💜
دلتنگی آدم را به خیابان میکشد...
دلتنگم!
و مردم نمیفهمند
قدم زدن -گاهی-
از گریه کردن غم انگیز تر است!
مثل تو...
که فکر میکردی سیگار کشیدن کار مردانه ای است!
*
دل تنگم!
_باید تورا به یاد بیاورم
به من فکر کن!
به نیمه شبی که تورا ندارم!
از آدم ها بیشتر از تنهایی میترسم،
و فکر میکنم مرگ، با من چه نسبتی دارد؟!
*
_باید تورا به یاد بیاورم
زمستان های بی برف بی رحم ترند...
مثل زنان بی عشق...
مثل من...
که نامت را هم فراموش کرده ام
اما هنوز دوستت دارم...
*
به من فکر کن...
به نیمه شبی زمستانی
که سیگارت را رها کنی
تا مرا در آغوش بگیری...
لب هایت را بگذاری روی موهایم...
-من اسمت را به یاد نیاورم-
و تو فراموش کنی
گریه کار مردانه ای نیست...
*
قرار است فردا صبح
رفتگر ها جسدم را پیدا کنند...
زنی که از نداشتنت یخ زده
و گنجشک ها برایش گریه میکنند
به من فکر کن...
به جنازه ی زخمی زنی
که موهایش بوی سیگار میدهد
و با ناخن
اسمت را روی تنش تراشیده است....
#اهورا_فروزان
با شعر نو کم تر ارتباط برقرار می کنم اما این کار رو واقعا دوست می دارم
خصوصا اونجا که میگه
قدم زدن گاهی
از گریه کردن غم انگیز تر است!
دلتنگی آدم را به خیابان میکشد...
دلتنگم!
و مردم نمیفهمند
قدم زدن -گاهی-
از گریه کردن غم انگیز تر است!
مثل تو...
که فکر میکردی سیگار کشیدن کار مردانه ای است!
*
دل تنگم!
_باید تورا به یاد بیاورم
به من فکر کن!
به نیمه شبی که تورا ندارم!
از آدم ها بیشتر از تنهایی میترسم،
و فکر میکنم مرگ، با من چه نسبتی دارد؟!
*
_باید تورا به یاد بیاورم
زمستان های بی برف بی رحم ترند...
مثل زنان بی عشق...
مثل من...
که نامت را هم فراموش کرده ام
اما هنوز دوستت دارم...
*
به من فکر کن...
به نیمه شبی زمستانی
که سیگارت را رها کنی
تا مرا در آغوش بگیری...
لب هایت را بگذاری روی موهایم...
-من اسمت را به یاد نیاورم-
و تو فراموش کنی
گریه کار مردانه ای نیست...
*
قرار است فردا صبح
رفتگر ها جسدم را پیدا کنند...
زنی که از نداشتنت یخ زده
و گنجشک ها برایش گریه میکنند
به من فکر کن...
به جنازه ی زخمی زنی
که موهایش بوی سیگار میدهد
و با ناخن
اسمت را روی تنش تراشیده است....
#اهورا_فروزان
با شعر نو کم تر ارتباط برقرار می کنم اما این کار رو واقعا دوست می دارم
خصوصا اونجا که میگه
قدم زدن گاهی
از گریه کردن غم انگیز تر است!
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
🌱 http://www.tg-me.com/saeidisher
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
🌱 http://www.tg-me.com/saeidisher
Telegram
مرتضی سعیدی نائینی
اینجا دفترچه یادداشت من است!
جایی برای لحظاتی دور از چشم جهان، شعر شدن...
اشعارخوبی که می خوانم را اینجا درمیان می گزارم
کلیپهای صوتی و تصویری در کانال هوشیاری:
@saeidi1
جایی برای لحظاتی دور از چشم جهان، شعر شدن...
اشعارخوبی که می خوانم را اینجا درمیان می گزارم
کلیپهای صوتی و تصویری در کانال هوشیاری:
@saeidi1
...
مرا مست کردی، شرابی مگر ؟
گرفتی مرا ، شعر نابی مگر ؟
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نو رس من ، گلابی مگر ؟
به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا می فریبی ، سرابی مگر ؟
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو، آبی مگر ؟
ز برق نگاهت چنان برف کوه
دلم آب شد ، آفتابی مگر ؟
به جان من خسته آرامشی
دل آسوده ام با تو، خوابی مگر ؟
#استاد_منزوی
مرا مست کردی، شرابی مگر ؟
گرفتی مرا ، شعر نابی مگر ؟
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نو رس من ، گلابی مگر ؟
به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا می فریبی ، سرابی مگر ؟
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو، آبی مگر ؟
ز برق نگاهت چنان برف کوه
دلم آب شد ، آفتابی مگر ؟
به جان من خسته آرامشی
دل آسوده ام با تو، خوابی مگر ؟
#استاد_منزوی
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
#سعدی
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
#سعدی
یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم
تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم
#کاظم_بهمنی
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم
تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم
#کاظم_بهمنی
تقدیم به آقا #جوادالائمه
چون خانه ی تو باب مراد است جواد
بر درگه تو گدا زیاد است جواد
ما را طمع لطف به اینجا آورد
دادند به ما وعده جواد است جواد
#مرتضی_سعیدی
چون خانه ی تو باب مراد است جواد
بر درگه تو گدا زیاد است جواد
ما را طمع لطف به اینجا آورد
دادند به ما وعده جواد است جواد
#مرتضی_سعیدی
از حیا چشمان خود را بسته بودیم و دریغ
صبر کردیم و گمان کردند ، بی عاریم ما
ابر ِ ناخن خشک حتی قطره ای نَمپس نداد
شوربختانه نهالی در نمکزاریم ما..
#غلامرضا_رنجبری
صبر کردیم و گمان کردند ، بی عاریم ما
ابر ِ ناخن خشک حتی قطره ای نَمپس نداد
شوربختانه نهالی در نمکزاریم ما..
#غلامرضا_رنجبری
برای #شهدای_شیراز
آن ها که مظلوم کشته شدند!
چکیده روی ورق های دفترم خونت
چه آتشی است به پا کرده در سرم خونت
اگر که شعله ور از خشم می کشم فریاد
به جوش آمده در من، برادرم خونت
نمی شود بنشینم کنار وقتی که
نشسته است همیشه برابرم خونت
چه رغبتی است در این آسمان به پر زدنم
که ریخت روی زمینش کبوترم خونت
▫️بگو اگر که جهان خانه ی مکافات است
که عن قریب بریزد ز خنجرم خونش!
مرتضی سعیدی
@saeidi1
آن ها که مظلوم کشته شدند!
چکیده روی ورق های دفترم خونت
چه آتشی است به پا کرده در سرم خونت
اگر که شعله ور از خشم می کشم فریاد
به جوش آمده در من، برادرم خونت
نمی شود بنشینم کنار وقتی که
نشسته است همیشه برابرم خونت
چه رغبتی است در این آسمان به پر زدنم
که ریخت روی زمینش کبوترم خونت
▫️بگو اگر که جهان خانه ی مکافات است
که عن قریب بریزد ز خنجرم خونش!
مرتضی سعیدی
@saeidi1
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
