شهریار مدیحهگو
روز درگذشت زندهیاد محمدحسین شهریار را روز ملی شعر و ادب پارسی نام نهادهاند. بیشک اگر بخواهیم ده شاعر بزرگ تاریخ ادبیات فارسی را نام ببریم شهریار در میان آنها نخواهد بود. حتی در شعر معاصر هم شهریار با وجود جایگاه والایی که دارد بیگمان شاعر برتر و یگانه شناخته نمیشود. پس این انتخاب جنبهای سیاسی داشته و کیست که نداند شهریار در مدح سران جمهوری اسلامی چه اغراقها کرده و چه گزافهها گفته است. این نیز پاداش همان مدیحهسراییهاست. اما من اگر جای این ممدوحان حکومتی شهریار بودم هرگز از مدح او خوشحال نمیشدم؛ زیرا میدانم که او پیشتر هر دو شاهنشاه پهلوی را هم مدح گفته است. البته بسیاری از شاعران مدیحهگوی ایرانی همین روش ریاکارانه را داشتهاند. به هر روی مداحی شهریار از سر اعتقاد نبوده است. از این بدتر آنکه اگر دیوان شهریار را ورق بزنیم میبینیم که او برای هر شخص و هر رویداد و هر امر بیارزشی هم قلمفرسایی کرده و شعرهایی سروده که بیشتر آنها هم از نظر ادبی ارزش چندانی ندارد.
در کتاب خواندنی دفتری برای ایران که به کوشش دکتر گودرز رشتیانی منتشر شده است در نامهای از عبدالعلی کارنگ به مینورسکی (به تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۳۷)، به یک نمونه شعرخوانی شهریار در برابر محمدرضاشاه پهلوی اشاره شده است:
«در موقع افتتاح خطّ آهن مراغه و تبریز کتابچهای بدین مناسبت منتشر نشد؛ فقط مراسم تشریفاتی معمولی در پیشگاه شاهنشاه به عمل آمد. در تبریز در جشن فرهنگی، استاد شهریار قصیدهای قرائت کرد که مورد تفقّد ملوکانهای قرار گرفت. این قصیده چاپ و منتشر شد که بنده نسخهای از آن را تهیه و بعداً به شما ارسال میکنم» (دفتری برای ایران، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۲، ص ۳۸۲-۳۸۳).
https://www.tg-me.com/roshananemehr
روز درگذشت زندهیاد محمدحسین شهریار را روز ملی شعر و ادب پارسی نام نهادهاند. بیشک اگر بخواهیم ده شاعر بزرگ تاریخ ادبیات فارسی را نام ببریم شهریار در میان آنها نخواهد بود. حتی در شعر معاصر هم شهریار با وجود جایگاه والایی که دارد بیگمان شاعر برتر و یگانه شناخته نمیشود. پس این انتخاب جنبهای سیاسی داشته و کیست که نداند شهریار در مدح سران جمهوری اسلامی چه اغراقها کرده و چه گزافهها گفته است. این نیز پاداش همان مدیحهسراییهاست. اما من اگر جای این ممدوحان حکومتی شهریار بودم هرگز از مدح او خوشحال نمیشدم؛ زیرا میدانم که او پیشتر هر دو شاهنشاه پهلوی را هم مدح گفته است. البته بسیاری از شاعران مدیحهگوی ایرانی همین روش ریاکارانه را داشتهاند. به هر روی مداحی شهریار از سر اعتقاد نبوده است. از این بدتر آنکه اگر دیوان شهریار را ورق بزنیم میبینیم که او برای هر شخص و هر رویداد و هر امر بیارزشی هم قلمفرسایی کرده و شعرهایی سروده که بیشتر آنها هم از نظر ادبی ارزش چندانی ندارد.
در کتاب خواندنی دفتری برای ایران که به کوشش دکتر گودرز رشتیانی منتشر شده است در نامهای از عبدالعلی کارنگ به مینورسکی (به تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۳۷)، به یک نمونه شعرخوانی شهریار در برابر محمدرضاشاه پهلوی اشاره شده است:
«در موقع افتتاح خطّ آهن مراغه و تبریز کتابچهای بدین مناسبت منتشر نشد؛ فقط مراسم تشریفاتی معمولی در پیشگاه شاهنشاه به عمل آمد. در تبریز در جشن فرهنگی، استاد شهریار قصیدهای قرائت کرد که مورد تفقّد ملوکانهای قرار گرفت. این قصیده چاپ و منتشر شد که بنده نسخهای از آن را تهیه و بعداً به شما ارسال میکنم» (دفتری برای ایران، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۲، ص ۳۸۲-۳۸۳).
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
👍10❤2👎1
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
تو چراغ خود برافروز
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ سوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۵ مهرماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار میکند:
آشنایی با اندیشههای مولانا و خوانش غزلیات شمس تبریزی (دورهٔ سوم- ۴ جلسه)
مدرّس: مهدی فیروزیان
آغاز دوره: پنجشنبه ۵ مهرماه ۱۴۰۳ (جلسات هفتگی است و ساعت ۱۰ صبح پنجشنبۀ هر هفته برگزار میشود)
محل برگزاری: کانون زبان پارسی (تهران، خیابان ولیعصر، سهراه زعفرانیه، خیابان عارفنسب، شمارهٔ ۱۲)
این دوره برای دانشجویان با ۳۰ درصد تخفیف برگزار میشود.
تلفن تماس برای ثبت نام: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
❤5👍5👎3
سی سال
جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری!
نی چرخ قیمتِ تو شناسد نه مشتری
سی سال در پیِ تو چو مجنون دویدهام
اندر جزیرهای که نه خشکیست و نی تری
مولانا جلالالدین محمد بلخی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری!
نی چرخ قیمتِ تو شناسد نه مشتری
سی سال در پیِ تو چو مجنون دویدهام
اندر جزیرهای که نه خشکیست و نی تری
مولانا جلالالدین محمد بلخی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤12👍2
انسان؛ عالم بیکران
همه را در خود بینی
از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و ایسیه* و دجال و خضر و الیاس در اندرون خود بینی
تو عالم بیکرانی
چه جای آسمانهاست و زمینها؟
لایَسَعُنی سَمائی و لا أرضی
بل یَسَعُنی قلبُ عَبدیَ المؤمن**
در آسمانها نیابی مرا
بر عرش نیابی
ــــــــــــــ
* همسر فرعون (آسیه). مولوی آن را با های ملفوظ در مثنوی به کار برده است:
باز گفت او این سخن با ایسیه
گفت جان افشان بر این ای دلسیه (دفتر چهارم)
** به عنوان حدیث قدسی نقل شده است. بدین معنی:
مینگنجم در زمین و آسمان
لیک میگنجم به قلبِ مؤمنان (ترجمۀ منظوم از بنده).
◾️مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، ۱۳۷۷، ص ۲۱۲-۲۱۳.
💐 هفتم مهرماه روز بزرگداشت شمس تبریزی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
همه را در خود بینی
از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و ایسیه* و دجال و خضر و الیاس در اندرون خود بینی
تو عالم بیکرانی
چه جای آسمانهاست و زمینها؟
لایَسَعُنی سَمائی و لا أرضی
بل یَسَعُنی قلبُ عَبدیَ المؤمن**
در آسمانها نیابی مرا
بر عرش نیابی
ــــــــــــــ
* همسر فرعون (آسیه). مولوی آن را با های ملفوظ در مثنوی به کار برده است:
باز گفت او این سخن با ایسیه
گفت جان افشان بر این ای دلسیه (دفتر چهارم)
** به عنوان حدیث قدسی نقل شده است. بدین معنی:
مینگنجم در زمین و آسمان
لیک میگنجم به قلبِ مؤمنان (ترجمۀ منظوم از بنده).
◾️مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، ۱۳۷۷، ص ۲۱۲-۲۱۳.
💐 هفتم مهرماه روز بزرگداشت شمس تبریزی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤11
روشنان مهر
انسان؛ عالم بیکران همه را در خود بینی از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و ایسیه* و دجال و خضر و الیاس در اندرون خود بینی تو عالم بیکرانی چه جای آسمانهاست و زمینها؟ لایَسَعُنی سَمائی و لا أرضی بل یَسَعُنی قلبُ عَبدیَ المؤمن** در آسمانها نیابی…
با نهایت مسرّت «هفتم مهرماه روز بزرگداشت شمس تبریزی» را به تمام مردم ایران و سایر نقاط جهان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
😁20❤5👎3💔1
یا رب خرش را مرگ ده!
مثنوی معنوی مولوی سراسر حکایت است؛ اما در دیوان غزلیات شمس تبریزی نیز گاه حکایتهایی کوتاه نقل شده است. از جمله این حکایت:
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت: «چه پیشه گزیدی ای دغا؟»
گفتا که: «من خربندهام» پس بایزیدش گفت: «رو!»
«یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بندهیْ خدا»
این حکایت را پیش از مولانا، عطار نیشابوری در اسرارنامه به نظم درآورده است:
بدان خربنده گفت آن پیر دانا
که: «کارت چیست ای مرد توانا؟»
چنین گفتا که: «من خربندهکارم
بهجز خربندگی کاری ندارم»
جوابی دادش آن هشیار موزون
که: «یا رب خر بمیرادت هماکنون!
که چون خر مُرد تو دلزنده گردی
تو خربنده خدا را بنده گردی»
بیان مولانا موجزتر و دقیقتر است. ایجاز آن آشکار است و دقت آن هم در ذکر نام «بایزید» است که در رسالۀ قشیریه و مقامات بایزید حکایت با نام وی آمده است (نک: تعلیقات استاد شفیعی کدکنی بر اسرارنامه، ص ۳۴۴).
مولانا به گواهی اشعارش به عطار ارادت و توجه ویژه داشته است. شمسالدین افلاکی هم در مناقب العارفین به اینکه مولانا اشعار عطار را مطالعه میکرده اشاره نموده است. اسرارنامه نیز نزد مولانا کتابی عزیز بوده است و به گفتۀ عبدالرحمان جامی در نفحات الأنس مولانا در نوجوانی، هنگام کوچ از زادگاهش بلخ و رسیدن به نیشابور عطار را دیده و اسرارنامه را از وی گرفته و همواره آن را با خود میداشته است. با اینهمه به سبب ایجاز و دقت روایت و نیز حتی الفاظ ظاهراً مولانا این حکایت را نه از عطار که از رسالۀ قشیریه نقل کرده است. ترجمۀ حکایت چنین است:
شیخ ابویزید مردی را پرسید که: «چه پیشه داری؟» گفت: «خربنده». گفت: «خدای خر تو را مرگ دهاد تا بندۀ خدای باشی» (ترجمۀ رسالۀ قشیریه، ص ۳۰۵).
اساس شکلگیری این کلام بازی با لفظ «خربنده» (به معنی کسی که خر کرایه میدهد؛ اما موهم معنیِ «بندۀ خر») و «بندۀ خدا» (در مقابل «بندۀ خر» بودن) است و جالب (و البته واجب) اینکه در متن عربی هم لفظ «خربنده» ذکر شده است (نک: حاشیۀ استاد فروزانفر بر حکایت، همانجا).
💐 هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولانا
https://www.tg-me.com/roshananemehr
مثنوی معنوی مولوی سراسر حکایت است؛ اما در دیوان غزلیات شمس تبریزی نیز گاه حکایتهایی کوتاه نقل شده است. از جمله این حکایت:
روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی
پس بایزیدش گفت: «چه پیشه گزیدی ای دغا؟»
گفتا که: «من خربندهام» پس بایزیدش گفت: «رو!»
«یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بندهیْ خدا»
این حکایت را پیش از مولانا، عطار نیشابوری در اسرارنامه به نظم درآورده است:
بدان خربنده گفت آن پیر دانا
که: «کارت چیست ای مرد توانا؟»
چنین گفتا که: «من خربندهکارم
بهجز خربندگی کاری ندارم»
جوابی دادش آن هشیار موزون
که: «یا رب خر بمیرادت هماکنون!
