Telegram Web Link
عشق من که به سوی تو می‌تازد
گویی اسبی سفید است
که زین و سوار نمی‌پذیرد
بانوی من، اگر می‌دانستی اسب‌ها چه می‌خواهند
دهانم را پر می‌کردی از
بادام و گیلاس و پسته...


#نزار_قبانی
در تو
من دوست دارم
واژگون شدنِ سیاهیِ چشم را
به جانبِ سکوتی ناتمام
در هم‌آغوشیِ آشفته‌ی همیشه
با استخوانی که تیر می‌کشد از درد
توقف،
برای پایانِ همه چیز
کافی نیست...


#برنارد_نوئل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو
شعر سپیدی
که عریان می‌کند
تنِ نحیف واژه‌های مرا
از پیراهنِ تاریک تنهایی..

#سارا_رضایی
آری دوستت دارم
چنان
با احتیاط مثل «شاید»
چنان
باورنکردی مثل «آری»
و چنان طولانی
مثل «تا چه پیش آید».


#هرمان_دکونیک
ای عشق من!
ای کودک من!
ای سنگر شب‌های هراسم…!
چشمانت را باز کن
و سایبان پلک‌هایت را بر سرم بگیر
که دلم
تنهاست
تنها
مثل انگشتی جدا شده از دست
و روحم
مثل آهی
در آستانه‌ی ناپدید شدن است…

#غادة_السمان
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخره‌ها
کنار رودخانه‌های کم‌عمق

بیا با من زندگی کن
تا میوه‌ی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود

برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرت‌مان کند
دوباره به میان برف‌ها
و حفره‌های درون‌مان
لبریز شود از
ناگواری‌ها


#جان_یائو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو آن ترانه‌ای
که اگر
با صدای بلند بخوانمت
تمام شهر
پر می‌شود از بوسه و آغوش...

#سارا_رضایی
عشق
تن است و
شب
جامه‌ی محبوبش...


#آدونیس
در زندگی بعدیم
محال است «من» باشم
خفته در پای تپه‌ای دور
گلی وحشی خواهم بود
که پروانه‌ها بر آن می‌آسایند
شاید هم بچیندش
کودکی که نمی‌داند جنگ چیست..


#سنان_انطون
مهتاب کجا بود؟
تویی که باز می‌تابی!


#کنستانتین_کاوافی
جهان مرا پر کرد از زخم
اما از آن زخم‌ها چیزی جز بال درنیامد..


#آدونیس
جرعه‌ای داستان، مزه‌ای از اندیشه!
در «داستان‌اِسپرسو» هر شب بخشی از رمان‌های دنباله‌دار و داستان‌های کوتاه رو می‌خونی...

و بعدش با یک نقد و نگاه تازه همراه می‌شیم تا قصه فقط روایت نشه، بلکه حس و معناش هم باز بشه.

اگر اهل قصه، نقد و گفتگوی ادبی هستی، جایت اینجاست:

🔗 [عضویت در داستان‌اِسپرسو]
https://www.tg-me.com/dastanespresso
2025/10/19 13:31:36
Back to Top
HTML Embed Code: