Telegram Web Link
انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی
🔶تیمائوس افلاطون کتاب "تیمائوس" یکی از آثار مهم افلاطون است که به بررسی جهان‌شناسی و طبیعت می‌پردازد. این کتاب به شکل گفت‌وگویی فلسفی و در حدود سال ۳۶۰ پیش از میلاد نوشته شده و به عنوان یکی از جامع‌ترین کارهای افلاطون در زمینه نظریه‌های کیهان‌شناسی شناخته…
🔹خلق جهان: تیمائوس توضیح می‌دهد که جهان توسط یک خالق الهی، دمیورژ، بر اساس الگوی ابدی و کامل ساخته شده است. این خالق با استفاده از چهار عنصر اصلی (زمین، هوا، آتش و آب) جهان را به شکلی منظم و هماهنگ ایجاد کرده است.

🔹زمان و ابدیت: یکی از مفاهیم کلیدی در تیمائوس، تمایز بین زمان و ابدیت است. افلاطون زمان را به عنوان «تصویر متحرک ابدیت» توصیف می‌کند، جایی که حرکات منظم اجرام آسمانی باعث ایجاد چرخه‌های زمانی مانند روز و شب می‌شوند.

🔹طبیعت جهان مادی: تیمائوس بین جهان مادی که تغییرپذیر است و جهان ابدی که ثابت و بدون تغییر است، تمایز قائل می‌شود. او معتقد است که جهان مادی تنها یک تصویر ناقص از جهان ابدی است.

🔹نقش ریاضیات: افلاطون بر اهمیت ریاضیات در فهم ساختار کیهانی تأکید دارد. او باور دارد که نظم ریاضی در حرکات اجرام آسمانی نشان‌دهنده هماهنگی کیهانی است.

🔹آتلانتیس: تیمائوس همچنین به داستان آتلانتیس اشاره می‌کند، شهری افسانه‌ای که در نهایت توسط آتن شکست داده شد. این داستان به عنوان بخشی از بحث‌های گسترده‌تر درباره تاریخ و طبیعت انسان مطرح می‌شود.


🔸"تیمائوس" تأثیر عمیقی بر فلسفه‌های بعدی داشته و به عنوان یکی از منابع اصلی برای فهم نظریات افلاطون درباره طبیعت و کیهان‌شناسی محسوب می‌شود. این کتاب نه تنها به بررسی مباحث فلسفی بلکه به ارائه دیدگاه‌های علمی درباره ساختار جهان نیز پرداخته است و با ارائه نظریه‌ای جامع درباره خلق و ساختار جهان، راهی برای تامل درباره جایگاه انسان در کیهان فراهم می‌کند و همچنان یکی از متون مهم در تاریخ فلسفه باقی مانده است.

🔹در بخشی از متن تیمائوس آمده است: "آنچه روزی آفریده شده نمی‌تواند تا ابد بماند. برای افلاطون ابدی آن نیست که عمری ابدی دارد، بلکه آن چیزی است که به تمام دگرگونی‌های مشروط به زمان بی‌اعتناست"

🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
👏2👌1
🧠عقل گرایی🧠

🔸️راسیونالیسم یا عقل‌گرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل (به انگلیسی: Rationalism)، یکی از گرایش های اصلی در معرفت‌شناسی در مقابل تجربه‌گرایی است. این دیدگاه به معنی تکیه بر اصول عقلی به‌عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت است، این دیدگاه بیان می‌دارد معیار حقیقت حسی نیست بلکه عقلی و قیاسی میباشد.

🔸️اندیشمندانی چون باروخ اسپینوزا، و گوتفرید لایبنیتس کوشیدند تا حقایقِ اصلیِ هستی را از راه برهان و استدلال عقلی اثبات کنند.

🔸️در یک بحث عمده فلسفی در دوران روشنگری، عقل‌گرایی با تجربه‌گرایی مخالف بود. از یک سو، عقل‌گرایان تأکید کردند که دانش اساساً فطری است و عقل، یعنی قوه درونی ذهن انسان، می‌تواند مستقیماً حقایق منطقی را درک یا استخراج کند. از سوی دیگر، تجربه‌گرایان تأکید کردند که دانش اساساً فطری نیست و بهتر است با مشاهده دقیق دنیای فیزیکی خارج از ذهن، یعنی از طریق تجربیات حسی، به دست آید. عقل‌گرایان معتقد بودند که اصول خاصی در منطق، ریاضیات، اخلاق و متافیزیک وجود دارد که اساساً آنقدر درست است که انکار آنها باعث می شود که فرد دچار تناقض شود. عقل‌گرایان آنقدر به عقل اطمینان داشتند که اثبات تجربی و شواهد فیزیکی برای احراز حقایق خاص غیرضروری تلقی می‌شد.

📌خردگرایی و پست‌مدرنیسم

🔸️در دهه‌های اخیر واژهٔ خردگرایی در ارتباط با مدرنیسم که نظامی اجتماعی مبتنی بر عقل و علم است به کار می‌رود. متفکران پست‌مدرن معتقدند که کاربرد بی‌اندازهٔ خردگرایی موجب زندگی روانی دشواری برای بشر گردیده‌است. البته این نگرش انتقادی شباهتی با انتقادات برخی اسلام‌گرایان از خردگرایی مدرن ندارد. متفکران پست‌مدرن در انتقاد خود این منظور را ندارند که چیزی به جز عقل (مثلاً معنویت یا وحیِ دینی) می‌تواند اعتبار معرفتی داشته باشد.

🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
1👏1
انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی
🧠عقل گرایی🧠 🔸️راسیونالیسم یا عقل‌گرایی یا خِرَدگرایی یا مکتب اصالت عقل (به انگلیسی: Rationalism)، یکی از گرایش های اصلی در معرفت‌شناسی در مقابل تجربه‌گرایی است. این دیدگاه به معنی تکیه بر اصول عقلی به‌عنوانِ تنها منبعِ معتبرِ شناخت است، این دیدگاه بیان می‌دارد…
🧠خردگرایی دکارت🧠

🔹دکارت در کتاب مشهورِ خویش با نام گفتار در روش (و با زیرعنوان: «درست به کار بردن عقل، و جستجویِ حقیقت در علوم») توضیح می‌دهد که چگونه در بزرگسالی در تمام تعالیم رسمی و سنتی، اعم از دین و علم تردید کرد و به دنبال آن رفت که بنیاد محکمی برای آن همه آموزه‌هایی که همه بدیهی می‌انگاشتند بیابد. وقتی برای یک فرض، بنیاد مطمئنی نمی‌یابیم، می‌توانیم یک مرحله عقب‌تر رفته و در چیزهایی تردید کنیم که آن فرض بر آن‌ها مبتنی است؛ یعنی فرض‌های مرحلهٔ قبل آن. اگر این کار را ادامه دهیم به جایی می‌رسیم که این شک پدید می‌آید: «اصلاً آیا من وجود دارم؟» دکارت به همین مرحله رسید. او تلاش کرد وجود خویش را اثبات کند. جملهٔ معروف «می‌اندیشم پس هستم» همین تلاش را بیان می‌کند. استدلال دقیق دکارت به این ترتیب است: شک دارم که وجود دارم یا نه.
🔹اما در یک چیز شکی ندارم و آن وجود شک است. شک هست پس اندیشه هست. اندیشه هست پس وجود اندیشمندی هست. اندیشه‌ای که به وجود و حقیقت اشیا و مفاهیم می‌پردازد باید وجود داشته باشد.
🔹بدون وجود نفس (به انگلیسی: self) من نمی‌توان در مورد من اندیشید. بعدها این انتقاد مطرح شد که این استدلال هنوز اثبات نمی‌کند که وجود از آنِ من است. هرچند این انتقاد نیز وارد نیست زیرا به محض تصور چیزی وجود آن محقق شده‌است، خواه آن بر اساس یقین، و یا بر پایهٔ شک باشد. این مطلب را دکارت این‌گونه توجیه کرد که زمانی که عقل ما وجود چیزی را به وضوح و آشکارا پذیرفت آن چیز ضرورتاً موجودیت می‌یابد. زیرا وجود کامل یا خداوند نمی خواهد ما را بفریبد. دکارت ادعا کرد که خداوند تضمین نموده هر چیزی را که ما با عقل خود به آن می‌رسیم، در واقعیت مابه ازا داشته باشد.

🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
3👌1
🔹ماتریالیسم در دوره اسلامی‏

🔻کلمه «دهر» یعنی روزگار، به مناسبت همین آیه و همین کلمه که در این آیه آمده است، در دوره اسلامی افرادی را که منکر خدا بودند، «دهری» می‌گفتند. در دوره اسلامی به افرادی برخورد می‌کنیم که دهری و مادّی بوده‌اند، خصوصاً در دوران عبّاسیان که فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی وارد جهان اسلام شد. به واسطه آزادی فکری که در آن دوره برای افکار علمی و فلسفی و دینی (البتّه تا حدودی که با سیاست عبّاسیین تضاد نداشت) وجود داشت، رسماً عدّه‏‌ای به عنوان مادّی مسلک و منکر خدا شناخته می‌شدند. این عدّه با مسلمانان و سایر پیروان ادیان و معتقدین به خدا مباحثه و مجادله می‌کردند و دلایل خود را بازگو می‌‏نمودند و به دلایل اهل توحید ایراد می‏‌گرفتند و بالاخره می‌گفتند و می‌‏شنیدند و آزادانه عقاید خود را ابراز می‌داشتند. تاریخچه اینها در متن کتب اسلامی ثبت شده است.
🔻افرادی در زمان امام صادق (علیه السّلام) در مسجد پیغمبر (ص) جلسه می‌کردند و از این نوع سخنان می‌گفتند. کتاب‏ توحید مفضّل‏ زاییده یکی از این جریانهاست.
🔻یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام مفضّل بن عمر می‌گوید: در مسجد پیغمبر نماز خواندم و سپس در اندیشه فرو رفتم و درباره پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) و عظمت آن حضرت فکر می‌کردم. در همان حال عبد الکریم بن ابی العوجاء- که به اصطلاح آن وقت زندیق بوده است- آمد و به فاصله دورتری نشست. سپس یکی دیگر از هم مسلکان وی آمد. دو نفری شروع کردند به کفرگفتن؛ یعنی خدا را انکار کردند و پیغمبر را فقط به عنوان یک مفکر و نابغه بزرگ- نه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان کسی که از مبدئی غیبی وحی تلقّی می‌کرده است- یاد کردند.
🔻می‌گفتند او نابغه‌‏ای بود که افکارش را به صورت وحی عرضه داشت تا بتواند در مردم نفوذ کند، و الّا نه خدایی هست و نه وحیی و نه قیامتی.
🔻مفضّل از شنیدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزا گفت. سپس به محضر امام صادق (علیه السّلام) آمد و جریان را به عرض رسانید. حضرت او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهّز می‌کنم به سخنانی که بتوانی با آنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گویی. سپس امام صادق (علیه السّلام) در چند جلسه طولانی تعلیماتی به مفضّل داد؛ مفضّل نوشت و به این ترتیب کتاب‏ توحید مفضّل‏ به وجود آمد.
#کتاب📚
#علل‌مادیگری
#شهید_مطهری

🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
1👏1👌1💯1
#معرفی_کتاب
#جهان_بینی_توحیدی
🔸بخشی از کتاب:
🔺همه آن خصائص و خصلتها که لازمه یک جهان‏‌بینی خوب است، در جهان‏‌بینی توحیدی جمع است. تنها جهان‌‏بینی توحیدی است که می‌تواند همه آن خصائص را داشته باشد.
🔺جهان‌‏بینی توحیدی یعنی درک اینکه جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر و جود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است. جهان‌‏بینی توحیدی یعنی جهان «یک قطبی» و «تک‌محوری» است. جهان‌‏بینی توحیدی یعنی جهان ماهیت «از اویی» (إِنَّا لِلَّهِ) و «به سوی اویی» (إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ‏ [1]) دارد؛ موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک «سو» و به طرف یک مرکز، تکامل می‌یابند؛ آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست؛ جهان با یک سلسله نظامات قطعی که «سنن الهیه» نامیده می‌شود اداره می‌شود؛ انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسئول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است؛ جهان مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش می‌دهد.
🔺جهان‏‌بینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت می‌شود. در هر ذره از ذرات جهان دلایلی بر وجود خدای حکیم علیم هست و هر برگ درختی دفتری در معرفت پروردگار است.
🔺جهان‌‏بینی توحیدی به حیات و زندگی معنی و روح و هدف می‌دهد، زیرا انسان را در مسیری از کمال قرار می‌دهد که در هیچ حد معینی متوقف نمی‌شود و همیشه رو به پیش است.
🔺جهان‏‌بینی توحیدی کشش و جاذبه دارد، به انسان نشاط و دلگرمی می‏بخشد، هدفهایی متعالی و مقدس عرضه می‏دارد و افرادی فداکار می‌سازد.
🔺جهان‏بینی توحیدی تنها جهان‌‏بینی‌‏ای است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در
برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا می‌کند، همچنان که تنها جهان‏‌بینی‌‏ای است که آدمی را از سقوط در درّه هولناک پوچی‏گرایی و هیچی‏ستایی نجات می‌دهد.

📚 استاد مطهری، جهان بینی توحیدی، ص17

🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
1👌1
Audio
"چرا باید نیچه خواند"
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
👏2🤗1
Forwarded from تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه (abbas ali mansory)
🍃 کمک به دین

نگاه درست‌تر به دین این است که تو بیشتر محتاج به کمک دین هستی تا دین محتاج به کمک تو

اما اگر به هر دلیل دغدغه کمک به دین در تو زیاد است و دل‌نگران دین هستی و قصد کمک به دین را داری، بهترین کمک این است که مراقب خودت باشی.

با مراقبت از خودت بهترین کمک ممکن به دین را انجام خواهی داد زیرا دین چیزی بیرون از تو نیست تا از آن مراقبت کنی. دین در درون توست.

بهترین نمود دین در رفتار، کردار و احوالات توست نه در مناسک بیرونی دین
پس هرچقدر تلاش کنی که نیک‌تر، روشن تر و زلال‌تر شوی، بیشترین کمک را به دین کرده‌ای

https://www.tg-me.com/spirituality_philosophy
3👌1
🔷فلسفه از شگفتی و حیرت آغاز می‌شود.

🔹جایی در رساله‌ی فایدون، سقراط می‌گوید که فلسفیدن یعنی تمرین برای مرگ. چرا او چنین حرفی می‌زند؟ برای این که مُردن یعنی جدا شدن روح از بدن، و وقتی شما فلسفه کار می‌کنید، تا جایی که می‌توانید روحتان را از بدنتان جدا نگه می‌دارید چون در فکرِ اینجا و الان که بدنتان هست، نیستید. وقتی می‌پرسید: «عدالت چیست؟»، منظورتان این است که عدالت در هرجا و هر زمان و در نفسِ خودش چیست؛ غرضتان این نیست که «امروز یا دیروز چه کسی به من ظلم کرد؟»، وقتی می‌پرسید «زیبایی چیست؟»، منظورتان این نیست که «زیباترین شخص در این اتاق کیست؟» بنابراین، اگر در فکرِ اینجا و الان نباشید، به معنای موردنظر افلاطون الان اینجا نیستید. همانجایی هستید که روحتان هست، البته نه از این جهت که در جای خاص دیگر و بهتری هستید، بلکه از این نظر که به آن معنا هیچ کجا نیستید. در کلیات مُستغرقید.

#مایلز_برنییت Myles burnyeat

(استاد فلسفه‌ی قدیم در دانشگاه کیمبریج)
🆔https://www.tg-me.com/razi_philosophy
👌3👏1
🔴 نسبی‌بودن خیر و شر در رویدادهای زندگی

✍️مصطفی ملکیان

🔹 گفته شده است که در روستایی، کسی یک اسب داشت و این اسب روزی گریخت. مردم روستا آمدند و به صاحب این اسب دلداری می‌دادند که تو فقط یک اسب داشتی و بسیاری از کارهایت متوقف بر وجود این اسب بود، و اکنون که اسب گریخته، آسیب زیادی دیده‌ای. آن فرد در پاسخ گفت: مگر واقعاً رفتن اسب اتفاق بدی است که آمده‌اید به من دلداری بدهید؟

🔹فردای آن روز، این اسب به همراه یک گله اسب وحشی بازگشت. مردم همه نزد او آمدند تا تبریک بگویند و اظهار شادمانی کنند و بگویند چه خوب شد که یک اسب رفت و خودش بازگشت و یک گله اسب وحشی هم با خود آورد. او در پاسخ گفت: مگر بازگشت یک اسب به همراه یک گله اسب وحشی اتفاق خوبی است که شما این‌گونه شاد باش می‌گویید؟

🔹روز بعد، پسر این مرد در حال تربیت آن اسب‌های وحشی بود تا آن‌ها را رام کند. در این میان، از اسب به پایین پرتاب شد و پایش شکست. مردم باز آمدند تا تسلیت بگویند و به او دلداری بدهند که پای فرزندت شکسته است. او گفت: مگر شکستن پای فرزند انسان چیز بدی است؟

🔹روز بعد، سربازان امپراتور آمدند و گفتند جنگی در گرفته است. آن‌ها به روستا آمدند تا جوانان را برای جنگ ببرند. دیدند که این پسر پایش شکسته است و او را از جنگ معاف کردند. باز مردم آمدند و گفتند چه خوب شد که پایتان شکست و از مرگ و جنگ نجات پیدا کردید و این واقعه خوبی برای شما بود. او در پاسخ گفت: مگر نرفتن فرزند انسان به جنگ، واقعاً اتفاق خوبی است؟

🔹شما از این داستان چه می‌فهمید؟ از این می‌فهمید که هیچ رویدادی در زندگی شما رخ نداده است که بتوانید ادعا کنید این رویداد قطعاً تا پایان عمرتان به نفع شما خواهد بود. از طرف دیگر نیز هیچ رویدادی در زندگی شما اتفاق نخواهد افتاد که بتوانید با اطمینان بگویید این رویداد حتماً تا آخر عمر به ضرر شماست.

🔹هیچ متدولوژی‌ای تاکنون توسط عقل بشر کشف نشده که با استفاده از آن بتوان گفت فلان رویداد در زندگی من باعث بیچارگی من شد و مرا نابود کرد. از سوی دیگر نیز هیچ متدولوژی‌ای کشف نشده که بتوان با آن انگشت گذاشت روی یک رویداد و گفت این رویداد آمد تا مرا حتماً خوشبخت کند و تا پایان به نفع من باشد.

🔹بنابراین، هر رویدادی، هر چقدر شادی لحظه‌ای در شما ایجاد کند، می‌توانید آن شادی لحظه‌ای که به‌صورت رفلکسی و غیرارادی ایجاد شده را تجربه کنید، اما فقط در همان حد. گمان نکنید که این شادی نشانه‌ای از سعادتمندی تضمین‌شده است.

🔹از سوی دیگر، اگر رویدادی اتفاق افتاد که به‌صورت رفلکسی، غریزی و غیرارادی، اندوهی در شما ایجاد کرد، آن اندوه نیز مشکلی ندارد، چون غیرارادی است. اما فقط در همان لحظه. اصلاً گمان نکنید که این رویداد آمده تا بدبختی زندگی‌تان را امضا کند و زندگی‌تان تا پایان بد خواهد بود.

🔹ما هیچ کشفی در این زمینه نمی‌توانیم بکنیم که آیا این واقعه تا پایان با ما چه خواهد کرد. هرچقدر ظاهرش مهیب و هولناک باشد، ممکن است مقدمه یک اتفاق مثبت باشد. و از سوی دیگر، هیچ واقعه‌ای هرچقدر هم دلپذیر و شادی‌آور باشد، نمی‌توان گفت که آمده است تا ما را قطعاً سعادتمند کند.

🔹و این یعنی رویدادها به‌هیچ‌وجه معلوم نیست که با شما چه خواهند کرد. اگر چنین است، پس هیچ رویدادی را نباید آگاهانه و ارادی موجب شادی یا اندوه خود بدانید. چون زمانی که آگاهانه شاد یا غمگین می‌شوید، به‌نوعی گویی مطمئن هستید که این رویداد تا پایان به نفع یا ضرر شما خواهد بود.

🔹چه زندگی را فقط در دنیا ببینید و چه به زندگی اخروی نیز معتقد باشید، در هر دو صورت نمی‌توانید بگویید این واقعه آمده تا وضعیت من را بهتر کند.

«انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی »
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
2👌1
جناب آقای دکتر محمد راستی ویس
مدیر محترم برنامه‌ریزی، نظارت و پشتیبانی معاونت فرهنگی و اجتماعی

با نهایت تأسف و تأثر، ضایعه درگذشت مادر گرامی‌تان را از طرف انجمن‌ علمی فلسفه دانشگاه رازی تسلیت عرض می‌کنیم.
در این اندوه جانکاه، خود را همدرد و شریک غم شما می‌دانیم. از خداوند مهربان برای روح آن بانوی بزرگوار رحمت و مغفرت بی‌پایان و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت داریم🖤

《انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی 》
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
💔1
انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی
Photo
چرا «فلسفه و حکمت ملی »مفاهیم پارادو کیسیکال ؟
فلسفه، بر خلاف ادبیات و فرهنگ، دغدغه‌اش زیبایی یا هویت نیست، بلکه جست‌وجوی حقیقت است. حقیقت، ذاتاً مفهومی جهانی و بی‌مرز و فراملی است. این که یک ایده فلسفی در یونان باستان شکل گرفته یا در ایران به بالندگی رسیده، تنها به خاستگاه آن اشاره دارد، نه به ملیت آن. اندیشه‌های افلاطون یا ابن سینا، اگرچه در بستر فرهنگی خاصی متولد شده‌اند، اما به هیچ قوم و ملت یا سرزمینی تعلق ندارند. آن‌ها برای هر انسانی که به دنبال فهم جهان و جایگاه خود در آن است، قابل تأمل و ارزشمندند.
از این رو عبارت «فلسفه ملی» یا «حکمت ملی»، تناقض درونی دارد. فلسفه، بنا به تعریف خود، تلاش برای درک حقایق بنیادین هستی است و این حقایق از ملیت یا جغرافیا فراتر می‌روند. حقیقت ریاضی و تجربی نیز همین طور است. یک قضیه ریاضی، چه در چین اثبات شود چه در آلمان، برای تمام جهان یکسان است. ما ریاضی ملی نداریم. همینطور است فلسفه. اگر یک ایده فلسفی درست باشد، برای همه درست است و اگر نادرست باشد، برای همه نادرست. محدود کردن فلسفه به یک ملیت، از آن یک ایدئولوژی یا اسطوره می‌سازد، نه مسیری برای رسیدن به حقیقت، مگر "فلسفه" را در معنایی غیر فنی به آداب و رسوم و مانند آن به کار بریم.
در زمان حکومت پهلوی می‌کوشیدند فلسفه سهروردی را فلسفه ملی ایرانی اعلام کنند، چون سهروردی از حکمای ایران باستان به نیکی یاد کرده و از تعالیم آنها سخن گفته؛ در حالی که سهروردی مسلمان حقیقت جویی است که حقیقت را هر جا که بیابد می‌ستاید، چه در ایران باستان، چه در یونان و چه در جهان اسلام.
اخیراً یکی از اساتید محترم، ابن سینا را به عنوان کسی که با گرایش به حکمت اشراقی در فکر احیا و بازسازی فلسفه ملی ایرانی بوده معرفی کرده است، چیزی که با شخصیت ابن سینا ناسازگاری مطلق دارد. ابن سینا استاد منطق و تفکر عقلی و قهرمان برهان و استدلال است. سخن برهانی را از هر جا می‌پذیرد و سخن بدون برهان را از هیچ کسی نمی‌پذیرد. ابن سینا تشنه حقیقت است. اولاً اینکه ابن سینا در پی حکمت اشراقی بوده محل بحث است. بسیاری از ابن سینا پژوهان مانند گواشن و گوتاس معتقدند نظام معرفتی ابن سنیا عقلگرایی مشایی است و حکمت مشرقی او همان فلسفه مشایی در میان فیلسوفان شرقی است، نه از سنخ حکمت اشراقی افلاطون و سهروردی. ثانیاً او اگر به دنبال اشراق و عرفان هم برود در جستجوی حقیقت است، نه ملیت. البته که سهروردی و ابن سینا ایرانی اند و به ایران و فرهنگش عشق می رزند و هر دو از احیاگران زبان فارسی اند، چنانکه ما هم ایرانی هستیم و به این کشور و ملت و فرهنگ دلبسته ایم، اما فلسفه آنها و هیچ فلسفه معتبری نمی‌تواند ملی باشد. این خطا واکنشی است به خطای بزرگ‌تر کسانی که فلسفه حکیمان مسلمان را «فلسفه عربی» می‌نامند. خطای اینان از آن جهت بزرگ‌تر است که نه تنها فلسفه محدود به یک قوم و زبان نیست، بلکه اغلب این فیلسوفان اساساً عرب نیستند؛ یعنی علاوه بر یک خطای منطقی، آنها را عرب پنداشتن دروغ و آدم ربایی هم هست.

《انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی 》
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
2👏1👌1
انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی
چرا «فلسفه و حکمت ملی »مفاهیم پارادو کیسیکال ؟ فلسفه، بر خلاف ادبیات و فرهنگ، دغدغه‌اش زیبایی یا هویت نیست، بلکه جست‌وجوی حقیقت است. حقیقت، ذاتاً مفهومی جهانی و بی‌مرز و فراملی است. این که یک ایده فلسفی در یونان باستان شکل گرفته یا در ایران به بالندگی رسیده،…
دین :حقیقتی برای بشریت
همین منطق در مورد دین نیز صادق است. دین، ادعای ارائه‌ی یک حقیقت غایی درباره‌ی هستی و حیات دارد. این حقیقت، اگر معتبر باشد، جهانی است و محدود به مرزهای سیاسی یا نژادی نمی‌شود. عبارت دین ملی، درست مانند فلسفه‌ی ملی، مفهومی متناقض است. خدا خدای همه هستی است ما خدای ملی نداریم. ممکن است هر کشوری برای خود «مرغ ملی» (national beird) به عنوان نماد انتخاب کند، اما خدای ملی بی معناست. خدای ملی همان بت پرستی عرب جاهلی است که هر قبیله‌ای خدا یا خدایان خاص خود را داشت.

پذیرش دین، نه بر اساس ملیت یا محل تولد، بلکه بر اساس معیارهای حق و باطل باید باشد. اگر دینی بر حق است، باید آن را پذیرفت، فارغ از این که خاستگاه آن در سرزمین ما باشد یا در آن سوی جهان. به همین ترتیب، اگر دینی باطل است، باید از آن روی گرداند، حتی اگر در خاک ما شکل گرفته باشد و نیاکان ما از آن پیروی کرده اند.

اسلام، مسیحیت یا آئین هندو، هر کدام خاستگاه جغرافیایی مشخصی دارند، اما پیروان آن‌ها در سراسر جهان پراکنده‌اند و خود را با ملیت خاصی تعریف نمی‌کنند. این ادیان، رسالت خود را هدایت بشریت می‌دانند، نه صرفاً یک ملت خاص. تفکراتی مانند «ما ایرانی‌ها باید دین ایرانی داشته باشیم» منطق نادرستی است، زیرا دین به ملیت وابسته نیست، بلکه به ادعای خود برمدار حقیقت است. ما باید به دنبال دین حق باشیم، نه دین ملی. اسلام در منطقه‌ای عربی ظهور کرد اما مختص به اعراب نیست، بلکه دینی جهانی است و مخاطبش مردمان (الناس) است، با صرف نظر از ملیت و نژاد و زبان. اعراب جاهلی دعوت پیامبر را نمی‌پذیرفتند و اصرار می‌کردند که ما از دین پدران و اجداد خود پیروی می‌کنیم. قرآن کریم در پاسخ می‌فرماید حتی اگر پدرانتان در گمراهی بودند باز از آنها پیروی می‌کنید؟ برخی در قرن بیست و یکم همان منطق اعراب جاهلی را احیا کرده، میگویند ما باید پیرو دین نیاکان ایرانی خود باشیم. این منطق جاهلیت است که مخالف حق جویی و حقیقت طلبی است. شباهت منطق این عرب ستیزان با منطق عرب جاهلی عجیب است!

دین ملی دین من درآوردی و جعلی است. دین خدا همان اسلام است که تسلیم بودن در برابر خداوند است. «ان الدین عندالله الاسلام». اسلام کاربرد عام و خاص دارد. معنای عام اسلام تسلیم بودن در برابر خداوند است. ادیان الهی پیش از اسلام به معنای عام اسلام بودند و ابراهیم و موسی و عیسی مسلم بودند. اسلام در کاربرد خاص نام دین خاتم است. در نهایت، هم فلسفه و هم دین، فراتر از مرزهای جغرافیایی و هویت‌های ملی قرار دارند. آن‌ها در پی کشف و ارائه حقیقتی جهانی هستند که به تمام انسان‌ها تعلق دارد. به همین دلیل، صحبت از فلسفه ملی یا دین ملی به معنای محدود کردن حقیقت است، امری که ذات این دو را نقض می‌کند. ملی گرایی و ناسیونالیسم هر حکمی داشته باشد نباید به اینجا منتهی شود.

《انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی 》
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
2👏2👌1
#معرفی_کتاب

💢 چگونه غرب خدا را واقعا از دست داد؟
نظریه ای جدید درباره سکولاریزاسیون

نویسنده : مری ایبرشتات (آلمانی)
مترجم:محمد معماریان

⬆️چکیده ای از کتاب را در تصویر مطالعه بفرمایید.

《انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی 》
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
👏31🤗1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"حقیقت همیشه ساده است" — آیا این خود یک دروغ مرکب نیست؟

👤 نیچه
📖 غروب بت‌ها | نکته‌پردازی‌ها و خدنگ‌اندازی‌ها


⁉️ توضیح دربارهٔ این گزین‌گویه

نیچه در اینجا با استفاده از قابلیت زبان آلمانی دست به یک بازی زبانی زده که امکان بازآفرینی آن در فارسی وجود ندارد. بنابراین، مجبور به توضیح آن هستم.

در آلمانی، Einfach به معنای ساده (بسیط) و یک‌رویه بودن است و zweifach به معنای دورویه و چیزی متشکل از اجزاء (مرکب) است.

نیچه با کنار هم قرار دادن این دو واژه‌ی متناقض، نقدی شاعرانه بر ایده‌ی مطلق‌بسیط‌انگاری حقیقت ارائه کرده و آن را دروغی می‌داند که در پس همان یک جمله که حقیقت را همواره بسیط می‌داند، دو دروغ نهفته است؛ اذعان به این "حقیقت مطلق" اولین دروغ است و بسیط فرض کردن آن، دروغ دوم.

از دیدگاه نیچه، حقیقت مطلق نیست، بلکه وابسته به تفسیر است و بالطبع بسیط هم نمی‌تواند باشد.

دو اصطلاح بسیط و مرکب اصطلاحاتی فلسفی‌اند. اولی به معنای "بدون اجزاء" و دومی به معنای "دارای اجزاء" است.


《انجمن علمی فلسفه دانشگاه رازی 》
https://www.tg-me.com/razi_philosophy
2👌1💯1
2025/10/22 18:24:20
Back to Top
HTML Embed Code: