#حضرت_زهرا

شبیه شمع، تمام تو آب شد بس کن
که مثل حال تو حالم خراب شد بس کن

برای غربت من باز چشم تو خون شد
دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن

چقدر ناله‌ی"لالا بخواب محسن جان"؟!
گُلت به پشت همین در گلاب شد بس کن

تو بین بستری و من به روی خاک سیاه
ترابِ غم به سرِ بوتراب شد بس کن

بیا و جان حسینت کمی بخند امشب
که رشته کوه امیدم مذاب شد بس کن

به غیر تو همه‌ی شهر، با علی قهر است
سلام‌های علی بی جواب شد بس کن

بُخار شد همه‌ی پیکر تو مادر آب
تنت به پیش نگاهم سراب شد بس کن

قنوت زخمیِ"عجل وفات" می‌گیری؟!
دعای مرگ نکن مستجاب شد بس کن

رفیقِ راه علی از سفر نگو دیگر
دلم به رفتنِ با تو مُجاب شد بس کن

رضا قاسمی

@rozeh_1
#حضرت_زهرا

آتش زبانه میزد و زهرا به خون نشست
در بین شعله ها گل طاها به خون نشست

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود
بال و پر پرستوی زیبا به خون نشست

معنای نور و کوثر و توحید را زدند
تفسیر آیه های تولا به خون نشست

روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر
دار و ندار حضرت مولا به خون نشست

سیلی به روی مادر سادات میزدند
روی کبود عصمت کبری به خون نشست

روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر
بانوی قد خمیده طوبی به خون نشست

مریم کنیز و فضه اسیر نجابتش
استاد درس هاجر و حوا به خون نشست

فرصت نشد که محسن خود را بغل کند
اولاد پاک شافع عقبی به خون نشست

وقتی صدای گریه زینب بلند شد
کون و مکان و عرش معلا به خون نشست

وقت گریز روضه شده یا ابا الحسن
در قتلگاه ماه دلارا به خون نشست

وقتی که نیزه آمد و زد بوسه بر گلو
حلقوم خشک رهبر تنها به خون نشست

با چکمه ها به صورت مولا لگد زدند
آن دم تمام عالم معنا به خون نشست

عبدالحقیر مرادی

@rozeh_1
7🔥3
#حضرت_زهرا

حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خورده ی دست یهود میفهمد

نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد

درست اول کوچه حسن به خود پیچید
وقوع حادثه را ، طفل ، زود میفهمد

چقدر گفت نزن پابه ماه هست – مگر
حرامىِ عصبانى حدود میفهمد؟

ز خاک پوشیه ی او تمام واقعه را
على اگرچه در آنجا نبود،میفهمد

محمدجواد پرچمی

@rozeh_1
7😢4
#حضرت_زهرا

چشمی که خون گرفته دگر وا نمی شود
زخمِ عمیقِ سینه مداوا نمی شود

دیگر دعا برای شفایم مکن علی
این رفتنی...برای تو زهرا نمی شود

@rozeh_1
18😢4
#حضرت_معصومه

من که اینگونه عزادار غم جانانم
ز غم یار شرر بار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم و سرگردانم
دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم

روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است
دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است

من و زینب به جگر آه، مکرر داریم
هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم
به روی سینه خود داغ برادر داریم
و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم

ولی از ماتم زینب دل من محزون است
آه، در روضه او دیده من پر خون است

گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش
ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش
و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش
نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش

به خدا دلبر من راهی گودال نشد
سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد

رضا باقریان

@rozeh_1
4
#حضرت_معصومه

قدمت روی چشم بی بی جان
چه صفایی به خاک ما دادی
به گدایان وادی سلمان
با حضور خودت بها دادی

چند روز است در تکاپویم
تا که از جانب ات خبر برسد
لحظه ها را شمرده ایم همه
تا زمان وصال سر برسد

سر ما خاک راه ناقه ی تو
می شود میهمان ما بشوی
یک شبی را ز لطف ، مهمانِ
سفره ی آب و نان ما بشوی

گرچه ما بی بضاعتیم ولی
سینه چاکان حیدریم همه
از گدایان و از کنیزانیم
مست موسی بن جعفریم همه

هرکسی مشک با خود آورده
تا که سیراب آبتان بکند
آری لال گردد اگر کسی اینجا
غیر بی بی خطابتان بکند

گرچه دور تو ازدحام شده
چه جوان و چه پیر آمده اند
چشم ها لحظه ای نخورد به تو
مردها سر به زیر آمده اند

خبری نیست از دف و از ساز
حال این شهر حال جنگ که نیست
پشت بامی اگر شلوغ شده
خبری از هجوم سنگ که نیست

بهترین جای شهر منزل توست
دور تا دور خانه سادات اند
نه به ویرانه می برند تو را
و نه همسایه هات الوات اند

تو به شهر غریبه آمدی و
گل نثار تو شد ولی زینب...
غیرت مردهای این وادی
پاسدار تو شد ولی زینب...

صورتش را به دست میپوشاند
تا از این داغ با خبر نشوند
این حرامی که آمده اند اینجا
خیره هستند ، خیره تر نشوند

سیدپوریا هاشمی

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

هرشب میان بستر خود گریه می کنی
با حال گریه آور خود گریه می کنی

اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند
تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی

"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی

هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی
از دوری برادر خود گریه می کنی

کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است
در لحظه های آخر خود گریه می کنی

وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی
داری به یاد مادر خود گریه می کنی

آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت
در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت

اسماعیل شبرنگ

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

گرچه از دوریِ برادر خود
ذره ذره مریض تر می شد
عوضش میهمان مردم قم
لحظه لحظه عزیزتر می شد

تا بیایی تبرکی ببرند
همه درهای خانه ها وا بود
در میان اهالی این شهر
سر مهمانی تو دعوا بود

خوب شد پرده های محمل تو
هر کجا رفته ای حجابت شد
خوب شد با محارمت بودی
زانویی خم شد و رکابت شد

آب پاشیده اند و خاک مسیر
ذره ای روی چادرت ننشست
رد نشد ناقه ی تو از بازار
محمل چوبی ات سرت نشکست

کوچه ها ازدحام داشت اما
سرِ این شهر رو به پایین است
می روی کوچه کوچه می گویی
ضربِ شامی عجب سنگین است

می رسی و حواس مردم هست
آب در دلت تکان نخورد
از کنارِ خرابه رد نشوی
یا نگاهت به خیزران نخورد

دختری بود با شما یا نه؟
که اگر بود غصه ای کم داشت
جای زنجیر و خار و نامحرم
گرد خود چند چشم محرم داشت

معجرت احترام خود دارد
چه خیالی اگر برادر نیست
روی سرهایشان طبق آمد
ولی اینبار روی آن سر نیست

آه بیماری و همه بیمار
شهر قم شد مریضِ روضه ی تو
حرف دختر شد و دلت لرزید
شده وقت گریز روضه ی تو

عمه اش گفت خوب شد خوابید
چند شب بود تا سحر بیدار
کمکم کن رباب جای زمین
سر او را به دامنت بگذار

آمد از بین بازوان سر را
تا که بردارد عمه اش ای داد
یک طرف دخترک سرش خم شد
یک طرف سر به روی خاک افتاد

حسن لطفی

@rozeh_1
1
#حضرت_معصومه

با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه

تا قیامت آفتاب روشنِ دین، فاطمه ست
نور زهرا! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست

حضرت معصومه ی طاهاست! عصمت را ببین
محملش نور است نور الله عزت را ببین
سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین
جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین

بین راه مشهد و قم ما کرم لازم شدیم
سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم!

خم شده در محضر بانو قد پیغمبران
ای فدای خواهری او تمام خواهران
مادری کرده رضا را خوبتر از مادران
اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران

هرزمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم
میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم

چندروزی هست تب دارد نگاهش بر در است
آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است
درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است
باز هم‌ یک فاطمه از درد بین بستر است

این‌چه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست
این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست

رفته بین هربیابان در هوای دلبرش
روی ناقه بین‌محمل سایبان دارد سرش
شکر! نامحرم ندیده هیچکس دوروبرش
یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش

درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست
پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست

در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید
با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید
دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید
غارت چادر ندید و غارت معجر ندید

عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود
بین آن نامردهای پست تنها مانده بود

سیدپوریا هاشمی

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن
از کودکی نازِ برادر را کشیدن

خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز
مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن

خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت
با پای دل صحرا به صحرا را دویدن

خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن
قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن

خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن
درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن

مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی
ای کاش وقت احتضار من بیایی

قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله

قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله

در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله

باضربۀ سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله

بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله

دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله

ماخاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله

تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله

در کوچۀ تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله

بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله

حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله

کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله

دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله

مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله

غسل تنم کاری ندارد چون به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله

تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد

قاسم نعمتی

@rozeh_1
3
#حضرت_معصومه

قدمت روی چشم بی بی جان
چه صفایی به خاک ما دادی
به گدایان وادی سلمان
با حضور خودت بها دادی

چند روز است در تکاپویم
تا که از جانب ات خبر برسد
لحظه ها را شمرده ایم همه
تا زمان وصال سر برسد

سر ما خاک راه ناقه ی تو
می شود میهمان ما بشوی
یک شبی را ز لطف ، مهمانِ
سفره ی آب و نان ما بشوی

گرچه ما بی بضاعتیم ولی
سینه چاکان حیدریم همه
از گدایان و از کنیزانیم
مست موسی بن جعفریم همه

هرکسی مشک با خود آورده
تا که سیراب آبتان بکند
آری لال گردد اگر کسی اینجا
غیر بی بی خطابتان بکند

گرچه دور تو ازدحام شده
چه جوان و چه پیر آمده اند
چشم ها لحظه ای نخورد به تو
مردها سر به زیر آمده اند

خبری نیست از دف و از ساز
حال این شهر حال جنگ که نیست
پشت بامی اگر شلوغ شده
خبری از هجوم سنگ که نیست

بهترین جای شهر منزل توست
دور تا دور خانه سادات اند
نه به ویرانه می برند تو را
و نه همسایه هات الوات اند

تو به شهر غریبه آمدی و
گل نثار تو شد ولی زینب...
غیرت مردهای این وادی
پاسدار تو شد ولی زینب...

صورتش را به دست میپوشاند
تا از این داغ با خبر نشوند
این حرامی که آمده اند اینجا
خیره هستند ، خیره تر نشوند

سیدپوریا هاشمی

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ  ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...

 ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑه ﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!

ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...

حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ

ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ...

 ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣۀ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ

نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست

ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ

از مردم نامرد در اینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست

مجید تال

@rozeh_1
1
#حضرت_معصومه

این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست
کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست
سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست
حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست

حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه
اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه

دختر وُ خواهرِ ولی هستی
ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی
تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی
در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی

علّتِ قطـره هایِ بارانی
دردهایِ نگفته می دانی

گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب
سوختی بینِ بستَرت در تب
دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟
که بِتازد به پیکـری مـَرکب

دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز
دامن وُ مویِ شعله وَر؟! هرگز

گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه
کودکی دست بسته دیدی؟! نَه
پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه
تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه

پیش زینب به زُلف چَنگ زدند
به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند

به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند
پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند
چه بساطی به دور سَر چیدند
هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند ....

به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما
ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما

حسین ایمانی

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر
ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برایت می شوم مادر برادر

ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز
یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز
یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز
بر خواهرانش سایه دارد هر برادر

چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم
از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم
اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم
دیدم کمالاتِ پدر را در برادر

از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟
با التماس من دعایی می فرستی؟
دارالشِفای من دوایی می فرستی؟
افتاده ام در گوشه ی بستر برادر!

اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است
وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا که احوالِ رضا خوب است خوب است
از بس فنا گردیده ام من در برادر

در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند
وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند
این معجری را که سرم دارم نبردند
اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر

ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند
جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند
هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند
افتاده روی تلِ خاکستر برادر

نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر

با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یک یک تماماً رو سوی اموال بردند
هر آنچه را که بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر

علی اکبر لطیفیان

@rozeh_1
3
#حضرت_معصومه

قم شام نبود تا که در آن
دشنام دهد کسى به مهمان

قم شام نبود ، تا که از سنگ
گردد رخ میهمان ز خون رنگ

قم کوفه نبود تا که خواهر
بیند سر نى ، سر برادر ...

حاشا که قم این جفا پذیرد
مهمان به خرابه جاى گیرد ...

بستند به گرد میهمان صف
قم با صلوات و - شام با کف ...

قم مهمان را عزیز خوانند
کى دخت و را کنیز خوانند؟ ...

«میثم» همه عمر آن چه را گفت
در مدح و مصیبت شما گفت

استاد غلامرضا سازگار

@rozeh_1
1
#حضرت_معصومه

آقا سلام خواهرتان روبراه نیست
دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست

می خواست تا به طوس بیاید ولی نشد
ور نه رفیق بی کسی ات نیمه راه نیست

وقتی به قم رسید خرابه نشین نشد
آسوده باش خواهر تو بی پناه نیست

یک مرد هم نیامده نزدیک محملش
شب را به آفتاب که اذن نگاه نیست

اذنم بده به طعنه بگویم به شامیان
در قم محب فاطمه بودن گناه نیست

دروازه را که دید به یاد رباب گفت
در شهر شام هیچ کسی سر به راه نیست

زینب کجا و محمل بی سایبان کجا
بال و پر رقیه کجا ریسمان کجا

زهر فراغ خورد ولی دست و پا نزد
معصومه ات بجز تو کسی را صدا نزد

مسموم شد ولی به هوای زیارتت
با اهل خویش حرفی ازین ماجرا نزد

میخواست تا شهیده شود مثل مادرش
هرچند تازیانه به او بی حیا نزد

از کوچه ای گذشت که نامحرمی نداشت
اطراف او کسی سخن نابجا نزد

آقا اجازه؟! فاطمه ی تو زمین نخورد
اینجا کسی به ساحت او پشت پا نزد

اصلا به جان فاطمه سوگند یارضا
اورا کسی برای رضای خدا نزد

اذنم بده به طعنه بگویم مدینه را
قم ،امن بود، فاطمه را بی هوا نزد

این کوچه ها کجا؟! غم آن کوچه ها کجا
زهرا کجا و سیلی آن بی حیا کجا

مجید تال

@rozeh_1
5
#حضرت_معصومه

تو شعرِ آمده از آسمان، تو بارانی
که مصرعی به زمین آمدی به مهمانی

کویر، قبل تو با مرگ‌و‌میر قافیه داشت
سلام بر تو که این شعرِ مرده را جانی

بمان و گرد و غبار مدینه را بتکان
تو سهمِ مردمِ ما از مزار پنهانی

ببخش ما را دست کویر، پاگیر است
ببخش قم را ای زائرِ خراسانی!

ببخش لهجه‌ی ما را سرِ تلاوت‌تان
ای استخاره‌ی خوب ای فصیحِ قرآنی!

تو جان بخواه، که مهمانی و حبیبِ خدا
که پای هر نفست می‌دهیم قربانی

سپرده‌ایم گدایان صدا به در نزنند
نشسته‌ایم درِ خانه‌ات به دربانی

مراقبیم که گردی به چادرت نرسد
به تارِ معجرتان پودی از پریشانی

مراقبیم نگاهی به سمت‌تان ندود
اگر چه چشمه‌ی پاکی‌ست، چشمِ ایرانی

سپرده‌ایم به آتش مراقبت باشد
شنیده‌ایم برای که روضه می‌خوانی!

رضا قاسمی

@rozeh_1
1
#حضرت_معصومه

کنارِ صحن تو ،دیدم تمام باور خود را
نشانی از مزار بی نشان مادر خود را

همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم
گشودم گوشه ی ایوان طلایت دفتر خود را

مَنِ من را شکست ایوان آیینه زمانی که
هزاران تکه دیدم در کنارش پیکرخود را

دل از بار تعلق ها رها شد با تو ،از این رو
فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را

غبار این حرم را می کشم بر روی دستانم
تبرک می کنم اینگونه من انگشتر خود را

خیابان ارم را دوست دارم چون که می بینم
درون آن شکوه بارگاه یاور خود را

کسی که عمر خود را خادم این آستان بوده
ندارد هر چه را ،دارد برات محشر خود را

من از اول به تو دل بسته ام اذنی بده بانو
که باشم در حریمت لحظه های آخر خود را

علی اصغر یزدی

@rozeh_1
1👍1
#حضرت_معصومه

قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینه‌ای در برابرش باشی

نه این‌که پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه، پرستوی پرپرش باشی

مدینه، شهر غریبی برای فاطمه‌‌هاست
نخواست گم شده،‌ چون قبر مادرش باشی

به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید، آمده‌ای سایۀ سرش باشی

اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی

خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید
که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی

که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی...

کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد
به تو چقدر می‌آید، که خواهرش باشی

رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست
نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی

خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
گواه رنج نفس‌های آخرش باشی

نخواست باز امامی، کنار خواهر خود...
نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی

قاسم صرافان

@rozeh_1
2
#حضرت_معصومه

از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت

خانه ی «موسی»بدون طور،کوه نور شد
نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت

بعد شادی آن رفیق نیمه راه از سینه‌ام؛
هرچه گفتم غم برو ،غم از دلم بیرون نرفت

از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چون که یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت

چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت

درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت

ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت

دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت

از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان ارَم بیرون نرفت

مهدی رحیمی زمستان

@rozeh_1
6👎1
2025/10/17 03:49:50
Back to Top
HTML Embed Code: