همه ی خاطره های با هممونو میبوسم و یه گوشه از قلبم نگهشون میدارم.. اونا از عزیزترین دارایی های منن.
سبز آبیِ کبود!
اسم سال ۱۴۰۲ رو میذارم سال بزرگ شدن ها، بالغ شدن ها، بی تفاوت شدن ها، رها کردن ها، حذف کردن ها، سال خاطرات قشنگ.
دیدی حتی اسم واسه ۱۴۰۳ نذاشتم. این خودش گویای همه چیزه.
توی اسنپ نشستم باد خنک داره میخوره به صورتم. موزیکام یکی یکی پلی میشن. یکی یکی ماشینایی که رد میشن نگاه میکنم. همه چی رو از ذهنم گذروندم. به اینکه چقدر دلم تنگ شده و قراره بیشتر تنگ شه، به اینکه خوبه تو هم عروسی دعوتی و توی شلوغی خیلی حواست نیست که دلتنگ شی، به نگرانی فاطمه برای قیمت گوشی، به مشکلاتی که زندگی متاهلی میتونه داشته باشه، به اینکه طرحمو کجا باید برم، به اینکه چرا دیشب گریه میکردی، به حال مامان اون بنده خدا بعد فوت مامانش، به اینکه راننده اسنپ به چی داره فکر میکنه که اینقدر صداش زدم نفهمید…
رسیدم به این فکر که چقدر من برخلاف به ظاهر شلوغ بودن دورم، تنهام. من خیلی روی تو یکی حساب میکنم ولی فکر به اینکه تو اون کلمه ی زشت رو بهم نسبت دادی با اینکه میدونی چقدر اذیتم میکنه، ناامیدم میکنه. شایدم چون میدونی اذیت میشم این حرفو میزنی.
کاش همه این مدت طوری رفتار میکردم که با خودت فکر نکنی من از روی حسادت دارم هر حرفی رو بهت میزنم. حتی شاید اگه منو هیچوقت نمیشناختی بهتر از این بود که منو اشتباهی شناختی عزیزم.
ممکنه کسی منو دوست نداشته باشه برای بودن توی رابطه، ولی اینو بدون که من همیشه بهترینارو برای تو میخوام.
رسیدم به این فکر که چقدر من برخلاف به ظاهر شلوغ بودن دورم، تنهام. من خیلی روی تو یکی حساب میکنم ولی فکر به اینکه تو اون کلمه ی زشت رو بهم نسبت دادی با اینکه میدونی چقدر اذیتم میکنه، ناامیدم میکنه. شایدم چون میدونی اذیت میشم این حرفو میزنی.
کاش همه این مدت طوری رفتار میکردم که با خودت فکر نکنی من از روی حسادت دارم هر حرفی رو بهت میزنم. حتی شاید اگه منو هیچوقت نمیشناختی بهتر از این بود که منو اشتباهی شناختی عزیزم.
ممکنه کسی منو دوست نداشته باشه برای بودن توی رابطه، ولی اینو بدون که من همیشه بهترینارو برای تو میخوام.
ولی اگه برگشتی بهش، همیشه و هر لحظه یادت باشه که چیکار کرد با تو و ما.
امیدوارم قلبت مهربونیاشو هنوزم بتونه قبول کنه با کاری که با دوستات کرده! :) 💚
امیدوارم قلبت مهربونیاشو هنوزم بتونه قبول کنه با کاری که با دوستات کرده! :) 💚
Forwarded from برسد به دست ماریانا،
ماریانا، گفتی مواظب باشم؟ من بلد نیستم. از آدمها میترسم. ترسیده بودم که تو را، که از تو، که حالا این جای بیراههی شیری ایستادهام، که تا این سر کهکشان یک نفس دویدهام؛ دست روی زانوان، نفس نفس، خمیدهام. چشمهای تو را، چشمهای تو را؛ برای من نبود. همان شد، که همان روز، دستهای تو را نگرفته دویدم، چشمهای بازم را زیر آبهای شور جهان گرفتهام؛ من؟ من گریه کردهام؟ من آرامم، آرام. مرا روی کرههای جغرافیای قفسهی مدرسهها ندیدهای؟ یک تکه آبیِ شورِ شور در کجا کجایِ کیلومترهای دورِ دور.
ماریانا، دویدم، دویدم، لبالبِ هرّهی چاهی ایستادم؛ صدایت، صدایت، میگفت آی کبوتر چاهی. و دیگر بیشتر بیشتر ندانستم خودم را، با تمامِ آههای جهان، با تمام آههای بیصدای جهان؛ نزدیک نایستادم. عقب عقب رفتم، نشستم. من کبوتر نبودم. نمیتوانستم از ته این چاه بال بگیرم.
ماریانا، بیا به کسی نگوییم. من دوستی ندارم. بادها نمیتوانند اصلا دوستهای خوبی باشند، حتی اگر بخواهند، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی. من هنوز کوچکم و دوست داشتن، بزرگ مادهی جهان مگر نبود؟
ماریانا، گفتی مواظب باشم؟ من بلد نیستم. از آدمها میترسم. ترسیده بودم که تو را، که از تو، که حالا این جای بیراههی شیری ایستادهام، که تا این سر کهکشان یک نفس دویدهام؛ دست روی زانوان، نفس نفس، خمیدهام. چشمهای تو را، چشمهای تو را؛ برای من نبود. همان شد، که همان روز، دستهای تو را نگرفته دویدم، چشمهای بازم را زیر آبهای شور جهان گرفتهام؛ من؟ من گریه کردهام؟ من آرامم، آرام. مرا روی کرههای جغرافیای قفسهی مدرسهها ندیدهای؟ یک تکه آبیِ شورِ شور در کجا کجایِ کیلومترهای دورِ دور.
ماریانا، دویدم، دویدم، لبالبِ هرّهی چاهی ایستادم؛ صدایت، صدایت، میگفت آی کبوتر چاهی. و دیگر بیشتر بیشتر ندانستم خودم را، با تمامِ آههای جهان، با تمام آههای بیصدای جهان؛ نزدیک نایستادم. عقب عقب رفتم، نشستم. من کبوتر نبودم. نمیتوانستم از ته این چاه بال بگیرم.
ماریانا، بیا به کسی نگوییم. من دوستی ندارم. بادها نمیتوانند اصلا دوستهای خوبی باشند، حتی اگر بخواهند، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی، حتی اگر مرا با نام کوچکم صدا بزنی. من هنوز کوچکم و دوست داشتن، بزرگ مادهی جهان مگر نبود؟