Telegram Web Link
📸 چهره‌های هنری که در نخستین روز پاییز متولد شدند

نخستین روز پاییز با روز تولد بسیاری از چهره‌های سرشناس موسیقی، ادبیات و سینمای ایران همزمان شده است. در این مجموعه با برخی از مشهورترین هنرمندان متولد اول مهر که در حوزه موسیقی و ادبیات دستی بلند داشتند، آشنا شوید.

@dw_farsi
👍3
Forwarded from کردستان نامه
📚من از این بشر دوپای متمدن خیلی می‌ترسم.

اسماعیل شمس

🔻عمه خدا بیامرزم همیشه می‌گفت از این بشر دوپا هرچه بگویی برمی‌آید. پس از سی و دو سال خواندن تاریخ حال اگر کسی از من بپرسد همه خوانده‌هایت را در یک جمله خلاصه کن خواهم گفت از این بشر دو پا هرچه هم که نگویی برآمده است. این بشر دوپا در جهان به ظاهر متمدن امروز کارهایی می‌کند که بشر دوپای دیروز نه؛ حتی" هیچ حیوانی به حیوان نمی‌دارد روا" ؛ آنچه که او با جان انسان می‌کند.

🔻در کتاب درسی ادبیات فارسی ما این شعر سعدی به دلم خوش نشسته بود:
دیدم که صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را
گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
گفت: آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غَریق را
راستی اگر امروز سعدی زنده شود و منطق زندگی در جهان امروز را ببیند چه شعری خواهد سرود؟ تا جایی که اقدامات این بشر دو پا نشان می‌دهد، او در کمال ناباوری خواهد دید که مسئله این بشر دیگر دوگانه کسی که از موج دور می‌شود و آن که غریق را نجات می‌دهد، نیست، بلکه غریق نجات یافته‌ای است که در یک طرفةالعین منجی خود را به دل موج می‌اندازد و غرق می‌کند. چرا؟ برای آنکه روزی به یادش نیارد که به دست او نجات یافته است و با این فکر خاطرش مشوش شود. راستی اگر سعدی امروز به دمشق برود به جای شعر "چنان قحطسالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند، عشق" چه چیزی را خواهد دید و دستمایه شعر خواهد کرد؟ شما را نمی‌دانم، اما من فکر می‌کنم او فراموشکارانی را خواهد دید که در فصل باران و وفور نعمت، عشق که هیچ؛ حتی اخلاق و انسانیت را هم به باد فراموشی سپرده‌اند. او خواهد دید آنان که روزی سرمی‌بریدند و می‌کشتند و می‌سوختند و زنان و کودکان را به بردگی می‌گرفتند،حال با جامه‌های شیک و روشنفکرانه بر روی فرش قرمزی که اربابان دموکراسی و حقوق بشر زیر پاهایشان پهن کرده‌اند برای عاشقانی که جان دادند تا ماشین کشتار آنان را متوقف کنند، خط و نشان می‌کشند که یا برده ما شوید یا بمیرید. او خواهد دید که آن کسی که روزی چک صد میلیون دلاری برای زنده یا مرده‌اش امضا شده بود، حال با صاحب امضا بر سر یک میز نشسته است و همراه او به ریش آنانی که به نقد شدن آن چک دل خوش کرده بودند، می‌خندد. او خواهد دید که کمی دورتر از دمشق یکی بر بالای مناره شهر فریاد می‌زند که ای بی‌وجدانها این مسلمان پای مناره را نکشید، اما در همان حال به آنانی که پشت سرش ایستاده‌اند امر می‌کند که اگر آن یکی مسلمان پشت مناره را نکشید، چیزی به نام وجدان ندارید.

🔻آن شاعری که نوشت:
"عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت!»
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت"
اگر امروز به همراه عیسی(ع) دنیای اطراف ما را نظاره کنند نتیجه مشاهداتشان کدام سخن و شعر است؟ آیا آنان با مقتولی مواجه خواهند شد که خود روزی قاتل بوده است و قاتلی که خود اندکی بعد به قتل خواهد رسید؟ یا قاتلان مظلوم‌کشی که از کشته، پُشته ساخته‌اند و باز هم خواهند کشت و ارباب قدرت جهانی هم برای آنان کف خواهند زد؟ آیا آنان دوگانه در کوفته با مشت را در جواب انگشت خواهند دید یا مشت محکمی که بر در بینوایان کوفته شده است و اگر آنان به نشانه اعتراض انگشتی هم بالا برند، کوفتن در که هیچ؛ خانه هم بر سرشان آوار خواهد شد؟

🔻همیشه برایم این پرسش مطرح بود که چرا در طول تاریخ برخی انسانها از جامعه دوری می‌گزیدند و به نام مرتاض، عارف، راهب و مانند آن به کنج خلوت خود می‌خزیدند و پیوندهایشان را با انسانهای دوروبرشان می‌بریدند؟ آنان که امروز از منظر مدرنیته و دانش مدرن به گذشته می‌نگرند شاید برچسپهای روان‌پریش، افسرده، شخصیت ضد اجتماعی و امثالهم را بر پیشانی آنان حک کنند، اما یک پژوهشگر تاریخ که گذشته، حال و آینده را نه سه مقطع زمانی گسسته که یک دوره زمانی به‌هم پیوسته می‌بیند، با دیدن نهاد ناآرام کنونی جهان و حال ناخوش انسان به آنان حق می‌دهد. هر وقت با پیرمردها و پیرزنان کرد درباره گذشته حرف می‌زنم؛ می‌گویند شکر خدا ما در گذشته، دولتمند یعنی دارای دولت بودیم. از معنای دولت که می‌پرسم، پاسخشان این است که گاو و گوسفند و چهارپایان زیادی داشتیم. روشنفکر شهری مدرن این گفته‌ها را به ریشخند می‌گیرد و به بهانه آن کرد را بیابانگرد و هیچ‌ندان و آواره در کوهستان می‌خواند، اما من که تاریخ این بشر دوپا را خوانده‌ام همواره از خود می‌پرسم آیا آن دامدار روستانشین که دولتش دامش بوده به بشریت خدمت بیشتری کرده یا آن شاه آدمکش دیروز و رئیس کت و شلوار پوش کراواتی امروز که در مرکز سازمان ملل در منهتن نیویورک به نام رئیس دولت برای بشریت تعیین تکلیف می‌کند؟

@kurdistanname
👍122👎2
در حالی که توییت سفارت امریکا در سوریه که برای دستگیر جولانی به عنوان یک تروریست بین‌المللی، ۱۰ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود هنوز برپاست، او برای شرکت در مجمع عمومی ملل متحد به نیویورک رسیده است....
@Salehnikbakht
🤣18😢8👍42
یادت بە خیر جناب علی اکبرخان داور کە مجبور نشدی جایزە بە کسانی بدهید کە قضات رشوه نگیر را معرفی کنند...
@Salehnikbakht
Forwarded from سهام نیوز
جنایت جراحی جعلی

چند روز پیش در تهران خانواده ی دختری ۲۵ ساله به اسم پریا میرن پیش پلیس ‌و اعلام میکنن دخترشون گم شده پلیس رد دختره رو میگیره میفهمن آخرین بار رفته یه کلینیک خصوصی تو غرب تهران واسه عمل زیبایی، پلیس میاد بررسی می‌کنه میبینه دکتر کلینیک دکترای علوم آزمایشگاهی داره و اصلا دکتر زیبایی نیست، گرفتنش گفتن چرا داری مردمو عمل میکنی پس؟ گفت من به عمل زیبایی علاقه داشتم بخاطر همین مردمو عمل میکردم پریا هم بیمارم بود وسط عمل بینی زیر دستم فوت کرد منم که ترسیده بودم رفتم جنازشو انداختم تو بیابون.

پس از دستگیری، بیش از ۵۰ زن از این فرد شکایت کردند. تحقیقات نشان داد او علاوه بر جراحی‌های غیرقانونی، ماده‌ای به نام «روغن سویا» را به جای ژل و بوتاکس به مراجعه‌کنندگان تزریق کرده که باعث عفونت شدید و حتی نقص عضو آنان شده است.

@Sahamnewsorg
😢81
📝 *این همان راه سوم است*
*جناب آقای اژه ای، ما اصلاح طلبیم*

آذر منصوری رئیس جبهه اصلاحات، در پی احضار ۵ تن از اعضای این جبهه به دستگاه قضایی، نوشت:

در روزهایی که وطن یک جنگ ۱۲ روزه را سپری کرده است و همچنان نگرانی از شنیده شدن صدای آژیر جنگ به جای صدای زندگی موج می زند پرسش اساسی این است : ما چه کنیم؟

نه زمان انکار بحران‌هاست و نه فرصتی برای دل‌خوش‌داشتن به وعده‌هایی که بارها بی‌سرانجام مانده‌اند. ما اکنون در بزنگاهی مهم قرار گرفته ایم؛ میان بازسازی اعتماد یا سقوط آزاد در شکاف‌های عمیق بی‌اعتمادی.

*آینده، انتخاب ماست و در این انتخاب، یک حقیقت را نمی‌توان نادیده گرفت:*

هیچ دولتی نمی‌تواند توانمند باشد، اگر جامعه‌ی ضعیف و منزوی، بی‌صدا و بی‌پناه داشته باشد.

جامعه‌ای که دیده نشود، دیر یا زود، یا در خود فرو می ریزد یا در خیابان فریاد می‌کشد.

ما فرزندان این خاکیم و دلمان هنوز برای امنیتی می‌تپد که از دل مشارکت، گفت‌وگو، و شنیده‌شدن برمی‌خیزد. نه از سرکوب و نه از انکار.

در چنین بزنگاه خطیری، باید دوباره به نقش نهادهای مدنی، تشکل‌ها و احزاب باور بیاوریم. این نهادها فقط منتقد نیستند؛ حافظان امیدند. واسطه‌های گفت‌وگو بین ملت و حاکمیت‌اند. اگر آن‌ها را نادیده بگیریم، حاکمیت کور می‌شود و جامعه، بی‌پناه.

در این میان، گفتمان اصلاح‌طلبی، برخلاف آن‌چه گاه به ناحق گفته‌اند، نه تکرار محافظه‌کاری‌ست و نه عقب‌نشینی از مطالبات؛ اصلاحات یعنی ایستادن، اما نه با مشت‌های گره‌کرده، بلکه با دست‌هایی باز برای ساختن.

اصلاح‌طلبی، یعنی امید به ترمیم، نه تخریب. یعنی عبور از خشونت، با تکیه بر قانون، شفافیت، و عقلانیت.

ما اصلاح‌طلبیم، چون هنوز باور داریم که جامعه ایران سزاوار زندگی بهتر، حکمرانی شایسته‌تر و آینده‌ای روشن‌تر است.

اصلاحات، به‌شرطی که جدی گرفته شود، دو نقش اساسی دارد:

*۱.* صدای تعادل در میانه هیاهوی حذف و افراط باشد؛
*۲.* و پلی باشد برای گذار از حکمرانی ناکارآمد به حکمرانی پاسخ‌گو، انسانی و ملی.

جنگ اخیر تلنگری بود. اگر نگوییم زنگ آخر. به ما یادآوری کرد که امنیت، اگر بر پایه انسجام ملی نباشد، سراب است.

امروز اگر حاکمیت همچنان در برابر مردم ایستاده باشد، فردا نه تنها امیدی نمی‌ماند، که اعتماد، این سرمایه گرانبهای ملی، برای همیشه از دست خواهد رفت.

بنا به همه دلایل گفته شده اصلاحات، ترجمه عملی امید است، نه امید توخالی؛ بلکه امیدی که در قانون ریشه دارد، در مشارکت می‌بالد، و در گفت‌وگو شکوفا می‌شود.

اگر به اصلاحات پشت کنیم، فقط از یک گفتمان صرف نمی‌گذریم؛ از آینده‌ای ممکن عبور می‌کنیم.

مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی تعبیری به یادماندنی درباره مسیر دشوار اصلاح‌طلبی داشت. او می‌گفت:

*«صبر اصلاح‌طلبانه و تحمل حرکت تدریجی، از گلوله خوردن هم سخت‌تر است.»*

اصلاح‌طلبی، انتخابی ساده نیست. مسیری پرهزینه و گاه پرزخم است. اما ما راه دیگری بلد نیستیم. ما همچنان باور داریم که اصلاحات، عقلانی‌ترین، کم‌هزینه‌ترین و انسانی‌ترین مسیر برای عبور از بحران است.

چه حاکمیت این را بپذیرد، چه نپذیرد، ما باید بایستیم. برای گفت‌وگو، برای قانون، برای آینده ایران.

ما اصلاح‌طلبیم نه از سر عادت، بلکه از سر تعهد به وطن. و هنوز باور داریم که راه نجات ایران تن دادن به اصلاحات و لوازم آن است.؛
اگر اراده‌ای برای شنیدن، برای تغییر، و برای ترمیم باشد؛

مکرر گفته ایم و باز هم می گوییم:
اگر اصلاح طلبان در حد پلی برای عبور از بحران ها به رسمیت شناخته شوند و بخشی از راه حل ها نباشند، نه تنها تاثیری در رسیدن به حکمرانی خوب ندارند، بلکه مهم ترین کانون قدرت خود یعنی مردم را هم از دست می دهند.
*این همان راه سوم است.*
👍52
صالح نیک‌بخت
پائیز آمد.... 🍂🍁🍂🍁🍂🍁 @Salehnikbakht
پاییز آمد، در میان درختان
لانه کرده کبوتر ،از تراوش باران، می گریزد
خورشید از غم، با تمام غرورش،
پشت ابر سیاهی، عاشقانه به گریه، می نشیند
من با قلبی به سپیدی صبح
با امید بهاران، میروم به گلستان
همچو عطر اقاقی ،لابه لای درختان ،می نشینم
باشد روزی ،به امید بهاران
روی دامن صحرا ،لاله روید
شعر هستی، بر زبانم جاری،
پر توانم آری…. !
میروم در کوه و ،دشت و صحرا
ره پیمای قله ها هستم من
راه خود در توفان، در کنار یاران مینوردم
دارم امید، که دهد ،روزی
سختی کوهستان ،بر روان و جانم،
پاکی این کوه و، دشت و صحرا
باشد روزی، برسد به جهان
شعر هستی، بر لب
جان نهاده ،بر کف راه انسان ها، را در نوردم
ره پیمای، قله ها، هستم من
راه خود ،در طوفان
در کنار یاران، می نوردم
در کوهستان، یا کویر تشنه ،یا که در جنگل ها
رهنوردی، شاد و پر امیدم
شعر هستی، بودن و کوشیدن، رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن، جان فدا کردن در ،راه حق است
شعر هستی، بودن و کوشیدن، رفتن و پیوستن،
از کژی بگسستن ،جان فدا کردن در، راه حق است
6👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی مادام ناتاشا پیرس موسار، رئیس‌جمهور اسلوونی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، یکی از شجاعانه‌ترین و انسانی‌ترین مواضع در تاریخ اخیر این نهاد بین‌المللی بود.
او نه تنها کارکرد سازمان ملل را به درستی زیر سؤال برد، بلکه با یادآوری شکست‌های تاریخی جامعه جهانی در توقف نسل‌کشی‌ها، مسئولیت اخلاقی جمعی را به جهان یادآوری کرد. جمله پایانی او "ما هولوکاست را متوقف نکردیم... ما باید نسل‌کشی غزه را متوقف کنیم" پژواکی از وجدان بیدار بشریت است که بی‌عملی در برابر جنایت را غیرقابل قبول می‌خواند.

سخنرانی خانم موسار دارای، سه پیام کلیدی بود:
۱ـ سازمان ملل دیگر نمی‌تواند به روال عادیِ گذشته ادامه دهد، ساختارهای فعلی (مانند وتوی ش ا) مانع عدالت شده‌اند. به جای پیروی از سیستم‌های ناکارآمد بین‌المللی، می‌بایست اصلاحات ساختاری در قوانین، بر اساس تعهد بر ارزش‌های جهانی حقوق بشر و پایبندی به آنها صورت پذیرد.
۲ـ تاریخ قضاوت خواهد کرد سکوت در برابر نسل‌کشی غزه،هم‌تراز بی‌تفاوتی در هولوکاست و نسل‌کشی‌های روآنداد و سربرنیتسا است.
۳ـ هیچ توجیهی برای تأخیر وجود ندارد، زمان توجیه‌پردازی به پایان رسیده؛ عمل فوری ضروری است.
37👎1
Forwarded from هم‌میهن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرزند نماینده جمهوریخواه کنگره آمریکا: پدرم با حمایت از اسرائیل روحش را به شیطان فروخته است

@hammihanonline
hammihanonline.ir
11👎2
‍ ‍ ‍ برگی از تقویم تاریخ

۴ مهر زادروز و سالروز درگذشت هما روستا

(زاده ۴ مهر ۱۳۲۵ تهران – درگذشته ۴ مهر ۱۳۹۴ کالیفرنیا ) کارگردان و بازیگر سینما، تلویزیون، تئاتر و مترجم

  مدرک فوق لیسانس از دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست رومانی گرفت و در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و در رشته شیمی مشغول به تحصیل شد ولی آن را نیمه تمام گذاشت.
پس از انقلاب در سال ۱۳۶۵ در فیلم گزارش یک قتل به کارگردانی محمدعلی نجفی ایفای نقش کرد. در سال ۱۳۶۶ در فیلم پرنده کوچک خوشبختی پوران درخشنده بازی کرد و نامزد دریافت لوح زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در همان سال شد. سال ۱۳۶۸ در فیلم تمام وسوسه‌های زمین، به کارگردانی حمید سمندریان ظاهر شد و نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شد. در ۱۳۶۹ جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره فرهنگی و هنری روستا به‌خاطر بازی در فیلم ملک خاتون به کارگردانی حسن محمدزاده دریافت کرد.
او دهه ۱۳۷۰ را با بازی در فیلم ممتاز مسافران کارِ بهرام بیضایی (۱۳۷۰) آغاز و در ۱۳۷۱ در فیلم از کرخه تا راین ابراهیم حاتمی‌کیا به ایفای نقش پرداخت و بار دیگر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از یازدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شد. در ۱۳۷۴ به خاطر بازی در تله تئاتر شعبده‌باز جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره سیما کسب کرد.
او برای بازی در لژیون، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از سومین جشن خانه سینما شد.
وی که همسر حميد سمندريان کارگردان بزرگ بود، آرامگاهش در قطعه هنرمندان است.‌

🆔 @bargi_az_tarikh

#برگی_از_تقویم_تاریخ


#هما_روستا
6
📝📝چوئن لای و کیسینجر دیدار دو جهان!

علی آهنگر


♈️تابستان سال ۱۹۷۱، آسمان پکن زیر غباری سنگین و آرام فرو رفته بود. شهری که در حصار دیوارهای بلند انزوا نفس می‌کشید، خود را برای دیدار یک میهمان آماده می‌کرد. هیچ خبرنگاری از آمدنش خبر نداشت. هواپیما در سکوت فرود آمد، چراغ‌ها خاموش، پرده‌ها کشیده. مردی با عینک قاب‌فلزی و لبخندی محتاط از پلکان هواپیما پایین آمد.

♈️او هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون بود. او به کشوری قدم گذاشته بود که برای امریکایی‌ها در حکم سرزمین ممنوعه بود؛ چین کمونیست.

♈️در آن سوی شهر، مردی در انتظارش بود با قدی متوسط، صورتی آرام و نگاهی نافذ که به اعماق جان نفوذ می‌کرد.
او چوئن لای، نخست‌وزیر جمهوری خلق چین بود؛ مردی که سال‌ها تجربه انقلاب، جنگ، مذاکره و دیپلماسی را در چهره‌ای خونسرد و کلامی متین جمع کرده بود.
اگر مائو چهره کاریزماتیک و انقلابی چین بود، چوئن لای روح عملگرای دولت و معمار روابط خارجی آن به شمار می‌آمد.

♈️چوئن لای به آرامی دستش را دراز کرد و کیسینجر دست او را فشرد. هیچ دوربینی این لحظه را ثبت نکرد، اما تاریخ آن را به خاطر سپرد. آن دست دادن، نه فقط میان دو سیاستمدار، بلکه میان دو قاره و دو جهان بود.

♈️مذاکرات آغاز شد. کیسینجر مستقیم رفت سر اصل مطلب. امریکا می‌خواست به چین نزدیک شود. در دل جنگ سرد،
شوروی به قدرتی خطرناک بدل شده بود و واشنگتن به دنبال گشایشی تازه در صفحه شطرنج سیاسی جهانی بود. برای نیکسون و کیسینجر، چین همان مهره‌ای بود که می‌توانست تعادل را به‌هم بزند.

♈️چوئن لای در سکوت گوش می‌داد. نه شتابزده پاسخ می‌داد و نه در دام شعار گرفتار می‌شد. او خوب می‌دانست که چین سال‌ها در انزوای سیاسی و اقتصادی مانده و این فرصت، همان دری است که می‌تواند پنجره‌ای تازه به جهان بگشاید. او می‌بایست راهی بیابد که هم حیثیت انقلاب چین را نگاه دارد و هم آینده ملت به سوی افق‌های تازه‌ای رهنمون شود.

♈️کیسینجر بعدها نوشت: «چوئن لای، مردی بود که با سکوتش بیشتر از کلمات سخن می‌گفت .
هر بار که لب به سخن می‌گشود، جمله‌ای می‌گفت که معنای آن تا عمق جان نفوذ می‌کرد. آرام بود، اما آرامشی از جنس کوه.»

♈️در یکی از بخش‌های مذاکرات، چوئن لای جمله‌ای گفت که امروز هم در میان سیاستمداران به ‌عنوان گوهری حکیمانه می‌درخشد:
*«گذشته را نمی‌توان تغییر داد، اما آینده را می‌توان ساخت.»*
این جمله نه فقط پیام آن دیدار، بلکه کلید سیاست چین در سال‌های بعد بود. چین به گذشته نگاه می‌کرد، اما در همان حال می‌خواست آینده‌ای بسازد که بر گذشته متوقف نشود. پس از ساعت‌ها مذاکره، توافق شد: ریچارد نیکسون، ريیس‌جمهور امریکا، به چین سفر کند. خبری که وقتی منتشر شد، جهان را به لرزه درآورد.
در یک لحظه، قطب‌بندی جنگ سرد لرزید، شوروی احساس انزوا کرد و چین به صحنه قدرت‌های بزرگ جهانی بازگشت.

🔰 *میراث یک دست دادن*

♈️دیدار پنهانی چوئن لای و کیسینجر نشان داد که حتی در تاریک‌ترین دوران دشمنی، می‌توان چراغی روشن کرد. چین و امریکا دو دهه در تخاصم بودند، اما در شبی از شب‌های پکن، با دست دادن دو مرد، فصل تازه‌ای در روابط آغاز شد. این همان قدرت دیپلماسی پنهان، صبر و عملگرایی بود. چوئن لای نه با شعار‌ که با واقع‌گرایی، دشمن دیرینه را به شریک آینده بدل کرد. او نشان داد که سیاست خارجی بیش از آنکه عرصه هیجان باشد، میدان تدبیر است.

🔰چوئن لای؛ دیپلمات آینده‌نگر

♈️چوئن لای در تاریخ چین به‌ عنوان نخست‌وزیری عملگرا و دیپلماتی صبور جاودانه شد. او در بحبوحه انقلاب فرهنگی، بارها میان مائو و تندروها نقش میانجی ایفا کرد تا کشورش از فروپاشی نجات یابد. در سیاست خارجی، با دست دادن به دشمن دیرینه، آینده‌ای نو آفرید.
این میراث برای سیاست و ژئوپلیتیک پیامی دارد: سیاست واقعی آن است که حتی در اوج دشمنی، روزنه‌ای برای صلح بیابد. همان‌طور که چوئن لای و کیسینجر نشان دادند، هیچ دیواری آن‌قدر بلند نیست که گفت‌وگو نتواند بر فراز آن پرواز کند.

🔰پایان، یا آغاز؟

♈️روایت آن دیدار پنهانی، بیش از آنکه خاطره‌ای از گذشته باشد، چراغی برای آینده است؛ چراغی که به ما یادآوری می‌کند دشمنی‌ها ابدی نیستند و می‌توانند روزی در یک دست دادن، در یک جمله کوتاه و در یک نگاه صبورانه، پایان یابند.

♈️شاید همین امروز، در میانه تاریکی‌ها، نیازمند بازآفرینی اندیشه‌ای نو باشیم: گذشته را می‌توان حفظ کرد، در خاطر سپرد؛ اما آینده را جور دیگر ساخت.!!
11👍1
داستان آموزنده

هنگامی‌که ایالات متحده آمریکا تصمیم گرفت با نیروهای انقلابی ویتنام مذاکره کند، از آنان خواست تا هیأتی را به نمایندگی خود به پاریس اعزام کنند تا درباره‌ی آتش‌بس و پایان جنگ گفت‌وگو شود. این در حالی بود که نیروهای انقلابی ویتنام پیش‌تر ضربات سنگینی به نظامیان آمریکایی وارد کرده و حتی در مواردی با آنان بدرفتاری کرده بودند.

در پاسخ، انقلابیون ویتنامی هیأتی چهار نفره شامل دو زن و دو مرد را روانه‌ی پاریس کردند. سازمان اطلاعات آمریکا برای این هیأت اقامت در یکی از مجلل‌ترین هتل‌های پاریس را تدارک دید و تمامی امکانات رفاهی و سرگرمی ممکن را برای آنان فراهم ساخت. با ورود هیأت ویتنامی به فرودگاه، خودروهای تشریفاتی آماده‌ی انتقال آنان به محل اقامت بودند، اما اعضای هیأت از سوار شدن خودداری کرده و اعلام کردند که فرودگاه را به شیوه‌ی خود ترک خواهند کرد و رأس زمان مقرر در جلسه‌ی مذاکره حضور خواهند یافت.

هیأت آمریکایی از این رفتار شگفت‌زده شد و از رئیس هیأت ویتنامی پرسیدند: «کجا اقامت خواهید داشت؟»
او پاسخ داد: «در منزل یکی از دانشجویان ویتنامی در حومه‌ی پاریس اقامت می‌کنیم.»
نماینده‌ی آمریکا با تعجب گفت: «ما برای شما اقامتگاهی بسیار راحت و مجلل در نظر گرفته‌ایم!»
رئیس هیأت ویتنامی پاسخ داد: «ما با شما می‌جنگیدیم در حالی که در کوه‌ها می‌زیستیم، بر سنگ می‌خوابیدیم و از گیاهان تغذیه می‌کردیم. اگر اکنون سبک زندگی‌مان تغییر کند، بیم آن داریم که وجدان‌مان نیز دگرگون شود. پس لطفاً ما را به حال خود واگذارید.»

هیأت واقعاً به منزل همان دانشجوی ویتنامی رفت و پس از آن در مذاکراتی شرکت کرد که به عقب‌نشینی کامل نیروهای اشغال‌گر آمریکایی از ویتنام انجامید. هنگام دیدار دو هیأت در فرودگاه، نماینده‌ی آمریکایی دست خود را برای مصافحه دراز کرد، اما هیأت ویتنامی دست رد به سینه‌اش زدند. بزرگ‌ترین فرد گروه گفت: «ما هنوز دشمن هستیم. مردم‌مان به ما اجازه نداده‌اند با شما دست بدهیم.»

او ادامه داد: «کسی که وجدانش را می‌فروشد، وطنش را نیز خواهد فروخت.»

در سال‌های دهه ۱۹۷۰، ژنرال وو نگوین ژیاب، یکی از رهبران مقاومت ویتنام، به یکی از پایتخت‌های عربی سفر کرد؛ جایی که گروه‌های فلسطینی انقلابی در آن مستقر بودند. وقتی سطح بالای رفاه و تجمل زندگی رهبران این گروه‌ها را دید—اتومبیل‌های لوکس آلمانی، سیگارهای کوبایی، کت‌و شلوارهای گران‌قیمت ایتالیایی و عطرهای گران‌قیمت فرانسوی و آن را با زندگی دشوار خود و همرزمانش در جنگل‌های ویتنام مقایسه کرد، بدون تعارف و ملاحظه خطاب به آن رهبران گفت: «انقلاب شما به پیروزی نخواهد رسید.» وقتی علت را از او پرسیدند، پاسخ داد:«زیرا انقلاب و ثروت با هم جمع نمی‌شوند. انقلابی که آگاهی هدایتگر آن نباشد، به تروریسم تبدیل می‌شود. انقلابی که پول بی‌حساب دریافت کند، رهبرانش به دزدان تبدیل خواهند شد.»
و ادامه داد: «اگر دیدید کسی خود را انقلابی می‌نامد اما در کاخ یا ویلایی مجلل سکونت دارد، بهترین غذاها را می‌خورد، در رفاه کامل زندگی می‌کند، در حالی‌که ملت او در اردوگاه‌ها زندگی می‌کند و برای زنده ماندن به کمک‌های بین‌المللی وابسته است، بدانید که آن رهبری اراده‌ای برای تغییر وضع موجود ندارد. چگونه می‌توان از انقلابی انتظار پیروزی داشت در حالی‌که رهبرانش خود خواهان پیروزی آن نیستند؟»
22👍7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤩 تصاویری که یورونیوز در گزارش از اعتراضات گسترده و اعتصاب‌ها در ایتالیا در واکنش به سیاست‌های اسرائیلی‌ها، منتشر کرده است./هم‌میهن بین‌الملل

@hammihanonline
hammihanonline.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍7💔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤩 سخنرانی نتانیاهو آغاز شده است. پیش از آغاز سخنرانی او، گروه کثیری از نمایندگان کشورها، سالن اجلاس سازمان ملل را ترک کردند./هم‌میهن بین‌الملل

@hammihanonline
hammihanonline.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍12
🤩 تصویری که ادیتور رویترز برای به تصویر کشیدن سالن خالی اجلاس سازمان ملل در زمان سخنرانی نتانیاهو انتخاب کرده است./هم‌میهن بین‌الملل

@hammihanonline
hammihanonline.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍104
Forwarded from خرد منتقد
🔵  کار از کجا خراب شد؟
       (بخش اول)

چرا به این‌جا رسیدیم؟ چه شد که اوضاع کشور چنین تباه شد؟ فقر، تبعیض، بیکاری، فساد، "فروبستگی اجتماعی" و در نتیجه، جامعه‌ی ضعیف و حکومت ضعیف از کجا آمد؟
چه علل و عواملی سبب شد دچار فرسایش و التهابات شویم؟

افراد، گروه‌ها و متفکرین، چند دهه است تلاش می‌کنند پاسخی قانع‌کننده به چرایی وضع موجود بدهند و معلوم کنند کار از کجا خراب شد. پاسخ‌هایی با رویکردهای مختلف و بعضا متضاد که قصد تبیین و علت‌یابی دارند و می‌خواهند به ما گویند که چه شد که این‌گونه شد و چرا به این‌جا رسیدیم که اکنون رسیدیم.

اگر از این مسئله بگذریم که چه کسانی و چه گرو‌هایی، چه پاسخی داده‌اند، و فارغ از داوری در باره پاسخ‌ها، در استقرایی ناقص، می‌توان پاسخ‌ها را در شش دسته تفسیر و تبیین از شرایط موجود، دسته‌بندی و از یک‌دیگر تفکیک کرد.
گرچه تعداد معتقدان و باورمندان در هر یک از این گروه‌ها، یک‌سان نیست، و اهمیت اجتماعی‌ و قدرت تبیین‌گری‌شان برابر نیست، اما به هر حال، هر پاسخی، گروهی را گرداگرد خود جمع کرده است.

🔻  در این‌جا بدون آن‌که قدرت تبیین‌گری و یا وزن و اهمیت اجتماعی هر پاسخ را در نظر بگیریم، شش پاسخ مورد نظر، به نحو کاملا مختصر چنین است:

❗️۱. دینی بودن حکومت

در نظر قائلان به این رویکرد، منشا و ریشه‌ی اصلی وضع موجود، تالیف و همنشینی دین و دولت است. در این دیدگاه دین مبنائا در پی اهداف و مقاصد آسمانی است ولی دولت، وظایف زمینی دارد. نیز، شیوه‌ها و کارکردهای دین متفاوت است از دولتی که پدیده‌ای  "‌انسان‌ساخته"، است، که نه مقدس است و نه دغدغه‌ی رستگاری آدمیان را دارد. دین، امر ایمانی است و دولت، امر قراردادی و بسیاری دیگر از این تفاوت‌ها.

در این دیدگاه، هنگامی که دین و دولت، یکی می‌شوند، از درون این اتحاد، لاجرم فساد و ناکارآمدی شکل می‌گیرد. به نحوی که حتی خود دین، ابزار قدرت شده، و از این رهگذر دچار خسران و زیان می‌گردد.

در این دیدگاه، بنیان و اساس مشکلات و بن‌بست‌ها در شکل‌گیری "حکومت دینی" است. زیرا با یک چالشی عمیق، بدون راه حل، و یک "ناممکن بزرگ"، کشور را به بن‌بست می‌کشاند.

در نظر این گروه، حکومت دینی، به مسئله‌هایی می‌پردازد که ماهیتا ارتباطی با حکومت پیدا نمی‌کند و اساسا ساختار دولت مدرن برای حل مسئله‌ها و انجام وظایف، مناسب نیست. هم چنین حکومت دینی، راه‌حل‌هایی را پیش می‌گیرد که نه براساس رضایت جامعه و قرارداد اجتماعی که مبتنی بر متونی پیشینی است که تفسیربردار و محل برداشت‌های متفاوت است.

  اخلاق حاکم بر حکومت‌گران دینی، "اخلاقِ وظیفه" است نه "اخلاقِ مسئولیت". به این معنا که حکومت در پی انجام وظایفی است که احساس می‌کند از سوی شارع به او محول شده است. در این رویکرد، "حکومت" مبنائا برای احقاق حقوق خداوند و اجرای فرامین او تشکیل شده است.. این نکته، مهمترین نقطه ی جداسازی حکومت دینی از سایر حکومت هاست.

"اخلاق وظیفه‌گرایانه":
  حاکم صرفا به انجام تکالیفی اهتمام می‌ورزد که از سوی خداوند واگذار شده است. و بنابراین مسئله‌شناسی حکومت، بر اساس نیازها و مصلحت‌ها و یا مصالح جمع و منافع ملی نیست. بنابراین رضایت و عدم رضایت مردم، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در برابر، برای او رضایت خداوند ملاک است و مسئولیتی در قبال جامعه ندارد، بنابراین پاسخگو نیست.
اخلاق مسئولیت،
اولا، در این نوع اخلاق، توجه حاکمان بر اساس تبعات و پیامدها است.
ثانیا، مسئولیت کنش خود را می‌پذیرند.

  در این دیدگاه، از آن‌جایی که حکومت دینی، می‌خواهد بر موازین دینی حرکت نماید، نمی‌تواند پاسخ پرسش‌های زیر را بدهد و از این رو همواره در بن‌بست باقی می‌ماند:

حکومت بر مبنای کدام قرائت از دین؟
حکومت در مقابل تمرد جامعه در برابر آن‌چه احکام دینی می‌داند، چه خواهد کرد؟
چگونه می‌تواند با تغییر و تحول سکولاریستی جامعه همسو شود و هم‌چنان دینی بماند؟
در نزاع و تضاد بین مصلحت عرفی و احکام فقهی، جانب کدام را (به مثابه‌ی یک روش)، خواهد گرفت؟

به عنوان مثال،
طبق خوانش رسمی از دین، رعایت حجاب توسط بانوان ضروری دین است. از این رو حفظ حجاب را الزام می‌کند. حکومت با این کنش، خود را وارد تنشی بی‌پایان و نزاعی بی‌انتها با جامعه می‌کند. نه می‌تواند چشم بر جامعه ببندد و نه می‌تواند حکم خدا را نادیده بگیرد.
در نهایت حاکمیت دینی در چالش میان امور عرفی و امور دینی، مجبور است یکی از این دو راه را انتخاب کند:
یا مسیر بنیادگرایی دینی را پیش گیرد و بی‌توجه به خواست و رضایت جامعه، با روشی مبتنی بر تحکم حکومت کند.
و یا مسیر عرفی شدن را بپذیرد که در پایان، به حکومت سکولار منجر می‌گردد.

✔️  در واقع، محل نزاع کنونی نیز پیشاروی حاکمیت، بنیادگرایی در برابر سکولاریسم است.

ادامه دارد...

✍️ علی زمانیان ... ۰۴ / ۰۷ / ۱۴۰۴
@kherade_montaghed
4👍1
Forwarded from گزینگ
📝📝📝تا آخر بخوانید:
داستان روزنامه نگاری که فروشنده هم شد...

✍🏻ریحانه طباطبایی

درست یک سال شد که به شغل فروشندگی مشغول شده‌ام.
یک سال که پی شاپ و مرکز خرید سانا خانه‌ام شدند...

تابستان سال گذشته، کمی تا قسمتی غمگین گذشت، وضعیت شخصی، کاری و مالیم بهم ریخت، دو صفحه‌ای که ادمینشون بودم در اینستاگرام قطع همکاری کردند و من بودم و کوهی از مشکلات...
یک صفحه ای دستم بود که لباس بچه‌گانه می‌فروخت، قرار شد در مغازه‌اش رو به روی پارک ملت مشغول به کار شوم، ده روزی گذشت اما اونجا هم بهم خورد و مسیر رفت سمت غرب و من گیج که چه کنم که مونا گفت میخوای کانتر وایسی؟؟

منم نه نگفتم، باید سخت کار میکردم برای اینکه سطح زندگیم رو همان طور که دوست داشتم نگه دارم و قطعا برای منی که تصمیم گرفته بودم تا مستقل بمانم، تن به هرکاری ندهم، هرنانی سر سفره‌ام نیاورم فروشندگی گزینه‌ی بدی نبود، در سرزمینی زندگی میکنی که برای اینکه خودت بمانی باید هزینه سنگین بدی...

به هرحال دوم مهر کارم را در کانتر پی شروع کردم،
یک نصفه روز و فروش بدی هم نبود و بعد کم کم دونه دونه بچه‌هایی که کانتر بودند به بهانه‌ای نیامدند و من و کارم شد هر روز و هر روز و کم کم کانتر پی شد گوشه‌ی امن از زندگیم،
که از صبح بیام و هم به کارهای امتداد و بقیه صفحات برسم و هم آمار فروش رو ببرم بالا و چرخ زندگی خودم و چرخ کانتر رو بچرخونم

از اسفند هستی به ما اضافه شد و من شدم مدیر کانتر و کارم سبک‌تر شد،
والبته کم پیش میاد در جمهوری اسلامی به من پست مدیریتی بدن و من الان مدیر کانتر هستم😂😂😂

به هرحال 6 ماه اول سال هم با جنگ و گرفتاری‌هاش و فروش کم و مشکلاتش گذشت و حالا من یک فروشنده‌ی یک سالم.
در این شغل با دنیای جدیدی آشنا شدم، کلی دوست جدید، آدمهای جدید، حرفهای جدید، از نزدیک با خیلی مشکلات آدمها آشنا شدم که تا پیش از این تصوری ازشون نداشتم..

حالا دیگه میدونم چی رو بازار تاثیر میزاره، چه روزهایی شلوغه و چه روزهایی خلوت و فلان تصمیم و سخنرانی چه تاثیری رو حضور مشتریها داره و با ادمها باید چطور برخورد کرد و ...

اینکه این کاری که میکنم حق من بود؟ نه قطعا همان طور که بسیاری دیگر از رفقا حق و جایگاهشون این نبوده و نیست، اما خب متفاوت زیستن هزینه‌های خودش را داره و من هیچ ناراحت نیستم، از انتخاب خودم خوشحال و راضی‌ام، کارم را دوست دارم و همان قدر که برای امتداد و روزنامه‌نگاری تلاش میکنم برای اینجا هم تلاش میکنم تا بیشتر بفروشم و کمک کنم در توسعه‌ی کار و مثل همیشه با تمام وجودم کار میکنم و به خودم افتخار میکنم که کم نمیارم و کماکان برای زندگی میجنگم:


https://www.tg-me.com/gzeng
لینک کانال....
مارا به دوستان خود معرفی کنید... 

🟥 کانال گزینگ ⬅️ @Gzeng
👍83
2025/10/25 06:34:33
Back to Top
HTML Embed Code: