This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در من
پرواز پرندهایست
که در کوچی بیبازگشت
آبیِ پراندوه جهانم را
به مقصد چشمهای تو
ترک کرده...
#سارا_رضایی
پرواز پرندهایست
که در کوچی بیبازگشت
آبیِ پراندوه جهانم را
به مقصد چشمهای تو
ترک کرده...
#سارا_رضایی
بوسههایم تکه ابری بیمرزند
و گردباد سبز عشق
که یکسر سراغ تو را میگیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت در خانهات شنیدی
بدان بوسههای من است
که دارد در خانهات را میکوبد.
#لطیف_هلمت
و گردباد سبز عشق
که یکسر سراغ تو را میگیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت در خانهات شنیدی
بدان بوسههای من است
که دارد در خانهات را میکوبد.
#لطیف_هلمت
آری
تو برای من
مگر وهمی گذرا
در چشمان بزرگ رؤیا نیستی
که ساعتی مرا به سینه میفشرد
و به تمامی غرقه میسازد
در چیزهای دلنشین سرشار از افسوس..
#چزاره_پاوزه
تو برای من
مگر وهمی گذرا
در چشمان بزرگ رؤیا نیستی
که ساعتی مرا به سینه میفشرد
و به تمامی غرقه میسازد
در چیزهای دلنشین سرشار از افسوس..
#چزاره_پاوزه
نمیتوانم زنده بمانم
بیهوایی که نفس میکشی
بیکتابی که میخوانی
بیقهوهای که مینوشی
هرگز نمیتوانم از دلپسندهای تو جدا بمانم
هر چند ساده باشد
هر چند کودکانه و ناممکن
چرا که عشق این است
همهچیز را با تو قسمت کنم
از گیرهی سر تا دستمال کاغذی...
#نزار_قبانی
بیهوایی که نفس میکشی
بیکتابی که میخوانی
بیقهوهای که مینوشی
هرگز نمیتوانم از دلپسندهای تو جدا بمانم
هر چند ساده باشد
هر چند کودکانه و ناممکن
چرا که عشق این است
همهچیز را با تو قسمت کنم
از گیرهی سر تا دستمال کاغذی...
#نزار_قبانی
آمده بودم
با حریری از آسمان بر تنم
برای راه رفتن با تو
بر بلندای ابرها
آرامآرام
نمنمک..
و تو اما
در هر گام منجمدتر
با هر تپش سردتر میشدی
آنقدر که گویی
در تکتک سلولهایت برف میبارید
آنچنان که
درقدمهایم
تاول زد
شهوت رسیدن و بوسیدن...
و من
باران شدم
تمام حزن نگاهم را
بر چینهای مهآلود دامنم..!
#سارا_رضایی
با حریری از آسمان بر تنم
برای راه رفتن با تو
بر بلندای ابرها
آرامآرام
نمنمک..
و تو اما
در هر گام منجمدتر
با هر تپش سردتر میشدی
آنقدر که گویی
در تکتک سلولهایت برف میبارید
آنچنان که
درقدمهایم
تاول زد
شهوت رسیدن و بوسیدن...
و من
باران شدم
تمام حزن نگاهم را
بر چینهای مهآلود دامنم..!
#سارا_رضایی
و من میگذرم
از این خیابانهای ناسور
از فریادهای بلند کوچهها
و دالان غرقه در شب
به جستجوی تو…
#لی_یانگ_لی
از این خیابانهای ناسور
از فریادهای بلند کوچهها
و دالان غرقه در شب
به جستجوی تو…
#لی_یانگ_لی
در زندگانی من
نه جملهی معترضه باش
و نه فاصلهی میان دو جمله
تو تمامی زندگی منی
نقطهی آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط
دوستت دارم.
#غادة_السمان
نه جملهی معترضه باش
و نه فاصلهی میان دو جمله
تو تمامی زندگی منی
نقطهی آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط
دوستت دارم.
#غادة_السمان
اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سکوت من است
طولانیترین و پرهیاهوترین سکوت
تو همیشه در منی
مانند قلب سادهام
اما قلبی که به درد میآورد.
#الن_برن
گرانبهاترین سکوت من است
طولانیترین و پرهیاهوترین سکوت
تو همیشه در منی
مانند قلب سادهام
اما قلبی که به درد میآورد.
#الن_برن
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
قهوهخانهها به چهکار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهدف با تو پرسه بزنم
خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم
بیهراس نامت را در گلو بگردانم
کلمات به چهکار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم «دوستت دارم»
دهانم به چهکار میآید...؟
#سعاد_الصباح
قهوهخانهها به چهکار میآیند؟
و اگر نتوانم بیهدف با تو پرسه بزنم
خیابانها به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم
بیهراس نامت را در گلو بگردانم
کلمات به چهکار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم «دوستت دارم»
دهانم به چهکار میآید...؟
#سعاد_الصباح
آن سوی شب
بیگمان دستی
گلوی ابرها را میخراشد
که مهتاب
شعر باران میسراید
برشانههای شبانهمان
#سارا_رضایی
بیگمان دستی
گلوی ابرها را میخراشد
که مهتاب
شعر باران میسراید
برشانههای شبانهمان
#سارا_رضایی