای پادشاهان می دانستند ، و شاعران کوچه خیابان‌های تنگدست مردم مدار که ستم را بر نمی تافتند و قدرت شعر را بالاترین رسواکننده عنصر هر قدرت بیمار می دانستند.


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹️گل کوچیک..!

✍️🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh


✅️بارها از ورزش جنون آمیز و مورد علاقه م فوتبال نوشته ام ؛ نوشته ام که فوتبال مهیج ترین بازی و بازیکن بزرگی شدن شاید یکی از مهمترین فانتزی های دوران کودکی هایم بود... اینکه درک رنگها را قبل از کلاسهای نقاشی خاک و خون گرفته ی خاکستری دوران جنگ در مدرسه ،از زمین‌ های فوتبال آموختم...ازچمن سبز،از لباس تیم های سرخ آبی شهرم...آمیخته با اشکهای باخت و لبخندهای بُرد پای تلویزیون سیاه و سفید...اینکه رقابت و پا به پا شدن در رسیدن به بزرگترین هدفهایم را از کوچکترین گل کوچیک های فوتبالی در کوچه خاطره های دوران کودکی ام آموختم ..اینکه با بزرگتر شدنم وصرف لذت فردی از فوتبال ، روح جمعی یک تیم را ( بازیکنان زمین) در مقیاسی بزرگتر در روح جمعی یک ملت( بازیکنان جامعه ) دیدم که برای یک هدف در تلاشند...یک شور و اتحاد جمعی برای رسیدن به Goal...
و گل نمودی از رسیدن است و رهایی و لرزیدن تورهای نگهدارنده موقت! فارغ از هر گونه شکست و نتیجه بازی...اینکه هر فرد در هر پست و زمین بازی که دارد انجام وظیفه می کند؛ به خوبی وظیفه خود را در قبال دیگر بازیکنان جامعه و هم تیمی هایش انجام دهد تا به یک هدف مشترک برسند...به همین دلیل است که در نظام های توتالیتر که اساس آن تنهایی، جدایی و انزوا افراد جامعه ست ، تیم بودن معنا ندارد و هم تیمی ها، افراد جدا افتاده و اندوهگین در بازی های خود باخته زمین خود هستند و شکست نتیجه همه بازی‌ گردانی های حکومت های دیکتاتور و اقتدار گر!


@R_Kordbacheh
"درست نقطه ای از اتاق که او آن جا بیمار بود ودر آن جا مرد و حالا محل سکونت من است؛ بر دیواری که سر تخت اش مقابل آن قرار داشت تمثالی قرار داده ام - نه از سر ایمان- و آن جا همیشه روی میز گل می گذارم...به این نتیجه رسیده ام که دیگر نمی خواهم مسافرت کنم تا بتوانم آنجا باشم، تا گل ها هیچ گاه پژمرده نشوند! "


---------------------
"رولان بارت" نویسنده و اندیشمند شهیر فرانسوی ، کتاب خاطرات سوگواری خود را بلافاصله در فقدان مادرش نوشت ، فقداني که سببش مرگ بود؛ مرگ بی سبِ تمام کننده حضور مادر، اما آغاز کننده خاطراتش و شتاب دهنده یادآور لحظات تمام او... گزینه گویی سطور و گاه رفتن به سمت شاعرانگی و اقتصاد کلام ،اما به تصویر کشیدن جهان بی مانند یاس و اندوه درونی مولف در انباشتی متاثر کنار هم ، نقطه عطف و سبب آنست...بخشی از کتاب را آورده ام ، حتما آنرا بدست بگیرید و شروع به خوانش تعمق برانگیز و رنج گونه اش بنشینید.


رضا کردبچه



#پیشنهاد_کتاب


@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بوسه های نهان- بوسه های عیان

*(واکاوی جامعه شناختی بوسه و اثرات اجتماعی آن ؛ به مناسبت ششم جولای روز جهانی بوسه)


"لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمی چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد..."




🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
بوسه های نهان- بوسه های عیان
(واکاوی جامعه شناختی بوسه و اثرات اجتماعی آن ؛ به مناسبت ششم جولای روز جهانی بوسه)


🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh

۱) بنظر می رسد لمس دستها شناخت آغازین اتصال دو تن و لبان اولین گام اطمینان آنان در یک ارتباط عاشقانه است، درجداسازی خود از انزوای منفرد و رسیدن به اشتراک متصلِ چسبناک!...در اساطیر ایرانی اولین بوسه ها را از آن مّشی و مشیانه دانستند ( نخستین جفت انسان در بقا ایرانی) و زایشی که نهایتش تا به امروز بوسه ها و عاشقانه های دیگری را در کام خود گرفته است...
بوسه ها زبان منحصر به فرد خود را دارند و فرم و شیوه آنها، گوناگونی شان را در زبان بدن نشان می دهد...گویی لبان به اشتیاق دهان گشوده و با طراوت و شیرینی زبان خود، به کلام پج پچ آغاز می کنند و راز و نیازی که رمز و رازشان را جز کامشان کس نخواهد دانست!

۲)تاریخ بوسه های بسیاری بر خود دیده است... اولین بوسه ها و آخرین آنها، بوسه های جنگ و رفتن های بی بازگشت، بوسه های رسیدنهای صلح...بوسه های عاشقانه های وصل، بوسه بر طناب دار در آخرین وداع ، بوسه های تاج و تخت ، بوسه های تند انقلابی، بوسه بر قدرت، بوسه های کشنده بیمار، بوسه های یواشکی ، بوسه های مکان مقدس، بوسه های پیروزی ورزشی، بوسه ها بر پرده سینما، بوسه های تلفنی فقط شنیدنی ، بوسه های استیکری💋 و...
اما آنچه در اکثر بوسه ها نمودی مشترک دارد تمنایی ست برای بودن محض و عدم رهایی.. در آنِ بوسه گویی زمان متوقف می شود علیه فراموشی ازلی..تمنای سنگ شدگی و تندیس لحظه بوسیدگی برای انسان هراسناک و تنها مانده عصر حاضر در نبودنهای آغوشهای مطمئن و آرامش های از دست رفته. براستی جهان بی بوسه چگونه جهنمی می بود؟

۳) اثر بخشی بوسه ها در رها شدگی آنهاست از هر قید و بندی...کنش بوسه بی قید و شرط است و کشش آن بی قاعده...قاعده بوسه ها را نیاز سرکش و بی محاباشان تعیین می کنند نه آیین و سرشتِ مذهبی خاص...حال سوال اصلی این یادداشت این است که چه عاملی بوسه عیان را در ایران ،در این موطنِ خاکیده نهان می خواهد و از آشتی لبان به شکل عیان و بی پرده در جامعه در ملع عام می هراسد؟! مگر ملع عام تنها برای نظاره نشستن اعدام و هراساندن دختران و زنان به تار مویی و تقبیح زیبایی و یا سرکوب گرسنگان و معترضین به یک لقمه نان است؟ چرا بوسه های وداع مادران و معشوقان در زمان جنگ و خون هشت ساله آشکارا بود و در قاب‌های غمبار و ماندگار عکسهای بجا مانده، هنوز هم هزاران محال و آرزوهای گم شده شهید را زنده نگاه می دارد و آن رفتن ها و ترک کردنها را در تعلیق همیشگی عکس ، در تندیس و سنگ شدگی مقدس بوسه تجسم می بخشد؟ و چرا اکنون همان بوسه های معشوقان و گاه مادران در صلح در انظار عموم تقبیح محرمیت می شوند و گاه مجازات! چه باعث شده است که جامعه ای اینچنین خشونت طلب و عشق ستیز ،پرورش این روزگاران باشد؟
چه چیزی بوسه های جنگ و خون را اینچنین زیبنده و ارزشی ،اما صلح بوسه ها را در عاشقانه هایش مایه ننگ و شرم می دارد؟




@R_Kordbacheh
Forwarded from اندیشه های رضاکردبچه (Reza KordbacheH)
صفحه رسمی من در شبکه اجتماعی اینستاگرام:

Https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیلِ مقدس
*( واکاوی جامعه شناختی مدیریت بحران و بحران مدیریت در کشور ...)


🎬✍️ رضا کردبچه




#مستند 🎥
@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
سیل مقدس
( واکاوی جامعه شناختی مدیریت بحران و بحران مدیریت در کشور ...)

@R_Kordbacheh


* " اومدید فقط عکس و فیلمتون رو بگیرید و نمایشتون رو اجرا کنید و برید؟!"

۱) این جمله پر از غضب و پر از کینه یکی از سیل زدگان منطقه امامزاده داوود بود که وقتی برای تهیه گزارش و ساخت مستندی روز گذشته در آنجا مستقر بودیم ؛ به یکی از مسئولین شیک و کت شلوار پوش، اما پا در گل مانده زده شد ! اولین سوالی که بعد از این اعتراض بغص آلود این شهروند مستاصل به ذهنم آمد ، این بود که این حجم سنگین از بی اعتمادی و جدایی مردم از مسئولین و دولتمردان این کشور از چه چیزی نشات میگیره؟ با اینکه برخی از ارگانهای حاضر در محل سیل واقعا در حال کمک و امداد رسانی به مردم گرفتار سیل بودند ،چرا حتی این اندک کمک هم برای مردم همیشه در بحران این جامعه، ریاکاری و نمایش های ساختگی بحساب می آید؟!
تبدیل زمان بحران و بحران زدگی مردم به لحظه فرصت و فرصت طلبی مسئولین که تنها در چند ساعت و یا چند روز آنهم با تبلیغات و پروپاگاندای رسانه ای، جاه طلبانه سعی در دغدغه مند نشان دادن خودشون دارند ، گویی برای مردمان ستمدیده فریب و حیله ای بیش نباشد..!
وقتی که صدای اعتراض مردمان همیشه در بحرانی چون بازنشستگان، معلمان، جانبازان ، پرستاران معترض به تضییع حقوق خود در همین پایتخت و یا ناله دردمند مردمان محروم و مستضف به خرده نانی در دورترین نقاط این مرز و بوم به گوش هیچ مسئولی نمی رسه، چطور میتوان دستان یاری پر از مکر آنان را با دستان پر از مهر اشتباه نگرفت و اعتماد نمود؟!

۲) شخصا سیل اخیر را "سیل مقدس" مینامم...بلایایی آسمانی همچون آیات و نشانه های رسیده بر زمین که شکاف بزرگ سو مدیریت های کلان در کشور را از حرف تا عمل عیان می سازد ..بحران‌های مقدسی که عیان کننده و فاش کننده فروپاشی ساختارهای عظیم مدیریتی غلط کشور را نشان‌مان می دهد و اینکه بحای مدیریت بحران، می بایست بحران مدیریت در کشور را اصلاح ساختاری نمود..پروژه‌ های عظیم‌ و غیر اصولی سد سازی، جنگل خواری های سیری ناپذیر، عدم مدیریت منابع طبیعی، زباله دانی محیط زیست و مواردی از این دست باعث بوجود آمدن مصیبت های فاجعه باری چون سیل های عظیم و زیر آب رفتن زندگی های مردم یا آلودگی های کشنده هوا در گوشه گوشه کشورمان شده اند..این بلایای آسمانی همانند آیه های الهی مقدسند و دارای پیام های قابل تامل اخلاقی و انسانی...اگر چه با خود ویرانی ها و قربانی هایی بسیار به همراه دارند ،ولی نشانه های ارزشمند و تقدس گونه ای هستند تا همه مسئولین و زمامداران با دیدن این آیات ،از خفتگی به بیداری و از نا آگاهی به هوشیاری برسند تا شاید جلوی فجایع و مصیبت های اینچنینی گرفته شود.

۳) سیل مقدس نه مکان مقدس می‌شناسد و نه تفاوتی در مردمان بالادست یا پایین دست و یا امامزادگان جامعه قائل است.. می شورد و زمینِ زمین گیر شده و آلوده بدست انسان بی کفایتِ مصرفی را با خود به زیر می کشد.... طغیان و شورش طبیعت است بر مردمان متجاوز به بکارت و سو استفاده کننده از منابع طبیعی و زایل کردن آن...طغیان و خشم طبیعت است بر بی مسئولیتی مسئولینی که بدون تدبیر بر دامن پاک آن دست برده اند..
این سیل مقدس ِ شورشی..سیل مقدس انتقام‌ گیرنده ، پاک‌کننده و تمام!




🎬 #رضا_کردبچه


@R_kordbacheh
Forwarded from اندیشه های رضاکردبچه (Reza KordbacheH)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"شام غریبان"

🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی


کاری از : #رضا_کردبچه


*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)


@R_Kordbacheh
نگاه معنادار دوزن‌..نگاه به زمین.زمینی که بهانه حضورهردوی آنهاست درمسابقه ای که شاید رقابت و تقابل آن به خارج از مستطیل سبز و زمین فوتبال کشیده شده..در زمینه ی جامعه ومکانهای عموم، درگیر ودار متروها و اتوبوسها، در بگیرو ببندهای خیابانها به ارشاد و امر ناشناخته به معروف..اینجا تقابل طرفداری دو رنگ نیست،تقابل سیاهی و روشنی ست، شادی و یاس، سرباز و سربسته،حجاب و نا حجاب..درعکس آنچیزی که سنگینی میکند زیبایی ست و تنوع رنگ و زنانگی،و آنچیزی که گوشه گرفته،حاشیه پوشیده وسرافکنده سیاهی ست که هیچ شباهتی به امر زیبا زنانه ندارد..سیاه ناظر است وخشمگین و قرمز، منظور است و زیبنده مغموم! نگاه معنادار دوزن‌ به زمین،گویی به دنبال گم شده یا شی مفقود شده ای بر زمین میگردند..گم شده ای چون"حق انتخاب"،که به شدت درغیاب است و خفادر سایه ی پوشش.
درسایه وحجاب چیزی شدت نمی یابد وضعف و قدرتش عیان نمیشود در سرپوشیدگی..تسلیم پذیری موقت واحترام نظامی زن به رژه دخترک رها و بی پروا، اوج شکوه عکس است وحرفی ناتمام. ناظر مغلوب ومنظور فاتح،اگرچه موقت دریک فریم ازعکس،اما ماندگار وشهادت دهنده لحظه تاریخی تلخ اکنون!



#رضا_کردبچه


@R_kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
صدا در آزادی و صدا به آزادی می پیچد‌ در گوش، فرو می خورد، بغض می شود در گلو...گره می خورد چشم های ترسان و آوازگانِ رها، اما لرزان و سرگردان دخترکان بی باک و باکیده...
می‌گویند هنگام مواجه شدن با ترس خویش باید به دلِ ترس زد ، فریاد زد و آواز سر داد و هنگام روبه رو شدن با تاریکی،  باید به سیاهی دل زد و غرید تا هراس به جا مانده، جاخالی کند از ظلمت  وامانده خویش تا کشیده شود به روشنی..در اینجا آزادی از هر جهت به صدا پیچ می خورد  همانند پیچش نسیمی به گیسوان خرامان ،که رهایی ظریف و زنانه  اما پریشان حالی به آن بخشیده است.. اگرچه ایستا ، در خفا، آرام و یواشکی...اما تکثیر شده در تک تک گوشی های همراه و گوش هایی که منکوب شده اند از شنیدن صدای زیبا....زیبا نام دیگر زن است‌ و به زیبایی کشیده شده نیز زاده از تبار آن ، اما نه در خفگی و نه به پوشیدگی اجبار... و میلِ زیبا همانند چهره و سیرت زیبا ، زینتِ زن است که به او طراوت زنده و صد چندان می بخشد که این میل باید دیده شود و به شنیده شدن درآید به وضوح  به خصوص در نسل نو...نسلی رویان و روی برگردان!
نسلی رویان که همچون چمن سبز بر زمینِ داغ آزادی، خیره به آفتاب رشد می کنند، فراگیر می‌شوند و از سایه اسارت خود  روی برمی گردانند..! اگرچه زیر پاهای ارتجاع  له شوند اما هیچگاه خشکیده نمیشوند... آنها پا پس نمی کشند، آنها پای آزادی نشسته اند !



#رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh
2025/07/04 09:53:11
Back to Top
HTML Embed Code: