نقیضه

«شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش »
به شرطی که نبیند گشت نامحسوس از دورش

عبادت‌های بعضی مومنین بودار میباشد
بهشتی دیده اند و حوریان جور وا جورش

به دانشگاه رفتم پادگان آمد به یاد من
که هر دو مشترک بودند در میزان کافورش!

من از این سینمای گیشه ای صدبار بیزارم
که آن «یارو» بُود از کارگردان های مشهورش

مدیری می شناسم جیب او بسیار جادار است
که در جیب کتش جا می شود بهرام با گورش!

به غیر از اینکه باید رفت با او با زبان خوش
چه باید کرد هنگامی که معذور است مامورش

جهان را قهوه ای می دید آن «یارو» به کنجی رفت
و چسبانید شیئ قهوه ای رنگی به وافورش

برایش شعر گفتم گفت:جمعش کن بینیم بابا
نمی‌دانم چه بود از گفتن این حرف منظورش

ببین گندش درآمد وای کل شهر فهمیدند
خداوندا خدایا در نیاید بیش از این شورش

بدان یک جای کار این جهان همواره می لنگد
دلیل روشنی دارم ببین لنگ است تیمورش

«یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد »
جهان شاد است با نطق ریاست‌های جمهورش

خودش خیلی بلا می باشد آن یار بلا بُرده
تو هم لطفاً خداوندا نگهدار از بلا دورش

دلش را زد به نام ما به یاد این وفاداری
لبانش را به مهر بوسه فرمودیم ممهورش...

سعید بیابانکی

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید

@sbyabanaky
از عاشقانه ها

بگذار چشم مست تو افسونگری کند
شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند

بگذار گیسوان سیاهت بریزد و
انگشت‌های سرد مرا جوهری کند

پروانه‌ای سیاهم و ای کاش آتشی
یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند

تنها شراب چشم خمار تو قادر است
میخانه را دوباره پر از مشتری کند

تلخ است این زمانه که باید شبانه‌روز
خنجر میان ما رفقا داوری کند

ما آهنین‌دلان به همین چرم دل‌خوشیم
تا کاوه‌ای بیاید و آهنگری کند

گهواره‌ای رها شده‌ام، کاش نیل غم
در حق من جفا نکند، مادری کند

پنداشت اینکه مثل خودش صاف و ساده‌ام
سنگی مرا به آینه یادآوری کند

سعید بیابانکی

@sbiabanaki

اینجا نظر بدید:

@sbyabanaky
«شعر طنز»

دادگر زر میزند بیدادگر زر میزند
هر کسی در حد خود این دور و بر زر میزند

از نگاه زر شناسی جنگ، جنگِ قدرت است
طبق این قانون، ابَر قدرت ابَر زر میزند

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
هر که بالا تر نشيند بیشتر زر میزند

یک نفر را می‌شناسم از نژاد مرغ حق
از سر شب می‌نشیند تا سحر زر میزند

می‌ستاند ازعوام الناس پول زور و زر
فکر کردی مُفت دارد اين قَدر زر میزند ؟

هرکجا گندیست کار بچه های آدم است
پس چرا پشت سر شیطان بشر زر میزند؟

زر زدن در حال حاضر کار خیلی راحتی است
یک جماعت می‌نشیند یک‌نفر زر میزند!

مسلم حسن شاهی

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
از کتاب سکته‌ی ملیح
نشر شهرستان ادب

@sbiabanaki
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

@sbiabanaki
«عصر آدینه» یک برنامه‌ی ادبی هنری است که قرار است از جمعه‌ی این هفته هر ماه در خانه‌ی هنرمندان تهران برگزار شود.
«عصر آدینه‌» را ۲۹ دی ماه ساعت ۱۶ کلید خواهیم زد.دوستان عزیزی که مایل به شعرخوانی در برنامه هستند شعرشان را در پیامگیرها به شماره‌ی روابط عمومی برنامه بفرستند.
09927920132
به علت ظرفیت محدود سالن لطفا سر وقت تشریف بیاورید.

مهمانان این برنامه:

عبدالجبار کاکایی
محمدرضا چراغعلی
مهدی خاکی فیروز

@sbiabanaki
«غزل عاشقانه»

شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟
انگاره های دین منی، نیستی مگر؟

هم قبله ی نماز منی، هم نیاز من...
چون مهر بر جبین منی، نیستی مگر؟

پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر
عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟

با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟

من مستحق نیش تو ام، دیگری چرا؟
محصول آستین منی، نیستی مگر؟

هر وقت می نویسم و هر جا که شاعرم
ایهام و نقطه چین منی، نیستی مگر؟

«محمد سلمانی»

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸عزیزانی که به استاد رائفی پور متذکّر شده‌اند ساواک جلوی ورود علامه اقبال لاهوری را به ایران نگرفت چرا که او پیش از جلوس محمّدرضا بر تخت سلطنت و تأسیس ساواک وفات یافته بود، بی‌زحمت این ابیات از دیوان اقبال را هم که در مدح رضاشاه پهلوی است به سمع و نظر ایشان برسانند:

کس نداند شرق را تقدیر چیست
دل به ظاهر بسته را تدبیر چیست

آنچه بر تقدیر مشرق قادر است
عزم و حزم پهلوی و نادر است

پهلوی آن وارث تخت قباد
ناخن او عقدۀ ایران گشاد

...من فدای آن که خود را دیده است
عصر حاضر را نکو سنجیده است

توضیح: اقبال سال ۱۳۱۷ از دنیا رفته و ساواک سال ۱۳۳۵ تاسیس شده است!

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky

از کانال:

@rezamousavitabari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تکه ای از برنامه نقد شعر، سال ۹۴ شبکه ۴
۲۴ بهمن سالروز درگذشت فروغ فرخزاد
گرامی باد.
@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
🍷حکم دادگاه بدوی تفتیش عقاید اندربابِ حافظ
🛜 شیراز هشتم فوریه ۱۳۷۰ میلادی


در خصوص اتهام آقای محمد شیرازی فرزند بهاءالدین، ملقّب به خواجه حافظ و لِسانُ‌الغیب، دائر بر فعالیت فکری و تبلیغی علیه مقدسات و مقدسین، بدین شرح اعلام می‌گردد که حسب گزارش واصله از اداره‌ی مبارزه با شِبه‌عرفان‌هایِ کاذب و نیز حسب شهادت داروغه‌ی محترم حوزه‌ی استحفاظی مزبور، نامبرده مبادرت به تشویش اذهان عمومی علیه جناب مُحتسب، زُهّاد، وعّاظ، صوفیه و دیگر کسَبه ی بازار سیاست و فرهنگ نموده است.

مطابق نظر کارشناسیِ شاعران مُعتمَدِ عدلیه، وی با سوءاستفاده از عناصر بیانی و بدیعی و استعاره‌های مُستهجن، غیر مشروع، نامتعارَف و خارج از چارچوب بخشنامه‌های رسمی﴿از قبیل مَی، مُطرب، خُمخانه و امثال‌ذلک﴾، تظاهر به ملامتی‌گری و تجاهُر به فِسق نموده و با تمسُّک به حُسنِ اِشتهار خود، نه تنها در اقلیم فارس، بلکه وِفقِ شهادت و اعتراف شخص متهم، باعث ایجادِ حرکاتِ موزون، در بین سیه‌چشمانِ کشمیری و تُرکان زیبارویِ سمرقندی شده است.

در بازرسی از منزل مشارالیه، چندین کاغذ حاوی ابیاتی دالّ بر تشکیک در معاد و نیز ضرورت تعویض نسیه‌ی رستاخیز با نقد باده‌ی امروزین، طعنه به فقیه عالیقدر جهان اسلام جناب امام محمد غزالی، و نیز مدح اُمَرایِ معدوم، کشف و ضبط گردیده است.
از دیگر اتهامات نامبرده، تلاش مذبوحانه در جهت تدوین مانیفیست جامعه مدنی و ارائه "طرحی نو" از طريق سه راهكار: «گل‌افشانی»، «می در ساغر اندازی» و «سقفِ فلك شكافی» به مثابه تفكری براندازانه بوده که در کنار افکار شوم و اومانیستی ایشان (مثل تسامح و مدارا با مخالفان، نقد اقتدارگرایی و تقبیحِ حرام‌خواری)، به تغيير ساختاری وضعِ موجود منجر خواهد شد.

مضافا این که متهم، بدون گذراندن دروس حوزوی و اجازه ی افتاء، مبادرت به صدور فتوا نموده و معتقد است مواردی از قبیل دروغگویی، مردم‌آزاری، ریاکاری و تزویر، از گناهِ شنیع شرابخواری و کشف حجاب، بدتر و مهم‌تر است!

مطابق اعترافات داوطلبانه‌ی متهم، ایشان لااقل دو عنوان از مصادیق مجرمانه‌ی اشعار خود، شامل:
الف- تشکیک در مبانی عقیدتی و
ب- دعوت به شرابخواری
را از یکی از نوابغ غربزده‌ی داخلی به نام عُمَر خیّام فرزند ابراهیم نیشابوری اخذ و اقتباس کرده است.
پس از ورود و تفحص نیروهای مجرٓب عدلیه و نیز بنا به گواهی اداره ثبت احوال شهرستان مغول‌زده و شهیدپرور نیشابور، برای مظنون مزبور - عمر خیام فرزند ابراهیم - به دلیل فوت در چند قرن قبل، با یک درجه تخفیف، قرار منع تعقیب صادر می‌گردد.

متهم ردیف اول نیز، از بابت اتهام توهین به مقدسات و دیگر اتهامات غیر قابل ذکر در دادنامه، برای مدت نامعلوم، ممنوع‌الخروج بوده و به تحمل مقدار سی و پنج سال حبس تعزیری غیرقابل تبدیل به جزای نقدی محکوم می‌گردد.

❗️حکم صادره، قطعی و غیر قابل استیناف در محاکم دیگر یا بالاتر است.

🔳پارافِ مدیرِ دایره‌ی اجرای احکام:
متهم، متخلص به حافظ، تحت‌الحفظ، فعلا به بند عمومی منتقل و در راستای ممانعت از سرایت عقاید مشکوک نامبرده به سایر زندانیان، تا پایان وقت اداری یوم جاری، به سلول انفرادی هدایت گردد.


دکتر عبدالحمید ضیایی
از کتاب ولگردی در ملکوت

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
«لیلی و مجنون»

«مجنونٕ غریبٕ دل‌شکسته»
از همهمه‌ی اداره خسته

می‌خورد پنیر و نان سنگک
ناگاه رسید یک پیامک

با خواندن آن کمی پکر گشت
شرمنده و سرشکسته‌تر گشت

با حال خراب و خشم بسیار
برگشت سریع از سرٕ کار

در زد، فورا گشود لیلی
بر مبل نشسته بود لیلی

مجنون ز غرور او برآشفت
بی هیچ سلام و بوسه‌ای گفت:

روزم به شب آمده ز دستت
جانم به لب آمده ز دستت

کار تو همیشه ناحساب است
این چیست؟ پیامک حجاب است

گوشیم از این پیام‌ها پر
هی کشف حجاب و هی تذکر

تهدید و جریمه نیست این بار
پیگرد قضایی است انگار

قاضی چه کند خطای ما را؟
توقیف کند دٕنای ما را

از کشف حجاب همسر من
گویند که خاک بر سر من

این فتنه که شعله‌اش زیاد است
زیر سر آن علی‌نژاد است

پس دامن فتنه را رها کن
این قبله، برو کمی دعا کن

« گو یا رب از این گزاف‌کاری
توفیق دهم به رستگاری»

لیلی عصبی شد و پرش ریخت
آتش شد و روی شوهرش ریخت

فریاد کشید و گفت خاموش!
لیلی تو نیست حلقه در گوش

«از جای چو مار حلقه برجست»
در حلقه‌ی ازدواج زد دست

پس گفت - همین که حلقه را کَند -
کامروز منم رها از این بند

من حلقه‌ی زلف را گشودم
آن دوره گذشت هر چه بودم

زن‌ها همگی بدون شال‌اند
یک عده ولی چه خوش‌خیال‌اند

با این همه روسری که باز است
تهدید پلیس کارساز است؟

مجنون! به خدایی خداوند!
سوگند به دختران در بند!

پاپیچ شوی، به جان لیلی!
رد می‌شوم از تو با تریلی

مجنون چو شنید قلبش افسرد
ساکت شد و رفت آب یخ خورد

دانست نه این که بی‌حجاب است
اعصاب زنیکه هم خراب است

بی‌حوصله زد ز خانه بیرون
چون مرده ز سردخانه بیرون

سرگشته و خسته در خیابان
اسنپ زد و رفت تا بیابان...

«سید محمد هاشمی»

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال نو مبارک

کاری از اکو ایران
شعر: قیصر امین پور

با صدای:

قیصر امین پور، عبدالجبار کاکایی، زهرا کریمی، سعید بیابانکی

@sbiabanaki
Forwarded from اکوایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📹 به سایه ای از عشق دلخوشیم / دنیای این روزهای عبدالجبار کاکایی

نسخه صوتی

▫️دنیای این روزهای عبدالجبار کاکایی شاعر و‌ترانه سرا چگونه می گذرد؟

▫️او می گوید: در سال های اخیر مثل اکثریت دیگر،دل نگران تنگناهای اقتصادی و چالش های اجتماعی است.

▫️کاکایی یکی از مهم ترین دغدغه این روزهایش را مهاجرت عنوان می کند و تاکید می کند با وجود همه چالش ها امیدوار است.

▫️به گفته این شاعر جست و‌جوی امید یکی از ویژگی های شعر فارسی در طول تاریخ است و شاعران امید را یا در درون خود جسته اند یا به دنبالش در بیرون بوده اند.

▫️کاکایی می گوید با پناه بردن به مولانا به دنبال زنده نگه داشتن امید در درون خود است.

📺 @ecoiran_webtv
Baaroon Baarooneh
Viguen
بارون.... ویگن

@sbiabanaki
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مثل تموم عالم حال من هم خرابه / دنیای این روزهای منصور ضابطیان

▫️دنیای این روزهای من برنامه ای است برای نوروز ۱۴۰۳ با اجرای من که در اکو ایران انجام شده است.

▫️در آستانه جابجایی فصل اولین قسمت این برنامه با منصور ضابطیان روزنامه نگار و کارگردان آغاز می شود.

▫️ضابطیان می گوید:آنچه این روزها حسرتش شده نداشتن فرصت برنامه ریزی بواسطه عدم قطعیت‌ها است.

▫️او روایت می کند سال ۸۵ مدیر یک موسسه هنری خصوصی در کره جنوبی به او‌گفته، کره‌ای‌ها می‌خواهند پس از موفقیت اقتصادی در فتح بازارها سراغ عرصه فرهنگ بروند و این عرصه را جهانی کنند.

▫️ضابطیان می‌گوید:این هدف مدیر کره ای را چند ماه قبل در روستایی در قشم لمس کرده، جایی که دختری روستایی خودآموز زبان کره ای یاد گرفته بود و ۱۸
دانش آموز داشت!

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یادگار دورهمی نوروزی کافه ژوان اصفهان

شعر از سعید ایران نژاد

@sbiabanaki
«غزل»

به بام آمدم و قرص ماه را دیدم
شکوه مسجد و میدان شاه را دیدم

به بام آمدم و چشم دوختم به غروب
به خون تپیده ترین بی گناه را دیدم

به بام آمدم و در مسیر آمدنت
کبوتران سپید و سیاه را دیدم

تو خواب بودی و من پشت میله های قفس
ستاره های شب راه راه را دیدم

تو خواب بودی و من دست گرگ را خواندم
به بام آمدم و قعر چاه را دیدم

به می فروش بگو سی شب است منتظرم
بیا که گوشه ابروی ماه را دیدم!

سعید بیابانکی

اینجا کامنت بذارید :

@sbyabanaky

@sbiabanaki
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به در خواست دوستان عزیز، این ویدیو برای عزیزانی که به اینستاگرام دسترسی ندارند در کانال هم به اشتراک گذاشته می شود.

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ماجرا اگر ساختگی هم باشد بسیار شیرین است.

@sbiabanaki

اینجا کامنت بذارید:

@sbyabanaky
2024/04/28 03:36:11
Back to Top
HTML Embed Code: