نقش احتمالی روسیه در جنگ غزّه چیست؟
چکیده:
هنوز دادههای محرمانه درباره انگیزههای حماس برای آغاز جنگ در این مقطع زمانی در دسترس نیست اما رسیدن به یک حدس اطلاعاتی مبتنی بر دادههای آشکار غیرممکن نیست. زمان بندی حماس برای این حمله با توجه به اختلافات روسیه و اسرائیل و نیز تحولات اوکراین جالب توجه است.
این دیگر یک راز نیست که آغاز درگیری بزرگ در غزه به صورت آشکار برای مسکو مفید واقع شده است. اطلاعاتی در دست است که نشان میدهد احتمالا روسیه چند ساعت پیش از آغاز حمله حماس «با ارسال بدافزار از سوریه، سامانه گنبد آهنین را دچار اختلال» کرده است. اگر این داده صرفا یک «شایعه» نباشد نشانگر انگیزه روسیه است.
موضوع دیگر، مواضع شخص پوتین در حمایت از فلسطین است که در آن به صورت آشکار به اشغال بخشهایی از سرزمین مسلمانان، لزوم تشکیل کشور فلسطین در 1948، شهرک سازی و نیز مداخله منفی امریکا در حل و فصل موضوع اشاره و خواستار جلوگیری از هدف قرار گرفتن غیرنظامیان شده بود. اینکه روسیه و رهبران آن به تازگی به نکات تاریخی درباره فلسطین پی برده اند و این آگاهی ژرف تاریخی پس از جنگ اوکراین بیشتر نیز شده است قابل ملاحظه است.
هفته پیش روسیه نیز در شورای امنیت سازمان ملل به قطعنامه آتشبس در غزه رای ممتنع داد که نشانگر تمایل مسکو برای ادامه جنگ و باز ماندن جبهه های نبرد موازی با اوکراین است. احتمال ارزیابی نقش روسیه در حمله حماس به غزه در دو شکل ممکن است؛ نخست نقش مستقیم روسیه در این حمله برای جلوگیری از ورود اسرائیل به جبهه جنگ اوکراین و گشودن یک جبهه جدید در فلسطین علیه غرب و دوم انتفاع روسیه از این حمله با همان انگیزه های قبلی بدون آگاهی قبلی از آغاز نبرد.
جنگ غزه موجب شده تا بودجهها و تسلیحات غربی که ممکن بود برای کمک به اوکراین مورد استفاده بگیرد به سمت اسرائیل سرازیر شود. اسرائیل در هفته اول درگیری نزدیک صدهزار تن مهمات بر سر غزه ریخت که این رقم در روزهای آتی افزایش یافت. جنگی در این وسعت زرادخانه تسلیحاتی ارتش اسرائیل و بخش پشتیبانی را به شدت به چالش کشیده در صورت گسترش دامنه جنگ و ورود حزب الله لبنان یا سوریه به این نبرد، اسرائیل در خطر جدی قرار خواهد گرفت.
از همین رو از اینک لابیهای فروش اسلحه در امریکا به نفع اسرائیل به کار افتاده اند. بیشتر این تجهیزات و بودجه ها قرار بود در اصل برای کمک به اوکراین به اوکراین فرستاده شود. دیروز گزارش شد که پنتاگون قصد دارد دهها هزار گلوله 155 میلی متری توپ را که قرار بود به اوکراین ارسال شود به اسرائیل خواهد فرستاد و البته این تنها بخشی از کمک های مالی و نظامی غرب در دو هفته اخیر است.
برای خواندن متن کامل یا ادامه یادداشت کلیک کنید.
چکیده:
هنوز دادههای محرمانه درباره انگیزههای حماس برای آغاز جنگ در این مقطع زمانی در دسترس نیست اما رسیدن به یک حدس اطلاعاتی مبتنی بر دادههای آشکار غیرممکن نیست. زمان بندی حماس برای این حمله با توجه به اختلافات روسیه و اسرائیل و نیز تحولات اوکراین جالب توجه است.
این دیگر یک راز نیست که آغاز درگیری بزرگ در غزه به صورت آشکار برای مسکو مفید واقع شده است. اطلاعاتی در دست است که نشان میدهد احتمالا روسیه چند ساعت پیش از آغاز حمله حماس «با ارسال بدافزار از سوریه، سامانه گنبد آهنین را دچار اختلال» کرده است. اگر این داده صرفا یک «شایعه» نباشد نشانگر انگیزه روسیه است.
موضوع دیگر، مواضع شخص پوتین در حمایت از فلسطین است که در آن به صورت آشکار به اشغال بخشهایی از سرزمین مسلمانان، لزوم تشکیل کشور فلسطین در 1948، شهرک سازی و نیز مداخله منفی امریکا در حل و فصل موضوع اشاره و خواستار جلوگیری از هدف قرار گرفتن غیرنظامیان شده بود. اینکه روسیه و رهبران آن به تازگی به نکات تاریخی درباره فلسطین پی برده اند و این آگاهی ژرف تاریخی پس از جنگ اوکراین بیشتر نیز شده است قابل ملاحظه است.
هفته پیش روسیه نیز در شورای امنیت سازمان ملل به قطعنامه آتشبس در غزه رای ممتنع داد که نشانگر تمایل مسکو برای ادامه جنگ و باز ماندن جبهه های نبرد موازی با اوکراین است. احتمال ارزیابی نقش روسیه در حمله حماس به غزه در دو شکل ممکن است؛ نخست نقش مستقیم روسیه در این حمله برای جلوگیری از ورود اسرائیل به جبهه جنگ اوکراین و گشودن یک جبهه جدید در فلسطین علیه غرب و دوم انتفاع روسیه از این حمله با همان انگیزه های قبلی بدون آگاهی قبلی از آغاز نبرد.
جنگ غزه موجب شده تا بودجهها و تسلیحات غربی که ممکن بود برای کمک به اوکراین مورد استفاده بگیرد به سمت اسرائیل سرازیر شود. اسرائیل در هفته اول درگیری نزدیک صدهزار تن مهمات بر سر غزه ریخت که این رقم در روزهای آتی افزایش یافت. جنگی در این وسعت زرادخانه تسلیحاتی ارتش اسرائیل و بخش پشتیبانی را به شدت به چالش کشیده در صورت گسترش دامنه جنگ و ورود حزب الله لبنان یا سوریه به این نبرد، اسرائیل در خطر جدی قرار خواهد گرفت.
از همین رو از اینک لابیهای فروش اسلحه در امریکا به نفع اسرائیل به کار افتاده اند. بیشتر این تجهیزات و بودجه ها قرار بود در اصل برای کمک به اوکراین به اوکراین فرستاده شود. دیروز گزارش شد که پنتاگون قصد دارد دهها هزار گلوله 155 میلی متری توپ را که قرار بود به اوکراین ارسال شود به اسرائیل خواهد فرستاد و البته این تنها بخشی از کمک های مالی و نظامی غرب در دو هفته اخیر است.
برای خواندن متن کامل یا ادامه یادداشت کلیک کنید.
Telegraph
نقش احتمالی روسیه در جنگ غزّه چیست؟
تحولات دو سال اخیر یکبار دیگر نشان داد که در روابط بین دولتها اصل بر جنگ و پیمان شکنی است. بروز جنگ های بی رحمانه از اوکراین تا قفقاز جنوبی و سپس غزّه نمود بارزی از پوچ بودن آرمانگرایی های شاعرانه درباره صلح و نقش سازمان های بین المللی در ثبات آن است. بنابراین…
چه نیرویی، اعتبارنامه پیشه وری در مجلس چهاردهم را رد کرد؟
از متن:
پیشه وری نه تنها پیش از 1324 به دنبال تجزیه طلبی یا حتی خودمختاری نبود، بلکه برعکس در مقالاتی که در سالهای آخر دوران قاجار و پیش از برآمدن رضاشاه نوشت، به عنوان یک نیروی سیاسی که به دنبال «مرکزیت» باشد، مطالب و تحلیلهای بسیاری نوشته است. پیشه وری سه سال قبل از این که احمد کسروی در رساله خود به نام «آذری زبان باستان»، اثبات کند که زبان این منطقه بر اثر تحولات تاریخی دگرگون شده است، اصولا کسانیکه آذربایجانیها را تُرک خطاب میکنند را «بی فکر » نامیده است و در جای دیگر قید کرده است که ایرانیت فوق همه احساسات است و یک آذربایجانی، بیشتر از یک شیرازی خود را «ایران پرست» می داند.
بررسی نوشته ها و عقاید پیشه وری در روزنامه آذربایجان جزو لاینفک ایران (1296 خورشیدی) حقیقت (1300-1301) و روزنامه آژیر (1322-1324) نشانگر همسانی و استمرار عقاید او در زمینه وحدت ملّی است.
با توجه به جمیع شرایط در این خصوص میتوان «فرضیه» علمی مطرح کرد و منتظر اثبات آن به صورت یک نظریه از سوی پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر ماند.
👇👇👇
برای دیدن ادامه یادداشت کلیک کنید
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
از متن:
پیشه وری نه تنها پیش از 1324 به دنبال تجزیه طلبی یا حتی خودمختاری نبود، بلکه برعکس در مقالاتی که در سالهای آخر دوران قاجار و پیش از برآمدن رضاشاه نوشت، به عنوان یک نیروی سیاسی که به دنبال «مرکزیت» باشد، مطالب و تحلیلهای بسیاری نوشته است. پیشه وری سه سال قبل از این که احمد کسروی در رساله خود به نام «آذری زبان باستان»، اثبات کند که زبان این منطقه بر اثر تحولات تاریخی دگرگون شده است، اصولا کسانیکه آذربایجانیها را تُرک خطاب میکنند را «بی فکر » نامیده است و در جای دیگر قید کرده است که ایرانیت فوق همه احساسات است و یک آذربایجانی، بیشتر از یک شیرازی خود را «ایران پرست» می داند.
بررسی نوشته ها و عقاید پیشه وری در روزنامه آذربایجان جزو لاینفک ایران (1296 خورشیدی) حقیقت (1300-1301) و روزنامه آژیر (1322-1324) نشانگر همسانی و استمرار عقاید او در زمینه وحدت ملّی است.
با توجه به جمیع شرایط در این خصوص میتوان «فرضیه» علمی مطرح کرد و منتظر اثبات آن به صورت یک نظریه از سوی پژوهشگران حوزه تاریخ معاصر ماند.
👇👇👇
برای دیدن ادامه یادداشت کلیک کنید
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
Telegraph
چه نیرویی، اعتبارنامه پیشه وری در مجلس چهاردهم را رد کرد؟
پیشه وری نه تنها پیش از 1324 به دنبال تجزیه طلبی یا حتی خودمختاری نبود، بلکه برعکس در مقالاتی که در سالهای آخر دوران قاجار و پیش از برآمدن رضاشاه نوشت، به عنوان یک نیروی سیاسی که به دنبال «مرکزیت» باشد، مطالب و تحلیلهای بسیاری نوشته است. پیشه وری سه سال قبل…
منطق تحلیل سیاسی پیرامون فرقه دموکرات پس از هفت دهه
هفت دهه پس از ظهور و سقوط فرقه دموکرات، حوادث آذربایجان را چگونه می توان توضیح داد؟
شاید بتوان از زاویه روشنفکرانه با حالت بی مسئولیتی به آن نگریست یا مانند یرواند آبرامیان در مقام تاریخ نویس توده، سوگیرانه به آن پرداخت و حتی اطلاعات غلطی به خواننده داد. شاید بتوان با نگاه سرسری آن را یک واقعه در گذشته دید.
اما اگر از نگاه یک «دولت» یا کارگزار «امر عام» و مطلق این مسئله را توضیح دهیم، بیش از یک زاویه دید پیشرو نداریم.
تحلیل کلی درباره حوادث آذربایجان در فاصله ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ از دیدگاه دولت و دولتمرد، تابع یک منطق کلی است و آن چیزی نیست جز «منطق جنگ» و همکاری فرقه با قوای نظامی دشمن، حین اشغال کشور.
دولت نه روشنفکر است، نه شاعر، نه عارف، بلکه نماینده مصلحت عمومی است و نمیتواند جز از زاویه مصحلت ملی به چنین چشم اندازهایی حین بزرگترین تضاد ژئواستراتژیک تاریخ بشر ظاهر شده بود، بنگرد.
ایران از شهریور ۱۳۲٠ تا فروردین ۱۳۲۴ تحت اشغال متفقین بود، فرقه دموکرات نیز با ارتش خارجی در حین اشغال کشور همکاری کرد و حتی اعضایش یونیفورم ارتش سرخ را بر تن داشتند. بحران خلیل ملکی در حزب توده، بر سر مخالفت او با نصب تصویر استالین (رئیس دولت اشغالگر) در مراکز فرقه بود که نشان میدهد این دو گروه صرفا پراکسی شوروی بودند نه بیشتر.
اکنون باید پرسید که پس از جنگ دوم جهانی، با نیروهای بومی که با ارتش اشغالگر همکاری کرده بودند، از فرانسه تا هلند چه برخوردی صورت گرفت و اصولا حکم یا جنس داوری درباره چنین نیروی سیاسی باید تابع چه منطقی باشد به جز منطق جنگ؟
مجازات اعضای حکومت ویشی در فرانسه تحت اشغال نازی و سپس مشابه همان نیروها در هلند به جرم همکاری با نازیها، دیگر نمونه ای روشن حرکت هایی از این دست است.
ولی مجلس و دولت ایران با تصویب دو قانون عفو عمومی، رفتار مرحمت آمیزی با گروههایی داشتند که علی الاصول و طبق هر قانونی، چه قانون کیفری عادی و چه قانون زمان جنگ، خائن به شمار می رفتند. همین امروز در امریکا مجازات جرم خیانت به کشور تا مرز اعدام دامنه دارد و این جرم در قانون امریکا، تعریف بسیار موسعی دارد که شامل همکاری یا سکوت در مقابل توطئه خیانت آمیز نیز میشود.
نوع رفتار مهربانانه دولت ایران با فرقه، شاید امروز مقدار زیادی قابل انتقاد باشد و بسیاری بر این باور باشند که «آنها مستحق این تخفیف نبودند.» از یاد نبریم که نیمی از اعضای کابینه پیشه وری در ایران ماندند و به راحتی زیستند. حتی سلام الله جاوید و میرزا علی شبستری به زندگی عادی ادامه دادند و به مرگ طبیعی مردند. اما بسیاری از کسانیکه گریختند مانند خود پیشه وری یا به قتل رسیدند یا مانند بی ریا به سیبری تبعید شدند.
در داخل، مردم آذربایجان در فاصله فرار پیشه وری و رسیدن ارتش، صدها تن از فرقوی ها را اعدام صحرایی کردند، با ورود ارتش مجازات های صحرایی مردم متوقف شد و دادگاه نظامی برای محاکمات آغاز شد. دادگاه و اجرای حکم فریدون ابراهیمی که به جلاد فرقه شهرت داشت یکسال طول کشید.
اگرچه در ساحت نظر، «منطق جنگ» چشم انداز وقایع چند ماهه آذربایجان را مشخص کرد اما متاسفانه یا خوشبختانه دولت ایران در ۱۳۲۵ عملا با این منطق به موضوع نزدیک نشد. از طرف دیگر این رویکرد نسل های بعدی را وارث برخی از مشکلات ناشی از بقایای فرقه کرده و بسیاری را به زحمت انداخت.
بقایای فرقه نیز پس از فروپاشی شوروی، فورا صاحب عوض کردند و از نوکری اردوگاه سوسیالیسم به خدمت اربابان کاپیتالیست درآمده، علیه کشور شوریدند و رفتار پدرانه دولت ایران را نه تنها فراموش کردند، بلکه منکر آن نیز شدند و اکنون با وقاحت مدعی قتل عام ۲۵٠٠٠ تن هستند که نه نامی از آنها است نه قبرستانی.
قضاوت قطعی در خصوص رفتار دولت دشوار است و تاریخ داور نهایی است اما مسلم این است اگر همان حوادث یکبار دیگر تکرار شود، با توجه به تجربه ناسپاسی فرقوی ها، احتمالا این بار رفتاری سنجیده تر و آینده نگرانه تری با نیرویی که حین اشغال مملکت با ارتش خارجی متحد میشود، صورت خواهد گرفت.
تاریخ نشان داد که رفتار مردم آذربایجان با فرقوی ها دقیقتر و ناشی از شناخت بومی از ذات آنان بود.
درس تاریخ برای ما پیروی بی قید و شرط از الزامات منطق جنگ، در شرایطی جنگی است، زیرا سیاست اصولا حوزه اضطرار و داوری در باب وضع استثنایی است. دولت نهادی است که در باب وضع اضطراری تصمیم میگیرد وگرنه پیوسته در شرایط عادی، منطق مدنی یا غیرنظامی حکمفرماست.
بدیهی است که سرشت این منطق با احساسات شاعرانه متفاوت باشد زیرا سیاست حوزه «مصلحت عمومی» است نه اخلاق خصوصی یا عرفان پس دولت/حاکم کسیست که قدرت تصمیمات دشوار را نیز دارد.
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
هفت دهه پس از ظهور و سقوط فرقه دموکرات، حوادث آذربایجان را چگونه می توان توضیح داد؟
شاید بتوان از زاویه روشنفکرانه با حالت بی مسئولیتی به آن نگریست یا مانند یرواند آبرامیان در مقام تاریخ نویس توده، سوگیرانه به آن پرداخت و حتی اطلاعات غلطی به خواننده داد. شاید بتوان با نگاه سرسری آن را یک واقعه در گذشته دید.
اما اگر از نگاه یک «دولت» یا کارگزار «امر عام» و مطلق این مسئله را توضیح دهیم، بیش از یک زاویه دید پیشرو نداریم.
تحلیل کلی درباره حوادث آذربایجان در فاصله ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ از دیدگاه دولت و دولتمرد، تابع یک منطق کلی است و آن چیزی نیست جز «منطق جنگ» و همکاری فرقه با قوای نظامی دشمن، حین اشغال کشور.
دولت نه روشنفکر است، نه شاعر، نه عارف، بلکه نماینده مصلحت عمومی است و نمیتواند جز از زاویه مصحلت ملی به چنین چشم اندازهایی حین بزرگترین تضاد ژئواستراتژیک تاریخ بشر ظاهر شده بود، بنگرد.
ایران از شهریور ۱۳۲٠ تا فروردین ۱۳۲۴ تحت اشغال متفقین بود، فرقه دموکرات نیز با ارتش خارجی در حین اشغال کشور همکاری کرد و حتی اعضایش یونیفورم ارتش سرخ را بر تن داشتند. بحران خلیل ملکی در حزب توده، بر سر مخالفت او با نصب تصویر استالین (رئیس دولت اشغالگر) در مراکز فرقه بود که نشان میدهد این دو گروه صرفا پراکسی شوروی بودند نه بیشتر.
اکنون باید پرسید که پس از جنگ دوم جهانی، با نیروهای بومی که با ارتش اشغالگر همکاری کرده بودند، از فرانسه تا هلند چه برخوردی صورت گرفت و اصولا حکم یا جنس داوری درباره چنین نیروی سیاسی باید تابع چه منطقی باشد به جز منطق جنگ؟
مجازات اعضای حکومت ویشی در فرانسه تحت اشغال نازی و سپس مشابه همان نیروها در هلند به جرم همکاری با نازیها، دیگر نمونه ای روشن حرکت هایی از این دست است.
ولی مجلس و دولت ایران با تصویب دو قانون عفو عمومی، رفتار مرحمت آمیزی با گروههایی داشتند که علی الاصول و طبق هر قانونی، چه قانون کیفری عادی و چه قانون زمان جنگ، خائن به شمار می رفتند. همین امروز در امریکا مجازات جرم خیانت به کشور تا مرز اعدام دامنه دارد و این جرم در قانون امریکا، تعریف بسیار موسعی دارد که شامل همکاری یا سکوت در مقابل توطئه خیانت آمیز نیز میشود.
نوع رفتار مهربانانه دولت ایران با فرقه، شاید امروز مقدار زیادی قابل انتقاد باشد و بسیاری بر این باور باشند که «آنها مستحق این تخفیف نبودند.» از یاد نبریم که نیمی از اعضای کابینه پیشه وری در ایران ماندند و به راحتی زیستند. حتی سلام الله جاوید و میرزا علی شبستری به زندگی عادی ادامه دادند و به مرگ طبیعی مردند. اما بسیاری از کسانیکه گریختند مانند خود پیشه وری یا به قتل رسیدند یا مانند بی ریا به سیبری تبعید شدند.
در داخل، مردم آذربایجان در فاصله فرار پیشه وری و رسیدن ارتش، صدها تن از فرقوی ها را اعدام صحرایی کردند، با ورود ارتش مجازات های صحرایی مردم متوقف شد و دادگاه نظامی برای محاکمات آغاز شد. دادگاه و اجرای حکم فریدون ابراهیمی که به جلاد فرقه شهرت داشت یکسال طول کشید.
اگرچه در ساحت نظر، «منطق جنگ» چشم انداز وقایع چند ماهه آذربایجان را مشخص کرد اما متاسفانه یا خوشبختانه دولت ایران در ۱۳۲۵ عملا با این منطق به موضوع نزدیک نشد. از طرف دیگر این رویکرد نسل های بعدی را وارث برخی از مشکلات ناشی از بقایای فرقه کرده و بسیاری را به زحمت انداخت.
بقایای فرقه نیز پس از فروپاشی شوروی، فورا صاحب عوض کردند و از نوکری اردوگاه سوسیالیسم به خدمت اربابان کاپیتالیست درآمده، علیه کشور شوریدند و رفتار پدرانه دولت ایران را نه تنها فراموش کردند، بلکه منکر آن نیز شدند و اکنون با وقاحت مدعی قتل عام ۲۵٠٠٠ تن هستند که نه نامی از آنها است نه قبرستانی.
قضاوت قطعی در خصوص رفتار دولت دشوار است و تاریخ داور نهایی است اما مسلم این است اگر همان حوادث یکبار دیگر تکرار شود، با توجه به تجربه ناسپاسی فرقوی ها، احتمالا این بار رفتاری سنجیده تر و آینده نگرانه تری با نیرویی که حین اشغال مملکت با ارتش خارجی متحد میشود، صورت خواهد گرفت.
تاریخ نشان داد که رفتار مردم آذربایجان با فرقوی ها دقیقتر و ناشی از شناخت بومی از ذات آنان بود.
درس تاریخ برای ما پیروی بی قید و شرط از الزامات منطق جنگ، در شرایطی جنگی است، زیرا سیاست اصولا حوزه اضطرار و داوری در باب وضع استثنایی است. دولت نهادی است که در باب وضع اضطراری تصمیم میگیرد وگرنه پیوسته در شرایط عادی، منطق مدنی یا غیرنظامی حکمفرماست.
بدیهی است که سرشت این منطق با احساسات شاعرانه متفاوت باشد زیرا سیاست حوزه «مصلحت عمومی» است نه اخلاق خصوصی یا عرفان پس دولت/حاکم کسیست که قدرت تصمیمات دشوار را نیز دارد.
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
توییت:
"سیاست خارجی که صنعتِ خودرو نیست. با گفتن اینکه دیگران به قفقاز نیایند، هیچ حرف محصلی نزدهایم. مگر در دنیای امروز میشود گفت کسی وارد این منطقه نشود و بقیه هم بگویند: «چشم عباس آقا»!
باید آنقدر سیاست داشته باشیم که بتواند میدان جاذبه ایجاد کند و رابطهی نیروها را تغییر دهد."
https://twitter.com/salar_seyf/status/1765825327488458928?t=qwOQ6VVAQcgDctLDc7qjkQ&s=19
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
"سیاست خارجی که صنعتِ خودرو نیست. با گفتن اینکه دیگران به قفقاز نیایند، هیچ حرف محصلی نزدهایم. مگر در دنیای امروز میشود گفت کسی وارد این منطقه نشود و بقیه هم بگویند: «چشم عباس آقا»!
باید آنقدر سیاست داشته باشیم که بتواند میدان جاذبه ایجاد کند و رابطهی نیروها را تغییر دهد."
https://twitter.com/salar_seyf/status/1765825327488458928?t=qwOQ6VVAQcgDctLDc7qjkQ&s=19
👇👇👇
🆔 @Salar_Seyf
تحلیلی بر سرود اِی ایران و مقایسه آن با سرود ملی آلمان، اتریش، هلند و فرانسه
(بخش نخست)
اسفندماه ۱۳۶۴ سالگرد درگذشت استاد بنان است که نام او به همراه حسین گلاب و روحالله خالقی با سرود ملی ایران گره خورده است؛ اما سویههای سیاسی و معناشناسی این سروده ارزشمند کمتر مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفته است.
در این یادداشت که در واقع چکیدهای از مقاله ارائهشده به همایش سالانه علوم سیاسی بود، به بررسی مختصر برخی از این سویهها خواهیم پرداخت.
سرودهای ملی یکی از پدیدههای عصر مدرن برای قوام دولت- ملتها است. با ورود ملتها به دوران معاصر، هنر نیز بیش از گذشته در خدمت جوامع قرار گرفت و خاطرات جمعی و شور میهنی در شعر و موسیقی ادغام شد. سرود «ای ایران» میهنیترین سرودهای است که در تاریخ معاصر کشور در آستانه یک رویداد مهم یعنی اشغال ایران از سوی متفقین و پایان جنگ دوم جهانی ساخته شد.
درونمایه این سروده مملو از مضامین جغرافیایی و گاه جغرافیای سیاسی مانند مرز، آب و خاک، میهن، سرچشمه، کوه، گوهر و جهان است که در پایان با برداشتی استعلایی از سرزمین یعنی تمثیل میهن به «بهشت» به حوزه «اندیشه» گره میخورد و با مفاهیمی متعالی مانند جاودانگی، نور ایزدی و مهر پیوند مییابد.
در این متن کشور ایران مانند بهشتی خرم تصویرسازی شده که بخشی از اندیشه و دغدغه انسان ایرانی است. این مفاهیم چنان هنرمندانه در متن به کار رفته است که مبین چند رهیافت از چشماندازهای گوناگون باشد. همین مسئله ویژگیهایی منحصربهفرد برای «ای ایران»، ایجاد کرده است.
کیستی منسوب به ایران در این شعر کاملا سرزمینی و در نهایت جغرافیایی است. «خاک» محوریترین مفهوم با هفت بار تکرار در کل منظومه است.
مفاهیمی فرهنگی که برگرفته از تاریخ کهن ایران است؛ مانند هنر و نور ایزدی یا بهشت زمینی با ظرافت و هنرمندی به استخدام درآمدهاند و در نهایت چشماندازگونهای از ناسیونالیسم سرزمینی و مثبت ارائه شده که اشغال سرزمین، از سوی هر دشمنی را طرد میکند؛ درعینحال «دیگری» مشخصی نداشته و صرفا به صورت ایجابی به توصیف مرز و میهن میپردازد. در نتیجه این سرود خالی از کینه و نفرت و سرشار از عشق و وفاداری است. استقلالطلبی و ضدیت با اشغال، مفاهیم پنهان و بینِ سطور در این سروده است که مجموعه این ویژگیها، این منظومه را از ظرف زمان خالی کرده و قابلیت تعمیمش را به همه اعصار فراهم میکند. مفاهیم برآمده از فرهنگ که در حافظه ادبی و جمعی ایرانیان اهمیت دارد؛ مانند «دل و جان» و «مهر» مفهومی تکرارشونده در کل منظومه هستند و ترکیب «نور ایزدی» ناخودآگاهِ تاریخیِ انسان ایرانی را به حرکت درمیآورد.
«ایزد مهر» و «دل و جان» همراه با «مهر»بانی مکملی تاریخی برای «دوگانه» خودی و دیگری هستند.
اشغال کشور از سوی قوای متفقین از شمال و جنوب ادراک سیاسی انسان ایرانی را بهشدت تحت تأثیر قرار داد؛ بنابراین در این برهه وجدان عمومی در درجه اول در پی حفظ استقلال و تمامیت ارضی و در نهایت صیانت از مرز است. بههمیندلیل نخستین مضمون سیاسی بهکاررفته در این شعر واژه «مرز» در بیت اول است.
مفهوم دوم «خاک» (استعاره از سرزمین) است که با «هنر» یعنی عصاره فرهنگ یک ملت گره خورده است.
نخستین آرزوی انسان ایرانی در این سروده، دورماندن سرزمین از «اندیشه» به آن است و در بیت سوم به بیان اراده ملی در برابر دشمن و نوید مقاومت اشاره میشود و این چرخه تا پایان منظومه ادامه دارد.
در پایان آرزوی جاودانگی سرزمین ترجیعبند هر سه قطعه اصلی سروده را تشکیل میدهد. اشاره به میهندوستی بهعنوان یک «ارزش» جمعی و پیشهشدن «مهر میهن» و گرهخوردن اندیشه با این «مهر» مضامینی چندلایه هستند؛ بنابراین استخدام این مفهوم با این مقدار از ایهام و معانی جنبه عمیقتری به سروده داده است.
مفهوم «مهر» افزون بر معنای دوستی به معنای «پیمان» نیز هست. معنی دیگر «مهر» خورشید است که «سرچشمه» هستی شمرده میشود. مهر در لایهای عمیقتر و اسطورهای به «ایزد مهر» اشاره دارد که نخستین دین ایرانی بود.
«دل و جان» از دیگر مضامین نیرومند این سروده است که در ضمیر هر ایرانی معنای مشخص و عمیقی دارد که به عرفان نیز بازمیگردد.
بخش دوم یادداشت در لینک زیر👇
https://www.tg-me.com/salar_seyf/249
👇👇👇
@Salar_Seyf
تحلیلی بر سرود اِی ایران و مقایسه آن با سرود ملی آلمان، اتریش، هلند و فرانسه
(بخش نخست)
اسفندماه ۱۳۶۴ سالگرد درگذشت استاد بنان است که نام او به همراه حسین گلاب و روحالله خالقی با سرود ملی ایران گره خورده است؛ اما سویههای سیاسی و معناشناسی این سروده ارزشمند کمتر مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفته است.
در این یادداشت که در واقع چکیدهای از مقاله ارائهشده به همایش سالانه علوم سیاسی بود، به بررسی مختصر برخی از این سویهها خواهیم پرداخت.
سرودهای ملی یکی از پدیدههای عصر مدرن برای قوام دولت- ملتها است. با ورود ملتها به دوران معاصر، هنر نیز بیش از گذشته در خدمت جوامع قرار گرفت و خاطرات جمعی و شور میهنی در شعر و موسیقی ادغام شد. سرود «ای ایران» میهنیترین سرودهای است که در تاریخ معاصر کشور در آستانه یک رویداد مهم یعنی اشغال ایران از سوی متفقین و پایان جنگ دوم جهانی ساخته شد.
درونمایه این سروده مملو از مضامین جغرافیایی و گاه جغرافیای سیاسی مانند مرز، آب و خاک، میهن، سرچشمه، کوه، گوهر و جهان است که در پایان با برداشتی استعلایی از سرزمین یعنی تمثیل میهن به «بهشت» به حوزه «اندیشه» گره میخورد و با مفاهیمی متعالی مانند جاودانگی، نور ایزدی و مهر پیوند مییابد.
در این متن کشور ایران مانند بهشتی خرم تصویرسازی شده که بخشی از اندیشه و دغدغه انسان ایرانی است. این مفاهیم چنان هنرمندانه در متن به کار رفته است که مبین چند رهیافت از چشماندازهای گوناگون باشد. همین مسئله ویژگیهایی منحصربهفرد برای «ای ایران»، ایجاد کرده است.
نخست اینکه «دیگری» بهکار رفته در این شعر اشاره مستقیم یا غیرمستقیم به ملت یا قومیتی خاص ندارد؛ بلکه با مفاهیم عام مانند «دشمن و بدان» همراه شده است. از سوی دیگر مفهوم «خودی» یا مفهوم ملی با مفاهیم استعلایی، آسمانی و سرزمینی ترکیب شدهاند.
کیستی منسوب به ایران در این شعر کاملا سرزمینی و در نهایت جغرافیایی است. «خاک» محوریترین مفهوم با هفت بار تکرار در کل منظومه است.
مفاهیمی فرهنگی که برگرفته از تاریخ کهن ایران است؛ مانند هنر و نور ایزدی یا بهشت زمینی با ظرافت و هنرمندی به استخدام درآمدهاند و در نهایت چشماندازگونهای از ناسیونالیسم سرزمینی و مثبت ارائه شده که اشغال سرزمین، از سوی هر دشمنی را طرد میکند؛ درعینحال «دیگری» مشخصی نداشته و صرفا به صورت ایجابی به توصیف مرز و میهن میپردازد. در نتیجه این سرود خالی از کینه و نفرت و سرشار از عشق و وفاداری است. استقلالطلبی و ضدیت با اشغال، مفاهیم پنهان و بینِ سطور در این سروده است که مجموعه این ویژگیها، این منظومه را از ظرف زمان خالی کرده و قابلیت تعمیمش را به همه اعصار فراهم میکند. مفاهیم برآمده از فرهنگ که در حافظه ادبی و جمعی ایرانیان اهمیت دارد؛ مانند «دل و جان» و «مهر» مفهومی تکرارشونده در کل منظومه هستند و ترکیب «نور ایزدی» ناخودآگاهِ تاریخیِ انسان ایرانی را به حرکت درمیآورد.
«ایزد مهر» و «دل و جان» همراه با «مهر»بانی مکملی تاریخی برای «دوگانه» خودی و دیگری هستند.
درواقع تنها خطاب این سروده به همان خودی و دیگری است که در ترکیب «ای ایران» و «ای دشمن» تجلی یافته و نوعی از ثنویت ملی را به نمایش گذاشته است؛ ثنویتی که در تاریخ فرهنگی ایرانیان، سابقه درازی دارد
اشغال کشور از سوی قوای متفقین از شمال و جنوب ادراک سیاسی انسان ایرانی را بهشدت تحت تأثیر قرار داد؛ بنابراین در این برهه وجدان عمومی در درجه اول در پی حفظ استقلال و تمامیت ارضی و در نهایت صیانت از مرز است. بههمیندلیل نخستین مضمون سیاسی بهکاررفته در این شعر واژه «مرز» در بیت اول است.
مفهوم دوم «خاک» (استعاره از سرزمین) است که با «هنر» یعنی عصاره فرهنگ یک ملت گره خورده است.
نخستین آرزوی انسان ایرانی در این سروده، دورماندن سرزمین از «اندیشه» به آن است و در بیت سوم به بیان اراده ملی در برابر دشمن و نوید مقاومت اشاره میشود و این چرخه تا پایان منظومه ادامه دارد.
در پایان آرزوی جاودانگی سرزمین ترجیعبند هر سه قطعه اصلی سروده را تشکیل میدهد. اشاره به میهندوستی بهعنوان یک «ارزش» جمعی و پیشهشدن «مهر میهن» و گرهخوردن اندیشه با این «مهر» مضامینی چندلایه هستند؛ بنابراین استخدام این مفهوم با این مقدار از ایهام و معانی جنبه عمیقتری به سروده داده است.
مفهوم «مهر» افزون بر معنای دوستی به معنای «پیمان» نیز هست. معنی دیگر «مهر» خورشید است که «سرچشمه» هستی شمرده میشود. مهر در لایهای عمیقتر و اسطورهای به «ایزد مهر» اشاره دارد که نخستین دین ایرانی بود.
«دل و جان» از دیگر مضامین نیرومند این سروده است که در ضمیر هر ایرانی معنای مشخص و عمیقی دارد که به عرفان نیز بازمیگردد.
بخش دوم یادداشت در لینک زیر👇
https://www.tg-me.com/salar_seyf/249
👇👇👇
@Salar_Seyf
تحلیلی بر سرود ای ایران و مقایسه آن با سرود ملی آلمان، اتریش، هلند و فرانسه
بخش دو
سرود «ای ایران»، علاوه بر ویژگیهای ظاهری، ویژگیهای پنهان نیز دارد که آن را به اثری کمنظیر تبدیل کرده است. در این سروده خبری از «نفرت» نیست.
با اینکه منطق وجودی آن با حکایتی از سیلیخوردن یک سرباز از اشغالگران انگلیسی گره خورده است؛ اما متن آن از بغض یا داوری نسبت به دشمن فراغت دارد. باید توجه داشت که همه سرودهای ملی چنین نیستند. تصویرسازیها یا اشارههای غیرمستقیم به دشمنی معین در بسیاری از سرودهای ملی که در حین جنگ یا مقاومت خلق شدهاند، وجود دارد.
برای مثال میتوان به سرود «مارسییز» اشاره کرد که رنگی از تحقیر و تهدید دشمن و مناظر خونآلود در متن اصلی دارد.
در سرود «ویلهلموس» (سرود ملی هلند) نیز مدلولهای نژادی و مذهبی معینی دیده میشود. در بیت اول آن اشاره به «خون ژرمنی» و سپس مسیحیت بازنمود پررنگی دارد. دیگر ویژگی پنهان سرود «ای ایران» این است که در متن آن نام هیچ حاکم (مانند ویلیام اورانژ در سرود هلند) یا سیاستمداری و حتی هیچ نام خاصی غیر از «ایران» دیده نمیشود. به نظر میرسد به طور کلی هر اُتوریتهای غیر از میهن در این متن به کنار رفته و معنویت آن نیز با کمکگرفتن از «نور ایزدی» تأمین شده است. در این سرود، انسان ایرانی نه با حاکمان بلکه با خود سرزمین پیمان میبندد؛ زیرا در طول تاریخ حاکمان میآیند و میروند؛ اما استمرار میهن، نامحسوس ولی ابدی است.
حتی تأکید نیرومند بر استقلال و ضدیت با اشغالگری در متن سرود مستتر است؛ اما نامی از آن برده نمیشود تا هدف اصلی یعنی تداوم بقای موجودیت ملی در رأس باشد. به طور کلی تعلق مکانی در این سرود، ارجحیت دارد و در نهایت این پیام کلی یعنی آرزوی جاودانگی سرزمین در آن مستتر است.
👇👇
@Salar_Seyf
بخش دو
سرود «ای ایران»، علاوه بر ویژگیهای ظاهری، ویژگیهای پنهان نیز دارد که آن را به اثری کمنظیر تبدیل کرده است. در این سروده خبری از «نفرت» نیست.
با اینکه منطق وجودی آن با حکایتی از سیلیخوردن یک سرباز از اشغالگران انگلیسی گره خورده است؛ اما متن آن از بغض یا داوری نسبت به دشمن فراغت دارد. باید توجه داشت که همه سرودهای ملی چنین نیستند. تصویرسازیها یا اشارههای غیرمستقیم به دشمنی معین در بسیاری از سرودهای ملی که در حین جنگ یا مقاومت خلق شدهاند، وجود دارد.
برای مثال میتوان به سرود «مارسییز» اشاره کرد که رنگی از تحقیر و تهدید دشمن و مناظر خونآلود در متن اصلی دارد.
سرود «ای ایران» فارغ از طبقهبندیهای صنفی، جنسیتی، نژادی و زبانی است. حتی برخلاف سرود «لید در دویچن» و «لند در بِرگ» (سرود آلمان و اتریش) فارغ از ارجاعات مردانه است. اگرچه ستایش و توصیف میهن مقتضای ذات هر سرود ملی است؛ اما این ستایش در «ای ایران» با صُور خیال و معانی ادبی به شکلی ظریف و غیرمستقیم گره خورده است و در قیاس با «لید در دویچن» که با ترجیعبند اصلی «آلمان برتر از همه» آغاز و «سرزمین پدری» پایان مییابد، اشارت ظریفتری دارد.
در سرود «ویلهلموس» (سرود ملی هلند) نیز مدلولهای نژادی و مذهبی معینی دیده میشود. در بیت اول آن اشاره به «خون ژرمنی» و سپس مسیحیت بازنمود پررنگی دارد. دیگر ویژگی پنهان سرود «ای ایران» این است که در متن آن نام هیچ حاکم (مانند ویلیام اورانژ در سرود هلند) یا سیاستمداری و حتی هیچ نام خاصی غیر از «ایران» دیده نمیشود. به نظر میرسد به طور کلی هر اُتوریتهای غیر از میهن در این متن به کنار رفته و معنویت آن نیز با کمکگرفتن از «نور ایزدی» تأمین شده است. در این سرود، انسان ایرانی نه با حاکمان بلکه با خود سرزمین پیمان میبندد؛ زیرا در طول تاریخ حاکمان میآیند و میروند؛ اما استمرار میهن، نامحسوس ولی ابدی است.
حتی تأکید نیرومند بر استقلال و ضدیت با اشغالگری در متن سرود مستتر است؛ اما نامی از آن برده نمیشود تا هدف اصلی یعنی تداوم بقای موجودیت ملی در رأس باشد. به طور کلی تعلق مکانی در این سرود، ارجحیت دارد و در نهایت این پیام کلی یعنی آرزوی جاودانگی سرزمین در آن مستتر است.
👇👇
@Salar_Seyf
❌توئیت
اورشلیم پست:
سوال:چگونه برنامهی هستهای ایران را نابود کنیم؟
پاسخ:تغییر رژیم به واسطهی تحریک اقلیتهای قومی!
✅سازمانهای قومگرا و به ظاهر مدافع حقوق اثنیک (!) در ایران از استالین تا صدام، از باکو تا اسرائیل همیشه و بدون توجه به نوع حکومت، عامل خارجی هستند، مطالباتشان هم واقعی نیست.
https://twitter.com/salar_seyf/status/1768276073626644677?t=oL238LUmcFILdBPMtE2LJw&s=19
👇👇👇
@Salar_Seyf
اورشلیم پست:
سوال:چگونه برنامهی هستهای ایران را نابود کنیم؟
پاسخ:تغییر رژیم به واسطهی تحریک اقلیتهای قومی!
✅سازمانهای قومگرا و به ظاهر مدافع حقوق اثنیک (!) در ایران از استالین تا صدام، از باکو تا اسرائیل همیشه و بدون توجه به نوع حکومت، عامل خارجی هستند، مطالباتشان هم واقعی نیست.
https://twitter.com/salar_seyf/status/1768276073626644677?t=oL238LUmcFILdBPMtE2LJw&s=19
👇👇👇
@Salar_Seyf
ملی شدن صنعت نفت و طرح یک پرسش اساسی
باورش سخت است اما ایران دهه ۱۳۲٠خ، یعنی ایران بیطرف ولی اشغال شده یا کشور شکست خورده در جنگ جهانی، دو پیروزی سیاسی مهم علیه دول پیروز آن روزگار بدست آورد که مثل بمب در جهان صدا کرد.
یکی تخلیه شمال از سوی ارتش سرخ و شکست ایادی فرقه وابسته به شوروی در آذربایجان و کردستان؛ و دوم خلع ید شرکت نفت ایران و انگلیس (BP امروز) در نتیجه پیروزی ایران در لاهه و به بار نشستن نهضت ملی. به این ترتیب ایران تنها دولتی بود که توانست در اوج جنگ سرد شکستهای معنادار سیاسی به هر یک از رهبران دو قطب بزرگ تحمیل کند.
۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران، پس از یک نهضت ملی گرایانه جدی از اواسط دهه ۱۳۲٠ تا ۱۳۳۲ است. نهضت ملی شدن نفت را چه دوست داشته باشیم و چه اینکه آن را دولتی سازی صنعت نفت بدانیم، برای خاطره سیاسی ایرانیان اهمیت دارد. بسیاری از احزاب و جریانهای فکری، از احزاب خوب تا احزاب خیلی بد در این سالها تأسیس و یا بذرشان در این دوره کاشته شده است. بنابراین هر حرکت مهم سیاسی که امروز می بینید، ریشه ای در آن دوره دارد.
گرامیداشت نهضت ملی، قابل تقلیل به اختلافات بعدی شاه و مصدق نیست، همانطور که نهضت ملی نفت قابل تقلیل به شخص مصدق نیست زیرا سیاست ملی عرصه دنبال کردن منافع عمومی است، نه امور شخصی.
در شرایط آن زمان، بهترین کسی که میتوانست به عنوان رئیس دستگاه اجرایی کشور را نمایندگی کند مصدق بود، مصدق نیز نخست وزیر مشروطه بود و از طرف شاه به مجلس معرفی شد بنابراین کوشش برای به وادی فراموشی سپردن خاطره نهضت ملی یا نکوهش مصدق در این روز به خاطر آنچه که در ۱۳۳۲ رخ داد، یک خودکشی دسته جمعی از حیث سیاسی است.
زمان طرح دعوای شاه و مصدق (اگر لزومی داشته باشد!) به صورت سنتی مردادماه است اما ۲۹ اسفند زمان طرح پرسش های فاضلانه تر پیرامون یک پیروزی بزرگ ملی است. به هر حال همانطور که قوام، استالین را با هنر دیپلماسی شکست داد، مصدق نیز در دادگاه لاهه بر چرچیل چیره شد، اگرچه در هر دو مقطع زمانی، شاه با هر دو نخست وزیر اختلافات بسیار جدی داشت، اما اختلافات دیگر، مانع از همکاری آنها در مسائل بالا نشد. به طوری که او با قوام در شکست متجاسرین فرقه همکاری کرد و با مصدق نیز در ملی کردن نفت شرکت کرد. اما اختلافات بعدی آنها، گره های دیگری است که به دلیل بازیهای قدرت و تغییر رابطه نیروها ظاهر شد. پیروزی دیپلماتیک و سیاسی بر روس و انگلیس در این دهه، در مجموع به ملت ایران و تمامی نیروهای داخل در نهضت های آزادی بخش (اعم از نجات آذربایجان و نهضت ملی) تعلق دارد و قابل تقلیل به اشخاص، اعم از قوام، شاه و مصدق نیست.
خرد حکم میکند که ما امروزه تصویر بزرگتر را ببنیم نه اینکه خود را به جای فعالان سیاسی دهه ۳٠ گذاشته و مانند آنان قلم بزنیم یا سخن بگوئیم، این روش همانطور که هیچ معنای سیاسی خاصی ندارد، ما را به هیچ راهی رهنمون نخواهد شد، تازه اگر بیراهه جدیدی نگشاید.
پرسش اساسی ما:
اینکه «چگونه کشوری که در جنگ دوم، از متفقین شکست خورد، توانست خود را به کیفیتی متحد کند که چند سال بعد، دو قطب اصلی متفقین را دوبار از طرق سیاسی شکست دهد؟» باید موضوع پرسش کنشگران و پژوهشگران امروز باشد، نه دعوای نازل و پوسیده کوچه بازاری یا به قول یکی از رجال آن زمان «جنگ صلیبی هشتاد ساله»!
👇👇👇
@Salar_Seyf
باورش سخت است اما ایران دهه ۱۳۲٠خ، یعنی ایران بیطرف ولی اشغال شده یا کشور شکست خورده در جنگ جهانی، دو پیروزی سیاسی مهم علیه دول پیروز آن روزگار بدست آورد که مثل بمب در جهان صدا کرد.
یکی تخلیه شمال از سوی ارتش سرخ و شکست ایادی فرقه وابسته به شوروی در آذربایجان و کردستان؛ و دوم خلع ید شرکت نفت ایران و انگلیس (BP امروز) در نتیجه پیروزی ایران در لاهه و به بار نشستن نهضت ملی. به این ترتیب ایران تنها دولتی بود که توانست در اوج جنگ سرد شکستهای معنادار سیاسی به هر یک از رهبران دو قطب بزرگ تحمیل کند.
۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران، پس از یک نهضت ملی گرایانه جدی از اواسط دهه ۱۳۲٠ تا ۱۳۳۲ است. نهضت ملی شدن نفت را چه دوست داشته باشیم و چه اینکه آن را دولتی سازی صنعت نفت بدانیم، برای خاطره سیاسی ایرانیان اهمیت دارد. بسیاری از احزاب و جریانهای فکری، از احزاب خوب تا احزاب خیلی بد در این سالها تأسیس و یا بذرشان در این دوره کاشته شده است. بنابراین هر حرکت مهم سیاسی که امروز می بینید، ریشه ای در آن دوره دارد.
گرامیداشت نهضت ملی، قابل تقلیل به اختلافات بعدی شاه و مصدق نیست، همانطور که نهضت ملی نفت قابل تقلیل به شخص مصدق نیست زیرا سیاست ملی عرصه دنبال کردن منافع عمومی است، نه امور شخصی.
در شرایط آن زمان، بهترین کسی که میتوانست به عنوان رئیس دستگاه اجرایی کشور را نمایندگی کند مصدق بود، مصدق نیز نخست وزیر مشروطه بود و از طرف شاه به مجلس معرفی شد بنابراین کوشش برای به وادی فراموشی سپردن خاطره نهضت ملی یا نکوهش مصدق در این روز به خاطر آنچه که در ۱۳۳۲ رخ داد، یک خودکشی دسته جمعی از حیث سیاسی است.
زمان طرح دعوای شاه و مصدق (اگر لزومی داشته باشد!) به صورت سنتی مردادماه است اما ۲۹ اسفند زمان طرح پرسش های فاضلانه تر پیرامون یک پیروزی بزرگ ملی است. به هر حال همانطور که قوام، استالین را با هنر دیپلماسی شکست داد، مصدق نیز در دادگاه لاهه بر چرچیل چیره شد، اگرچه در هر دو مقطع زمانی، شاه با هر دو نخست وزیر اختلافات بسیار جدی داشت، اما اختلافات دیگر، مانع از همکاری آنها در مسائل بالا نشد. به طوری که او با قوام در شکست متجاسرین فرقه همکاری کرد و با مصدق نیز در ملی کردن نفت شرکت کرد. اما اختلافات بعدی آنها، گره های دیگری است که به دلیل بازیهای قدرت و تغییر رابطه نیروها ظاهر شد. پیروزی دیپلماتیک و سیاسی بر روس و انگلیس در این دهه، در مجموع به ملت ایران و تمامی نیروهای داخل در نهضت های آزادی بخش (اعم از نجات آذربایجان و نهضت ملی) تعلق دارد و قابل تقلیل به اشخاص، اعم از قوام، شاه و مصدق نیست.
خرد حکم میکند که ما امروزه تصویر بزرگتر را ببنیم نه اینکه خود را به جای فعالان سیاسی دهه ۳٠ گذاشته و مانند آنان قلم بزنیم یا سخن بگوئیم، این روش همانطور که هیچ معنای سیاسی خاصی ندارد، ما را به هیچ راهی رهنمون نخواهد شد، تازه اگر بیراهه جدیدی نگشاید.
پرسش اساسی ما:
اینکه «چگونه کشوری که در جنگ دوم، از متفقین شکست خورد، توانست خود را به کیفیتی متحد کند که چند سال بعد، دو قطب اصلی متفقین را دوبار از طرق سیاسی شکست دهد؟» باید موضوع پرسش کنشگران و پژوهشگران امروز باشد، نه دعوای نازل و پوسیده کوچه بازاری یا به قول یکی از رجال آن زمان «جنگ صلیبی هشتاد ساله»!
👇👇👇
@Salar_Seyf
در اینجا مایکل دورن، نویسنده خاندان علی اف که غرور امریکایی (!) را به چند دلار نفتی فروخته به کملا هریس معترض شده که چرا نوروز را که جشنی غیر ایرانی است به سبک ایرانی تبریک گفته. یک ایرانشناس دانمارکی هم پاسخش را داده.
@Salar_Seyf
@Salar_Seyf
نوروز بدون ماههای ایرانی!
نوروز بدون تقویم خیامی و ماههای ایرانی معنایی ندارد. وقتی می گوییم نوروز یعنی روز نخست فروردین نه ۲٠ مارس.
کوشش آتاترک برای ملت سازی، از این رو موفق بود که ملت سازی او با تاریخ سازی هم توأم شد. یعنی دستگاه فرهنگی رژیم او، با انکار ارزشهای دوره عثمانی تاریخی نسبتا جدید را بدون اینکه به فرهنگ ملتهای موجود دستبردی بزند، دست و پا کرد. اوج دستبرد تاریخ نگاری رسمی در دوره آتاترک این بود که به سومر و هیتیت ها که هیچ دولت زنده ای مدعی آنان نبود ناخنکی کوتاه بزند که به هر حال مشکلی غیرآکادمیکی ایجاد نمیکرد و آن هم پس از چند دهه فراموش شد. به طور کلی آتاترک زبان و تاریخی را از نو تاسیس کرد و به همین دلیل به صفت «پدر ترکها» شناخته میشود. یعنی ترکها به عنوان یک ملیت با آتاترک و با الغای خلافت متولد شدند. روشن است که درون دستگاه خلافت فقط میتوان امت بود نه ملت. پس آتاترک در ۱۹۲۴ ملتی نو با فرهنگ و تاریخی جدید ساخت.
اما خاندان علی اف نسخه ای کم هوش و مضحک در جعل و سرقت تاریخ است شیوه آنها برخلاف آتاترک تاسیس نیست، سرقت است. انگار شاعری دوره گرد غزلهای حافظ را دزدیده و به نام خود بخواند، همگان هم میدانند که غزلها، از آن حافظ است اما شاعر دوره گرد به قدری وقیح است که به کارش ادامه دهد.
این نوع نزدیک شدن به نوروز مثل آن است که کت و شلواری بر تن میمون کنیم و از مردم انتظار داشته باشیم که به او احترام بگذارند، ولی نه تنها احترامی در کار نیست بلکه موجب تفریح هم خواهد شد.
کشوری که مدعی نوروز است نخست باید گاهشماری ایرانی مبتنی ماههای آن را بپذیرد زیرا بدون پایان اسفند و آغاز فروردین، نوزوز بی معناست.
در اینجا مایکل دورن، نویسنده خاندان علی اف که غرور امریکایی (!) را به چند دلار نفتی فروخته به کملا هریس معترض شده که چرا نوروز را که جشنی غیر ایرانی است به سبک ایرانی تبریک گفته. یک ایرانشناس دانمارکی @rasmuselling هم پاسخش را داده.
https://www.tg-me.com/salar_seyf/252
نوروز بدون تقویم خیامی و ماههای ایرانی معنایی ندارد. وقتی می گوییم نوروز یعنی روز نخست فروردین نه ۲٠ مارس.
کوشش آتاترک برای ملت سازی، از این رو موفق بود که ملت سازی او با تاریخ سازی هم توأم شد. یعنی دستگاه فرهنگی رژیم او، با انکار ارزشهای دوره عثمانی تاریخی نسبتا جدید را بدون اینکه به فرهنگ ملتهای موجود دستبردی بزند، دست و پا کرد. اوج دستبرد تاریخ نگاری رسمی در دوره آتاترک این بود که به سومر و هیتیت ها که هیچ دولت زنده ای مدعی آنان نبود ناخنکی کوتاه بزند که به هر حال مشکلی غیرآکادمیکی ایجاد نمیکرد و آن هم پس از چند دهه فراموش شد. به طور کلی آتاترک زبان و تاریخی را از نو تاسیس کرد و به همین دلیل به صفت «پدر ترکها» شناخته میشود. یعنی ترکها به عنوان یک ملیت با آتاترک و با الغای خلافت متولد شدند. روشن است که درون دستگاه خلافت فقط میتوان امت بود نه ملت. پس آتاترک در ۱۹۲۴ ملتی نو با فرهنگ و تاریخی جدید ساخت.
اما خاندان علی اف نسخه ای کم هوش و مضحک در جعل و سرقت تاریخ است شیوه آنها برخلاف آتاترک تاسیس نیست، سرقت است. انگار شاعری دوره گرد غزلهای حافظ را دزدیده و به نام خود بخواند، همگان هم میدانند که غزلها، از آن حافظ است اما شاعر دوره گرد به قدری وقیح است که به کارش ادامه دهد.
این نوع نزدیک شدن به نوروز مثل آن است که کت و شلواری بر تن میمون کنیم و از مردم انتظار داشته باشیم که به او احترام بگذارند، ولی نه تنها احترامی در کار نیست بلکه موجب تفریح هم خواهد شد.
کشوری که مدعی نوروز است نخست باید گاهشماری ایرانی مبتنی ماههای آن را بپذیرد زیرا بدون پایان اسفند و آغاز فروردین، نوزوز بی معناست.
در اینجا مایکل دورن، نویسنده خاندان علی اف که غرور امریکایی (!) را به چند دلار نفتی فروخته به کملا هریس معترض شده که چرا نوروز را که جشنی غیر ایرانی است به سبک ایرانی تبریک گفته. یک ایرانشناس دانمارکی @rasmuselling هم پاسخش را داده.
https://www.tg-me.com/salar_seyf/252
Telegram
Salar Seyf
در اینجا مایکل دورن، نویسنده خاندان علی اف که غرور امریکایی (!) را به چند دلار نفتی فروخته به کملا هریس معترض شده که چرا نوروز را که جشنی غیر ایرانی است به سبک ایرانی تبریک گفته. یک ایرانشناس دانمارکی هم پاسخش را داده.
@Salar_Seyf
@Salar_Seyf
🌲اندر حکایت دولت دل و جان🌲
چنین کِرم بیشرمِ صحرانشین
به سَر داشت، سودای ایرانزمین
ادامه 👇👇
@Salar_Seyf
چنین کِرم بیشرمِ صحرانشین
به سَر داشت، سودای ایرانزمین
ادامه 👇👇
@Salar_Seyf
🌲 اندر حکایت دولت دل و جان🌲
چنین کِرم بیشرمِ صحرانشین
به سَر داشت، سودای ایرانزمین
هنر، فرهنگ و معماری به این میگویند نه یکی - دو تخممرغِ مصنوعی ِ برآمده از صحرای مغولستان. کتیبهی خشایارشا در نزدیکی دریاچهی وان [در کشور ترکیه کنونی]، یا کتیبهی داریوش در سوئز، شهرهای هخامنشی در بادکوبه و مسجدهای زیبا در سراسر ایرانشهر است که از شما یک «دولتِ تمدنی» میسازد نه خطِّ خرچنگی صحرانشینهای بیفرهنگِ اهرمنچهره.
دولت داشتن یعنی مقبرهی عطاملک جوینی، نویسندهی تاریخِ استیلای مغول در مقبرهالوزرای تبریز (آرامگاهِ چرندآب) که بیشتر مدعیان بیشرم از وجودِ آن بیخبرند. کسی که یکبار سردیسِ عطاملک جوینی را ندیده و از جلوی مقبره او رد نشده، از تاریخ تبریز، هیج نمیداند. تمدن یعنی اسدی توسی، نویسندهی لغت فرس در قرن چهارم از خراسان به تبریز بیاید و در آنجا بزید و بمیرد و نهایتاً در آرامگاه سرخاب تبریز (مقبرهالشعرای تبریز) آرام بگیرد.
دولت یعنی واقعیتِ مؤثر. واقعیتِ مؤثر، حقیقتی است که میماند، بقیه پدیدههای سیاسی مصداقِ این مصراع از خیام نیشابوری است: «آمد مگسی پدید و ناپیدا شد»
هگل به این دلیل، دولت ایران را نخستین دولتِ تاریخ نامید که واقعیتی ماندگار بود نه رفتنی. تا امروز هم باستانشناسان هنوز از حفاری و کشفِ شهرها و جادههای به جا مانده از هخامنشیان فارغ نشدهاند از سینهی کوه تا دلِ خاک اثری از بنیانگذاران دولت است که هر بار، یک تازگی جدید را نشان میدهد. نماد تاریخی این است.
مصر و چین، اگرچه تمدنهای عظیمی بودند، اما هگل (فیلسوف دولتِ متحد) اندیشهی سیاسی خاصی در آنها نمیبیند. تاریخِ دولت با ایران آغاز میشود و در سیر تحول روح در یونان و روم تکمیل میشود. زیرا نخستین بار در ایران بود که امر عام (یونیورسال) با امر خاص (پارتیکولار) سنتزی به وجود آورد و «وحدت کثرتها» در آن نمایان شد.
شناسنامهی دولت و تمدنِ ما بر روی صخرهها و دلِ کوهها حک شده که از باد و باران هم گزندی به آن نمیرسد به این خاطر است که حافظ از ترکیب «دولتِ بیدارِ خفته» حتی در عصرِ انحطاطِ تیموری به عنوان صفتی برای «مَسندِ جَم» استفاده میکند.
تخممرغ برای شکستن و خوردن است، پوستهای بیش نیست و به تلنگری میشکند، همانطور که با یک تندباد توییتری شکست. نهایت زحمتِ مگس هم این است که مزاحمِ دیگران شود اما همچنان عِرض خود را هم میبَرد، همانطور که رفت. تخم گذاشتن، هنر نیست، هنر در زاییدن است، هنر در بُردن نطفهی «قدیم» در رحِمِ «جدید» و زایشِ طفلی است که هم قدیم باشد هم جدید. هنرِ دولت، داستان مکررِ این سنتزها از قدیم در جدید است.
«دولتِ قدیم در جدید» یعنی اینکه، در جایی که دولت خفته است، شما خود دولتاید و برای کیانِ تمدن و فرهنگ ملّی خود عمل میکنید.
«دولت دل و جان» یعنی آنکه مردم معمولی بدون داشتن رابطهی استخدامی با دولت، از دل برای این میهن، مایه بگذارند و منتظر دولت نمانند. ورنه دولتی که در روزِ تعطیل بخوابد، «دولت پاینده» نیست. از اینرو ملت ما، همان دولت ما است. رازِ بقای ایران از پس هزارهها و توفانِ سمومی که بر طَرْفِ بوستان گذشته، همین است. هر ایرانی به وقت ضرورت، احساس رسالت میکند و وارد عمل میشود.
همان کسی که تخممرغها را گذاشت با دست خودش - البته با خفت و خواری- رفت و از آنجا برداشت، بدون اینکه لازم باشد، نهادی حکم و دستوری بنویسد. پس هنر در این است که مجسمهی جهلی را که در روزِ کاری، چیده شده بود، در روز تعطیل، که خرس از جایش تکان نمیخورد، با همان دستی که آورده بودند، از جایش برچینند. این کوشش توسط شهروندانِ ایرانی در خطهی آذربایجان آغاز شد و با پیوستنِ دیگر آحادِ ملتِ ایران با ابزار شبکهی اجتماعی در عرضِ چند ساعت به انجام رسید. این نامش «دولتِ دل و جان» است. ولی این بازی با نمادها و ادراکها، درسی باشد برای کسانیکه میپندارند سوار بر تخممرغ، میتوان دولت شد. خیر دولت با آهن و خون ظاهر میشود، نه با لفاظی یا کلکبازی.
کسانیکه میخواستند استیلای مغول را که در ادراکِ تاریخیِ ملتِ ایران، بدترین خاطره است، به عنوانِ نمادِ اشغالگری یا همکاری با اجنبی یا دهنکجی، تبدیل به تکیهگاهِ خود (!) در سقوط به هاویهوهنی تاریخی کنند، مانند خزندهای بیآبرو در آن کِرمچاله ماندند و زیر آوارش له شدند. این تجربه در واقع زحمتِ کمی برای مردمِ خطّهی آذربایجان بود و عِرضِ بزرگی که آنها از خود بُردند.
تا تجربهای دیگر...
@salar_seyf
چنین کِرم بیشرمِ صحرانشین
به سَر داشت، سودای ایرانزمین
هنر، فرهنگ و معماری به این میگویند نه یکی - دو تخممرغِ مصنوعی ِ برآمده از صحرای مغولستان. کتیبهی خشایارشا در نزدیکی دریاچهی وان [در کشور ترکیه کنونی]، یا کتیبهی داریوش در سوئز، شهرهای هخامنشی در بادکوبه و مسجدهای زیبا در سراسر ایرانشهر است که از شما یک «دولتِ تمدنی» میسازد نه خطِّ خرچنگی صحرانشینهای بیفرهنگِ اهرمنچهره.
دولت داشتن یعنی مقبرهی عطاملک جوینی، نویسندهی تاریخِ استیلای مغول در مقبرهالوزرای تبریز (آرامگاهِ چرندآب) که بیشتر مدعیان بیشرم از وجودِ آن بیخبرند. کسی که یکبار سردیسِ عطاملک جوینی را ندیده و از جلوی مقبره او رد نشده، از تاریخ تبریز، هیج نمیداند. تمدن یعنی اسدی توسی، نویسندهی لغت فرس در قرن چهارم از خراسان به تبریز بیاید و در آنجا بزید و بمیرد و نهایتاً در آرامگاه سرخاب تبریز (مقبرهالشعرای تبریز) آرام بگیرد.
دولت یعنی واقعیتِ مؤثر. واقعیتِ مؤثر، حقیقتی است که میماند، بقیه پدیدههای سیاسی مصداقِ این مصراع از خیام نیشابوری است: «آمد مگسی پدید و ناپیدا شد»
هگل به این دلیل، دولت ایران را نخستین دولتِ تاریخ نامید که واقعیتی ماندگار بود نه رفتنی. تا امروز هم باستانشناسان هنوز از حفاری و کشفِ شهرها و جادههای به جا مانده از هخامنشیان فارغ نشدهاند از سینهی کوه تا دلِ خاک اثری از بنیانگذاران دولت است که هر بار، یک تازگی جدید را نشان میدهد. نماد تاریخی این است.
مصر و چین، اگرچه تمدنهای عظیمی بودند، اما هگل (فیلسوف دولتِ متحد) اندیشهی سیاسی خاصی در آنها نمیبیند. تاریخِ دولت با ایران آغاز میشود و در سیر تحول روح در یونان و روم تکمیل میشود. زیرا نخستین بار در ایران بود که امر عام (یونیورسال) با امر خاص (پارتیکولار) سنتزی به وجود آورد و «وحدت کثرتها» در آن نمایان شد.
شناسنامهی دولت و تمدنِ ما بر روی صخرهها و دلِ کوهها حک شده که از باد و باران هم گزندی به آن نمیرسد به این خاطر است که حافظ از ترکیب «دولتِ بیدارِ خفته» حتی در عصرِ انحطاطِ تیموری به عنوان صفتی برای «مَسندِ جَم» استفاده میکند.
تخممرغ برای شکستن و خوردن است، پوستهای بیش نیست و به تلنگری میشکند، همانطور که با یک تندباد توییتری شکست. نهایت زحمتِ مگس هم این است که مزاحمِ دیگران شود اما همچنان عِرض خود را هم میبَرد، همانطور که رفت. تخم گذاشتن، هنر نیست، هنر در زاییدن است، هنر در بُردن نطفهی «قدیم» در رحِمِ «جدید» و زایشِ طفلی است که هم قدیم باشد هم جدید. هنرِ دولت، داستان مکررِ این سنتزها از قدیم در جدید است.
«دولتِ قدیم در جدید» یعنی اینکه، در جایی که دولت خفته است، شما خود دولتاید و برای کیانِ تمدن و فرهنگ ملّی خود عمل میکنید.
«دولت دل و جان» یعنی آنکه مردم معمولی بدون داشتن رابطهی استخدامی با دولت، از دل برای این میهن، مایه بگذارند و منتظر دولت نمانند. ورنه دولتی که در روزِ تعطیل بخوابد، «دولت پاینده» نیست. از اینرو ملت ما، همان دولت ما است. رازِ بقای ایران از پس هزارهها و توفانِ سمومی که بر طَرْفِ بوستان گذشته، همین است. هر ایرانی به وقت ضرورت، احساس رسالت میکند و وارد عمل میشود.
همان کسی که تخممرغها را گذاشت با دست خودش - البته با خفت و خواری- رفت و از آنجا برداشت، بدون اینکه لازم باشد، نهادی حکم و دستوری بنویسد. پس هنر در این است که مجسمهی جهلی را که در روزِ کاری، چیده شده بود، در روز تعطیل، که خرس از جایش تکان نمیخورد، با همان دستی که آورده بودند، از جایش برچینند. این کوشش توسط شهروندانِ ایرانی در خطهی آذربایجان آغاز شد و با پیوستنِ دیگر آحادِ ملتِ ایران با ابزار شبکهی اجتماعی در عرضِ چند ساعت به انجام رسید. این نامش «دولتِ دل و جان» است. ولی این بازی با نمادها و ادراکها، درسی باشد برای کسانیکه میپندارند سوار بر تخممرغ، میتوان دولت شد. خیر دولت با آهن و خون ظاهر میشود، نه با لفاظی یا کلکبازی.
کسانیکه میخواستند استیلای مغول را که در ادراکِ تاریخیِ ملتِ ایران، بدترین خاطره است، به عنوانِ نمادِ اشغالگری یا همکاری با اجنبی یا دهنکجی، تبدیل به تکیهگاهِ خود (!) در سقوط به هاویهوهنی تاریخی کنند، مانند خزندهای بیآبرو در آن کِرمچاله ماندند و زیر آوارش له شدند. این تجربه در واقع زحمتِ کمی برای مردمِ خطّهی آذربایجان بود و عِرضِ بزرگی که آنها از خود بُردند.
تا تجربهای دیگر...
@salar_seyf
Telegram
Salar Seyf
جوهر ملت چیست؟
مناقشه کُردها و ترکها در بیرون از مرزهای ترکیه حیرت آور است. وقتی از بیرون به مرزهای ترکیه معاصر نگاه میکنیم، جمیعیتی یکدست و متحد در زیر یک پرچم سرخ نمایان میشود اما وقتی همان مردم به اروپا میروند، در جایی که دیگر اوتریته مرکزی بالای سرشان نیست، چشم اندازهایی شبیه این زدوخوردهای خیابانی در بلژیک ترسیم میشود. در دیاسپورای ترکیه، ترکهای حنفی یکسو هستند و اقلیت.های کُرد شافعی، ترک علوی یا قزلباش، کُرد علوی و ارمنی در سوی دیگر «جبهه».
یکی از نویسندگان ترک، در کتابی اشاره کرده است که کُردهای ترکیه، پس از مهاجرت به اروپا کُرد شدند، یعنی به هویت قومی خود پی بردند.
در بیرون از مرزهای سیاسی ترکیه دیگر آن اوتوریته خشن نظامی و امنیتی که نوعی ملی گرایی ترک را تحمیل میکند غایب است، بنابراین در فقدان «حکومت» دیگر مفهوم «ملت» کار نمیکند بلکه فقط «قومیت» است که وجود دارد و در پی آن «وضع طبیعی» حاکم میشود که به پیروی از قاعده هابز، درون آن «انسان گرگ انسان» است. در این شرایط «ترس از مرگ فجیع شبانه» هر لحظه ممکن است دق الباب کند و لویاتانی هم در کار نیست که قرداد اجتماعی با آن منعقد کنند. در این شرایط، دیگر جامعه ای وجود ندارد، فقط جماعت و وضع پیشادولت حاکم است. یک طرف کردهای عصبانی و معترض و در سوی دیگر ترکهای افراطی شده توسط «فدراسیون ترک».
ترکهای افراطی عمیقا باور دارند که در نمایش خشونت آمیز نفرتشان از کردها و ارمنی ثها، فضیلتی ملیگرایانه نهفته است اما حقیقت آن است که اتفاقا، این نمایشها نشان میدهد که صدسال پس از فروپاشی خلافت عثمانی، هنوز موفق نشدهاند ملتی مرکب از همه اجزای کشور پدید آورد که اجزای آن در بیرون از اوتوریته حکومتی، ملت باقی بمانند.
هنر پدران بنیانگذار دولت این است که چنان سنتزی از اجزا و امور پراکنده در جامعه مدنی پدید بیاورد که در ادامه مسیر زیست اجتماعی، اصل وحدت حفظ شود و جوهر «امر عام» (که هگل عالیترین مرتبه آن را در دولت/اشتات دیده بود) باقی بماند و در نتیجه حتی در فقدان حکومت ملی (اشغال،جنگ، ظهور امر استثنایی و...) روح ملی از بین نرود. البته تنش در بین همه گروههای مهاجر وجود دارد چون همه مهاجران مشکلات جامعه قبلی را نیز با خود به کشور میزبان میبرند، اما اینکه نفرت، تا این درجه از خشونت تقدیس شود، حرف دیگری است.
در چنین جاهایی-یعنی بیرون از چارچوب حکومت-است که جوهر ملیت به محک آزمون گذاشته میشود. البته که تا ابد اقلیتها یا کنشگران اقلیتی خواهند بود که از درون و بیرون، دولت-ملت های موجود را به چالش بکشند. اقلیتهای فرانسه و امریکا پیشتازند، اما هیچگاه کار به اینجا کشیده نمیشود.
پرسش بزرگی که کمتر به آن پرداخته شده است دلیل خشونت بالا در ناسیونالیسم ترک است! این پرسش را مفصلا در کتابی که اردیبهشت منتشر خواهد شد توضیح داده.ام، اما اجمالا باید گفت، تأخیر در ظهور «شأن ملی» را یکی از دلایل مهم صورت بندی ناسیونالیسم افراطی دانستهاند. نمونههای تجربی نشان میدهد که جماعتهایی که دیر و با تأخیر به شأن ملی میرسند، شتاب بیشتری برای رسیدن به اهداف ایدئولوژیک دارند و این شتاب مساوی میشود با افراط. اگر حکومت ترکیه، هزینه پانسازی جماعتهای عقب افتاده ترک زبان در عراق،سوریه، افغانستان و آسیای میانه را صرف راضی کردن کردها و یافتن یک راه میانه میکرد، چنین منظره.هایی خلق نمیشد. بخشی از این چالش به این حقیقت باز میگردد که اجتماعات ترکزبان بیرون از ترکیه، توسط رهبران سودجو، مرتجع و بی کیفتی مدیریت میشوند که دوست دارند به جای کار مفید، مثل انگل به ترکیه بچسبند و متقابلا حمایت و خدمات دریافت کنند. ترکیه کشوری ثروتمند و زیبا است و بسیاری از سیاسیون تنبل که در سیاست، افقی برایشان قابل تصور نیست، با فروختن رویای عظمت به ترکها، پول و توان آنها را میگیرند، ولی در ازای آن، چیزی زیادی نصیب مردم ترک نمیشود.
https://www.tg-me.com/salar_seyf/262
مناقشه کُردها و ترکها در بیرون از مرزهای ترکیه حیرت آور است. وقتی از بیرون به مرزهای ترکیه معاصر نگاه میکنیم، جمیعیتی یکدست و متحد در زیر یک پرچم سرخ نمایان میشود اما وقتی همان مردم به اروپا میروند، در جایی که دیگر اوتریته مرکزی بالای سرشان نیست، چشم اندازهایی شبیه این زدوخوردهای خیابانی در بلژیک ترسیم میشود. در دیاسپورای ترکیه، ترکهای حنفی یکسو هستند و اقلیت.های کُرد شافعی، ترک علوی یا قزلباش، کُرد علوی و ارمنی در سوی دیگر «جبهه».
یکی از نویسندگان ترک، در کتابی اشاره کرده است که کُردهای ترکیه، پس از مهاجرت به اروپا کُرد شدند، یعنی به هویت قومی خود پی بردند.
در بیرون از مرزهای سیاسی ترکیه دیگر آن اوتوریته خشن نظامی و امنیتی که نوعی ملی گرایی ترک را تحمیل میکند غایب است، بنابراین در فقدان «حکومت» دیگر مفهوم «ملت» کار نمیکند بلکه فقط «قومیت» است که وجود دارد و در پی آن «وضع طبیعی» حاکم میشود که به پیروی از قاعده هابز، درون آن «انسان گرگ انسان» است. در این شرایط «ترس از مرگ فجیع شبانه» هر لحظه ممکن است دق الباب کند و لویاتانی هم در کار نیست که قرداد اجتماعی با آن منعقد کنند. در این شرایط، دیگر جامعه ای وجود ندارد، فقط جماعت و وضع پیشادولت حاکم است. یک طرف کردهای عصبانی و معترض و در سوی دیگر ترکهای افراطی شده توسط «فدراسیون ترک».
ترکهای افراطی عمیقا باور دارند که در نمایش خشونت آمیز نفرتشان از کردها و ارمنی ثها، فضیلتی ملیگرایانه نهفته است اما حقیقت آن است که اتفاقا، این نمایشها نشان میدهد که صدسال پس از فروپاشی خلافت عثمانی، هنوز موفق نشدهاند ملتی مرکب از همه اجزای کشور پدید آورد که اجزای آن در بیرون از اوتوریته حکومتی، ملت باقی بمانند.
هنر پدران بنیانگذار دولت این است که چنان سنتزی از اجزا و امور پراکنده در جامعه مدنی پدید بیاورد که در ادامه مسیر زیست اجتماعی، اصل وحدت حفظ شود و جوهر «امر عام» (که هگل عالیترین مرتبه آن را در دولت/اشتات دیده بود) باقی بماند و در نتیجه حتی در فقدان حکومت ملی (اشغال،جنگ، ظهور امر استثنایی و...) روح ملی از بین نرود. البته تنش در بین همه گروههای مهاجر وجود دارد چون همه مهاجران مشکلات جامعه قبلی را نیز با خود به کشور میزبان میبرند، اما اینکه نفرت، تا این درجه از خشونت تقدیس شود، حرف دیگری است.
در چنین جاهایی-یعنی بیرون از چارچوب حکومت-است که جوهر ملیت به محک آزمون گذاشته میشود. البته که تا ابد اقلیتها یا کنشگران اقلیتی خواهند بود که از درون و بیرون، دولت-ملت های موجود را به چالش بکشند. اقلیتهای فرانسه و امریکا پیشتازند، اما هیچگاه کار به اینجا کشیده نمیشود.
پرسش بزرگی که کمتر به آن پرداخته شده است دلیل خشونت بالا در ناسیونالیسم ترک است! این پرسش را مفصلا در کتابی که اردیبهشت منتشر خواهد شد توضیح داده.ام، اما اجمالا باید گفت، تأخیر در ظهور «شأن ملی» را یکی از دلایل مهم صورت بندی ناسیونالیسم افراطی دانستهاند. نمونههای تجربی نشان میدهد که جماعتهایی که دیر و با تأخیر به شأن ملی میرسند، شتاب بیشتری برای رسیدن به اهداف ایدئولوژیک دارند و این شتاب مساوی میشود با افراط. اگر حکومت ترکیه، هزینه پانسازی جماعتهای عقب افتاده ترک زبان در عراق،سوریه، افغانستان و آسیای میانه را صرف راضی کردن کردها و یافتن یک راه میانه میکرد، چنین منظره.هایی خلق نمیشد. بخشی از این چالش به این حقیقت باز میگردد که اجتماعات ترکزبان بیرون از ترکیه، توسط رهبران سودجو، مرتجع و بی کیفتی مدیریت میشوند که دوست دارند به جای کار مفید، مثل انگل به ترکیه بچسبند و متقابلا حمایت و خدمات دریافت کنند. ترکیه کشوری ثروتمند و زیبا است و بسیاری از سیاسیون تنبل که در سیاست، افقی برایشان قابل تصور نیست، با فروختن رویای عظمت به ترکها، پول و توان آنها را میگیرند، ولی در ازای آن، چیزی زیادی نصیب مردم ترک نمیشود.
https://www.tg-me.com/salar_seyf/262
Telegram
Salar Seyf
جوهر ملت چیست؟
در حاشیه کشمکش قومی ترکها و کردهای ترکیه در بلژیک
@Salar_Seyf
در حاشیه کشمکش قومی ترکها و کردهای ترکیه در بلژیک
@Salar_Seyf