که چون خر مُرد تو دلزنده گردی
تو خربنده خدا را بنده گردی»
بیان مولانا موجزتر و دقیقتر است. ایجاز آن آشکار است و دقت آن هم در ذکر نام «بایزید» است که در رسالۀ قشیریه و مقامات بایزید حکایت با نام وی آمده است (نک: تعلیقات استاد شفیعی کدکنی بر اسرارنامه، ص ۳۴۴).
مولانا به گواهی اشعارش به عطار ارادت و توجه ویژه داشته است. شمسالدین افلاکی هم در مناقب العارفین به اینکه مولانا اشعار عطار را مطالعه میکرده اشاره نموده است. اسرارنامه نیز نزد مولانا کتابی عزیز بوده است و به گفتۀ عبدالرحمان جامی در نفحات الأنس مولانا در نوجوانی، هنگام کوچ از زادگاهش بلخ و رسیدن به نیشابور عطار را دیده و اسرارنامه را از وی گرفته و همواره آن را با خود میداشته است. با اینهمه به سبب ایجاز و دقت روایت و نیز حتی الفاظ ظاهراً مولانا این حکایت را نه از عطار که از رسالۀ قشیریه نقل کرده است. ترجمۀ حکایت چنین است:
شیخ ابویزید مردی را پرسید که: «چه پیشه داری؟» گفت: «خربنده». گفت: «خدای خر تو را مرگ دهاد تا بندۀ خدای باشی» (ترجمۀ رسالۀ قشیریه، ص ۳۰۵).
اساس شکلگیری این کلام بازی با لفظ «خربنده» (به معنی کسی که خر کرایه میدهد؛ اما موهم معنیِ «بندۀ خر») و «بندۀ خدا» (در مقابل «بندۀ خر» بودن) است و جالب (و البته واجب) اینکه در متن عربی هم لفظ «خربنده» ذکر شده است (نک: حاشیۀ استاد فروزانفر بر حکایت، همانجا).
💐 هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولانا
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
👍6❤2
روشنان مهر pinned «بانیان به مناسبت پانزدهم مهر زادروز سهراب سپهری «مسافر»، به نظر نگارنده از شاهکارهای شعر معاصر است. این منظومۀ نیمایی را سهراب #سپهری در بهار ۱۳۴۵ در شهر زیبای بابل سروده است (۱). سهراب از دستگاه منسجم فکری برخوردار است. با اینهمه یکی از معایب ساختاری شعرهای…»
آرزوی بیکاری
استاد ایرج افشار روز پایانی سال ۱۳۳۷ به همراه «سه تن رفیق موافق» خود، دکتر منوچهر ستوده و دکتر حافظ فرمانفرمائیان و استاد احمد اقتداری، عازم سفر نوروزی به یزد و کرمان و بندرعباس شد. در ۱۵ فروردین ۱۳۳۸ مجتبی مینوی در نامهای به افشار نوشت:
«امیدوارم در سفر یزد و کرمان در مصاحبت ستوده و فرمانفرمائیان به تو خوش گذشته باشد و تر و تازه برگشته باشی و پشتت باد خورده باشد و دست و دلت کمتر از سابق به کار برود!» (نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، ص ۲۵۳).
سخن مینوی شاید برای خوانندگانی که شناختی دقیق از افشار ندارند عجیب بنماید؛ زیرا در عرف «پشت کسی باد خوردن» بار منفی دارد و معمولاً میگویند مراقب باش پشتت باد نخورد که بعد نسبت به کار سرد و بیرغبت نشوی. همچنین «دست و دل کسی به کار نرفتن» معنی منفی دلسردی و ناامیدی و بیحوصلگی را میرساند. اگر غرض رفع خستگی و استراحت بود مینوی که نثری شیوا و رسا داشت بهراحتی میتوانست این مفهوم را با انتخاب واژههایی دیگر بیان کند و مثلاً بگوید: «امیدوارم پس از سفر هم چند روزی به استراحت ادامه بدهی و دست به کاری نزنی». اما سخن مینوی به معنی واقعی کلمه بلیغ است؛ چرا که گفتهاند «بلاغت به مقتضای حال سخن گفتن است». باید حال افشار را بدانیم تا معنی سخن مینوی را درک کنیم.
مینوی خوب میدانست که «دست به کاری نزدن» برای افشار ممکن نیست؛ چون مدام «دل» او به کار مایل است. نیز میدانست که افشار ارادهای پولادین دارد و همین که دلش به سمت کاری برود دستش نیز بیدرنگ به آن سوی کشیده میشود. پس علاوه بر «دست»، «دل» را هم دخیل کرده و گفته: «امیدوارم... دست و دلت کمتر از سابق به کار برود».
تقریباً تمام کسانی که با افشار ارتباط طولانیمدّت داشتهاند برای او آرزوی بیکاری یا کمکاری کردهاند و این ازآنرو بوده که کار او را قیاس از خود میگرفتهاند. با خود فکر میکردند من اگر اینقدر کار کنم حتماً هلاک میشوم. پس باید به افشار بگویم مراقب باشد و خود را هلاک نکند. مثلاً محمدعلی جمالزاده در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ برای افشار نوشته است:
«عزیزم افشار، تو بیش از اندازۀ یک نفر در این راهی که اختیار کردهای و یا قضا و قدر تو را بدان راه کشانیده است زحمت و مرارت و خستگی و دردسر چشیدهای و حالا هم به تصور اینکه مرد نباید پا از میدان بیرون نهد به دست خودت داری خودت را هلاک میکنی. اجرت با خدا ولی هیچ عیبی ندارد که قدری هم به فکر خودت باشی و باور نمایی که حق استراحت و نفس کشیدن هم داری و تصدیق نمایی که دنیا به تو قدرشناس نخواهد بود و به من و تو چندان اعتنایی ندارد و فضل و ادب و معرفت و فرهنگ هم چون ما برویم عزا نخواهد گرفت» (نامههای ژنو، ص ۴۹۲).
برخلاف تصور جمالزاده افشار آنهمه کار را برای دریافت جایزه و توجه نمیکرد. او با تکتک ذرات وجودش عاشق ایران بود و خود را وقف دانش و فرهنگ ایران کرده بود. ازاینرو نمیتوانست دمی از پای بنشیند. امروز هم گرامی داشتن یاد افشار به کار او نمیآید؛ ولی باید از افشار گفت و نوشت تا مردمان دمسرد و کمهمت (بل بیهمت) امروز که با وجود ادعای وطندوستی همیشه در حال گله و نالهاند و به تنِ خود حاضر نیستند قدمی برای کشورشان بردارند بدانند وطندوستی راستین چیست.
از تصور نادرست جمالزاده یاد کردم؛ ولی لازم است بگویم تصور مینوی هم چندان درست نبود. او میپنداشت افشار در آن سفر یکسره به استراحت پرداخته و ندانسته که آن بزرگمرد نستوه در سفر و حضر مشغول کار بود و حتی سفرهایش هم به نوعی کار و تلاش برای ایرانشناسی شمرده میشد. بدینسان ناگفته پیداست آرزوی بیکاری یا کمکاری مینوی برای افشار هم، که بر اساس تصوری نادرست شکل گرفته بود، هرگز برآورده نشده است.
ــــــــــــــــــــ
مأخذها:
نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، به کوشش محمد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲.
نامههای ژنو: از سید محمدعلی جمالزاده به ایرج افشار، با همکاری محمد افشینوفایی و شهریار شاهیندژی، تهران: سخن، ۱۳۸۸.
💐 ۱۶ مهرماه زادروز جاودانیاد استاد ایرج افشار
https://www.tg-me.com/roshananemehr
استاد ایرج افشار روز پایانی سال ۱۳۳۷ به همراه «سه تن رفیق موافق» خود، دکتر منوچهر ستوده و دکتر حافظ فرمانفرمائیان و استاد احمد اقتداری، عازم سفر نوروزی به یزد و کرمان و بندرعباس شد. در ۱۵ فروردین ۱۳۳۸ مجتبی مینوی در نامهای به افشار نوشت:
«امیدوارم در سفر یزد و کرمان در مصاحبت ستوده و فرمانفرمائیان به تو خوش گذشته باشد و تر و تازه برگشته باشی و پشتت باد خورده باشد و دست و دلت کمتر از سابق به کار برود!» (نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، ص ۲۵۳).
سخن مینوی شاید برای خوانندگانی که شناختی دقیق از افشار ندارند عجیب بنماید؛ زیرا در عرف «پشت کسی باد خوردن» بار منفی دارد و معمولاً میگویند مراقب باش پشتت باد نخورد که بعد نسبت به کار سرد و بیرغبت نشوی. همچنین «دست و دل کسی به کار نرفتن» معنی منفی دلسردی و ناامیدی و بیحوصلگی را میرساند. اگر غرض رفع خستگی و استراحت بود مینوی که نثری شیوا و رسا داشت بهراحتی میتوانست این مفهوم را با انتخاب واژههایی دیگر بیان کند و مثلاً بگوید: «امیدوارم پس از سفر هم چند روزی به استراحت ادامه بدهی و دست به کاری نزنی». اما سخن مینوی به معنی واقعی کلمه بلیغ است؛ چرا که گفتهاند «بلاغت به مقتضای حال سخن گفتن است». باید حال افشار را بدانیم تا معنی سخن مینوی را درک کنیم.
مینوی خوب میدانست که «دست به کاری نزدن» برای افشار ممکن نیست؛ چون مدام «دل» او به کار مایل است. نیز میدانست که افشار ارادهای پولادین دارد و همین که دلش به سمت کاری برود دستش نیز بیدرنگ به آن سوی کشیده میشود. پس علاوه بر «دست»، «دل» را هم دخیل کرده و گفته: «امیدوارم... دست و دلت کمتر از سابق به کار برود».
تقریباً تمام کسانی که با افشار ارتباط طولانیمدّت داشتهاند برای او آرزوی بیکاری یا کمکاری کردهاند و این ازآنرو بوده که کار او را قیاس از خود میگرفتهاند. با خود فکر میکردند من اگر اینقدر کار کنم حتماً هلاک میشوم. پس باید به افشار بگویم مراقب باشد و خود را هلاک نکند. مثلاً محمدعلی جمالزاده در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ برای افشار نوشته است:
«عزیزم افشار، تو بیش از اندازۀ یک نفر در این راهی که اختیار کردهای و یا قضا و قدر تو را بدان راه کشانیده است زحمت و مرارت و خستگی و دردسر چشیدهای و حالا هم به تصور اینکه مرد نباید پا از میدان بیرون نهد به دست خودت داری خودت را هلاک میکنی. اجرت با خدا ولی هیچ عیبی ندارد که قدری هم به فکر خودت باشی و باور نمایی که حق استراحت و نفس کشیدن هم داری و تصدیق نمایی که دنیا به تو قدرشناس نخواهد بود و به من و تو چندان اعتنایی ندارد و فضل و ادب و معرفت و فرهنگ هم چون ما برویم عزا نخواهد گرفت» (نامههای ژنو، ص ۴۹۲).
برخلاف تصور جمالزاده افشار آنهمه کار را برای دریافت جایزه و توجه نمیکرد. او با تکتک ذرات وجودش عاشق ایران بود و خود را وقف دانش و فرهنگ ایران کرده بود. ازاینرو نمیتوانست دمی از پای بنشیند. امروز هم گرامی داشتن یاد افشار به کار او نمیآید؛ ولی باید از افشار گفت و نوشت تا مردمان دمسرد و کمهمت (بل بیهمت) امروز که با وجود ادعای وطندوستی همیشه در حال گله و نالهاند و به تنِ خود حاضر نیستند قدمی برای کشورشان بردارند بدانند وطندوستی راستین چیست.
از تصور نادرست جمالزاده یاد کردم؛ ولی لازم است بگویم تصور مینوی هم چندان درست نبود. او میپنداشت افشار در آن سفر یکسره به استراحت پرداخته و ندانسته که آن بزرگمرد نستوه در سفر و حضر مشغول کار بود و حتی سفرهایش هم به نوعی کار و تلاش برای ایرانشناسی شمرده میشد. بدینسان ناگفته پیداست آرزوی بیکاری یا کمکاری مینوی برای افشار هم، که بر اساس تصوری نادرست شکل گرفته بود، هرگز برآورده نشده است.
ــــــــــــــــــــ
مأخذها:
نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، به کوشش محمد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲.
نامههای ژنو: از سید محمدعلی جمالزاده به ایرج افشار، با همکاری محمد افشینوفایی و شهریار شاهیندژی، تهران: سخن، ۱۳۸۸.
💐 ۱۶ مهرماه زادروز جاودانیاد استاد ایرج افشار
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤12👍3👎3
شجریان ادامه دارد...
بخشی از بازخوانی «دود عود» (شعر مولانا، آهنگ پرویز مشکاتیان، آواز محمدرضا شجریان)
سنتور: سیامک آقایی
آواز: همایون شجریان
🥀 ۱۷ مهرماه سالروز درگذشت محمدرضا شجریان
@roshananemehr
بخشی از بازخوانی «دود عود» (شعر مولانا، آهنگ پرویز مشکاتیان، آواز محمدرضا شجریان)
سنتور: سیامک آقایی
آواز: همایون شجریان
🥀 ۱۷ مهرماه سالروز درگذشت محمدرضا شجریان
@roshananemehr
❤9👎3😢2💔1
هشتاد و پنج
هشتاد و پنج ساله شد استاد نازنین
هشتاد و پنج سال دگر باد اینچنین
هشتاد و پنج سال چه باشد؟ که در فلک
هشتاد و پنج قرن بماند ازو طنین
💐 ۱۹ مهر ۱۴۰۳ هشتاد و پنجمین زادروز دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
هشتاد و پنج ساله شد استاد نازنین
هشتاد و پنج سال دگر باد اینچنین
هشتاد و پنج سال چه باشد؟ که در فلک
هشتاد و پنج قرن بماند ازو طنین
💐 ۱۹ مهر ۱۴۰۳ هشتاد و پنجمین زادروز دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤26👎3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجه بوردی؟ (مازندرانی)
آواز سید عباد محمدی
انارِ گلِ رنگ ته کجه بوردی؟
رفقِ روزِ جنگ ته کجه بوردی؟
مه دل ته واسه تنگ ته کجه بوردی؟
ته دل مثالِ سنگ ته کجه بوردی؟
🥀 برای نازنین، یادگار جاودانیاد علی جلیلی شانی
@roshananemehr
آواز سید عباد محمدی
انارِ گلِ رنگ ته کجه بوردی؟
رفقِ روزِ جنگ ته کجه بوردی؟
مه دل ته واسه تنگ ته کجه بوردی؟
ته دل مثالِ سنگ ته کجه بوردی؟
🥀 برای نازنین، یادگار جاودانیاد علی جلیلی شانی
@roshananemehr
❤15💔2
دلتنگی
حسین منزوی
از وقت
و روز
و فصل
عصر
و جمعه
و پاییز
دلتنگند
و بی تو من
مانند عصر جمعۀ پاییز
دلتنگم
https://www.tg-me.com/roshananemehr
حسین منزوی
از وقت
و روز
و فصل
عصر
و جمعه
و پاییز
دلتنگند
و بی تو من
مانند عصر جمعۀ پاییز
دلتنگم
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
💔12❤4👍3
Forwarded from عیدگاه
رفته
این نازنین تنِ به کمارفته
این راه را به لطفِ شما رفته
لطفِ شماست شاملِ حالِ او
فرقی نمیکند به کجا رفته
فرقی نمیکند که چه رخ داده
گفتن ندارد این که چرا رفته
گر زنده ماند کارِ خدا بوده
گر برنگشت سوی خدا رفته
آنجا که رفته است نمیدانم
اینجا قیامتی شده تا رفته
تلخ است کامِ مانده و نامانده
زار است حالِ رفته و نارفته
چیزی نمانده است از او بر جا
جز خانوادهای به فنا رفته
در انتظارِ فاجعهٔ بعدی
با چهرههای درهمِ وارفته
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
این نازنین تنِ به کمارفته
این راه را به لطفِ شما رفته
لطفِ شماست شاملِ حالِ او
فرقی نمیکند به کجا رفته
فرقی نمیکند که چه رخ داده
گفتن ندارد این که چرا رفته
گر زنده ماند کارِ خدا بوده
گر برنگشت سوی خدا رفته
آنجا که رفته است نمیدانم
اینجا قیامتی شده تا رفته
تلخ است کامِ مانده و نامانده
زار است حالِ رفته و نارفته
چیزی نمانده است از او بر جا
جز خانوادهای به فنا رفته
در انتظارِ فاجعهٔ بعدی
با چهرههای درهمِ وارفته
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
💔7👎3👍2😭2❤1
روشنان مهر pinned «زخم دردهاییست درین دردسرای که به جز مردن درمان نشود این دروغ است که جز مشکل مرگ مشکلی نیست که آسان نشود دیرگاهیست که زخمیست پدید بر سر مردمک دیدۀ من دردم این است که باشد این زخم دیدۀ دیدهپسنديدۀ من روز و شب خون دلم مینوشد ز رهِ مردمک دیدۀ من هست…»
سهشنبه هشتمِ آبان
هفده سال پیش روزِ تلخی که قیصر از دست رفت سهشنبه بود و امروز نیز سالگرد درگذشت او به سهشنبه افتاده است. او را با سهشنبه حکایتی بود و خود در شعری گفته است: «سهشنبه؛ چرا تلخ و بیحوصله؟»؛ در شعری دیگر هم «روزهای سهشنبه» (روز تشکیل کلاسهای دکتر شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران) را «پایتخت جهان» خوانده است. افسوس که قیصر دیر به دست آمده بس زود برفت و بساط عیش آن روزهای سهشنبه نیز برچیده شد.
شروع قصه و پایان دروغ است
غمِ هجران، منِ گریان دروغ است
نه قیصرجان! نمیمیری تو هرگز
سهشنبه هشتمِ آبان دروغ است
مرتضی حنیفی
▪️همسایۀ آفتاب (زندگی، نقد و تحلیل اشعار قیصر امینپور)، به اهتمام مهدی فیروزیان، تهران: سخن، ۱۳۹۸، ص ۴۶۰.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
هفده سال پیش روزِ تلخی که قیصر از دست رفت سهشنبه بود و امروز نیز سالگرد درگذشت او به سهشنبه افتاده است. او را با سهشنبه حکایتی بود و خود در شعری گفته است: «سهشنبه؛ چرا تلخ و بیحوصله؟»؛ در شعری دیگر هم «روزهای سهشنبه» (روز تشکیل کلاسهای دکتر شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران) را «پایتخت جهان» خوانده است. افسوس که قیصر دیر به دست آمده بس زود برفت و بساط عیش آن روزهای سهشنبه نیز برچیده شد.
شروع قصه و پایان دروغ است
غمِ هجران، منِ گریان دروغ است
نه قیصرجان! نمیمیری تو هرگز
سهشنبه هشتمِ آبان دروغ است
مرتضی حنیفی
▪️همسایۀ آفتاب (زندگی، نقد و تحلیل اشعار قیصر امینپور)، به اهتمام مهدی فیروزیان، تهران: سخن، ۱۳۹۸، ص ۴۶۰.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
💔12❤6👎3👍1😢1
اخوانیه با وحید عیدگاه
دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (شاعر، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) امروز چهلساله شد. دو شعری که در پی میآید از اخوانیات بنده و این دوست دانشمند است که هر دو در فروردینماه ۱۳۸۹ سروده شده است.
وحید عیدگاه در نسل خود از بهترین استادان دانشگاه، برترین پژوهشگران و تواناترین شاعران است. در زندگیام کوشیدهام از محضر بهترین استادان ادبیات ایران بهره ببرم؛ اما بی اغراق گواهی میدهم که تا امروز چه در استادان و چه در دوستانم کسی را بیش از عیدگاه بر شعر کهن و فنون پر رمز و راز سخن پارسی مسلّط ندیدهام. هر سخنسنجی که او را از نزدیک بشناسد و از آتش سوزان رشک و غرض، که دودِ آن چشم عقل و انصاف را کور میکند، برکنار باشد به درستیِ این داوریِ بنده گواهی میدهد.
شعر وحید عیدگاه:
ز دلْ دل میفرستم من ز جانْ جان
تو را ای مهدی فیروزیان جان
مرا جانیست وان را گر نبخشم
به جانانم، چه کارم آید آن جان؟
به پای دوست باید ریخت گر بُرد
توان از روزگارِ جانستان جان
به دل گویم چو جانم هست خود دوست
به جانِ خویشتن بخشم چهسان جان؟
دلم گوید سبک گر جان نبخشی
سزد گر خوانمت زین پس گرانجان
ز جانِ خود توان چون جان گرفتن
به جانِ خویش هم دادن توان جان
بهجز جانان مبادا بر زبانم
درآن دم کهم رود بر آسمان جان
پاسخ مهدی فیروزیان:
ندایم دادی ای جان و جهان! جان!
پیامت را شنیدم مهربان جان!
سراسر از پیامت جان همیریخت
چنان کهم ساخت غرقه در میان جان
تو خود جانیّ و جانانی وحیدا
که از شوقت همیگردد روان جان
اگر خواهی مرا جانی ببخشی
بیا کز دیدنت یابد روان جان
مرا جانیست لیکن نیم جانی
بیا تا پر شود از «جانِ جان» جان
چو نامت بر زبان جانا روان شد
روان شد هم ز نامت بر زبان جان
مرا وصفِ تو بر دفتر نوشتن
بود افشاندن از کلک و بنان جان
ردیفی سخت دشوار است این جان
ولی آسان شود در وصفِ آن جان
ردیفی ساختی اندرخورِ خویش
که طبعت میدهد بر واژگان جان
نیندیشیدی آخر اوستادا
که خواهم کند در این امتحان جان؟
درین میدان -به قول ارمنیها-
«حسین منزوی» باید ز «زانجان»
وحید عیدگاها! پادشاها!
چه دارد مهدی فیروزیان، جان؟
اشارت کن که چون هندو به خدمت
سبک برخیزد از بندِ گران جان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (شاعر، پژوهشگر و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) امروز چهلساله شد. دو شعری که در پی میآید از اخوانیات بنده و این دوست دانشمند است که هر دو در فروردینماه ۱۳۸۹ سروده شده است.
وحید عیدگاه در نسل خود از بهترین استادان دانشگاه، برترین پژوهشگران و تواناترین شاعران است. در زندگیام کوشیدهام از محضر بهترین استادان ادبیات ایران بهره ببرم؛ اما بی اغراق گواهی میدهم که تا امروز چه در استادان و چه در دوستانم کسی را بیش از عیدگاه بر شعر کهن و فنون پر رمز و راز سخن پارسی مسلّط ندیدهام. هر سخنسنجی که او را از نزدیک بشناسد و از آتش سوزان رشک و غرض، که دودِ آن چشم عقل و انصاف را کور میکند، برکنار باشد به درستیِ این داوریِ بنده گواهی میدهد.
شعر وحید عیدگاه:
ز دلْ دل میفرستم من ز جانْ جان
تو را ای مهدی فیروزیان جان
مرا جانیست وان را گر نبخشم
به جانانم، چه کارم آید آن جان؟
به پای دوست باید ریخت گر بُرد
توان از روزگارِ جانستان جان
به دل گویم چو جانم هست خود دوست
به جانِ خویشتن بخشم چهسان جان؟
دلم گوید سبک گر جان نبخشی
سزد گر خوانمت زین پس گرانجان
ز جانِ خود توان چون جان گرفتن
به جانِ خویش هم دادن توان جان
بهجز جانان مبادا بر زبانم
درآن دم کهم رود بر آسمان جان
پاسخ مهدی فیروزیان:
ندایم دادی ای جان و جهان! جان!
پیامت را شنیدم مهربان جان!
سراسر از پیامت جان همیریخت
چنان کهم ساخت غرقه در میان جان
تو خود جانیّ و جانانی وحیدا
که از شوقت همیگردد روان جان
اگر خواهی مرا جانی ببخشی
بیا کز دیدنت یابد روان جان
مرا جانیست لیکن نیم جانی
بیا تا پر شود از «جانِ جان» جان
چو نامت بر زبان جانا روان شد
روان شد هم ز نامت بر زبان جان
مرا وصفِ تو بر دفتر نوشتن
بود افشاندن از کلک و بنان جان
ردیفی سخت دشوار است این جان
ولی آسان شود در وصفِ آن جان
ردیفی ساختی اندرخورِ خویش
که طبعت میدهد بر واژگان جان
نیندیشیدی آخر اوستادا
که خواهم کند در این امتحان جان؟
درین میدان -به قول ارمنیها-
«حسین منزوی» باید ز «زانجان»
وحید عیدگاها! پادشاها!
چه دارد مهدی فیروزیان، جان؟
اشارت کن که چون هندو به خدمت
سبک برخیزد از بندِ گران جان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤20👎5👍2😁1
در باب سرّ محبّت
این بیت #حافظ، بهویژه مصرع دوم آن، بسیار مشهور است:
کمالِ سِرّ* محبّت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر افتد، نظر به عیب کند
معنی مصرع دوم روشن است. میگوید بیهنران عیبجویند. اما دربارۀ مصرع نخست بسیار اندیشیدهام. این مصرع از نظر لفظی هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد. میگوید به نقص گناه توجه مکن، به کمال سرّ محبّت بنگر.
اما سؤالی که ذهن مرا مشغول داشته و ظاهراً برای هیچیک از شارحان دیوان حافظ پیش نیامده این است که «نقص گناه» چه منافات و تناقضی با «سرّ محبّت» دارد که حافظ آن دو را در برابر هم نشانده است؟ نیز باید پرسید این محبّت مربوط به کیست یا به سخنِ دیگر صاحبِ این محبّت کیست؟ کسی که گناهکار است؟
یعنی میگوید: «وقتی در کسی گناهی دیدی به جای توجه به این نقص، به کمال محبّتی که دارد نگاه کن»؟ از کجا معلوم هر گناهکاری دارای کمال محبّت هم باشد؟ پس این گزارش، پاسخ درستِ سؤالم نیست.
در این مصرع محبّت باید مربوط به خودِ شخصی باشد که حافظ شعر را خطاب به وی سروده و او را اندرز داده است؛ یعنی تکتک ما. حافظ که «فکر معقول» دارد و میداند که در این جهان «گلِ بیخار» نمیتوان یافت (یعنی هر چیز خوب و مطلوبی همراه با نقص و عیب یا عنصری نامطلوب است) به ما میگوید:
«اگر در کسی گناهی دیدی به جای توجه به نقص او، به این کمال نگاه کن که سرّ محبّت در تو ایجاد میکند».
ربط این دو گزاره در این است که اگر ما بر نقص گناه کسی متمرکز شویم دیگر نمیتوانیم به او محبّت داشته باشیم. آنگاه از کمالی که محبّت میتواند به ما ببخشد بینصیب میشویم. انسان بیگناه و بینقص هم در عالم پیدا نمیشود. پس اگر ما به پند حافظ توجه نکنیم باید از همه بیزار باشیم.
به زبان دیگر حافظ میگوید: مردم همه نقصی و گناهی و عیبی دارند. به جای توجه به این نکات منفی که باعث میشود محبّت در تو از بین برود، به این توجه کن که اگر بتوانی مردم را با وجود این نقصانها به دلیلی دوست بداری از چه کمالی برخوردار میشوی. مگر ممکن است در وجود انسانها هیچ چیز دوستداشتنی وجود نداشته باشد؟ حتماً چیزی ولو کوچک میتوان در هر کس یافت که خوب و دوستداشتنی باشد.
سرّی که محبّت دارد در این نکته نهفته است که اگر محبّت بورزیم احساسات بد ما به احساسات خوب تبدیل میشود. درست است که در چمنِ دهر «گل بیخار» نداریم؛ ولی «از محبّت خارها گل میشود». کیمیای محبّت این است. با محبّت به کمال میرسیم و این کمال به گمان بنده چیزی جز این نیست که در وجود خود آرامش و صلح را احساس میکنیم. به جای نفرت و جنگ و کینه، خود را در معرض احساسات خوب قرار میدهیم و این راز حال ما را خوب میکند.
در ضمن یادآوری میکنم که در بسیاری موارد آنچه ما «نقص گناه» دیگران میدانیم زادۀ خیالات و توهم ما یا حاصل قضاوتهای عجولانه و نادرست است. اما اکنون فرض میکنیم تمام گناههایی که ما برای دیگران در نظر میگیریم واقعی باشد و آن افراد واقعاً گناهکار و ناقص باشند. پند حافظ دربارۀ برخورد ما با همین آدمهاست. میگوید همین آدمهای ناقص و گناهکار را هم دوست بدار و به جای توجه به عیبشان، به کمالی که «محبّت داشتن به انسانهای ناقص» یا «دوست داشتنِ گناهکاران» میتواند برای تو به ارمغان بیاورد توجه کن.
در زندگی خودم و عزیزانم بسیار پیش آمده که به کسانی خالصانه و بیچشمداشت محبّت کردهایم و پاسخمان را نهتنها با کملطفی و ناسپاسی که با ظلم و نفرت و دشمنی دادهاند. حتماً برای شما هم پیش آمده است. اعتراف میکنم که یکی از تلخترین چیزها در جهان همین است؛ اما وقتی به این بیت حافظ فکر میکنم تلخی این رویدادها در کامم کم میشود و بار دیگر فکر میکنم هنوز میتوان در این دنیای آلوده نفس کشید و آدمها را با تمام نقصها و بدیهایشان دوست داشت.
____________
* در تصحیح خانلری به جای «سِر»، «صدق» آمده؛ اما به نظر بنده همان «سر»، مطابق تصحیح قزوینی و غنی، صحیح است.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
این بیت #حافظ، بهویژه مصرع دوم آن، بسیار مشهور است:
کمالِ سِرّ* محبّت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر افتد، نظر به عیب کند
معنی مصرع دوم روشن است. میگوید بیهنران عیبجویند. اما دربارۀ مصرع نخست بسیار اندیشیدهام. این مصرع از نظر لفظی هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد. میگوید به نقص گناه توجه مکن، به کمال سرّ محبّت بنگر.
اما سؤالی که ذهن مرا مشغول داشته و ظاهراً برای هیچیک از شارحان دیوان حافظ پیش نیامده این است که «نقص گناه» چه منافات و تناقضی با «سرّ محبّت» دارد که حافظ آن دو را در برابر هم نشانده است؟ نیز باید پرسید این محبّت مربوط به کیست یا به سخنِ دیگر صاحبِ این محبّت کیست؟ کسی که گناهکار است؟
یعنی میگوید: «وقتی در کسی گناهی دیدی به جای توجه به این نقص، به کمال محبّتی که دارد نگاه کن»؟ از کجا معلوم هر گناهکاری دارای کمال محبّت هم باشد؟ پس این گزارش، پاسخ درستِ سؤالم نیست.
در این مصرع محبّت باید مربوط به خودِ شخصی باشد که حافظ شعر را خطاب به وی سروده و او را اندرز داده است؛ یعنی تکتک ما. حافظ که «فکر معقول» دارد و میداند که در این جهان «گلِ بیخار» نمیتوان یافت (یعنی هر چیز خوب و مطلوبی همراه با نقص و عیب یا عنصری نامطلوب است) به ما میگوید:
«اگر در کسی گناهی دیدی به جای توجه به نقص او، به این کمال نگاه کن که سرّ محبّت در تو ایجاد میکند».
ربط این دو گزاره در این است که اگر ما بر نقص گناه کسی متمرکز شویم دیگر نمیتوانیم به او محبّت داشته باشیم. آنگاه از کمالی که محبّت میتواند به ما ببخشد بینصیب میشویم. انسان بیگناه و بینقص هم در عالم پیدا نمیشود. پس اگر ما به پند حافظ توجه نکنیم باید از همه بیزار باشیم.
به زبان دیگر حافظ میگوید: مردم همه نقصی و گناهی و عیبی دارند. به جای توجه به این نکات منفی که باعث میشود محبّت در تو از بین برود، به این توجه کن که اگر بتوانی مردم را با وجود این نقصانها به دلیلی دوست بداری از چه کمالی برخوردار میشوی. مگر ممکن است در وجود انسانها هیچ چیز دوستداشتنی وجود نداشته باشد؟ حتماً چیزی ولو کوچک میتوان در هر کس یافت که خوب و دوستداشتنی باشد.
سرّی که محبّت دارد در این نکته نهفته است که اگر محبّت بورزیم احساسات بد ما به احساسات خوب تبدیل میشود. درست است که در چمنِ دهر «گل بیخار» نداریم؛ ولی «از محبّت خارها گل میشود». کیمیای محبّت این است. با محبّت به کمال میرسیم و این کمال به گمان بنده چیزی جز این نیست که در وجود خود آرامش و صلح را احساس میکنیم. به جای نفرت و جنگ و کینه، خود را در معرض احساسات خوب قرار میدهیم و این راز حال ما را خوب میکند.
در ضمن یادآوری میکنم که در بسیاری موارد آنچه ما «نقص گناه» دیگران میدانیم زادۀ خیالات و توهم ما یا حاصل قضاوتهای عجولانه و نادرست است. اما اکنون فرض میکنیم تمام گناههایی که ما برای دیگران در نظر میگیریم واقعی باشد و آن افراد واقعاً گناهکار و ناقص باشند. پند حافظ دربارۀ برخورد ما با همین آدمهاست. میگوید همین آدمهای ناقص و گناهکار را هم دوست بدار و به جای توجه به عیبشان، به کمالی که «محبّت داشتن به انسانهای ناقص» یا «دوست داشتنِ گناهکاران» میتواند برای تو به ارمغان بیاورد توجه کن.
در زندگی خودم و عزیزانم بسیار پیش آمده که به کسانی خالصانه و بیچشمداشت محبّت کردهایم و پاسخمان را نهتنها با کملطفی و ناسپاسی که با ظلم و نفرت و دشمنی دادهاند. حتماً برای شما هم پیش آمده است. اعتراف میکنم که یکی از تلخترین چیزها در جهان همین است؛ اما وقتی به این بیت حافظ فکر میکنم تلخی این رویدادها در کامم کم میشود و بار دیگر فکر میکنم هنوز میتوان در این دنیای آلوده نفس کشید و آدمها را با تمام نقصها و بدیهایشان دوست داشت.
____________
* در تصحیح خانلری به جای «سِر»، «صدق» آمده؛ اما به نظر بنده همان «سر»، مطابق تصحیح قزوینی و غنی، صحیح است.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤10👍2
به زندگانی برگرد
در بیماری همسر خویش سروده (چاپنشده)
تهدید نمیکنم، ضمان میگیرم*
از غیرتِ خویش امتحان میگیرم
یا خوب شو و به زندگانی برگرد
یا مثلِ تو من هم سرطان میگیرم
مرتضی امیری اسفندقه
ــــــــ
* ضمان گرفتن: متعهد شدن، بر عهده گرفتن کاری.
💐 ۱۷ آبان زادروز مرتضی امیری اسفندقه (۱۳۴۵)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
در بیماری همسر خویش سروده (چاپنشده)
تهدید نمیکنم، ضمان میگیرم*
از غیرتِ خویش امتحان میگیرم
یا خوب شو و به زندگانی برگرد
یا مثلِ تو من هم سرطان میگیرم
مرتضی امیری اسفندقه
ــــــــ
* ضمان گرفتن: متعهد شدن، بر عهده گرفتن کاری.
💐 ۱۷ آبان زادروز مرتضی امیری اسفندقه (۱۳۴۵)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
💔11👎2😢2😭2
دنیای وارونهکار
جهان، رنج بر من ز جایی گماشت
کز او بود آسایشم چشمداشت
همان چرخ اگر سور، شیون کند
تواند که از دوست، دشمن کند
رشیدی سمرقندی
@roshananemehr
جهان، رنج بر من ز جایی گماشت
کز او بود آسایشم چشمداشت
همان چرخ اگر سور، شیون کند
تواند که از دوست، دشمن کند
رشیدی سمرقندی
@roshananemehr
💔11👎3👍1😢1