Telegram Web Link
#امام_جواد

آبروی کرم زمین خورده
مرهم درد و غم زمین خورده

به چه جرمی تنش کبود شده
حضرت محترم زمین خورده

نفسش بند آمدِ گفته
ای جوان مادرم زمین خورده

با زمین خوردنش قیامت شد
وای من هر قدم زمین خورده

جگرش از دهن به بیرون ریخت
با تنی پر ورم زمین خورده

دست خود روی صورت افکنده
بسکه هی پشت هم زمین خورده

خاک و خون تنش یکی شده و
پشت در دم به دم زمین خورده

محمد حبیب زاده
@rozeh_gram
#امام_جواد

سیاهی رفت چشمانت، زبانم از سخن افتاد
شنیدم مقتلت شد خانه، اشک از چشم من افتاد

نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت:
برایت آب آوردم، بنوشش از دهن افتاد

چه مکّارانه «أمّ الفضل» میشد «جعده» ای دیگر
همین که زهر نوشیدی دلت یادِ حسن(ع) افتاد

تداعی شد برای من سر بازارِ شهر شام
صدایِ هلهله تا بر لبِ یک عدّه زن افتاد

تنت در سایۂ بالِ کبوتر ها و عاشورا؛
به دستان یزیدی ها عبا و پیرهن افتاد

تو کنجِ حجره جان دادی و امّا گوشۂ گودال
حسینِ(ع) تشنه لب بر خاک ها دور از وطن افتاد

تنت میسوخت روی بام زیرِ آفتاب آقا
دلم آتش گرفت و یاد شاهِ بی کفن افتاد!

مرضیه عاطفی
@rozeh_gram
#امام_جواد

گوشۀ حجره شده جایت چرا ؟
مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟
بسته شده راه صدایت چرا ؟
آب نیاورده برایت چرا ؟

شعله به جان و دل زهرا مکش
جان رضا روی زمین پا مکش

ضربه به حیثیت افلاک خورد
رنگ کبودی به رخی پاک خورد
موی به هم ریخته ات خاک خورد
داد زدی دورِ لبت چاک خورد

با جگر سوخته پرپر زدی
بر دَرِ حجره چقدر سر زدی

خون ز لب خشک تو پاشید وای
لحظۀ پرپر زدنت دید وای
چشم به چشمان تو خندید وای
تشت زنان دورِ تو رقصید وای

شعله به جان تو چنین ریخته
آب به پیش تو زمین ریخته

آب نخوردی ... بدنت پا نخورد
یک نخی از پیر و هنت پا نخورد
در ته گودال تنت پا نخورد
مثل حسین بر دهنت پا نخورد

یاد حسین دیدۀ تر داشتی
هر چه سرت آمده ، سر داشتی

چنگ به موی سرش انداختند
روی تن بی سر او تاختند
خیل زنان رنگ ز رخ باختند
پیکر غارت شده نشناختند

عمۀ سادات زمین گیر شد
بر سر بوسیدن رگ پیر شد

طول کشید از نَفَس افتادنش
حنجر پاشیده روی دامنش
عده ای اعراب دَمِ رفتنش
با کتک از کرب و بلا بُردنش

عمه از آن لحظه گرفتار شد
ناقه نشین راهی بازار شد

قاسم نعمتی
@rozeh_gram
#امام_جواد

حسی غریب دور و برم را گرفته است
آتش حوالی جگرم را گرفته است
بغضی هوای چشم ترم را گرفته است
غصه به روی شانه، سرم را گرفته است

امشب که شمعِ حجلۀ دارالعزا شدم
آتش به جانِ روضۀ ابن الرضا شدم

با رنج و غم گذشت همه زندگانی اش
خون گشت لحظه لحظه دل آسمانی اش
قاتل نشسته فاتحه خوانه جوانی اش
له کرده زیر پای حسد مهربانی اش

ای نور چشم فاطمه، عالم فدای تو
ای حضرت جواد بمیرم برای تو

بی فایده است با تو مدارا نمی کند
مظلوم تر از تو که پیدا نمی کند
اینقدر در نزن بخدا وا نمی کند
شرم و حیا ز حضرت زهرا نمی كند

دارند به حال محتظرت خنده می كنند
به آه پشت درت خنده می كنند

جان كندن تو را به تماشا گذاشته
بر آیه آیه های دلت پا گذاشته
حالا بنای خنده و هورا گذاشته
ناخن كشیدنت به زمین جا گذاشته

بر پای كوبی است و جوابت نمی دهد
خواهش نكن كه جرعه ی آبت نمی دهد

از درد دست و پا چقدر جمع می كنی
از حجره پاره های جگر جمع می كنی
خاكستری كه مانده ز پر جمع می كنی
خود را به پیش چشم پسر جمع می كنی

جان بر لبت رسیده و دیگر قرار نیست
شكر خدا كه دور و برت نیزه دار نیست

در آفتاب سایه ی مادر نداشتی
دور برت به غیر كبوتر نداشتی
زخم سنان و نیزه به پیكر نداشتی
چیزی برای غارت لشكر نداشتی

نور و حرارتی به خراش تنت نخورد
دست كسی به گوشه ی پیراهنت نخورد

نقش زمین شدی سرت اما جدا نشد
یك بار هم هجای تنت جابجا نشد
رأس مطهرت سر سر نیزه ها نشد
رزازی از قطار سُم اسب ها نشد

بعد از سه روز گریه ی هر مرد و زن شدی
در بین بوریا نه، به قرآن كفن شدی
@rozeh_gram
#امام_هادی

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط

عزا گرفته اند پای روضه ی تو سال ها
برای سر سلامتی به جد تو غزال ها


فرازهای جامعه کبیره سوگوار تو
فراز سجیة الکرم شده است بی قرارتو

گمان کنم که فاطمه کنارتو نشسته است
زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است

فدای روی زرد تو،وجود غرق درد تو
چقدر آه میکشد،کنار جسم سردتو

زمان رنج وغصه ی تو خاتمه گرفته است
چقدر روضه ی تو بوی فاطمه گرفته است

دوشنبه بود لحظه ی هجوم زهر برجگر
دوشنبه بود وکوچه ها،دوشنبه بود ومیخ در

دوشنبه قاتلت شده،دوشنبه بود خانه سوخت
مغیره که نداشت شرم،قلاف وتازیانه سوخت

مصیبتت دم مرا به سمت آه میبرد
به پشت مرکبی تورا پیاده راه میبرد

تورا چگونه دست بسته باطناب میبرند؟؟
توکوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟؟

چقدر زخم خورده ای،شبیه جُبّه ی حسین
کشانده ای مرا دوباره زیر قبه ی حسین

هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست
میان مقتلت سخن زکودک رباب نیست

هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد
هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد

کنار پیکر توگریه بودوهلهله نبود
میان مقتل تو نام شمروحرمله نبود

به صحن سینه ی تو چکمه ی سنان نمیرسد
به پای بوسی لب تو خیزران نمیرسد...

محسن حنیفی
@rozeh_gram
#امام_هادی

راهم بده راهی عرش اعظمت باشم
در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم

از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست
تاراه را پیدا کنم تا آدمت باشم

بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد
شاید که من هم بین جنس درهمت باشم

هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا
کاری بکن من جزو زوار کمت باشم

از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم
باید همیشه خاکسار مقدمت باشم

آموزگار جامعه دستم به دامانت!
اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم

ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما
یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا

در پادگانی غصه تبعید را داری
اندازه یک عمر درد بی دوا داری

سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند
قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری

قبر خودت را دیدی و آرام باریدی
آقای خوبم غربتی بی انتها داری

وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد
معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری

خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا
خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری

شکرخدا چشمی به ناموست نیوفتاده
شکرخدا اهل و عیالی درخفا داری

شکرخدا غارت نمیشد پیکرت هرگز
عمامه داری پیرهن داری عبا داری

نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده
نه با تن زخمی ته گودال جا داری

نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی
نه کار با کهنه حصیر روستا داری..

سیدپوریا هاشمی
@rozeh_gram
#امام_هادی

حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست

وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست

حتّی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد
عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست

در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست
طعم زیارت سحرت جور دیگری ست

هادی ترین چراغ هدایت کلام توست.
نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست

این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است
محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست

درندگان کنار تو آرام می شوند
بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست

ارباب های ما همگی با سخاوتند
امّا عنایت پدرت جور دیگری ست

کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن
حال گدای پُشت درت جور دیگری ست

زهری رسید و شمع وجود تو آب شد
سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست

دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون
خون لخته های دور و برت جور دیگری ست

او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را...
آه دمادم پسرت جور دیگری ست


شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد
شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد


شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد
شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد

پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است
آقا!دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد

تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا
بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد

شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود
شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد

عمامه و عبای تو سهم عدو نشد
با سُمِّ اسب پیکر تو زیر و رو نشد

بردیا محمدی
@rozeh_gram
#امام_جواد
 
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود
اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده
با گریه هات هیچ مدارا نمی شود

خسته مکن گلوی خودت را برای آب
با آب گفتن تو کسی پا نمی شود

این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ
با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود

گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود
در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود

باور کنم به در نگرفته است صورتت؟
این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود!

با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند
جز هلهله جواب مهیا نمی شود

با غربتی که هست تو غارت نمی شوی
نیزه به جای جای تنت جا نمی شود

خوبیِ پشت بام همین است ای غریب
پای کسی به سینه تو وا نمی شود

علی اکبر لطیفیان
@rozeh_gram
#امام_جواد

میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضه اش آتش به جان ما میزد

میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد

تمام حاجت او انتقام سیلی بود...
....از آن که مادرشان را به کوچه ها میزد

صدای ناله ی او: آه سوختم ،جگرم
شراره ها به دل حضرت رضا میزد

صدای هلهله و تشنگی و کاسه آب
گریز روضه او را به کربلا میزد

دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد

همین که چشم به هم میگذاشت او می دید
که روی نیزه سر شیر خواره را میزد

همان که سر شاه را جدا کرده
سه ساله را طرفی برده و جدا میزد

برای اینکه نبیند دوباره این ها را
میان حجره غریبانه دست و پا میزد

مهدی نظری
@rozeh_gram
#امام_جواد

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد
بر نفسهای بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی...
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

قاسم نعمتی
@rozeh_gram
#امام_رضا

ای باده ی طهور، از این باده سر نکش
آتش به حالِ درهم ماه صفر نکش

عالم بدون روی تو تاریک و تیره است
خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش

پنجاه بار، در وسط این گذر نیفت
پنجاه بار، بر دل عالم شرر نکش

اینقدر پیش چشم همه، یاد مادرت
در پشت درب خانه ی خود دردسر نکش

بال و پر هزار مَلک فرش راه توست
شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش

دیگر شبیه مارگزیده به خود مپیچ
دامن به خاک حجره بیا و دگر نکش

خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب
وقت وداع، دردِ فراق پسر نکش

با قطره قطره بارش چشم بهاری ات
تصویر روضه ی پسر و یک پدر نکش

هرکار هم کنی پسرت پا نمی شود
بس کن حسین، این همه آه از جگر نکش

بس کن حسین، زینبت از هوش می رود
پنجه به خاک در برِ او اینقدر نکش

محمد جواد شیرازی
@rozeh_gram
#امام_رضا

آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است

کوله بار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نماز سحرش معلوم است

موی آشفته و اوضاع به هم ریخته اش
با عبایی که کشیده به سرش معلوم است

دو قدم راه نرفته چقدر می افتد
ناتوان بودنش از زخم پرش معلوم است

به زمین خوردن او ارثیه ی مادری است
درد پیچیده به پهلوش اثرش معلوم است

وسط حجره ی در بسته به خود می پیچد
اثر زهر به روی جگرش معلوم است

خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش معلوم است

لب او سرخ شد اما به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چشمان ترش معلوم است

روی خاک است ولی زیر سم اسب نرفت
روضه ی عصر دهم در نظرش معلوم است

محمد فردوسی
@rozeh_gram
#امام_رضا

آهسته می‌آمد ولی بی‌بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی بر جگر بود

زیر سر مهمانی اجباری‌اش بود
وقتی که می‌آمد عبایش روی سر بود

از بس میان کوچه‌ها افتاد بر خاک
روی لباسش رد پای هر گذر بود

با آه می‌افتاد و بر می‌خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود

وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود

آری شبیه قصه‌ی آن کوچه تنگ
فرسنگ‌ها انگار خانه دورتر بود

بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود

سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود

باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه‌ها اهل نظر بود

وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه‌اش پر دردسر بود

وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش با چشم تر بود

موسی علیمرادی
@rozeh_gram
#امام_رضا

همه ديديد شدم شمع و شدم خاكستر
برنگشتم بسوي شهر مدينه ديگر

همه ديديد به دور از وطنم جان دادم
مردم از حسرت شهر و حرم پيغمبر

خواهرم نيز به ديدار من آخر نرسيد
تا دمي گريه كند روي سرم آن دلبر

آسمان دور سرم چرخد و چشمم تار است
بسكه خوردم به روي خاك زمين هي با سر

با لب چاك شده از اثر زهر جفا
وسط كوچه زمين خوردم و گفتم مادر

پسرم آمده تا مجلس ختمي گيرد
تا نگويند ندارد شه دين يك ياور

پسرم آمده تا روضه بخواند بسرم
روضه ء آن پدر مرده كنار اكبر

گل بريزيد به روي تن بي جانم تا
به خوشي از برتان پر بزنم من آخر

خوب شد تا وسط حجره كشاندم تن خود
زير خورشيد فروزنده نگشتم پرپر

واي از كرب و بلا و خفقان گودال
واي بر زينب و بر آن شه خونين پيكر

واي بر آن تن بي سر شده اي كه در خون
به زمين دوخته شد با نوك تير و خنجر

مجتبی صمدی شهاب
@rozeh_gram
#امام_رضا

دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد
بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد

گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر
هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد

مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل
تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد

مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها
رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد

در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد
دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد

زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف
زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد

در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛
راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد

سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود
گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود

با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا
پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود

گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛
هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود

از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب
زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب

اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت
حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب

در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش
در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب

در میان علقمه عباس از بس تیر خورد
پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب

حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما
حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب

آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که
زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب

عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛
در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب

مهدی رحیمی
@rozeh_gram
#امام_رضا

جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب

تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست

پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند

حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست

جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند

ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید

خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید

قاسم نعمت
@rozeh_gram
#امام_رضا
هر چه‌قدر که درد بی دوا داریم
دلای اسیر و مبتلا داریم
یادمون نمیره تویِ سختیا
آقایی مثلِ امام رضا داریم

پیش هر غریبه زانو نزدیم
ما به هر بی‌آبرو رو نزدیم
هر جایی گره به کارمون نشست
رو به‌جز ضامن آهو نزدیم

به‌جز این خونه که امید همه‌ست
دلِ ما به هر کسی رو زد، نشد
قربونش برم که از صحن و سراش
کسی با دستای خالی رد نشد

قربون کبوترای حَرَمش
قربون این‌همه لطف و کَرَمش
الهی تا زنده‌ایم از سرمون
کم‌نشه سایه‌ی لطفِ عَلَمش
*
چی میشه برای ما دعا کنی
مارو جزءِ عاشقات صدا کنی
چی می‌شه مثلِ ضریح با صفات
دلِ سنگ ما رو هم طلا کنی

توی تاریکی نمی‌لرزه تنم
با تو سر شدن روزای روشنم
دم آخر آقا چشم به راهتم
قول دادی سه جا بیای به دیدنم

محمود یوسفی
@rozeh_gram
#امام_رضا

چنان بخوانم غزل که دعبل
زبان به تحسین من گُشاید
پیاله در دست، مست و حیران
به سعیِ دندان، کَفَن گُشاید

به پادشاهی زند دلم رو
که شد عبایش پناهِ آهو
دمادم از چینِ پرچم او
نسیم، مُشکِ خُتَن گشاید

بهار هر لحظه سینه‌چاکش
به خود بپیچد خمارِ تاکش
گل از شعف در حریم پاکش
به ذکر "هو" پیرهَن گشاید

شهی که حتی عدوی ملعون
دهد شهادت به فضلش اکنون
عجب نباشد اگر که هارون
به مِدحَت او دهَن گشاید

ز دیده‌ی دل در آستانی
که می‌توان دید هر زمانی
کلیم را گرم هم‌زبانی
خدا کجا لب به "لن" گشاید؟

هنوز غم را ز جانِ مضطر
به چوب پَر خادمش دهد پَر
به آن ضریحی نهاده‌ام سر
که عُقده را از سخن گشاید

ندارد اینجا که رهسپاری
طلسمِ شیخِ بها عیاری
اگر سلیمان ماست، باری
که سُفره بر اهرمن گشاید

چو مور سمت سپادش* آیم
به چشم اگر نه، به یادش آیم
ز سمت باب الجوادش آیم
که "در" مرا بوالحسن گشاید

مسعود یوسف پور
@rozeh_gram
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه

گرچه روی شانه بارم را به زحمت می کشم
از رضا که دوستم دارد خجالت می کشم

ای که بوده سایه ات در این بلایا بر سرم
آخرش دیدی خودم را هم رساندم تا حرم

غرق نعمت بودم و ناشکری من شد زیاد
من پناه آورده ام آقا به تو در این بلاد

خیلی آقایی در آغوشت به دعوت آمدم
بازهم من را پذیرفتی زیارت آمدم

آمدم مهمانیت با سر به زیری یا رضا
دستهایم را سر پیری بگیری یا رضا

بازهم نیمه نگاهی کن تو ای سلطان به ما
روزهای خوبمان را باز برگردان به ما

کاش می شد رزق محتاجان درگاهت زیاد
ازدحام جمعیت می آمد از باب الجواد

بارها حاجت گرفتم بین این صحن و سرا
میل ایوان نجف دارم در این ایوان طلا

یا علی موسی الرضا جان علی ما را بخر
ما گرفتاریم یک شب کربلا ما را ببر

صاحب احیا حسین و روح اَو اَدنا حسین
از ته گودال خونین می رود بالا حسین

موی او پیچیده دست قاتل از بالای سر
سنگ خورده بارها از این و آن صد جای سر

رضا دین پرور
@rozeh_gram
Forwarded from اللهم عجل الولیک الفرج
با عرض معذرت
رفقای هیئتی فقط عضو شوند 💯❤️‍🔥
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAEDwRvlJ6M3kgF5KcA
👌🏻👌🏻👌🏻🚨
2024/05/17 06:00:59
Back to Top
HTML Embed Code: