Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔳می گویند مرد در چهل سالگی به بلوغ می رسد و مرگ نارس در چهل روزگی...و تو بلوغِ مرگ مرد بودی که در زیستن در چهارمین دهه از زندگی ات دست کشیدی و به جوانه رفتن روئیدی...برای مرگ های نارس باید بهانه ای داشت، با زیستن در خیال یا نهالی کاشت تا ادامه نفس بریده شده اش به خاک پیوندی ازلی یابد که او نیز اکنون در خاک است تن تنیده اش در سکون..او با خاک است اگرچه ریشه کرده اکنون بر زمین،او در خاک است کشیده و بالا بلند، راست قامت ،اگرچه بی بهانه بی سرانجام در انتهایی کوتاه...مرگ بی بهانه رفتن، رفتن بی باوریست...برای مرگ های نارس باید نهالی کاشت، باید یادش را دانه به دانه پروراند همچون زنده گان، همچون این نهال جوان،این نهال در خاک
زیراکه مردگان این سال عاشقترین زنده گان بوده اند...




@R_Kordbacheh
از پدر نوشتن سخت است وخطور کردن عظتمش درکلمات کاری سهمگین تر.به همین خاطر با فاصله از او مینویسم،از روزش،از روزگارش.با فاصله به او نگاه میکنم،به پدرم، به او که او نیز به جایی دارد نگاه میکند انگار.خمیده و منتظر راه..
پشت به زمان خسته سپری شده بی رحم، رو در روی چشمان حقیقت تلخ زمان پیش رو.او چه می بیند در قاب یک پنجره؟نوشتن از پدر زایا،نگارش آفرینندگی خدایگان بر زمین است.نگارش احوالات خدایی انسان بر زمین که او نیز فرزندشان را در دامنِ زمین مادر، بزرگ میکند.او انگار کوهی ست تکیه گاه و نشسته بارشته کوه های مرتفع از شانه های افتاده و دامنه های خمیده پشت،او تکه کوهی ست جدا افتاده با قله ای سر کش از سپید شدگی برف بر سر..برف های نشسته بر خیال..او در قاب تصویر من است وخود در قاب هایی از پنجره های پیش رو..پنجره های خشکیده از شاخه‌های پاییزی.او در قاب تماشای چشمهای اشکبار من است.
همیشه به پدران فکرمیکنم،به استواری سکون دردهای درخود فرو رفته، به پدران رفته، به پدران تنها جا مانده، به پدران در بستر، به پدران داغ دیده،به پدران فرزند بالای چوبه دار بیگناه.پدران داغدار ایران زمین.پدران داغ گریان بر سینه!




@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
از دیشب بارها این سکانس دهشتناک از فیلم "شیطان وجود ندارد"، آخرین اثر محمد رسول اف این فیلمساز دردمند را مرور می کنم و بارها از خواب تا اذان صبح ،گوش به نفس های آخر چهار اعدامی دیگر در ذهن، خودم را جای آنها بالا کشیدم و تصورشان را از آخرین لحظات زندگی شان مرور کردم که نفس در خواب بند می آمد و مدام پریشان حال از خواب می پریدم...این فیلم اپیزودیک  راجع به دیگر کشی و اعدام است و روایت بخشی از زندگی مجریان اعدام قبل و پس از اجرای آن... مجریانی که یا مثل همین مامور زندان در این سکانس با خونسردی تمام با وظیفه خود بعنوان مجری مرگ کنار آمده (مردی که اتفاقا دارای خانواده و کودک خردسالی ست که البته وظایف زناشویی خود بعنوان  یک مرد را هم به خوبی انجام می دهد )  و یا داستان روایت سرباز وظیفه ای که در زندان خدمت می کند و در اپیزود دیگری از فیلم ، از اجرای مرگ همنوع خویش شانه خالی می کند و از مرگ اجباری آنها و در نهایت از خدمت اجباری خود فرار می کند...
آنچه در این فیلم بیشتر از جان دادن  نمود پیدا می کند ، فعل جان گرفتن است و نحوه روایت‌های آن .اهمیت روایت بخشی از زندگی راویان مرگ و مجریانِ ستاندن جان.. تقابل جان گرفتن های آسان و جان دادن های سخت..روایت خون خوره گی هایی که در تاروپود زندگی مان تنیده شده و هر صبحگاهان در امری مرگیده ما هروزه طلوع میکند.
حال سوال اصلی این یادداشت این است : آن دستی که طناب دار را بالا می کشد، چگونه دست محبت نیز بر سر خردسال می کشد..؟ چگونه با آن دست ها نماز وعبادت خدایگان را می کند ویا ارتزاق نان ؟! همیشه به آن دستهای جانکاه فکر میکنم و به پاهایی که در تلاشند جان را با هر جان کندنی در خود نگه دارند ،آن جان شیرین را در جان کندنی سخت، سخت ،سخت...





رضا کردبچه



@R_Kordbacheh
InShot_20240221_131957300_1708521666924_1708523082731
<unknown>
🎙فایل صوتی اولین جلسه تدریس" روش تحقیق" دانشجویان‌رشته حقوق دانشگاه علوم و تحقیقات تهران. مورخ ۲۸/ ۱۴۰۲/۱۱  
در این جلسه ضمن تدریس مفاهیم ابتدایی انجام یک روش تحقیق علمی، بر حساسیت های بصری،نوشتاری و شنیداری یک محقق در  روند پروسه یک تحقیق منسجم و طبقه بندی شده  تاکید گردید






@R_Kordbacheh
در دومین جلسه روش تحقیق که در این هفته برگزار شد،به تعریف پارادایم های  هستی شناسی،معرفت شناسی و روش شناسی علم  برای دانشجویانم پرداختم و عنوان کردم تمام مفاهیم عمیق انسانی همچون عشق،نفرت،فقر ،صلح و...از این سه جزئ اصلی تشکیل شده اند.برای تمرین و تحلیل مفهومی چون فقر، این عکس را که امروز بطور اتفاقی در خیابان ثبت نمودم، مورد تحلیل قرارمیدهیم:

۱)هستی شناسی یک عکس:شناسایی عناصر  تشکیل دهنده آن:
الف- نیازمندی  که درحال کشیدن زباله های کاغذی برای امرار معاش است
ب -خیابان و عبورخودروهای و شهروندان بی تفاوت

۲)معرفت شناسی یک عکس:شیوه‌ها و راههای شناخت آن:
الف)حساسیت بصری و مشاهده غیر مستقیم سوژه ( در اینجا فرد نیازمند در عکس).نکته مهم اینکه مشاهده غیر مستقیم و نامحسوس یکی از روش های جمع آوری داده ها و اطلاعات است در فرایند تحقیق است.
ب)ثبت زیباشناسانه واقعیت با حضور در متن واقعه یا حادثه

۳)روش شناسی عکس:ابزارهای دستیابی به شناخت:
الف- حضور ناظر یا شاهد مساله مند
ب- استفاده از دستگاه‌های ضبط حقیقت تصویر مانند دوربین عکاسی یا گوشی همراه
ج- انجام مصاحبه با سوژه( در صورت فیلم )






📷#رضا_کردبچه


@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در کشیدن، تاب آوری نهان است و تاب آوردن تحملی ست مستمر ،شکوهمند اما شکننده..تحملِ سنگینی هستی بار انسان به راستی تا کجادوام می آورد و کشیده میشود بر دوش بر خیابان بر راه؟               میلان کوندرا در کتاب "بار هستی" اینگونه پرسش می کند: " درتقابل سنگینی و سبکی هستی ،در کدام سمت ماجرا می‌ایستید؟!"
بنظر می رسد در تحمل و کشیدن آن بار سهمگین هستی، بدن در سمت رنج راستین خود می ایستد و آرام و خمیده، کشیده می شود به امر پوچ و بی وزنی خلا گونه خود از رنج ، و در این بین آن چه عادت می شود شلاقی ست که بر تن، جای خود را مدام رد تلخ می اندازد..رد تلخ.
براستی آیا نمی‌توان همچون نیچه که از شلاق خوردن اسبی توسط صاحبش، دچار فروپاشی و جنون ابدی شد و با در آغوش گرفتن آن اسب گریست ،با دیدن این تصویر، این مرد مسکین به جنون نرسید و چشم بر آن بست و  نگریست!
براستی تن های تنهای تک تک جدا افتاده ی ما،  تماما رد ضربه های نهیب زندگی نجیب اما پر از خفت زیستن در جامعه ایست اینگونه...جامعه ای به زیر کشیده از فقر،  قساوت،چپاول و دردمندی..خفت هایی که انتخاب ما نیست، انتخاب ما شده است!





🎬 #رضا_کردبچه

@R_kordbacheh
ریسه های رنگین خیال بر بالای سرش و خود غرق در ریسه های خیالی بافیده درفرو رفتگی زندگی؛ اما دست شسته از آن در کنار خیابان.دستفروش دست به سینه ی انتظار..دستفروشِ دست به سینه تحمل سرمای گذران روزگار.دسترنجِ دستانش داستان زیستن ناموزونی ست برای بقای ناچیز؛ منعطف ترین شکل حداقلی زیستن؛ بی قاعده تربن امرارمعاش درپیاده روهای شهر ،ساده و بی تکلف، بدون چشم داشت،اما چشم انتظارِ پاهای گذار.
ویترین دست فروشان سنگفرش پیاده روهای شهر است زیرپای عابران و سرقفلی کسب و کارش،اجاره پاره ای از تکه ای آسمان.او آنجا نشسته است وکفشهای بردبارمردمان شهرش را وصله تحمل می زند‌..براستی بردبارتر از کفشها آیامیتوان چیزی همراه تر برای انسان یافت؟ کفشهای بردبار در پاهای متحمل شهر- پاهای سگ دو.
انگار هزاران سال است چشمهای ساکنش خیره به سرخوردگی ازلی ست درنقطه روبرو، بدون حتی هیچ پلک زدنی بر خشکیدگی بخت خویش..هزاران سال درآینده ای تهی و بساط رها،صندلی خالی سردمعاش.او غرق است درسالخوردگی افکارش، او غرق است در انتظار نجات دهنده ای که انگار در گور خفته است.






رضا کردبچه

*عکس از یکی از دانشجویان توانمندم:
"سید امین مکارمی"


@R_kordbacheh
tahghigh- jalaseh4
<unknown>
🎙فایل صوتی  جلسه چهارم روش تحقیق دانشجویان رشته حقوق دانشگاه علوم و تحقیقات تهران. مورخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۴در این جلسه ضمن بیان خلاصه مباحث ارائه‌شده در کلاسهای دوم و سوم  برای دانشجویان؛ به بحث و بررسی عناصر اصلی تشکیل دهنده یک تحقیق و توضیح تفصیلی ساختار "پیاز پژوهش" (Onion Research) پرداخته شد.




#روش_تحقیق

@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
آموختن و آموزش آموخته هایم ، بی شک  برای من بدون هیچ شعار زدگی و ژست عالم مآبانه، امری قدسی و مهمترین مساله وجودی ام محسوب میشود..معتقدم زمان بی نهایت شتابان در حال گذر و بی نهایت بی رحم در حال گذار بر روح و جسم عمر کوتاه ماست و بنظر می رسد  تنها چیزی که آنرا بی اثر می کند وزن دانایی و آگاهی  که از خود بر جای می گذاریم و همچنین شرافت انسانی حاصل از آنها که در رفتار خود در طول زندگی بروز می دهیم...در این یکسال هر آنچه به دانشجوهای هوشیار و توانمند خودم در خصوص این وزن و این شرافت آموزش داده ام در واقع  من را باز تعریف می کند و جزئی از مختصات وجودی من محسوب می شود...
سعی نمودم که ورای تمام آموزش ها و یادگیری های درسی، "انسان بودگی محض" را به آنها آموزش داده و در طول مسیر زندگی گوشزد کنم و همواره سعی کنند به قول شاعر فقید احمد شاملو : "انسان را رعایت کنند، عشق به انسان را رعایت کنند..."
ویکتور هوگو در کتاب بینوایان می گوید:" هر آنچه آموخته‌اید به آنان که نمی‌دانند آموزش دهید، جامعه‌ای که در آن آموزش رایگان وجود ندارد مقصر است. اجتماعی که نادانی در آن پرده‌ای از تیرگی کشیده باشد، تقصیر دارد. مقصر آن نیست که در مغاک تیره گناه درمی‌غلتد، بلکه آن است که جامعه را مالامال از تاریکی کرده است.
بعنوان یک آموزگار و درسنده همواره به دانشجوهای خودم توصیه کرده ام که دانش واقعی مطالب درسی ارائه شده در سر کلاسهای درس نیست..دانش حقیقی وقتی به بار می نشیند ،به معنای واقعی خود می رسد و جامعه تاریک را روشن می کند که در خدمت بشریت و انسانیت باشد.
در نتیجه ضمن آرزوی بهترین ها در سال جدید برای همه ایرانیان پاک سرشت به خصوص دانشجویان عزیز و توانمندم سعی میکنیم که این سال را  همراه با  اینچنین آرمان و  انسان بودگی زیست کنیم و آنچنان که درخور یک انسان است سپری کنیم..





@R_Kordnacheh
📸(مجموعه عکسهای موبوگرافی دانشجویان مقطع کارشناسی رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامی با محوریت سوژه اجتماعی...)

نقش های چندوجهی تلفنهای همراه و به اصطلاح موبایل ها در زندگی انسانها سبب شده که این ابزار به وسیله ای حیاتی در زندگی امروزی انسانها بدل شده است و به اصطلاح در زندگی سریع یا فست فودی عصر حاضر، نقش مهمی ایفا کند و به اصطلاح جامعه شناسی مانند "پیربوردیو" به وسیله ای برای fast thinking( فکر کردن سریع و سطحی) بدل شود...

( ادامه مطلب در لینک زیر...)👇



https://www.instagram.com/p/C4-LMCps6mQ/?igsh=eWs0ZXNzNzE1ZDNy






@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"جهان استوار نمی ماند
مگر با سری خمیده
بر روی شانه ی کسی که دوستش داریم.."










🎶 #رضا_کردبچه
#سوزان_علیوان


@R_Kordbacheh
jalaseh 6 Tahghigh
<unknown>
🎙فایل صوتی جلسه ششم روش تحقیق دانشجویان کارشناسی رشته حقوق دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات مورخ ۱۴۰۳/۱/۲۵
در این جلسه ضمن ارائه توضیحات مبسوط در خصوص تحقیق کیفی  ،به اشکال مختلف این تحقیق( تحلیل محتوی، گفتمان، پدیدار شناسی، گروه کانونی و....) با ذکر مثال های مربوطه پرداخته شد.




#روش_تحقیق


@R_Kordbacheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کاشتن بجای کشتن واز ریشه بر کندن ،جان بخشیدن بجای جان گرفتن..بر جای گذاشتن بجای ازجای کندن..نطفه نهالِ جانداری را به ناف زمینِ مادر وصل کردن..در آغوش کشیدن آن سبزینه حزن در رحمِ مهر خاک،اتصال ریشه با ریشه ،جان با جان، بانفس..آنجاکه برای شنیدن صدای پرنده ای قفس بکار نمی آید، بلکه درختی باید کاشت،قلبی به زمین هدیه باید داد. زیراکه نفس درقفس به شماره می افتد تاب نمی آوردگریستن های غمین آن پرنده ای که آواز خفگی را بال میزند..براستی با کاشتن هردرخت ما قلبهای بیشماری را درخاک می کاریم..قلبهای تپنده در بطن خاک...قلبهای بالنده شکوفه های گیلاس..قلبهای یادگار رفتگان برباد‌
درخت آن صبر متحمل سایه بخش،آن متانت وزین ساکن،آن سکون تنهای فرورفته در خویش،آن سکون تنهای تنها!




                              ------------------
* دوستان وعزیزانی که قصد مشارکت یاکمک درحد توان خود در پویش همگانی درختکاری  تهران را دارند در صورت تمایل میتوانند با مجری این طرح آقای هلالی( ۰۹۱۲۱۰۶۵۱۹۴) تماس بگیرند ویا کمک‌های نقدی خودرا به کارت ذیل واریز نمایند:
۵۰۲۲۲۹۱۳۲۲۱۶۵۷۰۳
"محسن اسدزاده"






🎬 رضا کردبچه


#مستند
#درختکاری


@R_Kordbacheh
🔹پزشکانِ حاد بیمار
(تحلیل جامعه شناختی افزایش خودکشی و  مرگ و میر پزشکان در کشور)

✍️ رضا کردبچه



بدیهی ست اگر وضعیت  ساختارهای  بهداشت و درمان در هرجامعه که خود وظیفه مراقبت از بهداشت جسمی و روانی افراد آن جامعه را دارد در شرایط بیمار و مریضی قرار داشته باشد، قطعا نارسایی های  و شکاف های  پیش آمده باعث می شود وضعیت سلامت آن جامعه از  بیماری های مزمن تری رنج و درد بکشند .



@R_Kordbacheh
🔹پزشکانِ حاد بیمار
(تحلیل جامعه شناختی افزایش خودکشی و  مرگ و میر پزشکان در کشور)

✍️ رضا کردبچه
@R_kordbacheh

۱) اخبار و آمار مرگ و میر ارائه شده اینروزها  در خصوص افزایش میزان خودکشی پزشکان  و همچنین اخبار پراکنده ای در خصوص مرگ ومیر ناشی از  اتفاقات ناخوشایند نظیر مصرف مشروبات الکی تقلبی و در کنار آن ،افزایش میزان مهاجرت پزشکان حاذق و دانشجویان پزشکی بسیار نگران کننده تر و تامل برانگیز تر از اخبار حوادث معمولی زردی ست که بتوان از آن براحتی عبور کرد.... این شکل از دست دادن  سرمایه های علمی و انسانی کشور در حالی شکل می گیرد که آماری در حدود ۹۸ هزار پزشک در کشور  با توجه به جمعیت ایران که حدود ۸۵ میلیون نفر است، سرانه پزشک کشور را به حدود ۱۲ پزشک  عمومی  به ازای هر ۱۰ هزار نفر می رساند..این آمار فاجعه بار زمانی پررنگ تر می شود که بخواهیم  آن را با نسبت نسبی میزان پزشکان در سایر کشورها مقایسه کنیم.
تحقیقات نشان می دهد  که ایران نه تنها در مقیاس جهانی از تعداد پزشکان بسیار پایینی برخوردار است، بلکه در سطح آسیایی هم در بین ۲۷ کشور آسیایی در رتبه بیستم قراردارد یعنی حتی پایین تر از کشور مغولستان  و ارمنستان.

۲) حال سوال اصلی این یادداشت این است چه عواملی باعث شکل گیری اینگونه اتفاقات ناگوار در جهت تضعیف کادر درمان کشور می شود؟
یکی از عوامل اصلی  آن را می توان  شرایط پر استرس و پرفشار  پزشکان که بدلیل همین محدودیت های نفری  و نسبی پزشکان برشمرد که می بایست نهایت انرژی و توان خود را برای ویزیت حداکثری بیماران  در طول شبانه روز بگذارند؛  بطوریکه حداقل ساعت انتظار برای ویزیت یک بیمار به ۴-۳ ساعت یا بیشتر تا پاسی از شب می رسد.!
همچنین عواملی چون  بیگاری کشیدن رزیدنت ها‌ و دانشجویان پزشکی در اغلب  بیمارستان‌های دولتی  که بیشتر شبیه سربازان پادگانی خدمت می کنند تا کادر درمان! که گاها  آنها مجبورند دو الی سه شبانه روز خواب کافی نداشته باشند برای آن حجم مراجعه کنندگان بیمار  به مراکز درمانی دولتی.مراجعانی از حداکثری  قشر  پایین دست یا متوسط جامعه که  بدلیل فقر یا نداشتن هزینه های درمان کمر شکن روز به روز بر تعداد آن افزوده می شود.
مهاجرت پزشکان و همچنین پرستاران بی انگیزه هم از جمله عوامل مهم دیگریست که کاهش نسبی کادر درمان را در پی دارد..

۳) بدیهی ست اگر وضعیت  ساختارهای  بهداشت و درمان در هرجامعه که خود وظیفه مراقبت از بهداشت جسمی و روانی افراد آن جامعه را دارد در شرایط بیمار و مریضی قرار داشته باشد، قطعا نارسایی های  و شکاف های  پیش آمده باعث می شود وضعیت سلامت آن جامعه از  بیماری های مزمن تری رنج و درد بکشند .خودکشی ها و مهاجرت کادر درمان  ، افزایش تعرفه های پزشکی بیماران ، مرگ های بیماری اپیدمیک نظیر کرونا و دیگر عوامل تاثیر گذار سبب می شود که وضعیت روحی و جسمی افراد آن جامعه هروز وخیم تر گردد که اثرات ناشی از آن در تار و پود زندگی مان نهادینه شود



@R_Kordbacheh
Forwarded from عکس نگار
همیشه در روز تولد در زادروزم به این عکسم که بی هیچ  پلک زدنی سالهاست به زندگی ام چشم دوخته است چشم می دوزم....از تصویر چندسالگی با چشمهای خُرد حیران، تا چند دهه بعدتر از زندگی سرگیجه وارِ گذران..دَوران دوران های اضطرابِ شتابان ..از لبان افتاده ی ناراضی و مبهوتم که از همان خردسالگی ظاهرا خرده حساب های بزرگ با زندگی ام دارد و شبیه علامت سوالی ست سرشکسته  یا پرانتزی باز  برای هجی کردن بار هستی جهان با ادای کلماتی کودکانه، بی مفهوم ولی معصوم...سوختگی گونه هایم حاصل شیطنت های کوچه پس کوچه های آفتاب سوخته دوران کودکی بعد تر بود...رها شدگی دویدن های مدام ، سرشکستن های افتاده از درخت های پربار ، توپ های پلاستیک گل کوچک فوتبال...و موهای تاب دار،موهای درهم رونده و پیچنده ی فرفرم که حاصل رویش سوالهای بی جواب ذهن آشوبنده و پیچیده ام بود از طفولیت ناسازگارم تا به سازگاری اجبار حال.. آنچه اما از تمام آن سالها به یاد دارم سوال های گنگ کوچک و بی جوابی بود که بعدها به یاس های فلسفی بزرگتری مبدل شد و آشکارا نوشتن ،خلق کردن و تخیل، تنها کور سوی امید نامتناهی ادامه دادنم شد...اینجا منم نشسته در شمع های روشن بینابین، بهت زده  به لنز کاشف و جوینده دوربین..خیره به خودم که دارم به من نگاه می کنم ، در زادروزترین تن خودم! تولدم...




@R_Kordbacheh
Forwarded from اتچ بات
لهجه ات را عمل نکن..!
(یادداشتی کوتاه بر اهانت یک مدیر ورزشی به گویش یکی از اقوام ایرانی)

🔹لهجه ات را عمل نکن، بر آن تکیه کن..زبان تو افشره رنج های رسیده  و رویاهای نرسیده  توست و لهجه ات ، مزه ی قصه های تلخ و شیرین سرزمینت... زبانت پاره تنت، راوی تن تو، فشردگی هستی ات  بر سرتاسر این خاک است که گرده افشانی میکند در بهار، گل و میوه می دهد در تابستان و در خزان پاییز اگرچه زرد است اما زمستان در خواب کوتاهش به زایش مجدد فکر میکند در صحراها و دشت ها و دریاها و جنگل ها...آنکه به تمسخر، زبان را دست اندازی فرومایگی هویت یک فرد می داند، خود فرومایه تر است اگر چه در راس باشد و قدرت..که فرومایگی چه زود خود را از درون تهی می کند و بر صدر نشان می دهد ..ایران سرزمین تکه های جدا افتاده و مغموم از هم ،اما یکپارچه زبان و قومیت های گوناگون ومنفرد است.. اصل و نسب در تلاش برای وصل کردن همه این گوناگونی و تطور فرهنگی ست، نه یاوه گویی های بی پایه برای جدا کردنش...که اصل در وصل است نه در جداسازی های بلافصل!
.

🔹در سفرم به ترکمن صحرا که از قضا بیشتر و هدفمند تر برای دیدن فراخِ بی حد و مرز دشت های دیوانه وارش و  ولع گوش جان سپردن به موسیقیای غنی و حیرانی نت ها و آواهای دردمند راویان آن بودم ، به راستی مدهوش این معماری زبان و تکرر واژگانی  راویان آن شدم در دو تار و کمانچه نوازانش که بر سرم می خرامید دوان دوان ..همچون ریتم نعل گان اسبان رمیده و سر به هوا...همچون ضرباهنگ شانه های دار قالی در دستانِ دختران مشکین چشم.. همچون پیچش بادهای کولی بر کشتزارهای گندمگونش ...آنان با لهجه بر ساز بودند و" در لهجه چهار نعل می تاختند" و من را  سوار احساسات  شوریده خویش، با خود می بردند و  بر جان می نشاندند..من آنجا بودم و جهان دیوانه وار در ترنم آواهای حزین شان برشوریدگی خود می چرخید..می چرخید ..می چرخید.



@R_Kordbacheh
او خود را در موقعیت پیروزی قرار داده است با نشاندنِ نشانگان کشیدن سیگار میان دو انگشت خود،نشانگان وی شکل (V) پیروزی..چهره رمزآلود وفریبندگی زنی که گویی قصد دارد حواس جمعی را پرت کشیدن سیگار خود کند، پرت دلربایی زنی مصمم شرقی؛اما او قصدو اراده‌اش را در انگشتان کشیده دستانش متجلی می سازد و با ما به رمزگان حرف میزند و زیبایی اش به لاک های زیباترش منتهی میشود.اما او اینیار در پشت حائل یا دیوار یا پوششی مخفی نمانده وتنهابه یک باریکه ستون آهنین تکیه داده است.ستونی که میان روسری وموهای بیرون آمده اش یک خط فرضی کشیده است..بودن یا نبودن آن.وجود یا عدم وجودش.انکار یا انقیادش و یاجلو یا عقب رفتن آن روسری.دغدغه ای به اندازه چند دهه کشمکش.! لبهای ظریف خود را گشوده است تا قبل از به کام گرفتن دودی عمیق ودردآور چیزی به مابگوید،چیزی درگوش زن یا زنهای دیگری که درگوشه محوسمت راست تاریخِ عکس به گوش ایستاده اند..اماقبل از گفتن کلمه یاکلامی،تصویرش ثبت میشود وما همچنان فال گوش در راز این عکس می مانیم..او اگر چه ژست است،اما ژستی پیروزمندانه است در نبرد میان شکستن تابوهای دردآورجامعه!





رضا کردبچه

📷فرزاد سرافراز

@R_Kordbacheh
2025/07/01 00:35:19
Back to Top
HTML Embed Code: