Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
🔹قدرت تکثیر شده یک عکس
رضا کردبچه

@R_Kordbacheh

۱) سیاهچاله مکنده متحرک یا ون کِشت بی رحمانه کُشتار ، طعمه های بلعیده شده اش را تکه تکه دارد در خود فرو می برد، تارهای تنیده شده منحوس دور تکه پاره های تن نازک آرای دخترکان زیبا، زیبایی های سوگوار ،اسیر شده که چهر‌ه شان از چهره زشت شهر در حال جدا شدن و فاصله گرفتن است...ارابه های جدا کننده ،خرد کننده و حالا نعش کننده امر زیبا... زینت بخش های مسری و مسلول برای امر کنندگان منکر و نهی کنندگان زیبایی...
ضجه ها و التماس های آخر برای بلعیده نشدن،مقاومت دست دختر  بر لبه دهان مکنده و دندانهای تیزش ، دستی کشنده از پشت، دستهای موازی ارشاد که طعمه ها را هدایتگری به سوی عاقبت بهتر در وعده های بهشت دوزخین می کنند.

۲)رولان بارت در کتاب اطاق تاریک می گوید:"عکس آن‌چه را که تنها یک بار به وقوع پیوسته تا بی نهایت بازآفرینی می‌کند و با این کار بیننده را قادر می‌سازد تا به کرات لحظه‌ای واقعی را بنگرد که به لحاظ وجودی هرگز نمی‌تواند تکرار شود"..براستی آنچه در این عکس می توان به کرات  دیده شود چیست؟ چیزی آیا نیست جز  پیوند دهنده زجر ناتمام درونی عکس که تسری یافته به ما به ازای بیرونی اش؟!  تکثیر به بیرون عکس به تماشاگرانش!  به ما به خشم ناظران خروشان که اینک در کف خیابانها هستند.
مهسا امینی هم قبل از این که یک تنِ عکس  کشته شده باشد، تصویر یک تنه ی قدرت  تکثیر شده و  بی مهابای انقلابِ عکس زنده اش است، ماندگار  و تکرار شونده در کالبد زخم خورده تاریخ حاضر و خیزنده...

۳)این عکس را "یلدا معیری" عکاس جوان کشور در سال ۸۶ در میدان ونک گرفته ؛ عکس از بازداشت و هراس دو زن در داخل ون گشت ارشاد...دیشب خود یلدا معیری همین تجریه را پشت سر گذرانده وبه داخل همین سیاهچاله مکنده متحرک  کشیده شده و به مکان نامعلومی منتقل شده است... او دیشب در خیابان حجاب  بازداشت شده است...عکاسی که به محل عکس خود باز می‌گردد و دستگیر میشود( و برای این حکومت به مثابه قاتلی که به محل جرم خود باز می‌گردد اما گرفتار می‌شود! ) عکاس با متن عکس یکی می شود، در آن می شود اما به روئیت نمی رسد،  عکسی از عکاس هنگام فعل گرفتن، گرفته نمی شود و عکسِ عمل عکس گرفتن ثبت نمیشود..!و در این غیاب با شکوه، می تواند در هزاران هزار تصویر ذهنمان مجسم  شود و آزادی اش را بدست آورد.




#یلدا_معیری



(* لطفاباز نشر و اطلاع رسانی شود،برای آزادی او)


@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوراک آزادی...خوراک لذید صبحِ زود آزادی...ولع سیری ناپذیر فرو بلعیدن خشم و اشک، طعم زهرآگین اندوه با چشم های سرخ و فلفل سیاه در چشم... خوردن ضربه های باتوم با نون... بدن‌های کبود  سرهای شکسته ،اما نه سر شکسته..سرهای سرباز، سرهای سرافراز از هر اجبار در به زیر کشیدن زن.. زنان بی زبان در مطبخ سرکوب در طول  تاریخ منکوب...
زبانِ زنان اینچنین سرخورده اما نه تو سری خورده که حالا  فریادهای سر داده در گلو و بغض های تنیده شده در لقمه ها را مزه مزه می کنند...مزه رهایی زیر دندان ، مزه خوش رهایی از هر پوشیدگی و سرخوردگی، چه عطر و بویی اینجا در عکس پراکنده است! اشتهای مملو از زنانگی و میل سرشار به زندگی... زنان، بودن در حاشیه را به فراموشی می سپارند و درست در وسط عکس می افتند در حافظه همیشگی ،  می شورند و می خروشند در وسط میدان ، میدان دار می شوند  با موهای بسته با موهای باز، همانند بودن در وسط معرکه آتش در برابر گلوله  با مشت های بسته با مشت های باز..




🎬 #رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
کنش جمعی "بریدن مو" پیش از آنکه یک حرکت اعتراضی زنانه در داخل ایران در مقابله با حجاب اجبار باشد ؛ به یک مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده در مقیاس جهانی مبدل گردید که بنا به منحصر به فرد بودن و تکراری نبودنش در ادوار تاریخ و همچنین بدلیل خشم تلنبار شده و مطالبات پیشین شنیده نشده به صورت حیرت انگیزی نه تنها تمام نگاه‌های جهان را متوجه حصار زن ایرانی و  موهای شرقی زیبای در بندش کرد، بلکه آن را به یک پویش  و کارزار اعتراضی همگانی مبدل ساخت که  همگامی و همدردی دیگر زنان در اقصی  نقاط دنیا را باد خود به همراه داشت....گویی تمام جهان با زنجیره موی انسانی به یکدیگر متصل شده اند، اگرچه  زنجیره ای از موهای بریده بریده شده ،اما نشان می دهد که انسان هنوز از انسان و انسانیت بریده نشده و چیزی فراتر از رنگ و نژاد و مرزها ،انسانها را به یکدیگر متصل می کند ،حتی به اندازه یک تار مو که همان موجی عظیمی می تواند به راه می اندازد.
یک موج فمینیستی نوین  که به گفته "اسلاوی ژیژک" فیلسوف و جامعه شناس معاصر، بدلیل همراهی مردان ایرانی و همقدم بودن آنان با زنان در این بیان اعتراضی ، از جنبش های اخیر فمینیستی مرد ستیزانه غرب، نظیر "Me too" پیشی گرفته است..به تعبیری می توان گفت سرآغاز موج نوی مطالبات فمینیستی در تقابل با ایدئولوژی عقیم دینی و هراس از تسری یافتن آن به دیگر کشورها از هم اکنون شکل گرفته است. بدیهی ست اگر بطور مثال زنان با  برهنه شدن در جنبش هایی نظیر "می تو" اروتیک عیان را  نمادی از تقابل با خشونت جنسی مردانه و عدم سو استفاده جنسی و کالایی شدن خود بحساب  می آوردند، در ایران و سراسر جهان "بریدن مو " نماد این جنبش و تقابل با سلب آزادی فردی انسانی بحساب می آید و نمایانگر این حقیقت است  که:  " من زنم یا مرا بپذیر با تمام اعضا و جوارح بدن یا تن من ، بدن من ، زیبایی من بدون آن مو هستی و تعریفی برایم نخواهد داشت... بجز آن من تمام خودم را از جامعه م سلب و آنرا نفی میکنم  در واقع از این طریق جامعه بدون حق انتخاب و بدون حق آزادی  را نفی و با قیچی در دست به اختگی خواهم کشاند و رابطه ام را با آن خواهم برید


#رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «کنش جمعی "بریدن مو" پیش از آنکه یک حرکت اعتراضی زنانه در داخل ایران در مقابله با حجاب اجبار باشد ؛ به یک مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده در مقیاس جهانی مبدل گردید که بنا به منحصر به فرد بودن و تکراری نبودنش در ادوار تاریخ و همچنین بدلیل خشم تلنبار شده و مطالبات…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹روح جمعی زن ایرانی  و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری

🎬 رضا کردبچه



آنچه درتراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی  در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم.


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹روح جمعی زن ایرانی  و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری

🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh

۱) اگرچه موج نوی مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده یا همان کنش اعتراضی "گیسو بران" که بطور حیرت انگیزی در سطح بین المللی همراهی اکثریت زنان پیشرو را در بریدن موهای خود در تمام عرصه های اجتماعی به همراه داشت و یکی از پیامدهای مهم کشته شدن "مهسا امینی" بود؛ اما جدا از آن می توان به حرکت های اعتراضی و همراهی های  مهمی اشاره کرد همچون: به رنگ خون درآوردن حوضچه های آب شهری، تلالو سه رنگ پرچم ایران در  آبشار نیاگارا، برگزاری کنسرت های موسیقی به حمایت از کشته شدن مهسا امینی، نمادها و تندیس های ساخته شده هنری گوناگون در سرتاسر جهان ، نامگذاری خیابانهایی در سرتاسر جهان به نام  مهسا امینی و یا حتی اعطای شهروند افتخاری پاریس به وی  که از پر چالش ترین و بحث برانگیزترین حرکت های نمادینی بحساب می آید که به یک فردی که حیات مادی ندارد اعطا شد..سوال اصلی این یادداشت این است:تمام این حرکت های حمایتی و کنش های نمادینی که به یکباره به مانند موجهایی متکثر و موازی که از پرتاب سنگی ( به مثابه کشته شدن مهسا) بر برکه نا آرام جامعه حاصل شد از لحاظ جامعه شناختی چگونه می توان تحلیل نمود؟ "روح جمعی زن ایرانی" و دیالکتیک آن  با "مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری" کلید واژگان پاسخ به این پرسش است.

۲) برای درک مفهوم  روح جمعی باید گفت که در فیزیک کوانتوم تمام ذرات عالم توسط  شبکه نامتناهی بهم پیوسته ای بهم متصل اند که هر انرژی ساطع شده از هر کدام از ذرات بر تمام پیکره ذرات دیگر اثر گذار هست. دومینوی انرژی که حلقه اتصالش آگاهی جمعی حاصل از عواطف ، آلام و احساسهای بشری مشترک است. از منظر امیل دورکیم :آگاهی جمعی یا روح جمعی  (conscience collective‎) نظامی اخلاقی و اجتماعی شامل احساسات ،باورها و ارزش‌های مشترک میان افراد جامعه که خارج از اختیار فرد و همچون نیرویی مستقل بر آنها تأثیر می‌گذارد. آگاهی جمعی اصطلاحی است  که بر واقعیت جامعه ورای افراد دلالت دارد..دنیای بین الاذهانی و زیست جهانِ ذهنی مشترک انسانها حاصل از تعامل تمام عواطف، آلام واحساسهایشان که فارغ از بعد زمانی و مکانی شان در گوشه گوشه جهان یکدیگر را پیدا کرده، بهم می پیوندند و  به همبستگی تنگاننگ با یکدیگر می رسند.

۳)آن چیزی که حواس پرتِ جهان را به یکباره معطوف حالِ پریشان و  غمناک ایران زمین نمود ،نه به سبب کشته شدن یک انسان و  از دست دادن فرزند دیگر این مرزو بوم ، بلکه به دلیل خون ریخته شده تمام انسانیت و احضار روح جمعی زخم خورده تمام دختران سرزمینی بود که در یک آگاهی جمعی با تار موهای انسانی در زنجیره خود به دیگر زنان جهان وصل شدند و به یکباره آگاهی خفته و منفعل بشریت را که در عادتش به جنگ، مصیبت و هزاران  تراژدی دیگر در خود فرو رفته بود بیدار نمود، بیدار با تلنگری برای به خود آمدن و مصیبت دیگری را دیدن، زخم دیگری را لمس کردن و  درد دیگری را فریاد زدن..

۴) امانوئل لویناس یکی از جامعه شتاسان و فلاسفه شهیر عصر حاضر ، مفهوم فلسفی "دیگری" را بسط اخلاقی میدهد و بدین منظور عدم مسئولیت پذیری شخص در برابر دیگری را از مهمترین علل انحطاط هستی انسانی می داند..از نظر وی درک انسان از هستی و هستن خود ، تنها در برابر آگاهی از مرگ و نیستی دیگری و مسئولیت پذیری در قبال آن  پدیدار می شود..به تعبیری ما انسانیم چون در قبال انسانهای دیگر مسئولیم و غایت وجودی دیگری ، علت هستی و بودن ماست..همانطور که گفته شد آنچه در تراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی  در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم..‌




@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آغوش باز در رگبار، یا میلِ  بر جای نشان دادن گلوله دارد بر جان ، یا دعوت به آغوش گرفتن دیگری برای پناه گرفتن زخم آن...زخمهای جمعی از یک تن به دو تن می رسند، سرایت می کنند اما از پای در نمی آوردند با هم... عبور می کنند زخم های مسری اما مسرور از  به آغوش کشیدن بدنهای به هم گره زده و در هم پیچنده همچون نازک آرای شاخه های بالا رونده در پیوند تن به تن ...بهم می پیچند تن ها همچون پادتن یکدیگر، برای جوش خوردن قلب با قلب، سر باز نکردن زخم با زخم ، پیدا کردن آغوش در آغوش هم...
براستی آنچه ما را در آغوش نمی کِشد، تنها از پای در میاورد و سخت تر می کشد!

من در خود  ، ما نمی شوم
تو با خود ،  ما  نمی شوی
ما در ما خود را در آغوش می کشیم
آغوش باز می کنیم
و اینگونه یکدیگر را باز  پیدا می کنیم




🎬 #رضا_کردبچه



@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
سمتِ درست زمین بازی !

* (تحلیل جامعه شناختی در باب فرم های اعتراضی در زمین های ورزشی)
  

🎬 رضا کردبچه

@R_Kordbacheh

۱) مارادونا اسطوره فوتبال در کتاب"ال دیاگو" خود می گوید : مثل هر چيز ديگرى در زندگى‌ام، نهايت لذت را از جام جهانى بردم، ولى فكر مى‌كنم زيادى بزرگش كردند. درست است كه دستاورد بزرگى براى فوتبال آرژانتين بود و بعد از آن، متاسفانه ديگر رخ نداده است، ولى نبايد اين‌قدر اغراق مى‌شد. با قهرمانى در مكزيک در سال ۱۹۸۶، ما دنيا را تغيير نداديم يا قيمت نان را پايين نياورديم. اينكه بازيكنان بتوانند با فوتبال، مشكلات مردم را حل كنند، روياى زيبايى است. كاش مى‌توانستيم. در اين‌صورت، همه زندگى بهترى داشتيم.

۲) هنگامی که مطالبه کمترین حقوق انسانی به زبان اعتراض درگفتار یا نوشتار،به محاقِ دهان و شکستن دستانِ قلم ازطرف حاکمان کشیده شودو هر احقاق حقی به ناحق به زیر و غرق به خون شود، بناچار بدن به زبان خود درسکوت به سخن در می آید و زبانِ بدن و نشانگان رفتاری به المان های اعتراضی نمادینِ ایستا مبدل میشوند...نمادهای بدون صدا اما به مانند رساترین فریادها و واگویه ها در خفقان..از ابداع اولین علائم نمادین پیروزی "V"( وی) توسط چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان در جنگ جهانی دوم گرفته که در اکثرمناسبات  مبارزات سیاسی-اجتماعی معاصر در سطح جهانی بکار میرود، تا نمادهای جنبش زنانه ایرانیزه شده اخیر،  همچون نشانگانِ بریدن مو درمسابقه فوتبال مردانه ، شادی نکردنهای پس از گل، نخواندن سرودملی کشور و یا حتی زانو زدن تیم رقیب برای ادای احترام  و همچنین دیگرحرکتهای فرماتیک اعتراضی..به تعبیری بنابه گفته"مارسل موس"جامعه شناس، هر حرکت بدنی در زمین ورزشی بازمینه اجتماعی- سیاسی خود که در بستر آن شکل گرفته است گفتمان درونی دارد وحاوی روایتهای حقیقتِ نهفته است...در واقع میادین ورزشی درخفقان، سرکوب وسانسور  شدید، عرصه فرم های جایگزین مبارزاتی و میانجی های اعتراضی می شوند برای تقابل نابرابر قدرت، تقابل نابرابر گلوله و گلو..دریدن و فریاد کشیدن!

۳) هم پوشانی و انتقال نقشها از زمینه سیاسی- اجتماعی جامعه به میدانهای رقابت  ورزشی عامل مهمی دراین خصوص می باشد.به تعبیری دیگر در واقع بازیکن در زمین ورزشی به بازیگری در صحنه نمایش مبدل میشود که با ژست ها،میمیک بدن و صورت ودیگر فرم های استعاری بدن نما، فراتر از بردن و باختن ، به تساوی و برابری در پایان بازی فکر میکند! به تساوی حقوق انسانی ، برابری حق و احقاق آن در رقابتی آزادی خواهانه برای تمام آحاد جامعه...به برگرداندن بازی به نفع ستمدیدگانِ باخته جامعه وحلقه زدن اشک شوق و آه در چشمانشان..به قرار گرفتن در سمت درست زمین بازی!
آنان برای شادی تماشاگرانی که دیگرچیزی برای از دست دادن ندارند، نیازی به دریبل زدن و به لرزه درآوردن تورهای دروازه رقیب ندارند..آنها باید سیاستمداران دروغ  را با فرم های اعتراضی خود در زمین بازی به بازی بگیرند و آنها را پشت سر بگذارند..به گفته "امیل دورکیم" ورزش در اینجا امر مقدسی میشود که در ورای باخت و پیروزی ها بعنوان یک نهاد اجتماعی پیامهای قدرتمندی به تمام جامعه دارد و این همان قدرت ورزش است که بر هر قدرت دیگری سایه می اندازد و پرچم های آغشته به خونِ افتخار  را که با وزش استبداد وستم به اهتزاز درآمده اند ،به  پایین می کشد!



@R_Kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned « سمتِ درست زمین بازی ! * (تحلیل جامعه شناختی در باب فرم های اعتراضی در زمین های ورزشی)    🎬 رضا کردبچه @R_Kordbacheh ۱) مارادونا اسطوره فوتبال در کتاب"ال دیاگو" خود می گوید : مثل هر چيز ديگرى در زندگى‌ام، نهايت لذت را از جام جهانى بردم، ولى فكر مى‌كنم…»
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹"زیبایی مصرفی- زیبایی سیال"


* "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمی‌آید" (میلان کوندرا)




شاید بتوان دست زدن به انواع جراحی های زیبایی برای  رسیدن به یک رضایتمندی موقتی را  تحت عنوان "زیبایی سیال" طبقه بندی کرد ..زیبایی های سست و شکننده ای  که از یک عضو به عضو دیگر سرایت میکند ، شکل عوض می کند اما آرام نمی گیرد و به مرور زمان مثل خوره  شاید تمام اعضای برخی زنان را درگیر کند و تغییر فرم دهد...فرم های فروریختی ، فرم های ذهنی -مصرفی اندک زنانی که شاید اینروزها شعار"زن جراحی زیبایی" را در کلینیک های مختلف زیبایی ، بجای شعار "زن زندگی آزادی"در کف خیابانها نمایش می دهند!


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
"زیبایی مصرفی- زیبایی سیال"


* "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمی‌آید"
                                               (میلان کوندرا)


@R_Kordbacheh


۱) "ژان بودریار" در بخشی از  کتاب جامعه مصرفی خود به این موضوع  اشاره دارد که دگرگونی های جوامع در عصر مدرنیته و پیشرفتهای مابعد انقلاب صنعتی و توجه آنان به مسائلی چون اهمیت بهداشت ، تقسیم کار ،  رفاه و اوقات فراغت  و همچنین سایر موارد ، باعث بوجود آمدن نهادهایی چون وزارت بهداشت و درمان، وزارت کار و تامین اجتماعی و  سایر نهادهای مرتبط با حقوق اجتماعی افراد گردید...بعبارتی با توسعه جوامع و تخصصی شدن خدمات و پیچیدگی های نقش های اجتماعی، هر نهاد بصورت تخصصی در جامعه در راستای آن بوجود آمد....وی همچنین جای خالی " وزارت زیبایی" را با توجه به اهمیت بدن و میل به زیبایی را خالی می داند و پیشنهاد تاسیس این نهاد اجتماعی را با توجه به اینکه بدن به ابژه ای مصرفی و نمایشی بدل شده است ، می دهد

۲) از منظر ژان بودریار همانطورکه داشتن حق مالکیت انسان بر مایملک خود از هنگامی بوجود آمد که زمین به اندازه کافی برای همگان موجود نبود و افراد بخشی از زمین را با سند به نام خود می زدند و  شغل به معنای کار فروخته شده بدنی از هنگامی بوجود آمد که در ازای انجام آن ، افراد دستمزد برای زنده ماندن و بقا دریافت می کردند و در اصل مالکیت کار به طبقه کارگر تعلق نداشت و صاحبان صنایع مالک اصلی آن بودند‌ ، می توان نتیجه گرفت که بدن و دست بردن به آن برای نمایش  زیبایی های اغراق شده فرمیک آن نیز در عصر حاضر بدان جهت اهمیت پیدا کرد که بدن  به کالایی داد و ستدی مبدل گردیده که باعث ایجاد ارزش افزوده خود برتر پنداری و کسب سرمایه اجتماعی- بدنی برای شخص در بازار رقابت شدید عرضه و تقاضای بدن نمایشی با دیگر افراد شده است.

۳) آمارها نشان می دهد که ایران از لحاظ جراحی بینی( رینوپلاستی) در رتبه اول و در خصوص جراحی های دیگر اعضا مانند پیکر تراشی و یا تغییر فرم سایزهای اعضا تناسلی و دیگر موارد در رتبه بیستم قرار دارد.. تفاوت این رتبه بندی در عملهای بینی و سایر اعضا به خصوص  در زنان را شاید بتوان با این فرضیه جامعه شناختی تحلیل نمود که نوع پوشش خاص در جامعه ایرانی یا همان لزوم حجاب کامل باعث شده تا این قشر تنها بر چهره و اعضای آن که بی پرده نمایان است تمرکز بیشتری نماید و از عملهای جراحی مختلفی مانند فانتزی کردن بینی تا زاویه دار کردن چانه و انواع بوتاکس ها و تزریق ژل استفاده کنند. به عبارتی بزک کردن آنچه که پیداست و  پنهان کردن آنچه که در خفاست! البته چرایی این پیش فرض نیاز به تحلیل جامعه شناختی دقیق دارد که موضوع بسیار مناسبی برای تحقیق دانشجویان جامعه شناسی خواهد بود‌.

۴) زیگموند باومن جامعه شناس معاصر  در کتاب "عشق سیال" خود( Liquid Love) به این اشاره دارد که چطور روابط عاطفی و عاشقانه در عصر مدرن به پیوندهای سست و شکننده بدل شده اند و فرد بجای ایجاد روابط بلندمدت و ماندگار به روابط بریده بریده و کوتاه تن می دهد.بعبارتی روابط از فرم های ناپایدار به فرم های ناپایدار دیگر تغییر شکل می دهند .یک نوع سیالیت عشق و احساس زودگذر برای  پاسخ دادن به نیازهای کوتاه وآنی جسمی و عاطفی طرفین در یک رابطه..در واقع رضایتی موقتی و فوری برای بر طرف کردن نیازهای جسمی و روانی..باومن اشاره دارد که تنهایی مضاعف، افسردگی، نگرانی و عدم لذت از برقراری روابط عاطفی از عمده ترین نتایج اینگونه روابط است..از همین منظر شاید بتوان دست زدن به انواع جراحی های زیبایی برای  رسیدن به یک رضایتمندی موقتی را  تحت عنوان "زیبایی سیال" طبقه بندی کرد ..زیبایی های سست و شکننده ای  که از یک عضو به عضو دیگر سرایت میکند ، شکل عوض می کند اما آرام نمی گیرد و به مرور زمان مثل خوره  شاید تمام اعضای برخی زنان را درگیر کند و تغییر فرم دهد...فرم های فروریختی ، فرم های ذهنی -مصرفی اندک زنانی که شاید اینروزها شعار"زن جراحی زیبایی" را در کلینیک های مختلف زیبایی ، بجای شعار "زن زندگی آزادی"در کف خیابانها نمایش می دهند!




🎬 رضا کردبچه


@R_kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «‍ ‍ "زیبایی مصرفی- زیبایی سیال" * "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمی‌آید"                                                (میلان کوندرا) @R_Kordbacheh ۱) "ژان بودریار" در بخشی از  کتاب جامعه مصرفی خود به این موضوع …»
Tomble La Neige
adamo
🎼Tombe La Neige
🎙️Salvatore Adamo

"برف می بارد
تو امشب نخواهی آمد
برف می بارد
و قلب من جامه ی سیاه بر تن کرده
این صفوف تشییع کنندگان
با لباسهای ابریشمی
غرق در اشکهایی سفید
و پرنده بر روی شاخه
مرثیه ای جادویی میخواند
تو امشب نخواهی آمد
و من از ناامیدی می گریم..."


@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹سهم فرشتگانِ مست

نگاهی به فیلم "سهم فرشتگان"(  The Angels' Share ) اثر کن لوچ

رضا کردبچه


@R_Kordbacheh

۱)  "سهم فرشتگان" اصطلاحی در صنعت ویسکی سازی است که کنایه به آن مقدار اندک از  ویسکی دارد( ۲٪ الی ۵٪) که هنگام جابجایی و مصرف تبخیر شده ، بالا رفته و  سهم فرشتگان آسمانی میشود! و این فیلم بر اساس این نام ساخته شده است... سهم بخار شده ای  که  گویی فرشتگان با استنشاق آن، مست و نشئه سرنوشت انسانها و تقدیر نوشته شده جهان را، بطور فاجعه باری ناهمگون و مصیبت باری رقم می زنند..و این خود شاید دلیلی است بر تمام نابسامانی های بشری و هرج مرج های جهان که از همین حال خراب  فرشتگان معصوم و دائم الخمر خداوند و عدم تعادلشان در رقم زدن سرشت درست هستی نشات گرفته است!

۲) اگر بخواهیم یکی از اساتید مسلم مدیوم سینما  در بازنمایی  رئالیسم اجتماعی و به چالش کشیدن ناهنجاری هایی مانند فقر و زندگی مستمندان جامعه را نام ببریم قطعا "کن لوچ" گزینه بی چون و چرا این انتخاب است..کارگردان  فهیم انگلیسی که تقریبا در اغلب کارهایش داستان زندگی های مشقت بار طبقه ای از جامعه( به خصوص طبقه کارگر) در قلب اروپای مدرن سرمایه داری  را به سادگی و باور پذیر به تصویر میکشد که شرافتمندانه با تقدیر بدشان در ستیزند و سعی در بقا و فرو نرفتن در منجلاب سرنوشت شومشان را دارند و اگر هم زندگی آنها درگیر‌ و دار مسائل غیر اخلاقی مانند دروغ ،سرقت، دائم الخمر بودن و دیگر مسائل پیچیده شده ، مقصر اصلی آن ساختارهای جامعه ایست هست که قهرمانان مبارز اگزیستانسیالیستی را به پلیدی و سرشت نادرست سوق می دهد .بعبارتی اگر بستری مناسب برای کار شرافتمندانه ، امرار معاش آبرومندانه یا تقسیم ثروت عادلانه در جامعه فراهم بود شاید قصه تقدیر زندگی آنها طور دیگری رقم خورده و بالطبع  فیلم زندگی آنها طور دیگری فصل بندی و ساخته می شد.

۲) تم اصلی این فیلم طرح نقشه سرقت ویسکی بسیار گرانبهایی ست از یک حراجی مشهور در انگلستان که توسط جمع دوستانه ای از بزهکاران بی بضاعتی  که در یک کمپ بازپروری بطور اتفاقی با هم آشنا و دور هم جمع شده اند،کشیده میشود..هر کدام از آنها به پول حاصل از این سرقت برای نجات زندگی خود و خانواده خود نیازمندند...اینکه به نمایش کشیدن سرقت دقیق و گروهی جمعی تبهکار برای فرار از فقر و گرفتاری ،داستان نخ نما شده سینماست بحثی در آن نیست؛ اما سرقت ویسکی ارزشمندی که فرشتگان تقدیرنویس از نوشیدن آن مست می شوند و قصه زندگی آدمها را اشتباه و جابجا می نویسند ، جای تامل و بحث  دارد! هم پوشانی سهم  اندک پولی که قهرمانان مستمند این فیلم  از تمام دارایی یک جامعه سرمایه داری( به اندازه چند بطری ویسکی) بدست می آورند، به اندازه همان اندک سهم فرشتگانی ست که از بخار آن سرمست می شوند...خرده ای نان  در برابر جرعه ای شراب..خرده نانهای ریخته شده از  دهانهای گشاد و همیشه نشخوار بورژواهای سرمست جامعه و جمع کردن خرده نانهای ناچیز  توسط دست های تنگ پرولتاریای همان جامعه..




@R_Kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"برف ببارد یا باران
اصلا چه فرقی دارد
برای باور زمستان
همین جای نبودنت کافیست..."







(تقدیم به شهیدان راه آزادی
و جای خالیشان در زمستان قلبهایمان)



@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
🔹رنج بدن نما...

رضا کردبچه


برای فرهاد میثمی و رنج بدن نما و عمق اندوه بی پایانش...

۱) میشل فوکو در کتاب "تنبیه و مراقبت" به واکاوی رابطه اصلاح مندی بدنِ مجرم  و انضباط حاکم در نهادهایی مانند زندان می پردازد که باعث میشود بدنِ دربند ،تحت آموزش و مراقبت و همچنین نظارت حاصل از قدرت در زندان ،نظم به خود بگیرد و به اصطلاح اصلاح شود...در واقع قدرت، بدن افراد را  از طریق آموزش و نظم دادن به محیط زندگی ، تحت تاثیر قرار می‌دهد و به همین دلیل می‌توان از زیست - قدرتی حرف زد که می‌خواهد بر بدن اعمال شود و آنرا در نظم مورد نظر خود سازمان دهد. اما، فوکو در نهایت می‌گوید که قصد اصلی او، بررسی قدرت نبوده و می‌خواسته مسالهٔ سوژه را بررسی کند. یعنی چگونگی شکل گیری فرد به عنوان کسی که می‌شناسد و البته، به نظر فوکو همزمان خود را تحت انقیاد قرار می‌دهد.

۲)  بدن مجرم در حال حاضر  دیگر به مانند دوره پیشا مدرن به منزله آماج اصلی سرکوب کیفری، مورد تعذیب، مثله شدن، داغ خوردن، تکه تکه شدن، ریختن مواد مذاب در معرض دید عموم قرار گرفتن قرار نمیگیرد.. از اوایل قرن نوزدهم نمایش تعذیب و درد حذف شد، تکنسین جای جلاد و روح جای بدن را گرفت و هدف از حذف مجرم به اصلاح آن تغییر کرد..
بعبارتی درد آنی از مرگ مجرم بطور مثال از طریق گیوتین، به رنج مستمر و کشنده وی در چارچوب بسته زندان منتهی شد.دیگر رنج جسمى و درد بدن هدف و عنصر اصلى کیفر نیست و بدن به‌ منزله‌ی واسطه و وسیله نقش ایفا می‌کند که با انواع محرومیت از آزادى و حبس مواجه می‌شود. در واقع تقلیل اعدام صرف به مرگ هزار باره ی حبس و بند!

۳) از طرفی با حذف شدن حذف فیزیکی مجرم  و امکان اصلاح و نگهداری وی در حبس ، دامنه  خطاهایی که دستگاههای قانونگذار می توانستند فرد مجرم را به واسطه آن خطاکار بشناسند و دربند کشند، گسترده تر گردید...انقیاد هر گونه آزادی بیان و اندیشه ورزی مردان و زنان آزاد اندیش نیز ثمره همین تغییر رویه دستگاههای حاکم بود که توانست هرگونه مخالفت ایدئولوژیکی در زبان و ذهن را در زمره اعمال مجرمانه بداند و زندانهای خود را مملو از اندیشمندان و هنرمندان و آزاداندیش نماید.

۴)فوکو اشاره دارد به این موضوع که بدن مجرم( از دیدگاه نهاد قدرت)  به مثابه سوژه به زیر کشیده شده تحت انقیاد دستگاه قدرت در زندان قرار دارد، ولی ذهن و البته تن وی میتواند سلطه پذیر نباشد و از  سرخم کردن در قبال آمران خود سرپیچی کند .اما وی به ساز و کار این سرپیچی اشاره نکرده است...بنظر می رسد کنش"اعتصاب غذا" ( Hunger Strike)  یکی از بدیهی ترین و فردی ترین پادتن های اعتراضی باشد که شخص محبوس می تواند از آن برای اعلام سلطه ناپذیری خود استفاده نماید... بعبارتی فرد ، تن خود را تا مرز فروپاشی می کشاند تا مرزهای جدیدی برای مطالبات اجتماعی جمعی باز نماید..برخلاف اعتصابات جمعی کارگری که یکی از خصیصه های انقلاب صنعتی و ستاندن حق کارگران در قبال کارفرماها برای زندگی و زیستنی به حق محسوب می شود، "اعتصاب غدا"در فردی تربن شکل ممکن باز پس دادن همان حداقل حق زیست ممکن است از طرف اعتصاب کننده به آمر خود و باز ستاندن حقوق دیگری چون آزادی بیان، مطالبات مدنی و اجتماعی دیگر در قبال معامله جان خود با آن! 

۵) رنجِ بدن نمی گنجد در عکس، رنج ،خود بدن می شود ، رنج بدن نما..! قفسه سینه ات در پشت میله های زندان ، قلب آزادی را گروگان گرفته است  و تو در جان کندنی جانفرسا از زندگی سختترت طعام را حبس و زهر را آب می نوشی و ما همچنان با نگاه خیره، شرمساری را جای لقمه های نان فرو میدهیم...بدن تو وطن تحلیل رفته ماست... وطن ما،حقیقت کشنده و دردناک تن نحیف توست که آن را با چشمهای اندوه نشانمان می دهی..با عمق چشمهای اندوه ،اندوه ، اندوه...





@R_Kordbacheh
‌" امروز به جایی رسیده‌ایم که دیگر «تکه‌ای آزادی» نه برای ما به‌عنوان انسان و نه برای ملتی که ما بخشی از آنیم کافی نیست...تکه‌هایی از آزادی را به ما داده‌اند، ولی برخلاف نان که تکه‌ای از آن گرسنگی را تسکین می‌دهد، تکه‌ی آزادی دیگر کفایت نمی‌کند!
آزادی مانند زندگی است. زندگی را نمی‌توان تکه‌تکه به کسی بخشید. نمی‌توان نفس کشید، ولی بدن نداشت؛ یا قلب داشت، ولی از داشتن شریان محروم بود. آزادی یک مقوله‌ی واحد است، اگر همه‌ی آن را نداشته باشیم، نمی‌توانیم خود را آزاد بنامیم"





#مارتین_لوترکینگ



@R_Kordbacheh
اندیشه های رضاکردبچه pinned «🔹رنج بدن نما... رضا کردبچه برای فرهاد میثمی و رنج بدن نما و عمق اندوه بی پایانش... ۱) میشل فوکو در کتاب "تنبیه و مراقبت" به واکاوی رابطه اصلاح مندی بدنِ مجرم  و انضباط حاکم در نهادهایی مانند زندان می پردازد که باعث میشود بدنِ دربند ،تحت آموزش و مراقبت…»
Forwarded from اتچ بات
🔸️قلبهای قرمز یکبار مصرف!

(واکاوی درباب احوالاتِ عشق وناپایداری های حاصل آن)



🎬رضا کردبچه


@R_Kordbacheh

"ناف ما بر مهر او ببریده اند
عشق او در جان ما کاریده اند"

🔹️ریشه ی واژگانی عشق در زبان ادبیات فارسی را از "عشقه" دانسته اند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به آن "پیچک"می گویند. این گیاه به دور گیاهان می پیچد و آنها را زرد و خشک می کند...عشق نیز وجود عاشق راچنین می کند! آنچه شدت میبخشد جان را و میپیجد در روح جدا از خود آنرا از ریشه بر می کند.
اولین ریشه ی مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب نیز به رساله ی مهمانی (ضیافت=سمپزیوم) افلاطون و رساله ی اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد و تقسیم عشق به مجازی- حقیقی یا شهوی- روحانی هم از آن ریشه می گیرد.
کلمه عشق پیش از اسلام در ادبیات عرب وجود نداشته است و پس از اسلام وارد ادبیات عرب شده و به تبع آن در ادبیات فارسی راه یافته است...ظاهرا نخستین بار شهید بلخی (وفات ۳۲۵ ه.ق) از این واژه در شعر استفاده کرده است:
"عشق عنکبوت را ماند بتنیدست تفته گرد دلم"
هرچند دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš) به معنی "خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جست‌وجو کردن"پیوند دارد.

🔹️زیگموند باومن، جامعه‌شناس عصر حاضر در کتاب "عشق سیال" معتقد است که جهان مدرن، جهانی ناپایدار ، محاسبه‌گر و افسون‌زدای شده است که در آن روابط عاشقانه به شکلی سست، موقتی، غیرقابل اعتماد و کالایی شده تعریف می‌شوند و نوعی ناپایداری در عشق، تحت پیامدهای مخرب مدرنیته بر انسان مصرفی در جامعه‌ کنونی مستولی است...آنچه را که مصرفی ست تا زمانی مورد استعمال قرار میگیرد که لذت به ما بخشد..و مصرف بدون لذت سریعا جای خود را با لذت دیگری جایگزین خواهد شد...انسان ،انسان را مصرف میکند و تنها تفاله های به نام عشق به کام عاشق بجا مانده از وی باقی می ماند!..هرچند بنظر می رسد که اصطلاح "عشق فرّار" جانشینی مناسبتری بر عشق های سریع فراموش شدنی با کمترین خاصیت اثرپذیری و اثر گذاری باشد..چیزی که نه دیگر به یاد می ماند ؛ و نه دیگر به یاد می آرد!

🔹️عشق در عصر حاضر با تسهیل در ارتباطات مجازی و تکنولوژی های ارتباط جمعی به امری حاد واقعی( باز نمود غیر واقعی عشق از تصویر آن بروی نمایشگرها و نمایش های بدنی ) بدل شده است...عشق از متن به حاشیه ( حاشیه ذهن- حاشیه خیابان) و از عمق به سطح رانده شده است..عشق های رنگ آمیزی شده سطحی و دم دستی..عشق های تزئینی ربان زده شده دستفروشان..بادکنک های عاشقِ دست به دست شده خیابانی...شکلات های قلب تلخ دهن زده... هرکه قلب بادکنکی اش بزرگتر ؛ عشق اش لاکچری تر و عیان تر ! اگرچه در گذشته های نه چندان دور دفاتر ، دلنوشته ها و حتی عکسهای عاشقانه امر قدسی و شخصی برای فرد عاشق محسوب میشد و در امن ترین و نهان ترین مکانها دور از دسترس همگان نگه داری میشدند؛ اما امروزه آن امر نهان و والا در ذهن به‌ ابژه ای عیان و آشکار در عین بدل شده و و اساسا ماهیتش دیگر در معرض همگان گذاشتن و با دیده شدن بیشتر تعریف‌میشود...عشق به عنصری نمایشی و عاشق و معشوق بازیگران صحنه نمایش آن با زننده ترین و فیگوراتیو ترین شکل ممکن در فضاهای مجازی و واقعی؛ روزمره گی های عشق را بازی می کنند و یکدیگر را همینطور بازی می دهند!



@R_Kordbacheh
آنگاه که بر عمق جانهای به لب رسیده خون
می نشیند چسب روی چسب
زخم روی زخم
اندوه روی اندوه ...
هروز و هروز بر تن های پاره پاره مان
و برچسب قیمت بر جان و نان بی ارزشمان!
بر پیکره گسسته این وطن ِ دست به دست شده
بر اینهمه دست غارت خود فروخته های از هم پاشیده!
چه حراجی باشکوهی بر پاره های تنِ ستم دیدگان خود داری ای وطن..
که همه از یک زخمیم و همه ی تن، یک زخم.
اما قیمت چند؟!
قیمت چند در لامکانی اینهمه فشار ؟
بر استخوانهای خرد شده اینهمه انسان ؟
بر پوسیدگی های ذهن اینهمه ارتجاع؟
بر بی همه چیزی سیاست اینهمه فریب...؟
بر بی زبانی و ناتوانی این قلم
در بیان تلخی اینهمه کلام و حقیقت عیان

اما قیمت چند...؟








#رضا_کردبچه

(طرح: محمد طحانی)

@R_Kordbacheh
2025/07/04 04:53:22
Back to Top
HTML Embed Code: