Telegram Web Link
Audio
‍ دلتنگی که خبر نمی‌کند!
کافی‌ست عطری آشنا
بپاشد در هوای خاطره‌ها
و بغضی نفس‌گیر
هی کش بیاید در گلو
بشکند و بسوزاند حنجره را...
آنوقت
اشک‌ها بریزد بر دفترت
واژه‌ها نم بکشند برای گفتن
لبخندی نباشد
تا وا کند چروک دامن آسمان را
صدایی نباشد
تا اتو کند با لحن گرمش
یقه‌ی بی‌قواره‌ی تنهایی را
و نگاهی نباشد
تا گلدان‌ها سبز شوند برای دوست داشتن
برای دوست داشته شدن...


#سارا_رضایی🖋️🖋️
آوا:#فرشته_ناصری

https://www.tg-me.com/+UUfc3d--jDzo1NJ6
باران هم اگر می‌شدی
در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی می‌گرفتم
می‌ترسیدم
چرا که
خاک هر آن‌چه را که بگیرد
پس نمی‌دهد.

 
#جمال_ثریا
در کنجِ حیاط
در میان حباب‌های ریزِ آب
چند شاخه گلِ سرخ
در زیر بارِ رایحه‌ی خوشِ خود خمیده‌اند
همان گل‌های سرخی
که هیچ کس آن‌ها را نبوییده است

هیچ تنهایی‌ای
کوچک نیست...


#یانیس_ریتسوس
چقدر شبیه ماهی هستی
پرشتاب در عشق
ترسو در عشق
هزاران زن را در من کشتی
و ملکه شدی...


#نزار_قبانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زخم

زخم‌هایم را
لابه‌لای موهایم می‌بافم
آینه از درد
به خود می‌پیچد
و در میان دیوارها
زخمی نو جوانه می‌زند

#سارا_رضایی
#سپکو
تو عشق بودی
این را
از بوی تن‌ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر
به تو رسیدم
خیلی دیر
اما مگر قانون این نبود
که هر آن‌چه دیر می‌آید
عاقبت روزی به خانه‌ی ما خواهد رسید؟

عادت کرده‌ایم
به نداشتن‌ها
و شاید به اندوه

آری
تو عشق بودی
این را
از رفتن‌ات فهمیدم

وگرنه
استانبول
هرگز این چنین
سرسنگین نبود!


#جمال_ثریا
در گلوگاهِ من
درختِ سیبی هست
که از آن
مردی را
بر دار کرده‌اند.

اگر دهان می‌گشایم و روی می‌گردانی
بگردان،

اما به قِدمَتِ عشق سوگند
که تباهیِ من از مِی و افیون نیست.

اوست که در گلوگاهم آویخته است و
می‌پوسد
آرام آرام...


#لئوناردو_آليشان
در پسِ آن‌همه هیاهوی پرغبارِ آدمیان
تا در تو
ای محبوبِ قلبِ من
آرام گیرم
تا سینه‌ام
در برابرِ سینه‌ات باشد
اینک تویی وطنِ من!

خموشانه خوش می‌درخشد آسمان
در برکه‌های تاریکِ چشم‌های ما
شعلهٔ نابِ زندگی دیگر
باز نمی‌شناسد دگرگونی و تباهی را....


#کریستیان_مورگن‌_اشترن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عطر تو
جامانده در این خانه
و خیالم آغشته به آغوشت

می‌ترسم
پنجره‌ را باز کنم
خاطره‌ات بیرون بپرد...!

#سارا_رضایی
بنویسید پدر تاب ندارد ، نقطه.
روز آرامش و شب خواب ندارد ، نقطه.

خطّ بعدی بنویسید که خاکِ وطنش
نفت‌خیز است ولی آب ندارد ، نقطه.

علّتِ ظلمتِ شب‌هایِ پدر را بنویس
سهمی از تابشِ مهتاب ندارد ، نقطه.

گاه‌گاهی پدرم بر سرِ خود می‌کوبید
همه گفتند که آداب ندارد ، نقطه.

بنویسید تواناییِ پرداختنِ
نسخۀ دکترِ اعصاب ندارد ، نقطه.

پدرم رعیتِ خوبی‌ست ولیکن نظری...
سویِ او حضرتِ ارباب ندارد ، نقطه.

در ادامه بنویسید که همزادِ غم است
پدرم چهرۀ شاداب ندارد ، نقطه.

پدرم بی سر و پا نیست ولیکن سرِ او
شانه جز گوشۀ محراب ندارد ، نقطه.

و در آخر بنویسید که بعد از مرگش
عکسِ ترحیمِ پدر قاب ندارد ، نقطه.


#مهدی_خداپرست
2025/10/22 16:47:20
Back to Top
HTML Embed Code: