Telegram Web Link
آغاز و پایان

ای خزان‌های خزنده در عروق سبز باغ
کاین‌چنین سرسبزی ما پایکوبان شماست

از تبار دیگریم و از بهار دیگریم
می‌شویم آغاز آنجایی که پایان شماست

محمدرضا شفیعی کدکنی

💐 نوزدهم مهر زادروز نور چشم و تاج سر و دلخوشی ما مشتاقان و دانشجویان ادبیات، علامه #شفیعی‌کدکنی

@roshananemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای ایران
آهنگ روح‌الله #خالقی
قیچک هدیه مشایخ

    در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما؟
    پاینده باد خاک ایران ما!

این یک دقیقه تصویر به‌تنهایی یک مبارزه است؛ مبارزه‌ای زیبا با زن‌ستیزان، آزادی‌ستیزان، هنرستیزان و ایران‌ستیزان:
دختری هنرمند، با اعتمادبه‌نفس، بی روپوش و روسری، به عشق ایران ساز می‌نوازد.


چه حاجت به تیغ است در رزم با شب؟
همین بس که از مهر و تابش بگویید

همین بس که از زندگی دم زنید و
ز آزادی و زن، ز ارزش بگویید

ز زیبایی و رقص و آواز و شادی
بدین قوم لبریز چندش بگویید

به انسان‌گریزان به ایران‌ستیزان
ز میهن‌پرست و پرستش بگویید
مهدی فیروزیان

🔸 ۱۱ اکتبر روز جهانی دختر

#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
@roshananemehr
سرودخوانی دختر در ضیافت به روزگار طاعون

کتاب تراژدی‌های کوچک پوشکین (نوشته‌شده در پاییز ۱۸۳۰ در زمان همه‌گیری بیماری وبا در شوروی) دربردارندۀ چهار نمایشنامۀ منظوم است که دکتر آبتین گلکار برای آنکه پایبندی به وزن از وفاداری ترجمه به متن نکاهد آن را با نثری روان از روسی به فارسی برگردانده است. این بخش سرودخوانی دختر در نمایشنامۀ «ضیافت به روزگار طاعون» که استثنائاً موزون ترجمه شده گواهی است بر توانایی ایشان در برگردان منظوم؛ و مضمون آن از دیدی با حال و هوای این روزهای میهن ما، که گرفتار طاعونی دیگر است، هماهنگی دارد:

رئیس: دختر نازنین! صدای تو نغمه‌های زادگاهت را با کمالی فوقِ‌انسانی ساز می‌کند. مری، ما کسل و غمگینیم. بخوان تا ما دوباره، همچون کسی که شبحی فقط دقایقی او را از زمین جدا کرده بود، دیوانه‌وارتر از پیش به شادمانی بپردازیم.

مری [می‌خواند]:
روزگاری وطنم در دنیا
همچو یک باغ شکوفان بود
هر کلیسای خدا یکشنبه
با شکوه از زن و مردان پر بود
در مدارس شر و شوری برپا
و صدا گوش فلک را می‌برد
داس در مزرعه با برقی تند
می‌درخشید و نبودش آرام

اینک اما همۀ صحن کلیسا خالی‌ست
بر در مدرسه قفلی محکم
بی‌درو مزرعه و باغْ خراب
بیشه‌ها یکسره خالی گشته
روستایش نتوان دیگر خواند
کلبه‌ای سوخته از آتش‌هاست
و فقط پهنۀ قبرستان است
کاین زمان پر ز هیاهو و صداست
(تراژدی‌های کوچک، آلکساندر سرگییویچ پوشکین، ترجمۀ آبتین گلکار، تهران: هرمس، ۱۳۸۹، ص ۵۶)

💐 ۲۲ مهر زادروز دکتر آبتین گلکار (۱۳۵۶، تهران)

https://www.tg-me.com/roshananemehr
معمّر

معمّر عمر کمتر یافت از تو
بترس ای شرّ تو بیش از معمّر
تو را سهم از عدالت بیش ازو باد
نشد شرّت کم ار پیش از معمّر
م. ف

🎉 ۲۰ اکتبر سالروز قتل معمر قذافی

https://www.tg-me.com/roshananemehr
فاتح قله
تقدیم به بانو الناز رکابی

بر این نردبان هر که آمد به همت
نگاهش به بام است و سودای او دیدن ماه از بام زندان
چه فرقی برای تو دارد، چه فرقی
که بر اولین یا که بر آخرین پله است او

مپرسید دیگر، خدا را مپرسید
-همان‌سان که برگ گل از باد و بوران
همان‌سان که ما از فریب فراوان و ظلم ذلیلان-
ازین پرسش پوچتان ذله است او

اگر فاتح قله‌ای گفته باشد
که سهواً به آنجا رسیده
و اصلاً بگوید که بیجا رسیده
به چشم همه اهل عالم کماکان
همان فاتح قله است او

مهدی فیروزیان

https://www.tg-me.com/roshananemehr
لغزی نغز
از جالب بابلی

غذایی‌ست محبوب ایرانیان
زن و مرد، اطفال و پیر و جوان

به‌ویژه شب جشن نوروز را
نباید به سر برد بی این غذا

خوراکی‌ست مخصوص آزادگان
طعامی‌ست دلخواه دلدادگان

ولی این غذای لذیذ عزیز
نسازد به دیوان انسان‌ستیز

به جایی که نامی رود زین خوراک
سپاه پلیدان بسوزند پاک

هر آنگه که یادی رود زین طعام
شود شیخ خونخوارگان تلخ‌کام

ازین‌روی ایرانیان دلیر
به یک وعده از آن نگردند سیر

شب و روز بی باک و بیم گزند
بیارند نامش به بانگ بلند

کنون گر تو ایرانی آگهی
لغز را به فریاد پاسخ دهی



https://www.tg-me.com/roshananemehr
روشنان مهر
وصیت اگر ما هم ارشاد گشتیم و رفتیم پس از ما ازین خوابِ مُدهِش بگویید ازین خیزش روز در ظلمت شب ازین جنگ ایران و جاعش بگویید م. ف @roshananemehr
کارفرمای تکفیر

ازین مصلحانی که در پرده کردند
به کشتار پاکان سفارش بگویید

وزین کارفرمای تکفیر کز او
سفارش گرفته‌ست داعش بگویید
م. ف
#شاهچراغ #شیراز #ایران_اشغالی #تسلیت
@roshananemehr
مرگ بهْ زین زندگی

هیچ‌کس دیدی که خواهد در دمی صد بار مرگ؟
مرگ را من خواستارم، مرگ بهْ زین زندگی!
فخرالدین عراقی


#ایران_اشغالی #جاعش #زاهدان #تسلیت
https://www.tg-me.com/roshananemehr
آزادسرو تفرشی
غزلی از محمد صنعت‌کار برای استاد مظاهر مصفا

با قامتی خشکیده در باران قدم می‌زد
تصویری از تنهاییِ خود را رقم می‌زد

در خلوتش از خاطراتش هیچ باقی بود
با اقتدار از دولتِ این هیچ دم می‌زد

از تار و پودِ مردمی چون ساختند او را
در غربتِ انسان صلا بر نامِ غم می‌زد

سرتاسرِ عمر از سرِ سودای آزادی
سازِ مخالف با نوای زیر و بم می‌زد

نشناختند او را و شعرش جاودانی شد
آن خامۀ بشکسته ماندن را قلم می‌زد

یک آسمان تردید از امروز و فردا داشت
امروز را نقشِ حقیقت در عدم می‌زد

ضربِ عصایش مانده در گوشم ولی افسوس
در پهنۀ دشتِ سکوتِ خود قدم می‌زد

آشوبِ خاموشی‌ست در روحِ فراموشی
این ضربه را آن پیرِ شعر آن محتشم می‌زد

برگرفته از دفتر شعر در شب دیرند (تهران: آگه، ۱۴۰۰، ص ۱۶-۱۷)

💐 هشتم آبان سومین سالروز درگذشت استاد دکتر مظاهر مصفا

https://www.tg-me.com/roshananemehr
ما انقلاب کردیم؟!
یادداشتی در سالروز درگذشت قیصر امین‌پور

وقتی گروهی ناآگاه یا مغرض، شاعری چون سایه را که در همان سال‌های آغاز انقلاب از خونریزی حکومت در شعرش انتقاد کرده و در ادامه بی هیچ تفهیم اتهام و محاکمه‌ای به زندان افتاده و خانواده‌اش از بیم گزند راهی دیار غربت شده‌اند و خود نیز به‌ناچار از وطن آواره گشته «حکومتی» می‌خوانند و او را برای سرودن ترانه‌ای ملّی (بدون هیچ گرایش حزبی) چون «سپیده» (ایران ای سرای امید) در سال ۱۳۵۸ نکوهش می‌کنند، دیگر چه جای تعجب از اینکه برخی قیصر امین‌پور را که به‌تصریح خود در ستایش امام خمینی و انقلاب شعر گفته و بعدها در نشست شعرخوانی در حضور رهبر انقلاب حاضر شده و با برخی اصلاح‌طلبان هم نشست و برخاست داشته «حکومتی» بخوانند؟ البته نگارنده با شناخت دقیق از شعر و زندگی قیصر پیشتر در یادداشت قیصر شاعر حکومتی نبود دیدگاه خود را بدون هیچ غرض و مرضی نوشته است؛ اما از آنجا که این هر دو (و بیشتر سایه) را گروهی از ناآگاهان یا مغرضان، عامل موفقیت انقلاب نیز معرفی کرده‌اند شایسته است به نکته‌ای دیگر هم اشاره شود.
موافقت یک شاعر با هر انقلابی لزوماً نمی‌تواند عاملی اصلی و مؤثر در موفقیت آن انقلاب باشد. هر کس آگاهی مختصری از تاریخ معاصر ایران داشته باشد تأثیر عوامل گوناگون را در تمامی تحولات چنان پررنگ می‌بیند که هرگز بدین نظر نسنجیده وقعی نمی‌نهد که مثلاً سایه یا قیصر عامل یا حتی یکی از عوامل قابل توجه انقلاب ۵۷ بودند (با وجود شهرت سایه در مقابل گمنامی قیصر در سال ۵۷ وضعیت این دو در نگاه کلی به این موضوع خاص خیلی با هم فرق ندارد). از عوامل متعدد داخلی که بگذریم، دست عوامل خارجی در دگرگونی‌های ایرانِ عزیز چنان فعال بوده که می‌توان گفت همواره کسانی از بیرون با تحریک افکار و احساسات یا دخالت پنهان و آشکار در امور سیاسی ما برایمان تصمیم گرفته‌اند و ما را بدین خیال خام خوش داشته‌اند که «ما انقلاب کردیم» و بعد عکس آن ثابت شده است*. امروز با گذشت چند دهه بر همگان آشکار است که چگونه بیگانگان پدر و پسری ایران‌دوست را که کوشیدند میهن را به قله‌های شکوه و افتخار پیشین نزدیک کنند و با وجود تمام مشکلات و بعضی کاستی‌ها، کامیابی‌هایی نیز در این راه داشتند، به‌آسانی (اولی را حتی بدون نیاز به هیچ حرکت نمایشی مردمی،‌ وادار به استعفا کردند) از کار برکنار نمودند. از کودتا و... سخن نمی‌گویم و تنها به برچیده شدن بساط سلطنت اشاره می‌کنم تا بحث طولانی نشود. در چنین اوضاعی، تأثیر شعر یک یا چند شاعر در براندازی حکومت چه‌قدر است تا ما با تیغ نقد و برچسب خیانت به سراغ آن شاعران بی‌نوا برویم؟

کسانی که چنین رویکردی دارند به‌راستی در شناخت عوامل انقلاب و سازوکار سیاست جاهل‌اند و تصویری موهوم از انقلاب در ذهن دارند. البته تردیدی نیست که برخی از آنان که این حرف‌های مضحک را برای تخریب شخصیت بزرگان ادب و فرهنگ بر زبان می‌آورند نیز خود به‌خوبی از نادرستی گفته‌هایشان آگاهند و تنها می‌خواهند از احساسات ضدّ حکومتی مردم سوءاستفاده کنند و آتش حقد و کینه‌ای را در دل خود فروبنشانند. امروز هم بازار این حرف‌ها چون آتشِ آزادیخواهی تیز است؛ اما خردمندان بر اساس شناخت و تحقیق و انصاف نظر می‌دهند و می‌دانند که هوشنگ ابتهاج و نیز قیصر امین‌پور در سراسر عمر پاک و آزاده و بی‌آلایش زیستند و جز مهر انسان و ایران در دل نپروردند. ملکوک کردن چهره‌های درخشان این عزیزان، به زیان ایران و ایرانی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* آگاهی از نقش دست‌های پشت پرده، اندیشمندان را از هیجان‌زده شدن در بروز احساسات انقلابی بازمی‌دارد و گاه باعث می‌شود نسبت به هر انقلابی (حتی اگر مثل امروز بی‌کفایتی و بی‌عدالتی حکومت کارد به استخوان مردم رسانده باشد) بدبین باشند. چون می‌گویند (و از دیدی حق هم دارند) که هر گاه به خیال خود انقلاب کردیم اولاً فهمیدیم که ما هیچ‌کاره بودیم و ثانیاً به وضع بدتری دچار شدیم. برای نمونه روزی که سایه با شور و شوق می‌گفت «ایران ای سرای امید/ بر بامت سپیده دمید» نمی‌توانست تصور کند که بعد از این «سپیده» چه بر سر ایران خواهد آمد و بعدها به‌ جرم سرودن همین ترانه چه یاوه‌هایی درباره‌اش خواهند گفت. البته باید مراقب باشیم که این تجربه‌های تلخ و شکست‌ها ما را به انفعال و ناامیدی نرساند که آن روز، روز مرگ ماست.

https://www.tg-me.com/roshananemehr
از شما
وحید عیدگاه

از شما گرامیانِ ارجمند
از شما سرآمدانِ سربلند
هرچه بر زبان بیاورم کم است
از لحاظِ چون و از لحاظِ چند

از شما بزرگتان و خردتان
از شما جوانتان و پیرتان
از شما که هرچه فکر می‌کنم
هیچ‌جا ندیده‌ام نظیرتان

از شما که در تمامِ عرصه‌ها
پیش رفته‌اید و پیش می‌روید
از رقیبِ خویش پیش‌تر که هیچ
گاه پیش‌تر ز خویش می‌روید

از شما که گوشه‌گوشه پُر شده‌ست
از شما و نام و اعتبارتان
از تلاشِ دست‌برندارتان
کارنامهٔ پرافتخارتان

از شما که وصفِ کرد و کارتان
تا کجا و تا کجا رسیده است
از شما که هرکه بوده با شما
گفته: از شما به ما رسیده است

از شما و اسمتان و رسمتان
از شما و وضعتان و طرزتان
از شما که هیچ‌گاه تا کنون
مو نرفته است لای درزتان

از شما که این‌چنین و آن‌چنان
از شما که آن‌چنان و این‌چنین
از شما که بارها و بارها
نقطه‌چین و نقطه‌چین و نقطه‌چین

از شما که ناب و نادرید و خاص
در قیاس با دگر نمونه‌ها
از شما که گونه‌تان به‌راستی
گونه‌ای‌ست ویژه بینِ گونه‌ها

از شما که زیر بارِ درکتان
شانه‌های عقل گشته رگ‌به‌رگ
از شما پناه می‌برم به خوک
از شما پناه می‌برم به سگ

🍁 ۱۲ آبان زادروز دکتر وحید عیدگاه طرقبه‌ای (۱۳۶۳)

@roshananemehr
خواب ارتش

ز بیدادِ دیوانِ خونخوارِ بدخو
ازین تشنگانِ فواحش بگویید

ازین صیدِ کفتار گردیده گلّه
درین دورۀ خواب ارتش بگویید
م. ف

تصویر: ساچمه‌های بسیار در پای نوجوان چهارده‌ساله (کانی‌دینار، ۱۵ آبان ۱۴۰۱).
#ایران_اشغالی #جاعش
@roshananemehr
سماع خونین

کاسۀ خورشید پر از خون کیست؟
گنبد مینایی، وارون کیست؟
در چمن -آه!- این‌همه خونین‌کفن،
باز بقایای شبیخون کیست؟...
اینکه فلک را به سماع آورد
غلغلۀ ساز همایون کیست؟
حسین #منزوی

#رقص #خدانور_لجه‌ای #زاهدان
@roshananemehr
حسین عصر جدید
برای تمثیل شرافت و شجاعت #حسین_رونقی

یزید عصر حسین اینچنین نبود پلید
خوشا دلاوری‌ات ای حسین عصر جدید

تو قبل مرگ مقام شهید یافته‌ای
بمان که مرگ یزیدست مزد زنده‌شهید
م. ف
https://www.tg-me.com/roshananemehr
2
بیدار شو!

بیدار شو! بیدار شو! هین رفت شب، بیدار شو!
بیزار شو! بیزار شو! وز خویش هم بیزار شو!

تو مرد نیک ساده‌ای زر را به دزدان داده‌ای
خواهی بدانی دزد را طرّار شو! طرّار شو!

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی


https://www.tg-me.com/roshananemehr
ز کودک‌کُشانِ ستم‌کیشِ سرکش
ز سرکوبِ سختِ ستم‌کش بگویید...
م. ف
#کیان_پیرفلک
@roshananemehr
پلِ رنگین‌کمان

ما را ز رفتن تو دلِ مهربان شکست
سنگینیِ فراقِ تو پشت توان شکست...
بارانِ گریه بود که رفتیّ و آفتاب،
دم درکشید و صد پلِ رنگین‌کمان شکست
هم‌دردی مرا و هم‌آوازی مرا
صد بغضِ کهنه، در گلوی ناودان شکست
حسین #منزوی

سوگند به «خدای رنگین‌کمان» که در قاموس انسان‌های شرافتمند سکوت در برابر کشته شدن کیان و کیان‌های ایران‌زمین و کودکان هرجای دیگر جهان، با هیچ توجیهی (ازجمله بیم جان خود و فرزندان خود) روا نیست.

#کیان_پیرفلک
@roshananemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوند رنگین‌کمان
شعر محمود پوروهاب
پیانو و آواز علیرضا عصار
به یاد #کیان_پیرفلک

به نام خداوند رنگین‌کمان
خداوند بخشندۀ مهربان

خداوند سنجاقک رنگ‌رنگ
خداوند پروانه‌های قشنگ

خدایی که آب* و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید

خدایی که از بوی گل بهترست
صمیمی‌تر از گریۀ** مادرست

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* بار دوم «باد» خوانده شده اما همین «آب» درست است.
** در اصل شعر به جای «گریه» در بیت آخر، «خنده» بوده و خواننده به تناسب مقال و مقام آن را تغییر داده است.
@roshananemehr
باخت در باخت

با جانیان به نعشِ شرف تاختید حیف
تندیسِ ذلّت از خودتان ساختید حیف
افزون بر انگلیس درآن مستطیلِ سبز
از انگلانِ خاکِ وطن باختید حیف
م. ف

https://www.tg-me.com/roshananemehr
انذار

به حقّ خلق ستم کردی خلافِ رای خردمندان
نخوانده‌ای که نمی‌پاید بقای ملک به کس چندان؟

چه دست‌ها که ز دستِ تو بلند نزدِ خداوند است*
بسوختی دلِ مردم را به درد و داغِ جگربندان

نکرده جرم و جنایت هیچ، یکی یکی همه افتادند
امیدهای جوان بر خاک، ستاره‌ها همه در زندان

غم است و خشم و عزاداری، هجومِ نفرت و بیزاری
کجاست یک دلِ نشکسته؟ کجاست آینه‌ای خندان؟

دهان به پرسش اگر وا شد جوابِ محکمت آن را بست
که مشت بود و فرود آمد به چانه و به لب و دندان

به حقّ خلق ستم کردی، وطن نمی‌گذرد اما
که مادر است و به‌پا خیزد برای خاطرِ فرزندان

فاطمه سالاروند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* چه دست‌ها که ز دستِ تو بر خداوند است (سعدی)

https://www.tg-me.com/roshananemehr
2025/10/25 04:54:45
Back to Top
HTML Embed Code: