کل دیشب داشتم به این دوتا سوال که از خودم میپرسیدم جواب میدادم
-چرا خودتو باور نداری؟
-چرا از عقلت استفاده نمیکنی؟
@realistic
-چرا خودتو باور نداری؟
-چرا از عقلت استفاده نمیکنی؟
@realistic
هیچوقت فکر نمیکردم چنل رئالیستیک به این روز بیوفته😣😢😑
برای همین همه ادمین هارو حذف میکنم چون میخوام دیگه فقط خودم هر وقت حال داشتم پست بذارم،اصلا میخوام چنل شخصیش بکنم فقط از خودم بگم از چیزایی که فکر میکنم چیزایی که برام مهمن و... البته اگه پستی و بلندی های زندگی اجازه بدن
دم همه بچه هایی که تا اینجا باهام بودن گرم🍷❤️
@realistic
برای همین همه ادمین هارو حذف میکنم چون میخوام دیگه فقط خودم هر وقت حال داشتم پست بذارم،اصلا میخوام چنل شخصیش بکنم فقط از خودم بگم از چیزایی که فکر میکنم چیزایی که برام مهمن و... البته اگه پستی و بلندی های زندگی اجازه بدن
دم همه بچه هایی که تا اینجا باهام بودن گرم🍷❤️
@realistic
رئـالـیـســتـیـک
میخوام با عرضه باشم و دنبال با عرضه باشم تو زندگیم،ولی جالبه شایدم من با عرضه نیستم که اطرافم پره بی عرضه هس به اینجاش توجه نکرده بودم @realistic
اینجا قشنگ این نوشته نشون میده به وضوح که اعتماد به نفسم چقدر پایین بوده و الانم هس
@realistic
@realistic
من فهمیدم به غیر از این که اعتماد به نفس خیلی پایینی دارم کمی چاشنی هم وسواس فکری و دو قطبی و اختلال شخصیت هم دارم
خب باید بک بزنم و با اعتماد به نفس برگردم سر زندگیم چون لبه پرتگاهم بدجوری
@realistic
@realistic
الان یه مدتیه نه مدیتیشن درست حسابی میکنم،نه خوابامو مرتب مینویسم،نه مطالعه دارم،نه اصلا هیچ حرکتی برای پیشرفت توی زندگیم میزنم
اینجا تنها جاییه که هیچوقت خودمو گول نمیزنم برای همین قول میدم تا شنبه مردی به نام اوه رو تموم کنم یه کتاب دیگه شروع کنم
بنویس :)
@benevis_s.مردی.به.نام.اوه.pdf
همین کتاب رو حدود ۱۰۰ صفحه ازش مونده که باید تا شنبه تموم کنم
رئـالـیـســتـیـک
همین کتاب رو حدود ۱۰۰ صفحه ازش مونده که باید تا شنبه تموم کنم
وای لعنت به این زندگی خیلی تلاش کردم که امروز تمومش کنم ولی بازم ۴۰ صفحه اش مونده
میخوام امشب یکم وقت دارم بنویسم
یا به عبارتی "فرصتی برای فکر کردن"
تازگیا زندگیم روی روال خودش افتاده کار میکنم برای خودم مستقل شدم کاملا یه جوری که فقط خودم برای خودم،خوشیمم در حد همون سابقه،به نظرم بازم از همه چیز مهم تر هنره،زندگی بدون هنر یا کار خاصی کردن جز یه لوپ ساده صبح ظهر شب نیستش،راستی دیگه مدیتیشن نمیکنم کتاب خیلی کم میخونم یا اصلا وقت برای کارای قبلیم ندارم یه جورایی آیدین عوض شده دیگه اون محقق و کنجکاو قبلی نیست،این برای خودمم تلخه ولی از یه طرفم خوبه چرا که قبلا زندگیم توی آهنگا و فیلما و کتابا و سیگار توی نیمکت همیشگی توی پارک خلاصه میشد یا صبح ها دیر بیدار شدن دیگه اون آدم قبلی نیستم آره بی توجه شدم و بیخیال نسبت به خودم راستش ته دلم برای شهرم و اتاقم و نیمکت پارک همیشگی و کتابا و کلی چیزای دیگه تنگ شده میدونی وقتی زندگی آدم زیر و رو میشه دلش برای گذشته هرچند تلخ تنگ میشه به بی قراری ها به دلتنگی ها به همه چیزای توخالی ولی به یاد موندنی گذشته آره دیگه هیچوقت آیدین دلتنگ روی نیمکت پارک و پاکت سیگار برنمیگرده روزا میگذره ولی هنوزم عقیدم اینکه دونیا دوشبه پس نباید وقت رو تلف کرد یه وقتی فکر میکردم سردرگمم الان میبینم الان سردرگم ترم زندگی همیشه یه چیزی کم داره و الان از تنها چیزی که شاکیم اینکه چرا فرصتی برای فکر کردن ندارم یه جورایی زندگیم سطحی و روزمره شده شایدم من قانع به کم نیستم،این حرفا هم فقط حرفای دلم بود که نه چیز دیگه ای همین
بازم مث همیشه تگ رئالیستیک
@realistic
یا به عبارتی "فرصتی برای فکر کردن"
تازگیا زندگیم روی روال خودش افتاده کار میکنم برای خودم مستقل شدم کاملا یه جوری که فقط خودم برای خودم،خوشیمم در حد همون سابقه،به نظرم بازم از همه چیز مهم تر هنره،زندگی بدون هنر یا کار خاصی کردن جز یه لوپ ساده صبح ظهر شب نیستش،راستی دیگه مدیتیشن نمیکنم کتاب خیلی کم میخونم یا اصلا وقت برای کارای قبلیم ندارم یه جورایی آیدین عوض شده دیگه اون محقق و کنجکاو قبلی نیست،این برای خودمم تلخه ولی از یه طرفم خوبه چرا که قبلا زندگیم توی آهنگا و فیلما و کتابا و سیگار توی نیمکت همیشگی توی پارک خلاصه میشد یا صبح ها دیر بیدار شدن دیگه اون آدم قبلی نیستم آره بی توجه شدم و بیخیال نسبت به خودم راستش ته دلم برای شهرم و اتاقم و نیمکت پارک همیشگی و کتابا و کلی چیزای دیگه تنگ شده میدونی وقتی زندگی آدم زیر و رو میشه دلش برای گذشته هرچند تلخ تنگ میشه به بی قراری ها به دلتنگی ها به همه چیزای توخالی ولی به یاد موندنی گذشته آره دیگه هیچوقت آیدین دلتنگ روی نیمکت پارک و پاکت سیگار برنمیگرده روزا میگذره ولی هنوزم عقیدم اینکه دونیا دوشبه پس نباید وقت رو تلف کرد یه وقتی فکر میکردم سردرگمم الان میبینم الان سردرگم ترم زندگی همیشه یه چیزی کم داره و الان از تنها چیزی که شاکیم اینکه چرا فرصتی برای فکر کردن ندارم یه جورایی زندگیم سطحی و روزمره شده شایدم من قانع به کم نیستم،این حرفا هم فقط حرفای دلم بود که نه چیز دیگه ای همین
بازم مث همیشه تگ رئالیستیک
@realistic
Forwarded from Deleted Account
فعلا هیچ برنامه ای برای گپ و کانال ندارم
کتاب وقتی نیچه گریست و اتاق آبی رو حتما بخونین خیلی عالی هستن
@realistic
@realistic
کسی سه شنبه ها با موری رو خونده؟
میخوام ببینم چجوریه ارزش خوندن داره یا اول جنایات و مکافات رو بخونم بعد سه شنبه ها با موری رو
هرچند میدونم تا یه کتابی رو خودت نخونی متوجه نمیشی چجور کتابیه ولی نظر بقیه هم جای خودش
@realistic
میخوام ببینم چجوریه ارزش خوندن داره یا اول جنایات و مکافات رو بخونم بعد سه شنبه ها با موری رو
هرچند میدونم تا یه کتابی رو خودت نخونی متوجه نمیشی چجور کتابیه ولی نظر بقیه هم جای خودش
@realistic
بنویس :)
@benevis_s.مردی.به.نام.اوه.pdf
مردی به نام اوه جزو ۵ کتاب آخریه که تازگیا خوندم و کتاب ارزشمندیه به تعداد صفحه هاش میارزه این کتاب بعضی جاهاش با اینکه کتابه ولی خنده اش میگیره آدم😂
Deleted Account
فعلا هیچ برنامه ای برای گپ و کانال ندارم
علت اصلی کم فعالیتی یا بی فعالیتیمم اینکه مشغله کاریم خیلی زیاده و کاملا زندگی مستقلی دارم و همه کارامو خودم انجام میدم... و این باعث میشه وقت کمی داشته باشم اونم صرف تنبلی و خستگی میشه اگر انرژی هم باقی موند مطالعه میکنم همین
من چهل سالمه!
تمامی روابط اجتماعی یک مرد مجرد چهل ساله رو تجربه کردم جامه علم،عمل،نادانی... پوشیدم،توی زندگی فرورفتم تا جایی که موقعیتم بهم اجازه میداد توی ژرف ترین عمق زندگی رفتم،خستم درمونده و تنهام،چیزی جز سردرد و سنگینی قفسه سینه ندارم و حتی حرفی برای گفتن با خود بیست سالم درواقع حتی یک کلام فقط هیچی
@realistic
تمامی روابط اجتماعی یک مرد مجرد چهل ساله رو تجربه کردم جامه علم،عمل،نادانی... پوشیدم،توی زندگی فرورفتم تا جایی که موقعیتم بهم اجازه میداد توی ژرف ترین عمق زندگی رفتم،خستم درمونده و تنهام،چیزی جز سردرد و سنگینی قفسه سینه ندارم و حتی حرفی برای گفتن با خود بیست سالم درواقع حتی یک کلام فقط هیچی
@realistic
