Telegram Web Link
داروی دل

گفتند: «داروی دل چيست؟»
گفت: «از مردمان دور بودن»
(تذکرة‌الأولیا، عطار، ذکر عبدالله بن المبارک)


گفتند: «داروی دل چيست؟»، از مردمان دور بودن
آسودن از حشر و نشر، و با سایه محشور بودن

داروی #عطار دیدن، شعر #عراقی شنیدن
با #مولوی پر کشیدن، از شمس پرنور بودن

پرهیز از خودپرستان، وز مکرِ خنجر‌به‌دستان
مرهم نجستن ز پستان، با زخمِ ناسور بودن

در رقص خرسان و خوکان، یا وقت غوغای غوکان
از این دو نعمت چه خوشتر؟ کر بودن و کور بودن

وقتی که تنهاییِ ما در جمع هم هست برجا
بهرِ چه در جمعِ تنها با رنج محصور بودن!؟

هر کس که دانست نامت، شد بند و زندان و دامت
یا ریخت زهری به کامت، این است مشهور بودن!

هرگز کسی هیچ‌کس را نشناخت در کلّ‌دنیا
ما ناشناسیم و تنها، خوش باد مهجور بودن!

مهدی فیروزیان

💐 ۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری

https://www.tg-me.com/roshananemehr
6
سپیده

برقِ سپیده دیدم، در مشرقِ جبینت
گل‌ها به دیده چیدم، از باغِ آستینت
در اوجِ خویش همچون خورشیدِ نیمروزی
ای حلقۀ افق‌ها، در سایۀ نگینت
حسین منزوی

@roshananemehr
سال‌های دور از جانانه

در آرزوی تو از عمر من سه سال گذشت
که هیچ‌گونه ندانم که بر چه حال گذشت
سه سال چیست!؟ غلط می‌کنم، که هر روزی
ز روزگار فراقت هزار سال گذشت

از: بهجت‌افزا اثر منثور محمدمهدی جربادقانی.
مؤلف این دو بیت را با تغییراتی اندک ازجمله تبدیل «دو» به «سه» از دیوان کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی برگرفته است. (با سپاس از دوست دانشمند جناب دکتر عیدگاه بابت ذکر این نکته).

🔸 خبر خوب: این کتاب خواندنی به‌زودی با تصحیح دکتر امید سروری در انتشارات دکتر محمود افشار به چاپ خواهد رسید.

https://www.tg-me.com/roshananemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بمان
آهنگ احسان نی‌زن
تنظیم سعید زمانی
ترانه و آواز روزبه بمانی

گفتم: «بمان» گفتی: «نگو! وقتی نمی‌مانم»
گفتم: «پشیمان می‌شوی‌!» گفتی: «نمی‌دانم»
گفتم: «نمی‌پرسی چه می‌آید سرم بی تو؟»
گفتی: «نه می‌دانم نه می‌پرسم نه می‌مانم»

از آنچه می‌آید سرم با رفتنت، گفتم
گفتم که هر کاری کنم یاد تو می‌افتم
انقدر گفتم باش، گفتم باش… گفتم که
بر هرچه اصراری کنم یادِ تو می‌افتم

مُردم بفهمانم به تو! من بیشتر از هر کسی
-ای از خودت هم بی خبر!- فکر تو بودم!
گفتم اگر: «راهی نشو‌!» به تار موی تو قسم
من از خودت هم بیشتر فکر تو بودم

🔸 نقد این ترانه را در اینجا بخوانید.

@roshananemehr
نقد ترانۀ «بمان» روزبه بمانی

ترانه‌سرایی پس از چند دهه پویایی و پیشرفت، در دهه‌های هشتاد و نود وضع اسفناکی پیدا کرد و در قرن جدید هم فکر نمی‌کنم تحولی رخ بدهد و در بر همان پاشنه خواهد چرخید. برای کسی که با ادبیات فارسی مختصر آشنایی‌ای داشته باشد تنها راه چاره هنگام شنیدن اکثر ترانه‌های جدید بی‌توجهی به متن است. وگرنه شگفتی، خشم یا رنجی که از دیدن خطاهای بسیار و نارسایی‌های کلامی ایجاد می‌شود مانع لذت بردن از موسیقی (البته اگر در شنیدن آن به‌خودیِ‌خود لذتی وجود داشته باشد) می‌شود.
بنابراین از دید نگارنده اکثر ترانه‌های امروزی نه‌تنها ارزش نقد که حتی ارزش شنیدن هم ندارد. در میان آنچه قابل شنیدن است، باز تعداد اندکی را می‌شود نقد کرد.

روزبه بمانی در میان ترانه‌سرایان امروز موسیقی پاپ داخل ایران شخصیتی نسبتاً موجه دارد. یکی از کارهای او «بمان» است که در سنجش با بسیاری از ترانه‌های امروزی اثری قابل توجه به شمار می‌آید؛ اما چنین اثری نیز حتی اگر آسانگیرانه به آن بنگریم (و مثلاً به کار بردن «نگو» به جای «مگو» در زبان ادبی را ناخوشایند نخوانیم) سراپا کاستی است و هیچ جایش بی‌ایراد نیست.

نقد ساده و مختصر ترانه:
گفتم: «نمی‌پرسی چه می‌آید سرم بی تو؟»
گفتی: «نه می‌دانم نه می‌پرسم نه می‌مانم»
در سطر نخست حرف اضافه «به» پیش از «سرم» حذف شده است. در سطر دوم معشوق پرسشِ «نمی‌پرسی» را نخست با «نه می‌دانم» پاسخ گفته که پاسخی نابجاست؛ چون از او در مورد «دانستن» پرسش نشده بود.
عجیب آن است که عاشق پس از شنیدن این جواب تند و تلخ و تأکید معشوق بر اینکه نمی‌خواهد چیزی بداند، با کمال بی‌توجهی و البته پررویی به معشوق توضیح می‌دهد:
از آنچه می‌آید سرم با رفتنت، گفتم
گفتم که هر کاری کنم یاد تو می‌افتم

چرا گفتی برادر؟ دیگر به چه زبانی باید به تو می‌گفت که نمی‌خواهد بداند؟
البته باز هم حرف «به» پیش از «سرم» برای گنجاندن کلام در وزن حذف شده است.

در ادامه می‌گوید:
انقدر گفتم باش، گفتم باش… گفتم که
بر هرچه اصراری کنم یادِ تو می‌افتم
در این ترانه که با زبان ادبی سروده شده کاربرد «اِن‌قدر» به‌جای «آن‌قدر» نادرست است.
بعد از سومین «گفتم»، با حذف ناروایِ «باش» نحو جمله آشفته شده است. «آن‌‌قدر گفتم که بر هرچه اصراری کنم...» درست نیست. منظور آن‌قدر «گفتم باش که...» است. افزودن یای وحدت یا نکره به «اصرار» هم برای پر کردن وزن و ساختن قافیه بوده و فصیح‌تر آن است که بگوییم: بر هرچه اصرار کنم... .

جز این ملاحظات، در کلیت هم این ترانه حکایت از تعلق خاطری بیمارگونه دارد. معشوق هیچ اهمیتی برای عاشق قائل نیست و عاشق در هر کاری به یاد اوست.
پیش از جدایی هم از قرار معلوم این رابطه سالم نبوده است؛ زیرا عاشق با نوعی خودبرتربینی و دست‌کم گرفتن درک و شعور معشوق با وی رفتار می‌کرده است:
مُردم بفهمانم به تو! من بیشتر از هر کسی
-ای از خودت هم بی خبر!- فکر تو بودم!
گفتم اگر: «راهی نشو‌!» به تار موی تو قسم
من از خودت هم بیشتر فکر تو بودم
عاشق خود را کشته تا معشوق بفهمد و باز هم نفهمیده است! چه معشوق نفهمی! حال چه چیز را نفهمیده؟ اینکه عاشق بیش از خود معشوق به فکر او بوده است. این یعنی معشوق از نظر عاشق، عقل‌رس نبوده و صلاح خود را تشخیص نمی‌داده است. چنین رابطه‌ای محکوم به شکست است.
گذشته از مفهوم، از دید زبانی آوردن جمله‌های معترضه و عبارات خطابی در میان جمله و نیز جابه‌جایی اجزای جمله در آثار شنیداری پسندیده نیست؛ زیرا پیچیدگی‌هایی از این دست شنونده را در دریافت مفهوم سخن دچار مشکل می‌کند. مفهوم چهار لخت پایانی را با دیدنِ متن و نشانه‌گذاری می‌توان به‌آسانی دریافت؛ ولی در زمان شنیدن ترانه این کار برای همگان آسان نیست.
***
باری! این است وضع یکی از بهترین ترانه‌های یکی از بهترین ترانه‌سرایان پاپ داخل ایران در دهه‌ای که گذشت. تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

https://www.tg-me.com/roshananemehr
رفتنِ تو

سه سال شد که دلم چاک‌چاکِ رفتن توست
دلی که زنده به یاد، و هلاکِ رفتن توست

رسیده‌اند هزاران نفر به یکدیگر
درین سه سال که او سربه‌لاکِ رفتن توست

نمانده هیچ نشانی به‌جا ازان شهری
که گورِ زلزلۀ هولناکِ رفتن توست

به‌غیر خاطره‌ای در غبار، ردّی نیست
ازان بهشت که مدفونِ خاکِ رفتن توست

چقدر مانده ازین شب که «بی تو زیستن» است؟
چقدر مانده ز روز عزا که «رفتن تو»ست؟

برای رَستن ازین روز و شب، امیدم باز
به دشنه‌ای‌ست که در دستِ پاکِ رفتن توست

به خاک می‌روم و هیچ‌کس نمی‌داند
دلیل مرگ مرا -جز خدا- که رفتن توست

مهدی فیروزیان

https://www.tg-me.com/roshananemehr
اوّل اردیبهشت‌ماه جلالی

به مناسبت اوّل اردیبهشت‌ماه و همزمانی روز بزرگداشت استاد سخن #سعدی و سالروز درگذشت ملک‌الشعرا محمدتقی #بهار
بخشی از نامۀ منتشرنشدۀ میرزا محمّدحسین شعاع شیرازی (۱۲۵۱-۱۳۲۳) به ملک‌الشعرا در پیشباز سفر او به شهر شیراز در تاریخ اوّل اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۱:

من کیستم و چیستم که در پیشگاهت عرضِ شعر نموده، زبان‌درازی کنم؟ همان بهتر که تبریک ورودت را حواله به سعدی شیرازی دهم و شَبه‌ای در میانۀ آن دُرّ دری نهم:
مفخر ایران و آفتابِ خراسان
سایه بیفکند چون به مُلکِ سلیمان

خاطرم آمد به این ترانۀ سعدی
خواندم و گشتم شکفته چون گل خندان

«اوّل اردیبهشت‌ماه جلالی
بلبل گوینده شد به منبر قضبان»


🔸 خبر خوب: دیوان اشعار شعاع‌ شیرازی به انضمام مراسلات او به‌زودی با تصحیح و تحقیق دکتر محمّدهادی خالق‌زاده در انتشارات دکتر محمود افشار به چاپ خواهد رسید.
شعاع از شاعران توانای شیراز در روزگار خود بوده است که کمابیش گمنام مانده و انتشار دیوان او برای دوستداران شعر فارسی و پژوهشگران ادبیات رویدادی فرخنده‌ است.

https://www.tg-me.com/roshananemehr
Aahe Sahari
Alireza Eftekhari
آه سحری
آهنگ عباس #خوشدل
ترانه قیصر #امین‌پور
آواز علیرضا #افتخاری

لطفاً به این آهنگ گوش ندهید.

آری از شما می‌خواهم که این آهنگ را نشنوید مگر اینکه در جایی ساکت و خلوت و در حالت سکون و آرامش و توجه باشید. اگر متشرعید با وضو و اگر به عرفان گرایش دارید با حضور قلب و اگر به مراقبه (مدیتیشین) علاقه‌مندید با ذهنی آرام به این نغمات پاک و این کلمات مطهر گوش بسپرید.

این ترانه‌ را شفای قلب می‌دانم. آن را بارها و بارها شنیده‌ام و چونان ماهی از آب دریا، از آن سیر نمی‌شوم. چون ذکر تسبیح ملک مقدسش می‌شمارم و با شنیدنش در خلوت خود سنگ سراچۀ دل را به الماس آب دیده می‌سنبم. از آز و نیاز و حقیقت و مجاز رهایی پیدا می‌کنم و در فضای بی‌کرانی آغشته به عطر مهر و آشتی و مملو از نور معرفت و معنویت در امواج این صداها غوطه می‌خورم.

تا از غم تو آه سحری پر زد ز دلم
با هر نفسم صبح دگری سر زد ز دلم

💐 دوم اردیبهشت زادروز قیصر امین‌پور

@roshananemehr
گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود (جعلیات)
چند سطر از بخش «جعل شعر به نام قیصر» در کتاب این ترانه بوی نان نمی‌دهد؛ سبک‌شناسی ترانه‌های #قیصر_امین‌پور (اثر مهدی #فیروزیان- تهران: #کتاب_آبی، ۱۳۹۶، ص ۵۹۷-۵۹۸):

این روزها با افزوده شدن بر شمار بسیارِ کاربران فضای مجازی و زایشِ روزافزون کتاب‌سازان هرچه از جعل‌ها و سرقت‌های علمی و هنری بگوییم همچنان به گردِ کاروان نخواهیم رسید. دربارۀ شعر قیصر هم جعل‌ها و بازخواندن‌‌هایی نادرست در فضای مجازی و آثار موسیقایی دیده می‌شود؛ برای نمونه آمیزه‌ای سست از نثر و نظم به نام قیصر در پایگاه‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی پخش شده است:
گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود
گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود

پس از این بخش که حتّی نظم نیست، دو بیت از اسماعیل فردوسی فراهانی (۱۲۸۲-۱۳۴۲) آمده که پیش از زاده شدن قیصر سروده شده است:
گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود
گاهی دگر، تهیّه به دستور می‌شود
گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدّمات
گه با دو صد مقدّمه ناجور می‌شود (دیوان فردوسی فراهانی، ص ۱۳۱)
دنبالۀ سخن نیز نظمی سست و ناتندرست است.

https://www.tg-me.com/roshananemehr
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جانی و صد آه
شعر #حافظ
آهنگ کیخسرو پورناظری
تنظیم، تنبور و همخوانی سهراب پورناظری
آواز همایون #شجریان

جانا چه گویم شرح فراقت؟
چشمی و صد نم جانی و صد آه

ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زرکش گه لعل دلخواه

آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه؟

ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه

مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه‌رویا آه از دلت آه

حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه

سهراب پورناظری،‌ آهنگ «یاوران مَسِم» پدر را که با کلام کردی سید صالح ماهیدشتی (حیران‌علی‌شاه) و صدای شهرام #ناظری به شهرت رسیده (آلبوم حیرانی)، با ترکیب ابیاتی از دو غزل هموزن حافظ، به شکلی متفاوت تنظیم کرده است.
در بیت آخر «ای دل تا کسی» بدین سبب جایگزین «حافظ چه نالی» شده که در کلام کردی «یاوران مَسِم» همین عبارت آمده و تنظیم‌کننده خواسته اشاره‌ای به آن تصنیف بکند. در ادامه هم به‌ناچار «وصلش نخواهد» به‌جای «گر وصل خواهی» نشسته است. البته این کار نادرست است و کاش از این اشاره به نفع حفظ شعر حافظ، چشم‌پوشی می‌شد.

💐 ۵ اردیبهشت زادروز سهراب پورناظری (۱۳۶۲، کرمانشاه)

@roshananemehr
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دخت پری‌وار
شعر محمدعلی اسلامی ندوشن
آهنگ مهیار #علیزاده
آواز علیرضا #قربانی

آن دخت پری‌وار که ایران من است
پیدا و نهان بر سر پیمان من است
هم نیست ولی نهفته در جان من است
هم هست ولی دور ز دامان من است

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن که امروز در ۹۷ سالگی دور از وطن چشم از جهان فروبست، در سال‌های بسیاری از عمر پربارش، به تن از میهن خود جدا بود اما به جان و دل پیوند عمیقش هرگز با آن گسسته نشد و همه‌ عمر از فرهنگ و هنر و عشق به ایران سخن گفت. ایران دور از دامان او اما نهفته در جانش بود.
در این روزهای سرد و تاریک وطن، خوشتر این است که یاد وی را با سخنان امیدوارانه‌اش گرامی بداریم:

من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن اینکه رسالت ایران به پایان نرسیده‌ است و شکوه و خرّمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند و آن‌گونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد.

@roshananemehr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به عشق میهن
اثری شنیده‌نشده از استاد غلامحسین #بنان

ایران تو بمانی به جلال دیرینه
با نام تو آید سر حرمت بر سینه

ای کوه گرانت همه گنج و [گنجینه؟]
ای آب روانت به صفا چون آیینه

ایران به خدا چو ببینم شکوهت
ساید* سر من به فلک همچو کوهت

سنگت چو گهر همه خاکت سیم و زر
دشتت ز صفا ز زمرّد زیباتر

باشد چو جنان بر من هر شوره‌زارت
آید به نظر پر قو خاشاک و خارت

تابد ز درفشت** سر خورشید تابان
باشد بن تیغت به کف نرّه‌شیران

نام آهنگ‌ساز و ترانه‌سرا ثبت نشده است. تشخیص آهنگ‌ساز از راه بررسی آهنگ برای بنده ممکن نشد. ترانه‌ به سخنان دکتر حسین گل‌گلاب همانندی قابل توجهی دارد و شاید از ایشان باشد.

ــــــــــــــــ
* در تصویر به‌خطا «سایه‌ات» نوشته‌ شده است (می‌گوید از دیدن شکوه ایران مانند کوه‌های بلند آن سر به فلک می‌سایم).
** در تصویر به‌خطا «بدرخشد» نوشته‌ شده است (اشاره به نقش شیر و خورشید بر پرچم زیبای ایران دارد).

@roshananemehr
خسرونامه قطعاً از عطار نیشابوری است
بخشی از مدخل «عطار» در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبه‌قاره (زیر چاپ)
به قلم مهدی #فیروزیان

توضیح: در نوشتن این بخش ابراز مخالفت با نظر استاد عزیزم دکتر #شفیعی‌کدکنی برایم دشوار بود؛ اما سرانجام با تأسی به روش ایشان که با وجود ارادت بسیار به استادشان بدیع‌الزمان #فروزانفر، مخالفت‌های خود با برخی از آراء ایشان را در آثار خود نشان داده‌اند، جسارت کردم و این سطرها را نگاشتم.

با اینکه خسرونامه به تصریح سراینده از #عطار نیشابوری است و از سدۀ هفتم ق تا تحقیقات فروزانفر (۷۶)، نفیسی (۱۱۶)، همایی (۳۰۸) و مینوی (۶۴۳-۶۵۴)، که داستان را به نثر تلخیص کرده (نیز نک: خانلری، ۸۱۵-۸۱۸)، از آثار مسلّم عطار شناخته می‌شده، پس از ابراز تردید زرین‌کوب (۲۶۵)، شفیعی‌کدکنی قاطعانه آن را از آثار عطار خارج دانسته است و گروه چشمگیری از عطارپژوهان سخن او را پذیرفته‌اند (برای نمونه نک: صنعتی‌نیا، ۷؛ اشرف‌زاده، ۱۶؛‌ احمدی، ۲۰؛ استعلامی، ۹۱-۹۲؛ عابدی و پورنامداریان، ۸؛ نیز نک: عزتی‌پرور، ۱۱۵-۱۱۷ که با وجود ردّ دلایل شفیعی‌‌کدکنی به دلایل نامقبول دیگری خسرونامه را از عطار نمی‌داند).

نادرستی برداشت سبک‌شناسانۀ شفیعی‌کدکنی (مقدمه بر مختارنامه، ۴۴-۴۵) در نسبت دادن اثر به قرن ۸ و ۹ق مسلّم است؛ زیرا در رسائل‌العشاق (اوائل سدۀ هفتم ق) با ذکر نام «فریدالدین عطار» و «خسرونامه» (سیفی نیشابوری، ۸۳، ۸۸-۸۹، ۹۶، ۱۰۱، ۱۱۸) ابیاتی از این منظومه نقل شده (عطار، خسرونامه، ۱۵۵-۱۶۰) و نزاری قهستانی (۵۱۴) نیز در سال ۷۰۰ منظومۀ ازهر و مزهر را بر وزن خسرونامه سروده و ضمن ستایشِ این اثر، خود را «تتبع‌کردۀ عطار» و «برخوردار» از او خوانده است.

برخی در تکمیل نظر شفیعی‌کدکنی، برپایۀ نشانه‌هایی‌، قول حاجی خلیفه (۲/۱۵۰۶) در انتساب گل و هرمز به شیخ عطار ابوعبداللّه محمد المیانجی (وفات: ۶۱۹ق/ ۱۲۲۲م) را پذیرفته‌اند (نحوی، ۹۰-۹۱). این نظر مانند نظرهای بعدی شفیعی‌کدکنی (زبور پارسی، ۹۹-۱۰۱؛ مقدمه بر الهی‌نامه الف، ۴۸-۶۳) -که هرچند پذیرفته این منظومه از شاعری به نام فرید عطار در قرن هفتم یا اوایل سدۀ هشتم ق است و دیباچه و خاتمه و حتی برخی ابیات در میانۀ آن هم از عطار اصلی است، با تصورِ یک جعلِ پیچیده و عجیب، باقیِ اثر، یعنی متن داستان، را از او نمی‌داند- به دلایل مختلف، به‌ویژه همسانی سبکی آشکار متن خسرونامه با دیگر اشعار عطار، مردود است (نک: مالمیر، ۲-۱۹؛ O'Malley، 201-227).

منابع)
احمدی، بابک، چهار گزارش از تذکرة‌الاولیاء عطار، تهران، ۱۳۷۶ش؛
استعلامی، محمد، «از روایت تا واقعیت؛ در مطالعۀ سرگذشت و آثار فریدالدین عطار»، ایران‌شناسی، س ۱۵، شمـ ۵۷، امریکا، بهار ۱۳۸۲ش؛
اشرف‌زاده، رضا، تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۷۳ش؛
حاجی خلیفه، کشف‌الظنون، بیروت، ۱۹۸۲م؛
خانلری، زهرا، «گل و هرمز»،‌ سخن،‌ س ۷، شمـ ۸، تهران، آذر ۱۳۳۵ش؛
زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش؛
سیفی نیشابوری، علی بن احمد، رسائل‌العشاق و وسائل‌المشتاق، به کوشش جواد بشری، تهران، ۱۳۹۹ش؛
شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، زبور پارسی، تهران، ۱۳۷۸ش؛
همو، مقدمه بر الهی‌نامه، عطار، تهران، ۱۳۸۷ش؛
همو، مقدمه بر مختارنامه؛ عطار، تهران، ۱۳۸۶ش؛
صنعتی‌نیا، فاطمه، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی‌های عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۶۹ش؛
عابدی، محمود،و تقی پورنامداریان، «مقدمه» بر منطق‌الطیر، عطار، به کوشش محمود عابدی و تقی پورنامداریان، تهران، ۱۳۹۰ش؛
عزتی‌پرور، احمد، «چند نکته دربارۀ خسرونامه منسوب به عطار»، نامۀ فرهنگ، شمـ ۲۹، تهران، بهار ۱۳۷۷ش؛
عطار نیشابوری، فریدالدین، الهی‌نامه، به کوشش محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران، ۱۳۸۷ش؛
همو، خسرونامه، به کوشش احمد سهیلی‌خوانساری، تهران، ۱۳۵۵ش؛
همو، مختارنامه، به کوشش محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران، ۱۳۸۶ش؛
فروزانفر، بدیع‌الزمان، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۵۳ش؛
مالمیر، تیمور، «بررسی سبکی خسرونامه برای تبیین صحت انتساب آن به عطار نیشابوری»، بهار ادب، س ۴، شمـ ۳ (پیاپی ۱۳)، تهران، پاییز ۱۳۹۰ش؛
مینوی، مجتبی، «داستان گل و هرمز از شیخ عطار»،‌ سخن، س ۸، شمـ ۷، تهران، آبان ۱۳۳۶ش؛
نحوی، اکبر، «خسرونامه (گل و هرمز) از کیست؟»، جستارهای ادبی، س ۴۳، شمـ ۱۶۹، مشهد، تابستان ۱۳۸۹ش؛
نزاری قهستانی، مثنوی ازهر و مزهر، به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۹۴ش؛
نفیسی، سعید، جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۲۰ش؛
همایی، جلال‌الدین، «شیخ عطار نیشابوری»، یغما، س ۱۶، شمـ ۳ (پیاپی ۱۸۳)، تهران، مهر ۱۳۴۲ش؛
O'Malley, Austin, “An Unexpected Romance: Reevaluating the Authorship of the Khosrow-nāma”, Al-ʿUṣur al-Wusṭā, Vol. 27, No. 1, 2019

💐 ۱۶ اردیبهشت‌ سالروز درگذشت بدیع‌الزمان فروزانفر

https://www.tg-me.com/roshananemehr
روشنان مهر
خسرونامه قطعاً از عطار نیشابوری است بخشی از مدخل «عطار» در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی در شبه‌قاره (زیر چاپ) به قلم مهدی #فیروزیان توضیح: در نوشتن این بخش ابراز مخالفت با نظر استاد عزیزم دکتر #شفیعی‌کدکنی برایم دشوار بود؛ اما سرانجام با تأسی به روش ایشان که…
بعدالتحریر: به اقتضای سبک دانشنامه‌نگاری سخن خود در مورد صحت انتساب خسرونامه به عطار نیشابوری را به اختصار تمام بازگو کردم. «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ» خبر خوب آن است که به‌زودی دو مقاله از دوست دانشمندم دکتر وحید عیدگاه در همین موضوع منتشر خواهد شد که در آن‌ها نویسنده با استدلال‌های منطقی و سبک‌شناسانه‌اش جای هیچ‌گونه تردید در این مسئله باقی نمی‌گذارد.
زیستن این نیست
نگاهی به یک غزل عاشقانه از حسین منزوی

از زیستن بی تو مگو زیستن این نیست
ور هست به زعم تو، به تعبیر من این نیست

از بویش اگر چشم دلم را نگشاید
یکباره کفن باد به تن، پیرهن این نیست

یک چشم به گردابت و یک چشم به ساحل
گیرم که دل این است، به دریا زدن این نیست

تو یک تن و من یک تن، ازین رابطه چیزی
عشق است، ولی قصۀ یک جان دو تن این نیست

عطری‌ست درین سفرۀ نگشوده هم امّا
خون دل آهوی ختا و ختن این نیست

سخت است که بر کوه زند تیشه هم امّا
بر سر نزند تیشه اگر کوهکن این نیست

یک پرتو ازآن تافته در چشم تو امّا
خورشید من -آن یک‌تنه صد شب‌شکن- این نیست

زن اسوۀ عشق است و خطرپیشه چنان ویس
لیلای هراسنده نه، تمثیل زن این نیست!

محور عمودی در این غزل حسین منزوی همچون تک‌تک ابیات آن استوار و محکم است. او یک موضوع را، که می‌توان آن را «تمامیت‌خواهی در عاشقی» خواند در کل شعر با مضمون‌های گوناگون، مطرح کرده است.

منزوی، با نگاهی متفاوت به داستان‌های عاشقانه‌ای که در تلمیحات شعر فارسی بارها به آن‌ها اشاره شده، معشوق خود را به گسستن بندهای پرهیز و آزرم فرامی‌خواند و می‌کوشد او را به جای حبّ عذری لیلی و مجنون، به سوی بی‌پروایی‌ها و کامجویی‌هایی از نوع آنچه در داستان ویس و رامین می‌بینیم بکشد (بیت ۸). با همین نیّت نیز با بهره‌گیری از کنایۀ «دل به دریا زدن» مردد بودن معشوق میان برگزیدن ساحل آرامش یا افکندن خود در دل گرداب عشق را نقد می‌کند (بیت ۳).

شاعر می‌خواهد معشوق با کنار زدن پرده‌های پرهیز و پروا و شکوفا کردن تمامی توانایی‌های نهانی خویش در عاشقی مانند خورشیدی باشد که یک‌تنه صد شب را روشن می‌کند (بیت ۷) همین نگاه تمامیت‌خواه را در مورد خود، یعنی عاشق، نیز دارد. ازهمین‌رو می‌گوید فرهاد آن‌گاه کوهکن واقعی است که به‌جای کار سختِ کندن کوه، تیشه را بر فرق خویش بزند و از جان خویش در راه عشق بگذرد (بیت ۶).

شاعر بر اساس همین نگاه ایده‌آل‌گرا با تلمیحی به داستان یوسف و یعقوب، حتی از پیرهن نیز تنها زمانی خرسند می‌شود که قابلیت روشن کردن چشم دل را داشته باشد (بیت ۲).

بدیهی است وقتی هم عاشق و هم معشوق، از تمام توش و توان خویش در راه عشق مایه بگذارند، پیوندی که میان آن دو شکل می‌گیرد پیوندی است از قسم «قصۀ یک جان دو تن» (بیت ۴). پس منزوی باقی ماندن فردیت را در پیوند عاشقانه نمی‌پسندد و می‌خواهد عاشق و معشوق با هم به یگانگی برسند.
در اینجا مفهوم مطلع زیبای غزل بهتر آشکار می‌شود. از دید منزوی زیستن زمانی معنا دارد که عاشق و معشوق در کنار هم و بلکه با یکدیگر یگانه باشند (بیت ۱).

چنان‌که با اختصار تمام نشان داده شد تمامی ابیات این غزل با یکدیگر ارتباطی وثیق دارند. تنها نظر انتقادی‌ قابل عرض در مورد بیت ۵ است که به گمان نگارنده چیزی به غزل درخشان منزوی نیفزوده است و حتی حذف آن به یکدست‌تر شدن شعر کمک می‌کند.

💐 ۱۶ اردیبهشت سالروز درگذشت حسین منزوی (۱۳۲۵-۱۳۸۳)

https://www.tg-me.com/roshananemehr
فردا
پندی از رشید یاسمی

یکی از قصاید زیبای استاد رشید یاسمی، «فردا» نام دارد و مطلع آن چنین است:
هر آن رنج و هر آن راحت که ما راست
همه از بیم و از امّید فرداست

او به لفّ و نشر مرتب، تمام رنج‌های بشر را مربوط به «بیم فردا» دانسته و راحت آدمی را نیز در «امّید فردا» خلاصه کرده است؛ اما اگر از اغراق شاعرانه بگذریم، حتماً بخش مهمی از رنج‌های ما مربوط به فردایی است که نه آمده و نه آمدنش حتمی است! و اگر هم بیاید معلوم نیست که این نگرانی‌های ما تا چه اندازه در بهتر شدن آن فردا مؤثر است.

فردا در چشم امیدواران زیباتر از امروز است:
دی و امروزمان زشت است در چشم
که فردا چون عروسی خوب و زیباست

ما برآورده شدن آرزویمان را در فردا جستجو می‌کنیم و البته باید آگاه باشیم که اگر امروز چیزی نکاریم فردا میوه‌ای در دست نداریم. بنابراین درخت آرزویی که فردا قرار است بار دهد ریشه در امروز دارد:
درختِ آرزو آنجا دهد بار
اگرچه ریشۀ او محکم اینجاست

راز زیبایی و جذابیت فردا در آن است که هنوز آن را ندیده‌ایم تا فروغ و روشنی آن در چشممان رنگ ببازد و بر آن گرد کهنگی فروبنشیند. ازهمین‌رو فردا برخلاف دیروز (که مرده است) و امروز (که زود پیر می‌شود و درمی‌گذرد) همیشه جوان است:
همه چیزِ جهان پیری پذیرد
به‌جز فردا که او همواره برناست

ازهمین‌رو اندیشیدن به فردا و خیال‌پردازی دربارۀ آن برای ما مستی‌بخش است:
خیالِ روزِ فردا مستی آرد
مگر امّیدِ فردا جامِ صهباست

آینده‌نگری و برنامه‌ریزی برای ساختن فردای بهتر نیکو و پسندیده است؛ اما آفتِ زیاد اندیشیدن به فردا، به تأخیر انداختن کارها و فراموش کردن امروز (یعنی تنها سرمایۀ قطعی و واقعی ما) است. اگر ما تنها فردا را جایگاه برآورده شدن آرزو و خوشبختی بدانیم درواقع هرگز به آرزو و خوشبختی نمی‌رسیم. چون ما همیشه در امروزیم و فردا همیشه دور از دسترس ماست. راه ساختن فردای بهتر ساختن امروز بهتر است. شاعر خردمند نیز با آگاهی از همین آفت، در بیت‌های پایانی قصیده‌اش به ما پندی درخور درنگ می‌دهد:

ازین روز و شب و فصل و مه و سال
بگیرد عبرت و پند آن‌که داناست

نگر تا پندی از صد پند او چیست
که یك قطره نشانِ ژرف دریاست:

همین امروز می‌کن کارِ امروز
که فردا از برای کارِ فرداست

💐 ۱۸ اردیبهشت سالروز درگذشت غلامرضا رشید یاسمی (۱۲۷۵-۱۳۳۰)

https://www.tg-me.com/roshananemehr
Forwarded from روشنان مهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شبِ هزار شب
روایتِ شعری تازه از سایه با صدای مهدی #فیروزیان
و همراهی سهیلا حبیبی (در نقش فرشته)

شعر «شبِ هزار شب» (سرودۀ ۴ آذر ۱۳۹۸) با عنوان فرعی «داستان آفرینش دوزخ در نیم‌پرده» یک شعر انتقادی مدرن است که در آن بهره‌گیری سایه از شعر کهن و اسطوره و دین، با خوانشی نو و تصویرسازی‌ای هول‌انگیز و در عین حال زیبا همراه است. شبی دوزخی بر جهان چیره شده و فرشته‌ای دیوان حافظ به سعی سایه را بازمی‌کند و بدین بیت می‌رسد:

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه‌روی گشت صبح نخست

فرشته، بیت را با صدایی فروخورده و بیمناک، بریده‌بریده می‌خواند و آن را ناتمام می‌گذارد؛ زیرا فرمانروای دوزخ یا شبِ هزار شب، پیام حافظ را همان پیام «پرهیز از دروغ» کوروش کبیر می‌یابد و فرشته را با خشم خاموش می‌کند.
تنها روزنۀ نور و امید، «ماه»، در این هنگام چون اشکی بر زمین می‌چکد و جهان در سیاهی مطلق فرومی‌رود.
@roshananemehr
کم‌کوشی و کم‌هوشی در گاه فراموشی


همایون شجریان، که نگارنده در شمار دوستداران پر و پا قرص اوست، در این سال‌ها به‌کرّات ثابت کرده است که شعرشناس نیست و فرق چندانی میان کلام عالی و دانی نمی‌بیند.

خوانندۀ خوب می‌باید هم شعر ِخوب بخواند و هم خوب شعر بخواند. یعنی شعری را برگزیند که ارزش هنری داشته باشد و آن شعر را نیز درست اجرا کند. عیب همایون این است که به خواندن شعرِ بد روی آورده است (هرچند آن را هم چنان زیبا می‌خواند که خوب جلوه می‌کند).

عیبِ نداشتن دانش ادبی چنان فراگیر است که کمابیش در این زمینه تفاوتی میان خوانندگان موسیقی ایرانی وجود ندارد؛ اما عیبِ نشناختنِ شعر خوب از بد را می‌توان تا حدّی پوشیده نگه داشت.

برخی خوانندگان هرچند چندان که باید برای کسب دانش ادبی نکوشیده‌اند دست‌کم با هوشمندی روشی برگزیده‌اند تا کم‌دانش بودنشان کمتر نمود پیدا کند. برای نمونه پدر بزرگوار همین هنرمند ارزنده، یعنی زنده‌یاد محمدرضا #شجریان، با وجود لغزش‌های بزرگ و کوچک بسیاری که در خواندن اشعار داشت، اغلب به سراغ شعر شاعران بزرگ می‌رفت. بدیهی است که در دیوان حافظ و سعدی و عطار در شعر کهن و در اشعار سایه و اخوان و مشیری در شعر معاصر، سخن سست ناتندرست کم پیدا می‌شود و به همین سبب احتمال راه یافتن شعر ضعیف در کارهای موسیقایی شجریانِ پدر کم بود. اگر کارنامۀ هنری ایشان را بررسی کنید (نگارنده این کار را در مورد آوازهای او در مقاله‌ای به انجام رسانده است) با مجموعه‌ای از اشعار ارزشمند و کم‌نظیر مواجه می‌شوید.

اگر کسی توانایی تمیز دادن شعر خوب و بد را نداشته باشد، بهترین راه برای او برگزیدن همین روش است؛ ولی اگر خواننده‌ای شعرشناس باشد می‌تواند به سراغ شاعران کمتر شناخته‌شده یا گمنام هم برود و شعرهای خوبی بیابد. همایون شجریان با دریغ نه از دانش ادبی بهره‌‌ای دارد و نه از این هوشمندی که در پدر بزرگوارش سراغ داشتیم. ازهمین‌رو روزبه‌روز آثار او از دید ادبی رو به تنزل دارد.

امروز با شور و شوق آلبوم جدید همایون شجریان با نام «گاه فراموشی» را خریدم و با شنیدن هر آهنگ، آه از نهادم برآمد. نمی‌دانستم بخندم یا بگریم که این صدای درخشان در خدمت اجرای سخنانی چنین کم‌ارج قرار گرفته است.

در «گاه فراموشی» آهنگ‌ساز نام‌آشنا، جناب فردین خلعتبری، که کارهایی شنیدنی و درخور ستایش از او شنیده‌ایم، هوس شاعری کرده و بدون آنکه استعدادی در این زمینه داشته باشد گام در راهی ناشناخته نهاده است.

تمام اشعار این مجموعه از بافته‌های آهنگ‌ساز گرامی جناب خلعتبری است و کافی است چند بیت از آن‌ها را نقل کنم تا کسانی که اندکی با شعر فارسی آشنایی دارند به میزان ابتذال و سستی آن‌ها پی ببرند:
چه دیدم من در آن شب میان خواب خاکی
چه می‌گفت آن‌که می‌خواند بر قاب خاکی
چه خواندند و شنیدند ازین خاکی والا
نشان می‌داد ره نورش به هر مهتاب خاکی
به خاکت ره مده هر عرشی و هر آسمانی
مگر ما را چه شد از وصلت و انساب خاکی
🔸
از چشمت افتادم مگر چند این عذابم می‌دهی
یکتا نباشم در برت در بین اقمارت شوم
فرصت نمی‌خواهم دگر تا شرح عشق گویمت
دیگر نمی‌خواهم تو را تا عاشق زارت شوم
چون یک قدم پا می‌نهم افسوس گر پا می‌کشی
زینهار فرصت می‌دهی این بار زینهارت شوم

🔸
وای منم نشان تو صورت و استخوان تو
از تو به من رسیده هم دیده و هم زبان تو
این تن و سایه نور تو، غیبت من حضور تو
آنچه که جهل ما بود عظمت نکته‌دان تو

🔸
مست چنانم من سرگشتۀ حیران
که مرا چاره نه وصل است و نه هجران
چه کنم با توی رم‌کرده چو آهوی گریزان
که بمانی بشود دست به دامان تو این زار پریشان

https://www.tg-me.com/roshananemehr
بی‌اختیار

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به‌غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

شهریار

@roshananemehr
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وطن من
شعر محمدتقی بهار
آهنگ پرویز مشکاتیان
آواز کوهسار کلباسی
تار تارا رودگریان
دف و تنبک کیهان شریفی

ای خطهٔ ایران مهین‌، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من...
دردا و دریغا که چنان گشتی بی‌برگ
کاز بافتهٔ خویش نداری کفن من

این دو دختر هنرمند دانش‌آموختگان پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران با ساز تخصصی تار هستند و با وجود محدودیت‌ رسانه‌های رسمی، به یمن وجود فضای مجازی می‌توانند هنر خود را عرضه کنند.
پیام دردمندانه و ارزشمند اثر زیبای بزرگان شعر و موسیقی معاصر، ملک‌الشعراء بهار و جناب مشکاتیان، که آرزومند آزادی و آبادی ایران بودند، با تار تارا و آوای کوهسار جلوه‌ای دلنشین یافته است. هرچند لطف اجرای اصلی با صدای کم‌نظیر ایرج بسطامی فراموش‌شدنی نیست. به امید روزی که آرزوی آزادگانی چون بهار و مشکاتیان برای ایران عزیزتر از جانمان برآورده شود.

💐 ۲۴ اردیبهشت زادروز پرویز مشکاتیان (۱۳۳۴-۱۳۸۸)

@roshananemehr
👍1
2025/10/28 09:46:06
Back to Top
HTML Embed Code: