Telegram Web Link
*✔️رد ضرورت مکان برای هر موجود:*

💢متسلفه‌‌ گمان می‌ کنند که هر موجودی ناگزیر باید در مکانی باشد و بر اساس این تصور، وجود مکان را برای موجودیت الله تعالی لازم می‌دانند، گویا که اگر مکانی نباشد پس خدایی نیز موجود نیست(العیاذبالله). برای رد این شبهه و نشان‌ دادن بطلان آن، در ادامه حجتی بیان میکنم که متسلفه را ناچار می‌ کند یکی از دو احتمال را بپذیرند، و هر دو احتمال در نهایت ادعای این جماعت را باطل می‌ کند:

⁉️به متسلفه‌ی مجسمه که ادعا می‌ کنند هر موجودی نیازمند مکان است، می‌گوییم: این مکانی که آن را برای همه‌ی اشیا ضروری می‌ دانید، آیا خودش در مکانی دیگر هست یا نه؟

🔹️احتمال اول: مکان در مکانی دیگر نیست.

👈اگر بگویند: مکان خودش در مکان نیست، این همان ادعای ما أهل‌ السنة والجماعة(ماتریدیه و اشعریه)است که وجود چیزهایی خارج از مکان را ممکن می‌ دانیم. پس اصل استدلال متسلفه از اساس فرو می‌ ریزد.

🔹️احتمال دوم: مکان در مکانی دیگر است.

👈اگر بگویند: مکان در مکانی دیگر است، باز سؤال میکنیم: آن مکان دوم در کجاست؟ این سؤال ادامه پیدا می‌ کند و دو راه بیشتر ندارد:

🌱۱- تسلسل بی‌ پایان: مکان‌ ها پی‌ در پی ادامه یابند تا بی‌ نهایت. این محال عقلی است، چون تسلسل در علل و معلولات باطل است.

🌱۲- توقف و ایست در مکانی که خود در مکان نیست: یعنی سرانجام به مکانی برسیم که خودش در مکان دیگری نباشد. این همان چیزی است که ما می‌ گوییم: وجود چیزی که در مکان نیست. پس باز ادعای متسلفه نقض می‌ شود.

✅️لذا، هر دو احتمال به ابطال ادعای «وجوب مکان برای هر موجود» می‌ انجامد.

🔰جواب به توجیه ذهنی بودن مکان:

👈ممکن است متسلفه بگویند: مقصود ما از مکان، تنها یک تصور ذهنی است، نه چیزی در خارج. در این صورت سؤال می‌ کنیم:

⁉️اگر مکان فقط ذهنی باشد و در خارج حقیقتی نداشته باشد، پس اجسام خارجی نیز مکانی نخواهند داشت، و این نقض آشکار ادعای آنان است.

👌اگر مکان ذهنی، در خارج مصداقی حقیقی داشته باشد، باز همان برهان پیشین تکرار می‌ شود: یا باید در مکان دیگری باشد و تسلسل باطل به وجود آید، یا باید بی‌ نیاز از مکان باشد و سخن خودشان را نقض کند.

📌خلاصه؛ ادعای ضرورت مکان برای هر موجود، باطل است و ناگزیر به محالات می‌ انجامد. حقیقتی که تردیدی در آن نیست این است که وجود چیزهایی بیرون از مکان ممکن است و همین اعتقاد، عقیده‌ی أهل السنة والجماعة ماتریدیه و اشعریه است که الله تعالی را از نیاز به مخلوقات و محدودیت در مکان‌ منزه می‌ دانند.

🌸كان اللهُ ولم يكُنْ شيءٌ غيرُه. (البخاري ۳۰۲۰) الله تعالی بود و هیچ چیز جز او نبود.

✍️أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه

🗓 الجمعة - ١٩ ربیع الاول ١٤٤٧

🔽link telegram:

https://www.tg-me.com/ahnafdeoband

🔽link whatsapp:

https://whatsapp.com/channel/0029VaAJS8ECBtxCbSX5Vb1q
4
*خبر خوش برای اهل سنت و جماعت!*
پس از وقفه‌ای طولانی، سایت «راه حقیقت» دوباره راه‌ اندازی شد!
به آدرس: *www.rahehaqiqat.com*
از این پس می‌ توانید به راحتی و سریع‌ ترین شکل ممکن به آخرین مقالات و مطالب ناب دسترسی داشته باشید.
با امید به خدا، مسیر روشنگری و آگاهی با قوت ادامه دارد.
همراه باشید و به دوستانتان هم اطلاع دهید!

🌷 انجمن علمی تحقیقی راه حقیقت
15🥰1
*⚔️إبطال تلبیسات مجسمهٔ حلولیه(بخش چهارم)*

👌پس از آنکه رؤیت باری‌ تعالی را بدون احاطه، بدون جهت و بدون کیفیت از اقوال سلف و خلف اثبات کردیم، متسلف حلولی در جواب گفته است: اینان برای ما حجت نیستند! و در کمال جسارت، امام نووی رحمه‌ الله را به کفر متهم می‌ کند!

❗️جالب اینجاست که از امام أعظم ابوحنیفه رضی‌ الله عنه که به تصریح ائمه حدیث، شیخ سلف است گرفته تا ستون‌های اصلی اهل‌ السنة والجماعة همچون امام نووی، ابن‌ حجر، بیهقی و صدها امام دیگر رحمهم الله، همگی از دایره اهل‌ السنة خارج شمرده می‌شوند، و فقط مشتی تکفیری نو ظهور خود را اهل‌ السنة می‌گویند!

👈و این در حالی است که حتی ابن‌ عثیمین، یکی از سران متسلفه، اعتراف می‌ کند که ۹۵ درصد اهل‌ السنة والجماعة همان اشاعره و ماتریدیه‌ اند.

💢و عجیب تر این است که همین جماعت خود را اهل‌ الحدیث می‌ گویند تا دیگران را بفریبند، در حالی‌ که اهل‌ الحدیث حقیقی همان ائمه أهل السنة والجماعة اند که از اینان و منهجشان بیزار هستند.

🔰عقیده أهل‌‌ الحدیث درباره رؤیت باری‌ تعالی:

🌸الحافظ الكبير أَبو بكر الإسماعيلي الجرجاني (ت: ۳۷۱ هـ) در بیان عقیده أهل‌‌ الحديث فرموده‌اند:

✔️وَيَعْتَقِدُونَ جَوَازَ الرُّؤْيَةِ مِنَ الْعِبَادِ الْمُتَّقِينَ للهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي الْقِيَامَةِ دُونَ الدُّنْيَا...وَذَلِكَ مِنْ غَيْرِ اعْتِقَادِ التَّجْسِيمِ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا التَّحْدِيدِ لَهُ، وَلَكِنْ يَرَوْنَهُ جَلَّ وَعَزَّ بِأَعْيُنِهِمْ عَلَى مَا يَشَاءُ هُوَ بِلَا كَيْفٍ. (كِتَابُ اعْتِقَادِ أَهْلِ السُّنَّةِ أَوِ اعْتِقَادُ أَئِمَّةِ أَهْلِ الحَدِيثِ (ص: ۴۲-۴۳)، ط. دار ابن حزم)

🌱آنان معتقدند که رؤیت الله تعالی برای بندگان پرهیزکار در روز قیامت جایز است، نه در دنیا... و این رؤیت بدون اعتقاد به تجسیم برای الله عزوجل و بدون محدود ساختن اوست، بلکه او تعالی را با چشم‌ های خود می‌ بینند، همان‌ گونه که او بخواهد، بدون چگونگی و کیفیت.

🌸همچنین پیش از این فرموده‌اند:

✔️وَلَا يُعْتَقَدُ فِيهِ [=تَعَالَى] الْأَعْضَاءُ، وَالْجَوَارِحُ، وَلَا الطُّولُ، وَالْعَرْضُ، وَالْغِلَظُ، وَالدِّقَّةُ، وَنَحْوُ هَذَا مِمَّا يَكُونُ مِثْلُهُ فِي الْخَلْقِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، تَبَارَكَ وَجْهُ رَبِّنَا ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ. (كِتَابُ اعْتِقَادِ أَهْلِ السُّنَّةِ أَوِ اعْتِقَادُ أَئِمَّةِ أَهْلِ الحَدِيثِ (ص: ۳۷)، ط. دار ابن حزم)

🌱و برای او تعالی اعضا و جوارح، و طول و عرض، و ضخامت و نازکی، و مانند این‌ ها که در مخلوقات یافت می‌شود، به اعتقاد گرفته نمی‌ شود؛ زیرا هیچ چیز مانند او نیست. پروردگار ما، صاحب جلال و کرامت، منزه است.

🔔تنبیه: اینکه متسلف حلولی می‌گوید: فلان برای ما حجت است و فلان نیست، هیچ اهمیتی ندارد؛ زیرا ادعای أهل‌ البدعة و الضلالة برای کسی ارزش و اعتباری ندارد، بلکه اصل همان است که ائمهٔ أهل‌ السنة والجماعة فرموده‌اند.

✍️مجیب: أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه

🗓 شنبه - ٢٠ ربیع الاول ١٤٤٧

🔽link telegram:

https://www.tg-me.com/ahnafdeoband

🔽link whatsapp:

https://whatsapp.com/channel/0029VaAJS8ECBtxCbSX5Vb1q
4
🔶 وقتی جهال و نا اهلان، علم عقاید را قضاوت می کنند.

*سخن جاهلانه غیرمقلد:*
«ابومنصور جهمی -لعنه‌الله‌تعالی- می‌گوید: ایمان در خودش حد و مرزی دارد... و این‌گونه نیست که حشویه و اصحاب حدیث گفتند: همه‌ی طاعات، ایمان است.»
*پاسخ حنفی:*
ای مگس، عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست!
عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری...

ابومنصور ماتریدی رح یکی از ستون‌ های استوار عقیده اهل‌سنت و جماعت است.
ایشان ایمان را به‌گونه‌ ای تعریف کرده که ریشه در دل و تصدیق قلب دارد، نه در ظاهرگرایی خشک.
ایشان هرگز طاعات و اعمال نیک را از ایمان جدا ندانسته، بلکه آن را ثمره و شاخه‌ های ایمان می‌ داند، نه اصل آن.

📌 خلط نام ایشان با «جهمیه» یکی از دروغ‌های بزرگ و ناشی از جهل عمیق است. جهمیه فرقه‌ای است منحرف که توسط علمای اهل‌سنت طرد شده‌اند. نسبت دادن چنین فرقه‌ ای به امام ماتریدی، بیشتر نشان از عمق بی‌ سوادی و یا مأموریت دشمنانه نویسنده دارد.

اینان کسانی‌ اند که بدون درک اصول دین، فضای مجازی را جولانگاه جعل و تحریف کرده‌اند. نه علمی دارند، نه نسبتی با علما، نه سابقه‌ ای در خدمت به اسلام؛ جز فحاشی، تفرقه و تخریب هیچ هنر دیگری ندارند.
👌🏼 *لعنت فرستادن بر علما،* نشانه‌ی استیصال و حقد است، نه شجاعت علمی. این رفتارها دقیقاً همان چیزی است که دشمنان اسلام می‌ خواهند: حمله به نمادهای عقیده‌ی اهل‌ سنت، تخریب شخصیت بزرگان، و جدا کردن عوام از علما.

*این تفکیک عمیق و حکیمانه بین اصل ایمان و لوازم و ثمرات آن، یکی از شاخصه‌ های عقل‌ گرایانه و قرآنی در منهج امام ماتریدی و علمای اهل سنت و جماعت است؛* نه برداشت سطحی و ظاهرگرایانه‌ای که ایمان را در نماز و روزه خلاصه می‌کند و با ترک یک عمل، مؤمن را تکفیر می‌ نماید!

⚠️ چنین نگاه‌ های ظاهری، همان چیزی‌ است که خوارج در صدر اسلام با آن مسلمانان را کافر خواندند و امروز هم نوخوارج با همین نگاه، به تکفیر و افساد مشغول‌ اند.

✊🏼 *پس ایمان از نگاه امام ماتریدی، امام اعظم رح و دیگر علمای اهل سنت حقیقتی است ریشه‌ دار در قلب، نه مجموعه‌ای از حرکات بدنی و این فهم، با قرآن، سنت و عقل سلیم کاملاً هماهنگ است.*

*دیدگاه استوار امام ماتریدی:*
در تفسیر آیه ۶ سوره تحریم، امام ابومنصور ماتریدی رح به روشنی بیان می‌ فرمایند که خطاب الهی در آیات «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ناظر بر ایمان قلبی و باطنی است، نه صرف اعمال ظاهری.
این تعبیرات قرآنی به‌ وضوح می‌ رساند که *ایمان ریشه‌ای در قلب و تصدیق درونی دارد* و صرف انجام طاعات و اعمال نیک، تعریف کامل ایمان نیست؛ بلکه این اعمال، ثمره ایمان و نشانه آن‌ اند، نه جزء ذات آن.

برخلاف نظر گروه‌های ظاهربین و تنگ‌نظر که ایمان را مساوی با مجموعه‌ای از افعال و عبادات می‌ دانند.
امام ماتریدی تأکید دارد که اگر ایمان را با اعمال مساوی بدانیم، با ترک کوچک‌ترین عمل، باید بگوییم ایمان شخص ناقص یا زائل شده است و این خود تناقضی بزرگ و بی‌اساس است.

📍 حقیقت این است که:
*نقص در اعمال، نقص در قوت ایمان است، نه در اصل ایمان.*
ایمان، تصدیق قلبی است که ریشه در یقین دارد و یقین، با ترک یک عمل مستحب یا حتی واجب، از قلب مؤمن بیرون نمی‌رود، هرچند مرتکب گناه شود.

✳️ دیدگاه ریشه‌دار امام اعظم ابوحنیفه رح درباره ایمان:

در کتاب گران‌ سنگ *الفقه الاکبر* با شرح *ملا علی قاری*، امام ابوحنیفه رحمه‌الله با دقتی کم‌ نظیر، *حقیقت ایمان* را این‌ گونه تبیین می‌فرماید:

«وَالْإيمَانُ هُوَ الْإقْرَارُ وَالتَّصْدِيقُ، وَإيمَانُ أَهْلِ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ لا يَزِيدُ وَلا يَنقُصُ (أي مِنْ جِهَةِ الْمُؤْمَنِ بِهِ وَيَزِيدُ وَيَنقُصُ مِنْ جِهَةِ الْيَقِينِ وَالتَّصْدِيقِ)، وَالْمُؤْمِنُونَ مُسْتَوُونَ فِي الإيمَانِ وَالتَّوْحِيدِ مُتَفَاضِلُونَ فِي الْأَعْمَالِ»
ترجمه: ایمان عبارت است از اقرار ‹با زبان› و تصدیق ‹باقلب› و(دراصل) ایمان اهل آسمان و زمين از حیث مؤمَن به،  كم وزیادنمي شود، ولی از لحاظ یقين و تصدیق كم و زیاد می شود، و همه ی مؤمنان در ایمان وتوحيد ‹باهم› برابر اند، اما در عمل (بر یكدیگر) فضيلت وبرتری دارند.

طبق تصریح ایشان:
ایمان نه زیاد می‌ شود و نه کم زیرا ایمان، حقیقتی مطلق و قطعی است که بر یقین مبتنی است و هر گونه تغییر در آن، به معنای ورود به کفر یا خروج از آن خواهد بود.
*افزایش و کاهش ایمان، فقط در درجه‌ی یقین و قوت تصدیق قلبی ممکن است، نه در اصل ایمان.*
👌🏼 از دیدگاه امام اعظم رح *همه مؤمنان در اصل ایمان و توحید مساوی‌اند،* اما در *اعمال، تقوی، و اطاعت،* دارای مراتب‌اند و تفاوت دارند.

📌 این بیان، تیر خلاصی‌ ست بر باور ناصحیح غیرمقلدان است که ایمان را تابع اعمال می‌دانند و با کم‌ ترین لغزشی در ظاهر، حکم به کفر می‌ دهند یا مؤمن را فاسق‌ العقیده می‌خوانند!
2
🛑 *خطای فاحش غیرمقلدان:*
غیرمقلدان جاهل با نادیده گرفتن اصول قطعی ایمانی، *اعمال را جزء ذات ایمان* دانسته و هر ترک عملی را دلیلی بر نقصان ایمان و حتی خروج از آن می‌ پندارند! این همان عقیده خوارج است که بزرگان اسلام آن را بارها و بارها مردود دانسته‌اند.
✊🏼 *امام ابوحنیفه* با رد صریح این دیدگاه، می‌فرماید:
«چگونه ممکن است شخصی در یک زمان هم مؤمن باشد و هم کافر؟» این جمله، پاسخی کوبنده به کسانی است که ایمان را ناپایدار و وابسته به ظاهر می‌دانند. ایمان، مادامی که تصدیق قلبی و اقرار زبانی برقرار باشد، *ثابت و محفوظ است،* هرچند عمل دچار نقصان گردد.

📖 تأیید این معنا از آیات قرآن کریم:
- «*أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا*» (الأنفال: 40)
- «*أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا*» (النساء: 151)
یعنی ایمان و کفر، حقیقت‌ هایی قطعی هستند که نه قابل تزلزل‌اند و نه در معرض بازیچه‌ی ظاهرگرایی.

✳️ دیدگاه امام طحاوی و امام شافعی رحمهم ا‌لله درباره حقیقت ایمان:

پس از آنکه امام ابوحنیفه رح به‌ روشنی جایگاه ایمان را به‌عنوان تصدیق قلبی و اقرار زبانی تبیین فرمودند، *دیگر ائمه بزرگ اهل سنت* نیز همین دیدگاه را با بیانی رسا و مستدل تأیید نموده‌اند.

*امام طحاوی رح* در *العقیدة الطحاویة* می‌فرماید:
*«الإيمان واحد وأهله في أصله سواء، والتفاضل بينهم بالخشيّة والتقوى ومخالفة الهوى وملازمة الأولی.»*

یعنی: *ایمان حقیقتی واحد است و همه اهل آن در اصل ایمان با هم برابرند؛ برتری آن‌ها در میزان تقوا، ترس از خدا، مخالفت با هوای نفس و پایبندی به راه هدایت است.*

🟩 این بیان روشن، تیر خلاص است بر پندار باطل لامذهبان که *اعمال را جزو ذات ایمان* می‌ دانند و با اندک لغزشی، مؤمن را فاسق‌ العقیده یا خارج از دایره ایمان می‌ پندارند.

*امام شافعی رح نیز در کتاب الفقه الأكبر لامام المعظم الشافعی/28* با صراحت بیان می‌کند که: «الإيمان معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان... للإيمان أصل وفرع: فأصله ما إذا تركه العبد كفر... وفرعه ما إذا تركه العبد لم يكفر، ولكن يعصي...»

🔹 خلاصه‌ی بیان ایشان آن است که:
- ایمان دارای *اصل* و *فرع* است.
- *اصل ایمان* همان معرفت قلبی، تصدیق و اعتقاد به اصول است؛ و ترک آن کفر است.
*فروع ایمان* مانند نماز و روزه و اعمال صالح‌اند؛ ترک آن‌ها گناه است، اما باعث خروج از ایمان نمی‌ شود.
- *افزایش و کاهش تنها در فروع ایمان* معنا دارد، نه در اصل آن؛ زیرا اگر در اصل ایمان نقصان وارد شود، نتیجه‌اش کفر خواهد بود.

نتیجه نهایی:
🔸 *اعمال ظاهری، جزو ذات و حقیقت ایمان نیستند، بلکه مکمل و شاخه‌ های آنند.*
🔸 تغییر در اعمال، به قوت یا ضعف ایمان منجر می‌ شود، نه به خروج یا ورود به آن.
🔸 همه مؤمنان در اصل ایمان برابرند؛ تفاوت آنان در تقوی، اعمال صالح و التزام عملی به دین است، نه در میزان ایمان.

📌 بنابراین، *هرکس اعمال را جزء ذات ایمان بداند و ترک آن‌ها را دلیل خروج از ایمان بشمارد، یا ناآگاه از اصول عقیده اهل سنت است، یا دانسته در پی تخریب وحدت مسلمانان و ترویج تفکرات خوارج‌ مآبانه است.*
✍️ کتبه ؛ خالد حنفی
www.rahehaqiqat.com
واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/KZpPT7M65DxE5EBt2UBGZR?mode=ems_copy_c
⚜️ انجمن علمی تحقیقی راه حقیقت
3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ_جدید

#رد_فتنه_سلفیت

قسمت اول


مولانا رحیم‌الله حقانی تقبله‌الله

موضوع: آیا خداوند متعال بر عرش است؟
سه وجه کفر کسانی که قایل به مکان بودن عرش برای خداوند هستند.
www.tg-me.com/rahehaqiqat_groop
3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ_جدید

#رد_فتنه_سلفیت

قسمت دوم


مولانا رحیم‌الله حقانی تقبله‌الله

موضوع: آیا خداوند متعال بر عرش است؟
سه وجه کفر کسانی که قایل به مکان بودن عرش برای خداوند هستند.
www.tg-me.com/rahehaqiqat_groop
3
*⚔️إبطال تلبیسات مجسمهٔ حلولیه(بخش پنجم)*

✔️متسلف حلولی برای اینکه کم نیاورد و وانمود کند جوابی دارد، افتضاحاتی به‌ بار آورده که بدون شک خودش هم متوجه نیست. در ادامه به تک‌ تک آن‌ ها جواب خواهم داد تا میزان فهم و سطح علم این جماعت برای همگان آشکار شود.

🔸️ادعای متسلف حلولی:

❗️دیوبندی گفته از نگاه متسلفه‌ی حشویه الله نیازمند مکان است اما این تهمت است.

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌هرگز این تهمت نیست؛ بلکه واقعیتی است که خود متسلفه‌ی مجسمه گرفتار آنند. وقتی برای الله تعالی جهت و مکان اثبات می‌ کنند و می‌ گویند وجود الله بدون مکان متصور نیست در حقیقت هر چند خودشان ندانند الله تعالی را محتاج به مکان کرده اند. پس مشکل در نا آگاهی‌ این جماعت است، نه در نسبت دادن این عقیده به اینان.

🔸️ادعای متسلف حلولی:

❗️ارتباط بین الله و مفهوم مکان یک رابطه نسبی و اعتباری است مثال: اتومبیل سمت راست موتور است. هیچ نیازمندی وجود ندارد.

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌مکان دو معنای متمایز دارد که متسلفه‌ی مجسمه آن‌ ها را هم‌ نام و یکی جلوه دادند.

🌱الف: به‌ معنای موجود وضعی، مکانی؛ ظرف وجودی مستقل

🌱ب: مکان به‌ معنای نسبت، پیکربندی بین دو موجود

✔️ردیه‌ی بنده (برهان تسلسل یا الزام خصم که در پست رد ضرورت مکان برای هر موجود بیان کردم) دقیقا بر ضد معنای (الف) بود: اگر همه‌ چیز دارای مکان یا ظرف باشند، آن مکان خودش در چه مکانی است؟ که هم تسلسل و هم توقف به مکان آخر موجب بطلان منهج متسلفه‌ی حشویه است.

❗️که متسلف حلولی از شدت پریشانی بدون اینکه بفهمد در جواب گفته است: مکان یعنی نسبت/اعتباری (ب)

👈این جابجایی معنایی است یعنی طفره رفتن از مسئله‌ی اصلی. اگر شما متسلفه‌ی مجسمه مسئله را با معنای (ب) جواب بدهید، باید نشان دهید که همین معنای (ب) چگونه مشکل اصلی را رفع و دفع می‌کند؛ فقط گفتن این یک نسبت است کافی نیست.

📌متسلفه‌ی حشویه یا باید بپذیرند که مکان در معنای (الف) یک واقعیت است که تسلسل برقرار می‌ شود یا باید نشان دهند که این واقعیت متوقف می‌ شود که آن‌ هم مستلزم موجود غیر مکانی است یا اینکه مکان صرفا رابطه است (ب) که در این صورت باید ثابت کنند چنین رابطه‌ای چطور می‌ تواند درباره‌ی ذات الله تعالی به کار رود بدون اینکه او را جزو همان دستگاه مخلوقات کند. (که تا قبل قیامت توان اثبات چنین چیزی براشون نیست مگر خیال باطلی که خود دارند)

🔸️ادعای متسلف حلولی:

❗️اگر مکان فقط نسبت، اعتباری باشد، این به معنی نفی وجود اجسام نیست مثل عشق، ازدواج؛ لذا ادعای دیوبندی غلط است.

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌درست است که رابطه‌ی انتزاعی، اعتباری مثل عشق یا ازدواج وجود را نفی نمی‌ کند؛ اما دو نکته‌ی مهم وجود دارد:

🌱۱- روابطی مثل عشق یا ازدواج بین مخلوقات ازلیا موجود برقرار می‌شوند و خود رابطه بر بستر وجود این مخلوقات مفهوم دارد. یعنی رابطه متوقف است بر وجود دو طرف.

🌱۲- اگر مکان را دقیقا همانطور تعریف کنیم یعنی مجموعه‌ ای از نسبت‌ ها که فقط بین مخلوقات مادی برقرار است، آنگاه نمی‌ توانیم همان نسبت را به الله تعالی نسبت دهیم مگر آنکه یا الف: الله تعالی را هم در سلسله‌ی مخلوقات قرار دهیم که کفر است. یا ب: بالا بودن را به یک معنای دیگر (تاویل) بگیریم.

📌پس مثال‌ هایی که متسلف حلولی زده، هیچ کمکی به روشن کردن معنای حقیقی الله فوق العرش نکرده، چون سوال اصلی این است که آیا الله تعالی مثل مخلوقات به مکان محدود است یا نه؟ اگر بگوید الله تعالی مانند مخلوقات محدود به مکان نیست، یعنی اصل سؤال را پذیرفته‌ و اعتراف کرده‌ که مثال هایش هیچ ارزشی ندارند. یعنی الله تعالی پاک و خارج از مکان و جهت است و اگر بگوید بله پس کفر گفته است.

🔸️ادعای متسلف حلولی:

❗️اگر گفته شود مکان عینی است، آن مکان هم به مکان نیاز دارد؛ دیوبندی این را از ما دزدیده‌ و این ثابت می‌ کند مکان انتزاعی است.

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌متسلف حلولی دو ادعای متعارض هم‌ زمان به کار می‌ برد: الف: مکان فقط نسبی، اعتباری است، و ب: اگر مکان عینی باشد پس تسلسل هست. اما اگر او واقعا می‌ پذیرد که تسلسل مکان یک اشکال است، چه دلیلی دارد که بگوید این نشان می‌ دهد مکان انتزاعی است؟ اگر او با یک قیاس نشان دهد که تنها راه فرار از تسلسل، اثبات وجود چیزی خارج از مکان است، آن وقت ناچار است همان نتیجه‌ای را که در ردیه‌ی بنده است بپذیرد (یعنی وجود یک موجود غیر مکانی ممکن و لازم است).

👈اینکه گفته دزدیده‌ای صرفا ریتریک است، اگر تسلسل موجب محال است، نتیجه‌ی درست این است که یا قائل به چیز غیر مکانی شوی یا قائل شوی که قاعده «هر چیز دارای مکان است» غلط است. که متسلفه‌ی حشویه نه قاعده ساختگی خود را کنار می‌ گذارند نه موجود بدون مکانی را می‌ پذیرند؛ فقط مسئله را عوض کرده و سر خود را کلاه می‌ گذارند.

🔸️ادعای متسلف حلولی:
1
❗️اگر مکان صرفا ذهنی باشد، این به این معنی نیست که اجسام خارجی وجود ندارند (مثال کوه و ابر)

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌اگر مکان را صرفاً یک مفهوم قرار دادی ذهنی بدانیم آن وقت چطور می‌ توان مکان را به‌ عنوان یک واقعیت عینی که درباره‌ی مخلوقات صدق می‌کند به‌ کار برد؟ اگر مفهوم محلی صرفا قراردادی، زبانی است، پس ابر روی کوه است معناش این است که ما قرارداداً چنین نسبتی را بیان می‌ کنیم، نه اینکه یک وضعیت خارجی مستقل را توصیف می‌ کنیم. حالا ممکنه مورد قبول شما باشد اما دو پیامد دارد:

🌱۱- اگر مکان صرفا قراردادی، زبانی است، آن وقت الله فوق العرش به‌ صورتی که درباره‌ی مخلوقات می‌ گوییم بی‌ محتوا می‌ شود؛ یا باید جنس جمله را تغییر دهیم یعنی تأویل (از توصیف موجودیت به بیان مقام و منزلت) یا باید تفویض کنیم (یعنی معنی را به الله تعالی واگذار کنیم).

🌱۲- اگر مکان قراردادی است ولی ما همچنان به کار بردن همان لفظ درباره‌‌ی الله ادامه دهیم، باید صریحاً توضیح دهیم چه معنایی از فوق دارد و اکثر مواقع همانطور که بالاتر گفتیم، آن معنا دیگر مکانی نیست بلکه تشبیهی، استعاری، مرتبتی است.

🔰توضیح بیشتر:

👈فرض الف: مکان صرفا میان مخلوقات است.

👈فرض ب: الله فوق العرش باید معنی‌ پذیر باشد به همان معنای مکان که درباره مخلوقات به کار می رود.

⤴️از الف و ب نتیجه گیری می‌ شود: الله تعالی یکی از اعضای آن مجموعه‌ی مخلوقات است و لذا وابسته به مخلوقات است (تناقض با توحید و صمدیت الله تعالی)

✔️لذا الف و ب با هم سازگار نیستند؛ ناچار یکی باید کنار گذاشته شود: یا مکان فقط برای مخلوقات است (و در این صورت فوق نسبت به الله تعالی معنای متفاوتی می‌ گیرد) یا فوق درباره‌ی الله تعالی هم همان معنا را دارد (و آن وقت الله تعالی در چارچوب مخلوقات قرار می‌ گیرد که کفر است).

🔰و همچنین متسلفه‌ی حشویه برای اجتناب از تناقض باید صریح یکی از این سه راه را بپذیرند:

👈۱- مکان فقط درباره‌ی مخلوقات معنی دارد الله فوق العرش به‌ معنای علو حسی و مکانی نیست بلکه مراد علو حکمی است یعنی لفظ فوق محمولی دیگر دارد و نباید به عنوان مکان و علو حسی گفته شود.

👈۲- یا بپذیرند که مکان یک واقعیت متعالی است که شامل تکوین الهی هم می‌ شود یعنی مکان یک چیز است نه صرفا نسبت؛ در این صورت باید جواب تسلسل را بدهند (مکانِ مکانِ مکان...) یا وجود یک موجود غیر مکانی را بپذیرند.

👈۳- یا به طور صریح تفویض کنند: معنا را به الله تعالی واگذار می‌ کنیم.

📌اما متسلفه‌ی حشویه به صراحت هیچ‌ یک از این سه راه را انتخاب نمی‌ کنند؛ و سرگردان در عقیده باطل خود هستند.

🔸️ادعای متسلف حلولی:

❗️وقتی می‌ گوییم خدا بالای عرش است این صرفا یک نسبت است. مثل ابر که بر کوه است: چه کوه باشد چه نباشد، ابر سر جایش هست؛ پس ابر به کوه نیاز ندارد. خدا هم بالای عرش است ولی نیازمند عرش نیست.

🔹️جواب متصلب دیوبندی:

👌ابر و کوه هر دو جسم مادی و در یک نظام مکانی قرار دارند. بالا و پایین آن‌ ها تابع قوانین مکان و جهت است. اما وقتی بحث از الله تعالی می‌ کنیم، سخن بر سر این است که آیا اصلا «بالا و پایین» (جهت مکانی) بر الله تعالی صادق است یا نه. قیاس ابر و کوه فقط وقتی درست است که الله تعالی هم در چار چوب مادی مکان باشد، که همان تجسیم و تکییف است.

❗️متسلف حلولی گفته نسبت است، نه نیاز. اما فراموش کرده که هر نسبتی (بالا، پایین، راست، چپ) درون مکان و زمان معنا دارد.

👈اگر چیزی از جنس مکان نباشد، اصلا نمی‌شود گفت بالا یا پایین آن نسبت به چیزی دیگر چیست.

📌پس همینکه متسلفه‌ی حشویه می‌گویند بالای عرش(یعنی جهت حسی) دارند الله را در چارچوب مکان داخل می‌ کنند، ولو بگویند نیاز ندارد. این دقیقا همان تشبیه است که أهل حق از آن تبری می‌ جویند.

❗️متسلف حلولی گفته است: ابر چه کوه باشد چه نباشد، در جای خود باقی است.

💢اشکال: اگر کوه نباشد، دیگر نمی‌ توان گفت ابر بالای کوه است. چون کوهی نیست تا نسبت سنجیده شود. در این صورت، ابر بالای کوه است بی‌ معنا می‌شود. پس مثالش خودش را نقض می‌کند. در نتیجه اگر عرش برداشته شود، دیگر نمی‌ توان گفت الله بالای عرش است. یعنی جمله بی‌ معناست و وابسته به وجود عرش است، ولو متسلفه‌ی مجسمه بگویند نیاز وجودی ندارد.

🔰توضیح بیشتر:

🌱بله، ابر برای بودنش به کوه نیاز ندارد؛ ولی بیان موقعیت ابر به نسبت کوه نیازمند وجود کوه است. به همین قیاس، اگر بگویید الله تعالی بالای عرش است(در جهت حسی و مکان) این جمله فقط وقتی معنا دارد که عرش موجود باشد. پس در حقیقت، معنای این جمله مقید و وابسته به مخلوقی به نام عرش است. این دقیقاً همان چیزی است که ما اشاعره و ماتریدیه رد می‌کنیم: نسبت دادن الله تعالی به مخلوقات از حیث مکان و جهت.

✍️مجیب: أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه

🗓 شنبه - ٢٠ ربیع الاول ١٤٤٧

🔽link telegram:

https://www.tg-me.com/ahnafdeoband
1
❗️پاسخ به ادعای غیرمقلدراجع به تعریف ایمان در نگاه امام‌ شافعی و ابوحنیفه رحمهم‌الله

شخصی بی‌نصیب از ادب و علم، با نام جعلی «العروة الوثقی»، در مقام دفاع از همفکران بی‌ ریشه‌اش در تعریف ایمان، دست به توهین‌ های سخیف نسبت به امام اعظم و پیشوای ائمه زده و در اقدامی نابخردانه، *امام اعظم ابوحنیفه رحمه‌الله را به شذوذ در عقیده متهم ساخته است.*

این شخص با کمال وقاحت و بی ادبی:
عقیده احناف را کنار عقاید خوارج قرار داده،
سخنان ناپخته خود را به "اجماع" نسبت داده،
عقیده امام اعظم رح را رد کرده و ایشان را متهم به شذوذ کرده
امام‌شافعی و ابن تیمیه را هم ردیف خود خوانده ؛
در حالیکه:
امام اعظم ابوحنیفه از *ستون‌ های اصلی عقیده اهل سنت و جماعت* بوده و مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت بدون درک صحیح از آرای ایشان، قابل فهم نیست.

سخنان این شخص نه تنها از دایره علم خارج، بلکه خالی از انصاف، فهم متنی و تاریخی است و صرفاً تکرار طوطی‌ وار حرف‌های شبیه‌ سلفیون معاصر است که با ظاهر دین، تیشه به ریشه دین می‌ زنند.

🔹 *اولاً:* این استدلال که امام ابوحنیفه رح "بر اجماع سلف شذوذ کرده است" کاملاً نادرست و فاقد پایه علمی است.

*امام ابوحنیفه در مباحث عقاید، قول بسیار دقیقی ارائه می‌دهند:*
او تصریح می‌کند که ایمان عبارت است از *اقرار با زبان و تصدیق قلبی* و نه اینکه عمل به عنوان "جزء ذات ایمان" باشد، بلکه *عمل از لوازم و ثمرات ایمان* است.

🔸 این قول نه تنها شذوذ نیست، بلکه در طول قرون، عقیده اهل سنت و جماعت و موافق با قرآن و حدیث است.

🔹 *ثانیاً:* جمله امام شافعی رح که فرمود:
*"الإيمان معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان..."*
در ادامه‌ اش صریحاً توضیح داده است که *ایمان دارای "اصل" و "فرع" است.*
- اصل: اگر ترک شود، کفر است.
- فرع: اگر ترک شود، *گناه است، نه کفر.*

بنابراین، امام شافعی هم *میان اصل ایمان و لوازم آن تمایز قائل شده است*و صراحتاً فرموده:
*"الزيادة والنقصان إنما يحصل على هذه الطريقة في فروع الإيمان، لا في أصله."*
یعنی: *زیاد و کم شدن، در فروع ایمان رخ می‌دهد، نه در اصل ایمان.*

👌🏼در نتیجه؛ کلام امام شافعی رح نه تنها مخالف احناف نیست، بلکه کاملاً هم‌ سو است و این دقیقاً همان تفکیکی‌ ست که احناف می‌گویند:
- *اصل ایمان* همان تصدیق، اقرار و اعتقاد است که اگر ترک شود، انسان کافر می‌ شود.
- *فروع ایمان* همان اعمالی است که ترکشان باعث فسق است نه کفر.

*پس امام شافعی رح عمل را از اجزای تعریف ایمان نمی‌ داند*، بلکه آن را فرع ایمان می‌داند، که اگر ترک شود گناه است نه کفر.
و *این دقیقاً مطابق عقیده احناف است* که ایمان به خودی خود تجزیه‌ پذیر نیست، اما اعمال و طاعات، کمال آن را تشکیل می‌دهند.

🔹 *ثالثاً:* در تاریخ فقه و عقاید، هرگز "اجماع قطعی" بر تعریف عمل به‌ عنوان جزء ذات ایمان وجود نداشته، بلکه سه دیدگاه در میان اهل سنت وجود داشته است:
1. ایمان = تصدیق قلب + اقرار زبان + عمل جوارح
2. ایمان = تصدیق قلب + اقرار زبان *(نظر احناف)*
3. ایمان = تصدیق قلبی صرف

قول احناف یکی از اقوال معتبر و مورد پذیرش قرون اولیه است و از سوی بسیاری از علما تأیید شده، نه آنکه شذوذ باشد.

❗️شما می‌ گویید: «اگر کسی بگوید اختلاف امام ابوحنیفه با سلف اختلاف لفظی بوده...»
🔹 بله، این دقیقاً همان حرفی‌ ست که *بزرگان اهل سنت، از جمله ابن تیمیه، ذهبی، ابن حجر، نووی و دیگران* تصریح کرده‌اند که: «اختلاف در تعریف ایمان بین سلف، در بسیاری موارد لفظی‌ است نه واقعی.»
و این را *اهل علم* می‌فهمند، نه عوام نادانی چون شما.

🔶رابعأ: شما از یک‌ سو ادعای اجماع می‌ کنید، در حالیکه *خود امام شافعی، مالک، احمد، و ابوحنیفه* هر کدام اصطلاح خاص خود را در تعریف ایمان دارند.
⁉️ پس چگونه ممکن است اجماع باشد و چهار امام مجتهد در اصول آن اختلاف کرده باشند؟!

🔚 *نتیجه اول:*
ادعای شما درباره مخالفت امام ابوحنیفه با اجماع، *یا از جهل به اختلاف اصطلاحات است یا از مغالطه عامدانه*.

🔶 *خامساً: سخن ابن تیمیه علیه مرجئه است، نه علیه احناف*

ابن تیمیه در "الإيمان الأوسط" درباره مرجئه‌ای سخن می‌گوید که می‌گویند:
«ایمان مطلقاً زیاد و کم نمی‌شود و اعمال هیچ تأثیری در ایمان ندارد.»

⚠️ اما احناف صراحتاً می‌ گویند:
«ایمان از جهت یقین و کمال، زیاد و کم می‌ شود، و اعمال در کمال و آثار ایمان نقش دارند.»

📚 حتی خود ابن تیمیه نیز در جای دیگر می‌ پذیرد که در برخی اقوال، تفاوت اصطلاحی وجود دارد و *در حقیقت، اختلاف لفظی بیشتر از اختلاف محتوایی‌ ست.*

🔚 *نتیجه دوم:*
⛔️ تلاش برای بد جلوه دادن امام ابوحنیفه و امام ماتریدیه، با چسباندن آن‌ ها به مرجئه یا خوارج، نشان‌ دهنده یا *جهل عمیق به علم کلام* است یا *غرض‌ ورزی آشکار.*
3
☝🏼 *وانگهی؛ قیاس ناروا بین احناف و مرجئه*
غیرمقلدان بار دیگر با تحریف مفاهیم، سعی دارند میان *احناف و مرجئه* مساوات برقرار کنند، در حالی‌که تفاوت میان این دو، هم از نظر محتوا و هم از نظر مبنا کاملاً روشن است:

*مرجئه می‌گفتند:* *ایمان فقط تصدیق قلبی است و اعمال مطلقاً در هیچ سطحی دخیل نیستند، نه در کمال و نه در حقیقت.*
👌🏼 اما *احناف (ماتریدیه)* می‌گویند:
- ایمان حقیقتی قلبی و تصدیق است،
- *اعمال از لوازم ایمان و مکمل آن‌ اند، نه جزء تعریف ذات آن.*
- ایمان *زیاد و کم نمی‌ شود از جهت مؤمن به، اما از جهت یقین و کمال، تغییرپذیر است.*

📌 بنابراین تشبیه احناف به مرجئه، *قیاس مع الفارق* و ناشی از *ناآگاهی از تفصیل علمی* اقوال است.

🔚 *نتیجه‌گیری نهایی:*
غیرمقلد مدعی، در تلاش برای ردّ عقیده احناف و امام ابوحنیفه رح ، به سخنان علمایی مانند امام شافعی و ابن تیمیه استناد کرده، اما از آن‌ها *برداشت‌ های سطحی و تحریف‌شده* ارائه داده است، در حالیکه امام شافعی رح، ایمان را دارای *اصل و فرع* می‌ داند؛ که این دقیقاً همان تفکیکی‌ ست که احناف نیز قائل به آن‌ اند.

ابن تیمیه نیز مرجئه را به خاطر خروج اعمال از ایمان نقد می‌کند؛ اما احناف هیچ‌ گاه منکر نقش اعمال در کمال ایمان و اثرات دنیوی و اخروی آن نبوده‌ اند.

تفاوت خوارج و اهل سنت دقیقاً در همین‌ جاست که *خوارج اعمال را شرط ایمان می‌ دانند و با ترک آن حکم به کفر می‌ دهند*؛ در حالیکه احناف ترک عمل را موجب *نقص کمال ایمان و استحقاق عذاب* می‌ دانند، نه کفر.
و اینکه غیرمقلدی که با ادبیاتی تحقیرآمیز به سراغ کلام بزرگان آمده، *نه علم اصول دارد، نه فقه مذاهب را می‌شناسد و نه فهم کلامی دارد.*

👌🏼اینکه کسی چند عبارت عربی را از اینترنت کپی کرده و بدون فهم منظومه فکری علما، آنها را تکه‌ تکه در فضای مجازی رها می‌کند، نشانه *جَهل مرکب و افلاس علمی اوست، نه حجت شرعی.*

📌 *واقعیت تلخ اما روشن است:*
📍 امثال این افراد، همانند خوارج صدر اسلام‌ اند که با «شعار»، در برابر «فقه» ایستادند.
📍 با ظاهر آیات و عبارات بازی می‌کنند، اما از فهم عمیق دین محروم‌ اند.
📍 دین‌ فروشی می‌ کنند، با صدای بلند فریاد «سلف» می‌ زنند؛ ولی هیچ ریشه‌ ای در سنت و سلف صالح ندارند.

*و در پایان:*«‌إنك لا تهدي من أحببت ولكن الله يهدي من يشاء»
(تو نمی‌توانی هر که را دوست داری هدایت کنی، بلکه خداست که هر که را بخواهد هدایت می‌کند)
📝 کتبه؛ خالد حنفی
www.rahehaqiqat.com
🌷 واتساپ :
https://chat.whatsapp.com/KZpPT7M65DxE5EBt2UBGZR
⚜️ انجمن علمی تحقیقی راه حقیقت
2
*📌بن بست عقیدتی مجسمهٔ معاصر*

❗️پرچمداران تجسیم می‌ پرسند: وقتی الله جهان را خلق کرد آن را در درون ذات خود خلق کرد یا بیرون از آن؟ و اگر بیرون از ذات خلق کرد، پس آیا در سمت راستش بود یا چپش؟ یا بالایش یا پاینش؟ و بعد از این نتیجه می‌ گیرند که الله وقتی جهان را خلق کرد، آن را پایین خود خلق کرد چون بالا شریف‌ ترین جهت است، پس این جهت مخصوص خود الله است.

🔎 توضیح فساد ادعای مجسمه‌ی عصر:

🔹️۱- مجسمه‌ی حشویه ابتدا برای ما ثابت کنند که الله تعالی پذیرای درون و بیرون شدن است، سپس بگویند آیا جهان را در درون خلق کرد یا بیرون؟

🔰توضیح:

✔️درون شدن و بیرون شدن فرع بر تحیز است. یعنی هر آنچه متحیز باشد، یعنی جایی را اشغال کند و حجم داشته باشد، می‌ پذیرد که چیزی درونش یا بیرونش باشد. پس هر متحیزی نسبت به متحیز دیگر یا درون اوست یا بیرون او.

👌لذا پیش از اینکه بگویند الله تعالی جهان را بیرون خلق کرد یا درون، باید اول ثابت کنند که او تعالی پذیرای درون و بیرون شدن است، یعنی متحیز است، یعنی حجم دارد. و این را هرگز نمی‌توانند نه با شرع و نه با عقل. حتی اگر همه‌ی شیوخ حشویه جمع شوند سپس هزار سال تلاش کنند نهایت چیزی که به آن استدلال می ‌کنند، حس و قیاس خالق بر مخلوق است.

🔹️۲- ادعا کردند که الله تعالی جهان را تحت خود خلق کرد. و در همان حال، آیه‌ی ثم استوى را به علا و ارتفع (بلند شد و بالا رفت) تفسیر می‌ کنند.

⁉️اگر جهان تحت او تعالی است، پس او به محض خلق، بالای آن قرار گرفته است. پس چه معنایی دارد که بعدا بالا رفت؟!

🔹️۳- آیا بودن الله تعالی در جهت بالای عالم، کمال است یا نه؟

👈اگر مجسمه بگویند: نه؛ پس مذهب خود را باطل کردند.

👈و اگر بگویند: بله؛ پس علو نسبتی است با جهان. و پیش از خلق جهان، الله تعالی در هیچ جهتی نبود. در این صورت آیا الله تعالی پس از اینکه نبود، کمالی را به دست آورد؟!

✍️أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه

🗓 یکشنبه - ٢١ ربیع الاول ١٤٤٧

🔽link telegram:

https://www.tg-me.com/ahnafdeoband

🔽link whatsapp:

https://whatsapp.com/channel/0029VaAJS8ECBtxCbSX5Vb1q
1
*نقد و پاسخ علمی به ادعای اجماع در تعریف ایمان و نقش عمل در آن*

برخی از غیرمقلدان با استناد به نقل‌ هایی از حافظ ابن عبدالبر و دیگران، مدعی شده‌ اند که اجماع امت اسلامی بر این است که *ایمان مرکب از قول و عمل است* و ایمان با طاعت زیاد و با معصیت کم می‌ گردد.
این ادعا در حالی مطرح می‌ شود که خود ابن عبدالبر و دیگر ناقلان، به روشنی استثنای مذهب امام اعظم ابوحنیفه و اصحاب او را نیز ذکر کرده‌اند.

👌🏼امام ابوحنیفه رح و دیگر علمای عظام ، قائل به تعریفی متفاوت از ایمان‌ اند: *ایمان را تنها تصدیق قلبی و اقرار زبانی می‌دانند* و عمل را در حقیقت ایمان داخل نمی‌ دانند، هرچند آن را لازمۀ طبیعی ایمان و نشانۀ صدق آن می‌ شمارند.

*🛑 ابطال ادعای اجماع غیرمقلدان در تعریف ایمان و دخالت عمل در آن*

یکی از روش‌ های شایع غیرمقلدان، استناد ناصحیح به نقل‌ هایی از متقدمان برای اثبات دیدگاه خود و فریب مخاطب ناآگاه است.
در موضوع تعریف ایمان نیز، این جماعت با استناد به نقل‌ هایی از حافظ ابن عبدالبر و دیگران، ادعای اجماع کرده‌اند که ایمان مرکب از قول و عمل است و با طاعت افزایش و با معصیت کاهش می‌ یابد.
👈🏻اما این ادعا در حالی مطرح می‌ شود که *خود منابعی که به آنها استناد می‌ کنند، به صراحت وجود اختلاف در این مسأله را نقل کرده‌اند*.

♦️ ❖ *قاعده اصولی در بطلان اجماع موهوم*

علماى اصول به‌ صراحت فرموده‌اند:
*«إذا شاع الخلاف فلا يصح دعوى الإجماع»*
یعنی: *وقتی اختلاف در مسئله‌ای شایع و مشهور باشد، ادعای اجماع در آن باطل است.*

و این قاعده دقیقاً در مسئله حاضر صادق است. اختلاف در اینکه «آیا عمل جزء ایمان است یا نه؟» نه‌ تنها وجود دارد، بلکه از *اختلافات مشهور و مستقر* بین متکلمان، اصولیین، و محدثان اهل سنت بوده که در کتب کلامی و فقهی بارها به آن تصریح شده است.

🟣❖ نقل حافظ ابن عبدالبر و پاسخ آن
غیرمقلدان به عبارت از حافظ ابن عبدالبر استناد می‌کنند: عبارت ایشان بیانگر *ادعای اجماع* نزد گروهی از اهل فقه و حدیث در تعریف ایمان به «قول و عمل» است، اما مهم‌ ترین نکته در پایان جمله آمده است: «إِلَّا مَا ذُكِرَ عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ وَأَصْحَابِهِ.
یعنی: *به‌ جز آنچه از امام ابوحنیفه و یارانش نقل شده است.*
در *نتیجه* ؛
1️⃣ *نقض اجماع با ذکر مخالفت ابوحنیفه رح:*
وقتی حافظ ابن عبدالبر خودش تصریح می‌ کند که ابوحنیفه و اصحابش این تعریف را قبول ندارند، دیگر *اجماع* محقق نیست، چون *وجود حتی یک مخالفِ معروف و برجسته، اجماع را باطل می‌کند*.
*امام ابوحنیفه رح از بزرگ‌ ترین فقهای اهل سنت است و نمی‌ توان نظر او و اصحابش را نادیده گرفت.*

2️⃣ *ابن عبدالبر ناقل قول است، نه قاضی نهایی:*
ابن عبدالبر گرچه حافظ و فقیهی بزرگ است، اما در اینجا *نقلش از اجماع با استثنای بزرگ همراه است*؛ بنابراین قول او در این‌جا حجت تمام نیست، به‌ویژه وقتی که خودِ او به *خروج ابوحنیفه از آن "اجماع"* تصریح کرده است.
3️⃣ *قول امام ابوحنیفه در مصادر معتبر:*
در «الفقه الأکبر» و شرح‌ های آن به‌ روشنی آمده:
*«الإيمان هو الإقرار والتصديق، لا يزيد ولا ينقص»*
و او عمل را جزء ماهیت ایمان نمی‌ داند بلکه آن را از *لوازم و ثمرات ایمان* می‌شمرد.
4️⃣ قول امام شافعی و دیگران نیز دال بر مراتب ایمان است، نه تغییر.

حقیقت این است که: امام شافعی نیز ایمان را دارای اصل و فرع می‌داند. اصل ایمان بدون عمل باقی می‌ ماند، ولی ترک عمل موجب *فسق* است، نه کفر.
👌🏼 این دقیقاً همان تفکیکی است که *امام ابوحنیفه و ماتریدیان* قائل‌اند.
🔚در *نتیجه:*
ادعای اجماع در این زمینه *باطل است*؛ زیرا مخالفت *یک مجتهد عظیم‌ القدر مانند ابوحنیفه رح* که مذهب فقهی و کلامیِ مستقلی دارد، *مانع تحقق اجماع* می‌ شود.
لذا استناد غیرمقلدان به این‌ گونه نقل‌ ها، یا از *جهل به علم اصول فقه* است یا *تحریف در نقل حقیقت علمی*.

🟣 پاسخ به ادعای نقل اجماع از امام بغوی رح ؛
ادعای غیرمقلدان مبنی بر «اجماع صحابه و تابعین و علمای اهل‌سنت» در این مسئله، با استناد به سخن امام بغوی، از اساس *ادعایی نادرست و خلاف واقع* است.

👌🏼اولا: *امام بغوی رح برای ما محترم است، اما معصوم نیست* و نقل او از اجماع، وقتی با *نصوص صریح تاریخی و علمی* در تضاد باشد، *مقبول و مستند نیست*.
☝🏼این ادعا از سوی امام بغوی، نه فقط ضعیف، بلکه *بی‌ اطلاعی او از اختلافات مشهور در این موضوع را نشان می‌ دهد*.

👈🏻ثانیاً: *ادعای اتفاق و اتحاد میان صحابه و تابعین*، زمانی ارزش علمی دارد که *خلافِ آن در تاریخ وجود نداشته باشد*. حال آنکه *امام اعظم ابوحنیفه رح* که خود *از تابعین* و *از پیشوایان اهل‌ سنت* است، به صراحت قائل به این نیست که عمل جزو ایمان است و همینطور صدها تن از متکلمان، اصولیان و فقیهان بزرگ نیز همین دیدگاه را پذیرفته‌اند.
4
👈🏻ثالثاً: ادعای امام بغوی در تعارض آشکار است با اقوال سایر علمای اهل‌ سنت، حتی همانطور که در کلام حافظ ابن عبدالبر دیدیم، او نیز *خلاف امام ابوحنیفه و یارانش را صراحتاً نقل می‌کند* و این یعنی هیچ اجماعی وجود نداشته است و طبق اصل اصولی:
*"إذا شاع الخلاف بطل الإجماع"*
یعنی: *وقتی که اختلاف میان علما شایع و شناخته‌ شده باشد، دیگر ادعای اجماع باطل است.*

🔴 *پاسخ به ادعای اجماع از امام ابوحاتم درباره ایمان و عمل:*

ابی حاتم نظر خود و برخی علما را نقل کرده است، اما هرگز ادعای اجماع نکرده است.
او اسامی چند تن از علما را ذکر می‌کند که ایمان را قول و عمل می‌دانند، اما این به معنای اتفاق همه علما نیست.
👌🏼لذا نمی‌ توان از نقل ابو حاتم برای اثبات اجماع یا رد اختلاف استفاده کرد.

🔴 نقل قول محمد بن حسین (ابوبکر الاجری الشافعی)

در این نقل آمده که علمای مسلمان اتفاق دارند که ایمان تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل جوارح است و هیچکدام بدون دیگری کافی نیست.
*پاسخ:* این نقل بیانگر دیدگاه برخی علمای شافعی است که به تعامل سه جزء اشاره دارند ولی این نیز به معنای هم‌ وزنی قطعی میان آنها نیست ، بلکه اعمال را در مقام ظهور ایمان می‌دانند.
👌🏼این سخن نیز با نظر امام اعظم ابوحنیفه رح در تضاد نیست؛ چرا که ابوحنیفه رح عمل را ملازم و نشانه ایمان می‌داند ولی ذات ایمان را در قلب و اقرار می‌شناسد.

*نتیجه‌گیری کلی:*
اولا؛, ادعای غیرمقلدان درباره «اجماع مطلق» بر اینکه ایمان صرفاً قول و عمل است و عمل جزئی جدا نشدنی از ایمان است، نادرست و تحریف‌ شده است.
علمای بزرگ اهل سنت، از جمله امام اعظم ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، اختلافات ظریفی در تعریف ایمان و نقش عمل قائل‌ اند که نمی‌توان آن را با یک نگاه ساده‌ انگارانه و بدون توجه به تفاصیل کلامی، نادیده گرفت.

☝🏼 ثانیا؛ اقوال غیرمقلدان، اگرچه بخش‌ هایی از حقیقت را بیان می‌کند، اما ناقص، بدون درک دقیق متن‌ ها و گاهی خارج از بستر اصلی نقل شده است.

👈🏻ثالثا؛ استفاده نادرست و گزینشی از متون و نسبت دادن نظر غلط به بزرگان اهل سنت، بیشتر موجب سردرگمی و تحریف حقیقت می‌شود تا اثبات ادعای خود.
🌷 در نهایت، عدم درک درست از مراتب ایمان و اختلافات فقهی و کلامی میان بزرگان اهل سنت، مهم‌ ترین دلیل اختلاف میان دیدگاه‌های غیرمقلدان و مقلدان است.

*🔚 نتیجه‌گیری نهایی در رد ادعای اجماع غیرمقلدان درباره ایمان و عمل*

لازم است غیرمقلدانِ نوظهور، پیش از ورود به عرصه‌ی مناظره‌ های علمی و ادعاهایی چون "اجماع"، ابتدا *مطالعه‌ای عمیق، منصفانه و روشنگرانه* در منابع اصیل اهل سنت، شامل کتب حدیث، فقه و کلام، انجام دهند و با اقوال و اختلاف‌ نظرهای *تمامی مذاهب معتبر اهل سنت* آشنا شوند؛ نه اینکه با برداشت‌های سطحی و ناپخته، واقعیت‌ های تاریخی را تحریف کرده و از کلمات بزرگان سوءاستفاده نمایند.

☝🏼 منشأ اصلی اختلاف:

بحث «زیادت و نقصان ایمان» در شکل امروزی‌ اش، یک بحث متأخر عقلی است و در زمان سلف اولیه با این صورت مطرح نبوده است. آنچه در آن دوران محل اختلاف بود، *خود تعریف و ماهیت ایمان* بود:
⁉️ آیا ایمان شامل عمل است یا فقط تصدیق قلبی؟
⁉️ ترک عمل، موجب فسق است یا خروج از ایمان؟

🟢 ریشه اصلی اختلاف:
تمام اختلافات بعدی درباره زیاد و کم شدن ایمان، *به اختلاف در تعریف ایمان برمی‌ گردد*:

- اگر کسی عمل را جزء ایمان بداند (چنان‌که بسیاری از محدثان می‌گویند)، طبعاً ایمان در نظر او *زیاد و کم* می‌ شود.
- ولی اگر ایمان را تصدیق قلبی و اقرار زبانی بداند (چنانکه امام ابوحنیفه و ودیگر علما می‌گویند)، ایمان *ثابت* است و تغییر نمی‌ کند، بلکه *آثار و تجلیات ایمان* در رفتار، زیاد یا کم می‌شود.

🔰 دقت در سخن سلف:
بسیاری از سلف، جمله‌ی معروف *«الإيمان يزيد بالطاعة، وينقص بالمعصية»* را می‌ گفتند؛ اما مرادشان افزایش و کاهش *قوت و تأثیر ایمان در قلب* بود، نه تغییر حقیقت ایمان بعنوان یک واقعیت وجودی.
و این دقیقاً همان تفسیری است که احناف و متکلمان اهل سنت برگزیده‌اند.

⚠️ هشدار به غیرمقلدان:
شما که *شعار بازگشت به قرآن و حدیث* را سر می‌ دهید، چگونه به‌ خود اجازه می‌ دهید در مسئله‌ای که *به ظاهر اختلاف علما در آن قطعی، فراگیر و قدیمی است*، ادعای اجماع کنید؟!
⁉️آیا جز جهل، تعصب و تحریف می‌تواند منبع چنین جرأتی باشد؟

اگر به‌ راستی پیرو سنت هستید، به سلف واقعی احترام بگذارید و در اختلافات میان اهل سنت، *کاسه داغ‌ تر از آش نشوید.*

*ما بر اشخاص تعصب نداریم؛ معیار ما تحقیق، انصاف و وفای به امانت علمی است.*
و در این مسأله، به‌ وضوح روشن است که *ادعای اجماع از سوی شما نه تنها نادرست، بلکه در تضاد با واقعیات مسلّم تاریخی است.*
⁉️ *سؤال الزام‌آور برای مدعیان بی‌ مذهب:*
4👍1
شما که خودتان صراحتاً از اجماع اهل‌ سنت خارج شده‌اید، نه به مذاهب چهارگانه اعتقاد دارید، نه فقه و اصول فقه را می‌ پذیرید، نه علمای سلف را مرجع می‌دانید، و نه مبانی اجماع را در اصول دین قبول دارید…
⁉️ *پس حال که نه به مبنا اعتقاد دارید، نه به صاحبان اجماع پایبندید، با چه حقی از "اجماع اهل سنت" دم می‌ زنید؟!*

⁉️آیا کسی که خودش بیرون از دایره اهل سنت ایستاده، حق دارد از داخل این دایره برای دیگران "اجماع" بتراشد؟!
*پیشنهاد ما به شما:*
ابتدا با صداقت روشن کنید که اصولاً اجماع را بعنوان یکی از مصادر شرعی قبول دارید یا نه؟
اگر قبول دارید، لازم است ابتدا به یکی از مذاهب فقهی و کلامی معتبر بپیوندید.
و اگر قبول ندارید، حق ندارید از مفهومی که خودتان زیر پا گذاشته‌اید، بعنوان ابزار جدل سوء استفاده کنید.
📝 کتبه؛ خالد حنفی
🌐 وبسایت راه حقیقت؛
www.rahehaqiqat.com
📲 واتساپ؛
https://chat.whatsapp.com/KZpPT7M65DxE5EBt2UBGZR
⚜️ انجمن علمی تحقیقی راه حقیقت
4
رد_ضرورت_مکان_برای_هر_موجود_و_پاسخ_به_شبهات_.pdf
6.9 MB
📕رد ضرورت مکان برای هر موجود و پاسخ به شبهات

✍️بقلم أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه


🔽link telegram:

https://www.tg-me.com/ahnafdeoband

🔽link whatsapp:

https://whatsapp.com/channel/0029VaAJS8ECBtxCbSX5Vb1q
4👍1
4_5927246290877423953.mp3
1.1 MB
📌إبطال اکاذیب و تلبیسات اسماعیل طویل حشوی

🎙️بیان: مولانا محمد طارق دیوبندی حفظه الله

https://chat.whatsapp.com/KZpPT7M65DxE5EBt2UBGZR

www.tg-me.com/rahehaqiqat

📚أنجُمن ِ عِلمــــــي تَحقِیــــــقي راهِ حقـیقـت🎓
4
*آیا غیرمقلدان همان خوارج گذشته هستند؟*

وقتی شما (غیرمقلدان) ایمان را اینگونه تعریف می‌کنید که:

*ایمان = تصدیق + اقرار + عمل*
و می‌گویید: *اگر کسی عملاً نماز نخواند، کافر است!*
و معتقدید: *ایمان با ترک عمل از بین می‌ رود!*

خب این دقیقاً همان تعریف و نتیجه‌ای است که *خوارج در صدر اسلام* به آن قائل بودند. آنان هم *ترک عمل را موجب کفر* می‌دانستند و *مرتكب کبیره را از دایره اسلام خارج می‌کردند*.

حال سؤال اینجاست:

*شما که چنین باوری دارید، آیا خود را از خوارج می‌ دانید؟*
اگر نه، پس چرا تعریف‌ تان از ایمان، آثار و نتایج‌ اش، همان تعریف خوارج است؟

🌙 و اگر به‌ خاطر تعریف احناف از ایمان، آنان را *مرجئه* می‌ نامید؛
پس به همان میزان، *باید خودتان را هم در ردیف خوارج بدانید*.

📌 انصاف آن است که با یک معیار بسنجیم؛
نه اینکه با دوگانگی، برای دیگران برچسب بسازیم ولی از عیب خود غافل بمانیم.
📝 کتبه؛ خالد حنفی
🌐 وبسایت راه حقیقت؛
www.rahehaqiqat.com
📲 واتساپ؛
https://chat.whatsapp.com/KZpPT7M65DxE5EBt2UBGZR
⚜️ انجمن علمی تحقیقی راه حقیقت
4👍2
*معنی عدم تناهی برخی از نعمت‌ ها:*

بی‌ نهایت به دو معنا به کار می‌ رود:

۱- بی‌ نهایت حقیقی: چیزی که به‌ واقع پایانی ندارد، و این بی‌ نهایت نمی‌ تواند عدد، کمیت یا چیز مادی و حادث باشد.

۲: بی‌ نهایت قابل تصور: چیزی که در آن افزایش ممکن است ولی به حد مشخصی نمی‌ رسد. این نوع بی‌ نهایت حقیقی نیست، بلکه ظرفیت افزایش بی‌ پایان دارد.

نعمت های بهشتی از نوع دوم اند:

اگر در هر لحظه بخواهید نعمت‌ ها را شمارش کنید، محدود و قابل شمارش هستند، حتی اگر بسیار زیاد باشند.

اما این نعمت‌ ها به طور مداوم افزایش می‌ یابند و تجدید می‌ شوند و هرگز در افزایش متوقف نمی‌ شوند.

مثال: درخت میوه‌ای در بهشت؛ هرگاه میوه‌ای چیده شود، میوه دیگری جای آن می‌ روید. اگر تعداد میوه‌ ها در یک لحظه شمارش شود، محدود است، ولی به طور مداوم افزایش پیدا می‌ کند.

لذا، نعمت‌ های بهشتی بی‌ نهایت حقیقی نیستند، بلکه بی‌ نهایت به معنای دوم‌ اند. اگر کسی بخواهد بی‌ نهایت حقیقی را نشان دهد، مثال نعمت‌ های بهشتی درست نیست.

اما کمالات الله تعالی، از نوع اول بی‌ نهایت حقیقی اند:

الله تعالی دارای کمالاتی است که به‌ واقع پایان ندارند، نه قابل شمارش‌ اند و نه محدود.

والله تعالی أعلم

أبوأُمامه دیوبندی عفا الله عنه | کانال علم کلام و منطق
6
*📌افترا بر اکابر امت: پاسخ به ادعای ملا عبدالقدوس دهقان*

❗️شبهه: ملا عبدالقدوس دهقان ادعا می‌ کند که ۴۰ مرتبهٔ خواندن سوره یاسین یا هر سوره و آیه دیگری با نیت حل مشکلات یا برآورده شدن حاجات به تعداد معین، ممنوع و مخالفت با رسول الله صلی الله علیه وسلم است.

🔰رد شبهه:

✔️خواندن سوره یاسین، ۴۰ یا ۴۱ مرتبه، برای برآورده شدن حاجات از مجربات اکابر و مشایخ امت است. و عمل به مجربات، تا زمانی که واجب یا سنت پنداشته نشوند و بر اعمال ثابت از رسول الله صلی الله علیه وسلم ترجیح داده نشوند، هیچ‌ گونه اشکال شرعی ندارد.

*🔰مجربات و اعمال سلف و خلف با تعیین عدد و زمان، که از قرآن و حدیث ثابت نشده اند:*

🌸قال سعيد بن عبد العزيز لأبي الدرداء: أرى لسانك لا يفتر من ذكر الله عز وجل، فكم تسبح في كل يوم؟ قال: مائتي ألف مرة إلا أن تخطئ الأصابع.(الزهد للإمام أحمد ۹۳۵)

✔️سعید بن عبدالعزیز به حضرت ابی‌ الدرداء فرمود: می‌ بینم زبانت از ذکر الله تعالی باز نمی‌ ماند. پس هر روز چند بار تسبیح می‌گویی؟ حضرت ابو‌ الدرداء جواب داد: دویست هزار مرتبه، مگر اینکه انگشتانم خطا کند.

🌸حضرت ابوهریره رضی الله عنه ریسمانی داشت که هزار گره در آن بود و تا وقتی با آن تسبیح نگفته بود، به خواب نمی رفت.

🌸و همچنین از او نقل شده است که فرمود: إني لأستغفر الله وأتوب إليه كل يوم اثني عشر ألف مرة وذلك على قدر ذنبي.(تذكرة الحفاظ ۱/ ۳۵)

✔️من هر روز دوازده هزار بار استغفار می‌ کنم و به درگاه الله تعالی توبه می‌ کنم، و این به اندازه گناهانم است.

🌸امام ابن أبی شیبه رحمه‌ الله در مصنف به سند خود از حضرت علی بن ابی‌ طالب کرم الله وجهه نقل کرده است که فرمود:

✔️من قرأ بعد الفجر {قل هو الله أحد} ‌عشر ‌مرات لم يلحق به ذلك اليوم ذنب وإن جهدته الشياطين (مصنف ابن أبي شيبة۳۰۴۳۲)

🌱هر کس پس از نماز صبح سوره «قل هو الله أحد» را ده مرتبه بخواند، در آن روز هیچ گناهی به او نمی‌ رسد، حتی اگر شیاطین سخت تلاش کنند.

🔔تنبیه: گرچه سند این روایت ضعیف است اما عمل به آن در باب فضایل اعمال گنجایش دارد.

🌸خالد بن معدان رحمه الله، از تابعین بزرگ، هر روز چهل هزار تسبیح می‌ گفت.(سير أعلام النبلاء ۴/ ۵۴۰)

🌸ابن قیم از شیخ ابن تيميه رحمه الله نقل کرده است که:

✔️ومن تجريبات السالكين، التي جربوها فألفوها صحيحة: أن من أدمن يا حي يا قيوم لا إله إلا أنت أورثه ذلك حياة القلب والعقل. وكان شيخ الإسلام ابن تيمية قدس الله روحه شديد اللهج بها جدا. وقال لي يوما: لهذين الاسمين ـ وهما الحي القيوم ـ تأثير عظيم في حياة القلب. وكان يشير إلى أنهما الاسم الأعظم. وسمعته يقول: من واظب على أربعين مرة كل يوم بين سنة الفجر وصلاة الفجر يا حي يا قيوم، لا إله إلا أنت، برحمتك أستغيث حصلت له حياة القلب، ولم يمت قلبه. (مدارج السالكين ۱/۴۴۶)

🌱از جمله تجربیات سالکان که آن را تجربه کرده و صحیح یافته‌ اند این است که هر کس مداومت کند بر گفتن: یا حی یا قیوم لا إله إلا أنت، این موجب حیات قلب و عقل او می‌ شود. شیخ‌ الاسلام ابن تیمیه قدس الله روحه بسیار در این ذکر مداومت داشت و روزی به من گفت: این دو اسم *الحي القيوم* اثر عظیمی در حیات قلب دارند و اشاره می‌ کرد که این دو اسم، اسم اعظم‌ اند. و شنیدم که می فرمود: هر کس این ذکر را چهل بار در هر روز، بین سنت فجر و نماز صبح بگوید: یا حی یا قیوم لا إله إلا أنت برحمتک أستغیث، قلبش حیات می یابد و نمی‌ میرد.

🔔تنبیه: شیخ ابن تیمیه رحمه الله این ذکر را به عدد و زمان خاصی مقید کرده و برای آن نتیجه‌ای ثابت ذکر کرده و مردم را به آن ترغیب نموده است، حال آنکه چنین چیزی از قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت نشده است.

🌸همچنین ابن قیم رحمه‌ الله در بیان درمان درد دندان فرموده‌اند:

✔️يكتب على الخد الذي يلي الوجع: بسم الله الرحمن الرحيم {قل هو الذي أنشأكم وجعل لكم السمع والأبصار والأفئدة قليلا ما تشكرون} [الملك: ۲۳]، وإن شاء كتب {وله ما سكن في الليل والنهار وهو السميع العليم} [الأنعام: ۱۳].
(زاد المعاد ۴/۳۹۲)

🌱روی گونه‌ای که کنار محل درد است بنویسید: بسم الله الرحمن الرحيم {قل هو الذي أنشأكم وجعل لكم السمع والأبصار والأفئدة قليلا ما تشكرون} [الملك: ۲۳] و اگر بخواهد، می‌تواند بنویسد:{وله ما سكن في الليل والنهار وهو السميع العليم} [الأنعام: ۱۳]

🔔تنبیه: برای اجتناب از اطالهٔ کلام در جوابیه، به همین اقوال بسنده می‌ کنم؛ و همین برای جویندگان حق، کافی است.

🔍فائده: پس ثابت شد که سلف و خلف به مجربات و اعمالی پایبند بوده‌اند که از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم به‌ طور مستقیم ثابت نشده است.
8👍1
2025/10/22 10:23:38
Back to Top
HTML Embed Code: