Forwarded from روشنان مهر
سنگ مفت و گنجشک...
دیگرم حوصلۀ ساز و غزلخوانی نیست
حاصل از اینهمه جز زخم پشیمانی نیست
بسکه تلخابه چشیدم، همه جانم تلخ است
در مذاقم هوسِ شربت مهمانی نیست
رنج میبینم اگر رنج نبینم روزی
در سرم باورِ خوشباشی و آسانی نیست
زهرخندی به لبم نیز اگر بنشیند
در پیاش هیچ بهجز گریۀ طولانی نیست
گریه میگیردم از هرچه به چشمم خوب است
گریه میگیردم از هرچه که شیطانی نیست
بعدِ یک عمر دویدن که رسیدم، حالا
حالِ آن کار که میدانم و میدانی نیست
کاش با او که مرا کشت یکی هم میگفت
این سخن را که: مَثَلها همه انسانی نیست
اگر از مهر و وفا بهره نداری، مسِتان
دل ازان کس که در او سیرتِ حیوانی نیست
سنگ مفت است، ولی - جانِ تو ای سنگیندل-
جانِ گنجشک به آن مفتی و ارزانی نیست
مهدی فیروزیان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
دیگرم حوصلۀ ساز و غزلخوانی نیست
حاصل از اینهمه جز زخم پشیمانی نیست
بسکه تلخابه چشیدم، همه جانم تلخ است
در مذاقم هوسِ شربت مهمانی نیست
رنج میبینم اگر رنج نبینم روزی
در سرم باورِ خوشباشی و آسانی نیست
زهرخندی به لبم نیز اگر بنشیند
در پیاش هیچ بهجز گریۀ طولانی نیست
گریه میگیردم از هرچه به چشمم خوب است
گریه میگیردم از هرچه که شیطانی نیست
بعدِ یک عمر دویدن که رسیدم، حالا
حالِ آن کار که میدانم و میدانی نیست
کاش با او که مرا کشت یکی هم میگفت
این سخن را که: مَثَلها همه انسانی نیست
اگر از مهر و وفا بهره نداری، مسِتان
دل ازان کس که در او سیرتِ حیوانی نیست
سنگ مفت است، ولی - جانِ تو ای سنگیندل-
جانِ گنجشک به آن مفتی و ارزانی نیست
مهدی فیروزیان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
💔10❤4👎3👍2😢1😭1
Atre To
روزِ آخر چون در آغوشت گرفتم تنگ تنگ
ماند عطرت بر لباسم
چند ساعت بعد اما
- مثلِ تو بیاعتنا
بر نیاز و التماسم-
رفت و گم شد بیدرنگ
شیشۀ عطری که از تو یادگاری مانده بود
چند سالی بوی خوبش بود جانافزای من
«غمگسار و همنشین و مونسِ شبهای من»*
کمکمک آن هم پرید و در هوا گم شد چو دود
لیک عطرِ جنگلِ گیسوی تو
عطرِ یادِ چهرۀ دلجوی تو
عطرِ لبخندِ پر از جادوی تو
ماند خواهد جاوِدان چون جادُوان
در تمامِ ذرّههای خاکِ این مجنون که خواهد مرد دور از روی تو
مهدی فیروزیان
ــــــــــ
* از مولاناست.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
روزِ آخر چون در آغوشت گرفتم تنگ تنگ
ماند عطرت بر لباسم
چند ساعت بعد اما
- مثلِ تو بیاعتنا
بر نیاز و التماسم-
رفت و گم شد بیدرنگ
شیشۀ عطری که از تو یادگاری مانده بود
چند سالی بوی خوبش بود جانافزای من
«غمگسار و همنشین و مونسِ شبهای من»*
کمکمک آن هم پرید و در هوا گم شد چو دود
لیک عطرِ جنگلِ گیسوی تو
عطرِ یادِ چهرۀ دلجوی تو
عطرِ لبخندِ پر از جادوی تو
ماند خواهد جاوِدان چون جادُوان
در تمامِ ذرّههای خاکِ این مجنون که خواهد مرد دور از روی تو
مهدی فیروزیان
ــــــــــ
* از مولاناست.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
💔12❤7👎3👍1
روشنان مهر pinned «حسین عصر جدید برای تمثیل شرافت و شجاعت #حسین_رونقی یزید عصر حسین اینچنین نبود پلید خوشا دلاوریات ای حسین عصر جدید تو قبل مرگ مقام شهید یافتهای بمان که مرگ یزیدست مزد زندهشهید م. ف https://www.tg-me.com/roshananemehr»
مردِ وفا
تقدیم به عزیزم، مهدی حبیبزاده
از اثرگذارترین نواهایی که در زندگیام شنیدهام نوحهٔ «اباالفضل» استاد سلیم مؤذنزادهٔ اردبیلی (همراه صیحهٔ حاضران) است که بخشی کوتاه از آن را برگزیدم تا امروز به یادشان منتشر کنم. این نوحه یادگاری است از واپسین نسل نوحهگران موسیقیشناس که نغمههای زیبای موسیقی ایرانی را در تعزیه و نوحهخوانی حفظ میکردند؛ یعنی نسل پیش از عربدهکشان و هفتتیرکشان و دیگرکشان.
این نوحه به زبان ترکی آمیخته به فارسی و عربی، با باوری اسلامی پدید آمده؛ اما موسیقی آن همان است که در جاهای دیگر ایران با زبان فارسی یا برخی گویشهای محلی هم اجرا میشده است. بدین ترتیب درهمآمیختگی عناصر هویت ملّی ما با وجود تکثر و تفاوتها را در همین یک اجرا بهخوبی میتوان دید.
«وفا» از زیباترین صفات بشری است که روایات شیعی آن را در وجود قمر بنیهاشم، ابوالفضل العباس، متجلّی ساختهاند؛ البته مسبوقیم که:
منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفا
زین هر دو ماند نام چو سیمرغ و کیمیا
این نوحهها هم گویی به همینسان منسوخ شدهاند.
💐 دوم آذر سالروز درگذشت استاد سلیم مؤذنزادهٔ اردبیلی (۱۳۱۵-۱۳۹۵)
@roshananemehr
تقدیم به عزیزم، مهدی حبیبزاده
از اثرگذارترین نواهایی که در زندگیام شنیدهام نوحهٔ «اباالفضل» استاد سلیم مؤذنزادهٔ اردبیلی (همراه صیحهٔ حاضران) است که بخشی کوتاه از آن را برگزیدم تا امروز به یادشان منتشر کنم. این نوحه یادگاری است از واپسین نسل نوحهگران موسیقیشناس که نغمههای زیبای موسیقی ایرانی را در تعزیه و نوحهخوانی حفظ میکردند؛ یعنی نسل پیش از عربدهکشان و هفتتیرکشان و دیگرکشان.
این نوحه به زبان ترکی آمیخته به فارسی و عربی، با باوری اسلامی پدید آمده؛ اما موسیقی آن همان است که در جاهای دیگر ایران با زبان فارسی یا برخی گویشهای محلی هم اجرا میشده است. بدین ترتیب درهمآمیختگی عناصر هویت ملّی ما با وجود تکثر و تفاوتها را در همین یک اجرا بهخوبی میتوان دید.
«وفا» از زیباترین صفات بشری است که روایات شیعی آن را در وجود قمر بنیهاشم، ابوالفضل العباس، متجلّی ساختهاند؛ البته مسبوقیم که:
منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفا
زین هر دو ماند نام چو سیمرغ و کیمیا
این نوحهها هم گویی به همینسان منسوخ شدهاند.
💐 دوم آذر سالروز درگذشت استاد سلیم مؤذنزادهٔ اردبیلی (۱۳۱۵-۱۳۹۵)
@roshananemehr
❤16👍5👎3
معاشرت با زنان
بخشی از نصیحت #فروغی به پسرانش
فرزندان عزیزم، تصوّر نکنید از شما توقّع دارم مرتاض باشید و خود را از هر تمتّع و تنعّمی محروم کنید. البته طبیعت انسان تقاضاهایی دارد که امتناع از آنها مشکل است. ضرورت هم ندارد. فقط سفارش من به شما این است که در هر مورد از جادۀ درستی و شرافتمندی خارج نشوید و از ننگ و عار احتراز کنید و هواهای نفسانی شما را غافل نکند، مخصوصاً در معاشرت با زن احتیاط را از دست ندهید و متوجّه باشید که هرقدر زن ممکن است مرد را سعادتمند کند بیش از آن میتواند به شقاوت بیندازد. جان و مال و آبروی انسان به اندکلغزش به باد فنا میرود. با زن باید مهربان بود، احترام باید کرد، گول نباید زد؛ امّا احتیاط را از دست نباید داد، به دام نباید افتاد، ریش را نباید گیر داد، در مذاکره و مخصوصاً مکاتبه کلّیةً و بالاختصاص با زن خیلی احتیاط باید کرد که از این راه ممکن است مخاطرات و افتضاحات متوجّه شود و جبران آن ممکن نگردد. بالأخره دلبستگی به زن نباید پیدا کرد مگر آن زن که شخص او را به همسری اختیار میکند و در آن باب فوقالعاده محتاط باید بود. اوّلاً برای ایرانی حتّیالامکان مزاوجت با اروپایی مصلحت نیست؛ چه نادر اتّفاق میافتد که سعادت خانواده فراهم کند و اگر احیاناً پیش آمد باید ملتفت بود که شرایط جمع و مخصوصاً زن نجیب و از خانوادۀ صحیح و آبرومند باشد که در انظار موجب وهن و خفّت نشود و عمر انسان پس از شیرینکامی اوایل امر تماماً به تلخی نگذرد.
___
پینوشت:
هرچند فروغی به فرزندانش گفته بود «حتّیالامکان مزاوجت با اروپایی مصلحت نیست» جز محمود که دوشیزهای ایرانی به نام ماری شیدانی را به همسری برگزید هر سه پسر او زن فرنگی داشتند: همسر جواد، ایرما نام داشت، همسر محسن، لئون (لولو)، و همسر مسعود، فرناند.
منبع متن و پینوشت:
نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش دکتر محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۸۳؛ و مقدّمۀ گردآورندگان، ص ۲۱-۲۲.
💐 پنجم آذرماه سالروز درگذشت محمدعلی فروغی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
بخشی از نصیحت #فروغی به پسرانش
فرزندان عزیزم، تصوّر نکنید از شما توقّع دارم مرتاض باشید و خود را از هر تمتّع و تنعّمی محروم کنید. البته طبیعت انسان تقاضاهایی دارد که امتناع از آنها مشکل است. ضرورت هم ندارد. فقط سفارش من به شما این است که در هر مورد از جادۀ درستی و شرافتمندی خارج نشوید و از ننگ و عار احتراز کنید و هواهای نفسانی شما را غافل نکند، مخصوصاً در معاشرت با زن احتیاط را از دست ندهید و متوجّه باشید که هرقدر زن ممکن است مرد را سعادتمند کند بیش از آن میتواند به شقاوت بیندازد. جان و مال و آبروی انسان به اندکلغزش به باد فنا میرود. با زن باید مهربان بود، احترام باید کرد، گول نباید زد؛ امّا احتیاط را از دست نباید داد، به دام نباید افتاد، ریش را نباید گیر داد، در مذاکره و مخصوصاً مکاتبه کلّیةً و بالاختصاص با زن خیلی احتیاط باید کرد که از این راه ممکن است مخاطرات و افتضاحات متوجّه شود و جبران آن ممکن نگردد. بالأخره دلبستگی به زن نباید پیدا کرد مگر آن زن که شخص او را به همسری اختیار میکند و در آن باب فوقالعاده محتاط باید بود. اوّلاً برای ایرانی حتّیالامکان مزاوجت با اروپایی مصلحت نیست؛ چه نادر اتّفاق میافتد که سعادت خانواده فراهم کند و اگر احیاناً پیش آمد باید ملتفت بود که شرایط جمع و مخصوصاً زن نجیب و از خانوادۀ صحیح و آبرومند باشد که در انظار موجب وهن و خفّت نشود و عمر انسان پس از شیرینکامی اوایل امر تماماً به تلخی نگذرد.
___
پینوشت:
هرچند فروغی به فرزندانش گفته بود «حتّیالامکان مزاوجت با اروپایی مصلحت نیست» جز محمود که دوشیزهای ایرانی به نام ماری شیدانی را به همسری برگزید هر سه پسر او زن فرنگی داشتند: همسر جواد، ایرما نام داشت، همسر محسن، لئون (لولو)، و همسر مسعود، فرناند.
منبع متن و پینوشت:
نامههای محمدعلی فروغی، به کوشش دکتر محمد افشینوفایی و مهدی فیروزیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۱، ص ۱۸۳؛ و مقدّمۀ گردآورندگان، ص ۲۱-۲۲.
💐 پنجم آذرماه سالروز درگذشت محمدعلی فروغی
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
👍10❤3👎3😢1
اصلاح بیتی از حافظ (نقیضه/ مزاح)
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید که با تیغ سرش را بزنم
جالب بابلی
ـــــــــ
شاعر نرمخوی شیرازی در مصرع دوم چنین گفته است:
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
و بدیهی است که اشتباهی بزرگ کرده است. روش برخورد درست همان است که شاعر حقگوی بابلی برگزیده است.
💐 ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید که با تیغ سرش را بزنم
جالب بابلی
ـــــــــ
شاعر نرمخوی شیرازی در مصرع دوم چنین گفته است:
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
و بدیهی است که اشتباهی بزرگ کرده است. روش برخورد درست همان است که شاعر حقگوی بابلی برگزیده است.
💐 ۲۵ نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
😁8❤6👎3
وقتش کنون است
بساز ای بخت با من روزکی چند
کلیدی خواه و بگشای از من این بند
ز سر بیرون کن ای طالع گرانی
رها کن تا توانی ناتوانی
به عیّاری برآر ای دوست دستی
برافکن لشکرِ غم را شکستی
جگر در تاب و دل در موجِ خون است
گر آری رحمتی وقتش کنون است
نه زین افتادهتر یابی ضعیفی
نه زین بیچارهتر یابی حریفی
نظامی گنجهای
https://www.tg-me.com/roshananemehr
بساز ای بخت با من روزکی چند
کلیدی خواه و بگشای از من این بند
ز سر بیرون کن ای طالع گرانی
رها کن تا توانی ناتوانی
به عیّاری برآر ای دوست دستی
برافکن لشکرِ غم را شکستی
جگر در تاب و دل در موجِ خون است
گر آری رحمتی وقتش کنون است
نه زین افتادهتر یابی ضعیفی
نه زین بیچارهتر یابی حریفی
نظامی گنجهای
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤14👎3👍1😢1💔1
امروز، پس از چند ماه، بار دیگر توفیق گفتگویی نسبتاً طولانی با استاد علی رواقی را یافتم. در میان صحبتهایشان گفتند:
روی میز کار من عکس برادر شهیدم نیست. عکس پدرم یا مادرم نیست. عکس خودم هم نیست. تنها عکس یک نفر را روی میز کارم گذاشتهام؛ استاد ایرج افشار.
پرسیدم: چرا فقط ایشان؟
گفتند:
چون ایرج افشار بیشترین خدمت را به ایران کرده است.
یادت جاودانه باد ای ایرج افشار!
ـــــ
عکس از: دکتر محمد افشینوفایی
@roshananemehr
روی میز کار من عکس برادر شهیدم نیست. عکس پدرم یا مادرم نیست. عکس خودم هم نیست. تنها عکس یک نفر را روی میز کارم گذاشتهام؛ استاد ایرج افشار.
پرسیدم: چرا فقط ایشان؟
گفتند:
چون ایرج افشار بیشترین خدمت را به ایران کرده است.
یادت جاودانه باد ای ایرج افشار!
ـــــ
عکس از: دکتر محمد افشینوفایی
@roshananemehr
❤24👎3
سروش
سالهاست با استاد دکتر شفیعی کدکنی و زندگی ایشان از نزدیک آشنا هستم و میدانم ایشان در برابر بزرگی و کرامت و حمایت خود از جوانان و شاگردان خود، پاداشهای عملی کمی (برخلاف تشکرهای لسانی یا کتبی که در عمل به کار نمیآید) دریافت کرده و گاه در کمال تأسف از جانب برکشیدگان خود نهتنها ناسپاسی که جسارتها و جفاها دیده است. بهویژه در این سنین پیری و شکستگی که استاد بیش از هر زمانی نیازمند دستیاری و همکاری دوستداران است به خاطر سادهزیستی و روشی که در زندگی برگزیده و نیز گرفتاریهایی که شاگردان و دوستان ایشان همچون دیگر هممیهنانمان با آنها مواجه هستند در عسرت و عزلت به سر میبرد.
با اینهمه در سالهای اخیر، و بهویژه یک دهۀ گذشته، یکی از دوستداران استاد با مهر و شکیبایی در کنار ایشان بوده است. این انسان شریف مهندس محمد صنعتکار (سروش) است که در این سالها هر بار استاد به هر جایی رفتهاند زحمت تسهیل ایاب و ذهاب را کشیده و هر کاری از استاد منتشر شده کار دشوار آمادهسازی و هماهنگیهای مختلف برای چاپ شدن آنها را متقبل شده است.
وجود این انسان پاکنهاد در این سالها مایۀ دلگرمی و آرامش خاطر ما شاگردان و دوستداران استاد بوده است. امروز که زادروز سروش (زادۀ ۱۸ آذرماه ۱۳۶۲) است به سهم خود از ایشان تشکر میکنم.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
سالهاست با استاد دکتر شفیعی کدکنی و زندگی ایشان از نزدیک آشنا هستم و میدانم ایشان در برابر بزرگی و کرامت و حمایت خود از جوانان و شاگردان خود، پاداشهای عملی کمی (برخلاف تشکرهای لسانی یا کتبی که در عمل به کار نمیآید) دریافت کرده و گاه در کمال تأسف از جانب برکشیدگان خود نهتنها ناسپاسی که جسارتها و جفاها دیده است. بهویژه در این سنین پیری و شکستگی که استاد بیش از هر زمانی نیازمند دستیاری و همکاری دوستداران است به خاطر سادهزیستی و روشی که در زندگی برگزیده و نیز گرفتاریهایی که شاگردان و دوستان ایشان همچون دیگر هممیهنانمان با آنها مواجه هستند در عسرت و عزلت به سر میبرد.
با اینهمه در سالهای اخیر، و بهویژه یک دهۀ گذشته، یکی از دوستداران استاد با مهر و شکیبایی در کنار ایشان بوده است. این انسان شریف مهندس محمد صنعتکار (سروش) است که در این سالها هر بار استاد به هر جایی رفتهاند زحمت تسهیل ایاب و ذهاب را کشیده و هر کاری از استاد منتشر شده کار دشوار آمادهسازی و هماهنگیهای مختلف برای چاپ شدن آنها را متقبل شده است.
وجود این انسان پاکنهاد در این سالها مایۀ دلگرمی و آرامش خاطر ما شاگردان و دوستداران استاد بوده است. امروز که زادروز سروش (زادۀ ۱۸ آذرماه ۱۳۶۲) است به سهم خود از ایشان تشکر میکنم.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤23👎11
با نهایت مسرّت «هجدهم آذرماه زادروز ملکالشعرا محمدتقی بهار» را به تمام مردم ایران و سایر نقاط جهان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
زودا که آهِ بیگنهان شعلهور شود
تا خاندانِ ظالم ازآن پرشرر شود
بهار
زودا که آهِ بیگنهان شعلهور شود
تا خاندانِ ظالم ازآن پرشرر شود
بهار
😁14👍6❤4
مرگ سلطان
با یاد کامبیز کامران
گربهای نر، نژاده و خانگی بود؛ اما پیش از رسیدن به رشد کامل صاحبانش رهایش کرده بودند. زمستان ۱۳۹۸ روزهای اولی که کرونا به ایران آمده بود او را در خیابان دیدیم و تعجب کردیم که چنین گربهای با این زیبایی و شکوه که به شیر میماند (و از همین رو نامش را «سلطان» نهادیم) چرا در خیابان است؟ در آن ایام شایعه کرده بودند بیماری جدید ناشناخته ممکن است از حیوانات خانگی به انسان منتقل شود. حدس میزنم صاحبانش از این بیم بیاساس در حق او این جفا را روا داشتهاند.
اوائل خیلی ترسان و لرزان بود. از ناز و نعمت و امنیت خانه ناگهان افتاده بود در میان گربههای پرخاشخر خیابانی. بیشتر در خیابان به او غذا میدادیم. اما گاهی که برای غذا دادن به خانه میآوردیمش همینجا به خواب میرفت و بسیار طولانی (بیش از زمان خواب معمول گربهها) میخوابید. فهمیدیم که در خیابان حتی مجال خواب ندارد. تحت فشار زیاد بود و در خواب دست و پایش میپرید. سینهاش هم صدا میکرد که درمانش کردیم و خوب شد. اما چند ماه طول کشید تا پرش دست و پایش برطرف شود. اندک اندک به آرامشی رسید. راه و رسم زیست خیابانی را هم آموخت. به رشد جسمی کامل رسید و چون جثهای درشت داشت و دل و جرئتی هم یافت دیگر گربهها اذیتش نمیکردند و حتی از او میترسیدند. البته باز هم خواب در خانه را به هر چیزی ترجیح میداد.
زیباییاش چشمگیر بود و باعث شد در محله طرفدارانی پیدا کند. میدیدیم که در خیابان مردم از او عکس میگیرند و در صفحات خود منتشر میکنند (عکسی را که از او در اینجا قرار دادم هم از پروفایل عزیزی ناشناس که از قضا در همین کانال حضور دارد برداشتهام). حتی گاه با خودروهایی میآمدند و بدون توجه به گربههای دیگر به او غذا میدادند و میرفتند. دوستش داشتند و نوازشش میکردند. دو بار هم متوجه شدیم کسانی با وضعی که دوستانه به نظر نمیرسید قصد ربودنش را دارند و البته موفق نشدند.
زمستانها بیشتر به خانه میآوردیمش تا از سوز سرما در امان باشد. در فصلهای دیگر هم البته میآمد و غذایی میخورد و استراحتی میکرد و میرفت. چند بار هم مریض شد که درمانش کردیم؛ اما زمستان ۱۴۰۲ ناگهان همه چیزش از کار افتاد. دیگر لب به غذا نمیزد. به درمانگاه بردیمش و فهمیدیم که در خیابان سمّی مهلک خورده است. با سرم زنده نگاهش داشتیم. دکتر امیدی به بقایش نداشت؛ اما تمام راههای ممکن برای زنده نگه داشتنش را رفتیم و بعد از مراجعه به چند درمانگاه و دکتر عاقبت توانستیم او را به زندگی برگردانیم. البته دیگر به قوّت و قدرت سابق برنگشت. روز به روز ضعیفتر شد. کلیه و کبدش آسیب جدی دیده بود. بر اثر ضعف در حرکتش هم اختلال ایجاد شد. دیگر نمیشد رهایش کنیم و بگذاریم که در خیابان باشد. نیازمند مصرف غذای درمانی مخصوص و نیز دارو بود. ناچار در کنار گربههای خود او را نیز نگاه داشتیم. اگر به خیابان میرفت یک هفته هم دوام نمیآورد. وابستگیاش به ما بیشتر شد و محبتش را بیش از پیش به ما نشان میداد. عادتهای جالبی پیدا کرد. مثلاً عادت کرد صبح زود بیاید و مرا با صدای نازکش که هیچ به هیکل درشتش نمیخورد بیدار کند. آنگاه روی شانه و بازویم بنشیند و صورتش را به صورتم بمالد. خرخر میکرد و نفسش به نفسم درمیآمیخت. کار غریبی میکرد. گربههایی که در زندگی دیدهام هیچیک چنین رفتاری نداشتند. در این لحظات آنقدر احساساتی میشدم که هر بار اشک از چشمانم جاری میشد و بالش را تر میکرد.
سلطان ما از خوردن سم نمرد اما چنانکه گفتم بسیار ضعیف شد. در ماههای بعدی مدام دچار اسهال و استفراغ میشد و نگهداری از او هر روز سختتر میشد. اعتراف میکنم که آزمون سختی بود؛ ولی رها کردن گربهای که یک بار زخم بیوفایی و خیانتپیشگی انسان را چشیده از آن سختتر مینمود.
امروز (۲۲ آذرماه ۱۴۰۳) سلطان پس از چند ساعت سخت، در کنارم جان داد؛ اما چشم قشنگش را نبست. تا نفس واپسین با اینکه رمقی نداشت چشمانش را باز نگه داشت. گویی میخواست ببیند که کنارش هستم و تنهایش نگذاشتهام. صدایم را میشنید که با گریه به او میگویم: «سلطان! داداش جان! دوستت دارم» و میکوشید صدایی از خود درآورد؛ ولی نمیتوانست. دهانش را کمی باز میکرد و چشمش به من بود.
میدانم که هنوز بسیاری از مردم درکی از عوالم ارتباط حیوان ناطق با سایر حیوانات ندارند و نمیدانند که یک گربه یا سگ یا حیوانی دیگر میتواند همچون فرزند آدمی برایش عزیز باشد. و نیز نمیدانند که این نوع ارتباط حسی خفته را در بخشی نهفته از عالم درون انسان بیدار میکند که با هیچ تجربۀ دیگری نمیتوان آن را به دست آورد.
با نوشتن این چند خط خود را تسلی دادم و نیز با این فکر دلخوشم که تا دم آخر چون سلطانی عزیز زیست و دیگربار زهر تنهایی و بیپناهی را نچشید. «اینک منم به عالم و داغِ نبودنش».
https://www.tg-me.com/roshananemehr
با یاد کامبیز کامران
گربهای نر، نژاده و خانگی بود؛ اما پیش از رسیدن به رشد کامل صاحبانش رهایش کرده بودند. زمستان ۱۳۹۸ روزهای اولی که کرونا به ایران آمده بود او را در خیابان دیدیم و تعجب کردیم که چنین گربهای با این زیبایی و شکوه که به شیر میماند (و از همین رو نامش را «سلطان» نهادیم) چرا در خیابان است؟ در آن ایام شایعه کرده بودند بیماری جدید ناشناخته ممکن است از حیوانات خانگی به انسان منتقل شود. حدس میزنم صاحبانش از این بیم بیاساس در حق او این جفا را روا داشتهاند.
اوائل خیلی ترسان و لرزان بود. از ناز و نعمت و امنیت خانه ناگهان افتاده بود در میان گربههای پرخاشخر خیابانی. بیشتر در خیابان به او غذا میدادیم. اما گاهی که برای غذا دادن به خانه میآوردیمش همینجا به خواب میرفت و بسیار طولانی (بیش از زمان خواب معمول گربهها) میخوابید. فهمیدیم که در خیابان حتی مجال خواب ندارد. تحت فشار زیاد بود و در خواب دست و پایش میپرید. سینهاش هم صدا میکرد که درمانش کردیم و خوب شد. اما چند ماه طول کشید تا پرش دست و پایش برطرف شود. اندک اندک به آرامشی رسید. راه و رسم زیست خیابانی را هم آموخت. به رشد جسمی کامل رسید و چون جثهای درشت داشت و دل و جرئتی هم یافت دیگر گربهها اذیتش نمیکردند و حتی از او میترسیدند. البته باز هم خواب در خانه را به هر چیزی ترجیح میداد.
زیباییاش چشمگیر بود و باعث شد در محله طرفدارانی پیدا کند. میدیدیم که در خیابان مردم از او عکس میگیرند و در صفحات خود منتشر میکنند (عکسی را که از او در اینجا قرار دادم هم از پروفایل عزیزی ناشناس که از قضا در همین کانال حضور دارد برداشتهام). حتی گاه با خودروهایی میآمدند و بدون توجه به گربههای دیگر به او غذا میدادند و میرفتند. دوستش داشتند و نوازشش میکردند. دو بار هم متوجه شدیم کسانی با وضعی که دوستانه به نظر نمیرسید قصد ربودنش را دارند و البته موفق نشدند.
زمستانها بیشتر به خانه میآوردیمش تا از سوز سرما در امان باشد. در فصلهای دیگر هم البته میآمد و غذایی میخورد و استراحتی میکرد و میرفت. چند بار هم مریض شد که درمانش کردیم؛ اما زمستان ۱۴۰۲ ناگهان همه چیزش از کار افتاد. دیگر لب به غذا نمیزد. به درمانگاه بردیمش و فهمیدیم که در خیابان سمّی مهلک خورده است. با سرم زنده نگاهش داشتیم. دکتر امیدی به بقایش نداشت؛ اما تمام راههای ممکن برای زنده نگه داشتنش را رفتیم و بعد از مراجعه به چند درمانگاه و دکتر عاقبت توانستیم او را به زندگی برگردانیم. البته دیگر به قوّت و قدرت سابق برنگشت. روز به روز ضعیفتر شد. کلیه و کبدش آسیب جدی دیده بود. بر اثر ضعف در حرکتش هم اختلال ایجاد شد. دیگر نمیشد رهایش کنیم و بگذاریم که در خیابان باشد. نیازمند مصرف غذای درمانی مخصوص و نیز دارو بود. ناچار در کنار گربههای خود او را نیز نگاه داشتیم. اگر به خیابان میرفت یک هفته هم دوام نمیآورد. وابستگیاش به ما بیشتر شد و محبتش را بیش از پیش به ما نشان میداد. عادتهای جالبی پیدا کرد. مثلاً عادت کرد صبح زود بیاید و مرا با صدای نازکش که هیچ به هیکل درشتش نمیخورد بیدار کند. آنگاه روی شانه و بازویم بنشیند و صورتش را به صورتم بمالد. خرخر میکرد و نفسش به نفسم درمیآمیخت. کار غریبی میکرد. گربههایی که در زندگی دیدهام هیچیک چنین رفتاری نداشتند. در این لحظات آنقدر احساساتی میشدم که هر بار اشک از چشمانم جاری میشد و بالش را تر میکرد.
سلطان ما از خوردن سم نمرد اما چنانکه گفتم بسیار ضعیف شد. در ماههای بعدی مدام دچار اسهال و استفراغ میشد و نگهداری از او هر روز سختتر میشد. اعتراف میکنم که آزمون سختی بود؛ ولی رها کردن گربهای که یک بار زخم بیوفایی و خیانتپیشگی انسان را چشیده از آن سختتر مینمود.
امروز (۲۲ آذرماه ۱۴۰۳) سلطان پس از چند ساعت سخت، در کنارم جان داد؛ اما چشم قشنگش را نبست. تا نفس واپسین با اینکه رمقی نداشت چشمانش را باز نگه داشت. گویی میخواست ببیند که کنارش هستم و تنهایش نگذاشتهام. صدایم را میشنید که با گریه به او میگویم: «سلطان! داداش جان! دوستت دارم» و میکوشید صدایی از خود درآورد؛ ولی نمیتوانست. دهانش را کمی باز میکرد و چشمش به من بود.
میدانم که هنوز بسیاری از مردم درکی از عوالم ارتباط حیوان ناطق با سایر حیوانات ندارند و نمیدانند که یک گربه یا سگ یا حیوانی دیگر میتواند همچون فرزند آدمی برایش عزیز باشد. و نیز نمیدانند که این نوع ارتباط حسی خفته را در بخشی نهفته از عالم درون انسان بیدار میکند که با هیچ تجربۀ دیگری نمیتوان آن را به دست آورد.
با نوشتن این چند خط خود را تسلی دادم و نیز با این فکر دلخوشم که تا دم آخر چون سلطانی عزیز زیست و دیگربار زهر تنهایی و بیپناهی را نچشید. «اینک منم به عالم و داغِ نبودنش».
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤17💔13😭12😢3👍2
در باب فروبستگی آسمان و زمین
بر تو شیطانِ مارِد* هماره
آسمان و زمین بسته بادا
آن وجودِ بدِ بیوجودت
تا ابد از بلا خسته بادا
رشتۀ سُبحۀ مکر و زرقت
چون کلامِ تو بگسسته بادا
قلبِ دیوان و قلبِ سپاهت
همچو پشتِ تو بشکسته بادا
نقشهات نقش بر آب، و این خاک
از خس و خارِ تو رسته بادا
لعن و نفرینِ ما تا قیامت
بر تو و با تو پیوسته بادا
م. ف
_________
* إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِب ﴿۶﴾ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِد ﴿۷﴾ (الصافّات)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
بر تو شیطانِ مارِد* هماره
آسمان و زمین بسته بادا
آن وجودِ بدِ بیوجودت
تا ابد از بلا خسته بادا
رشتۀ سُبحۀ مکر و زرقت
چون کلامِ تو بگسسته بادا
قلبِ دیوان و قلبِ سپاهت
همچو پشتِ تو بشکسته بادا
نقشهات نقش بر آب، و این خاک
از خس و خارِ تو رسته بادا
لعن و نفرینِ ما تا قیامت
بر تو و با تو پیوسته بادا
م. ف
_________
* إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِب ﴿۶﴾ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِد ﴿۷﴾ (الصافّات)
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
👍14❤8👎2
دوبیتی
برای چهل و چهار سالگی دوست
فریبازادهای، روشنروانی
سر و سامانِ جانِ ناتوانی
من از موی سپیدت غم ندارم
که گر پیری رسد، در دل جوانی
م. ف
@roshananemehr
برای چهل و چهار سالگی دوست
فریبازادهای، روشنروانی
سر و سامانِ جانِ ناتوانی
من از موی سپیدت غم ندارم
که گر پیری رسد، در دل جوانی
م. ف
@roshananemehr
❤22👎3😁3
Zarbiye Hesar Avaze Afshari
Ariya Tabib Zadeh
ضربی حصار؛ کمانچۀ ششسیم آریا طبیبزاده (از مجموعۀ نوراهان)
در ردیفهای موسیقی دستگاهی، در آواز افشاری کمتر به گوشۀ حصار توجه میشود. موسیقیدوستان حصار را بیشتر به سهگاه و چهارگاه میشناسند؛ اما در ردیف ماهور و افشاری نیز این نام دیده میشود و البته دلالت بر گوشهای با ساختاری متفاوت دارد.
جناب آریا طبیبزاده ضمن توجه به این گوشه در افشاری با روشی خلاقانه سعی در بسط و گسترش جملات در محدودۀ این گوشه کرده است. همچنین کوشیده با بهرهگیری از تکنیکهای مختلف نغمات را از یکنواختی دور کند. ایجاد تنوع صوتی که «رنگآمیزی آوایی» نیز خوانده تواند شد از دیگر ویژگیهای نوازندگی این هنرمند خوشذوق است که با تکیه بر خلاقیت و مهارت خود توانسته است اثری سخت دلپذیر در بداههنوازی ضربی این گوشه پدید آورد.
🕯🍷🍉 با شنیدن این نوای مستانه از موسیقی اصیل ایران کهن، با نغمهگریِ تازه جوانی هنرمند، شب یلدا بر شما خوش باد!
فال #حافظ من:
ای صبا نکهتی از کویِ فلانی به من آر
زار و بیمارِ غمم راحتِ جانی به من آر...
در غریبیّ و فراق و غمِ دل پیر شدم
ساغرِ می ز کفِ تازه جوانی به من آر
@roshananemehr
در ردیفهای موسیقی دستگاهی، در آواز افشاری کمتر به گوشۀ حصار توجه میشود. موسیقیدوستان حصار را بیشتر به سهگاه و چهارگاه میشناسند؛ اما در ردیف ماهور و افشاری نیز این نام دیده میشود و البته دلالت بر گوشهای با ساختاری متفاوت دارد.
جناب آریا طبیبزاده ضمن توجه به این گوشه در افشاری با روشی خلاقانه سعی در بسط و گسترش جملات در محدودۀ این گوشه کرده است. همچنین کوشیده با بهرهگیری از تکنیکهای مختلف نغمات را از یکنواختی دور کند. ایجاد تنوع صوتی که «رنگآمیزی آوایی» نیز خوانده تواند شد از دیگر ویژگیهای نوازندگی این هنرمند خوشذوق است که با تکیه بر خلاقیت و مهارت خود توانسته است اثری سخت دلپذیر در بداههنوازی ضربی این گوشه پدید آورد.
🕯🍷🍉 با شنیدن این نوای مستانه از موسیقی اصیل ایران کهن، با نغمهگریِ تازه جوانی هنرمند، شب یلدا بر شما خوش باد!
فال #حافظ من:
ای صبا نکهتی از کویِ فلانی به من آر
زار و بیمارِ غمم راحتِ جانی به من آر...
در غریبیّ و فراق و غمِ دل پیر شدم
ساغرِ می ز کفِ تازه جوانی به من آر
@roshananemehr
❤15👍3👎3
شوکت زمینی
نامش، شوکت علو، با وجود باشوکت و طبع والای او سازگاری داشت. ژاله را نیز، که خود برگزید، با وجهی دیگر و لطیف از وجود نازنینش سازگار مییابیم. دستی در شاعری داشت و این بیت، مقطع غزلی از اوست:
ژالهها میبارد از چشمم به شوق روی تو
گوهرافشان دامنم را همچو دریا میکند
اما هنر اصلیاش گویندگی و بازیگری بود. شعرها را با لحنی دلنشین و عاری از ادا و اطوار معمول بسیاری از گویندگان و معمولاً درست میخواند.
در چشم من، که بخت دیدارش را نیافتم، رفتار و گفتارش سخت بشکوه مینمود. از این حیث او را تنها با یک زن دیگر، که خوشبختانه از محضر او بهرهها بردهام، قیاس توانم کرد: دکتر امیربانو کریمی. از نام این هر دو بانوی بزرگ به یاد بیتهایی زیبا از حسین #منزوی میافتم؛ ازجمله این بیت:
درآ به چشم من ای شوکتِ زمینیِ تو
به جلوه از همه خوبان آسمان خوشتر
زمین امروز از شوکت علو تهی شد.
@roshananemehr
نامش، شوکت علو، با وجود باشوکت و طبع والای او سازگاری داشت. ژاله را نیز، که خود برگزید، با وجهی دیگر و لطیف از وجود نازنینش سازگار مییابیم. دستی در شاعری داشت و این بیت، مقطع غزلی از اوست:
ژالهها میبارد از چشمم به شوق روی تو
گوهرافشان دامنم را همچو دریا میکند
اما هنر اصلیاش گویندگی و بازیگری بود. شعرها را با لحنی دلنشین و عاری از ادا و اطوار معمول بسیاری از گویندگان و معمولاً درست میخواند.
در چشم من، که بخت دیدارش را نیافتم، رفتار و گفتارش سخت بشکوه مینمود. از این حیث او را تنها با یک زن دیگر، که خوشبختانه از محضر او بهرهها بردهام، قیاس توانم کرد: دکتر امیربانو کریمی. از نام این هر دو بانوی بزرگ به یاد بیتهایی زیبا از حسین #منزوی میافتم؛ ازجمله این بیت:
درآ به چشم من ای شوکتِ زمینیِ تو
به جلوه از همه خوبان آسمان خوشتر
زمین امروز از شوکت علو تهی شد.
@roshananemehr
❤14💔7👎2
شیرین
شادباش تولد شیرین افشینوفایی
«این کیست این؟ این کیست این؟ شیرین و زیبا آمده»*
دارد نویدِ زندگی، با شور و غوغا آمده
همچون نسیمی جانفزا از اوست عطرآگین فضا
با جلوۀ نور و نوا در باغِ رؤیا آمده
دی را بهاری میکند، شب را فراری میکند
بس طرفهکاری میکند این مه که اینجا آمده
دلها ازو خندان شده، بنیانِ غم ویران شده
خانه سراپا جان شده گویی مسیحا آمده
ای غم چو ما مسرور شو، ای تیرهروزی کور شو
وی تلخکامی دور شو، شیرین به دنیا آمده
م. ف، ۴ دی ۱۴۰۳
ــــــــــ
* از مولاناست.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
شادباش تولد شیرین افشینوفایی
«این کیست این؟ این کیست این؟ شیرین و زیبا آمده»*
دارد نویدِ زندگی، با شور و غوغا آمده
همچون نسیمی جانفزا از اوست عطرآگین فضا
با جلوۀ نور و نوا در باغِ رؤیا آمده
دی را بهاری میکند، شب را فراری میکند
بس طرفهکاری میکند این مه که اینجا آمده
دلها ازو خندان شده، بنیانِ غم ویران شده
خانه سراپا جان شده گویی مسیحا آمده
ای غم چو ما مسرور شو، ای تیرهروزی کور شو
وی تلخکامی دور شو، شیرین به دنیا آمده
م. ف، ۴ دی ۱۴۰۳
ــــــــــ
* از مولاناست.
https://www.tg-me.com/roshananemehr
Telegram
روشنان مهر
نوشتههای مهدی فیروزیان
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
درنگی در فرهنگ و هنر ایرانزمین
❤21👎4
دورۀ بازخوانی منطق الطیر
منطق الطیر عطار نیشابوری در دید و داوری این بنده از حیث انسجام (ساختار کلی داستان و پردازش جزئیات و نسبتشان با هستۀ مرکزی روایت) و تناسب فرم و محتوا بهترین منظومۀ عرفانی زبان فارسی است.
خوشبختانه به این منظومه توجه بسیار شده و آن را در دانشگاهها هم تدریس میکنند. همچنین پس از چندین چاپ بد یا نه چندان رضایتبخش از جمله چاپ استاد عزیز ما دکتر #شفیعیکدکنی (که مع الأسف مطابق موازین دقیق علمی تصحیح متن و شامل نقل کامل نسخهبدلها نیست و البته این عیب اساسی در سایر تصحیحات ایشان از آثار عطار هم وجود دارد) این منظومه سرانجام به دست آقایان دکتر محمود عابدی و تقی پورنامداریان به روشی علمی تصحیح شده است (بر تصحیح ایشان هم نقدهایی وارد است؛ اما اساس کارشان علمی است). امیدوارم باقی منظومههای عطار (بهویژه خسرونامه که شاید بیشتر به خاطر خطای استاد شفیعی کدکنی و اصرار عجیب ایشان بر خارج دانستن این منظومه از آثار مسلم عطار مدتهاست مغفول واقع شده است) نیز به همین ترتیب تصحیح و منتشر شود.
با خوشحالی به اطلاع میرسانم دوست عزیز دانشورم جناب دکتر نوید فیروزی دورۀ بازخوانی منطق الطیر را با هدف بررسی ساختار کلّی اثر و چگونگی شکلگیری داستانهای مرغان و نیز بازخوانی بخشهای مهم متن و سنجش ارزشها و مبانی جهانبینی شکلدهندۀ آن با دیدگاهها و ارزشهای انسان امروز برگزار میکند. بیگمان شرکت در این دوره برای هر کس که دوستدار آشنایی یافتن با ادبیات عرفانی ایران باشد مفید و مغتنم خواهد بود.
@roshananemehr
منطق الطیر عطار نیشابوری در دید و داوری این بنده از حیث انسجام (ساختار کلی داستان و پردازش جزئیات و نسبتشان با هستۀ مرکزی روایت) و تناسب فرم و محتوا بهترین منظومۀ عرفانی زبان فارسی است.
خوشبختانه به این منظومه توجه بسیار شده و آن را در دانشگاهها هم تدریس میکنند. همچنین پس از چندین چاپ بد یا نه چندان رضایتبخش از جمله چاپ استاد عزیز ما دکتر #شفیعیکدکنی (که مع الأسف مطابق موازین دقیق علمی تصحیح متن و شامل نقل کامل نسخهبدلها نیست و البته این عیب اساسی در سایر تصحیحات ایشان از آثار عطار هم وجود دارد) این منظومه سرانجام به دست آقایان دکتر محمود عابدی و تقی پورنامداریان به روشی علمی تصحیح شده است (بر تصحیح ایشان هم نقدهایی وارد است؛ اما اساس کارشان علمی است). امیدوارم باقی منظومههای عطار (بهویژه خسرونامه که شاید بیشتر به خاطر خطای استاد شفیعی کدکنی و اصرار عجیب ایشان بر خارج دانستن این منظومه از آثار مسلم عطار مدتهاست مغفول واقع شده است) نیز به همین ترتیب تصحیح و منتشر شود.
با خوشحالی به اطلاع میرسانم دوست عزیز دانشورم جناب دکتر نوید فیروزی دورۀ بازخوانی منطق الطیر را با هدف بررسی ساختار کلّی اثر و چگونگی شکلگیری داستانهای مرغان و نیز بازخوانی بخشهای مهم متن و سنجش ارزشها و مبانی جهانبینی شکلدهندۀ آن با دیدگاهها و ارزشهای انسان امروز برگزار میکند. بیگمان شرکت در این دوره برای هر کس که دوستدار آشنایی یافتن با ادبیات عرفانی ایران باشد مفید و مغتنم خواهد بود.
@roshananemehr
Telegram
🔹️تنیده زِ دل🔹️
اطلاعات بیشتر و ثبتنام: @M_irani_2000
👍10👎5❤2
دیروز_و_امروز_شعر_فارسی_در_ترازوی_نقد_مهدی_فیروزیان.pdf
376.8 KB
کوس نقادی زند در پیش خلق*
در سال ۱۳۹۰ کتاب دیروز و امروز شعر فارسی از جناب آقای دکتر ضیاء موحد (زادۀ ۱۲ دی ۱۳۲۱ در اصفهان) به دستم رسید و چون در باب مؤلف آن حسن ظنی نادرست داشتم در آن از چند چیز شگفتزده شدم: ضعف و قلت دانش ادبی، روش غیر علمی، تفرعن و خودستایی، ادعاهای بیاساس، تکرار و تناقض در اظهارات. این نقد مختصر را همان سال بر کتاب ایشان نوشتم و البته بسیاری از معایب آن ناگفته مانده است.
برخی ایشان را منتقد ادبی میشمارند و برای نظرهایشان اعتباری قائلاند. وای به حال ادبیاتی که منتقدان ادبیاش کسانی با این اوصاف باشند.
«دیروز و امروز شعر فارسی در ترازوی نقد»، جهان کتاب، س۱۶، ش ۶-۷ (۲۶۸-۲۶۹)، شهریور-مهر ۱۳۹۰، ص ۴۵-۴۹.
ــــــــــــ
* عنوان مطلب مصرعی است از زندهیاد دکتر مهدی حمیدی شیرازی.
@roshananemehr
در سال ۱۳۹۰ کتاب دیروز و امروز شعر فارسی از جناب آقای دکتر ضیاء موحد (زادۀ ۱۲ دی ۱۳۲۱ در اصفهان) به دستم رسید و چون در باب مؤلف آن حسن ظنی نادرست داشتم در آن از چند چیز شگفتزده شدم: ضعف و قلت دانش ادبی، روش غیر علمی، تفرعن و خودستایی، ادعاهای بیاساس، تکرار و تناقض در اظهارات. این نقد مختصر را همان سال بر کتاب ایشان نوشتم و البته بسیاری از معایب آن ناگفته مانده است.
برخی ایشان را منتقد ادبی میشمارند و برای نظرهایشان اعتباری قائلاند. وای به حال ادبیاتی که منتقدان ادبیاش کسانی با این اوصاف باشند.
«دیروز و امروز شعر فارسی در ترازوی نقد»، جهان کتاب، س۱۶، ش ۶-۷ (۲۶۸-۲۶۹)، شهریور-مهر ۱۳۹۰، ص ۴۵-۴۹.
ــــــــــــ
* عنوان مطلب مصرعی است از زندهیاد دکتر مهدی حمیدی شیرازی.
@roshananemehr
👍6👎5❤1
انتشار دستنوشتههای نیما یوشیج
با #سایه دربارۀ نیما بارها گفتگو کردهام و به کرّات از زبان او، با نوعی انکار و ناباوری، شنیدهام که: «نیما همیشه با دستش به اتاق پشتی خانه اشاره میکرد و میگفت من کلی شعر گفتهام که در چند گونی است و منتشر نشده است. بعدها که طاهباز مجموعۀ کامل اشعار نیما را چاپ کرد دیدیم چیز جدیدی در آن نیست جز چند شعر سست در قالبهای کهن».* یکی دو بار هم این حرف را در حضور استاد عزیزم دکتر #شفیعیکدکنی، که خود به صداقت نیما بدبین است، مطرح کرد و استاد نیز با خنده حرف سایه را تأیید کرد و تلویحاً نیما را متوهم یا کاذب شمرد.
اما دربارۀ آن گونیها نیما راست میگفت. سالها پیش شراگیم یوشیج دستنوشتههای منتشرنشدۀ پدرش را به فرهنگستان فروخت و فرهنگستان نیز پس از چندی در اقدامی شایسته چاپ آنها را به آقایان دکتر مهدی علیایی مقدم و سعید رضوانی سپرد. سه دفتر از این دستنوشتهها پدید آمد:
۱. صد سال دگر با همکاری دو فرد نامبرده
۲. نوای کاروان به کوشش رضوانی که مع الأسف کاستیها و بدخوانیها و ناراستیهای بسیار دارد و این را از نقدی که علیایی مقدم بر کار او نوشته میتوان دریافت.
۳. از غریب من به تصحیح علیایی مقدم. این کتاب آمادۀ انتشار است.
نیما، با تمام انتقادهایی که به فصاحت و بلاغت اشعارش وارد است، از اثرگذارترین اشخاص در ادبیات معاصر ایران بوده است و هرچه از او منتشر شود ارزش دارد. از زحماتی که زندهیاد سیروس طاهباز برای انتشار آثار نیما کشید باید سپاسگزار بود؛ اما شکی نیست که کار او کاستیهای بسیار دارد. الحق و الانصاف خواندن دستنوشتههای آشفتۀ نیما کاری بسیار دشوار است. خود میگفت برخی نوشتههای مرا جز خودم کسی نمیتواند بخواند و من فکر میکنم برخی را حتی خودش نمیتوانست بخواند.
با دیدن کارهای جدید نشریافته از نیما امروز نمیتوانم این دریغ و حسرت را پنهان کنم که ای کاش از آغاز نشر آثار او به دست باکفایت پژوهشگری دقیق و باهمت چون دوست ارجمند جناب دکتر علیایی مقدم (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) سپرده میشد؛ زیرا شک ندارم شماری از غلطهای فاحشی که در اشعار نیما دیده میشود نه غلط نیما که حاصل خطای طاهباز در خواندن دستنوشتههای او بوده است.
________
* این را دوستان عزیزم دکتر میلاد عظیمی و بانو عاطفه طیه در کتاب خواندنیِ پیر پرنیاناندیش (ص ۸۶۷) هم نقل کردهاند. به سایه توضیح داده بودم که نیما دروغ نمیگفته و این گونیها وجود داشته است؛ اما پیرانهسر افکار قدیم در ذهنش ماندگارتر بودند و باز این نکته را فراموش میکرد.
💐 ۱۳ دی سالروز درگذشت نیما یوشیج (۱۲۷۶-۱۳۳۸)
@roshananemehr
با #سایه دربارۀ نیما بارها گفتگو کردهام و به کرّات از زبان او، با نوعی انکار و ناباوری، شنیدهام که: «نیما همیشه با دستش به اتاق پشتی خانه اشاره میکرد و میگفت من کلی شعر گفتهام که در چند گونی است و منتشر نشده است. بعدها که طاهباز مجموعۀ کامل اشعار نیما را چاپ کرد دیدیم چیز جدیدی در آن نیست جز چند شعر سست در قالبهای کهن».* یکی دو بار هم این حرف را در حضور استاد عزیزم دکتر #شفیعیکدکنی، که خود به صداقت نیما بدبین است، مطرح کرد و استاد نیز با خنده حرف سایه را تأیید کرد و تلویحاً نیما را متوهم یا کاذب شمرد.
اما دربارۀ آن گونیها نیما راست میگفت. سالها پیش شراگیم یوشیج دستنوشتههای منتشرنشدۀ پدرش را به فرهنگستان فروخت و فرهنگستان نیز پس از چندی در اقدامی شایسته چاپ آنها را به آقایان دکتر مهدی علیایی مقدم و سعید رضوانی سپرد. سه دفتر از این دستنوشتهها پدید آمد:
۱. صد سال دگر با همکاری دو فرد نامبرده
۲. نوای کاروان به کوشش رضوانی که مع الأسف کاستیها و بدخوانیها و ناراستیهای بسیار دارد و این را از نقدی که علیایی مقدم بر کار او نوشته میتوان دریافت.
۳. از غریب من به تصحیح علیایی مقدم. این کتاب آمادۀ انتشار است.
نیما، با تمام انتقادهایی که به فصاحت و بلاغت اشعارش وارد است، از اثرگذارترین اشخاص در ادبیات معاصر ایران بوده است و هرچه از او منتشر شود ارزش دارد. از زحماتی که زندهیاد سیروس طاهباز برای انتشار آثار نیما کشید باید سپاسگزار بود؛ اما شکی نیست که کار او کاستیهای بسیار دارد. الحق و الانصاف خواندن دستنوشتههای آشفتۀ نیما کاری بسیار دشوار است. خود میگفت برخی نوشتههای مرا جز خودم کسی نمیتواند بخواند و من فکر میکنم برخی را حتی خودش نمیتوانست بخواند.
با دیدن کارهای جدید نشریافته از نیما امروز نمیتوانم این دریغ و حسرت را پنهان کنم که ای کاش از آغاز نشر آثار او به دست باکفایت پژوهشگری دقیق و باهمت چون دوست ارجمند جناب دکتر علیایی مقدم (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) سپرده میشد؛ زیرا شک ندارم شماری از غلطهای فاحشی که در اشعار نیما دیده میشود نه غلط نیما که حاصل خطای طاهباز در خواندن دستنوشتههای او بوده است.
________
* این را دوستان عزیزم دکتر میلاد عظیمی و بانو عاطفه طیه در کتاب خواندنیِ پیر پرنیاناندیش (ص ۸۶۷) هم نقل کردهاند. به سایه توضیح داده بودم که نیما دروغ نمیگفته و این گونیها وجود داشته است؛ اما پیرانهسر افکار قدیم در ذهنش ماندگارتر بودند و باز این نکته را فراموش میکرد.
💐 ۱۳ دی سالروز درگذشت نیما یوشیج (۱۲۷۶-۱۳۳۸)
@roshananemehr
❤5👎4😁3👍2