#سعدی_نامه
یکی از علما خورندهٔ بسیار داشت و کَفافِ اندک. یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت. روی از توقّعِ او در هم کشید و تعرّضِ سؤال از اهلِ ادب در نظرش قبیح آمد.
ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز
مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
به حاجتی که رَوی، تازهروی و خندان رو
فرو نبندد کارِ گشادهپیشانی
آوردهاند که اندکی در وظیفهٔ او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودّتِ معهود برقرار ندید گفت:
بِئْسَ الْمَطَاعِمُ حِینَ الذُلُّ یَکْسِبُها
الْقِدْرُ مُنْتَصَبٌ وَ الْقَدْرُ مَخْفوُضٌ
نانم افزود و آبرویم کاست
بینوایی بِهْ از مذلّتِ خواست
@Salehnikbakht
یکی از علما خورندهٔ بسیار داشت و کَفافِ اندک. یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت. روی از توقّعِ او در هم کشید و تعرّضِ سؤال از اهلِ ادب در نظرش قبیح آمد.
ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز
مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
به حاجتی که رَوی، تازهروی و خندان رو
فرو نبندد کارِ گشادهپیشانی
آوردهاند که اندکی در وظیفهٔ او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودّتِ معهود برقرار ندید گفت:
بِئْسَ الْمَطَاعِمُ حِینَ الذُلُّ یَکْسِبُها
الْقِدْرُ مُنْتَصَبٌ وَ الْقَدْرُ مَخْفوُضٌ
نانم افزود و آبرویم کاست
بینوایی بِهْ از مذلّتِ خواست
@Salehnikbakht
❤10
خانم جین ماریوت ، در سالهای ۹۰ و ۹۱ به عنوان "معاون سفیر انگلیس" در تهران حضور داشته است.
در گزارش خود به مجلس عوام انگلیس در مورد آموزش در کشورهای خاورمیانه ، نوشته است:
سیستم آموزشی در کشورهای خاورمیانه، نتایج شگفتآوری در مورد فارغ التحصیلان خود ببار میآورد.
دانش آموزان درجه یک، از تیزهوشان به دانشگاههای پزشکی و مهندسی وارد میشوند.
فارغ التحصیلان درجه دو به دانشگاههای مدیریت و اقتصاد میروند و بر فارغالتحصیلان درجه یک مدیریت میکنند.
فارغ التحصیلان درجه سه به سمت سیاست میروند و رهبران کشور میشوند و بر فارغالتحصیلان درجه یک و دو ریاست میکنند.
⭕اما آنها که از همه ضعیفتر و ناموفقتر هستند به سمت نیروهای نظامی و انتظامی میروند و بر سیاست مداران حکمفرمایی میکنند و هرگاه که اراده کنند آنها را از پستهایشان عزل ، یا به زندان میفرستند یا میکشند.
اما واقعیت تعجب آور این است:
⭕آنها که به مدرسه نرفتهاند یا تحصیلات رسمی ندارند و در کمترین مراحل علم و دانش هستند ، مقام معنوی پیدا میکنند
در گزارش خود به مجلس عوام انگلیس در مورد آموزش در کشورهای خاورمیانه ، نوشته است:
سیستم آموزشی در کشورهای خاورمیانه، نتایج شگفتآوری در مورد فارغ التحصیلان خود ببار میآورد.
دانش آموزان درجه یک، از تیزهوشان به دانشگاههای پزشکی و مهندسی وارد میشوند.
فارغ التحصیلان درجه دو به دانشگاههای مدیریت و اقتصاد میروند و بر فارغالتحصیلان درجه یک مدیریت میکنند.
فارغ التحصیلان درجه سه به سمت سیاست میروند و رهبران کشور میشوند و بر فارغالتحصیلان درجه یک و دو ریاست میکنند.
⭕اما آنها که از همه ضعیفتر و ناموفقتر هستند به سمت نیروهای نظامی و انتظامی میروند و بر سیاست مداران حکمفرمایی میکنند و هرگاه که اراده کنند آنها را از پستهایشان عزل ، یا به زندان میفرستند یا میکشند.
اما واقعیت تعجب آور این است:
⭕آنها که به مدرسه نرفتهاند یا تحصیلات رسمی ندارند و در کمترین مراحل علم و دانش هستند ، مقام معنوی پیدا میکنند
🤣11😢7❤2
Forwarded from هممیهن
گامی مثبت ولی محتاطانه
سرمقاله هممیهن
۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔹از دو سال پیش که جنگ غزه آغاز شد تاکنون مهمترین خبری که در این مدت منتشر شده، اعلان موافقت حماس با طرح پیشنهادی ترامپ است. دو روز پیش ابهامات و نارساییهای این طرح را نوشتیم ولی نکته مهم اصل چگونگی موافقت و ادبیات آن از سوی حماس بود.
🔹بیایید برای یک لحظه تندروهای مسئولیتناپذیر ایران را جای مسئولین حماس در غزه تصور کنیم. البته این فقط یک تصور و خیال است چون این جماعت فقط بلدند از دور شعارهای غیرمسئولانه و مثلاً انقلابی بدهند؛ لذا هنگامی که راه برای رفتن به غزه بسته بود برای رفتن داوطلبانه به جنگ ثبتنام میکردند و هنگامی که راه برای رفتن به سوریه و لبنان باز بود سکوت کرده و آرام میشدند. آنها فقط نان انقلابینمایی را میخورند و این فرق میکند با کسانی که دو سال تمام در محاصره کامل و زیر بمباران و موشکباران و قحطی زندگی میکنند.
🔹با این حال فرض محال، که محال نیست. اگر آنان آنجا بودند و زیر کولر مجلس با حقوق مکفی شعار میدادند جزو اولین منتقدین حماس بودند و فریاد میزدند که؛ چه نشستهاید که فلسطین و شرف و آبرو رفت. پذیرش طرح ترامپ خائن و حامی نتانیاهو و گذاشتن سلاح بر زمین و خیانت به آرمان فلسطین همراه با تشکر از ترامپ و مذاکره مستقیم با نماینده رژیم کودککش و از همه بدتر پذیرش نوعی از اداره غزه به دست حکام خائن و مرتجع عربی و وابسته به آمریکا؟ ای وای! آنها میگفتند که این پذیرش ذلت در شرایطی است که نتانیاهو در لبه پرتگاه است و زمانسنج میدان فلسطین ما نشان میدهد که حداکثر چند سال دیگر هستند و بعد تمام میشوند. تازه ترامپ هم ترسیده و چنین پیشنهادی را داده و ما در اوج قدرت قرار داریم و نباید هیچ طرحی را بپذیریم، باید به شرایط موهوم فکر کرد و بهزودی اسرائیل و حامیانش بهویژه آمریکا نابود خواهند شد.
🔹به همین دلیل نیز برنامه راهپیمایی حمایت از آزادسازی فلسطین را بعد از صرف ناهار در میدان راهآهن تهران برگزار میکنیم تا ملت فلسطین را از شر اسرائیل غاصب نجات دهیم. این موضع یک انقلابینمای بیمنطق و فارغ از عقلانیت و مسئولیت است که از زیر پتوی گرم و نرم و با معده سیر شعار میدهد و حتی برای شعارهایش هم پول میگیرد.
🔹این موضع با انقلابیون راستین بهکلی متفاوت است؛ انقلابیونی که در محیط جنگ با دشمنی غدار و بیرحم در جغرافیایی بسیار کوچک و تحت محاصره در حال جنگ هستند و هزاران نفر از مردم و خانوادههای آنان بهویژه زنان و کودکان، فقط به دلیل گرسنگی درگذشتهاند.
🔹انقلابیونی که نهتنها عقلانیت و سیاست را در تقابل با مقاومت نمیبینند بلکه شرط لازم آن میدانند. آنان نگاه میکنند که آیا در پیشنهاد طرف مقابل خیری نهفته است که بتوان آن را فعال و زنده کرد؟ حتی اگر این پیشنهاد از جانب دشمن باشد. برخورد نتانیاهو با توافق اولیه حماس نشان داد که از موضع حماس شوکه شده و تصور نمیکرد که آنها چنین موضعی بگیرند و او را به گوشه رینگ ببرند. برخورد سرد او با ترامپ و عصبانیتش از ماجرا و برخورد تند ترامپ با او نشانه همین واقعیت است.
🔹اهمیت طرح ترامپ در این است که تقریباً همه کشورهای مهم و نهادهای بینالمللی را به موضعگیری واداشته است و در این میان موضع ایران نیز اهمیت زیادی دارد.
🔹درباره بیانیه وزارت امور خارجه ایران در خصوص این موضوع سه تحلیل و نگاه وجود دارد. اول همان تندروها هستند، که بیانیه را خلاف منویات مثلاً انقلابی خود دیده و خواهان صراحت علیه آن و تکرار شعارهای پرهزینه گذشته هستند. دوم کسانی که آن را بیخاصیت و کماثر میدانند و سوم آنان که این را گامی رو بهجلو هرچند ناکافی میدانند.
🔹رو بهجلو از این جهت که فلسطینیها را مرجع اصلی برای تصمیمگیری در این باره پذیرفته و از تکرار شعارهای تبلیغاتی و پرهزینه گذشته پرهیز کرده است. به نظر میرسد که این بیانیه و اعلان موضع آن، میتواند سرآغاز تغییری مثبت در رویکرد خارجی ایران باشد. از این رو باید از این بیانیه استقبال کرد و انتظار داشت که در ادامه و آینده روشنتر و موثرتر صادر شود.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 یوتیوب
سرمقاله هممیهن
۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔹از دو سال پیش که جنگ غزه آغاز شد تاکنون مهمترین خبری که در این مدت منتشر شده، اعلان موافقت حماس با طرح پیشنهادی ترامپ است. دو روز پیش ابهامات و نارساییهای این طرح را نوشتیم ولی نکته مهم اصل چگونگی موافقت و ادبیات آن از سوی حماس بود.
🔹بیایید برای یک لحظه تندروهای مسئولیتناپذیر ایران را جای مسئولین حماس در غزه تصور کنیم. البته این فقط یک تصور و خیال است چون این جماعت فقط بلدند از دور شعارهای غیرمسئولانه و مثلاً انقلابی بدهند؛ لذا هنگامی که راه برای رفتن به غزه بسته بود برای رفتن داوطلبانه به جنگ ثبتنام میکردند و هنگامی که راه برای رفتن به سوریه و لبنان باز بود سکوت کرده و آرام میشدند. آنها فقط نان انقلابینمایی را میخورند و این فرق میکند با کسانی که دو سال تمام در محاصره کامل و زیر بمباران و موشکباران و قحطی زندگی میکنند.
🔹با این حال فرض محال، که محال نیست. اگر آنان آنجا بودند و زیر کولر مجلس با حقوق مکفی شعار میدادند جزو اولین منتقدین حماس بودند و فریاد میزدند که؛ چه نشستهاید که فلسطین و شرف و آبرو رفت. پذیرش طرح ترامپ خائن و حامی نتانیاهو و گذاشتن سلاح بر زمین و خیانت به آرمان فلسطین همراه با تشکر از ترامپ و مذاکره مستقیم با نماینده رژیم کودککش و از همه بدتر پذیرش نوعی از اداره غزه به دست حکام خائن و مرتجع عربی و وابسته به آمریکا؟ ای وای! آنها میگفتند که این پذیرش ذلت در شرایطی است که نتانیاهو در لبه پرتگاه است و زمانسنج میدان فلسطین ما نشان میدهد که حداکثر چند سال دیگر هستند و بعد تمام میشوند. تازه ترامپ هم ترسیده و چنین پیشنهادی را داده و ما در اوج قدرت قرار داریم و نباید هیچ طرحی را بپذیریم، باید به شرایط موهوم فکر کرد و بهزودی اسرائیل و حامیانش بهویژه آمریکا نابود خواهند شد.
🔹به همین دلیل نیز برنامه راهپیمایی حمایت از آزادسازی فلسطین را بعد از صرف ناهار در میدان راهآهن تهران برگزار میکنیم تا ملت فلسطین را از شر اسرائیل غاصب نجات دهیم. این موضع یک انقلابینمای بیمنطق و فارغ از عقلانیت و مسئولیت است که از زیر پتوی گرم و نرم و با معده سیر شعار میدهد و حتی برای شعارهایش هم پول میگیرد.
🔹این موضع با انقلابیون راستین بهکلی متفاوت است؛ انقلابیونی که در محیط جنگ با دشمنی غدار و بیرحم در جغرافیایی بسیار کوچک و تحت محاصره در حال جنگ هستند و هزاران نفر از مردم و خانوادههای آنان بهویژه زنان و کودکان، فقط به دلیل گرسنگی درگذشتهاند.
🔹انقلابیونی که نهتنها عقلانیت و سیاست را در تقابل با مقاومت نمیبینند بلکه شرط لازم آن میدانند. آنان نگاه میکنند که آیا در پیشنهاد طرف مقابل خیری نهفته است که بتوان آن را فعال و زنده کرد؟ حتی اگر این پیشنهاد از جانب دشمن باشد. برخورد نتانیاهو با توافق اولیه حماس نشان داد که از موضع حماس شوکه شده و تصور نمیکرد که آنها چنین موضعی بگیرند و او را به گوشه رینگ ببرند. برخورد سرد او با ترامپ و عصبانیتش از ماجرا و برخورد تند ترامپ با او نشانه همین واقعیت است.
🔹اهمیت طرح ترامپ در این است که تقریباً همه کشورهای مهم و نهادهای بینالمللی را به موضعگیری واداشته است و در این میان موضع ایران نیز اهمیت زیادی دارد.
🔹درباره بیانیه وزارت امور خارجه ایران در خصوص این موضوع سه تحلیل و نگاه وجود دارد. اول همان تندروها هستند، که بیانیه را خلاف منویات مثلاً انقلابی خود دیده و خواهان صراحت علیه آن و تکرار شعارهای پرهزینه گذشته هستند. دوم کسانی که آن را بیخاصیت و کماثر میدانند و سوم آنان که این را گامی رو بهجلو هرچند ناکافی میدانند.
🔹رو بهجلو از این جهت که فلسطینیها را مرجع اصلی برای تصمیمگیری در این باره پذیرفته و از تکرار شعارهای تبلیغاتی و پرهزینه گذشته پرهیز کرده است. به نظر میرسد که این بیانیه و اعلان موضع آن، میتواند سرآغاز تغییری مثبت در رویکرد خارجی ایران باشد. از این رو باید از این بیانیه استقبال کرد و انتظار داشت که در ادامه و آینده روشنتر و موثرتر صادر شود.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 یوتیوب
❤4
Forwarded from عکس نگار
🔷ای وای و ای امان از این همه جانِ ارزان
✍ اسماعیل شمس
🔻نامه منظوم زیر توسط ماموستا ملاحسین مجدی، از علمای صاحبنام کرد مهاباد در ۲۶ آبان ۱۳۲۴ خطاب به ماموستا ملا عبدالفتاح محمدی مطلق از علمای هورامان و ساکن شهر نودشه در استان کرمانشاه نوشته شده است. همچنانکه در خاطرات ماموستا هژار آمده، ماموستا ملاحسین مجدی کمی پیش از این تاریخ، امام و مدرس مسجد جامع بازار در شهر مهاباد بوده است. شیخ محمد معصوم نقشبندی هم از مشایخ بیاره هورامان بوده و در همان مسجد پیش ماموستا مجدی تلمذ کرده است. ماموستا ملا فتاح نودشی مدتها و به ویژه در دوره قاضی محمد و جمهوری کردستان در شهر مهاباد زیسته است. این نامه یکی از صدها نامهای است که او در دهه بیست و سی خورشیدی پس از بازگشت از مهاباد به نودشه از ماموستایان و دوستانش دریافت کرده و به آنها جواب داده است. دو هفته پیش دوست عزیز و فرهیخته، آقای یاسر مطلق، نوه مرحوم ملا فتاح این نامه را در اختیار من قرار داد. هدف از انتشار آن در کانال کردستان نامه هم این بود که شاید این کانال به مثابه پلی ارتباطی میان خانواده ملا عبدالفتاح مطلق و خانواده ماموستا حسین مجدی و دیگر بزرگانی که در مهاباد در آن دو دهه با ملا عبدالفتاح در ارتباط بودهاند، عمل کند و با کمک هم بتوانیم این نامهها و پاسخ آنها را پیدا کنیم که بدون شک بخشی از تاریخ نانوشته کردستان را روشن خواهند کرد.
🔻بسیار متٲسفم که این یادداشت را در روزی منتشر میکنم که همزمان چهار نفر از خانواده محترم مطلق با دار فانی الوداع گفتند. مرحوم خالد مطلق و مرحوم راغب مطلق دو فرزند ماموستا ملا فتاح و مرحوم نذیر مطلق نوه او در حادثه تلخ تصادف در جاده پاوه- کرمانشاه جانشان را از دست دادند و همزمان عضوی دیگر از این خانواده در شهر مریوان جان به جان آفرین تسلیم کرد. کمتر از سه ماه پیش مرحوم عابد مطلق، فرزند ارشد ماموستا عبدالفتاح و از نخستین معلمان منطقه پاوه و هورامان که مجموعه این اسناد و کتابخانه بزرگ ملا عبدالفتاح در نزد او نگهداری میشد به سبب ناراحتی قلبی در یکی از بیمارستانهای کرمانشاه بستری شد و متٲسفانه این دوره با جنگ دوازده روزه و بمباران روزانه شهر و نبود شرایط لازم برای اعزام او به تهران مصادف شد و سرانجام به سبب سکته قلبی درگذشت. به این ترتیب سه فرزند ملا فتاح و نوه او در فاصله سه ماه به پدرشان پیوستند. روح پرفتوح آنها شاد. امیدوارم خداوند متعال به این خانواده علمی و فرهیخته صبر عنایت فرماید و به کاک یاسر، فرزند برومند کاک عابد هم قدرتی ببخشد که در فقدان همزمان پدر و دو عمویش بتواند آرزویشان را برای انتشار آثار پدر برآورده کند.
🔻و اما حکایت جانهای ارزشمند ما که روزانه در جادههای مرگ کردستان مفت و ارزان از دست میروند؛ کمتر روزی است که در جاده مرگ پاوه به کرمانشاه شاهد چنین فجایعی نباشیم و در عزای عزیزان ننشینیم. گوش فلک از آه و ناله دختران و زنان و خواهران و مادران ما در فقدان عزیزانشان کر شده است، اما مدیران ما به نظاره نشسته و به وعده اکتفا نمودهاند. رفتن ارزان این همه جان غیر از جانهایی است که به سبب سکته و سرطان و دیگر بیماریهای ناشی از فقر و به ارث مانده از جنگ و خودکشیهای از سر ناامیدی و استیصال از دست میروند. همین خانواده عزیز که امروز عزادار چهار نفر آنان هستیم ساکن شهر جنگزده نودشه بودند، شهری که غیر از توپباران روزانه عراق و آوارگی مردم گرفتار بمباران شیمیایی هم شد و دهها نفر از ساکنان آن شهید شدند و صدها نفر هم تاکنون با عوارض گاز شیمیایی دست به گریبانند. مردم آن سامان که روزی توسط شما مسئولان، مرزدار غیور نامیده میشدند، به سرعت در حال مرگ و انقراضند. به خاطر خودتان هم که شده است به داد این مردم برسید. به خدا دوبانده کردن صد کیلومتر جاده آنقدر سخت نیست.
🔻از فتوح فتاح بهره رسید
دیده من چو خط او را دید
از سوادش به مشک پی بردم
از بیاضش زحور دیدم جید
کلماتش همه پر از معنی
پیش دانا مدار گفت و شنید
از کمال نجابت ذاتی
بارها نامهاش به بنده رسید
پاسخش گر نبود رنجه مشو
داد کاغذ نه کرد عود برید
...آمد و خبر آورد
از بقای تو شکر گشت پدید
...این مرد فاضل مشهور
از ستمهای دهر هیچ ندید
شاد گشتیم و جملگی مسرور
چون اسیری ز قید و بند رهید
شیخ معصوم و باز شیخ رحیم
بذل دارند به تو حب شدید
هر دو حاضر شود خدا ناصر
بهر تو بهر ما به سال عدید
سایه رحمت خدا و رسول
باد بر جمع اهل علم مدید
مجدی خواهد که باز برگردی
جدل ماورانی هست نوید
جناب ملا عبدالفتاح با کمال عجله جواب را به نظم تنظیم حضور عالی نمودم.از سلامت وجودت شاد و خانه آباد گفتیم. هر وقت مکتوبت می آید با شادمانی درآید. حضرت شیخ محمد معصوم سه چهار روز است بازگشته معلوم است سلامرسان است.
https://www.tg-me.com/kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
🔻نامه منظوم زیر توسط ماموستا ملاحسین مجدی، از علمای صاحبنام کرد مهاباد در ۲۶ آبان ۱۳۲۴ خطاب به ماموستا ملا عبدالفتاح محمدی مطلق از علمای هورامان و ساکن شهر نودشه در استان کرمانشاه نوشته شده است. همچنانکه در خاطرات ماموستا هژار آمده، ماموستا ملاحسین مجدی کمی پیش از این تاریخ، امام و مدرس مسجد جامع بازار در شهر مهاباد بوده است. شیخ محمد معصوم نقشبندی هم از مشایخ بیاره هورامان بوده و در همان مسجد پیش ماموستا مجدی تلمذ کرده است. ماموستا ملا فتاح نودشی مدتها و به ویژه در دوره قاضی محمد و جمهوری کردستان در شهر مهاباد زیسته است. این نامه یکی از صدها نامهای است که او در دهه بیست و سی خورشیدی پس از بازگشت از مهاباد به نودشه از ماموستایان و دوستانش دریافت کرده و به آنها جواب داده است. دو هفته پیش دوست عزیز و فرهیخته، آقای یاسر مطلق، نوه مرحوم ملا فتاح این نامه را در اختیار من قرار داد. هدف از انتشار آن در کانال کردستان نامه هم این بود که شاید این کانال به مثابه پلی ارتباطی میان خانواده ملا عبدالفتاح مطلق و خانواده ماموستا حسین مجدی و دیگر بزرگانی که در مهاباد در آن دو دهه با ملا عبدالفتاح در ارتباط بودهاند، عمل کند و با کمک هم بتوانیم این نامهها و پاسخ آنها را پیدا کنیم که بدون شک بخشی از تاریخ نانوشته کردستان را روشن خواهند کرد.
🔻بسیار متٲسفم که این یادداشت را در روزی منتشر میکنم که همزمان چهار نفر از خانواده محترم مطلق با دار فانی الوداع گفتند. مرحوم خالد مطلق و مرحوم راغب مطلق دو فرزند ماموستا ملا فتاح و مرحوم نذیر مطلق نوه او در حادثه تلخ تصادف در جاده پاوه- کرمانشاه جانشان را از دست دادند و همزمان عضوی دیگر از این خانواده در شهر مریوان جان به جان آفرین تسلیم کرد. کمتر از سه ماه پیش مرحوم عابد مطلق، فرزند ارشد ماموستا عبدالفتاح و از نخستین معلمان منطقه پاوه و هورامان که مجموعه این اسناد و کتابخانه بزرگ ملا عبدالفتاح در نزد او نگهداری میشد به سبب ناراحتی قلبی در یکی از بیمارستانهای کرمانشاه بستری شد و متٲسفانه این دوره با جنگ دوازده روزه و بمباران روزانه شهر و نبود شرایط لازم برای اعزام او به تهران مصادف شد و سرانجام به سبب سکته قلبی درگذشت. به این ترتیب سه فرزند ملا فتاح و نوه او در فاصله سه ماه به پدرشان پیوستند. روح پرفتوح آنها شاد. امیدوارم خداوند متعال به این خانواده علمی و فرهیخته صبر عنایت فرماید و به کاک یاسر، فرزند برومند کاک عابد هم قدرتی ببخشد که در فقدان همزمان پدر و دو عمویش بتواند آرزویشان را برای انتشار آثار پدر برآورده کند.
🔻و اما حکایت جانهای ارزشمند ما که روزانه در جادههای مرگ کردستان مفت و ارزان از دست میروند؛ کمتر روزی است که در جاده مرگ پاوه به کرمانشاه شاهد چنین فجایعی نباشیم و در عزای عزیزان ننشینیم. گوش فلک از آه و ناله دختران و زنان و خواهران و مادران ما در فقدان عزیزانشان کر شده است، اما مدیران ما به نظاره نشسته و به وعده اکتفا نمودهاند. رفتن ارزان این همه جان غیر از جانهایی است که به سبب سکته و سرطان و دیگر بیماریهای ناشی از فقر و به ارث مانده از جنگ و خودکشیهای از سر ناامیدی و استیصال از دست میروند. همین خانواده عزیز که امروز عزادار چهار نفر آنان هستیم ساکن شهر جنگزده نودشه بودند، شهری که غیر از توپباران روزانه عراق و آوارگی مردم گرفتار بمباران شیمیایی هم شد و دهها نفر از ساکنان آن شهید شدند و صدها نفر هم تاکنون با عوارض گاز شیمیایی دست به گریبانند. مردم آن سامان که روزی توسط شما مسئولان، مرزدار غیور نامیده میشدند، به سرعت در حال مرگ و انقراضند. به خاطر خودتان هم که شده است به داد این مردم برسید. به خدا دوبانده کردن صد کیلومتر جاده آنقدر سخت نیست.
🔻از فتوح فتاح بهره رسید
دیده من چو خط او را دید
از سوادش به مشک پی بردم
از بیاضش زحور دیدم جید
کلماتش همه پر از معنی
پیش دانا مدار گفت و شنید
از کمال نجابت ذاتی
بارها نامهاش به بنده رسید
پاسخش گر نبود رنجه مشو
داد کاغذ نه کرد عود برید
...آمد و خبر آورد
از بقای تو شکر گشت پدید
...این مرد فاضل مشهور
از ستمهای دهر هیچ ندید
شاد گشتیم و جملگی مسرور
چون اسیری ز قید و بند رهید
شیخ معصوم و باز شیخ رحیم
بذل دارند به تو حب شدید
هر دو حاضر شود خدا ناصر
بهر تو بهر ما به سال عدید
سایه رحمت خدا و رسول
باد بر جمع اهل علم مدید
مجدی خواهد که باز برگردی
جدل ماورانی هست نوید
جناب ملا عبدالفتاح با کمال عجله جواب را به نظم تنظیم حضور عالی نمودم.از سلامت وجودت شاد و خانه آباد گفتیم. هر وقت مکتوبت می آید با شادمانی درآید. حضرت شیخ محمد معصوم سه چهار روز است بازگشته معلوم است سلامرسان است.
https://www.tg-me.com/kurdistanname
❤13😢1
Forwarded from DW Persian دویچهوله فارسی
🔶 ۱۶ مهر، زادروز ایرج افشار، فهرستنگار پربار
۱۰۰ سال پيش در چنين روزی ايرج افشار در تهران زاده شد.
"نخستين باری كه نه گفتم به پدرم بود. میگفت به كار دولتی نرو، رفتم و خير نديدم".
پدر ایرج افشار نویسنده و پژوهنده حقوق و علوم اجتماعی بود: «پدرم به مادرم تکلیف کرده بود که به تکمیل سواد و حسن خط بپردازد و همه روزه مقداری فرانسه بخواند.»
او به دبستان و دبیرستان زرتشتیان رفت و دانشجو بود که مجله فرهنگی "آینده" را که پدرش گشوده بود، سرپرستی میکرد.
۲۴ ساله بود که پایاننامه دکتریاش "اقلیتها در ایران" از سوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی شیفته کتابشناسی بود.
۲۶ ساله بود که کتابدار دانشکده حقوق که در آن زمان بزرگترین کتابخانه رسمی کشور بود، شد و دو سال پس از آن مجله نامآشنای "فرهنگ ایرانزمین" را گشود که از سرچشمههای پژوهش در ایرانشناسی است: «از ابتدا توجه کامل بر آن معطوف بود که مجله کاملا چهره تحقیقی داشته باشد به نحوی که در میان مستشرقین مقام و اعتباری بیابد.»
۲۹ ساله بود که نخستین فهرست "کتابهای ایران" را انتشار داد که فهرست کاملی از آثار فارسی چاپشده در سال ۱۳۳۳ در ایران و برونمرز بود و پیش از این سابقه نداشت.
۳۱ ساله بود که دوره آموزشی کتابداری یونسکو را در پاریس گذراند و از آن پس در چندین کتابخانه رسمی از جمله کتابخانه ملی به آثار چاپی و خطی نظم داد.
۳۹ ساله بود که فهرستی از شش هزار مقاله چاپشده فارسی در ایران و برونمرز گرد آورد که پیش از ظهور کامپیوتر معتبرترین سرچشمه ایرانپژوهی بود و انتشار آن هنوز ادامه دارد.
او سرپرستی چندین نهاد فرهنگی را بر عهده داشت و دانش کتابداری و کتابشناسی و نسخهشناسی را در دانشگاه تهران راه انداخت و ۱۰ سال دوره کارشناسی ارشد این رشتهها را تدریس کرد.
به کوشش او افزون بر ۵۰۰ فهرست، نسخه خطی و کتاب کمیاب چاپ و بازچاپ شدند. ماندگارترین آنها جز کتابهای تاریخی مانند "روزنامه وقایع اتفاقیه" آثار کارشناسی از رشتههای گوناگون چون "کتاب آشپزی صفوی"، فروغستان (دانشنامه فن استیفا و سیاق معرفت فلاحت) و "خوابگزاری" است که هرکدام اهمیت تاریخی ویژهای دارند.
او افزون بر تحول و تکامل کتابشناسی در ایران، آثار فارسی کتابخانه ملی اتریش و دانشگاه بنام هاروارد آمریکا را فهرستنگاری کرد.
ایرج افشار در ۸۵ سالگی در زادگاهش درگذشت.
@dw_farsi
۱۰۰ سال پيش در چنين روزی ايرج افشار در تهران زاده شد.
"نخستين باری كه نه گفتم به پدرم بود. میگفت به كار دولتی نرو، رفتم و خير نديدم".
پدر ایرج افشار نویسنده و پژوهنده حقوق و علوم اجتماعی بود: «پدرم به مادرم تکلیف کرده بود که به تکمیل سواد و حسن خط بپردازد و همه روزه مقداری فرانسه بخواند.»
او به دبستان و دبیرستان زرتشتیان رفت و دانشجو بود که مجله فرهنگی "آینده" را که پدرش گشوده بود، سرپرستی میکرد.
۲۴ ساله بود که پایاننامه دکتریاش "اقلیتها در ایران" از سوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی شیفته کتابشناسی بود.
۲۶ ساله بود که کتابدار دانشکده حقوق که در آن زمان بزرگترین کتابخانه رسمی کشور بود، شد و دو سال پس از آن مجله نامآشنای "فرهنگ ایرانزمین" را گشود که از سرچشمههای پژوهش در ایرانشناسی است: «از ابتدا توجه کامل بر آن معطوف بود که مجله کاملا چهره تحقیقی داشته باشد به نحوی که در میان مستشرقین مقام و اعتباری بیابد.»
۲۹ ساله بود که نخستین فهرست "کتابهای ایران" را انتشار داد که فهرست کاملی از آثار فارسی چاپشده در سال ۱۳۳۳ در ایران و برونمرز بود و پیش از این سابقه نداشت.
۳۱ ساله بود که دوره آموزشی کتابداری یونسکو را در پاریس گذراند و از آن پس در چندین کتابخانه رسمی از جمله کتابخانه ملی به آثار چاپی و خطی نظم داد.
۳۹ ساله بود که فهرستی از شش هزار مقاله چاپشده فارسی در ایران و برونمرز گرد آورد که پیش از ظهور کامپیوتر معتبرترین سرچشمه ایرانپژوهی بود و انتشار آن هنوز ادامه دارد.
او سرپرستی چندین نهاد فرهنگی را بر عهده داشت و دانش کتابداری و کتابشناسی و نسخهشناسی را در دانشگاه تهران راه انداخت و ۱۰ سال دوره کارشناسی ارشد این رشتهها را تدریس کرد.
به کوشش او افزون بر ۵۰۰ فهرست، نسخه خطی و کتاب کمیاب چاپ و بازچاپ شدند. ماندگارترین آنها جز کتابهای تاریخی مانند "روزنامه وقایع اتفاقیه" آثار کارشناسی از رشتههای گوناگون چون "کتاب آشپزی صفوی"، فروغستان (دانشنامه فن استیفا و سیاق معرفت فلاحت) و "خوابگزاری" است که هرکدام اهمیت تاریخی ویژهای دارند.
او افزون بر تحول و تکامل کتابشناسی در ایران، آثار فارسی کتابخانه ملی اتریش و دانشگاه بنام هاروارد آمریکا را فهرستنگاری کرد.
ایرج افشار در ۸۵ سالگی در زادگاهش درگذشت.
@dw_farsi
❤8
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
*به مناسبت سالگرد تولد حضرت مولانا در تاجیکستان ، یک اجرای بینظیر از گروه کُر بهار ، به رهبری "آرش فولادوند" و با خوانندگی دو خواننده ایرانی و یک خواننده تاجیک .*
*این اجرای بینظیر رو بشنویم و از زبان شیرین فارسی و نوای این عزیزان لذت ببریم .*
@Salehnikbakht
*این اجرای بینظیر رو بشنویم و از زبان شیرین فارسی و نوای این عزیزان لذت ببریم .*
@Salehnikbakht
👍2
Forwarded from آینده (عباس عبدی)
🔴اعتراض علیه مهریه
🔺نوآوران ۱۴ مهر ۱۴۰۴
✍️عباس عبدی
🔘چه کسی فکر میکرد روزی برسد که، تعداد زیادی از مردان جلوی دادگستری جمع شوند و شعار دهند که: ”چه اشتباهی کردیم؛ ما ازدواج کردیم“، ”جرم من زندانی؛ مهریه ایرانی“، ”حقوق ما ده تومنه؛ سکه ۱۱۰ تومنه”، ”مهریه اصلاح بشه“، و تابلوهایی با مضمون ضد مهریه و نفقه در دست که آنها را بلای ملت دانستهاند و یا اینکه؛ "سرطان بگیر، زن نگیر"، یا "ازدواج در ایران = زندان". جالب اینکه تعدادی از زنان هم همراه این مردان بودند. این فقط مردان نیستند که به حقوق خود معترضاند، زنان هم اغلب به بخش دیگری از حقوق و تکالیف داشته و نداشته خود معترضاند.
🔘ممکن است گمان شود که معترضین چندان زیاد نیستند، هر چند در این مورد زیادند، شاید بیش از ۸ هزار زندانی در این مورد هست و قطعاً تعداد بسیار بیشتری در حال و گذشته و آینده در پلههای دادگاهها بالا و پایین میروند و رفتهاند و میروند، و... ولی مسأله مهم این است که از این گونه مسایل در کشور زیاد است و همه آنها تقریباً یک ریشه مشترک دارند. ریشه مشترک آنها، ناکارآمدی قوانین موجود کشور در تطبیق با واقعیتها و تحولات اجتماعی است.
🔘این ناکارآمدی در حقوق زنان، خانواده، قانون مجازات و سایر موارد فراوان دیده میشود. بطور معمول میکوشند که هر جا را به صورت موردی حل و فصل کنند در حالی که به نظر میرسد این کارها شبیه وصله و پینه کردن است. هنگامی که فلسفه حقوق و قانونگذاری قابل دفاع نباشد، تغییر در جزییات نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه بدتر هم میکند.
🔘مسأله این است که منطق سنتی مهریه در نظام جدید خانواده عملاً از میان رفته است. البته هنوز هم خانوادههایی هستند که آن را ترجیح میدهند، ولی اغلب دختران و زنان دیگر چون گذشته به آن نیاز ندارند و به تبعات دریافت مهریه هم ملتزم نیستند. در شرایط کنونی، مهریه نه تنها باعث قوام خانواده و امنیت زن نمیشود، بلکه در بسیاری از موارد منشاء ناپایداری و کشمکش هم هست، و تبدیل به عامل نفرت و خشم هم شده، و بسیاری از خانوادهها را دچار بحران کرده است.
🔘مهریه که در گذشته منشاء امنیت خاطر برای زنان، بویژه در صورت فوت شوهر بود، اکنون عامل فشار به مرد شده است. متأسفانه کودکان هم قربانی دعواهای مربوط به مهریه شدهاند و سالها است که مردان نسبت به این وضع معترض هستند. جالب است که طبق گزارشها، ۵ درصد ازدواجها پیش از رسیدن به یک سال و ۳۰ درصد پیش از رسیدن به ۵ سال منجر به طلاق میشوند، و مهریه کمکی به پایداری نهاد خانواده نمیکند. مردان هم با اذیت کردن زنان آنان را مجبور به بخشیدن مهریه میکنند. تورم و افزایش قیمتها و رشد عجیب قیمت طلا نیز ماجرا را بدتر نموده.
🔘امروز به چند دلیل موضوعیت مهریه برای ازدواج از میان رفته است. اشتغال و استقلال زنان، وجود بیمه و تأمین اجتماعی، عوامل مهم هستند. در کنار این موارد، تعدیل برخی از حقوق زنان و حرکت بسوی برابری حقوقی نیز ضروری شده است. از جمله حق طلاق و حضانت را نمیتوان یک طرفه تعریف کرد. در نظام سنتی خانواده، که مهریه نقش مهمی داشت، نابرابری در حقوق زن و مرد پدیده عجیبی نبود. ولی اکنون که زنان و دختران حقوق برابر میطلبند، باید به تبعات آن نیز که ازدواج بدون مهریههای کلان(به صورت نمادین در حد یک یا چند سکه مسألهای نیست که نقد هم پرداخت بشود) ملتزم شوند.
🔘آقا داماد آه در بساط ندارد که با ناله سودا کند، بعد پای سفره عقد دست و دلباز میشود و معادل تاریخ تولد عروس خانم سکه طلا مهریه میدهد با این حساب که مهریه را کی داده و کی گرفته. متأسفانه برخلاف شعارهای رسمی که خواهان ازدواج و فرزندآوری جوانان هستند، مهریه و هزینههای ازدواج و زندگی، از موانع جدی آن شده است.
🔘به محض عقد، زن میتواند مهریه را مطالبه کند، و این مطالبه ناپایداری ازدواجهای امروزی را تشدید میکند. اینکه سقف محکومیت کیفری را از ۱۱۰ سکه به ۱۴ سکه کاهش دهند، نوعی بازی با اعداد است و واجد منطق روشنی نیست. فقط دو عدد ۱۱۰ و ۱۴ منظور است، بعداً هم به ۵ و یک میرسانند!!
🔘باید نگاه خود را به فلسفه و هدف حقوق اصلاح کرد. این تصور که حقوقی وجود دارد که از ازل تا ابد ثابت است، با هیچ واقعیتی جور در نمیآید. در واقع خدا چنین خواستی ندارد. مگر میشود که حقوق خانواده ۲۰۰ سال پیش در یک روستا مثل حقوق خانواده امروزی باشد؟ ما شاید امروز بتوانیم بجای خودرو با اسب و الاغ سفر کنیم، البته سخت است ولی میتوان چنین کرد، ولی نمیتوان حقوق خانواده پیشامدرن را بر خانواده امروزی تسری و تعمیم داد و انتظار آرامش در نهاد خانواده را هم داشته باشیم.
🔘🔘قدیمیها نیز براساس فهم و درک خودشان قانون مینوشتند یا اجرا میکردند، چرا مردم و جامعهِ امروز را از چنین حقی باید محروم کرد؟
🔺نوآوران ۱۴ مهر ۱۴۰۴
✍️عباس عبدی
🔘چه کسی فکر میکرد روزی برسد که، تعداد زیادی از مردان جلوی دادگستری جمع شوند و شعار دهند که: ”چه اشتباهی کردیم؛ ما ازدواج کردیم“، ”جرم من زندانی؛ مهریه ایرانی“، ”حقوق ما ده تومنه؛ سکه ۱۱۰ تومنه”، ”مهریه اصلاح بشه“، و تابلوهایی با مضمون ضد مهریه و نفقه در دست که آنها را بلای ملت دانستهاند و یا اینکه؛ "سرطان بگیر، زن نگیر"، یا "ازدواج در ایران = زندان". جالب اینکه تعدادی از زنان هم همراه این مردان بودند. این فقط مردان نیستند که به حقوق خود معترضاند، زنان هم اغلب به بخش دیگری از حقوق و تکالیف داشته و نداشته خود معترضاند.
🔘ممکن است گمان شود که معترضین چندان زیاد نیستند، هر چند در این مورد زیادند، شاید بیش از ۸ هزار زندانی در این مورد هست و قطعاً تعداد بسیار بیشتری در حال و گذشته و آینده در پلههای دادگاهها بالا و پایین میروند و رفتهاند و میروند، و... ولی مسأله مهم این است که از این گونه مسایل در کشور زیاد است و همه آنها تقریباً یک ریشه مشترک دارند. ریشه مشترک آنها، ناکارآمدی قوانین موجود کشور در تطبیق با واقعیتها و تحولات اجتماعی است.
🔘این ناکارآمدی در حقوق زنان، خانواده، قانون مجازات و سایر موارد فراوان دیده میشود. بطور معمول میکوشند که هر جا را به صورت موردی حل و فصل کنند در حالی که به نظر میرسد این کارها شبیه وصله و پینه کردن است. هنگامی که فلسفه حقوق و قانونگذاری قابل دفاع نباشد، تغییر در جزییات نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه بدتر هم میکند.
🔘مسأله این است که منطق سنتی مهریه در نظام جدید خانواده عملاً از میان رفته است. البته هنوز هم خانوادههایی هستند که آن را ترجیح میدهند، ولی اغلب دختران و زنان دیگر چون گذشته به آن نیاز ندارند و به تبعات دریافت مهریه هم ملتزم نیستند. در شرایط کنونی، مهریه نه تنها باعث قوام خانواده و امنیت زن نمیشود، بلکه در بسیاری از موارد منشاء ناپایداری و کشمکش هم هست، و تبدیل به عامل نفرت و خشم هم شده، و بسیاری از خانوادهها را دچار بحران کرده است.
🔘مهریه که در گذشته منشاء امنیت خاطر برای زنان، بویژه در صورت فوت شوهر بود، اکنون عامل فشار به مرد شده است. متأسفانه کودکان هم قربانی دعواهای مربوط به مهریه شدهاند و سالها است که مردان نسبت به این وضع معترض هستند. جالب است که طبق گزارشها، ۵ درصد ازدواجها پیش از رسیدن به یک سال و ۳۰ درصد پیش از رسیدن به ۵ سال منجر به طلاق میشوند، و مهریه کمکی به پایداری نهاد خانواده نمیکند. مردان هم با اذیت کردن زنان آنان را مجبور به بخشیدن مهریه میکنند. تورم و افزایش قیمتها و رشد عجیب قیمت طلا نیز ماجرا را بدتر نموده.
🔘امروز به چند دلیل موضوعیت مهریه برای ازدواج از میان رفته است. اشتغال و استقلال زنان، وجود بیمه و تأمین اجتماعی، عوامل مهم هستند. در کنار این موارد، تعدیل برخی از حقوق زنان و حرکت بسوی برابری حقوقی نیز ضروری شده است. از جمله حق طلاق و حضانت را نمیتوان یک طرفه تعریف کرد. در نظام سنتی خانواده، که مهریه نقش مهمی داشت، نابرابری در حقوق زن و مرد پدیده عجیبی نبود. ولی اکنون که زنان و دختران حقوق برابر میطلبند، باید به تبعات آن نیز که ازدواج بدون مهریههای کلان(به صورت نمادین در حد یک یا چند سکه مسألهای نیست که نقد هم پرداخت بشود) ملتزم شوند.
🔘آقا داماد آه در بساط ندارد که با ناله سودا کند، بعد پای سفره عقد دست و دلباز میشود و معادل تاریخ تولد عروس خانم سکه طلا مهریه میدهد با این حساب که مهریه را کی داده و کی گرفته. متأسفانه برخلاف شعارهای رسمی که خواهان ازدواج و فرزندآوری جوانان هستند، مهریه و هزینههای ازدواج و زندگی، از موانع جدی آن شده است.
🔘به محض عقد، زن میتواند مهریه را مطالبه کند، و این مطالبه ناپایداری ازدواجهای امروزی را تشدید میکند. اینکه سقف محکومیت کیفری را از ۱۱۰ سکه به ۱۴ سکه کاهش دهند، نوعی بازی با اعداد است و واجد منطق روشنی نیست. فقط دو عدد ۱۱۰ و ۱۴ منظور است، بعداً هم به ۵ و یک میرسانند!!
🔘باید نگاه خود را به فلسفه و هدف حقوق اصلاح کرد. این تصور که حقوقی وجود دارد که از ازل تا ابد ثابت است، با هیچ واقعیتی جور در نمیآید. در واقع خدا چنین خواستی ندارد. مگر میشود که حقوق خانواده ۲۰۰ سال پیش در یک روستا مثل حقوق خانواده امروزی باشد؟ ما شاید امروز بتوانیم بجای خودرو با اسب و الاغ سفر کنیم، البته سخت است ولی میتوان چنین کرد، ولی نمیتوان حقوق خانواده پیشامدرن را بر خانواده امروزی تسری و تعمیم داد و انتظار آرامش در نهاد خانواده را هم داشته باشیم.
🔘🔘قدیمیها نیز براساس فهم و درک خودشان قانون مینوشتند یا اجرا میکردند، چرا مردم و جامعهِ امروز را از چنین حقی باید محروم کرد؟
👍21❤6👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی که "جان از تنِ آواز رفت"
۱۷ مهر سالروز آسمانی شدن گوهر دردانه موسیقی ایران، استاد #محمدرضا_شجریان🖤🖤🖤
#یادش_تاهمیشه_نهان_دردل_تاریخ🖤
جان جانان شجریان همیشه جاودان است...🩷❤️🩷
۱۷ مهر سالروز آسمانی شدن گوهر دردانه موسیقی ایران، استاد #محمدرضا_شجریان🖤🖤🖤
#یادش_تاهمیشه_نهان_دردل_تاریخ🖤
جان جانان شجریان همیشه جاودان است...🩷❤️🩷
😢7💔7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیین بزرگداشت نخستین جشن ثبت جهانی مهرگان؛ استان کردستان
❤13
آرامِ جان و مُونِس قَلبِ رَمیدِهای
حافظ با صدای شجریان
روز بزرگداشت حافظ
اشک غمّاز
«از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای»
اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و مجید درخشانی
اشک غمّاز
«از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای»
اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و مجید درخشانی
❤3
Forwarded from صالح نیکبخت
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری؛ طریق دولت، چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی؟!
@Salehnikbakht
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری؛ طریق دولت، چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی؟!
@Salehnikbakht
❤9👍1
Forwarded from کردستان نامه
🔴 در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
خاتمه فکرت و ختم سخن در باب تاریخ اورمیه و آذربایجان
✍ اسماعیل شمس
🔺شاید در این سالها کمتر کسی به اندازه نگارنده مستندات متقن تاریخی را به شکل مستقیم از منابع دست اول درباره تاریخ آذربایجان و اورمیه روایت کرده باشد. از ذکر نام کردان آذربایجان در معاهده حذیفة بن یمان، فاتح مسلمان با فرمانروای آذربایجان در سال ۲۲هجری و مباحث مربوط به حکومت دیسم کردی در اردبیل تا روادیان تبریز و شدادیان اران و احمدیلیان مراغه و بسیاری مطالب دیگر در این کانال نقل شده است. هر آنکس که دنبال واقعیت تاریخی باشد با مطالعه چنین مباحثی از خیالاندیشی دست برمیدارد و بیش از این بر طبل تفرقهافکنی قومی و مذهبی و ترویج نفرت و نژادپرستی نمیپردازد؛ اما همچنانکه مولانا میگوید:
گفت هر مردی که باشد بدگمان
نشنود او راست را با صدنشان
هر درونی که خیالاندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد
چون سخن در وی رود علت شود
تیغ غازی دزد را آلت شود
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون
🔺دوست دارم حسن ختام این مطلب یادی از مولوی ترکزبان ساکن در قونیه و شمس در تبریز و حسامالدین چلبی کردزبان و اهل اورمیه باشد که بذر محبت و همدلی در این سرزمین کاشتند و شاهکاری چون مثنوی و دیوان شمس آفریدند.چرا؟ زیرا آنان برای وصل آمده بودند نه فصل و شعارشان این بود که:
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست.
دریغا و افسوس که امروز در قلمرو اورمیه تا قونیه به جای آن نازنینان انساناندیش کسانی نشستهاند که همچون صهیونیستهای یک قرن پیش که فلسطین را ارض ازلی و ابدی و موعود یهودیان میدانستند، آذربایجان را خاک یک قوم میپندارند و در روز روشن از بازگرداندن دیگران به هندوستان و اقلیم کردستان حرف میزنند. در آنسو هم مرشد اعظم آنان که دست بر قضا گاه شعر مولوی هم میخواند، فریاد میزند که در ترکیه کردستانی وجود ندارد و هرکس دنبال کردستان است به اربیل و سلیمانیه برود. وجه تراژیک داستان آنجاست که جماعتی هم که خود را ایرانبانان و دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران میدانند به جای مبارزه با این اراجیف بانگ سر میدهند که ایهاالناس! جایی به نام اقلیم کردستان وجود ندارد و آنجا آشورستان و کمی بالاترش ارمنستان و ضلع شرقیترش هم گورانستان است و کردها آنجا را اشغال کردهاند.اصلاً کردستان و زبان کردی نامی بیمسماست و کلمه کرد هم در منابع تاریخی به معنای چوپان است. این قلمبهدستان قدارهبند همچون قصهسازان قدیم کردان را از جن و بیوطن و فراریان به کوهستان میدانند و منتقدان را هم به هر چیزی متهم و تهدید میکنند. در این شرایط یقین دارم که دیگر نه قلم "چوبین و بیتمکین" من که استدلال سقراط و استناد ارسطو هم نمیتواند چنین کسانی را به قرابت با حقیقت رهنمون شود. فرجام این تاریخسازی جعلی و کردهراسی در مملکتی که ملک مشاع همگان است، روشن است.نسلکشی امروز غزه توسط زنگیان مست، نتیجه نوشتههای تاریخسازان یک قرن پیش است که فلسطین را خاک ابدی و ازلی قوم یهود میدانستند. من ۴۵ سال است که قلم به دست گرفتهام، اما هیچ وقت به اندازه امروز از این جماعت قلمبهدست احساس خطر نکردهام. باز همراه با مولوی میگویم:
بَدگُهَر را علم و فن آموختن
دادنِ تیغی به دَستِ راهزَن
تیغ دادن در کَفِ زنگیِ مَست
بِهْ که آید علم، ناکَس را به دَست
عِلم و مال و مَنصَب و جاه و قِران
فِتنه آمد دَر کَفِ بَدگوهران...
آنچه منصَب میکند با جاهلان
از فضیحت کِیْ کُنَد صد ارسلان...
حُکمْ چون در دست گمراهی فتاد
جاه پِندارید دَر چاهی فِتاد
ره نمیداند قَلاوُوزی کند
جانِ زشتِ او، جَهانسوزی کند...
اَحمقان سرور شدستند و زِ بیم
عاقلان سرها کِشیده در گِلیم
🔺مولوی عالِم بدگهر قلمبهدست را خطرناکتر از تیغ راهزن و زنگی مست میداند. من به عنوان نویسنده سوگند خوردهام هرگز قلم را در خدمت دروغ و جعل و نفرتپراکنی و تعصب نژادی و مذهبی و جداکردن مردم از هم قرار ندهم و تنها برای وصل آدمیان و ترویج اخلاق و انسانیت در میان آنان بنویسم، اما اکنون احساس میکنم کاری از قلم مدافع مروت و مدارا برنمیآید و بنابراین از کسانی که هنوز میتوانند،کاری بکنند، میخواهم که نگذارند بذر نفرت و جدایی توسط قلمبهدستان ناکَس کاشته شود. یقین بدانید فردا محصول آن را زنگیان مست تیغ به دستی درو خواهند کرد که به هیچ کس رحم نخواهند نمود. طوفان نمک دریاچه اورمیه از هیچ کس نمیپرسد تو ترکی یا کرد یا ارمنی و آشوری و نمک آن به چشم همه خواهد رفت. زلزله اگر بیاید سقف خانه را بر سر همه آوار میکند و دین و مذهب کسی برایش مهم نیست. پس لطفاً به فکر این خانه و ساکنان بیگناهش باشیم و با دست خود آن را بر سر خود و فرزندانمان خراب نکنیم. بدانیم که خیلی زود دیر میشود.
@kurdistanname
خاتمه فکرت و ختم سخن در باب تاریخ اورمیه و آذربایجان
✍ اسماعیل شمس
🔺شاید در این سالها کمتر کسی به اندازه نگارنده مستندات متقن تاریخی را به شکل مستقیم از منابع دست اول درباره تاریخ آذربایجان و اورمیه روایت کرده باشد. از ذکر نام کردان آذربایجان در معاهده حذیفة بن یمان، فاتح مسلمان با فرمانروای آذربایجان در سال ۲۲هجری و مباحث مربوط به حکومت دیسم کردی در اردبیل تا روادیان تبریز و شدادیان اران و احمدیلیان مراغه و بسیاری مطالب دیگر در این کانال نقل شده است. هر آنکس که دنبال واقعیت تاریخی باشد با مطالعه چنین مباحثی از خیالاندیشی دست برمیدارد و بیش از این بر طبل تفرقهافکنی قومی و مذهبی و ترویج نفرت و نژادپرستی نمیپردازد؛ اما همچنانکه مولانا میگوید:
گفت هر مردی که باشد بدگمان
نشنود او راست را با صدنشان
هر درونی که خیالاندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد
چون سخن در وی رود علت شود
تیغ غازی دزد را آلت شود
پس جواب او سکوت است و سکون
هست با ابله سخن گفتن جنون
🔺دوست دارم حسن ختام این مطلب یادی از مولوی ترکزبان ساکن در قونیه و شمس در تبریز و حسامالدین چلبی کردزبان و اهل اورمیه باشد که بذر محبت و همدلی در این سرزمین کاشتند و شاهکاری چون مثنوی و دیوان شمس آفریدند.چرا؟ زیرا آنان برای وصل آمده بودند نه فصل و شعارشان این بود که:
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست.
دریغا و افسوس که امروز در قلمرو اورمیه تا قونیه به جای آن نازنینان انساناندیش کسانی نشستهاند که همچون صهیونیستهای یک قرن پیش که فلسطین را ارض ازلی و ابدی و موعود یهودیان میدانستند، آذربایجان را خاک یک قوم میپندارند و در روز روشن از بازگرداندن دیگران به هندوستان و اقلیم کردستان حرف میزنند. در آنسو هم مرشد اعظم آنان که دست بر قضا گاه شعر مولوی هم میخواند، فریاد میزند که در ترکیه کردستانی وجود ندارد و هرکس دنبال کردستان است به اربیل و سلیمانیه برود. وجه تراژیک داستان آنجاست که جماعتی هم که خود را ایرانبانان و دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران میدانند به جای مبارزه با این اراجیف بانگ سر میدهند که ایهاالناس! جایی به نام اقلیم کردستان وجود ندارد و آنجا آشورستان و کمی بالاترش ارمنستان و ضلع شرقیترش هم گورانستان است و کردها آنجا را اشغال کردهاند.اصلاً کردستان و زبان کردی نامی بیمسماست و کلمه کرد هم در منابع تاریخی به معنای چوپان است. این قلمبهدستان قدارهبند همچون قصهسازان قدیم کردان را از جن و بیوطن و فراریان به کوهستان میدانند و منتقدان را هم به هر چیزی متهم و تهدید میکنند. در این شرایط یقین دارم که دیگر نه قلم "چوبین و بیتمکین" من که استدلال سقراط و استناد ارسطو هم نمیتواند چنین کسانی را به قرابت با حقیقت رهنمون شود. فرجام این تاریخسازی جعلی و کردهراسی در مملکتی که ملک مشاع همگان است، روشن است.نسلکشی امروز غزه توسط زنگیان مست، نتیجه نوشتههای تاریخسازان یک قرن پیش است که فلسطین را خاک ابدی و ازلی قوم یهود میدانستند. من ۴۵ سال است که قلم به دست گرفتهام، اما هیچ وقت به اندازه امروز از این جماعت قلمبهدست احساس خطر نکردهام. باز همراه با مولوی میگویم:
بَدگُهَر را علم و فن آموختن
دادنِ تیغی به دَستِ راهزَن
تیغ دادن در کَفِ زنگیِ مَست
بِهْ که آید علم، ناکَس را به دَست
عِلم و مال و مَنصَب و جاه و قِران
فِتنه آمد دَر کَفِ بَدگوهران...
آنچه منصَب میکند با جاهلان
از فضیحت کِیْ کُنَد صد ارسلان...
حُکمْ چون در دست گمراهی فتاد
جاه پِندارید دَر چاهی فِتاد
ره نمیداند قَلاوُوزی کند
جانِ زشتِ او، جَهانسوزی کند...
اَحمقان سرور شدستند و زِ بیم
عاقلان سرها کِشیده در گِلیم
🔺مولوی عالِم بدگهر قلمبهدست را خطرناکتر از تیغ راهزن و زنگی مست میداند. من به عنوان نویسنده سوگند خوردهام هرگز قلم را در خدمت دروغ و جعل و نفرتپراکنی و تعصب نژادی و مذهبی و جداکردن مردم از هم قرار ندهم و تنها برای وصل آدمیان و ترویج اخلاق و انسانیت در میان آنان بنویسم، اما اکنون احساس میکنم کاری از قلم مدافع مروت و مدارا برنمیآید و بنابراین از کسانی که هنوز میتوانند،کاری بکنند، میخواهم که نگذارند بذر نفرت و جدایی توسط قلمبهدستان ناکَس کاشته شود. یقین بدانید فردا محصول آن را زنگیان مست تیغ به دستی درو خواهند کرد که به هیچ کس رحم نخواهند نمود. طوفان نمک دریاچه اورمیه از هیچ کس نمیپرسد تو ترکی یا کرد یا ارمنی و آشوری و نمک آن به چشم همه خواهد رفت. زلزله اگر بیاید سقف خانه را بر سر همه آوار میکند و دین و مذهب کسی برایش مهم نیست. پس لطفاً به فکر این خانه و ساکنان بیگناهش باشیم و با دست خود آن را بر سر خود و فرزندانمان خراب نکنیم. بدانیم که خیلی زود دیر میشود.
@kurdistanname
Telegram
کردستان نامه
📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند.…
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند.…
👍20❤6
🏴 *"مرضیه وفامهر" از درگذشت همسرش #ناصر_تقوایی، فیلمساز شهیر سینمای ایران خبر داد*
➖ تقوایی، آثار ماندگاری چون "آرامش در حضور دیگران" (۱۳۴۹)، "صادق کرده" (۱۳۵۰)، "نفرین" (۱۳۵۲)، "ناخدا خورشید" (۱۳۶۵)، "ای ایران (۱۳۶۸)، "کاغذ بیخط" (۱۳۷۹) و سریال "دایی جان ناپلئون" (۱۳۵۴) را در کارنامه خود داشت
@Salehnikbakht
➖ تقوایی، آثار ماندگاری چون "آرامش در حضور دیگران" (۱۳۴۹)، "صادق کرده" (۱۳۵۰)، "نفرین" (۱۳۵۲)، "ناخدا خورشید" (۱۳۶۵)، "ای ایران (۱۳۶۸)، "کاغذ بیخط" (۱۳۷۹) و سریال "دایی جان ناپلئون" (۱۳۵۴) را در کارنامه خود داشت
@Salehnikbakht
❤9
ابهام پس از شرم الشیخ!
نشست دیروز شرم الشیخ صحنهای از دیپلماسی عمومی و تملقات دیپلماتیک بود و متضمن مناقشه محتوایی جدی درباره غزه و آینده آن نبود.
ترامپ در نشست تا توانست از مهمانان، بهویژه رهبران ترکیه، قطر و مصر، به گرمی ستایش کرد. اما ستایشگری در شخصیت ترامپ تنها به میل شنیدن چاپلوسی از دیگران محدود نمیشود؛ او خود نیز در مجیزگویی برای دیگران مهارت دارد و با اغراق و تحسین آنها چه با هدف پیشبرد برنامه و اهدافش چه برانگیختن حس چاپلوسی برای خود تملق میکند.
سیسی هم با تمجید و اعطای نشان «نیل» برای ترامپ سنگ تمام گذاشت و میزبانی مصر را به جلوهای از احترام ویژه به رئیس جمهور آمریکا تبدیل کرد. سیسی که با حسرت سفر اخیر ترامپ به کشورهای ثروتمند عربی در خلیج فارس را نظارهگر بود و کشورش به علت نداشتن پول و ثروت هنگفت مورد توجه ترامپ نبود، با ابتکار دعوت از او برای امضای توافقِ امضا شده آتش بس غزه و خلق تصویری ظفرمند برای ترامپ کوشید هم دلش را به دست آورد و نیز قاهره را در کانون توجهات قرار دهد.
با این حال، صحنه اصلی تملق در نشست شرم الشیخ را نخستوزیر پاکستان رقم زد. شهباز شریف به زبان انگلیسی، مرزهای چاپلوسی را درنوردید و ترامپ را شایستهترین شخص برای دریافت جایزه نوبل صلح خواند و حتی او را برای احراز آن در سال آینده نامزد کرد.
شریف، با لحنی سرشار از ستایش، ترامپ را مردی دانست که جهان امروز به او نیاز دارد. شنیدن چنین سخنانی بیاختیار یاد آن ادعا در ایام جنگ 12 روزه را تداعی میکند که گفته میشد پاکستان در حمایت از ایران حتی آمادگی استفاده از بمب اتم را دارد!
اما همزمان با نشست شرم الشیخ در باریکه غزه تصویر سورئال جدیدی در حال خلق شدن بود. حماس داشت سلطه امنیتی خود بر این منطقه را بسط میداد و با بازداشت و حذف میدانی کسانی که در طول جنگ با اسرائیل همکاری میکردند احتمالا میخواست در کنار بازگرداندن امنیت، بازیابی قدرت حکمرانی خود در این منطقه را به رخ بازیگران شرم الشیخ نیز بکشد.
با پایان جنگ، ترورهای مشکوکی انجام شد که در آنها الجعفراوی خبرنگار مشهور غزه و پسر باسم نعیم از رهبران حماس و عدهای دیگر کشته شدند. گفته میشود که اسرائیل با تجهیز و مسلح کردن هستههای مسلح میخواست دوره درگیریهای داخلی در غزه را پس از جنگ کلید زند.
اما به فرض صحت این مدعا، سرعت بسط سیطره امنیتی بر نوار غزه چنان بود که برخی عشایر مانند المجایده متهم به همکاری با اسرائیل سلاحهای خود را تحویل دادند و از سرویسهای امنیتی غزه حمایت کرده و همچنین عملا چیزی از عشیره متنفذ دغمش جز نامی باقی نماند. دهها عضو این عشیره که از قدیم با حماس مشکل داشت، به اتهام همکاری با اسرائیل و گروه یاسر ابو شباب دستگیر و برخی اعدام شدند.
به اجلاس شرم الشیخ که برگردیم، فربهتر شدن تصویر ترامپ به عنوان پایان دهنده به جنگ غزه فارغ از تضمینهای کلامی او و مجبور ساختن نتانیاهو به اعلام پایان جنگ در هنگام حضور در کنست میتواند در نقش یک ضامن عمل کند. به هر حال، پایان جنگ غزه فعلا مهمترین پشتوانه تصویر «موفقی» است که ترامپ از زمان رسیدن دوباره به قدرت برای خود ساخته است. میتوان گفت به این دلیل و دلایل دیگری جنگ غزه در بعد همه جانبه و نسل کشی پایان یافته است؛ اما نقض مکرر آتش بس و حملات جسته گریخته رخ خواهد داد.
در عین حال، اجرای مراحل بعدی طرح ترامپ در هالهای از ابهام قرار دارد. حتی خود ترامپ نسبت به نقشآفرینی تونی بلر در آینده غزه به علت عدم موافقت همه طرفها ابراز تردید کرد. خلع سلاح حماس، آینده حکمرانی در غزه، بازسازی آن، عقب نشینی کامل اسرائیل و ارسال کمکهای کافی به این منطقه پنج چالش عمده طرفین است.
پر واضح است که حماس خلع سلاح را نمیپذیرد؛ اما از رویکرد رسانهای آن از جمله پرهیز از رژه نظامی قسام، خودداری از مواضع تند و ادبیات نظامی و نوعی مغازله ترامپ پیداست که در حال مدیریت شرایط است و نمیخواهد طرفهای مقابل را تحریک کند.
در این میان، راه حل میانی برای همه طرفها همان واگذاری مدیریت نوار غزه است. حماس از این رهگذر میخواهد مسئولیت بازسازی غزه و مواجهه با پیامدهای مختلف جنگ را از روی دوش خود بردارد؛ اما با وجود واگذاری مدیریت غزه عملا سیطره امنیتی خود را حفظ خواهد کرد. طرفهای مقابل نیز میخواهند از رهگذر تشکیل این کمیته و آموزش نیروهای پلیس و حضور نیروهای بینالمللی واقعیتی جدید را در یک پروسه زمانی در غزه خلق کنند که به تدریج سلطه امنیتی و نظامی حماس را محدود کند.
اما این اتفاق هم بسیار زمانبر است. در کل میتوان گفت که در آینده هم حماس در امر بازسازی غزه و مواجهه با تبعات انسانی جنگ با بن بست مواجه است و هم طرفهای مقابل در خلع سلاح و پایان دادن عملی به حکمرانی آن.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
نشست دیروز شرم الشیخ صحنهای از دیپلماسی عمومی و تملقات دیپلماتیک بود و متضمن مناقشه محتوایی جدی درباره غزه و آینده آن نبود.
ترامپ در نشست تا توانست از مهمانان، بهویژه رهبران ترکیه، قطر و مصر، به گرمی ستایش کرد. اما ستایشگری در شخصیت ترامپ تنها به میل شنیدن چاپلوسی از دیگران محدود نمیشود؛ او خود نیز در مجیزگویی برای دیگران مهارت دارد و با اغراق و تحسین آنها چه با هدف پیشبرد برنامه و اهدافش چه برانگیختن حس چاپلوسی برای خود تملق میکند.
سیسی هم با تمجید و اعطای نشان «نیل» برای ترامپ سنگ تمام گذاشت و میزبانی مصر را به جلوهای از احترام ویژه به رئیس جمهور آمریکا تبدیل کرد. سیسی که با حسرت سفر اخیر ترامپ به کشورهای ثروتمند عربی در خلیج فارس را نظارهگر بود و کشورش به علت نداشتن پول و ثروت هنگفت مورد توجه ترامپ نبود، با ابتکار دعوت از او برای امضای توافقِ امضا شده آتش بس غزه و خلق تصویری ظفرمند برای ترامپ کوشید هم دلش را به دست آورد و نیز قاهره را در کانون توجهات قرار دهد.
با این حال، صحنه اصلی تملق در نشست شرم الشیخ را نخستوزیر پاکستان رقم زد. شهباز شریف به زبان انگلیسی، مرزهای چاپلوسی را درنوردید و ترامپ را شایستهترین شخص برای دریافت جایزه نوبل صلح خواند و حتی او را برای احراز آن در سال آینده نامزد کرد.
شریف، با لحنی سرشار از ستایش، ترامپ را مردی دانست که جهان امروز به او نیاز دارد. شنیدن چنین سخنانی بیاختیار یاد آن ادعا در ایام جنگ 12 روزه را تداعی میکند که گفته میشد پاکستان در حمایت از ایران حتی آمادگی استفاده از بمب اتم را دارد!
اما همزمان با نشست شرم الشیخ در باریکه غزه تصویر سورئال جدیدی در حال خلق شدن بود. حماس داشت سلطه امنیتی خود بر این منطقه را بسط میداد و با بازداشت و حذف میدانی کسانی که در طول جنگ با اسرائیل همکاری میکردند احتمالا میخواست در کنار بازگرداندن امنیت، بازیابی قدرت حکمرانی خود در این منطقه را به رخ بازیگران شرم الشیخ نیز بکشد.
با پایان جنگ، ترورهای مشکوکی انجام شد که در آنها الجعفراوی خبرنگار مشهور غزه و پسر باسم نعیم از رهبران حماس و عدهای دیگر کشته شدند. گفته میشود که اسرائیل با تجهیز و مسلح کردن هستههای مسلح میخواست دوره درگیریهای داخلی در غزه را پس از جنگ کلید زند.
اما به فرض صحت این مدعا، سرعت بسط سیطره امنیتی بر نوار غزه چنان بود که برخی عشایر مانند المجایده متهم به همکاری با اسرائیل سلاحهای خود را تحویل دادند و از سرویسهای امنیتی غزه حمایت کرده و همچنین عملا چیزی از عشیره متنفذ دغمش جز نامی باقی نماند. دهها عضو این عشیره که از قدیم با حماس مشکل داشت، به اتهام همکاری با اسرائیل و گروه یاسر ابو شباب دستگیر و برخی اعدام شدند.
به اجلاس شرم الشیخ که برگردیم، فربهتر شدن تصویر ترامپ به عنوان پایان دهنده به جنگ غزه فارغ از تضمینهای کلامی او و مجبور ساختن نتانیاهو به اعلام پایان جنگ در هنگام حضور در کنست میتواند در نقش یک ضامن عمل کند. به هر حال، پایان جنگ غزه فعلا مهمترین پشتوانه تصویر «موفقی» است که ترامپ از زمان رسیدن دوباره به قدرت برای خود ساخته است. میتوان گفت به این دلیل و دلایل دیگری جنگ غزه در بعد همه جانبه و نسل کشی پایان یافته است؛ اما نقض مکرر آتش بس و حملات جسته گریخته رخ خواهد داد.
در عین حال، اجرای مراحل بعدی طرح ترامپ در هالهای از ابهام قرار دارد. حتی خود ترامپ نسبت به نقشآفرینی تونی بلر در آینده غزه به علت عدم موافقت همه طرفها ابراز تردید کرد. خلع سلاح حماس، آینده حکمرانی در غزه، بازسازی آن، عقب نشینی کامل اسرائیل و ارسال کمکهای کافی به این منطقه پنج چالش عمده طرفین است.
پر واضح است که حماس خلع سلاح را نمیپذیرد؛ اما از رویکرد رسانهای آن از جمله پرهیز از رژه نظامی قسام، خودداری از مواضع تند و ادبیات نظامی و نوعی مغازله ترامپ پیداست که در حال مدیریت شرایط است و نمیخواهد طرفهای مقابل را تحریک کند.
در این میان، راه حل میانی برای همه طرفها همان واگذاری مدیریت نوار غزه است. حماس از این رهگذر میخواهد مسئولیت بازسازی غزه و مواجهه با پیامدهای مختلف جنگ را از روی دوش خود بردارد؛ اما با وجود واگذاری مدیریت غزه عملا سیطره امنیتی خود را حفظ خواهد کرد. طرفهای مقابل نیز میخواهند از رهگذر تشکیل این کمیته و آموزش نیروهای پلیس و حضور نیروهای بینالمللی واقعیتی جدید را در یک پروسه زمانی در غزه خلق کنند که به تدریج سلطه امنیتی و نظامی حماس را محدود کند.
اما این اتفاق هم بسیار زمانبر است. در کل میتوان گفت که در آینده هم حماس در امر بازسازی غزه و مواجهه با تبعات انسانی جنگ با بن بست مواجه است و هم طرفهای مقابل در خلع سلاح و پایان دادن عملی به حکمرانی آن.
#صابر_گل_عنبری
@Salehnikbakht
❤11👍1
🔷 ما ناصر تقوایی را کُشتیم، سانسور فقط کار آخر را کرد!
✍️ حمید آصفی
✏️ مرگ ناصر تقوایی فقط خاموشی یک فیلمساز نیست؛ خاموشی یک جنس نایاب از انسان ایرانی است که دیگر در این اقلیم تکثیر نمیشود. او از نسلی بود که میخواست سینما را نه برای مردم، که از مردم بسازد. نسلی که هنوز به واژههایی مثل حقیقت، شرافت و زیبایی باور داشت و خیال نمیکرد باید برای بقا، از هر کدامشان اندکی کم کند تا در تراز حکومت جا شود.
✏️ در جهانی که هنرمند برای زنده ماندن باید با سانسور دست بدهد، تقوایی تصمیم گرفت دستش را پس بکشد؛ حتی اگر این پسکشیدن، او را به حاشیه و سکوت تبعید کند. او از آن جنس خالقانی بود که وقتی نمیتوانست آزاد باشد، ترجیح میداد هیچ نباشد. و این «هیچ بودن» در برابر نظام سانسور، عین شرافت بود.
✏️ ناصر تقوایی در سالهای آخر نه فیلم ساخت، نه سخن گفت، نه اعتراضی کرد؛ اما سکوت او فریاد بود. سکوتی که فریاد میزد: «من با شما یکی نیستم.» فریاد مردی که نخواست با دست خودش از حقیقت نسخهای دستکاریشده بسازد تا شاید بودجهای بگیرد یا جایی برود. او همانقدر که فیلمساز بود، فیلسوف اخلاق در عصر بیاخلاقی بود.
✏️ او باور داشت اگر دروغ حتی در یکی از قابهایت نفوذ کند، تمام فیلمت دروغ میشود. و به همین دلیل، حاضر شد فیلم نسازد تا دروغ نگوید. همین یک تصمیم، کافی است تا او را در ردیف بزرگترینها بگذاریم.
✏️ اگر امروز کسی بخواهد بفهمد ناصر تقوایی چه بود، باید به جملهای از خودش گوش کند: «سینما برای من تمرین دیدن است.» و ما حالا، پس از رفتنش، تازه میفهمیم چقدر «نمیدیدیم». ما فقط تصویر میخواستیم، او بینش میداد.
✏️ در ایران امروز، فیلمسازی نه روایت زندگی، که نوعی بقا در تنگنای ترس و پروپاگانداست. نسلی که بعد از تقوایی آمد، اغلب یا در تماشاگرِ رسمی حکومت گم شد یا در بازار سرگرمی. کسی جرأت نکرد مثل او بگوید «نه». سینمای رسمی پر شد از فیلمسازان مجاز، منتقدان مجیزگو و اسطورههای سفارشی. در چنین فضایی، تقوایی فقط یک نام نبود؛ یک امکان ازدسترفته بود.
✏️ وقتی تقوایی درگذشت، در حقیقت بخش بزرگی از حافظهی اخلاقی سینمای ایران هم دفن شد. حافظهی نسلی که هنر را وسیلهی صیانت از انسان میدانست نه ابزار خدمت به قدرت. او در روزگاری زیست که هر هنرمندی باید میان نان و نام یکی را انتخاب میکرد، و او نام را برگزید — حتی اگر نانی در کار نباشد.
✏️ او فیلمی چون «ناخدا خورشید» را ساخت، نه فقط بهعنوان اقتباسی از همینگوی، بلکه بهعنوان ترجمانی از سرنوشت انسان ایرانی در طوفان قدرت و فقر. ناخدا خورشید او، استعارهای از خودش بود: مردی تنها در برابر موجهایی که قصد داشتند او را ببلعند، اما تا آخر ایستاد، با قایقی چوبی و دلی آهنی.
✏️ مرگ تقوایی پایان یک دوران است؛ دورانی که در آن، هنرمند هنوز شرم میکرد اگر به درِ قدرت بکوبد. دورانی که «خانهنشینی» میتوانست نوعی اعتراض باشد، نه نشانهی شکست. در تقوایی، نوعی وقار انسانی بود که در نسل بعد دیگر نماند. او نه تبعید شد، نه زندانی، نه ممنوعالخروج؛ اما به شکلی ظریف، حذف شد. حکومتی که نمیتواند صدایت را خاموش کند، کاری میکند تا خودت سکوت را انتخاب کنی.
✏️ اکنون ما ماندهایم با سکوت او، و با پرسشی که هر نسل باید از خود بپرسد: چرا هر بار که کسی از ما قد میکشد، او را به بهانهای کوتاه میکنیم؟ چرا همیشه آنکه نمیسازد محترمتر است از آنکه با وجدانش میسازد؟
✏️ ناصر تقوایی تنها فیلمسازی نبود که از سانسور برید؛ او انسانی بود که نشان داد میشود نبود، اما نفروخت. در این سرزمین، شاید همین کافی باشد برای اسطوره شدن.
✏️ نه به معنای بت شدن، بلکه به معنای ماندن در حافظهی جمعی بهعنوان نشانهای از آنچه میتوانستیم باشیم و نشدیم. او آخرین بازمانده از نسلی بود که هنوز انسان بود؛ نسلی که باور داشت آزادی، اگر قرار باشد از بالا داده شود، دیگر آزادی نیست.
✏️ در روزگاری که نامها سریع میمیرند و حافظهی عمومی زود فراموش میکند، تقوایی نماد چیزی است که مرگ نمیتواند از ما بگیرد: کرامتِ امتناع. او رفت، اما امتناعش ماند. و شاید روزی همین امتناع، بذر دوبارهی آفرینش در خاک خشک این فرهنگ شود.
@Salehnikbakht
✍️ حمید آصفی
✏️ مرگ ناصر تقوایی فقط خاموشی یک فیلمساز نیست؛ خاموشی یک جنس نایاب از انسان ایرانی است که دیگر در این اقلیم تکثیر نمیشود. او از نسلی بود که میخواست سینما را نه برای مردم، که از مردم بسازد. نسلی که هنوز به واژههایی مثل حقیقت، شرافت و زیبایی باور داشت و خیال نمیکرد باید برای بقا، از هر کدامشان اندکی کم کند تا در تراز حکومت جا شود.
✏️ در جهانی که هنرمند برای زنده ماندن باید با سانسور دست بدهد، تقوایی تصمیم گرفت دستش را پس بکشد؛ حتی اگر این پسکشیدن، او را به حاشیه و سکوت تبعید کند. او از آن جنس خالقانی بود که وقتی نمیتوانست آزاد باشد، ترجیح میداد هیچ نباشد. و این «هیچ بودن» در برابر نظام سانسور، عین شرافت بود.
✏️ ناصر تقوایی در سالهای آخر نه فیلم ساخت، نه سخن گفت، نه اعتراضی کرد؛ اما سکوت او فریاد بود. سکوتی که فریاد میزد: «من با شما یکی نیستم.» فریاد مردی که نخواست با دست خودش از حقیقت نسخهای دستکاریشده بسازد تا شاید بودجهای بگیرد یا جایی برود. او همانقدر که فیلمساز بود، فیلسوف اخلاق در عصر بیاخلاقی بود.
✏️ او باور داشت اگر دروغ حتی در یکی از قابهایت نفوذ کند، تمام فیلمت دروغ میشود. و به همین دلیل، حاضر شد فیلم نسازد تا دروغ نگوید. همین یک تصمیم، کافی است تا او را در ردیف بزرگترینها بگذاریم.
✏️ اگر امروز کسی بخواهد بفهمد ناصر تقوایی چه بود، باید به جملهای از خودش گوش کند: «سینما برای من تمرین دیدن است.» و ما حالا، پس از رفتنش، تازه میفهمیم چقدر «نمیدیدیم». ما فقط تصویر میخواستیم، او بینش میداد.
✏️ در ایران امروز، فیلمسازی نه روایت زندگی، که نوعی بقا در تنگنای ترس و پروپاگانداست. نسلی که بعد از تقوایی آمد، اغلب یا در تماشاگرِ رسمی حکومت گم شد یا در بازار سرگرمی. کسی جرأت نکرد مثل او بگوید «نه». سینمای رسمی پر شد از فیلمسازان مجاز، منتقدان مجیزگو و اسطورههای سفارشی. در چنین فضایی، تقوایی فقط یک نام نبود؛ یک امکان ازدسترفته بود.
✏️ وقتی تقوایی درگذشت، در حقیقت بخش بزرگی از حافظهی اخلاقی سینمای ایران هم دفن شد. حافظهی نسلی که هنر را وسیلهی صیانت از انسان میدانست نه ابزار خدمت به قدرت. او در روزگاری زیست که هر هنرمندی باید میان نان و نام یکی را انتخاب میکرد، و او نام را برگزید — حتی اگر نانی در کار نباشد.
✏️ او فیلمی چون «ناخدا خورشید» را ساخت، نه فقط بهعنوان اقتباسی از همینگوی، بلکه بهعنوان ترجمانی از سرنوشت انسان ایرانی در طوفان قدرت و فقر. ناخدا خورشید او، استعارهای از خودش بود: مردی تنها در برابر موجهایی که قصد داشتند او را ببلعند، اما تا آخر ایستاد، با قایقی چوبی و دلی آهنی.
✏️ مرگ تقوایی پایان یک دوران است؛ دورانی که در آن، هنرمند هنوز شرم میکرد اگر به درِ قدرت بکوبد. دورانی که «خانهنشینی» میتوانست نوعی اعتراض باشد، نه نشانهی شکست. در تقوایی، نوعی وقار انسانی بود که در نسل بعد دیگر نماند. او نه تبعید شد، نه زندانی، نه ممنوعالخروج؛ اما به شکلی ظریف، حذف شد. حکومتی که نمیتواند صدایت را خاموش کند، کاری میکند تا خودت سکوت را انتخاب کنی.
✏️ اکنون ما ماندهایم با سکوت او، و با پرسشی که هر نسل باید از خود بپرسد: چرا هر بار که کسی از ما قد میکشد، او را به بهانهای کوتاه میکنیم؟ چرا همیشه آنکه نمیسازد محترمتر است از آنکه با وجدانش میسازد؟
✏️ ناصر تقوایی تنها فیلمسازی نبود که از سانسور برید؛ او انسانی بود که نشان داد میشود نبود، اما نفروخت. در این سرزمین، شاید همین کافی باشد برای اسطوره شدن.
✏️ نه به معنای بت شدن، بلکه به معنای ماندن در حافظهی جمعی بهعنوان نشانهای از آنچه میتوانستیم باشیم و نشدیم. او آخرین بازمانده از نسلی بود که هنوز انسان بود؛ نسلی که باور داشت آزادی، اگر قرار باشد از بالا داده شود، دیگر آزادی نیست.
✏️ در روزگاری که نامها سریع میمیرند و حافظهی عمومی زود فراموش میکند، تقوایی نماد چیزی است که مرگ نمیتواند از ما بگیرد: کرامتِ امتناع. او رفت، اما امتناعش ماند. و شاید روزی همین امتناع، بذر دوبارهی آفرینش در خاک خشک این فرهنگ شود.
@Salehnikbakht
❤18💔4
" جهان در بیم و وحشت ١٢٠٠٠ کلاهک هسته ای! "
کاور نشریه نیوزویک: «بیگلو به سمت انرژی هستهای میرود»
نیوزویک مصاحبهای دارد با کارگردان سینما، کاترین بیگلو. این کارگردان اخیرا فیلمی ساخته است به نام «خانهای از دینامیت» که فراخوانیست برای اقدام هستهای.
نیوزویک مینویسد: وحشتناکترین چیز در مورد سلاحهای هستهای کلاهکهای هستهای نیستند، بلکه این است که ما به عنوان یک جامعه چقدر در مورد آنها ساکت شدهایم.
ترس از نابودی کامل در دوران جنگ سرد به یک فراموشی فرهنگی خطرناک تبدیل شده که کاترین بیگلو، کارگردان برنده جایزه اسکار، آن را کر کننده میداند.
او با جدیدترین فیلمش، «خانهای از دینامیت»، مصمم است که دوباره جهان را به گوش دادن وادارد.
بیگلو به نیوزویک میگوید: «فکر میکنم این واقعیت که بحثها به حاشیه رانده شده، ارتباط زیادی با این واقعیت دارد که سلاحهای هستهای به نوعی عادی شدهاند.
و این به خودی خود ایدهای بسیار وحشتناک است. و این واقعیت که ما به آن با آن چشمانداز نابودی جهانی که باید داشته باشیم، نگاه نمیکنیم. منظورم این است که ما تمایلی به جدی گرفتن آن نداریم.»
خود فیلم یک تریلر سیاسی مهیج با بازی ادریس البا، ربکا فرگوسن، تریسی لتس، جرد هریس، جیسون کلارک و آنتونی راموس است که در آن مقامات دولتی با این واقعیت لحظهای دست و پنجه نرم میکنند که یک موشک هستهای در حال نزدیک شدن به کشورشان است.
این فیلم مخاطبان را وارد یک صحنه ۱۸ دقیقهای ترسناک میکند، لحظهای که از نقاط مختلف در دولت آمریکا پخش میشود، و چندین آژانس برای واکنش به یک موشک بالستیک قارهپیمای هستهای ناشناس که به سمت آمریکای شمالی در حال حرکت است، تلاش میکنند.
نوآ اوپنهایم، فیلمنامهنویس، میگوید: «ما میخواستیم داستان را در لحظه روایت کنیم. ما میخواستیم مخاطب تجربه کند که ۱۸ دقیقه چقدر کوتاه است.»
برای بیگلو، این فیلم طوری طراحی شده که «آنچه را که در تالارهای قدرت در طول یک بحران غیرقابل تصور اتفاق میافتد، آشکار کند.»
به گفته اوپنهایم، جهل در مورد خطرات جنگ هستهای را میتوان به یک لحظه در تاریخ نسبت داد.
او میگوید: «فکر میکنم پایان جنگ سرد یک نقطه عطف بود. وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، یک حس آسودگی کاذب وجود داشت که مثلا «خب، تهدید تمام شد.»»
اما آن تهدید تمام نشد. جهش یافت، قویتر و پیچیدهتر شد.
اعداد امروز تصویری وحشتناک را ترسیم میکنند. بیگلو میافزاید: «در حال حاضر بیش از ۱۲۰۰۰ کلاهک هستهای در جهان وجود دارد. ۹ کشور هستهای وجود دارد که تنها سه کشور عضو ناتو هستند.»
هیولای هستهایِ معروف، انگار هرگز نرفت. فقط ساکتتر شد. در مواجهه با این سکوت، چه چیزی بیگلو را مجبور کرد تا پر سر و صداترین فیلم دوران حرفهایاش را بسازد؟ یک تعهد مدنی.
بیگلو با فیلمهایی با پیامدهای سیاسی که سازوکارهای نهادهای آمریکایی را به هنگام تحت فشار قرار گرفتن بررسی میکنند، غریبه نیست. او با فیلم «قفسه درد»، تاثیر جوخههای بمب در جنگ عراق را بررسی کرد.
او برای کارش جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد و به اولین زنی تبدیل شد که این جایزه را میبرد.
بیگلو کارش را با بررسی تحلیلگران اطلاعاتی در جستجوی اسامهبنلادن در فیلم «سی دقیقه پس از نیمهشب» ادامه داد.
این کنجکاوی روزنامهنگارانه در مورد سازوکار درونی نهادهای دولتی هرگز فقط برای بیگلو به معنای داستانهای جذاب نبود؛ بلکه و بهویژه با «خانهای از دینامیت» قرار است نوعی مداخله برای مخاطبان باشد.
بیگلو میگوید: «ما در یک محیط حساس با درگیریهای نظامی فراوان در سراسر جهان هستیم. و امید من این است که در مورد کاهش ذخایر هستهای بحث کنیم. به هر حال احساس میکنم این فیلم برای من فراخوانی برای اقدام است.»
بیگلو و اوپنهایم برای جهانی کردن این وحشت تصمیم مهمی گرفتند که کشور مبدا حمله تخیلی فیلم را مشخص نکنند. با مبهم گذاشتن این موضوع، آنها میتوانند توجه فیلم را بر شکنندگی خود سیستم متمرکز کنند.
وپنهایم میگوید: «برای کاترین و من مهم بود که در فیلم یک شخصیت شرور وجود نداشته باشد. اگر یک کشور موشکی را پرتاب کند که ما بدانیم کدام کشور است داستان بسیار متفاوت میشود. این داستان به داستانی در مورد شرارت و تجاوز آن کشور تبدیل میشود. به نظر من، مقصر دانستن یک آدم بد برای مخاطب، خیلی آسان است، نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت است.»
این رویکرد غیرسیاسی به تصویر رئیس جمهور در فیلم نیز گسترش مییابد و چیزی را ارائه میدهد که اوپنهایم آن را «بهترین سناریوی ممکن» از شخصی میداند که «شخصیتی خیرخواه، متفکر و مسئول» دارد.
به بیانی بحران مربوط به شخصی که قدرت را در دست دارد نیست، بلکه مربوط به خطاهای سیستمی است که این همه قدرت را در دستان یک نفر قرار میدهد.
کاور نشریه نیوزویک: «بیگلو به سمت انرژی هستهای میرود»
نیوزویک مصاحبهای دارد با کارگردان سینما، کاترین بیگلو. این کارگردان اخیرا فیلمی ساخته است به نام «خانهای از دینامیت» که فراخوانیست برای اقدام هستهای.
نیوزویک مینویسد: وحشتناکترین چیز در مورد سلاحهای هستهای کلاهکهای هستهای نیستند، بلکه این است که ما به عنوان یک جامعه چقدر در مورد آنها ساکت شدهایم.
ترس از نابودی کامل در دوران جنگ سرد به یک فراموشی فرهنگی خطرناک تبدیل شده که کاترین بیگلو، کارگردان برنده جایزه اسکار، آن را کر کننده میداند.
او با جدیدترین فیلمش، «خانهای از دینامیت»، مصمم است که دوباره جهان را به گوش دادن وادارد.
بیگلو به نیوزویک میگوید: «فکر میکنم این واقعیت که بحثها به حاشیه رانده شده، ارتباط زیادی با این واقعیت دارد که سلاحهای هستهای به نوعی عادی شدهاند.
و این به خودی خود ایدهای بسیار وحشتناک است. و این واقعیت که ما به آن با آن چشمانداز نابودی جهانی که باید داشته باشیم، نگاه نمیکنیم. منظورم این است که ما تمایلی به جدی گرفتن آن نداریم.»
خود فیلم یک تریلر سیاسی مهیج با بازی ادریس البا، ربکا فرگوسن، تریسی لتس، جرد هریس، جیسون کلارک و آنتونی راموس است که در آن مقامات دولتی با این واقعیت لحظهای دست و پنجه نرم میکنند که یک موشک هستهای در حال نزدیک شدن به کشورشان است.
این فیلم مخاطبان را وارد یک صحنه ۱۸ دقیقهای ترسناک میکند، لحظهای که از نقاط مختلف در دولت آمریکا پخش میشود، و چندین آژانس برای واکنش به یک موشک بالستیک قارهپیمای هستهای ناشناس که به سمت آمریکای شمالی در حال حرکت است، تلاش میکنند.
نوآ اوپنهایم، فیلمنامهنویس، میگوید: «ما میخواستیم داستان را در لحظه روایت کنیم. ما میخواستیم مخاطب تجربه کند که ۱۸ دقیقه چقدر کوتاه است.»
برای بیگلو، این فیلم طوری طراحی شده که «آنچه را که در تالارهای قدرت در طول یک بحران غیرقابل تصور اتفاق میافتد، آشکار کند.»
به گفته اوپنهایم، جهل در مورد خطرات جنگ هستهای را میتوان به یک لحظه در تاریخ نسبت داد.
او میگوید: «فکر میکنم پایان جنگ سرد یک نقطه عطف بود. وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، یک حس آسودگی کاذب وجود داشت که مثلا «خب، تهدید تمام شد.»»
اما آن تهدید تمام نشد. جهش یافت، قویتر و پیچیدهتر شد.
اعداد امروز تصویری وحشتناک را ترسیم میکنند. بیگلو میافزاید: «در حال حاضر بیش از ۱۲۰۰۰ کلاهک هستهای در جهان وجود دارد. ۹ کشور هستهای وجود دارد که تنها سه کشور عضو ناتو هستند.»
هیولای هستهایِ معروف، انگار هرگز نرفت. فقط ساکتتر شد. در مواجهه با این سکوت، چه چیزی بیگلو را مجبور کرد تا پر سر و صداترین فیلم دوران حرفهایاش را بسازد؟ یک تعهد مدنی.
بیگلو با فیلمهایی با پیامدهای سیاسی که سازوکارهای نهادهای آمریکایی را به هنگام تحت فشار قرار گرفتن بررسی میکنند، غریبه نیست. او با فیلم «قفسه درد»، تاثیر جوخههای بمب در جنگ عراق را بررسی کرد.
او برای کارش جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد و به اولین زنی تبدیل شد که این جایزه را میبرد.
بیگلو کارش را با بررسی تحلیلگران اطلاعاتی در جستجوی اسامهبنلادن در فیلم «سی دقیقه پس از نیمهشب» ادامه داد.
این کنجکاوی روزنامهنگارانه در مورد سازوکار درونی نهادهای دولتی هرگز فقط برای بیگلو به معنای داستانهای جذاب نبود؛ بلکه و بهویژه با «خانهای از دینامیت» قرار است نوعی مداخله برای مخاطبان باشد.
بیگلو میگوید: «ما در یک محیط حساس با درگیریهای نظامی فراوان در سراسر جهان هستیم. و امید من این است که در مورد کاهش ذخایر هستهای بحث کنیم. به هر حال احساس میکنم این فیلم برای من فراخوانی برای اقدام است.»
بیگلو و اوپنهایم برای جهانی کردن این وحشت تصمیم مهمی گرفتند که کشور مبدا حمله تخیلی فیلم را مشخص نکنند. با مبهم گذاشتن این موضوع، آنها میتوانند توجه فیلم را بر شکنندگی خود سیستم متمرکز کنند.
وپنهایم میگوید: «برای کاترین و من مهم بود که در فیلم یک شخصیت شرور وجود نداشته باشد. اگر یک کشور موشکی را پرتاب کند که ما بدانیم کدام کشور است داستان بسیار متفاوت میشود. این داستان به داستانی در مورد شرارت و تجاوز آن کشور تبدیل میشود. به نظر من، مقصر دانستن یک آدم بد برای مخاطب، خیلی آسان است، نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت است.»
این رویکرد غیرسیاسی به تصویر رئیس جمهور در فیلم نیز گسترش مییابد و چیزی را ارائه میدهد که اوپنهایم آن را «بهترین سناریوی ممکن» از شخصی میداند که «شخصیتی خیرخواه، متفکر و مسئول» دارد.
به بیانی بحران مربوط به شخصی که قدرت را در دست دارد نیست، بلکه مربوط به خطاهای سیستمی است که این همه قدرت را در دستان یک نفر قرار میدهد.
❤5
تدفینی خاص
در مراسم تدفین ناصر تقوایی چنان که وصیت کرده بود، بدرقهکنندگان لباس سفید بر تن داشتند. خبری از روحانی دینی و واژگان رسمی مرگ نبود. به جایش موسیقی جنوبی نواخته شد. ریتم زیبای خاک و دریا؛ یعنی زیباترین روی زندگی.
این آخرین اثر زیبای هنرمندی بود که وداعش را باشکوه و خرد کارگردانی کرد. اگرچه عنوان اثر «وداع» بود اما هنرمند برجسته آن را به سلامی به زندگی بدل کرد. با لباس سفید و موسیقی خاک و دریا و شاهنامه و دست زدن و بندر و شرجی و عرقِ کار.
او چنان زیبا وداعش را کارگردانی کرد که مرگ بهجای «آیینِ اطاعت»، به «آیینِ زیستن» بدل شد.
این مراسم نشانهی کوچکی از یک تحول بزرگ است: جامعهای که دارد جرأت میکند مرگ را هم از چنگ ایدئولوژی پس بگیرد.
تمام فیلمها را نگاه کردم. همه چیز از وصیت دفن با تابوت گرفته تا موسیقی و ... نشانهای بود از دگرگونی بنیادین در ضمیر جمعی جامعه ایران. گذار از دینِ نهادمند به سوی معنویتِ انتخابی و انسانی.
«ایدهی ناظر» در آخرین کارگردانی هنرمند با هنرمندی تحسینبرانگیز همسرش و نزدیکانش، «آزادی» بود.
پیامی آشکار که دیگر نمیتوانید نحوهی مردن ما را به ابژهی ایدئولوژیک بدل کنید.
انتخاب رنگ سفید که لباس بدرقهی ایرانیان پیش از اسلام بود و خواندن شاهنامه و سرود «ای ایران» بدل به «کنش نمادین آزادی» شد؛ حرکتی آرام اما ژرف، که به قدرت حاکم نشان داد که قدرت واقعی دست کیست.
این، اتفاق کوچکی نیست که مردم، آهسته ولی پیوسته، دین را از انحصار روحانیت و نهاد بیرون میکشند و به قلمرو «معنوییت در تجربهی شخصی» برمیگردانند.
این همان تغییریست که سالهاست در لایههای زیرین جامعه جریان دارد: مردم دیگر برای معنویت، به نسخههای رسمی تکیه نمیکنند. آنها در موسیقی، در طبیعت، در دوستی و حتی در سکوت، نوعی ایمانِ تازه میجویند؛ ایمانی که در آن ترس، دستور و دوزخ و بهشتِ وعدهدادهشده، راه ندارد.
هنرمند در آخرین اثرش نشان داد که چگونه جامعه دارد آیینهای خودش را بازمیسازد؛ آیینهایی که نه از آسمان میآیند، بلکه از زمین، از تجربهی زیسته، از بدن و حافظهی جمعیِ زخمی.
نشان داد ایمان از «آنچه باید باور کرد»، بدل شده «به آنچه میتوان زیست.»
این مراسم لبخند به جهان نوینی بود که قدرت از آن بیرون رفته و معنا به آن بازگشته است. درست در همان لحظه که موسیقی جنوب در خاک پیچید، میشد شنید که جامعه ایران، آرام و چون همیشه صبور، دارد میگوید:
ما زبان شما را دیگر نمیخواهیم؛ ما حتی مرگمان را به زبانِ خودمان، زندگی میکنیم.
زهرا عبدی
#ناصر_تقوایی
در مراسم تدفین ناصر تقوایی چنان که وصیت کرده بود، بدرقهکنندگان لباس سفید بر تن داشتند. خبری از روحانی دینی و واژگان رسمی مرگ نبود. به جایش موسیقی جنوبی نواخته شد. ریتم زیبای خاک و دریا؛ یعنی زیباترین روی زندگی.
این آخرین اثر زیبای هنرمندی بود که وداعش را باشکوه و خرد کارگردانی کرد. اگرچه عنوان اثر «وداع» بود اما هنرمند برجسته آن را به سلامی به زندگی بدل کرد. با لباس سفید و موسیقی خاک و دریا و شاهنامه و دست زدن و بندر و شرجی و عرقِ کار.
او چنان زیبا وداعش را کارگردانی کرد که مرگ بهجای «آیینِ اطاعت»، به «آیینِ زیستن» بدل شد.
این مراسم نشانهی کوچکی از یک تحول بزرگ است: جامعهای که دارد جرأت میکند مرگ را هم از چنگ ایدئولوژی پس بگیرد.
تمام فیلمها را نگاه کردم. همه چیز از وصیت دفن با تابوت گرفته تا موسیقی و ... نشانهای بود از دگرگونی بنیادین در ضمیر جمعی جامعه ایران. گذار از دینِ نهادمند به سوی معنویتِ انتخابی و انسانی.
«ایدهی ناظر» در آخرین کارگردانی هنرمند با هنرمندی تحسینبرانگیز همسرش و نزدیکانش، «آزادی» بود.
پیامی آشکار که دیگر نمیتوانید نحوهی مردن ما را به ابژهی ایدئولوژیک بدل کنید.
انتخاب رنگ سفید که لباس بدرقهی ایرانیان پیش از اسلام بود و خواندن شاهنامه و سرود «ای ایران» بدل به «کنش نمادین آزادی» شد؛ حرکتی آرام اما ژرف، که به قدرت حاکم نشان داد که قدرت واقعی دست کیست.
این، اتفاق کوچکی نیست که مردم، آهسته ولی پیوسته، دین را از انحصار روحانیت و نهاد بیرون میکشند و به قلمرو «معنوییت در تجربهی شخصی» برمیگردانند.
این همان تغییریست که سالهاست در لایههای زیرین جامعه جریان دارد: مردم دیگر برای معنویت، به نسخههای رسمی تکیه نمیکنند. آنها در موسیقی، در طبیعت، در دوستی و حتی در سکوت، نوعی ایمانِ تازه میجویند؛ ایمانی که در آن ترس، دستور و دوزخ و بهشتِ وعدهدادهشده، راه ندارد.
هنرمند در آخرین اثرش نشان داد که چگونه جامعه دارد آیینهای خودش را بازمیسازد؛ آیینهایی که نه از آسمان میآیند، بلکه از زمین، از تجربهی زیسته، از بدن و حافظهی جمعیِ زخمی.
نشان داد ایمان از «آنچه باید باور کرد»، بدل شده «به آنچه میتوان زیست.»
این مراسم لبخند به جهان نوینی بود که قدرت از آن بیرون رفته و معنا به آن بازگشته است. درست در همان لحظه که موسیقی جنوب در خاک پیچید، میشد شنید که جامعه ایران، آرام و چون همیشه صبور، دارد میگوید:
ما زبان شما را دیگر نمیخواهیم؛ ما حتی مرگمان را به زبانِ خودمان، زندگی میکنیم.
زهرا عبدی
#ناصر_تقوایی
👍7❤5
