Telegram Web Link
شد شهید اگر سردار، انتقام می‌گیریم
تیغ کینه را بردار، انتقام می‌گیریم

دیده‌ای پر از اشک و دیده‌ای پر از خون است
پای بر زمین بفشار انتقام می‌گیریم

گرچه شد قلم دستش یا که ارباً اربا شد
با سپاهی از مختار انتقام می‌گیریم

وسعت زمین صحن دادخواهی ما باد
مثل ابر آتش‌بار انتقام می‌گیریم

ملک او دل ما بود، این نگین سلیمانی‌ست
دیو و دد دمی زنهار انتقام می‌گیریم

گرچه مرگِ در بستر شان شیرمردان نیست
آی گلهء کفتار! انتقام می‌گیریم

سر کنید بعد از این عمر خویش را با ترس
بی‌مجال و بی‌هشدار انتقام می‌گیریم

کم ندیده داغ این قوم، خورده زخم‌ها، ‌اما
سهم‌گین‌تر از هر بار انتقام می‌گیریم

بر زمین نمی‌ماند بیرق علمدارت
رهبرم تو دل خوش دار انتقام می‌گیریم

رفته‌‌است با مهدی جمعه‌ای بیاید باز
با امید آن دیدار انتقام می‌گیریم

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شعرخوانی با یاد شهید سردار #قاسم_سلیمانی
در شب شعر و رجز #انتقام_سخت، در جشنوارۀ‌ فیلم #عمار


🔺 آی گلۀ کفتار! انتقام می‌گیریم
سهم‌گین‌تر از هر بار انتقام می‌گیریم

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
✏️ هفده‌هجده‌ سال می‌شد که دست به قلم نبرده بودم و اصلا نقاشی‌کردن یادم رفته بود. اما چند هفته‌ای بود که وسوسه‌ش دوباره به جانم افتاده بود.
دیشب هم از فکر سردار خوابم نمی‌برد؛ حوصلۀ شعر گفتن نداشتم. نشستم به مرور کردن عکس‌هاش. آخر قلم دست گرفتم و شروع به کشیدن یکی از عکس‌ها کردم. این تصویر نتیجۀ دلتنگی‌های دیشب است.

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
🖊 با پیچیدن اتوبوس در خم جاده، روستایی در برابرمان پدیدار می‌شود. با عبورمان از کنار روستا بچه‌های روستا به سمتمان می‌دوند و اتوبوس را با خنده و شادی دنبال می‌کنند. بچه‌های گروه کنار پنجره‌ها می‌آیند و برایشان دست تکان می‌دهند. در بین بچه‌ها متوجه چند کودک می‌شوم که به من اشاره می‌کنند. دقت که می‌کنم دوستان کوچک بلوچم را می‌شناسم. آنها زودتر مرا یافته‌اند. در شگفتم که از ساحل تا روستا را چطور آمده‌اند که پیش از ما رسیده‌اند. با صدای بلند از راننده می‌خواهم یک بار دیگر بایستد. چند نفري هم همراهی‌ام می‌کنند. راننده اتوبوس را متوقف می‌کند و همگی از اتوبوس پیاده می‌شویم. بچه‌ها دورمان را می‌گیرند. از میان بچه‌ها دوستان خودم را پیدا می‌کنم. برخی از اینکه ما از کجا همدیگر را می‌شناسیم متعجب‌اند. چند تنی سعی می‌کنند با خوراکی‌هایی که دارند پاسخ محبتشان را بدهند. با هم عکس می‌گیریم. یک دختر بلوچِ چهار پنج‌ساله از این شلوغی ترسیده است و گریه می‌کند. خواهرش می‌خندد و به بلوچی با او حرف می‌زند. تقریبا بیشترشان پابرهنه‌اند. پابرهنگان صاحب انقلاب...
#سیستان_و_بلوچستان

📕 از کتاب #ماهی_خوران، نشر #قاف
📷 عکس از #وهب_رامزی
Forwarded from رادیو شعر و داستان
🎧 بریده باد دو دستی که بر تبر دارید
چه غیر مرگ درختان مگر ثمر دارید

شبی که سرو سهی مان به خاک و خون غلطید
به زمهریر رسیدید، خود خبر دارید

🔻 شعری سرشار از خشم و کینه نسبت به آمریکای جنایت کار که دستش به خون شهید حاج قاسم سلیمانی و شهدای هواپیمای اوکراینی آلوده است.

شعر و صدای #محمدرضا_وحیدزاده

📻 رادیو شعر و داستان را روشن کنید:

@poemstoryradio
poemstoryradio.com
Forwarded from رادیو شعر و داستان
🎧 بریده باد دو دستی که بر تبر دارید
چه غیر مرگ درختان مگر ثمر دارید...

هر آنچه لاله که پرپر شده‌است پای شماست
که دست و دامنی از خون باغ تر دارید

🔻 شعری سرشار از خشم و کینه نسبت به آمریکای جنایت کار که دستش به خون شهید #حاج_قاسم_سلیمانی و شهدای هواپیمای اوکراینی آلوده است.

شعر حماسی #محمدرضا_وحیدزاده

#ادبیات_ضد_آمریکایی

📻 رادیو شعر و داستان را روشن کنید:

@poemstoryradio
poemstoryradio.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼 #برخیزید 🎼
🔹 برداشتی آزاد از خاطرات اهالی انقلاب (این قسمت، #حمید_سبزواری)

🖋نویسنده: محمدرضا وحیدزاده
🎨 اجرای نقاشی با شن: سینا شریعتمدار
🎙گوینده متن: علیرضا نادعلی
لباس بزم و ضیافت اگرچه بر تن کرد
ز یاد ما نرود آنچه با تو دشمن کرد

فریب خندۀ جنتلمنی که قاتل بود
نخورد هیچ حریفی مگر که جاهل بود

به حیله دست خودش را گرفت اگر پشتش
هنوز خون تو می‌چکد از سرانگشتش

به هم‌کلامی با دشمن تو تن ندهیم
مجال گفت و شنودی به اهرمن ندهیم

اگر نگین سلیمانی‌ات به خاک افتاد
مباد ملک شرافت رود دمی بر باد

قسم به دست جدایت امان نمی‌خواهیم
امان ز شمر و یزید و سنان نمی‌خواهیم

برای گپ‌زدن و هم‌قدم شدن دیر است
پس از تو صحبت ما با زبان شمشیر است

جواب قاتل تو روشن است بعد از این
بپرسد از لش پهباد مانده روی زمین

بپرسد از تل خاکی که غرق خون شده‌ست
و هر که زنده ز عین‌الاسد برون شده‌ست

از این پس اوست طلب می‌کند امان از ما
به قاتل تو امان ما نمی‌دهیم اما


#حاج_قاسم_سلیمانی
💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
📚 کرۀ #شعر_و_ادبیات از آب #کرونا 📚

🖋 این روزها همه‌جا حرف از کروناست. رسانه‌ها پیوسته اخبار کرونایی منتشر می‌کنند و موضوع گفتگوهای روزمرۀ مردم شده است کرونا. هر کدام از شبکه‌‌های اجتماعی‌ را هم که باز می‌کنید، خبر و گزارش و طنز و تحلیل و توصیه و شایعه و دروغ‌هایی درباره کروناست که می‌ریزد روی صفحۀ نمایشگرها. به کرونا می‌شود از منظرهای مختلفی نگاه کرد، کمااینکه در این چند روز و با توجه به فراگیری این پدیده، بسیاری کوشیده‌اند جنبه‌های علمی،‌ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و غیرۀ آن را مورد ارزیابی قرار دهند. اما در این روزهای خانه‌نشینی و عزلت‌‌گزینیِ مردم از ترس این بیماری منحوس، چه می‌‌توان از شعر و ادبیات گفت؟ این دقیقاً همان سؤالی است که اخیراً‌ و در یک جمع شاعرانۀ مجازی به خود مشغولم داشت.

🖋 به راستی در این روزهایی که بسیاری از ما ناگزیر از خانه‌نشینی و دوری از جمعیم و برای پایان آن هم زمان دقیقی نمی‌شناسیم، در این روزهای گوشه‌گیری و عزلت‌گزینی که گروهی را دیو بی‌کاری و بی‌ثمری و گروهی را رخوت و فسردگی تهدید می‌کند، ما اهالی شعر و ادبیات چه برای گفتن داریم؟ واقعیت این است که شاید هیچ‌‌گروهی چون ما دستمان برای این روزها و این شرایط پر نباشد؛ چرا که ما با چیزی در ارتباطیم که دیگران هرگز این‌گونه از آن بهره‌مند نیستند؛ دست کم به این گستره و با این سطح. ما با شعر و ادبیاتی در ارتباطیم که بی‌زمان است و بی‌مکان. امری که می‌تواند از محدودۀ خلوت و عزلت ما فراتر برود و ما را با خود مسافر عرصه‌هایی دورتر و دیرتر کند. چیزی که مهم‌ترین ویژگی‌ آن را همانا باید مرز نداشتن و نامحدودبودنش بدانیم.

🖋 چندی پیش در پژوهشی با موضوع «تاریخ ادبیات» به گفته‌هایی دربارۀ شعر و ادبیات رسیدم که از همین‌منظر بسیار می‌تواند جالب توجه باشد. در آن جستجوها و در بررسی تفاوت‌های تاریخ ادبیات با تاریخ عمومی و ویژگی‌های متمایز موضوع تاریخ ادبیات، به نقل قول‌‌هایی خواندنی از برخی منتقدان و پژوهشگران برخوردم. به عنوان مثال محمود فتوحی ادبیات را پدیده‌ای زنده دانسته بود که نمی‌توان به راحتی در چارچوب خاصی محدودش کرد. رنه ولک هم ادبیات را امری گویا دانسته بود که پیوسته نسبت‌های خویش را با جهان اطرافش بازتعریف می‌کند. ‌آن‌ها معقتد بودند که همین مسئله موانع بیشتری را پیش روی مؤلف تاریخ ادبی قرار می‌دهد و سبب می‌گردد ادبیات را امری پویا، متحرک، زایا و شونده بدانیم که هر آن در نسبتی جدید با مخاطبان خود قرار می‌گیرد؛ امری که گاهی به خموشی می‌گراید و گاهی پس از سال‌ها سکوت، دوباره سر برمی‌آورد و در جلوه‌ای نو، به هم‌سخنی با مخاطبان خود می‌‌‌نشیند؛ چراکه ادبیات پدیده‌ای خشک و بی‌روح نیست که بتوان آن را چون شیئی ثابت در قفسه‌ها و دسته‌بندی‌های از پیش مشخص‌شده قرار داد و از نظم قرارگیری و ثبات استقرارش در جای خود اطمینان داشت.

🖋 بر همین اساس و به گمان من، این روزها برای اهالی شعر و ادبیات نه روزهای کسالت و خمودگی، که بالعکس می‌تواند روزهای پرکاری و پرباری باشد و فرصت‌هایی را برایشان به ارمغان آورد برای رسیدن به بیشترین بازدهی‌ها. این‌روزها، روزهای درنگ و تأنی و خواندن و نوشتن و خلق کردن است. روزهایی است که شاید بتواند از همۀ‌ ایام سال برایمان برفایده‌‌‌تر باشد؛ اگر قدر بدانیم و غنیمت بشماریمش. از این منظر، جا دارد سطرهای یکی از دست‌نوشته‌های کافکا را که الهام‌بخشِ نویسندگان و هنرمندانِ بسیاری بوده، با ترجمۀ‌ مجید کمالی دوباره با هم بخوانیم: «ضرورتی نیست که از خانه بیرون بروی. پشت میزت بمان و گوش فراده. حتی گوش نکن، تنها به انتظار بنشین. حتی منتظر هم نباش، سراسر خموش و تنها باش. عالم خود را تقدیمت می‌کند تا پرده از حجابش برداری، از این کار چه گزیرش، برون‌خویش و شیدا، پیش رویت، دست و پایش را گم می‌کند.»

محمدرضا وحیدزاده
💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
🌴💠 سر به دامان #پدر 💠🌴

📕 از کتاب #از_این_ستون_به_آن_ستون
انتشارات شهید کاظمی
خرده‌روایت‌هایی از پیاده‌روی اربعین

💭 https://www.tg-me.com/rezavahidzadeh/493
🌴💠 سر به دامان #پدر 💠🌴

🔰 راننده نشانی محل اقامتمان را در نجف گم کرده بود. چند ساعتی دور خودش گشت تا دست آخر، حدود ساعت‌ ده شب، رسیدیم به حسینیه. همۀ زمان نجفمان صرف پیدا کردن نشانی شد. قرار بود صبح زود هم، دسته‌جمعی راهی کربلا شویم. عملاً هیچ زمانی برای زیارت حرم امیرالمؤمنین (ع) نداشتیم. تا رسیدیم، فکرکرده و نکرده، بی‌معطلی وسایلم را گذاشتم و به سمت حرم حرکت کردم. فاصلۀ محل اقامتمان تا حرم کم نبود. ساعت یازده رسیدم جلوی کفشداری. قیامتی بود. حتی نمی‌شد رفت داخل. هرچه حساب می‌کردم فایده‌ای نداشت. تا کی در حرم بمانم؟ کی برگردم؟ کی استراحت کنم؟ آن هم با خستگی راه امروز! اگر همین الان هم، زیارت‌نکرده، برمی‌گشتم، زودتر از ساعت دوازده نمی‌رسیدم. صبح زود هم که باید حرکت کنیم.
کلافه و پریشان، توسل جستم و وارد حرم شدم. به محض ورود، حال و هوای حرم همۀ محاسبتم را به هم ریخت. چند نفری گوشۀ حرم حلقه زده بودند و برای هم روضه می‌خواندند. جمعیت زیادی گردشان را گرفته بودند. چند متر بالاتر همین بساط را چند جوان آذری به راه انداخته بودند. چند متر پایین‌تر هم همین بود. هر گوشۀ حرم ضیافتی برپا بود. دلم می‌خواست کنار تک تکشان بنشینم. دلم را برداشتم و وارد شبستان شدم. علی‌رغم آن‌همه شلوغی به راحتی تا جلوی ضریح رفتم. ناگهان فکری به سرم زد. شب را همین‌جا می‌خوابم و بعد از نماز صبح به کاروان ملحق می‌شوم.
با همین فکر وارد صحن تازه‌تأسیس حضرت زهرا (س) شدم و دیدم گوشۀ صحن دو سه نفری خوابیده‌اند. با شرم خودم را به آن‌ها رساندم و آرام کنارشان دراز کشیدم. در فکر و خیال این بودم که آیا کارم، کار خوبی است یا نه و آیا الان خادمی ما را بلند خواهد کرد؟ داشتم این سؤالات را در ذهنم بالا و پایین می‌کردم که بدون آنکه بدانم کِی، خوابم برد؛ شیرین‌ترین و آرام‌ترین و آسوده‌ترین خوابی که در همۀ عمرم کرده بودم؛ چنان امن و راحت که طفلِ فارغ از دنیایی در دامان مهر پدرش. اذان صبح با حالی خوش از خواب برخاستم و دیدم همۀ صحن زائرانی هستند که شب را اینجا خوابیده‌اند. همگی شانه به شانۀ هم دراز کشیده بودند. با احتیاط از جا برخاستم و پاورچین پاورچین از صحن خارج شدم. در خنکی سحر وضو گرفتم و یکی از دلنشین‌ترین نمازهای صبح عمرم را در حرم امام علی (ع) خواندم. زیارت کردم و به سمت حسینیه به راه افتادم؛ بدون خستگی راه؛ با نشاط و حال خوشی عجیب.

📕 از کتاب #از_این_ستون_به_آن_ستون
انتشارات شهید کاظمی
خرده‌روایت‌هایی از پیاده‌روی اربعین

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh/492
🔰افسانه‌ عرب سوسمارخور و روح پاک آریایی🔰

📌 قبل‌التحریر:‌ سال ۹۸ مملو از اتفاقات عجیب و غریب بود. اتفاقاتی شیرین و بیشتر تلخ که شاید هر کدام از آن‌ها به تنهایی برای به‌یادماندنی شدن یک سال در خاطرۀ ملتی بسنده بود. اما در میان همۀ اتفاقات تلخ و شیرین این سال، از اتفاقات مسخره و حیرت‌آور هم باید یاد کرد که بی‌گمان صدرنشین آن‌ها اجرای کنسرت خوانندگان لوسانجلسی در جشن زمستانی پادشاهی عربستان سعودی بود؛ اتفاقی که هرچه دربارۀ آن بگوییم، باز هم از طنز آن خواهد کاست. دقیقا هفت سال پیش از این اتفاق و درست در اسفند ۹۱ یادداشتی نوشته بودم با همین موضوع و در آن از تناقضات رفتاری مدعیان دروغین وطن‌پرستی گفته بودم؛ اما اعتراف می‌کنم که آن زمان، حتی در بدترین حالت هم نمی‌توانستم چنین اتفاق شگفتی را پیشبینی کنم. اکنون که به آن یادداشت قدیمی می‌نگرم، بازخوانی آن را در پس این اتفاق خالی از لطف نمی‌بینم:

🖊 یکی از مشهورات گفتمان جریان شبه‌روشنفکری مواجهۀ نژادپرستانه و متعصبانه با ملت‌های عرب است. برای شناخت بهتر زمینه‌های شکل‌گیری این رویکرد...

🔗 ادامه مطلب: http://pishine.ir/archives/4643

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
قرائت مناجات شعبانیه
حاج میثم مطیعی
فرصت گذشت و عمر مرا اشک و آه برد
وقتی که نیستی به که باید پناه برد؟

پایان نیافت گر سفرت، من مقصرم
برگرد، آبروی مرا این گناه برد

غائب تویی؟ به عکس! منم کز تو غائبم
این درد را هر آینه باید به چاه برد

خوشبخت آنکه بین دو دست تو کشته شد
بالا سری که راه به آن بارگاه برد

می‌گریم از غریبی فرماندهی که یار
می‌‌جست و نام از چو منی روسیاه برد

اما دلا بسوز بر آن دم که شاه دین
سرباز شیرخواره به جنگ سپاه برد


🎙درد دلی با امام زمان عج‌الله (غزل)
🔺با نوای: حاج میثم مطیعی
🔺با شعر: محمدرضا وحیدزاده
📌 مراسم مناجات شعبانیه، حرم امام خمینی ره، فروردین ۹۹

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
افق های مشترک هنر انقلاب

نقدی بر کتاب «سبک شناسی انقلاب اسلامی»
نویسنده: زهرا رحیمی

کتاب «سبک شناسی هنر انقلاب اسلامی» در واقع رویکردی تطبیقی به شعر و نقاشی دورۀ مهم و تأثیرگذار معاصر، یعنی انقلاب اسلامی دارد و می کوشد تا سبک و ویژگی های خاصی برای این دو هنر در بافت انقلاب اسلامی را با روشی توصیفی بازشناسد. آنچه در فهم یک اتفاق اهمیت دارد، مؤلفه ها و ویژگی های خاصی است که منجر به پدید آمدن سبک و تلقی ویژه ای از آن رویداد شود. از این رو، شناخت سبک هنر انقلاب می تواند ما را به فهمی مؤثر و دقیق تر از رخدادهای هنری پس از انقلاب برساند.

1284 کلمه
زمان مطالعه: 7 دقیقه

این مطلب را در لینک زیر مشاهده کنید:
bookroom.ir/mag/content/103

برای خرید کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:
bookroom.ir/book/62535

مجله کتاب فردا؛ نوشتن درباره کتاب

#مجله_کتاب_فردا
#پاتوق_کتاب_فردا

@bookroommag
@bookroom
🖋 غزلی به یاد میهنم و روزهای سختی که می‌گذراند

دلم شکسته ولی از نفس نیفتاده‌‌ست
به پای هیچ‌کسی، هیچ‌کس، نیفتاده‌‌ست

دلم پرندۀ مغرورِ جسته از دامی‌ست
به خون نشسته ولی در قفس نیفتاده‌‌ست

پلنگ زخمیِ من رو به قله‌ها دارد
چه جای ترس، که در تیررس نیفتاده‌‌ست

هنوز معرکه گرم است با رجزهایش
صداش می‌رسد از دور، پس نیفتاده‌‌ست

ز سینه قطرۀ خونی اگر چکید چه باک
به خاک، هیچ گلی با هرس نیفتاده‌‌ست

در این خزان پیاپی شکوفه خواهد داد
دلم شکسته ولی از نفس نیفتاده‌‌ست

📕 از مجموعه‌شعر «پیشواز»، صفحۀ‌ ۶۰
🎨 نقاشی دیجیتال،‌ اثر میکائیل براتی
💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
اسطورۀ یاد و فراموشی و #دیو_کرونا

https://b2n.ir/234686

🔸 از انواع اسطوره‏‌ها، اسطورۀ «یاد و فراموشی» است که نمونه‏‌های فراوانی از آن را ‌می‏‌توان در میان اقوام و قبایل و تمدّن‏‌های مختلف یافت. #میرچا_الیاده، دین‏‌پژوه رومانیایی در مقالاتی به تبیین این اسطوره پرداخته و نمونه‌‏هایی از آن را در میان یونانیان، هندوان، گنوسیان و مانویان معرّفی کرده است. در این میان بسیاری از پژوهشگران با الگوگیری از آرای میرچا الیاده اقدام به جستجوی نمونه‌های دیگری از اسطورۀ یاد و فراموشی در میان فرهنگ‌ها و ملل دیگر کرده‌اند.

🔸 به عنوان مثال برخی‌ از محققان ایرانی با توجّه به این‌‏که از آبشخورهای داستان‌‏های رمزی ابن ‏سینا و سهروردی، حکمت هرمسی و گنوسی ا‏ست، نمونه‌‏هایی از این اسطورۀ گنوسی را در این روایت‌‏ها جسته‌اند؛ چنانکه مریم حسینی در مقالۀ «اسطورۀ یاد و فراموشی در داستان‌های رمزی و تمثیلی ایرانی» کوشیده تا به بیین و تطبیق اسطورۀ یاد و فراموشی به ‏عنوان اسطوره‌‏ای گنوسی در داستان‏‌های رمزی و تمثیلی ایرانی‏ بپردازد. داستان‌‏های «حی بن یقظان»، «سلامان و ابسال»، «رسالة الطیر» و «قصیدۀ عینیه» ابن‏ سینا، «عقل سرخ»، «قصة الغربة الغربیة»ی سهروردی و داستان «شاهزاده‏‌ای که جادوگر او را فریفت» در مثنوی مولوی، نمونه‌‏های مورد بررسی در کار حسینی‌اند.

🔸 رقیۀ وهابی دریاکناری نیز در تحقیقی دیگر به سراغ این اسطوره در ادبیات داستانی جدید رفته است. او در مقالۀ «اسطورۀ یاد و فراموشی در درخت گلابیِ گلی ترقی» کوشیده به معرفی و تحلیل نمونه‌ای از این اسطوره در یکی از داستان‌های نویسندگان معاصر ایران بپردازد. وهابی بر این باور است که داستان درخت گلابیِ گلی ترقی، روایتی است از فراموشی و سترونی ذهنِ راوی که به یاری ماجرای درخت گلابی و یاد روزهای روشن پیشین، فردیت خود را بازمی‌یابد. در این میان حتی برخی‌ها چون #عباس_مخبر معقتدند امروزه پدیدۀ رایانه در دنیای مدرن را نیز، با توجه به قابلیت‌های اساطیری‌اش در ثبت و ضبط داده‌ها و بایگانی شگفت اطلاعات، باید روایت تازه‌ای از منموزینه، خدای حافظه در یونان باستان بر شمرد.

🔸 جالب‌تر از همه اما شاید ایده‌ای باشد که این روزها #بهمن_نامور_مطلق پیرامون شیوع بیماری عجیب و عالمگیر #کرونا مطرح کرده است. او با ارائۀ بحثی مفصل پیرامون «لته» به عنوان اسطورۀ فراموشی و «اریس» اسطورۀ‌ گسست، جدایی و طلاق در یونان باستان، کرونا را دیو فراموشی و اسطورۀ گسست در دنیای امروز ما خوانده. او معقتد است که این روزها با شیوع ویروس کرونا نوع تازه‌ای از این فراموشی و جدایی و چهره‌های جدیدی از دیوهای لته و اریس، در حال تجربه است. او می‌گوید از مهمترین ویژگی‌های کرونا همین گسست اریسی است. کرونا آدم‌ها را از هم جدا می‌کند و آن‌ها را از هم می‌ترساند. دیگری می‌تواند حامل بیماری و حامل مرگ باشد، پس لازم است از او دوری کنم و همدیگر را به فراموشی بسپاریم. بدین شکل گسست انسانی و اجتماعی از نخستین واکنش‌ها نسبت به اسطورۀ کرونا می‌شود. کرونا کاری می‌کند که همه مجبور به منش اریسی گردند.

🔸 او در پایان به عنوان پیشنهاد مطرح می‌کند که حافظۀ ‌جمعی جامعه متن‌های آن جامعه هستند و بهترین راه جلوگیری از فراموشی باید نوشتن و خلق کردن زیاد باشد. نوشتنی از روی آگاهی و آزادی، صادق و واقعی. در این صورت است که می‌توان از دیو فراموشی در امان بود. متن کامل مقالۀ‌ خواندنی و ارزشمند بهمن نامور مطلق را در اینجا بخوانید: https://www.irna.ir/news/83710606

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
ناو موشک‌اندازی که سوارش شده‌ایم، پیش از این یک ناو پشتيبانی بوده که به همت متخصصان نيروی دريايی و با نصب تجهيزات نظامی تبديل به يک ناو جنگی شده. ناخدا از اهميت فنی چنين کاری می‌گويد و اينکه بسياري از کشورهای دنيا هنوز امکان دستیابی به این توانایی را ندارند. ناخدا گرم و شیرین سخن می‌گوید. هم ستیزندگی یک مرد جنگی را دارد و هم دلسوزی یک فرزند باعاطفۀ مام میهنش را. بین رجزخوانی‌های حماسی از آمادگی نظامی ارتش و مویه‌گری از محرومیت‌های زدوده‌نشدۀ منطقه در رفت و آمد است. سرعت ناو موشک‌انداز و آرامش دریا به گونه‌ای است که احتمال دریازدگی را در میانمان کاهش داده؛ با این‌همه ناخدا توصیه‌های لازم را می‌کند. هر پرسش ما هیزمی است بر آتش اشتیاق ناخدا برای سخن گفتن از دریا. سابقۀ دریانوردی ایرانیان، راه آبی ابریشم، انسداد تنگه، خلیج عدن، کتاب جيمز، موج‌شکن، شناور، وینسنت، توناژ، گره، مایل، ناو... ناخدا حسابی گرم شده است. از ضرورت افزایش توان نظامی کشور برای کوتاه کردن هر دستِ هرزِ تطاولی سخن می‌گوید و شوری عجیب در چشمانش موج می‌زند. تا دوردست‌ها هیچ ساحلی دیده نمی‌شود...

📕 از کتاب #ماهی_خوران، نشر #قاف
📷 عکس از #وهب_رامزی
نشسته‌ام غریب و خسته در گذر، مرا ببخش
و شرمسار خیره مانده‌ام به در، مرا ببخش

عجیب روسیاهم و بدون آبرو، ولی
به آبروی این سپیدی سحر مرا ببخش

من از گناه و سرکشی به دامنت گریختم
تو ای ز قلب مادرم رئوف‌تر مرا ببخش

مگر خودت نگفته‌ای بیا که میهمانی است؟
مرا صدا نکرده‌ای خودت مگر؟ مرا ببخش

کنار خوان باکرامت تو ایستاده‌ام
اگر نداشتم به جز دو چشم تر، مرا ببخش

اگرچه دست خالی‌ام، مُحب دوستانتم
به احترام آن چهارده‌نفر مرا ببخش

تمام ثروتم فقط گریستن بر آن دم است
که می‌گریست بر تن پسر، پدر، مرا ببخش

به لحظه‌ای که اشک‌ او چکید بین خنده‌ها
به غربتش از این غریب درگذر، مرا ببخش

#شب_های_قدر

💭www.tg-me.com/rezavahidzadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ادای دین ده‌ها شاعر برجسته به فلسطین

🔺شاعران مشهور ایران در حرکتی هماهنگ و پویش #فلسطین_آزاد با سرودن شعر و انتشار آن در پیج های خود با فلسطین همراهی کردند

🔸 شعر متفاوت محمدرضا وحیدزاده را ببینید

🌐 @iscanews
سد کرده عبور را، برایش سد شو
ویران کن و شایستۀ آن مسند شو
این برج فلان نیست معطل باشی
از روی جنازه‌اش سریعاً رد شو

#آسیه_پناهی

💭 www.tg-me.com/rezavahidzadeh
2025/07/04 17:44:33
Back to Top
HTML Embed Code: