Telegram Web Link
اما در صورت درست بودن این فرض دو سوال دیگر مطرح میشود:
چه تحولاتی در روابط حزب توده ایران با نظام جمهوری اسلامی بوجود آمده بود که این سرکوب را با این سرعت ضروری و عاجل میکرد؟
و سوال دوم اینکه روابط سازمان امنیت رژیم با ام.ای.سیکس تا چه اندازه نزدیک بود که ارسال پرونده کودتا با چنین هماهنگی زمانی با طرح سرکوب حزب توده ایران انجام گرفت؟ آیا مغز پیشبرنده یورش نیروهای امنیتی رژیم بوده اند و یا ام. ای. سیکس؟ لحظه فرار «کوزیچکین» توسط ام. ای. سیکس انتخاب شده و در رابطه با یک سناریو از پیش طراحی شده، و یا برعکس این فرار تصادفی بوده و تمام امور دیگر از جمله زمان حمله به حزب توده ایران با زنجیره ای از تصادفات بهم گره خورده است؟
در درجه اول به بررسی لحظه تاریخی یورش بپردازیم.
دو واقعه در ماه های پیش از آن اتفاق افتاد که روابط حزب توده ایران و جمهوری اسلامی را کدر کرده بود:
1 - فتح خرمشهر و خواست ادامه جنگ از سوی نظام
2 - پیام هشت ماده ای امام.
یکی از آنها بار بین المللی داشت و دیگری وزن داخلی. برای اولین بار پس از اشغال سفارت امریکا، حزب توده ایران با یک تصمیم اساسی جمهوری اسلامی، یعنی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر مخالفت کرد. دلایل آن به تفصیل در تحلیل های هفتگی و پرسش و پاسخ های آقای کیانوری توضیح داده شده اند. این موضعگیری از سوی رهبران نظام نشانه مخالفت شوروی ها به ادامه جنگ تعبیر شد. برای نظام، این امر به این معنی میتوانست باشد که اتحاد شوروی از حالت بیطرفی مثبت به نفع ایران در می آید و موضعی خصمانه خواهد گرفت. سرکوب حزب توده ایران، شاید در این چارچوب پاسخی هر چند نابجا به این مساله بود.
دومین واقعه که بسیار با اهمیت تر است پیام هشت ماده ای امام میباشد. با این پیام، «مالکیت خصوصی» مجددا در نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی «تقدس» یافت. جنگ بر سر مالکیت که مهمترین درگیری سال های اولیه انقلاب و جوهر جهت گیری اقتصادی نظام به حساب میآمد بدین ترتیب میرفت که پایان گیرد. مارکس مسئله اصلی هر انقلاب را موضع گیری آن بر روی «مالکیت خصوصی» می داند. تئوری «راه رشد غیرسرمایه داری» که بنیان ایدئولوژیک حمایت حزب توده ایران از جمهوری اسلامی بود، براساس ناروشنی «امر مالکیت خصوصی» و یا لااقل «عدم تقدس» آن نزد دمکرات های انقلابی قرار داشت. همان دمکرات های انقلابی که رهبران انقلاب های رهایی بخش بر علیه امپریالیسم بودند و گروهی از نیروهای حاکمیت ایران را می شد زیر این نام دسته بندی کرد. از زمانی که «تقدس مالکیت خصوصی» باز شناخته میشد، طبیعی بود که دیگر جهت گیری نظام نمیتوانست«غیرسرمایه داری» باشد و در نتیجه کمونیست ها از مدافعان نظام به مخالفان آن تبدیل می شدند و تمام تلاششان در جهت سازماندهی مقاومت و سنگ اندازی در بازگرداندن اموال مصادره شده به مالکان آن میبود. به دیگر سخن توده ای ها میرفتند که مزاحم جهت گیری رسمی نظام شوند.
به دلایل فوق باید این مسئله را نیز افزود که سرکوب حزب توده ایران به دلایل تحولات درون نظام نیز در دست روز بود. از یک سوعدم تحمل دگراندیشان که یکی از ویژگی نیروهای شکل دهنده نظام جدید بود سریعا شکل سرکوب به خود گرفت و درگیری با سازمان مجاهدین خلق و آقای بنی صدر به آن سرعت بخشید. از سوی دیگر جنگ با عراق که در سازماندهی و شکل گیری نظام نوین نقش اساسی داشت عملا همه چیز و از جمله سرکوب نیروهای دیگر را تسهیل میکرد. در چنین شرائطی و با به راه افتادن ماشین حذف دیگر نیروها، سرکوب حزب توده ایران دیر یا زود اتفاق می افتاد.
از سوی دیگر نزدیکی ایدئولوژیک حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، وحدت تشکیلاتی این دو سازمان را نیز در افقی نزدیک محتمل کرده بود. حذف سازمانی که ثمره پیوند دانش مارکسیستی و تجربه سیاسی - مبارزاتی حزب توده ایران و خون جوان، پرشور، نقاد و رزمنده فداییان اکثریت باشد، بسیار مشکل تر می شد. از اینرو سرکوب حزب توده ایران عاجل بود و باید پیش از یک کنگره وحدت اتفاق می افتاد. در چنین افقی است که یورش به حزب توده ایران سازمان داده می شود.
رسما مهندس جواد مادرشاهی و حبیب الله عسگر اولادی برای دریافت پرونده کودتا رهسپار پاکستان میشوند.اما چه گونه جمهوری اسلامی از وجود چنین پرونده ای آگاه شد؟ آیا این اطلاع در کادری دیپلماتیک انتقال داده شده بود؟ توسط سفیر پاکستان یا یکی از کاردارهایش و یا در چارچوبی غیررسمی؟
اعزام دو فردی که هیچکدام در وزارت خارجه مسئولیتی نداشتند، این فرض را قوی میکند که ارتباط دیپلماتیکی در کار نبوده و وزارت امور خارجه در جریان امر قرار نداشته است. از سوی دیگر نمایندگان طرف مقابل، دولت انگلستان، چه کسانی بودند؟ در این ملاقات مسئولین درجه اول ام.ای.سیکس حضور داشته اند؟ با چه اطمینانی آنان در چنین جلساتی حاضر شدند؟
اندیشیدن به سوالات فوق بخودی خود کافی است تا ما را در مقابل همان اساسی ترین پرسش قرار دهد: آیا ملاقات با سازمان جاسوسی انگلستان آغاز ماجرا است و یا فقط مرحله ای از یک حرکت وسیع تر که از مدت ها پیش دنبال میشده و هدف آن مشروعیت بخشیدن به سرکوب حزب توده ایران بوده است؟ اگر فرض اول در مورد گروهی از مسئولین جمهوری اسلامی (آنها که فریب خورده و آلت دست شده اند!) صدق میکند، فرض دوم شامل آن جریانی میشود که نزدیک به دو قرن در مملکت ما ریشه دارد و نمایندگان آن از روز اول در حاکمیت نوبنیاد حضور موثر داشته اند و هیچکس هرگز به آنها انگ «جاسوسی» نزده است. جریانی که برعکس شبکه های وابسته به آمریکائیان در ایران تقریبا بدون هیچ صدمه جدی ای توانستند بعد از انقلاب خود را بازسازی کنند.
یک سوال اساسی دیگر نیز وجود دارد که پاسخ به آن می تواند فریب خوردگی گروه اول را زیر سوال برد:
در بسته ارسالی انگلستان جز پرونده کودتا چه چیز دیگری وجود داشت؟ آیا انگلستان فقط خبر جعلی یک کودتا برای سرکوب را ارسال کرده بود یا همراه با آن شیوه مقابله با کودتا، بخوان سرکوب حزب، از جمله الویت یورش به سازمان مخفی و روش کشاندن رهبران حزب به اعترافات تلویزیونی، را نیز فرستاده بود؟ آیا در روند سرکوب و اعتراف گیری از رهبران، تخصص خارجی (مستقیم یا غیرمستقیم) نیز در خدمت نیروهای امنیتی ایران قرار گرفته بود؟
آقای حجاریان هیچکدام از این معماها را نمی گشاید و ترجیح می دهد با توده ای ستیزی «سنتی» ماجرای یورش به حزب توده ایران را یک پرانتز بی اهمیت در حوادث انقلاب ایران جلوه دهد و در نهایت مسئولیت آنرا به گردن سپاه پاسداران بیاندازد. اما اگر آنچنان که او ادعا میکند سپاه پاسداران در دستگیری ها نقش داشته، بی شک مسئولیت سازمان دادن اعترافات به عهده اطلاعات نخست وزیری بوده است. آیا پس از سی سال زمان بازگویی حقایق در مورد سرکوب حزب توده ایران نرسیده است؟
امروز دیگر اتحاد شوروی وجود ندارد و چپ ایرانی را نیز دیگر نمی توان آنتن مسکو خواند، اما انگلستان و سازمان جاسوسی آن هنوز در ایران به شدت فعال اند. بسیاری از انقلابیون روزهای پرشور آغازین، در سفر از نازی آباد به الهیه، همه چیز از آرمان تا ایمانشان را به فراموشی سپردند. آقای حجاریان به نظر نگارنده ظاهرا از این گروه نیست. و به همین دلیل علیرغم کینه عمیقش به جنبش چپ و حزب توده ایران در مقابل یک وظیفه تاریخی قرار گرفته است: بازگویی واقعیت آنچنان که رخ داد برای ثبت در تاریخ.
-----------------------------
1- en.wikipedia.org

2 - خاطرات آقا بگف، انتشارات پیام، تهران 1357.

تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 917
حمله محمود افغان به ایران و سقوط اصفهان-2
نظام و دربار فاسد صفوی
سلطه افغانها بر ایران را ممکن ساخت!

یکی از عمده ترین عوامل انحطاط ایران در آستانه یورش افغانان به ایران بدتر شدن اوضاع اقتصادی مردم و کشور بود. نظم و انضباط سابق از بین رفته بود و تنها ملاک تصدی شغل پرداخت پول بود و رشوه خواری جای صناعت و تجارت را گرفته بود. فساد اداری و رشوه خواری از دربار سرچشمه می گرفت و در همه سطوح کشور جریان پیدا می کرد. دیانت و اخلاق بسیار اندک شده بود و تنها ترس عامه مردم را ناچار به اجرای وظایف می کرد. در آستانه یورش افغانان ترس نیز از میان رفته بود.

دو سرسو در واپسین ارزیابی خود در باره شاه ایران (شاه سلطان حسین صفوی) در لحظه پر مخاطره و حساس حمله افغان ها به ایران می نویسد:
از آن چه در باره شاه سلطان حسین گفتم، به آسانی می توان نتیجه گرفت که اگر او صفات و فضیلت هایی داشت، از سنخ فضیلت هایی بود که برازنده مردم است و او فاقد هر فضیلتی بود که شاه به آن نیاز دارد.
از سست عنصری شاه در آستانه یورش افغانان که بگذریم، چیرگی خواجه سرایان (پشت پرده نشینان دربار و بیت ها) بر امور کشور را باید از عمده ترین نشانه های انحطاط ایران به شمار آورد. پدر دو سرسو در رساله خود به تفضیل در باره جایگاه خواجه سرایان در نظام حکومتی و مداخله های نابجای آنان سخن گفته است. او می نویسد:
در زمان شاه فقید بویژه از زمان شاه عباس بزرگ، خواجه سرایان پیوسته در محوطه حرمسرا محفوظ بودند بی آن که سهمی در حکومت داشته باشند و تنها وظیفه آنان به خواجه سرایی به عنوان محافظ تختخواب شاه محدود می شد و نه پاسداری از تخت شاهی. تنها وظیفه مهمی که به خواجه سرایان داده می شد، نگهداری از خزانه شاه و مالیه او بود، زیرا به دلیل این که آنان خانواده و وارثی نداشتند که ارثی برای آنان بگذارند، برای حفاظت از خزانه شاهی مناسب تر از دیگران بودند و به نظر می رسید که کمتر از دیگران در سودای ثروت اندوزی از دارایی شاه و بیت المال بودند.
افزون بر این، در آغاز، همه خواجه سرایان غلامان بیگانه ای بودند که از ولایات دور دست قلمرو شاهنشاهی خریداری می شدند و نمی توانستند نفعی در حسن و قبح تدابیر امور کشور داشته باشند، اما رسم نگهداری خواجه سرایان بیگانه در زمان شاه سلیمان کم و بیش متروک شد و برخی از ایرانیان نیز به خواجه سرایی رسیدند.
نویسنده کتاب تاریخ واپسین انقلاب ایران به نقل از تاورنیه، جهانگرد و سوداگر فرانسوی، می گوید که او در سال 1655 دیداری با والی دژ لار داشته است که مقام خود را با وساطت برادرش که مهتر شاه بود، بدست آورده بود. خواجه سرایان اجازه نداشتند مانند بزرگان سوار اسب شوند و آن گاه که بندرت، از حرمسرای شاهی سوار بر الاغ یا قاطر بیرون می آمدند، مردم به تحقیر در آنان نظر می کردند و خواجه سرایان را به سختی به سخره می گرفتند. در زمان شاه سلطان حسین، وضع تغییر پیدا کرد و کسانی که پیش از آن به مسخره گرفته می شدند، بیش از پیش، با گروهی از خدم و حشم و با زرق و برق بسیار در انظار ظاهر می شدند و بتدریج مردم نیز مجبور شدند به کسانی که تا آن زمان به مسخره می گرفتند، احترام بگذارند. از آن پس، خواجه سرایان نه تنها از وضع خود شرم نداشتند، بلکه آن را مایه افتخار خود می دانستند و مسخرگی را تا جایی پیش بردند که بنام شاه فرمان صادر و خروس بازی را ممنوع اعلام کردند، گویی که این مخنثان به مردانگی خروسان حسد می بردند. شاه سلیمان مدتی طولانی بیمار و بستری بود. او به سبب وضع خاص خود، «کوچک ترین خدمت به خود را بیشتر از خدمتی بزرگ به کشور» ارج می نهاد و از «کسی که می توانست اندکی درد او را تسکین دهد»، بیشتر از کسی که در راه وطن خود به بالاترین افتخارات نائل می شد، سپاسگزاری می کرد.
بدین سان، در زمان شاه سلطان حسین، خواجه سرایان عنان همه امور را در دست داشتند و به اعطاء کنندگان مناصب و عطایا و صاحبان قدرت مطلق تبدیل شدند و اقتدار همه مقامات را که در نزد صاحبان آن مناصب جز نامی بیش نمانده بود، به خود اختصاص دادند.
رتق و فتق همه امور به دست خواجه سرایان بود و صاحبان مقامات بدون صواب دید خواجه سرایان کاری انجام نمی دادند. «بیش از پیش، مناصب به کسی داده می شد که بیشتر می توانست پرداخت کند، و نه کسی که لیاقت احراز آن را داشت.» نتیجه این واگذاری مناصب در برابر پرداخت پول آن بود .
1 - رقابت از میان رفت و توجه به آموزش و پرورش که موجب می شد شخص مهارت هایی به دست آورده و کاردان تر از دیگران شود، مورد غفلت قرار گرفت. کسی علاقه ای به تکمیل استعدادهای خود نشان نمی داد، زیرا به عیان می دید که ثمری ندارد.
2 - کسانی که مناصب خود را با پرداخت پول هنگفت به دست می آوردند، همه ثروت خود را از دست می دادند و از این رو به محض رسیدن به محل ماموریت خود، از هیچ گونه اخاذی، نه تنها برای جبران آن چه پرداخته بودند، بلکه برای به دست آوردن مبالغی که برای حفظ مقام برای آنان ضروری بود، فرو گذار نمی کردند.
در زمان شاه سلطان حسین غلامان سیاه و سفید، در شورای خواجه سرایان، در کنار هم شرکت می کردند که خود موجب شد انشعاب فرقه ای آنان نیز به فرقه بازی های دیگر افزوده شود و همین امر، چنان که خواهیم گفت، یکی از عوامل فلج شدن دستگاه حکومتی ایران در آستانه یورش افغانان بود. دو سرسو می نویسد:
خواجه سرایان سیاه و سفید تنها در یک مورد توافق داشتند و آن سلطه انحصاری بر اداره امور و حذف رقیب بود. تنها کار آنان ضرر زدن به حریف و از میان برداشتن او بود.
این روحیه فرقه ای و حس رقابت مضر به حسن اداره امور در درون ارتش نیز مانند دربار وجود داشت که در شرایط حساس یورش افغانان متضمن ضرر بیشتری برای کشور بود. کارشکنی های خواجه سرایان موجب شد که "علی مردان خان" که دو سرسو او را «بزرگ سرداران ایران در آن زمان» می داند، از کار برکنار شود.
اقتدار، توانایی و آوازه این سردار بزرگ سایه بر وجود آنان افکنده بود و خواجه سرایان برادر علی مردان خان را در برابر او قرار دادند و به بهانه هایی که وزیران همیشه برای برباد دادن کسی که مورد نظر آنان باشد، در آستین دارند، او را از عنوانی که در خاندانش موروثی بود، محروم کردند و پس از گسیل داشتن او به کرمان برادرش را به جای او نشاندند.
روحیه فرقه گرائی تا جایی در دربار و همه خاندان های بزرگ کشور رسوخ کرده بود که برادر برابر برادر قرار می گرفت و در عمل نیرویی که می بایست برای دفاع از کشور صرف شود، صرف پیکارهای درونی شد تا جایی که فرقه های مخالف برای ضرر زدن به حریف به طور پنهانی با دشمن ارتباط برقرار می کردند. دو سرسو با تائید نقل می کند که در زمان شاه عباس، مجازات اعمال خلاف بزرگان اعدام و در مورد عامه مردم جریمه مالی بود، زیرا جریمه مالی در مورد بزرگان به سبب توانگری آنان کارساز نیست، در حالی که مجازات اعدام نیز در مورد عامه مردم کارساز نمی تواند باشد. در زمان شاه سلطان حسین که همه امور بر محور ثروت اندوزی خواجه سرایان می چرخید، این اصل به فراموشی سپرده شد و تصوری از رحم و شفقت جانشین اصل سخت گیری شد که با سرشت نظام خودکامه سازگار نبود. پدر دو سرسو می نویسد:
تصور نادرستی از رحم و شفقت که خواجه سرایان به شاه سلطان حسین تلقین می کردند، موجب می شد که او دستورهای عقلائی [شاه عباس] را به فراموشی بسپارد و مصادره اموال را جانشین اعدام و مجازات های مالی را جانشین مجازات های بدنی کند که برای وزیران سودمند می توانست باشد.
فساد اداری و رشوه خواری از دربار سرچشمه می گرفت و در همه سطوح کشور جریان پیدا می کرد. کروسینسکی نقل می کند که داروغه از دزدانی که به چنگ آنان می افتاد، به جای آن که آنان را محاکمه و زندانی کنند، مانند زندانیان جنگی جریمه می گرفتند و اگر برخی از آنان قادر به پرداخت جریمه نبودند، شبانه آنان را از توقیف آزاد می کردند تا از راه دزدی جریمه پرداخت کنند. «نه تنها با راهزنی به تسامح رفتار می شد، بلکه راهزنان مورد تشویق قرار می گرفتند و راهزنی کما بیش مجاز شمرده می شد» حتی مادران کودکان خود را با وعده دادن غذایی مناسب به دزدی تشویق می کردند. کروسینسکی از میان رفتن ترس به رغم حفظ ظاهر نظام خودکامه در ایران را از عوامل پر اهمیت نابسامانی های کشور می داند و بر آن است که در کشورهایی که تاثیر دیانت و اخلاق بسیار اندک باشد، تنها ترس می تواند عامه مردم را در محدوده رعایت وظایف خود نگاه دارد. در آستانه یورش افغانان ترس نیز که یگانه عامل حفظ خانه از پای بست ویران نظام خودکامه بود، از میان رفته بود. کروسینسکی در گزارش خود از ایران و نظام حکومتی آن بر این نکته تاکید کرده است که زمینه یورش افغانان را سست عنصری شاه و بی لیاقتی کارگزاران فراهم آورد و گرنه رابطه نیرو میان حکومت مرکزی و شورشیان افغان به گونه ای نبود که افغانان بتوانند در فکر تسخیر پایتخت ایران بیفتند. در نوشته های تاریخی ایران تاکید ویژه ای بر تباهی اخلاق خصوصی ایرانیان آمده است، اما دو سرسو و کروسینسکی، اگر چه خود راهب مسیحی و مبلغ دینی بودند، انحطاط اخلاقی ایران را یگانه عامل سقوط نمی دانستند. کروسینسکی در گزارش خود عوامل مختلف فروپاشی شاهنشاهی صفویان را از جنبه های متنوع مورد بررسی قرار داده و کوشیده است اهمیت هر یک از آن عوامل را به درستی روشن کند. پیش از بر تخت نشستن شاه سلطان حسین نیز تباهی در رفتارهای ایرانیان راه یافته بود، اما وخامت وضع اقتصادی سقوط اخلاقی بی سابقه ای را به دنبال آورد. یکی از عمده ترین اسباب انحطاط ایران در آستانه یورش افغانان بدتر شدن اوضاع اقتصادی مردم و کشور بود. در دوره شاه عباس در سایه کاردانی شاه و کارگزاران دولتی و اهمیت و آرامشی که به تدریج در همه ایالات در کشور برقرار شده بود، اقتصاد ایران شکوفایی بی سابقه ای پیدا کرد. ایران به یکی از قدرت های اقتصادی جهان آن روز تبدیل شد و بازرگانان از کشورهای اروپایی و آسیایی به دربار ایران سرازیر شدند. ارزیابی دو سرسو در باره شاه عباس در این عبارت خلاصه می شود
که از نظر این شهریار هیچ چیزی که کوچک ترین پیوندی با حکومت او (ses Etats) می‌توانست داشته باشد، فوت نمی شد.
کروسینسکی، افزون بر توضیحاتی که در نوشته های تاریخی در باره وخامت اوضاع اقتصادی ایران آمده، بر این نکته نیز تاکید می کند که با از میان رفتن نظم و انضباط سابق و این که تنها ملاک تصدی شغل پرداخت پول بود، همه امور دربار دائر بر

مدار اخاذی و رشوه خواری شد و رشوه خواری جای صناعت و تجارت را گرفت. کروسینسکی به دو مورد از بدعت هایی اشاره می کند که در زمان شاه سلطان حسین در نظام حکومتی ایران وارد شد و از نظر اقتصادی پی آمدهای نامطلوبی را به دنبال آورد. نخست، این که تا آن زمان، شاه ایران سالی یک بار به مناسبت جشن های نوروزی خلعت می بخشید، اما بدعت جدیدی با شاه سلطان حسین آغاز شد و آن این بود که شاه هر ماه به والیان و حاکمان خلعت می بخشید و آنان نیز که مجبور بودند، در عوض، هدایایی به شاه تقدیم کنند، ناچار مبالغی را از مردم می گرفتند و این امر موجب ضعف بنیه مالی عامه مردم می شد. از دیگر نتایج نابسامانی های این دوره کاهش اعتبار پول ایران بود. تا زمان شاه سلطان حسین امتیاز ضرب سکه در انحصار حکومت مرکزی ایران بود، اما از آن پس حاکمان ولایات نیز مجاز بودند، سکه مسی ضرب کنند. ارزش این سکه ها در دیگر ولایات نصف ارزش واقعی آن ها بود و با برکناری حاکم شهری که سکه در آن ضرب شده بود، در همان ولایت نیز ارزش سکه او به نصف تقلیل پیدا می کرد. «بدین سان، کسی که با سکه ده شاهی در جیب می خوابید، اگر حاکم شهر شب عوض می شد، فردا صبح، صاحب تنها پنج شاهی بود.»
لینک شماره گذشته:
1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2025/jon/970/bala.html

تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
سرمقاله 971
ایران دو راه حل دارد
اتحاد با شرق و یا تجزیه کشور!

با پایان مرحله کنونی از جنگ اسرائیل و غرب علیه ایران، مسئله مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا، بار دیگر به‌ تدریج به مسئله اصلی رسانه های ایران تبدیل می شود، رسانه هایی که اکثر آنها زرد و پر از عناصر نفوذی است که وظیفه آنها جلوگیری از اتحاد راهبردی سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران با شرق و خلع سلاح نگه داشتن ایران تا لحظه حمله قطعی و نهایی و تجزیه ایران است. تیتر روزنامه دنیای اقتصاد درباره "بسته شدن پرونده یمن" پس از حمله موشکی آمریکا به آن کشور را هیچگاه نباید از یاد برد، پرونده ای که اگر واقعا بسته شده بود یک گام به تجزیه ایران نزدیکتر شده بودیم. رسانه های ایران در دست چنین کسانی است.
از هم اکنون دو گرایش بار دیگر درباره مذاکره در سطح حکومت و رسانه ها دیده می شود. گروهی طرفدار مذاکره با آمریکا و گروهی مخالف با آن هستند. در هر گروه نیز دو گرایش دیده می شود. یک گرایش به مسئله مذاکره همچون امری جناحی نگاه می کند و می خواهد مذاکره در دست او امتیازی برای او باشد. بنابراین اگر امروز با مذاکره مخالف است از جهت اصولی نیست، از این جهت است که سرنخ آن در دست او نیست. واگرنه همین آقای جلیلی که امروز با مذاکره با آمریکا مخالف است خود زمانی در راس هیئت مذاکره کننده بود و در ترکیه هم به توافقی برای انتقال اورانیوم ایران به روسیه با گروه ۵+۱ دست یافت، ولی اصلاح طلبان داخلی این توافق را چون اسم روسیه در آن آمده بود "ترکمانچای" نامیدند. در نتیجه توافق شکست خورد و پرونده ایران به شورای امنیت رفت و تصویب تحریم ها و همه پیامدهایی که می دانیم.
اما دو گروه دیگر از طرفداران و مخالفان مذاکره، موضوع برایشان نه جناحی بلکه ملی است. از مذاکره چه چیز قرار است بدست بیاید یا چه چیز بدست نخواهد آمد؟ در میان این گروه هم تشتت زیاد است. بسیاری از آنها اصلا دلیل این را که چرا باید مذاکره کنیم یا نکنیم دقیق نمی دانند. دو واقعیت بنیادین وجود دارد که در هر مذاکره یا عدم مذاکره باید آن را در نظر گرفت:
۱- ایران بدلیل موقعیت تاریخی، جغرافیایی و سوق الجیشی خود، از نظر جهان و غرب جزئی از بلوک ایران، روسیه و چین است، چه حکومت ایران و طبقه حاکم و الیگارش های ایرانی بخواهند و چه نخواهند.
۲- ازنظر اسرائیل و بخشی از هیئت حاکمه کشورهای اروپایی و آمریکایی، ایران باید تجزیه شود.
اگر این دو نکته را در نظر بگیریم هر مذاکره یا عدم مذاکره ای دلیل خود را خواهد داشت. اگر کسانی موضوع مذاکره را این می بینند که به غرب ثابت کنند یا گمان می کنند که با تحریک و ناسزاگویی علیه روسیه و چین، غرب به این نتیجه می رسد که ایران جزیی از آن بلوک نیست، در اشتباه هستند. نگاه رهبران غربی به جهان یک نگاه تاریخی، تمدنی و ژئوپولیتیک است. کاری به حکومت ها ندارند. همانطور که آمریکا در زمان شاه مانع از ساخت ذوب آهن در ایران شد، در حالیکه شاه متحد آن و حتی ژاندارم خلیج فارس برای آمریکا بود. ایران نباید قوی شود، زیرا اگر قوی شد برای سلطه غرب بر جهان خطرناک است، هرحکومتی که می خواهد در آن باشد.
غرب، ایران، روسیه و چین را در مرکز جهانی می داند که خود بدان نام "هارتلند" یا قلب جهان را داده اند و معتقدند که هرکس بر هارتلند تسلط یابد بر جهان تسلط پیدا می کند. بنابراین این سه کشور باید تجزیه شوند. در این شرایط ایران یا باید جایگاه خود را در قلب هارتلند تقویت کند یعنی قویترین اتحاد را با روسیه و چین و کشورهای آسیای مرکزی و شرق آسیا برقرار کند؛ یا تجزیه شود. راه سومی دربرابر ایران قرار ندارد. چنانکه تجاوز اسرائیل به ایران که همه غرب هم به آن کمک کرد اشکارا هدف آن تجزیه ایران بود.
اگر این را پذیرفتیم در هر مذاکره یا عدم مذاکره دو نکته اصلی را در نظر می گیریم:
اول تقویت موقعیت ایران در مرکز هارتلند با برقراری اتحاد راهبردی با روسیه و چین.
دوم تلاش برای ایجاد شکاف در هیئت حاکمه کشورهای غربی، اروپایی و آمریکا و اسرائیل میان گروه هایی که خواهان تجزیه ایران هستند با آنها که می توانند به هر دلیل تجزیه ایران را ناممکن یا نامناسب بدانند.
اگر موضوع را چنین درک کنیم، مذاکره نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم و ضروریست. ولی اگر موضوع مذاکره این باشد که به غرب و آمریکا ثابت کنیم که ما با روسیه و چین متحد نیستیم و اصلا کارمان این است که جلوی آنها را بگیریم و مثلا نگذاریم کریدور شمال - جنوب یا شرق - غرب فعال شود، جز اینکه تجزیه ایران را به جلو انداخته باشیم به نتیجه ای دیگر نمی رسیم. چون آنها براساس نظریه ها و حرفهای ما تصمیم نمی گیرند براساس درک خودشان از موقعیت ژئوپولیتیک ایران و وسعت و جمعیت و منابع غنی و نفتی آن عمل می کنند. ایران قوی برای آنها یک خطر است، شاه سرکار باشد یا آقای خامنه ای.
غرب فراموش نکرده که شاه به محض آنکه اندکی احساس قدرت کرد، جشن های ۲۵۰۰ ساله را به راه انداخت و رهبران غربی را دعوت کرد تا آنها را تحقیر کند و بگوید که اگر تاریخ شما ۲۰۰ یا ۵۰۰ سال است تاریخ ما چند هزار سال است.
ایران به عنوان یک تمدن و یک تاریخ، اکنون همراه شده با یک جمعیت ۹۰ میلیونی و نزدیک به ۲ میلیون کیلومتر مربع وسعت، با منابع نفت و مس و آهن و طلا و لیتیوم و غیره، و قدرت نظامی و موشکی، درون یک منطقه ای که غرب از صد سال پیش آن را مرکز جهان تلقی کرده و ایران را متحد طبیعی و ناگزیر چین و روسیه می داند، آن هم در شرایط یک جهان درحال تغییر از تک قطبی به چند قطبی که در صورت تحقق به معنای پایان اگر نه آمریکا، حداقل اسرائیل و اروپا در شکل کنونی آنهاست.
حالا اگر کسانی می اندیشند که با مذاکره می توانند این واقعیت را تغییر دهند یا سر غرب کلاه بگذارند بلاهت خود را نشان می دهند. ولی اگر مذاکره فرصتی است برای تحکیم موقعیت ایران در جبهه شرق و درکنار روسیه و چین، و ایجاد شکاف در جبهه تجزیه ایران که اروپا و اسرائیل در راس آن قرار دارند با دادن امتیازهایی به آمریکای ترامپ که احتمال دارد به داشتن منافع اقتصادی از ایران بیش از تجزیه آن علاقمند باشد (و این چیزیست که درجریان مذاکرات معلوم خواهد شد) در اینصورت این مذاکره ضروری و بسود منافع ملی ایران است.
خلاصه کنیم. در برابر ایران دو راه بیشتر وجود ندارد: ۱ - تحکیم روابط با شرق و جبهه چین و روسیه؛ و یا ۲- پذیرش تجزیه. ۳- هدف از هر مذاکره ایجاد شرایط برای تسهیل اولی و ممانعت از دومی است.

تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
راه توده 971 منتشر شد

هفته نامه راه توده- شماره 971 (چهارشنبه 11 تیر 1404) - منتشر شد و مطالب آن علاوه بر سایت این نشریه، روی فیسبوک و کانال تلگرام راه توده نیز قرار گرفت. سرمقاله این شماره تحلیلی است درباره دو موضوع روز، مذاکره با امریکا و خطر تجزیه ایران. گزارش ویژه نیز بخش دوم از کتاب سقوط اصفهان بدست محمود افغان است. در همین شماره مطالب دیگری می خوانید با عناوین زیر:
کج راهه انقلاب از یورش به حزب توده ایران آغاز شد، امپریالیسم و جنگ همزاد یکدیگرند، حساب جنبش بابیه از حساب بهائیت جداست، خدایان را انسان در طول تاریخ بشری ساختند، دفاع از قانون اساسی گامی به جلو و یا فرار به عقب است؟، ملی شدن بانکها گام نخست برای اقتصاد تولیدی است، گشودن درهای پیمان اروآسیا به روی ایران، چین و روسیه شکست ایران را تحمل نمی کنند، مصاحبه با زیوگانف در اوج جنگ اسرائیل با ایران، رقص پیروزی در ایران و اسرائیل، اپوزیسیون بلاروس می خواست کمر لوکاشنکو را بشکند، نتایج فاجعه جنگ دوم جهانی در اتحاد شوروی، از رویای اسرائیل برای تجزیه ایران تا قبول آتش بس و بالاخره یک عکس یادگاری از آرمان خواهان سالهای پیش از انقلاب 57

تلگرام راه توده:
https://www.tg-me.com/rahetudeh
2025/07/03 17:09:39
Back to Top
HTML Embed Code: