Forwarded from کانال آزاد اندیشی
" و ليعلم من قرأ كتابنا أن هذه البدعة العظیمة -نعني التقلید- إنما حدثت في الناس و ابتُدِئَ بها بعد الأربعين و مائة من تأریخ الهجرة و بعد أَز٘یَدَ من مائة عام و ثلاثين عاماً بعد وفاة رسول الله و أنه لم يكن قط في الإسلام قبل الوقت الذي ذكرنا مسلم واحد فصاعداً علی هذه البدعة، و لا وجِد فيهم رجل يقلد عالماً بعينه فيتبع أقواله في الفتوی فیأخذ بها و لايخالف شیئاً منها.
ثم ابتدأت هذه البدعة من حين ذكرنا في العصر الرابع في القرن المذموم، ثم لم تزل تزيد حتى عمَّت بعد المائتين من الهجرة عموماً طبق الأرض، إلاّ من عصم الله عز وجل وتمسك بالأمر الأول الذي كان عليه الصحابة والتابعون وتابعو التابعين بلا خلاف من أحد منهم.
نسأل الله تعالى : إن يثبِّتنا عليه، وأن لا يعدل بنا عنه، وأن يتوب على من تورَط في هذه الكبيرة من إخواننا المسلمين، وأن يفيء بهم إلى منهاج سلفهم الصالح."
"هرکس کتاب ما را مطالعه میکند، متوجه باشد که این بدعت بزرگ -یعنی تقلید- صد و چهل سال پس از هجرت پیامبر (ص) یعنی بیشتر از صد و سی سال پس از وفات او، آغاز شد و رخ نمود. و پیش از آن زمان در اسلام حتا یک نفر و بیشتر وجود نداشته است که تابع این بدعت بوده باشد. و در میان مسلمانان، شخصی وجود نداشته است که از یک عالم به خصوص تقلید کرده باشد و تابع فتوای او بوده باشد و با هیچ رأیی از آرای او مخالفت نکرده باشد.
سپس این بدعت در دههی چهارم آن قرن مذموم آغاز شد و رفته رفته گسترش یافت تا اینکه بعد از پایان قرن دوم چنان عمومیت یافت که همه را به خود دچار کرد جز کسانی که خدا از دچار شدن به آن بدعت سلامتشان کرد و به آنچه که صحابه و تابعین و تابعین تابعین، بدون اختلاف دست یازیده بودند، متمسک شدند.
از خدا میخواهم که ما را هم بر آن ثابت قدم بدارد و از آن منحرفمان نکند، و از برادران مسلمانی که در ورطهی آن گناه بزرگ افتادند درگذرد و ایشان را به راه پیشینیان صالحشان برگرداند."
امام ابن حزم
الأحكام في أصول الأحكام ج ۶ ص ۱۲۶
https://www.tg-me.com/AZADANDISHI93
ثم ابتدأت هذه البدعة من حين ذكرنا في العصر الرابع في القرن المذموم، ثم لم تزل تزيد حتى عمَّت بعد المائتين من الهجرة عموماً طبق الأرض، إلاّ من عصم الله عز وجل وتمسك بالأمر الأول الذي كان عليه الصحابة والتابعون وتابعو التابعين بلا خلاف من أحد منهم.
نسأل الله تعالى : إن يثبِّتنا عليه، وأن لا يعدل بنا عنه، وأن يتوب على من تورَط في هذه الكبيرة من إخواننا المسلمين، وأن يفيء بهم إلى منهاج سلفهم الصالح."
"هرکس کتاب ما را مطالعه میکند، متوجه باشد که این بدعت بزرگ -یعنی تقلید- صد و چهل سال پس از هجرت پیامبر (ص) یعنی بیشتر از صد و سی سال پس از وفات او، آغاز شد و رخ نمود. و پیش از آن زمان در اسلام حتا یک نفر و بیشتر وجود نداشته است که تابع این بدعت بوده باشد. و در میان مسلمانان، شخصی وجود نداشته است که از یک عالم به خصوص تقلید کرده باشد و تابع فتوای او بوده باشد و با هیچ رأیی از آرای او مخالفت نکرده باشد.
سپس این بدعت در دههی چهارم آن قرن مذموم آغاز شد و رفته رفته گسترش یافت تا اینکه بعد از پایان قرن دوم چنان عمومیت یافت که همه را به خود دچار کرد جز کسانی که خدا از دچار شدن به آن بدعت سلامتشان کرد و به آنچه که صحابه و تابعین و تابعین تابعین، بدون اختلاف دست یازیده بودند، متمسک شدند.
از خدا میخواهم که ما را هم بر آن ثابت قدم بدارد و از آن منحرفمان نکند، و از برادران مسلمانی که در ورطهی آن گناه بزرگ افتادند درگذرد و ایشان را به راه پیشینیان صالحشان برگرداند."
امام ابن حزم
الأحكام في أصول الأحكام ج ۶ ص ۱۲۶
https://www.tg-me.com/AZADANDISHI93
Telegram
کانال آزاد اندیشی
گامی در راه برداشت موانع روانی و معرفتی حقیقت طلبی
عومەری کوڕی عەبدولعەزیز:
"بە بێدەنگی بانگخوازبن بۆ لای خودا و دینەکەی!
وترا پێی: ئەوە چۆن دەبێت؟
@rasepardeh
"بە بێدەنگی بانگخوازبن بۆ لای خودا و دینەکەی!
وترا پێی: ئەوە چۆن دەبێت؟
وتی: بە ڕەوشتەکانتان"
@rasepardeh
❤1
دکتۆر مصطفی السباعي چەن جوان ئەفەرمێ:
کاتێک
#نەزانێک قەڵەم بەدەستەوە دەگرێت
#تاوانبارێک تفەنگ بەدەستەوە دەگرێت
#خائینێک دەست بەسەر دەسەڵاتدا دەگرێت
#خراپکارێک دەچێتە سەر مینبەر
#نیشتیمان دەگۆڕێت بۆ #دارستانێک کە شایەنی ژیانکردن نابێت.
@rasepardeh
کاتێک
#نەزانێک قەڵەم بەدەستەوە دەگرێت
#تاوانبارێک تفەنگ بەدەستەوە دەگرێت
#خائینێک دەست بەسەر دەسەڵاتدا دەگرێت
#خراپکارێک دەچێتە سەر مینبەر
#نیشتیمان دەگۆڕێت بۆ #دارستانێک کە شایەنی ژیانکردن نابێت.
@rasepardeh
❤1
آنان از خود اطمینان داشتند و رضایت، گویی که همگی از مقدساناند.
از آنان بیزار شدم.
«
@rasepardeh
از آنان بیزار شدم.
«
اعتراف» - تولستوی
@rasepardeh
👍1
«چه کنیم با این بچهی پرمدّعای شلوغکار؟»
ای انسان عاقل!
پس از این که تمام این دههها و سدهها زندگی را «تمام و کمال» به «عقل محاسبهگر» سپردی، حالا آیا متوجهی که «نامکشوف» با «ناموجود»
مترادف نیست؟
به عقلی که این دو را برابر میشمُرَد، اطمینان میتوان داشت؟
عقلی که «امور غریب و ناشناخته» را فوراً خرافه و باطل اعلام میکند،
و احتمالی برای وجود آنها در نظر نمیگیرد، چون هنوز راهی برای رد یا اثباتشان نیافته است، معتبر نیست.
@rasepardeh
ای انسان عاقل!
پس از این که تمام این دههها و سدهها زندگی را «تمام و کمال» به «عقل محاسبهگر» سپردی، حالا آیا متوجهی که «نامکشوف» با «ناموجود»
مترادف نیست؟
به عقلی که این دو را برابر میشمُرَد، اطمینان میتوان داشت؟
عقلی که «امور غریب و ناشناخته» را فوراً خرافه و باطل اعلام میکند،
و احتمالی برای وجود آنها در نظر نمیگیرد، چون هنوز راهی برای رد یا اثباتشان نیافته است، معتبر نیست.
جا مانده از کتاب
معاشقه کنار اشیاء ناشناخته
نسیم تیمورپور
@rasepardeh
❤1
ئێواران...
سرنج دەدەمە ئاوابوونی خۆر
دەزانم منیش
زوو بێ یا درەنگ دەبێ ئاوا بم🕊"
https://www.tg-me.com/rasepardeh
سرنج دەدەمە ئاوابوونی خۆر
دەزانم منیش
زوو بێ یا درەنگ دەبێ ئاوا بم🕊"
https://www.tg-me.com/rasepardeh
🔥1
📕 درحالیکه 《روزمان》 را سپری میکنیم، باید بهتناوب درنگ کرده و دربارهی این حقیقت تأمل کنیم که 《ما همیشه زنده نخواهیم بود》 و از اینرو ممکن است 《امروز》 《آخرین روز زندگیمان》 باشد.
📕 چنین تاملی بهجای آنکه ما را به 《لذتگرایی》 سوق دهد، برآن میدارد که قدردانِ 《فرصتِ زندگی》 باشیم و از اینکه زندهایم و میتوانیم 《امروزمان》 را با 《فعالیت》 پر کنیم به وجد آییم.
این امر ما را برآن میدارد که از 《هَدَردادنِ روزهایمان》 اجتناب کنیم.
📕 بهعبارتِدیگر، وقتی 《رواقیان》 اندرزمان میدهند که هر روز را چنان زندگی کنیم که گویی 《آخرین روز》 است، هدفشان 《تغییرِ فعالیتهای روزانهی ما》 نیست؛ بلکه 《تغییرِ حالتِ ذهنمان در هنگام انجامدادنِ آن فعالیتها》ست.
بهویژه به این معنا نیست که میخواهند ما را از 《تفکر و برنامهریزی برای فردا》 بازدارند؛ بلکه از ما میخواهند همچنانکه دربارهی 《فردا》 فکر کرده و برای آن برنامهریزی میکنیم، 《قدرِ امروز》 را نیز بدانیم.
#ویلیام_اروین
[فلسفهای برای زندگی]
@rasepardeh
📕 چنین تاملی بهجای آنکه ما را به 《لذتگرایی》 سوق دهد، برآن میدارد که قدردانِ 《فرصتِ زندگی》 باشیم و از اینکه زندهایم و میتوانیم 《امروزمان》 را با 《فعالیت》 پر کنیم به وجد آییم.
این امر ما را برآن میدارد که از 《هَدَردادنِ روزهایمان》 اجتناب کنیم.
📕 بهعبارتِدیگر، وقتی 《رواقیان》 اندرزمان میدهند که هر روز را چنان زندگی کنیم که گویی 《آخرین روز》 است، هدفشان 《تغییرِ فعالیتهای روزانهی ما》 نیست؛ بلکه 《تغییرِ حالتِ ذهنمان در هنگام انجامدادنِ آن فعالیتها》ست.
بهویژه به این معنا نیست که میخواهند ما را از 《تفکر و برنامهریزی برای فردا》 بازدارند؛ بلکه از ما میخواهند همچنانکه دربارهی 《فردا》 فکر کرده و برای آن برنامهریزی میکنیم، 《قدرِ امروز》 را نیز بدانیم.
#ویلیام_اروین
[فلسفهای برای زندگی]
@rasepardeh
👍1
🏷
#بیت
به کس مپْسَند رنجی کز برای خویش نَپْسَندی
به دوش کس مَنه باری که خود بُرْدَنْش نتوانی
#پروین_اعتصامی
#بیت
به کس مپْسَند رنجی کز برای خویش نَپْسَندی
به دوش کس مَنه باری که خود بُرْدَنْش نتوانی
#پروین_اعتصامی
❤3
Zumor 73-75 Kawther - Adha Eid 1970 MSR
@abdulbasetquran
✅ تلاوت کوتاه ، کمیاب و بسیار دلنشین و آرام استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
💠 سوره زمر (75_73) کوثر
🕌 مسجد امام حسین (علیه السلام) قاهره کشور مصر
🕋 عید قربان؛ سال 1964میلادی
🔊 کیفیت عالی
#عیدقربان
🆔 @abdulbasetquran
💠 سوره زمر (75_73) کوثر
🕌 مسجد امام حسین (علیه السلام) قاهره کشور مصر
🕋 عید قربان؛ سال 1964میلادی
🔊 کیفیت عالی
#عیدقربان
🆔 @abdulbasetquran
حج کوثر
@abdulbasetquran
✅ تلاوت زیبا و طولانی استاد عبدالباسط عبدالصمد
💠 سوره حج ( 41_23 ) کوثر
🕌 مسجد امام حسین (ع)
🕋 این تلاوت به گفته روزنامه قدیمی موجود، در ساعت 5:45 دقیقه صبح فجر روز عید قربان ، تاریخ
1986/08/15 میلادی اجرا شده است!
🆔 @abdulbasetquran
💠 سوره حج ( 41_23 ) کوثر
🕌 مسجد امام حسین (ع)
🕋 این تلاوت به گفته روزنامه قدیمی موجود، در ساعت 5:45 دقیقه صبح فجر روز عید قربان ، تاریخ
1986/08/15 میلادی اجرا شده است!
🆔 @abdulbasetquran
هنرِ گم شدن
انسانِ خودآگاه ناگزیر از گم شدن است. انسانِ گم شده، سِیلان و ویلان، میدود تا کسی پیدایش کند، کسی که از او به او آشناتر و نزدیکتر است.
نکتهای که در اینجا باید به آن التفات داشت این است که گم شدن هنر است. و بدیهی است که یادگیری هر هنری مستلزم فراهم کردن اسباب و مقدّمات آن هنر است. از جملهی لوازم هنرِ گم شدن شناخت دقیق خود و موقعیتی است که انسان در آن قرار دارد. آدمی زمانی میتواند چیزی از دست بهِلَد که آن را خوب فهمیده و شناخته باشد. وگرنه رها کردن چیزی یا بیالتفاتی به چیزی که هیچ شناختی از آن نداریم هنر نیست. از خود بیرون خزیدن و دور شدن از خودیها بدون شناخت صحیح و دقیق خویشتن ممکن نیست.
باید غبطه خورد به حال کسانی که از خود بیرون میآیند و در آغوش خدا/دوست گم میشوند. خود را گم میکنند تا در جانِ جهان پیدا شوند.
شمس تبریز میگفت:
من کو؟
مرا خبر نیست.
اگر مرا بینی سلام برسان.
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، ص ۶۷۱)
همین سخن را مولانا نیز در یکی از غزلهای خود چنین بازگو میکند:
گم شدهام من ز خویش گر تو بیابی مرا
زود سلامش رسان گو که خوشی خوشتری
(دیوان شمس تبریزی)
آن که هنر گمشدن را بدرستی نیاموخته است بسا که سر از "استیصال" درآورَد؛ استیصال در لغت به معنی از بیخ کَنده شدن است. بوته یا نهالی را تصور کن که از ریشه در آمده است؛ با هر بادی به سویی میافتد. و چون به جایی بند نیست آرام و قراريش نیست.
انسانِ گم شدهای که هنرورانه به آن مقام نرسیده است عاقبت به دهشت و تنهایی میرسد، به تنهایی مطلق. شاید در جهانِ انسانی هیچ دردی به شدت و آزارندگی درد تنهایی و درماندگی نباشد. گم شدن بیهنرانه سر از تنهایی در میآورد حال آنکه گمشدن هنرمندانه به مقام حیرت و حیرانی راه مییابد.
مقام گمشدگی مقام امن و امان و آسایش است و از جانب فرد هیچ آزار و آسیبی به کس نمیرسد چرا که مایهی اصلی آزار رسانی خودی و انانیّت است که در شخص گمشده بکلّی از میان رفته و او به شفاخانهی عالَم رسیده است.
در توضیح و تعریفی که اجمالاً از مقام گمشدگی ارائه گردید به این نتیجه میرسیم که گمشدن نه تنها به بیراهه رفتن و از راه درستی و راستی بیرون افتادن نیست بلکه یافتن راه درست زیستن و مهر ورزیدن و دلآگاهی و صلح با تمام خلق جهان است. آن که به مقام رَستگی و فراغت از خودیها صعود کرده باشد نگران منافع خُرد و حقیر و خواهشهای نفسانی نیز نخواهد بود. مولانا میگفت کسی که از شرّ دشمنِ نفس رَسته باشد نباید بر خود بلرزد، چرا که دیگران بر او خواهند لرزید:
ملرز بر خود تا بر تو دیگران لرزند
به جان تو که تو را دشمنی ورای تو نیست
(دیوان شمس تبریزی)
گلهای معرفت
@rasepardeh
انسانِ خودآگاه ناگزیر از گم شدن است. انسانِ گم شده، سِیلان و ویلان، میدود تا کسی پیدایش کند، کسی که از او به او آشناتر و نزدیکتر است.
نکتهای که در اینجا باید به آن التفات داشت این است که گم شدن هنر است. و بدیهی است که یادگیری هر هنری مستلزم فراهم کردن اسباب و مقدّمات آن هنر است. از جملهی لوازم هنرِ گم شدن شناخت دقیق خود و موقعیتی است که انسان در آن قرار دارد. آدمی زمانی میتواند چیزی از دست بهِلَد که آن را خوب فهمیده و شناخته باشد. وگرنه رها کردن چیزی یا بیالتفاتی به چیزی که هیچ شناختی از آن نداریم هنر نیست. از خود بیرون خزیدن و دور شدن از خودیها بدون شناخت صحیح و دقیق خویشتن ممکن نیست.
باید غبطه خورد به حال کسانی که از خود بیرون میآیند و در آغوش خدا/دوست گم میشوند. خود را گم میکنند تا در جانِ جهان پیدا شوند.
شمس تبریز میگفت:
من کو؟
مرا خبر نیست.
اگر مرا بینی سلام برسان.
(مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، ص ۶۷۱)
همین سخن را مولانا نیز در یکی از غزلهای خود چنین بازگو میکند:
گم شدهام من ز خویش گر تو بیابی مرا
زود سلامش رسان گو که خوشی خوشتری
(دیوان شمس تبریزی)
آن که هنر گمشدن را بدرستی نیاموخته است بسا که سر از "استیصال" درآورَد؛ استیصال در لغت به معنی از بیخ کَنده شدن است. بوته یا نهالی را تصور کن که از ریشه در آمده است؛ با هر بادی به سویی میافتد. و چون به جایی بند نیست آرام و قراريش نیست.
انسانِ گم شدهای که هنرورانه به آن مقام نرسیده است عاقبت به دهشت و تنهایی میرسد، به تنهایی مطلق. شاید در جهانِ انسانی هیچ دردی به شدت و آزارندگی درد تنهایی و درماندگی نباشد. گم شدن بیهنرانه سر از تنهایی در میآورد حال آنکه گمشدن هنرمندانه به مقام حیرت و حیرانی راه مییابد.
مقام گمشدگی مقام امن و امان و آسایش است و از جانب فرد هیچ آزار و آسیبی به کس نمیرسد چرا که مایهی اصلی آزار رسانی خودی و انانیّت است که در شخص گمشده بکلّی از میان رفته و او به شفاخانهی عالَم رسیده است.
در توضیح و تعریفی که اجمالاً از مقام گمشدگی ارائه گردید به این نتیجه میرسیم که گمشدن نه تنها به بیراهه رفتن و از راه درستی و راستی بیرون افتادن نیست بلکه یافتن راه درست زیستن و مهر ورزیدن و دلآگاهی و صلح با تمام خلق جهان است. آن که به مقام رَستگی و فراغت از خودیها صعود کرده باشد نگران منافع خُرد و حقیر و خواهشهای نفسانی نیز نخواهد بود. مولانا میگفت کسی که از شرّ دشمنِ نفس رَسته باشد نباید بر خود بلرزد، چرا که دیگران بر او خواهند لرزید:
ملرز بر خود تا بر تو دیگران لرزند
به جان تو که تو را دشمنی ورای تو نیست
(دیوان شمس تبریزی)
گلهای معرفت
@rasepardeh
🔱
فلسفه باید ما را با ابعاد حقیقی واقعیت سازگار و از آنها راضی کند، و بنابراین، ما را -اگر نه از خودِ ناکامی- حداقل از نمایش عواطف ویرانگر همراه با آن حفظ کند.
وظیفهی فلسفه عبارت است از آماده کردن نرمترین فرودِ ممکنِ آرزوهای ما، بر روی دیوار انعطافناپذیر واقعیت.
@rasepardeh
فلسفه باید ما را با ابعاد حقیقی واقعیت سازگار و از آنها راضی کند، و بنابراین، ما را -اگر نه از خودِ ناکامی- حداقل از نمایش عواطف ویرانگر همراه با آن حفظ کند.
وظیفهی فلسفه عبارت است از آماده کردن نرمترین فرودِ ممکنِ آرزوهای ما، بر روی دیوار انعطافناپذیر واقعیت.
تسلیبخشیهای فلسفه
#آلن_دوباتن
@rasepardeh
❤1
فَتَوکَّل عَلَی اللهِ
برخداتوکل کن
آل عمران/۱۵۹
دریغا که فقر
چه به آسانی
احتضارِ فضیلت است.
احمد شاملو
@rasepardeh
برخداتوکل کن
آل عمران/۱۵۹
دریغا که فقر
چه به آسانی
احتضارِ فضیلت است.
احمد شاملو
@rasepardeh
Telegram
attach 📎
Audio
کاکه احمد
گرفتار شدن در میان دو تعارض ؛ « دوری از تفکر گروهی و حزبی غلط و ناروا» یا «ابراز نظر و ایجاد کردن گروه و مذهب جدید » تکلیف چیست ؟
راهکار برون رفت چیست ؟
@rasepardeh
گرفتار شدن در میان دو تعارض ؛ « دوری از تفکر گروهی و حزبی غلط و ناروا» یا «ابراز نظر و ایجاد کردن گروه و مذهب جدید » تکلیف چیست ؟
راهکار برون رفت چیست ؟
@rasepardeh
❤1👎1
🌍 پایان تکفیر، آغاز تعقل
درنگی بر بازتعریف کفر در اندیشهی کاکه احمد مفتیزاده
در این نوشتار، با نگاهی تحلیلی–انتقادی به یکی از بنیادینترین بازخوانیهای مفهومی در اندیشهی اسلامی معاصر میپردازیم: بازتعریف «کفر» در آرای کاکه احمد مفتیزاده؛ متفکری که با تکیه بر رویکردی تفسیری–قرآنی و استنادی محکم به شروط پنجگانهی تحقق کفر قرآنی، این گزارهی انقلابی را مطرح کرد که:
در جهان امروز، هیچ مصداقی برای تکفیر به معنای شرعی آن وجود ندارد.
این گزاره، صرفاً یک موضع فقهی نیست؛ بلکه مرز میان دو الگوی معرفتی در تاریخ اندیشهی اسلامیست:
از فقه حذف، به سوی فقه تبیین؛ از منطق انکار، به سمت منطق گفتوگو.
کاکه احمد، با نگاهی نواندیشانه و دروندینی، کوشید تا ساختار سنتیِ تولید حکم تکفیر را از بنیاد مورد بازپرس قرار دهد؛ نه از منظر التقاط یا تساهل، بلکه با استناد دقیق به روششناسی قرآنی و عقلانی. به باور او، کفر تنها در صورتی محقق میشود که پنج شرط دشوار و همزمان فراهم گردد:
١. عرضهی کامل پیام،
٢. وضوح مطلق حقیقت،
٣. فرصت زمانی کافی،
٤. تحقق علم یقینی در مخاطب،
٥. وجود الگوی عملی زنده و حاضر.
در جهان چندلایه، رسانهزده و پُرتحریف امروز، این شروط هرگز بهطور کامل قابل تحقق نیستند. و درست در همین ناتمامی شرایط است که کاکه احمد، با شجاعت، اعلام میکند:
«امروزه کافری به معنای قرآنی آن وجود ندارد.»
این گزاره، در عین آرامش واژگانیاش، حامل تحولی معرفتیست. زیرا اگر کفر شرعی محقق نیست، تکفیر نیز از بنیاد بیاعتبار میشود. و اگر تکفیر باطل شد، بسیاری از سازوکارهای خشونتزای دینی— از حذف فیزیکی گرفته تا سرکوب فکری— مشروعیت خود را از دست میدهند.
از فقه خشونت به فقه گفتوگو
در چنین چارچوبی، دین دیگر نه ابزاری برای مرزبندی هویتی، که بستری برای تعامل و تبیین میشود.
اسلام، در این خوانش، نه حصاری برای خودیسازی، بلکه پیامی جهانی برای عدالت، کرامت انسانی و آزادی اندیشه است.
بر این اساس، وظیفهی مسلمان معاصر، نه تکفیر که تفهیم است؛ نه حذف که اقناع؛ نه سلطه که گفتوگو.
و جهاد، دیگر نه مصداقی از جنگ عقاید، بلکه تلاشی مستمر برای ساخت الگوی زیستهی اسلام در متن جامعهی انسانی است.
کاکه احمد مفتیزاده، در زمانی که گفتمان دینی بیش از هر دورهای گرفتار افراطگرایی و بازتولید خشونت بود، با رویکردی عقلمحور و رحمتمحور، اسلام را از تنگنای تفسیرهای خشونتآمیز به سپهری نو رهنمون شد.
او، دین را نه نظامی از تکلیفهای سنگین، بلکه ساحتی از مسئولیتهای انسانی میدید؛ و ایمان را نه ابزار تمایز، بلکه افق همزیستی.
دین، نه ابزار طرد، که زمینهی زیستن است
در چنین خوانشی، دعوت اسلامی جایگزین حذف اعتقادی میشود؛ و جهاد، بهجای جنگی بر سر تفاوتها، به تلاشی در جهت تحقق معنا، فضیلت و مسئولیت اجتماعی تبدیل میگردد.
کاکه احمد، با نگاهی اجتهادی و مسئولانه، تکفیر را به گور سپرد و قرآن را از انحصار درآورد.
اسلامِ او، نه سلاحی برای سرکوب، بلکه الگویی برای زیستن است.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که این صدای متفاوت، این قرائت نو از درون سنت، جدی گرفته شود، نه بهمثابهی یک دیدگاه حاشیهای، بلکه بهعنوان مدلی برای بازیابی عقلانیت دینی در عصر بحرانهای معنوی.
#کاکهاحمد_مفتیزاده
✍️ صدیق ابراهیمی
@Seddighebrahimi
@rasepardeh
درنگی بر بازتعریف کفر در اندیشهی کاکه احمد مفتیزاده
در این نوشتار، با نگاهی تحلیلی–انتقادی به یکی از بنیادینترین بازخوانیهای مفهومی در اندیشهی اسلامی معاصر میپردازیم: بازتعریف «کفر» در آرای کاکه احمد مفتیزاده؛ متفکری که با تکیه بر رویکردی تفسیری–قرآنی و استنادی محکم به شروط پنجگانهی تحقق کفر قرآنی، این گزارهی انقلابی را مطرح کرد که:
در جهان امروز، هیچ مصداقی برای تکفیر به معنای شرعی آن وجود ندارد.
این گزاره، صرفاً یک موضع فقهی نیست؛ بلکه مرز میان دو الگوی معرفتی در تاریخ اندیشهی اسلامیست:
از فقه حذف، به سوی فقه تبیین؛ از منطق انکار، به سمت منطق گفتوگو.
کاکه احمد، با نگاهی نواندیشانه و دروندینی، کوشید تا ساختار سنتیِ تولید حکم تکفیر را از بنیاد مورد بازپرس قرار دهد؛ نه از منظر التقاط یا تساهل، بلکه با استناد دقیق به روششناسی قرآنی و عقلانی. به باور او، کفر تنها در صورتی محقق میشود که پنج شرط دشوار و همزمان فراهم گردد:
١. عرضهی کامل پیام،
٢. وضوح مطلق حقیقت،
٣. فرصت زمانی کافی،
٤. تحقق علم یقینی در مخاطب،
٥. وجود الگوی عملی زنده و حاضر.
در جهان چندلایه، رسانهزده و پُرتحریف امروز، این شروط هرگز بهطور کامل قابل تحقق نیستند. و درست در همین ناتمامی شرایط است که کاکه احمد، با شجاعت، اعلام میکند:
«امروزه کافری به معنای قرآنی آن وجود ندارد.»
این گزاره، در عین آرامش واژگانیاش، حامل تحولی معرفتیست. زیرا اگر کفر شرعی محقق نیست، تکفیر نیز از بنیاد بیاعتبار میشود. و اگر تکفیر باطل شد، بسیاری از سازوکارهای خشونتزای دینی— از حذف فیزیکی گرفته تا سرکوب فکری— مشروعیت خود را از دست میدهند.
از فقه خشونت به فقه گفتوگو
در چنین چارچوبی، دین دیگر نه ابزاری برای مرزبندی هویتی، که بستری برای تعامل و تبیین میشود.
اسلام، در این خوانش، نه حصاری برای خودیسازی، بلکه پیامی جهانی برای عدالت، کرامت انسانی و آزادی اندیشه است.
بر این اساس، وظیفهی مسلمان معاصر، نه تکفیر که تفهیم است؛ نه حذف که اقناع؛ نه سلطه که گفتوگو.
و جهاد، دیگر نه مصداقی از جنگ عقاید، بلکه تلاشی مستمر برای ساخت الگوی زیستهی اسلام در متن جامعهی انسانی است.
کاکه احمد مفتیزاده، در زمانی که گفتمان دینی بیش از هر دورهای گرفتار افراطگرایی و بازتولید خشونت بود، با رویکردی عقلمحور و رحمتمحور، اسلام را از تنگنای تفسیرهای خشونتآمیز به سپهری نو رهنمون شد.
او، دین را نه نظامی از تکلیفهای سنگین، بلکه ساحتی از مسئولیتهای انسانی میدید؛ و ایمان را نه ابزار تمایز، بلکه افق همزیستی.
دین، نه ابزار طرد، که زمینهی زیستن است
در چنین خوانشی، دعوت اسلامی جایگزین حذف اعتقادی میشود؛ و جهاد، بهجای جنگی بر سر تفاوتها، به تلاشی در جهت تحقق معنا، فضیلت و مسئولیت اجتماعی تبدیل میگردد.
کاکه احمد، با نگاهی اجتهادی و مسئولانه، تکفیر را به گور سپرد و قرآن را از انحصار درآورد.
اسلامِ او، نه سلاحی برای سرکوب، بلکه الگویی برای زیستن است.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که این صدای متفاوت، این قرائت نو از درون سنت، جدی گرفته شود، نه بهمثابهی یک دیدگاه حاشیهای، بلکه بهعنوان مدلی برای بازیابی عقلانیت دینی در عصر بحرانهای معنوی.
#کاکهاحمد_مفتیزاده
✍️ صدیق ابراهیمی
@Seddighebrahimi
@rasepardeh
❤1👍1
فقه زدگی باعث به دست فراموشی سپردن تیپولوژی روانی انسان ها میشود
ما انسانها با تیپ روانی واحدی به دنیا نمیآییم، انسانها با رنگ چشم و مو و طول قد متفاوت به دنیا میآیند، با خصایص زیستشناسی و جسمانی متفاوت، و همانطور با خصایص روانی متفاوت هم به دنیا میآیند.
خانم «میلا» روانشناس انگلیسی یك تیپولوژی دارد كه آن را در تدین هم پیاده كرده است، انسانها در تقسیم اول قابل تقسیماند به انسانهای برونگرا و درونگرا و در مرحله دوم قابل تقسیماند به انسانهای كنشگر و كنشپذیر، و از اینرو انسانها چهار تیپاند؛
١- برونگرای كنشگر
٢- برون گرای كنشپذیر
٣- درونگرای كنشگر
۴- درونگرای كنشپذیر.
«میلا» با تحقیقات خود نشان داده كه هر یك از ادیان اعم از اسلام، مسیحیت و ... وقتی بر این چهار تیپ روانی القا میشوند به شرط اینكه این چهار تیپ آن را تمام و كمال بپذیرند و التزام نظری و عملی دقیق به آن داشته باشند، چهار نوع متدین بیرون میآیند.
كسانی كه از بُعد روانشناسی برونگرای كنشگرند، اینها متدینان اهل شور و نشاطند كه میخواهند با استفاده از تدین، وضع عالم و آدم را عوض كنند. معمولاً متدینان انقلابی اینطورند. میگویند دین میتواند دستمایة تحولی شود در سطح اجتماع، اینها معمولاً دست به انقلاب میزنند، میخواهند همه چیز را بههم بریزند و با دینداری درست بكنند. اینها هم برونگرا هستند و هم كنشگرا.
یك دسته برونگراهایی هستند كه كنشگر نیستند، كنشپذیرند. وقتی متدین میشوند زبان حالشان این است: «عبادت به جز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجاده و دلق نیست». اینها تمام تلاششان این است كه خیریه درست كنند. دارالایتام درست كنند. همهاش به دنبال یك كار خیریه هستند. اصلاً نمیخواهند عالم و آدم را عوض كنند، میخواهند شما در این وضعی كه هستید كمتر_درد بكشید. چه بسا آخرش یادش میآید كه نماز نخوانده است ولی هیچ هم مشكل روحی ندارد، فكر میكند این مقدار كه من عمل میكنم كمتر از نماز نیست، اگر بالاتر از نماز نباشد. از این سنخ، تعبیر به نوعدوستان و همسایهپروران میشود.
سنخ سوم كسانی هستند كه درونگرا هستند و كنشگر. كسانی هستند كه وقتی متدین میشوند اهل زهد و ریاضت هستند. دائماً با خودشان مقابله دارند كه من باید كم بخندم، همیشه با خودشان ریاضت میورزند. اینها كسانی هستند كه جنبة زهد ورزی دین در آنها غلبه كرده است.
دستة چهارم كه به لحاظ تیپولوژی، درونگرا هستند و كنشپذیر، اینها معمولاً اهل عرفان و كشف شهود هستند كه دائماً میگویند دیشب خواب دیدم كه فلان. زندگیشان معمولا ً بر مجرای خواب میچرخد.
شما هر چقدر بحثهای جدی بكنید نمیتوانید تیپ اول را وارد تیپ دوم بكنید. باید قبول كنیم. «لا یكلف الله نفسا الا وسعها» كه فقط مال وضو و غسل نیست كه بگویند اگر دستت زخم شده باشد غسل و وضو نداری. خدا از هركسی به اندازه تواناییش میخواهد، خوب بزرگترین توانایی هم توانایی روانی انسان است. كسی كه با تیپهای روانی متفاوت به دنیا آمده اند خداوند از آنها یك گونه انتظار ندارد. این هم یك وسع است و چه وسعی بالاتر از توانایی روانی. چگونه ممكن است كه خداوند به وسع و توانایی مالی و مادی و وسع و توانایی جسمانی من التفات كند، اما از این غفلت بورزد؟ شما بیایید علمایی كه به صداقتشان وقوف دارید را چه در تاریخ و چه در جامعه كنونی ما بررسی كنید، ببینید آیا دینداریشان عین هم است؟ نیست، چون تیپولوژی مختلفی دارند.
حال اگر شما بهدلیل فقهزدگی و شریعتزدگی عملگرا باشید از همه یك نوع عمل انتظار دارید و وقتی یك نوع عمل انتظار دارید، اولاً هركسی كه آنگونه عمل نمیكند، فكر میكنید كه متدین نیست، نمیدانید كه متدین است، اما شیوة دیانتپیشگیاش متفاوت است و ثانیاً اینكه اگر بنا بر این شد كه بر روی یك نحوة عمل خاص متمركز شوید و كاملاً بر آن التفات كنید این كار شما به یك نوع استبداد اجتماعی منجر میشود. انسانها را میخواهید مثل قرص آسپرین كنید كه یك میلیون آن هم با یكدیگر مو نمیزند. هر كه بخواهد تفاوت انسانها را انكار كند، كارش به استبداد كشیده میشود.
مستبد، انسانی است كه یك انگاری را از انسان در نظر گرفته و میخواهد همه را اینطور كند.
استاد مصطفی ملکیان
@kiwmars
ما انسانها با تیپ روانی واحدی به دنیا نمیآییم، انسانها با رنگ چشم و مو و طول قد متفاوت به دنیا میآیند، با خصایص زیستشناسی و جسمانی متفاوت، و همانطور با خصایص روانی متفاوت هم به دنیا میآیند.
خانم «میلا» روانشناس انگلیسی یك تیپولوژی دارد كه آن را در تدین هم پیاده كرده است، انسانها در تقسیم اول قابل تقسیماند به انسانهای برونگرا و درونگرا و در مرحله دوم قابل تقسیماند به انسانهای كنشگر و كنشپذیر، و از اینرو انسانها چهار تیپاند؛
١- برونگرای كنشگر
٢- برون گرای كنشپذیر
٣- درونگرای كنشگر
۴- درونگرای كنشپذیر.
«میلا» با تحقیقات خود نشان داده كه هر یك از ادیان اعم از اسلام، مسیحیت و ... وقتی بر این چهار تیپ روانی القا میشوند به شرط اینكه این چهار تیپ آن را تمام و كمال بپذیرند و التزام نظری و عملی دقیق به آن داشته باشند، چهار نوع متدین بیرون میآیند.
كسانی كه از بُعد روانشناسی برونگرای كنشگرند، اینها متدینان اهل شور و نشاطند كه میخواهند با استفاده از تدین، وضع عالم و آدم را عوض كنند. معمولاً متدینان انقلابی اینطورند. میگویند دین میتواند دستمایة تحولی شود در سطح اجتماع، اینها معمولاً دست به انقلاب میزنند، میخواهند همه چیز را بههم بریزند و با دینداری درست بكنند. اینها هم برونگرا هستند و هم كنشگرا.
یك دسته برونگراهایی هستند كه كنشگر نیستند، كنشپذیرند. وقتی متدین میشوند زبان حالشان این است: «عبادت به جز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجاده و دلق نیست». اینها تمام تلاششان این است كه خیریه درست كنند. دارالایتام درست كنند. همهاش به دنبال یك كار خیریه هستند. اصلاً نمیخواهند عالم و آدم را عوض كنند، میخواهند شما در این وضعی كه هستید كمتر_درد بكشید. چه بسا آخرش یادش میآید كه نماز نخوانده است ولی هیچ هم مشكل روحی ندارد، فكر میكند این مقدار كه من عمل میكنم كمتر از نماز نیست، اگر بالاتر از نماز نباشد. از این سنخ، تعبیر به نوعدوستان و همسایهپروران میشود.
سنخ سوم كسانی هستند كه درونگرا هستند و كنشگر. كسانی هستند كه وقتی متدین میشوند اهل زهد و ریاضت هستند. دائماً با خودشان مقابله دارند كه من باید كم بخندم، همیشه با خودشان ریاضت میورزند. اینها كسانی هستند كه جنبة زهد ورزی دین در آنها غلبه كرده است.
دستة چهارم كه به لحاظ تیپولوژی، درونگرا هستند و كنشپذیر، اینها معمولاً اهل عرفان و كشف شهود هستند كه دائماً میگویند دیشب خواب دیدم كه فلان. زندگیشان معمولا ً بر مجرای خواب میچرخد.
شما هر چقدر بحثهای جدی بكنید نمیتوانید تیپ اول را وارد تیپ دوم بكنید. باید قبول كنیم. «لا یكلف الله نفسا الا وسعها» كه فقط مال وضو و غسل نیست كه بگویند اگر دستت زخم شده باشد غسل و وضو نداری. خدا از هركسی به اندازه تواناییش میخواهد، خوب بزرگترین توانایی هم توانایی روانی انسان است. كسی كه با تیپهای روانی متفاوت به دنیا آمده اند خداوند از آنها یك گونه انتظار ندارد. این هم یك وسع است و چه وسعی بالاتر از توانایی روانی. چگونه ممكن است كه خداوند به وسع و توانایی مالی و مادی و وسع و توانایی جسمانی من التفات كند، اما از این غفلت بورزد؟ شما بیایید علمایی كه به صداقتشان وقوف دارید را چه در تاریخ و چه در جامعه كنونی ما بررسی كنید، ببینید آیا دینداریشان عین هم است؟ نیست، چون تیپولوژی مختلفی دارند.
حال اگر شما بهدلیل فقهزدگی و شریعتزدگی عملگرا باشید از همه یك نوع عمل انتظار دارید و وقتی یك نوع عمل انتظار دارید، اولاً هركسی كه آنگونه عمل نمیكند، فكر میكنید كه متدین نیست، نمیدانید كه متدین است، اما شیوة دیانتپیشگیاش متفاوت است و ثانیاً اینكه اگر بنا بر این شد كه بر روی یك نحوة عمل خاص متمركز شوید و كاملاً بر آن التفات كنید این كار شما به یك نوع استبداد اجتماعی منجر میشود. انسانها را میخواهید مثل قرص آسپرین كنید كه یك میلیون آن هم با یكدیگر مو نمیزند. هر كه بخواهد تفاوت انسانها را انكار كند، كارش به استبداد كشیده میشود.
مستبد، انسانی است كه یك انگاری را از انسان در نظر گرفته و میخواهد همه را اینطور كند.
استاد مصطفی ملکیان
@kiwmars
❤1