https://amordadnews.com/14039/
🌐 در خبرگزاری امرداد بخوانید:
🩺 به بهانهی یکم شهریور - روز پزشک
📜 گسترش پزشکی پورسينا در دانش اروپا
✍ فرشید ابراهیمی
@rahaaaavard
🌐 در خبرگزاری امرداد بخوانید:
🩺 به بهانهی یکم شهریور - روز پزشک
📜 گسترش پزشکی پورسينا در دانش اروپا
✍ فرشید ابراهیمی
@rahaaaavard
امرداد
گسترش پزشکی پورسینا در دانش اروپا - امرداد
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
رهآورد
https://amordadnews.com/14039/ 🌐 در خبرگزاری امرداد بخوانید: 🩺 به بهانهی یکم شهریور - روز پزشک 📜 گسترش پزشکی پورسينا در دانش اروپا ✍ فرشید ابراهیمی @rahaaaavard
📜 نسخهای قدیمی از ترجمهی ایتالیایی کتاب قانون پورسینا در پزشکی.....
🔸 نباید فراموش کرد که قانون نخستین گفتار پزشکی است که به لاتین ترجمه شد و در نیمهی دوم سده ی پانزدهم میلادی، شانزده بار و در سدهی شانزدهم بیش از بیست بار در اروپا منتشر شده و تا کنون هشتاد و هفت ترجمه از آن شده است.
.... از بنامترین مترجمان آن در اروپا میتوان : روبرت چستر(R.chester)(ترجمه سال ۱۱۴۵م)، ژراردو دوکرمونا(سده ی ۱۲)، یوحنا اشبیلی، موسی طبون، زرحیا جراسیان را نام برد.
قانون در سدهی دوازدهم میلادی (دو سده پس از زایش پورسینا) به وسیلهی «گراردوس کرمونتیس» به لاتین و ایتالیایی ترجمه شد. در سال ۱۹۰۰ کوئینگ بخش تشریح قانون را به زبان فرانسه برگرداند، و دفتر نخست قانون با ترجمهای نیمه در سال ۱۹۳۰ به وسیلهی کامرون گردنر انجام گرفت. و بخش بیماریهای چشمی در دفتر سوم قانون، به وسیلهی هیرشبرگ ولیپرت در سال ۱۹۰۲ به آلمانی ترجمه شد..
قانون در دانشگاههای اروپا تا ۱۶۵۰ میلادی آموزش داده میشد و پورسینا در پایگاه یک استاد فرزانه در سراسر اروپا دارای ارزش فراوان بود....
🩺 بنگرید به:
گسترش پزشکی پورسينا در دانش اروپا
@rahaaaavard
🔸 نباید فراموش کرد که قانون نخستین گفتار پزشکی است که به لاتین ترجمه شد و در نیمهی دوم سده ی پانزدهم میلادی، شانزده بار و در سدهی شانزدهم بیش از بیست بار در اروپا منتشر شده و تا کنون هشتاد و هفت ترجمه از آن شده است.
.... از بنامترین مترجمان آن در اروپا میتوان : روبرت چستر(R.chester)(ترجمه سال ۱۱۴۵م)، ژراردو دوکرمونا(سده ی ۱۲)، یوحنا اشبیلی، موسی طبون، زرحیا جراسیان را نام برد.
قانون در سدهی دوازدهم میلادی (دو سده پس از زایش پورسینا) به وسیلهی «گراردوس کرمونتیس» به لاتین و ایتالیایی ترجمه شد. در سال ۱۹۰۰ کوئینگ بخش تشریح قانون را به زبان فرانسه برگرداند، و دفتر نخست قانون با ترجمهای نیمه در سال ۱۹۳۰ به وسیلهی کامرون گردنر انجام گرفت. و بخش بیماریهای چشمی در دفتر سوم قانون، به وسیلهی هیرشبرگ ولیپرت در سال ۱۹۰۲ به آلمانی ترجمه شد..
قانون در دانشگاههای اروپا تا ۱۶۵۰ میلادی آموزش داده میشد و پورسینا در پایگاه یک استاد فرزانه در سراسر اروپا دارای ارزش فراوان بود....
🩺 بنگرید به:
گسترش پزشکی پورسينا در دانش اروپا
@rahaaaavard
🔥1
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام
⚔ آخرین فرمانروای سُغد!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۳- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
⚔ آخرین فرمانروای سُغد!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۳- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
❤1👌1
رهآورد
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام ⚔ آخرین فرمانروای سُغد! 📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۳- اسفندماه ۱۳۹۸ @rahaaaavard
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام
⚔ آخرین فرمانروای سُغد!
✍️ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۳- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
برپایهی نوشتارها و سندهای به دست آمده در بایگانی کوه مُغ،۱ «دیواشتیچ»، دیواشنج یا دیواشنی گونههایی از نام آخرین شاه سُغد۲ است که در برابر تازیان ایستادگی کرد. او سالها در دژِ کوه مُغ، محاصره بود تا سرانجام کشته شد.
دیواشتیچ فرزند یادخِسیتک، خود را از تبار ساسانیان (بهرام گور) میدانست و در یک دوره ۱۵ ساله (۱۴سال در پنجکنت و ۱ سال در سمرقند) فرمانروایی کرد و در سالهای ۱۰۱ تا ۱۰۲ ه.ق پس از عقبنشینی در برابر اعراب، شکست خورد.
در سال ۷۰۹ یا ۷۱۰ پس از مسیح، ترخون، فرمانروای سغدی سمرقند، به انگیزهی هواداری از تازیان و پذیرش پرداختِ جزیه، با شورش مردم روبهرو و سرنگون شد و شاهزادهای به نام غورک به جای او بر تخت نشست.
در پی یورش سپاهیان تازی به فرماندهی قتیبه بن مسلم، دیواشتیچ و دیگر فرمانروایان بومی سغد ازجمله غورک، چیرگی خلیفهی اموی وقت را به رسمیت شناختند. در حالی که غورک کوشید تا از زیر یوغ اعراب درآید و برای این کار حتی از دودمان تانگ چین۳ یاری خواست، دیواشتیچ پیوند خوبی با اعراب برقرار کرد، بهگونهایکه رفته رفته آنان او را نزد خود به عنوان «مسلمان» بهشمار میآوردند و به همکاری او امیدوار بودند، اما این نگرش دیری نپایید. در سال ۱۰۱ یا۱۰۲ه./۷۲۰ یا ۷۲۱ میلادی دیواشتیچ در کانون خیزشی رویاروی تازیان قرار گرفت. سغدیان در دو گروه، یکی به فرماندهی کارزنچ (کارزنگ) نام به همراه برادرزادهاش با نام چالنچ، و دیگری به فرماندهی دیواشتیچ گرد آمدند. در این زمان سعید حرشی، عامل خلیفۀ اموی در خراسان بود. در این پیکار سلیمانبنابیالسری دژی را که دیواشتیچ، فرمانروای پنجیکنت در آن جای داشت، دربرگرفت. دیواشتیچ درخواست که به دستور حرشی تسلیم شود و به همراه مسیّببنبشر نزد سعید حرشی رود و پس از بیرون رفتن دیواشتیچ، باشندگانِ دژ تسلیم شدند. سلیمانبنابیالسری، دیواشتیچ و گروگانها را همراه با غنایم نزد سعید حرشی فرستاد. حرشی پس از تسلیم اهالی قلعه، دیواشتیچ و دیگر گروگانها را با خود به کش (شهر سبز کنونی) برد و با مردم آن دیار پیمان آشتی بست. حرشی پس از آنکه به اَربِنجَن (رَبِنجَن) رفت، دیواشتیچ را در آنجا به شیوهای بیرحمانه کشت و جسد او را بر مدخل یکی از گورستانهای شهر آویخت و نامهای بر آن نوشت که هر کس جسد را از آن جایگاه بردارد، صد تن از مردم اربنجن را خواهد کشت. حرشی سپس سر دیواشتیچ را به عراق، و دست راست او را به تخارستان برای سلیمانبنابیالسری فرستاد.
تبارِ خاندانِ ایرانیِ میکال (آل میکال) که از سده ۳ تا ۵ پس از اسلام در خراسان زندگی میکردند و نیز نسب حسنک وزیر اندیشمند ایرانی که قربانی خشم و کینهی غزنویان شد، به دیواشتیج میرسد.۴
یادداشتها :
۱- بایگانی کوه مُغ نوشتههایی به زبان سغدی، دربرگیرندهی ۷۴ سند وابسته به دیواشتیچ، آخرین فرمانروای سغد است که در خرابههای دژی در کوه مُغ در شمال تاجیکستان بهدست آمده است.
۲- سُغد (به سغدی: soɣd) نام تمدن باستانی ایرانی در فرارود (ماورالنهر) بود که مرزهای آن امروزه در کشورهای تاجیکستان، شمال افغانستان، شرق ازبکستان و قزاقستان واقع است. برپایهی دفترهای باستانی ایرانی سُغد پس از ایرانویج دومین سرزمین باشکوهی بود که به وسیلهی اهورامزدا آفریده شد.
۳- امپراتوری تانگ (چینی:唐朝) دودمان شاهی در چین بود که از سال ۶۱۸ تا ۹۰۷ میلادی بر آن سرزمین فرمان راند.
4- Bulliet 1984, p. 764.
@rahaaaavard
⚔ آخرین فرمانروای سُغد!
✍️ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۳- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
برپایهی نوشتارها و سندهای به دست آمده در بایگانی کوه مُغ،۱ «دیواشتیچ»، دیواشنج یا دیواشنی گونههایی از نام آخرین شاه سُغد۲ است که در برابر تازیان ایستادگی کرد. او سالها در دژِ کوه مُغ، محاصره بود تا سرانجام کشته شد.
دیواشتیچ فرزند یادخِسیتک، خود را از تبار ساسانیان (بهرام گور) میدانست و در یک دوره ۱۵ ساله (۱۴سال در پنجکنت و ۱ سال در سمرقند) فرمانروایی کرد و در سالهای ۱۰۱ تا ۱۰۲ ه.ق پس از عقبنشینی در برابر اعراب، شکست خورد.
در سال ۷۰۹ یا ۷۱۰ پس از مسیح، ترخون، فرمانروای سغدی سمرقند، به انگیزهی هواداری از تازیان و پذیرش پرداختِ جزیه، با شورش مردم روبهرو و سرنگون شد و شاهزادهای به نام غورک به جای او بر تخت نشست.
در پی یورش سپاهیان تازی به فرماندهی قتیبه بن مسلم، دیواشتیچ و دیگر فرمانروایان بومی سغد ازجمله غورک، چیرگی خلیفهی اموی وقت را به رسمیت شناختند. در حالی که غورک کوشید تا از زیر یوغ اعراب درآید و برای این کار حتی از دودمان تانگ چین۳ یاری خواست، دیواشتیچ پیوند خوبی با اعراب برقرار کرد، بهگونهایکه رفته رفته آنان او را نزد خود به عنوان «مسلمان» بهشمار میآوردند و به همکاری او امیدوار بودند، اما این نگرش دیری نپایید. در سال ۱۰۱ یا۱۰۲ه./۷۲۰ یا ۷۲۱ میلادی دیواشتیچ در کانون خیزشی رویاروی تازیان قرار گرفت. سغدیان در دو گروه، یکی به فرماندهی کارزنچ (کارزنگ) نام به همراه برادرزادهاش با نام چالنچ، و دیگری به فرماندهی دیواشتیچ گرد آمدند. در این زمان سعید حرشی، عامل خلیفۀ اموی در خراسان بود. در این پیکار سلیمانبنابیالسری دژی را که دیواشتیچ، فرمانروای پنجیکنت در آن جای داشت، دربرگرفت. دیواشتیچ درخواست که به دستور حرشی تسلیم شود و به همراه مسیّببنبشر نزد سعید حرشی رود و پس از بیرون رفتن دیواشتیچ، باشندگانِ دژ تسلیم شدند. سلیمانبنابیالسری، دیواشتیچ و گروگانها را همراه با غنایم نزد سعید حرشی فرستاد. حرشی پس از تسلیم اهالی قلعه، دیواشتیچ و دیگر گروگانها را با خود به کش (شهر سبز کنونی) برد و با مردم آن دیار پیمان آشتی بست. حرشی پس از آنکه به اَربِنجَن (رَبِنجَن) رفت، دیواشتیچ را در آنجا به شیوهای بیرحمانه کشت و جسد او را بر مدخل یکی از گورستانهای شهر آویخت و نامهای بر آن نوشت که هر کس جسد را از آن جایگاه بردارد، صد تن از مردم اربنجن را خواهد کشت. حرشی سپس سر دیواشتیچ را به عراق، و دست راست او را به تخارستان برای سلیمانبنابیالسری فرستاد.
تبارِ خاندانِ ایرانیِ میکال (آل میکال) که از سده ۳ تا ۵ پس از اسلام در خراسان زندگی میکردند و نیز نسب حسنک وزیر اندیشمند ایرانی که قربانی خشم و کینهی غزنویان شد، به دیواشتیج میرسد.۴
یادداشتها :
۱- بایگانی کوه مُغ نوشتههایی به زبان سغدی، دربرگیرندهی ۷۴ سند وابسته به دیواشتیچ، آخرین فرمانروای سغد است که در خرابههای دژی در کوه مُغ در شمال تاجیکستان بهدست آمده است.
۲- سُغد (به سغدی: soɣd) نام تمدن باستانی ایرانی در فرارود (ماورالنهر) بود که مرزهای آن امروزه در کشورهای تاجیکستان، شمال افغانستان، شرق ازبکستان و قزاقستان واقع است. برپایهی دفترهای باستانی ایرانی سُغد پس از ایرانویج دومین سرزمین باشکوهی بود که به وسیلهی اهورامزدا آفریده شد.
۳- امپراتوری تانگ (چینی:唐朝) دودمان شاهی در چین بود که از سال ۶۱۸ تا ۹۰۷ میلادی بر آن سرزمین فرمان راند.
4- Bulliet 1984, p. 764.
@rahaaaavard
❤1🔥1🙏1
📜 دوهزار و پانصد سالهام!
✅ یادداشتی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری : ۱۳۶۹- ۱۲۹۲ خورشیدی
✍️ فرشید ابراهیمی
📄http://acls.blogfa.com/post-41.aspx
@rahaaaavard
✅ یادداشتی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری : ۱۳۶۹- ۱۲۹۲ خورشیدی
✍️ فرشید ابراهیمی
📄http://acls.blogfa.com/post-41.aspx
@rahaaaavard
👍1
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
👍1
رهآورد
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام ⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟ 📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸ @rahaaaavard
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
واژهی سُغدی «اِخشید» (اخشیدیه) از پاژنامهای شاهزادگان ایران شرقی و درهی فرغانه (فرارودانِ باستانی) است که گونهی کهن و درست آن «خشیذ» (xšyδ, xšēδ) همریشه با ریشهی ایرانی باستان «خْشایَثیا» (khshāyathiya) به معنی پادشاه و شهریار است.
اِخْشیدیان یا آل اِخْشید که دودمانی از فرمانروایان فرغانه، در میان سالهای ۳۱۴-۳۴۸ خورشیدی (۹۳۵-۹۶۹ پس از مسیح) بودند، نام خود را از این پاژنام گرفتهاند. آنان به گونهی پراکنده بر مصر و شام نیز فرمان میراندند.
جُف نام نخستین چهرهی تاریخی یادشده در این دودمان است. که در زمان خلافت معتصم (حک: ۱۹۷–۲۲۷ ه.ق) وارد دستگاه فرمانروایی عباسیان شد. نسب فرمانروایی این خاندان از فرزندِ جُف، به نام طُغج آغاز میشود و پس از او فرمانروایان این دودمان به ترتیب عبارتند از: محمد فرزند طغج اخشید، ابوالقاسم اونجور فرزند اخشید، ابوالحسن علی فرزند اخشید، کافور اخشیدی، و ابوالفوارس احمد بن علی.
برپایهی تاریخهای وابسته به این دوره، اخشیدیان در اندیشهی فرهنگ بودند. در این دوره نشستهای دانشوران در خانهی بزرگان برگزار میشد و روایتگران بزرگی در این خانهها به گردآوری حدیث میپرداختند.
از جمله پرورشیافتگان این نشستها میتوان از ابنیونس (زندگی: ۳۳۷–۲۷۳خورشیدی)، ابوعمر محمدبنیوسف کِنْدی (زندگی: ۲۷۵–۳۴۰ خورشیدی) و ابن زولاق یاد کرد. نگرش فرمانروایان اخشیدی به دانش و فرهنگ انگیزهای شد تا سرایندگانی همچون ابوطیب متنبی به پایتخت اخشیدیان (مصر) کوچ کنند.
پس از آنکه در سال ۳۳۶ خورشیدی بیمارستان کافور در فسطاط (نخستین پایتخت مسلمانان مصر) ساخته شد، ابوالقاسم انوجور (فرمانروای اخشیدی) زمینها و دکانهای خود را در محله قیساریه (شهرکی در اسرائیل) بر آن وقف کرد.
ابنزولاق که نامش را در میان اندیشمندان دورهی اخشیدیان آوردیم، کتابی در تبارِ اخشیدیان دارد که در دست نیست. کتاب گمشدة او مهمترین اثر دربارهی تاریخ اِخشیدیان بوده است. یاقوت حموی در معجمالادباء، ابنسعید در المغرب و مقریزی در خِطط از آن یاد کردهاند. ابنسعید از زبانِ ابنزولاق میگوید: «ابوجعفر احمدبنیوسفبنابراهیم بغدادی نامدار به ابوجعفر کاتب کتابی در سیره احمدبنطولون و سیره ابیالجیش خمارویه نوشته که من هر دو را خواندم و گفتاری بر آنچه او نیاورده بود، افزودم. همچنین کتابی دیگر دربارهی تبارنامهی اخشید از محمدبنموسیبنمأمون هاشمی دیدم که بهراستی سیره نبود، که نکوهشی ستایش نما بود.»
پس از مرگ کافور اخشیدی که خود از این خاندان نبود، اگرچه فرمانروایی بار دیگر به خاندان بازگشت و ابوالفوارس احمد فرزند علی به فرمانروایی مصر رسید، اما اخشیدیان رو به ناتوانی نهادند. خلیفه فاطمی المعزالدین الله از این فرصت سود جست و سردار خودش جوهر صقلی را برای گشودن مصر فرستاد. جوهر در سال ۳۴۸ خورشیدی مصر را گشود و ابوالفوارس، آخرین فرمانروای اخشیدی را کشت و به شهریاری این دودمان پایان داد.
منابع:
ابوالحسن مسعودی، التنبیه و الاشراف، شرکت علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
ابوزید عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، العبر و دیوان المبتداء و ...، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳
@rahaaaavard
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
واژهی سُغدی «اِخشید» (اخشیدیه) از پاژنامهای شاهزادگان ایران شرقی و درهی فرغانه (فرارودانِ باستانی) است که گونهی کهن و درست آن «خشیذ» (xšyδ, xšēδ) همریشه با ریشهی ایرانی باستان «خْشایَثیا» (khshāyathiya) به معنی پادشاه و شهریار است.
اِخْشیدیان یا آل اِخْشید که دودمانی از فرمانروایان فرغانه، در میان سالهای ۳۱۴-۳۴۸ خورشیدی (۹۳۵-۹۶۹ پس از مسیح) بودند، نام خود را از این پاژنام گرفتهاند. آنان به گونهی پراکنده بر مصر و شام نیز فرمان میراندند.
جُف نام نخستین چهرهی تاریخی یادشده در این دودمان است. که در زمان خلافت معتصم (حک: ۱۹۷–۲۲۷ ه.ق) وارد دستگاه فرمانروایی عباسیان شد. نسب فرمانروایی این خاندان از فرزندِ جُف، به نام طُغج آغاز میشود و پس از او فرمانروایان این دودمان به ترتیب عبارتند از: محمد فرزند طغج اخشید، ابوالقاسم اونجور فرزند اخشید، ابوالحسن علی فرزند اخشید، کافور اخشیدی، و ابوالفوارس احمد بن علی.
برپایهی تاریخهای وابسته به این دوره، اخشیدیان در اندیشهی فرهنگ بودند. در این دوره نشستهای دانشوران در خانهی بزرگان برگزار میشد و روایتگران بزرگی در این خانهها به گردآوری حدیث میپرداختند.
از جمله پرورشیافتگان این نشستها میتوان از ابنیونس (زندگی: ۳۳۷–۲۷۳خورشیدی)، ابوعمر محمدبنیوسف کِنْدی (زندگی: ۲۷۵–۳۴۰ خورشیدی) و ابن زولاق یاد کرد. نگرش فرمانروایان اخشیدی به دانش و فرهنگ انگیزهای شد تا سرایندگانی همچون ابوطیب متنبی به پایتخت اخشیدیان (مصر) کوچ کنند.
پس از آنکه در سال ۳۳۶ خورشیدی بیمارستان کافور در فسطاط (نخستین پایتخت مسلمانان مصر) ساخته شد، ابوالقاسم انوجور (فرمانروای اخشیدی) زمینها و دکانهای خود را در محله قیساریه (شهرکی در اسرائیل) بر آن وقف کرد.
ابنزولاق که نامش را در میان اندیشمندان دورهی اخشیدیان آوردیم، کتابی در تبارِ اخشیدیان دارد که در دست نیست. کتاب گمشدة او مهمترین اثر دربارهی تاریخ اِخشیدیان بوده است. یاقوت حموی در معجمالادباء، ابنسعید در المغرب و مقریزی در خِطط از آن یاد کردهاند. ابنسعید از زبانِ ابنزولاق میگوید: «ابوجعفر احمدبنیوسفبنابراهیم بغدادی نامدار به ابوجعفر کاتب کتابی در سیره احمدبنطولون و سیره ابیالجیش خمارویه نوشته که من هر دو را خواندم و گفتاری بر آنچه او نیاورده بود، افزودم. همچنین کتابی دیگر دربارهی تبارنامهی اخشید از محمدبنموسیبنمأمون هاشمی دیدم که بهراستی سیره نبود، که نکوهشی ستایش نما بود.»
پس از مرگ کافور اخشیدی که خود از این خاندان نبود، اگرچه فرمانروایی بار دیگر به خاندان بازگشت و ابوالفوارس احمد فرزند علی به فرمانروایی مصر رسید، اما اخشیدیان رو به ناتوانی نهادند. خلیفه فاطمی المعزالدین الله از این فرصت سود جست و سردار خودش جوهر صقلی را برای گشودن مصر فرستاد. جوهر در سال ۳۴۸ خورشیدی مصر را گشود و ابوالفوارس، آخرین فرمانروای اخشیدی را کشت و به شهریاری این دودمان پایان داد.
منابع:
ابوالحسن مسعودی، التنبیه و الاشراف، شرکت علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
ابوزید عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، العبر و دیوان المبتداء و ...، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳
@rahaaaavard
Telegram
رهآورد
📜 یادداشت کوتاه: شهریارانِ گُمنام
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
⚔ اخْشیدیان (آل اِخْشید) که بودند؟
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۲۴- اسفندماه ۱۳۹۸
@rahaaaavard
👍1👏1
http://www.isna.ir/news/91050804582
🌐 فرشید ابراهیمی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا:
🏫 نخستين دانشكدهی طب در ايران معاصر كجاست؟
@rahaaaavard
🌐 فرشید ابراهیمی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا:
🏫 نخستين دانشكدهی طب در ايران معاصر كجاست؟
@rahaaaavard
ایسنا
نخستين دانشكدهي طب ايران كجاست؟
اروميه از جمله شهرهاي كشور است كه از آن بهعنوان «شهر نخستينهاي ايراني» ياد ميشود و حتا با همين موضوع، كتابي با نام «اولينهاي اروميه» در دست تدوين است. در اروميه يك ساختمان چوبي با حدود 150 سال قدمت وجود دارد كه قطعا نام آن در كتاب اولينها خواهد آمد،…
🌍 ابوریحان بیرونی، پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی
✍️ فرشيد ابراهيمی
📄 پایگاه پژوهشی ایران بوم:
📄 متن کامل را بخوانید.
@rahaaaavard
✍️ فرشيد ابراهيمی
📄 پایگاه پژوهشی ایران بوم:
📄 متن کامل را بخوانید.
@rahaaaavard
رهآورد
🌍 ابوریحان بیرونی، پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی ✍️ فرشيد ابراهيمی 📄 پایگاه پژوهشی ایران بوم: 📄 متن کامل را بخوانید. @rahaaaavard
🌏 گزیدهای از پژوهش: بیرونی، پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی...
@rahaaaavard
.....این شگفتترین مرد روزگاران، به گونهی چشمگیری بر تمامی دانشهای دانشگاهی روزگار ما، همچو: تاریخ، ادبیات، فلسفه، طبیعیات، ریاضیات، هندسه و ستارهشناسی، چیرگی داشته است.
«وی معتقد بوده است که همراه با هرگونه استدلال علمی، آزمونی نیز بایستی انجام شود تا درستی یا نادرستی نقل قولها و برداشتها و استدلالها معلوم گردد. به کار گرفتن روشهای تجربی در علوم که از نوآوریهای ابوریحان بیرونی است، چندین سده بعد در اروپا توسط دانشمندان دیگری چون بیکن و دکارت پیشنهاد شد و شالودهی روش علمی امروزی را تشکیل داد. ابوریحان بیرونی صاحب متجاوز از ۱۱۳ کتاب و مقاله است که در زمینههای علم هیات، نجوم، فیزیک، دستگاههای علمی، گاه شماری، ادبیات و مذهب و غیره نوشته است.»۱
بیرونی در پژوهشی بسیار ارزشمند با نام «لمعات» (در علم مناظر) در زمینهی دانش نورشناسی (Optic)، به ویژه ساختار نور، بررسیهای بسیار گرانسنگی را بر دوش دارد.
ابوریحان در چگونگیِ دیدن اجسام به وسیلهی چشم، برابر با نگرهی ابن هیثم است که: پرتو نور از جسم دیده شده (مرئی) به چشم باز میگردد. و نکتهی شگفتانگیز این که در این بررسی، بیرونی سرعت نور را پیش از شتاب آوا (صدا) دانسته که دانش غربی چند سده پس از ابوریحان بدان دست یافت.
او گونهی بالا رفتن آبها را ازفوارهها و چشمهها بیان کرده و روشن کرده است که چگونه چشمهها جوشان میشوند و چگونه میتوان آبها را از ژرفای چاهها و چشمهها به قلاع و منارها جریان داد.
او برابری و ترازمندی خط روی دریاها و آبهای زیرزمینی را با اندازهی روی زمین در کانونهای گوناگون بررسی کرده است.
او اندازهی روی زمین را به دست آورده و در بخش پایانی کتاب «اسطرلابات» معادلههایی برای اندازهگیری نیمکرهی زمین آورده که دانشمندان غربی این معادلهها را به نام او نوشتهاند.
او ماه و سال و روزهای هفتگانه را در میان اقوام و تمدنهای گوناگون بیان کرده و تاریخ بسیاری از کشورها را گزارش داده و درازای سرزمینهای گوناگون را از روز کسوف ماه و دیدن آن در سرزمینهای دیگر به دست آورده است.
او نخستین کسی است که همانند دانش امروزی، جغرافیا را بررسی کرده و تجربه و بررسی را در این رشته پذیرفته و اساس علم طبیعی را بر پایهی ریاضی استوار ساخته است.
«بیرونی در زمینهی نقشهبرداری نیز روشهای ابداعی خاصی داشته که براساس تلفیق دانشهای ریاضی و هندسه استوار بوده است. عرض جغرافیایی شهر بلخ که توسط بیرونی اندازهگیری شده برابر ۴۱/۳۶ درجه است که با سنجش امروزی (۴۵/۳۶ درجه) نزدیکی شگفتی دارد. پیش از وی، خوارزمی این عرض جغرافیایی را برابر ۴۰/۳۸ درجه تعیین نموده بوده است. بیرونی اندازه نصفالنهار زمین را برابر ۴/۱۱۰۶۲ کیلومتر تعیین نموده که آن نیز با توجه به اندازهی دقیق امروزی (۰/۱۱۱۱۰ کیلومتر) دارای دقت فوقالعادهای است. روش ابداعی بیرونی در مساحی، مبتنی بر تعیین و اندازهگیری زاویه انحطاط افق است. غربیان پیش از آن که این به شیوه برخورد کنند، ابداع این روش را به شخصی به نام رایت در قرن هفدهم میلادی نسبت میدادهاند.»۲
هزار سال پس از بیرونی : «انیشتین معتقد است که جسم از ذرات بسیار ریزی تشکیل شده است و نام آن ذرات را «فوتون» نهاد. و ابوریحان عیناً همین نظر را داده است و نام آن ذرات را «اجزاء لطیفه» نهاده است.»۳
«ابوریحان به آزادی هر چه تمامتر دربارهی امکان گردش زمین به دور خورشید صحبت میکرد و در پاسخ آنهایی که زمین را ساکن میدانستند و استدلال میکردند...، میگفت: کسانی که زمین را متحرک و خورشید را ساکن فرض میکنند، گویند علت این که اشیایی که در سطح زمین است به فضا پرتاب نمیشود این است که قوهای در مرکز زمین است که اشیا را به سوی خود جذب و در حین حرکت زمین مانع پرتاب اشیا به فضا میشود... و این گفته مربوط به صدها سال پیش از نیوتون و داستان ساختگی افتادن سیب از درخت و کشف قوهی جاذبه توسط او با همین افتادن سیب از درخت است و چنان که دیده میشود قرنها پیش از کوپرنیک و گالیله موضوع گردش زمین به دور خورشید، به آزادی و بدون هیچ گونه مخالفتی از طرف روحانیون اسلامی، مورد فحص و بحث قرار میگرفت.»۴.....ادامه
یادداشتها:
تاریخ مهندسی در ایران، پروفسور مهدی فرشاد، نشر بلخ، ۱۳۷۶، رویهی ۱-۳۹۰
۲ـ همان، رویهی ۳-۳۹۲
۳ـ کارنامهی ابن سینا، فریدون جنیدی، نشر بلخ، ۱۳۶۰، پاورقی رویهی ۲۳
۴ـ سهم ایران در تمدن جهان، عبدالحمید نیر نوری، نشریه ی بررسیهای تاریخی، شماره ی ویژه، س ۶، ش پیاپی ۳۳، مهر ۱۳۵۰، رویهی ۲۹۲
@rahaaaavard
@rahaaaavard
.....این شگفتترین مرد روزگاران، به گونهی چشمگیری بر تمامی دانشهای دانشگاهی روزگار ما، همچو: تاریخ، ادبیات، فلسفه، طبیعیات، ریاضیات، هندسه و ستارهشناسی، چیرگی داشته است.
«وی معتقد بوده است که همراه با هرگونه استدلال علمی، آزمونی نیز بایستی انجام شود تا درستی یا نادرستی نقل قولها و برداشتها و استدلالها معلوم گردد. به کار گرفتن روشهای تجربی در علوم که از نوآوریهای ابوریحان بیرونی است، چندین سده بعد در اروپا توسط دانشمندان دیگری چون بیکن و دکارت پیشنهاد شد و شالودهی روش علمی امروزی را تشکیل داد. ابوریحان بیرونی صاحب متجاوز از ۱۱۳ کتاب و مقاله است که در زمینههای علم هیات، نجوم، فیزیک، دستگاههای علمی، گاه شماری، ادبیات و مذهب و غیره نوشته است.»۱
بیرونی در پژوهشی بسیار ارزشمند با نام «لمعات» (در علم مناظر) در زمینهی دانش نورشناسی (Optic)، به ویژه ساختار نور، بررسیهای بسیار گرانسنگی را بر دوش دارد.
ابوریحان در چگونگیِ دیدن اجسام به وسیلهی چشم، برابر با نگرهی ابن هیثم است که: پرتو نور از جسم دیده شده (مرئی) به چشم باز میگردد. و نکتهی شگفتانگیز این که در این بررسی، بیرونی سرعت نور را پیش از شتاب آوا (صدا) دانسته که دانش غربی چند سده پس از ابوریحان بدان دست یافت.
او گونهی بالا رفتن آبها را ازفوارهها و چشمهها بیان کرده و روشن کرده است که چگونه چشمهها جوشان میشوند و چگونه میتوان آبها را از ژرفای چاهها و چشمهها به قلاع و منارها جریان داد.
او برابری و ترازمندی خط روی دریاها و آبهای زیرزمینی را با اندازهی روی زمین در کانونهای گوناگون بررسی کرده است.
او اندازهی روی زمین را به دست آورده و در بخش پایانی کتاب «اسطرلابات» معادلههایی برای اندازهگیری نیمکرهی زمین آورده که دانشمندان غربی این معادلهها را به نام او نوشتهاند.
او ماه و سال و روزهای هفتگانه را در میان اقوام و تمدنهای گوناگون بیان کرده و تاریخ بسیاری از کشورها را گزارش داده و درازای سرزمینهای گوناگون را از روز کسوف ماه و دیدن آن در سرزمینهای دیگر به دست آورده است.
او نخستین کسی است که همانند دانش امروزی، جغرافیا را بررسی کرده و تجربه و بررسی را در این رشته پذیرفته و اساس علم طبیعی را بر پایهی ریاضی استوار ساخته است.
«بیرونی در زمینهی نقشهبرداری نیز روشهای ابداعی خاصی داشته که براساس تلفیق دانشهای ریاضی و هندسه استوار بوده است. عرض جغرافیایی شهر بلخ که توسط بیرونی اندازهگیری شده برابر ۴۱/۳۶ درجه است که با سنجش امروزی (۴۵/۳۶ درجه) نزدیکی شگفتی دارد. پیش از وی، خوارزمی این عرض جغرافیایی را برابر ۴۰/۳۸ درجه تعیین نموده بوده است. بیرونی اندازه نصفالنهار زمین را برابر ۴/۱۱۰۶۲ کیلومتر تعیین نموده که آن نیز با توجه به اندازهی دقیق امروزی (۰/۱۱۱۱۰ کیلومتر) دارای دقت فوقالعادهای است. روش ابداعی بیرونی در مساحی، مبتنی بر تعیین و اندازهگیری زاویه انحطاط افق است. غربیان پیش از آن که این به شیوه برخورد کنند، ابداع این روش را به شخصی به نام رایت در قرن هفدهم میلادی نسبت میدادهاند.»۲
هزار سال پس از بیرونی : «انیشتین معتقد است که جسم از ذرات بسیار ریزی تشکیل شده است و نام آن ذرات را «فوتون» نهاد. و ابوریحان عیناً همین نظر را داده است و نام آن ذرات را «اجزاء لطیفه» نهاده است.»۳
«ابوریحان به آزادی هر چه تمامتر دربارهی امکان گردش زمین به دور خورشید صحبت میکرد و در پاسخ آنهایی که زمین را ساکن میدانستند و استدلال میکردند...، میگفت: کسانی که زمین را متحرک و خورشید را ساکن فرض میکنند، گویند علت این که اشیایی که در سطح زمین است به فضا پرتاب نمیشود این است که قوهای در مرکز زمین است که اشیا را به سوی خود جذب و در حین حرکت زمین مانع پرتاب اشیا به فضا میشود... و این گفته مربوط به صدها سال پیش از نیوتون و داستان ساختگی افتادن سیب از درخت و کشف قوهی جاذبه توسط او با همین افتادن سیب از درخت است و چنان که دیده میشود قرنها پیش از کوپرنیک و گالیله موضوع گردش زمین به دور خورشید، به آزادی و بدون هیچ گونه مخالفتی از طرف روحانیون اسلامی، مورد فحص و بحث قرار میگرفت.»۴.....ادامه
یادداشتها:
تاریخ مهندسی در ایران، پروفسور مهدی فرشاد، نشر بلخ، ۱۳۷۶، رویهی ۱-۳۹۰
۲ـ همان، رویهی ۳-۳۹۲
۳ـ کارنامهی ابن سینا، فریدون جنیدی، نشر بلخ، ۱۳۶۰، پاورقی رویهی ۲۳
۴ـ سهم ایران در تمدن جهان، عبدالحمید نیر نوری، نشریه ی بررسیهای تاریخی، شماره ی ویژه، س ۶، ش پیاپی ۳۳، مهر ۱۳۵۰، رویهی ۲۹۲
@rahaaaavard
www.iranboom.ir
ابوریحان بیرونی پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی (آزمایش)
❤1👏1
رهآورد
🌏 گزیدهای از پژوهش: بیرونی، پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی... @rahaaaavard .....این شگفتترین مرد روزگاران، به گونهی چشمگیری بر تمامی دانشهای دانشگاهی روزگار ما، همچو: تاریخ، ادبیات، فلسفه، طبیعیات، ریاضیات، هندسه و ستارهشناسی، چیرگی داشته است. «وی معتقد…
🌗 دهانهٔ برخوردی «بیرونی» بر سمت پنهان ماه با دیدِ آپولو ۱۴
✔️ «بیرونی» نام یک دهانهٔ برخوردی بر سمتِ پنهانِ ماه است که به افتخارِ ابوریحانِ بیرونی و برای پاسداشتِ پژوهشها و کوشش های او در راهِ دانش به نامش نامگزاری شده است. دهانهٔ برخوردیِ بیرونی در جنوبِ دهانهٔ جولیت و در شمالِ شرقی گادِرد قرار دارد.
@rahaaaavard
✔️ «بیرونی» نام یک دهانهٔ برخوردی بر سمتِ پنهانِ ماه است که به افتخارِ ابوریحانِ بیرونی و برای پاسداشتِ پژوهشها و کوشش های او در راهِ دانش به نامش نامگزاری شده است. دهانهٔ برخوردیِ بیرونی در جنوبِ دهانهٔ جولیت و در شمالِ شرقی گادِرد قرار دارد.
@rahaaaavard
رهآورد
🌏 گزیدهای از پژوهش: بیرونی، پدر جغرافیای نوین و دانش تجربی... @rahaaaavard .....این شگفتترین مرد روزگاران، به گونهی چشمگیری بر تمامی دانشهای دانشگاهی روزگار ما، همچو: تاریخ، ادبیات، فلسفه، طبیعیات، ریاضیات، هندسه و ستارهشناسی، چیرگی داشته است. «وی معتقد…
پژوهشهای ابوریحان گواهی میدهند:
🌎 بیرونی، نخستین اندیشمندی که قارهی آمریکا را یافت
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شماره ۳۷۸، آذرماه ۱۳۹۶
📄 متن کامل را بخوانید.
@rahaaaavard
🌎 بیرونی، نخستین اندیشمندی که قارهی آمریکا را یافت
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شماره ۳۷۸، آذرماه ۱۳۹۶
📄 متن کامل را بخوانید.
@rahaaaavard
🔥1
📜 ای درویش! سخن با هر کس به قدر استعداد وی باید گفت.
باید که ساکنان خانقاه از حال یکدیگر با خبر باشند. اگر یکی را رنجی بود، یا مهمی باشد، و خود تدبیر آن نتواند کردن، دیگران به مدد وی برسند، و آن مهم را کفایت کنند. و چون بزرگان به کوچکان رسند، در خلوت نصیحت کنند. غرض از این سخن این است که مدد و معاونت از یکدیگر دریغ ندارند، عیب یکدیگر بپوشند، و هنر یکدیگر آشکار کنند . و اگر کوچکان را چیزی مشکل باشد، از بزرگان سوال کنند. بزرگان باید که به طریق لطف و روی تازه جواب ایشان بگویند. و اگر چیزی سوال کنند که، نه مقام ایشان باشد، و ایشان را استعداد فهم آن سخن نبود، مصلحت آن باشد که جواب نگویند. زیان آن بیش از سود بود، و اگر دانند که برنجد و نخواهد که برنجد، مصلحت آن باشد که جواب چنان گویند که گفته باشند و نگفته باشند. سخن با هر کس به قدر استعداد وی باید گفت.
(الانسان الکامل، عزیزالدین نسفی)
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار
(فردوسی)
@rahaaaavard
باید که ساکنان خانقاه از حال یکدیگر با خبر باشند. اگر یکی را رنجی بود، یا مهمی باشد، و خود تدبیر آن نتواند کردن، دیگران به مدد وی برسند، و آن مهم را کفایت کنند. و چون بزرگان به کوچکان رسند، در خلوت نصیحت کنند. غرض از این سخن این است که مدد و معاونت از یکدیگر دریغ ندارند، عیب یکدیگر بپوشند، و هنر یکدیگر آشکار کنند . و اگر کوچکان را چیزی مشکل باشد، از بزرگان سوال کنند. بزرگان باید که به طریق لطف و روی تازه جواب ایشان بگویند. و اگر چیزی سوال کنند که، نه مقام ایشان باشد، و ایشان را استعداد فهم آن سخن نبود، مصلحت آن باشد که جواب نگویند. زیان آن بیش از سود بود، و اگر دانند که برنجد و نخواهد که برنجد، مصلحت آن باشد که جواب چنان گویند که گفته باشند و نگفته باشند. سخن با هر کس به قدر استعداد وی باید گفت.
(الانسان الکامل، عزیزالدین نسفی)
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار
(فردوسی)
@rahaaaavard
👍5❤1
☑️یادداشت کوتاه: شهریاران گمنام
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
@rahaaaavard
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
@rahaaaavard
رهآورد
☑️یادداشت کوتاه: شهریاران گمنام 📜زرمهرشاهیان که بودند؟! 📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹ @rahaaaavard
☑️یادداشت کوتاه: شهریاران گمنام
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
✍️فرشید ابراهیمی
@rahaaaavard
یکی از فرمانرواییهای بومی و پایدار در شمال ایران (تبرستان) را میباید دودمان زرمهرشاهیان دانست که از فرمانروایی خسرو نخست (انوشیروان) تا سال ۷۸۵ فرمانروایی کردند. نخستین فرمانروای این سلسله، زرمهر کارن فرماندهی ساسانی از خاندان کارن بود. او همان سردار ساسانیست که زمانی کوتاه در ۴۸۳ میلادی مرزبان ارمنستان ساسانی بود.
بر پایهی یک سنت روایی، سوخرا، پدرِ زرمهرکه خود را از نسل کارن، فرزند کاوهی آهنگر میدانست در ۴۹۳ میلادی، به دست قباد یکم کشته شد؛ اگرچه قباد نیز خود در ۴۹۶ میلادی بدست بزرگان ساسانی (به جُرمِ پشتیبانی از مزدک) از تخت شاهی به زیر کشیده شد. پادشاه ساسانی اینبار با کمک زرمهر، تخت شاهی را بازپسمیگیرد. همچنین زرمهر به همراه برادرش که او نیز نامش کارن آمده، به خسرو انوشیروان (فرزند قباد) یاری دادند تا در برابر ترکها بجنگد. برای پاداش، به کارن سرزمین جنوب آمل و نیز پاژنام اسپهبد، و به زرمهر بخشهایی از تبرستان، بههمراه پاژنامهای مرزبان و مسمغان داده شد. به اینگونه فرمانرانیِ خاندان قارن (کارن) در تبرستان آغاز شد.
زرمهر در سال ۵۵۸ میلادی درگذشت.
بررسیها بهروشنی نشان میدهند که گسترهی قلمرو آغازین زرمهرشاهان پیرامون تمیشه بوده، اما فرمانروایان واپسین این دودمان در بخشهای گوناگونی از تبرستان سربرآوردند. برای نمونه آخرین فرمانروای این سلسله، مسمغان ولاش در میاندورود (مازندران) و ولاش دوم در ساری حکومت داشتند و شاخهای از این خاندان با نام مسمغان دماوند در ناحیهی دماوند و لاریجان مستقر بودند.۱ بنیانگذار مسمغان دماوند، مردانشاه دماوندی، خود از خاندان کارن بود.
خاور تبرستان همواره میان خاندان کارن، زرمهرشاهیان و مرزبان تمیشه بخش میشده است. در سال ۷۸۳ میلادی خاندان قارن در کنار باوندیان و زرمهرشاهیان و دیگر خاندانهای تبرستان، در روزی هماهنگ شده، بر عباسیان شوریدند. خاندانهای همبسته و جنگنده در شورش همگانی تبرستان عبارت بودند از : قارنوندیان، باوندیان، پادوسبانیان و زرمهرشاهیان. و همچنین اسپهبدان هر یک از خاندانها: سپهبد ونداد هرمز، وندا امید، اسپهبد شروین یکم، استندار شهریار یکم پادوسبانی و مسمغان دماوند بودند.
مردم تبرستان و رویان در این روز پادگانهای خلافت را گشودند و نظامیان تازی را به کشتند. تاریخنگاران از این روز به عنوان «روزی که طبرستان از عمال خلیفه تهی شد» یاد میکنند و از کشتهشدن ۲۰۰۰۰ نفر گزارش میدهند.
این همبستگی در سال ۷۸۵ میلادی با شکست رویارو شد و پس از این تاریخ نام زرمهرشاهیان در تاریخ ناپدید میشود.
پادشاهان زرمهرشاهی که همانند دیگر فرمانروایان شمال بر ریشههای ملی و ایرانی خود پای میفشردند به ترتیب عبارت بودند از : زرمهر (فرمانروایی: ۲۳ سال)، دازمهر (فرمانروایی: ۱۷ سال)، ولاش (فرمانروایی: ۲۵ سال)، مهر (فرمانروایی: ۲۰ سال)، آذرولاش (فرمانروایی: ۲۵ سال)، ولاش (فرمانروایی: ۸ سال) و مسمغان ولاش میاندورودی. ولاش در یک انتقام جویی بهدستِ سهراب اسپهبد باوندی کشته شد.
یادداشت :
1- Rabino de Borgomale, Les dynasties du Mazanderan, Londres, 1928
منابع :
نگاهی به سوخرائیان، چراغعلی اعظمی سنگسری، مجله گوهر، ۱۳۵۴، شماره ۹، رویههای ۷۲۸ تا ۷۳۳
یاسنت لویی رابینو. «مازندران و استراباد»، ترجمه وحید مازندرانی. ص ۲۰۳.
Rabino de Borgomale, Les dynasties du Mazanderan, Londres, 1928
@rahaaaavard
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
✍️فرشید ابراهیمی
@rahaaaavard
یکی از فرمانرواییهای بومی و پایدار در شمال ایران (تبرستان) را میباید دودمان زرمهرشاهیان دانست که از فرمانروایی خسرو نخست (انوشیروان) تا سال ۷۸۵ فرمانروایی کردند. نخستین فرمانروای این سلسله، زرمهر کارن فرماندهی ساسانی از خاندان کارن بود. او همان سردار ساسانیست که زمانی کوتاه در ۴۸۳ میلادی مرزبان ارمنستان ساسانی بود.
بر پایهی یک سنت روایی، سوخرا، پدرِ زرمهرکه خود را از نسل کارن، فرزند کاوهی آهنگر میدانست در ۴۹۳ میلادی، به دست قباد یکم کشته شد؛ اگرچه قباد نیز خود در ۴۹۶ میلادی بدست بزرگان ساسانی (به جُرمِ پشتیبانی از مزدک) از تخت شاهی به زیر کشیده شد. پادشاه ساسانی اینبار با کمک زرمهر، تخت شاهی را بازپسمیگیرد. همچنین زرمهر به همراه برادرش که او نیز نامش کارن آمده، به خسرو انوشیروان (فرزند قباد) یاری دادند تا در برابر ترکها بجنگد. برای پاداش، به کارن سرزمین جنوب آمل و نیز پاژنام اسپهبد، و به زرمهر بخشهایی از تبرستان، بههمراه پاژنامهای مرزبان و مسمغان داده شد. به اینگونه فرمانرانیِ خاندان قارن (کارن) در تبرستان آغاز شد.
زرمهر در سال ۵۵۸ میلادی درگذشت.
بررسیها بهروشنی نشان میدهند که گسترهی قلمرو آغازین زرمهرشاهان پیرامون تمیشه بوده، اما فرمانروایان واپسین این دودمان در بخشهای گوناگونی از تبرستان سربرآوردند. برای نمونه آخرین فرمانروای این سلسله، مسمغان ولاش در میاندورود (مازندران) و ولاش دوم در ساری حکومت داشتند و شاخهای از این خاندان با نام مسمغان دماوند در ناحیهی دماوند و لاریجان مستقر بودند.۱ بنیانگذار مسمغان دماوند، مردانشاه دماوندی، خود از خاندان کارن بود.
خاور تبرستان همواره میان خاندان کارن، زرمهرشاهیان و مرزبان تمیشه بخش میشده است. در سال ۷۸۳ میلادی خاندان قارن در کنار باوندیان و زرمهرشاهیان و دیگر خاندانهای تبرستان، در روزی هماهنگ شده، بر عباسیان شوریدند. خاندانهای همبسته و جنگنده در شورش همگانی تبرستان عبارت بودند از : قارنوندیان، باوندیان، پادوسبانیان و زرمهرشاهیان. و همچنین اسپهبدان هر یک از خاندانها: سپهبد ونداد هرمز، وندا امید، اسپهبد شروین یکم، استندار شهریار یکم پادوسبانی و مسمغان دماوند بودند.
مردم تبرستان و رویان در این روز پادگانهای خلافت را گشودند و نظامیان تازی را به کشتند. تاریخنگاران از این روز به عنوان «روزی که طبرستان از عمال خلیفه تهی شد» یاد میکنند و از کشتهشدن ۲۰۰۰۰ نفر گزارش میدهند.
این همبستگی در سال ۷۸۵ میلادی با شکست رویارو شد و پس از این تاریخ نام زرمهرشاهیان در تاریخ ناپدید میشود.
پادشاهان زرمهرشاهی که همانند دیگر فرمانروایان شمال بر ریشههای ملی و ایرانی خود پای میفشردند به ترتیب عبارت بودند از : زرمهر (فرمانروایی: ۲۳ سال)، دازمهر (فرمانروایی: ۱۷ سال)، ولاش (فرمانروایی: ۲۵ سال)، مهر (فرمانروایی: ۲۰ سال)، آذرولاش (فرمانروایی: ۲۵ سال)، ولاش (فرمانروایی: ۸ سال) و مسمغان ولاش میاندورودی. ولاش در یک انتقام جویی بهدستِ سهراب اسپهبد باوندی کشته شد.
یادداشت :
1- Rabino de Borgomale, Les dynasties du Mazanderan, Londres, 1928
منابع :
نگاهی به سوخرائیان، چراغعلی اعظمی سنگسری، مجله گوهر، ۱۳۵۴، شماره ۹، رویههای ۷۲۸ تا ۷۳۳
یاسنت لویی رابینو. «مازندران و استراباد»، ترجمه وحید مازندرانی. ص ۲۰۳.
Rabino de Borgomale, Les dynasties du Mazanderan, Londres, 1928
@rahaaaavard
Telegram
رهآورد
☑️یادداشت کوتاه: شهریاران گمنام
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
@rahaaaavard
📜زرمهرشاهیان که بودند؟!
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد شمارهی ۴۲۷ - امرداد ۱۳۹۹
@rahaaaavard
👏3❤1
☑️ یادداشت کوتاه: برگی از تاریخ زنان
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
👍1🔥1
رهآورد
☑️ یادداشت کوتاه: برگی از تاریخ زنان ✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر 📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹ @rahaaaavard
☑️ یادداشت کوتاه: برگی از تاریخ زنان
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
اگرچه برابر با اسنادِ بهجامانده نخستین آموزشگاه دخترانه در ایران را میباید دبستان «دوشیزگان» دانست که در ۱۲۸۵ خورشیدی (یکسال پیشتر از مدرسهی ناموس) به وسیلهی بیبیخانم استرآبادی (وزیراُف) بنیادگذاری شد، اما تازشهای گوناگون به عملکرد این آموزشگاه که انگیزهی کوتاهی عمر آن شد، خود دستمایهای برای راهاندازی مدرسهای دیگر برای دختران گردید.
اگرچه برخوردهای خشونتآمیز، مدرسهی دوشیزگان را یکماه پس از راهاندازی به تعطیلی کشاند، اما پس از پیگیریهای بسیار سرانجام صنیعالدوله (وزیر معارف)، بنیادگذاری مدرسهی دخترانه را پذیرفت؛ مشروط بر اینکه مدرسه تنها ویژهی دختران ۴ تا ۶ سال باشد و واژهی دوشیزه نیز از روی سردر آن پاک شود.
هنگام تعطیلی مدرسهی دوشیزگان، بانو طوبی آزموده در فضای کمابیش باز پس از مشروطه، مدرسهای را در خانهی شخصی خود راهاندازی کرد! (۱۲۸۶ش)
طوبی آزموده (۱۳۱۵ - ۱۲۵۷ش) از نخستین پایهگذاران آموزشگاههای دخترانه در ایران، دختر میرزا حسن خان سرتیپ و همسر عبدالحسین میرپنج بود. او زیر نظر پدر و سپس همسرش، زبان و ادبیات فارسى، عربى و فرانسه را نزد آموزگاران آن روزگار فراگرفت.
مدرسهی دخترانهی ناموس در حقیقت خانهی شخصی آزموده در سنگلج و البته در نزدیکی خانهی شیخفضلالله نوری بود که پس از چندی به خیابان فرمانفرما جابهجا شد و سپس باردیگر به خیابان شاهپور و سنگلج بازگشت. امروزه بنای فرسودهی این مدرسه درست روبهروی پارک شهر برجای مانده است.
در برابر جامعهی آن روزگار که مدارس دخترانه را كانون تجددخواهى و بىحجابى در میان زنان و دختران مىدانستند، آزموده با رعایت همهی موازین و اصول مذهبی، توانست تا سى سال به كار مدرسه ادامه دهد. او از درآمد شهریهی دانشآموزان ثروتمند به دانشآموزان کمتوان مالی یاری مىرساند. برپایهی آماری که روزنامهی شکوفه در ۱۳۲۹ش به دست میدهد، ناموس دارای ۱۸۵ دانش آموز بوده که در برابرِ شهریهای که از خانوادههای دارا دریافت میکرده، امکان تحصیل۵۰ نفر را به صورت رایگان فراهم میکرده است.
مدرسهی ناموس پس از چندی چنان گسترش یافت که به چهرهی یکی از برترین و پیشرفتهترین آموزشگاههای متوسطهی تهران درآمد و تا پایان دورهی دبیرستان آموزش دختران را فراهم میکرد؛ بهگونهای که نخستین گروهِ دیپلمهی مدرسهی ناموس در ۱۳۰۷ خورشیدی فارغالتحصیل شدند. سری نخست دانشآموختگان این مدرسه بانوان توران آزموده، فخرعظمی ارغنون (فخر عادل خلعتبری)، روزنامهنگار و از سرایندگان نامدار ایران و مادر سیمین بهبهانی، بیبیخانم خلوتی، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی بودند.
آزموده افزون بر راهاندازی مدارس دختران، کلاسهای اکابر را نیز برای آموزش زنان بزرگسال برگزار کرد. مردانی که در این راه او را یاری کردند، چهرههایی چون سیدجوادخان سرتیپ، میرزاحسن خان رشدیه، نصیرالدوله و ادیبالدوله بودند.
آزموده که خود همسر برادر میرزا حسن خان رشدیه بود، به پاس جبران یاریها و راهنماییهای رشدیه در بنیادگذاری مدرسه، در نظامنامهی مدرسه چنین آورد که همیشه و تا هر زمان که مدرسهی ناموس پابرجاست، یکی از دختران خاندانِ رشدیه میتواند در آن آموزگار باشد.
او توانست در زمانی کوتاه شمار آموزشگاههای دخترانه را به شش دستگاه برساند و در سال ۱۲۹۳، هشت سال پس از راهاندازی نخستین مدرسه، ۳۴۷۴ دختر دانشآموز را جذب این مدرسهها کند.
پس از درگذشت طوبی آزموده در یکم مهرماه ۱۳۱۵ خورشیدی (۵۸ سالگی در تهران)، مدرسهی ناموس تا سالها به وسیلهی طوبی مشکوه نفیسی مدیریت شد و در سال ۱۳۱۹ به وزارت فرهنگ واگذار گردید. نام مدرسه نیز سالها پس از آن به دبیرستان شهناز دگرگون شد.
بیگمان اگر میرزا حسن خان رشدیه را بنیانگذار مدارس کنونی پسرانه دانستهاند، طوبی آزموده را نیز میباید بنیادگذار آموزشگاههای دخترانهی کنونی دانست.
@rahaaaavard
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
✍ فرشید ابراهیمی
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
اگرچه برابر با اسنادِ بهجامانده نخستین آموزشگاه دخترانه در ایران را میباید دبستان «دوشیزگان» دانست که در ۱۲۸۵ خورشیدی (یکسال پیشتر از مدرسهی ناموس) به وسیلهی بیبیخانم استرآبادی (وزیراُف) بنیادگذاری شد، اما تازشهای گوناگون به عملکرد این آموزشگاه که انگیزهی کوتاهی عمر آن شد، خود دستمایهای برای راهاندازی مدرسهای دیگر برای دختران گردید.
اگرچه برخوردهای خشونتآمیز، مدرسهی دوشیزگان را یکماه پس از راهاندازی به تعطیلی کشاند، اما پس از پیگیریهای بسیار سرانجام صنیعالدوله (وزیر معارف)، بنیادگذاری مدرسهی دخترانه را پذیرفت؛ مشروط بر اینکه مدرسه تنها ویژهی دختران ۴ تا ۶ سال باشد و واژهی دوشیزه نیز از روی سردر آن پاک شود.
هنگام تعطیلی مدرسهی دوشیزگان، بانو طوبی آزموده در فضای کمابیش باز پس از مشروطه، مدرسهای را در خانهی شخصی خود راهاندازی کرد! (۱۲۸۶ش)
طوبی آزموده (۱۳۱۵ - ۱۲۵۷ش) از نخستین پایهگذاران آموزشگاههای دخترانه در ایران، دختر میرزا حسن خان سرتیپ و همسر عبدالحسین میرپنج بود. او زیر نظر پدر و سپس همسرش، زبان و ادبیات فارسى، عربى و فرانسه را نزد آموزگاران آن روزگار فراگرفت.
مدرسهی دخترانهی ناموس در حقیقت خانهی شخصی آزموده در سنگلج و البته در نزدیکی خانهی شیخفضلالله نوری بود که پس از چندی به خیابان فرمانفرما جابهجا شد و سپس باردیگر به خیابان شاهپور و سنگلج بازگشت. امروزه بنای فرسودهی این مدرسه درست روبهروی پارک شهر برجای مانده است.
در برابر جامعهی آن روزگار که مدارس دخترانه را كانون تجددخواهى و بىحجابى در میان زنان و دختران مىدانستند، آزموده با رعایت همهی موازین و اصول مذهبی، توانست تا سى سال به كار مدرسه ادامه دهد. او از درآمد شهریهی دانشآموزان ثروتمند به دانشآموزان کمتوان مالی یاری مىرساند. برپایهی آماری که روزنامهی شکوفه در ۱۳۲۹ش به دست میدهد، ناموس دارای ۱۸۵ دانش آموز بوده که در برابرِ شهریهای که از خانوادههای دارا دریافت میکرده، امکان تحصیل۵۰ نفر را به صورت رایگان فراهم میکرده است.
مدرسهی ناموس پس از چندی چنان گسترش یافت که به چهرهی یکی از برترین و پیشرفتهترین آموزشگاههای متوسطهی تهران درآمد و تا پایان دورهی دبیرستان آموزش دختران را فراهم میکرد؛ بهگونهای که نخستین گروهِ دیپلمهی مدرسهی ناموس در ۱۳۰۷ خورشیدی فارغالتحصیل شدند. سری نخست دانشآموختگان این مدرسه بانوان توران آزموده، فخرعظمی ارغنون (فخر عادل خلعتبری)، روزنامهنگار و از سرایندگان نامدار ایران و مادر سیمین بهبهانی، بیبیخانم خلوتی، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی بودند.
آزموده افزون بر راهاندازی مدارس دختران، کلاسهای اکابر را نیز برای آموزش زنان بزرگسال برگزار کرد. مردانی که در این راه او را یاری کردند، چهرههایی چون سیدجوادخان سرتیپ، میرزاحسن خان رشدیه، نصیرالدوله و ادیبالدوله بودند.
آزموده که خود همسر برادر میرزا حسن خان رشدیه بود، به پاس جبران یاریها و راهنماییهای رشدیه در بنیادگذاری مدرسه، در نظامنامهی مدرسه چنین آورد که همیشه و تا هر زمان که مدرسهی ناموس پابرجاست، یکی از دختران خاندانِ رشدیه میتواند در آن آموزگار باشد.
او توانست در زمانی کوتاه شمار آموزشگاههای دخترانه را به شش دستگاه برساند و در سال ۱۲۹۳، هشت سال پس از راهاندازی نخستین مدرسه، ۳۴۷۴ دختر دانشآموز را جذب این مدرسهها کند.
پس از درگذشت طوبی آزموده در یکم مهرماه ۱۳۱۵ خورشیدی (۵۸ سالگی در تهران)، مدرسهی ناموس تا سالها به وسیلهی طوبی مشکوه نفیسی مدیریت شد و در سال ۱۳۱۹ به وزارت فرهنگ واگذار گردید. نام مدرسه نیز سالها پس از آن به دبیرستان شهناز دگرگون شد.
بیگمان اگر میرزا حسن خان رشدیه را بنیانگذار مدارس کنونی پسرانه دانستهاند، طوبی آزموده را نیز میباید بنیادگذار آموزشگاههای دخترانهی کنونی دانست.
@rahaaaavard
Telegram
رهآورد
☑️ یادداشت کوتاه: برگی از تاریخ زنان
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
✨ ناموس! نخستین مدرسهی دخترانهی ایران معاصر
📄 نشریهی ایرانشناسی امرداد، شمارهی ۴۳۱- آبان ۱۳۹۹
@rahaaaavard
👍1🔥1
