Telegram Web Link
Audio
تاملی در باب مفهوم "تجدید عهد" استاد داوری و مارکس و هایدگر در نسبت با مسئله "نیروی نفی تاریخی"

۳۱ فروردین ۱۴۰۴


پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

@seyedjavadmiri
👍2
آسیب‌های نظریه‌پردازی در علوم انسانی ایرانی؟

یکی از آسیب‌های بحث‌های نظری در ایران این است که متفکران را در کنار هم یا مرتبط با هم یا موازی با هم نمی‌خوانند.

این سخن یعنی چه؟ به عنوان مثال، برخی تمام عمر هایدگر می‌خوانند اما هیچگاه هایدگر را "مارکسی" نمی‌خوانند یا فروید می‌خوانند ولی هرگز فروید را "هایدگری" نمی‌خوانند.

اما یکی از دستاوردهای نظریه‌پردازی در حوزه علوم انسانی در سطح جهانی این است که بتوانیم مارکس را هایدگری بخوانیم یا وبر را نیچه‌ایی خوانش کنیم یا داستایوفسکی را "فرویدی" بخوانیم.

افق‌های جدید نظری اینگونه خلق می‌شود. مگر فردید هایدگر را "ابن‌عربی‌وار" نخواند؟ به عنوان مثال، چرا "خمینی" را مارکسی نخوانیم یا وبر را به جای اینکه "پارسونزی" بخوانیم "خمینی‌ی" بخوانیم. نمی‌شود؟


سیدجواد میری

#نظریه_پردازی

@seyedjavadmiri
👍15
چگونه هانا آرنت را در بستر تکنوفئودالیسم بخوانیم؟

هانا آرنت بر این باور بود که مرگ "همدلی انسانی" (Empathy)، شاخص مهمی از نزول یک جامعه به سوی بربریت است.

اما نکته‌ای را که نباید در خوانش نظریه آرنت فراموش کرد "بستر یا کانتکست" مفهوم جامعه توتالیتر است.

واحد تحلیل، به قول والرشتاین، در زبان جامعه‌شناسان "جامعه" است ولی آنچه در پسِ مفهوم جامعه وجود دارد سیستم "ملت-دولت" است که مطمح نظر است.

این سخن بدین معناست که بربریت جامعه توتالیتر را نمی‌توان بدون ارجاع به کلان‌سیستم کاپیتالیسم جهانی و تکنو‌فئودالیسم فراملیتی درک و صورتبندی و نقد کرد.

سیدجواد میری

#بربریت
#توتالیتر
#آرنت

@seyedjavadmiri
👍10
مفاهیم کلیدی هانا آرنت چیست؟

هر متفکری جهانی دارد و آن جهان دارای یک چارچوب مفهومی است. اگر از این منظر به هانا آرنت بنگریم آنگاه می‌توان از پنج مفهوم کلیدی در بستر اندیشه‌اش سخن گفت:

۱. توتالیتاریسم
۲. وضع انسانی (حیات فعال) Vita Activa
۳. ابتذال شر
۴. حوزه عمومی
۵. زایش و ظرفیت آغازهای دوباره

به صورت موجز می‌توان گفت، فلسفه آرنت با ماهیت قدرت، خطرات توتالیتاریسم، اهمیت مسئولیت فردی، و نیاز به یک حوزه عمومی پر جنب و جوش که در آن شهروندان بتوانند آزادی خود را اعمال کنند و در شکل دادن به سرنوشت جمعی خود مشارکت داشته باشند، دست و پنجه نرم می کند. او نسبت به خطرات "بی‌تفاوتی"،" همنوایی"، و "فرسایش زندگی سیاسی" هشدار می‌دهد.

سیدجواد میری

@seyedjavadmiri
👍13
چه نقدهایی می‌توان به چارچوب نظری هانا آرنت می‌توان داشت؟

آیا در ایران خوانشی از آرنت وجود دارد؟ آیا جامعه آکادمیک ایرانی با نقدهای بنیادینی که به فلسفه و سوشیال تئوری آرنت شده است آگاه است؟‌ کدام خوانش‌های نقادانه از آرنت در ایران مطرح شده است؟

در ادبیات جهانی شش نقد کلیدی به سوشیال تئوری هانا آرنت مطرح شده است.

اولین نقدی که به آرنت مطرح است این نکته است که تصویری که آرنت از آدولف آیشمن به‌عنوان یک بوروکرات «پیش‌پاافتاده» و نه یک یهودی‌ستیز متعصب طرح می‌کند بسیار بحث‌برانگیز و مناقشه‌آفرین شده است. منتقدان استدلال می‌کنند که او نقش فعال آیشمن در هولوکاست را کم اهمیت جلوه داد و نتوانست به اندازه کافی به انگیزه‌های ایدئولوژیک آیشمن بپردازد. از مهمترین نقادان که مفهوم "ابتذال شر" آرنت را مورد واکاوی قرار داده‌اند می‌توان به دبورا لیپستاد، در کتاب "محاکمه آیشمن" که در سال دوهزار و یازده چاپ شده است اشاره کرد. لیپستاد در این کتاب تز آرنت را به چالش می‌کشد و استدلال می‌کند که آیشمن به مراتب بیشتر از آنچه آرنت پیشنهاد می‌کند، از نظر ایدئولوژیک "هدایت‌شده" و فعالانه در روند نابودی شرکت داشته است. محقق دیگری که آرنت و مفهوم ابتذال شر او را مورد استنطاق قرار داده است پروفسور ریچارد وولین است که در اثر کلاسیک خود "فرزندان هایدگر: هانا آرنت، کارل لوویت، هانس جوناس و هربرت مارکوزه" در سال دوهزار و یک گفتمان آرنت را به نقد کشیده است. ولین می‌گوید آرنت "مقصر بودن آیشمن" را به حداقل رسانده و نتوانسته است به طور بنیادین با مشکل شر مقابله کند و اینچنین به نظر می‌رسد که او با نگاهی ساده‌انگارانه مفهوم کلیدی خود را صورتبندی مفهومی کرده است.

دومین نقد به آرنت را یورگن هابرماس در کتاب "گفتمان فلسفی مدرنیته" در سال هزار و نهصد و هشتاد و هفت مطرح کرده است. نکته کانونی این نقد این است که آرنت التفات بنیادینی به عوامل اجتماعی و اقتصادی در سوشیال تئوری خود نداشته است. منتقدانی که در کنار هابرماس از این منظر آرنت را نقد می‌کنند استدلالشان این است که تمرکز آرنت بر کنش سیاسی و قلمرو عمومی اهمیت عوامل اجتماعی و اقتصادی را در شکل دادن به زندگی انسان نادیده می‌گیرد. آنها معتقدند که او راه‌هایی را که نابرابری‌های اجتماعی و نیروهای اقتصادی می‌توانند آزادی فردی و مشارکت سیاسی را محدود کنند، به صورت سیستماتیک نادیده می‌گیرد. البته هابرماس دستاوردهای نظری آرنت را ارج می‌نهد اما استدلال می‌کند که او نتوانسته به اندازه کافی به نقش نیروهای اقتصادی و ساختارهای اجتماعی در شکل دادن به "جامعه مدرن" بپردازد.


سومین نقدی که بر آرنت وارد شده است نگاه آرمانگرایانه‌ی او "شهر-دولت" آتن و نقدش به مدرنیته است که محل مناقشه می‌باشد. ناقدینی همچون مری دیتز و شلدون وولین بر این باورند که ایده‌آل‌سازی آرنت از شهر آتن به عنوان یک مدل مشارکت سیاسی عمیقاً رمانتیک (یعنی غیرواقع‌بینانه) و از نظر تاریخی نادرست است. منتقدان آرنت استدلال می‌کنند که او حذف زنان، بردگان و خارجی‌ها از تابعیت آتن و محدودیت‌های دموکراسی آتن را اساساً نادیده می‌گیرد. همچنین انتقاد او از "جامعه مدرن" گاهی اوقات کلی‌گویی بیش نیست و فاقد ظرافت‌های نظری و تئوریک است.
به عنوان مثال، مری دیتز، در مقاله «شهروندی با تفاوت: سیاست دیالکتیکی هویت» (۱۹۸۵)، نظریه سیاسی، جلد. سیزده، شماره چهار، صفحات ۴۸۳-۵۱۲ مفهوم "شهروندی" آرنت را از منظر اینکه بیش از حد انحصاری است نقد می‌کند و برای مدلی فراگیرتر و مشارکتی‌تر استدلال می‌کند.

چهارمین نقد به آرنت را Bonnie Honig در کتاب "نظریه سیاسی و جابجایی سیاست" که در سال هزار و نهصد و نود و سه نوشته است مطرح می‌کند با عنوان التفات محدود به بی‌عدالتی و نابرابری ساختاری. استدلال هونیگ چیست؟ نقد اصلی در اینجا این است که آرنت به دلیل عدم پرداختن کافی به مسائل مربوط به بیعدالتی و نابرابری ساختاری، به ویژه موارد مربوط به نژاد، قومیت، جنسیت و طبقه نتوانسته است وضع انسانی عینی را مورد بحث قرار دهد. منتقدان منجمله هونیگ استدلال می‌کنند که تمرکز آرنت بر کنش فردی و آزادی سیاسی، راه‌هایی را که ساختارهای اجتماعی می‌توانند ستم را تداوم بخشند و فرصت‌ها را برای گروه‌های به حاشیه رانده شده محدود کنند، نادیده می‌گیرد. به زبان هونیگ تأکید آرنت بر عمل و تازگی می‌تواند به نادیده گرفتن اهمیت نهادها و ساختارهای اجتماعی در ترویج عدالت و برابری منجر شود

پنجمین نقدی که در مجامع آکادمیک به چارچوب نظری هانا آرنت مطرح شده است مربوط به "جنس" نظریه اوست که به گفته منتقدان عمیقاً "نخبه‌گرا" یا مبتلا به Elitism است. به زبان دیگر،




سیدجواد میری


(بخش اول)

@seyedjavadmiri
👍10
از آنجا که آرنت تأکیدِ موکد بر کنش سیاسی در عرصه عمومی دارد، برخی از منتقدان استدلال می‌کنند که فلسفه و سوشیال تئوری او ذاتاً نخبه‌گرایانه است. نتیجه این نقد این است که، به گفته منتقدان، نخبه‌گرایی آرنت منجر به این می‌شود که مشارکت کسانی که دارای منابع، آموزش و آزادی هستند تا فعالانه در زندگی عمومی شرکت کنند، امتیاز می‌دهد و به طور بالقوه کسانی را که فاقد این مزایا هستند به حاشیه می‌برد.

ششمین و مهمترین نقدی که می‌توان بر چارچوب نظری هانا آرنت مطرح کرد و از این منظر هم دقیقاً با مباحث خودم همسو است مسئله "یوروسنتریسم و عدم اهتمام جدی به معضل استعمار". به عبارت دیگر، اگر از موضع نظری هانیبال کویخانو و مفهوم کلیدی او "وضع استعماری قدرت" به کلیت دستگاه نظری آرنت بنگریم آنگاه می‌توان مدعی شد که دیدگاه‌های آرنت به دلیل توجه محدود به تجربیات مردم خارج از اروپا و آمریکای شمالی به مثابه رویکردی اروپامحورانه قابل نقد است. به عبارت دیگر، می‌توان گفت که او به اندازه کافی به تأثیر استعمار، امپریالیسم، وضع استعماری قدرت و ​​نژادپرستی بر دنیای مدرن نمی‌پردازد. ادوارد سعید در کتاب، "فرهنگ و امپریالیسم" که تفکر غربی به معنای عام کلمه را به نقد می‌کشد همانجا به نقد آرنت هم می‌پردازد و می‌گوید دلیل شکست تفکر آرنت این است که او به تأثیر استعمار بر "جهان غیرغربی" و رنج‌ها و آلامشان نتوانسته است بپردازد و این پاشنه آشیل اکثر متفکران و نظریه‌پردازان مدرن است که وقتی در باب "وضع انسانی" سخن می‌گویند انسان ترازشان سوژه اروپایی و نهایتاً سوژه مذکر و سفیدپوست آمریکایی است.

البته نقدهایی که به آرنت شد محدود به این شش نقد نیست ولی به نظرم اینها محوری‌ترین نقدها هستند و جالب است بدانید که او به برخی از این نقدها هم پاسخ داد که در مقاله بعدی به آنها اشاره خواهم کرد.

سیدجواد میری


(بخش دوم)

@seyedjavadmiri
👍8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت وفات علامه اقبال لاهوری در ۲۱ آپریل

شعر از علامه محمد اقبال لاهوری و دکلمه از نوه‌اش صلاح‌الدین اقبال

دبستان اقبال توسط مرحوم جاوید اقبال پسر علامه اقبال پایه‌گذاری شد و اکنون زیر نظر نوه دختری (منیره اقبال دختر علامه اقبال لاهوری که در قید حیات است) علامه اقبال یعنی صلاح‌الدین اقبال می‌باشد.
@seyedjavadmiri
👍9
دغدغه‌های حِکمی در "دیوان خطائی"

رضا شاه کاظمی در کتاب "راه‌های نیل به استعلاء" به زبانی اشاره می‌کند که فراسوی نظام‌های زبانی دینی و عقیدتی و مذهبی است و او آن را "زبان متافیزیکال" می‌نامد.

سپس به این مقوله اشاره می‌کند که هر سه حکیم مورد بحث یعنی شانکارا و ابن‌عربی و اکهارت با این که از سه دین مختلف هندو و اسلام و مسیحیت بودند اما در "ساحت متافیزیکال" که ورای اقالیم عقیدتی و مذهبی و دینی است به نتیجه واحدی در باب "ذات" رسیدند.

به عنوان مثال، با وجود اینکه شانکارا در زبان دینی خود هنگامیکه برهمان را می‌خواهد توصیف کند آن را "حقیقت-علم-بی‌نهایت" می‌خواند اما برای تحدید ذات می‌گوید neti-neti یعنی نه-نه و ذات فراسوی اسم و صورت است.

برای ابن‌عربی هم که از "الله" و دیگر اسماء الله سخن می‌گوید راهی باقی نمی‌ماند جز اینکه بگوید اسماء مربوط به ساحت ربوبیت هستند و تنها اسمی که باقی می‌ماند "The One" است؛ زیرا ذات حقیقتاً فراسوی هر نامگذاری است.

و سرآخر می‌رسیم به مایستر اکهارت که می.گوید تثلیث سه‌گانه پدر و پسر و روح‌القدس ‌توصیف ذات نیست و ذات را "Godhead" می‌خواند و می‌گوید تمایز بین God و Godhead مانند تمایز بین زمین و آسمان است.

به عبارت دیگر، هر سه حکیم و عارف ما را با زبانی آشنا می‌کنند که فراسوی زبان‌های متنوع و متکثر دینی و مذهبی و عقیدتی و تاریخی هستند و آن "زبان حکمت" است که در آن ساحت زبانی، ذات توسط ابن‌عربی "احد" خوانده می‌شود و شانکارا آن را "آدوایتا" (نه-دوتا) و اکهارت در هنگام اشاره به ذات آن را "احد تنها" (Solitary One) می‌خواند.

حال سوال اینجاست که ردپای این "دغدغه‌های حِکمی" که در دیوان خطائی موج می‌زند را چگونه باید تفسیر کنیم؟

سیدجواد میری


#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زبان انگلیسی در مقابل زبان فارسی "الکن" است. قدرت زبان فارسی در بیان احساسات به مراتب قویتر از انگلیسی است. به عنوان مثال، "دلم برایت تنگ شده" و در انگلیسی صرفاً می‌گوییم

I Miss You

و این در حالیست که در فارسی گفته می‌شود

My heart tightens for you

.... و


#طنز_انگلیسی


@seyedjavadmiri
👎26👍18
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

یکی از پرسش‌های مهمی که می‌تواند درباره شاه اسماعیل در کسوت یک عارف و صوفی در طریقت صفویه مطرح کرد این است که "قرآن" چه جایگاهی در متن دیوان خطائی دارد؟ آیا اساساً شاه اسماعیل التفاتی به قرآن داشته است؟ منابعی که درباره شاه اسماعیل تاکنون نگاشته شده‌اند تقریباً هیچکدام از این منظر به دیوان خطائی نپرداخته‌اند و نویسندگانی هم که در بیرون از ایران شاه اسماعیل را ذیل "سنت‌های علوی-بکتاشی" در آناتولی و بالکان و آلبانی مورد مطالعه قرار داده‌اند جایگاه قرآن را در نسبت با دیوان خطائی مورد مداقه جدی قرار نداده‌اند. در بهترین حالت مانند آملیا گالاهر به این نکته اشاره کرده‌اند که علویان و بکتاشیان "اشعار خطائی" (نفس‌لر) را به جای قرآن مورد تکریم قرار می‌دهند اما به این نکته نپرداخته‌اند که خودِ دیوان از منظر تفسیر و تاویل متن مقدس در چه جایگاهی قرار دارد. به عبارت دیگر، شاه اسماعیل در دیوان خطائی چه تصویری از قرآن را ارائه می‌دهد و اگر قائل به این باشیم که او پیر طریقت صفویه در زمان خود بود آنگاه در طریقت صفویه تفسیر و تاویل قرآن دارای چه چارچوبی بوده است؟ به عنوان مثال، شیخ حیدر، شیخ علاء‌الدین جنید، شیخ صدر‌الدین ابراهیم، شیخ علاء‌الدین علی، شیخ صدر‌الدین موسی، و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که خود از موسسین سلسله عرفای آذربایجان در دارالارشاد اردبیل است قرآن را پیش از شاه اسماعیل صفوی چگونه تفسیر کرده‌اند؟ به تعبیر دقیق‌تر، آیا ما می‌توانیم از "روش و رویکرد تفسیر قرآن" شیخ صفی‌الدین اردبیلی سخن بگوییم و آنگاه مبتنی بر این مفروض از ظهور و بروز و ردپای این رویکرد تفسیری (که مختص طریقت صفویه است) در چارچوب دیوان خطائی بحث کنیم؟ من نمی‌خواهم در بادی امر به این پرسش جوابی شتابزده بدهم بل قصدم این است که این سوال را در مستوای پژوهشی در بستر جهانی مطرح کنم.

سیدجواد میری

(بخش اول)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍6
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

سید سلمان صفوی در کتاب "روش و رویکرد تفسیر قرآن شیخ صفی‌الدین اردبیلی" (۱۴۰۰)* به این مسئله پرداخته است که چه مکاتب تفسیری در حوزه مطالعات قرآنی داشته‌ایم و برای فهم روش و رویکرد تفسیری شیخ صفی‌الدین اردبیلی، سید سلمان صفوی دست به یک مطالعه تطبیقی بین پنج رویکرد تفسیری تستری، سلمی، قشیری، ابن‌عربی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی زده است. او می‌گوید:

"قرآن کریم بر اساس رویکردهای مختلف عرفانی، فقهی، فلسفی، ادبی، تاریخی، علمی، اجتماعی، تقریبی، تطبیقی و موضوعی تفسیر شده است. تفسیر عرفانی به لحاظ رویکرد تاویلی با تفاسیر فلسفی وجه اشتراک دارد" (صفوی، ۱۴۰۰. ۸).

صفوی پس از بیان این مطلب به وجوه مشترک و نقاط افتراق مکاتب تفاسیری می‌پردازد و سپس به این نکته اشاره می‌کند که "تاویل" وجه مهم تفسیر عرفانی است. به عبارت دیگر، یکی از ابعادی که تفاسیر عرفانی را از دیگر مکاتب تفسیری متمایز می‌کند مقوله "تاویلِ متن" است که عرفاء و صوفیان از آن در فهم لطائف متن مقدس بهره برده‌اند.

*صفوی، سید سلمان. روش و رویکرد تفسیر قرآن شیخ صفی‌الدین اردبیلی. انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن، ۱۴۰۰.

سیدجواد میری

(بخش دوم)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍6
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

حال این پرسش را می‌توان مطرح کرد که رویکرد شیخ صفی‌الدین اردبیلی به عنوان پیر طریقت صفویه در تفسیر قرآن دارای چه مختصاتی است و نکته مهمتر برای مقصود ما در این پژوهش این است که این مختصات آیا در چارچوب تفسیری شیوخ صفویه و بالاخص شاه اسماعیل دنبال شده است یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا در "دیوان خطائی" ما با یک متنی روبرو هستیم که هیچ نسبتی با ۱) تاریخ تحولات تفسیری قرآن در ذیل سنت عرفانی ندارد و ۲) شاه اسماعیل به عنوان پیر طریقت آیا در متن دیوان اشاراتی به قرآن داشته است و اگر اشاراتی داشته است این اشارات نسبتی با "سنت تفسیری" شیخ صفی‌الدین اردبیلی دارد و ۳) نکته مهم این که بسیاری از محققین که در حوزه تفسیر عرفانی قرآن و مشخصاً روش و رویکرد شیخ صفی‌الدین اردبیلی بحث و بررسی کرده‌اند به مباحث این حوزه در زبان عربی و فارسی التفات داشته‌اند ولی به دیوان خطائی که در "زبان ترکی" متبلور شده است توجه لازم را مبذول نداشته‌اند. نخست اجازه دهید به این موضوع بپردازیم که روش تفسیر قرآن در "طریقت صفویه" چیست؟

سیدجوادمیری

(بخش سوم)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍6
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

در کتاب "روش و رویکرد تفسیر قرآن شیخ صفی‌الدین اردبیلی" صفوی چارچوب تفسیری قرآن در طریقت صفویه را با ارجاع به رویکرد شیخ صفی‌الدین اردبیلی اینگونه ترسیم می‌کند:

"... [چارچوب تفسیری قرآن در طریقت صفویه مبتنی بر] ... تفسیر عرفانی با روش معرفت قلبی و قرآنی است. [پیران و مرشدان طریقت صفویه با تمسک به چارچوب نظری شیخ صفی‌الدین اردبیلی که موسس طریقت بود] ... در این تفاسیر از روش اجتهاد قلبی با توجه به مدارج و تجربیات معنوی خویش و ارجاعات و مستندات قرآنی بهره برده[اند]. روش تاویل [در این طریقت]، اعتدالی است و با [چارچوب‌های تاویلی عرفای دیگر همچون] ابن‌عربی متفاوت است. این روش از تفسیر و تاویل، به تفسیر <<لطائف الاشارات>> قشیری نزدیک است. [به عبارت دقیق‌تر می‌توان مدعی شد که مکتب تفسیری پیران طریقت صفویه بتبع شیخ صفی‌الدین] ... در تفسیر قرآن کریم، روش هرمنوتیک قلبی قدسی و تفسیر قرآن با قرآن است. [به عبارت دیگر، در این چارچوب تفسیری مفسر] ... از نطق قرآن کریم، منطق عرفانی و حِکمی قرآن را در حوزه حکمت نظری و عرفان عملی استخراج کرده و لب‌اللباب آن را با توصیفی لطیف و ظریف، به صورت موجز با عباراتی شیوا و مسجع بیان [می‌کرده] است. کیفیت رابطه متقابل خدا و انسان و معرفت قلبی، محور اصلی تفاسیر قرآنی [در طریقت عرفانی صفویه] است" (۱۴۰۰. ۲۰-۲۱).

اگر این چارچوب تفسیری‌ی که سیدسلمان صفوی درباره روش تفسیری شیخ صفی‌الدین ترسیم کرده است را بپذیریم و این مفروض را هم قائل شویم که پیران طریقت صفویه پس از شیخ صفی تا شاه اسماعیل در این چارچوب تفسیری در باب قرآن حرکت کرده‌اند آنگاه این پرسش مطرح خواهد شد که در کجا و چگونه شاه اسماعیل دست به تفسیر عرفانی قرآن زده است؟ آیا اساساً مستنداتی برای این مدعا وجود دارد؟

سیدجوادمیری

(بخش چهارم)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍5
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

پیش از پاسخ به پرسش بالا اجازه دهید در این باب کند و کاو کنیم که آیا اسماعیل نوجوان اساتیدی در حوزه قرآنی داشت یا خیر؟ ما می‌دانیم که او پدر خود را خیلی زود از دست داد. شیخ حیدر که با دختر اوزون حسن پادشاه مقتدر آق‌قویونلوها ازدواج کرده بود در قفقاز کشته شد و اسماعیل فرصتی نیافت که در دامان پدر رشد و نمو کند. اما گریختن اسماعیل به گیلان فرصتی ایجاد کرد که او در "بیه‌پیش" از دست دشمنان قدرتمند خاندان صفوی برای مدتی از انظار پنهان شود و در این دوران مهم با شمس‌الدین محمد بن یحیی بن علی لاهیجی نوربخشی معروف به شمس‌الدین محمد لاهیجی و متخلص به فدائی یا اسیری از عرفای بزرگ قرن نهم هجری روبرو شد و زیر نظر او قرآن آموخت. اما این شمس‌الدین محمد لاهیجی که بود؟ شمس‌الدین لاهیجی از صوفیان طریقت نوربخشیه بود و با سید محمد نوربخش که موسس طریقت نوربخشیه بود بیعت کرده بود و نکته مهم در این طریقت این بود که آنها با تکیه بر تعالیم شیعی و قرائتی صوفیانه که در چارچوب تعالیم سید حیدر آملی بود ادعای حکومت نیز داشتند. به عبارت دیگر، یکی از مولفه‌های اصلی این طریقت جمع "حکمت و حکومت" بود. فعالیت او در هرات و در زمان شاهرخ، دومین سلطان امپراطوری تیموری شروع شد ولی پس از اینکه توسط یکی از پیروان حروفیه به جان شاهرخ سوءقصد شد، به اتهام قیام و دعوی خلافت و مهدویت محکوم به مرگ شد و سپس تبعید گردید. او سرانجام در ۸۴۳ هجری قمری در روستای سولقان در شمال غربی تهران درگذشت. شمس‌الدین لاهیجی با این عقبه فکری یکی از اساتید مهم شاه اسماعیل است که در تکوین اندیشه‌های جایگاه مهمی داشته است اما تاکنون به صورت مبسوط به این بُعد در ایران به آن پرداخته نشده است. ما می‌دانیم که نوربخشیه و در راس آن سید محمد نوربخش قرابت عمیقی با اندیشه‌های ابن‌عربی داشته‌اند و نکته جالب این است که رگه‌های این تاثیر فکری را می‌توان در آثار شمس‌الدین لاهیجی ردیابی کرد.
سیدجوادمیری

(بخش پنجم)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍3
آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوهٔ دل اولیاء، آن جگرگوشهٔ انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفر الصادق رضی الله عنه.
گفته بودیم که اگر ذکر انبیاء و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت این کتاب "تذکرهٔ الأولیاء" شرح اولیاست که پس از ایشان بوده‌اند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمه‌ای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکی‌اند.
چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نه بینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.

تذکرهٔ الأولیاء» عطار
ذکر امام جعفر صادق (ع)


🌴شهادت مظهر علم الهی
حضرت امام جعفر صادق علیه اسلام بر تمامی جویندگان علم و حکمت و معرفت تسلیت🤲🏿


@seyedjavadmiri
👍12
تفسیر قرآن و "دیوان خطائی"

شمس‌الدین لاهیجی کتابی دارد با عنوان "مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز" که در سال ۸۷۷ هجری قمری نوشته شده است. صمد موحد در مجموعه آثار خود که به تاریخ و سرگذشت تصوف و عرفان در آذربایجان پرداخته است به نکته‌ای اشاره می‌کند که قابل تامل است. او می‌گوید عرفان در آذربایجان پیش از شیخ محمود شبستری کمتر دغدغه‌های نظری داشت و بیشتر معطوف به "هنر زیستن" در عالم پرتلاطم فانی بود اما با شیخ محمود شبستری "وحدت وجود" و دغدغه‌های عرفان نظری با رویکرد ابن‌عربی از طریق شام و قونیه به تبریز و آذربایجان و سراسر ایران هم نفوذ می‌کند. نکته جالب و حلقه مفقوده که کمتر به آن توجه شده است نسبت ابن‌عربی و سنت خطائی است. به عبارت دیگر، صمد موحد که اساساً به منابع ترکی حوزه تصوف و عرفان در ایران توجه جدی نداشته است و این خود موجب شده است که او اصلاً در پژوهش‌های خود به شاه اسماعیل به مثابه پیر طریقت سلسله صفویه التفاتی نکند و حتی یکبار هم به دیوان خطائی -که در زبان سید سلمان صفوی تفسیر قرآن به زبان ترکی است- اشاره‌ای نکند چه رسد به ارتباط ابن‌عربی و دیوان خطائی بپردازد. ما میدانیم که شمس‌الدین لاهیجی مفسر "گلشن راز" شیخ محمود شبستری بوده است و باز طبق گفته صمد موحد شبستری خود از پیشگامان طرح مباحث عرفانی و ذوقی به سبک ابن‌عربی در ایران بوده است. و نکته جالب اینجاست که اسماعیل نوجوان نزد شمس الدین لاهیجی با معارف قرآن آشنا شده است و این "آشنایی" کماکان ناکاویده باقی مانده است و ما نمی‌دانیم آیا ارتباط استاد و شاگرد صرفاً محدود به تعلیم قرآن و علوم صوری بوده است یا سبک ابن‌عربی و رویکرد عرفانی حافظ و مکتب مولوی هم از طریق استاد به اسماعیل نوجوان منتقل شده است؟

سیدجوادمیری

(بخش ششم)

#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل




@seyedjavadmiri
👍6
امروز پیامی از دکتر سید سلمان صفوی دریافت داشتم که با شما در میان می‌گذارم:


«مثنوی قرآن به زبان فارسی است» و «دیوان خطایی قرآن به زبان ترکی است.» همه اشعار «دیوان خطایی» تاویل صوفیانه کلام الله حکیم است.

شاه اسماعیل در ادامه سنت تفسیر و تاویل عرفانی قرآن جد امجدش (حضرت شیخ صفی الدین اردبیلی) به تفسیر و تاویل  قرآن به زبان شعر عاشقانه و دراماتیک پرداخت و سنت تاویل قرآن در طریقت صفویه را  با زبان هنری تکامل بخشید.

@seyedjavadmiri
👍9
Audio
با حضور سیدجواد میری در برنامه "توسعه و پروره نئوم عربستان" و پیامدهای آن برای ایران و منطقه


شبکه ۴

۴ اردیبهشت ۱۴۰۴


@seyedjavadmiri
👍6
2025/07/10 23:45:59
Back to Top
HTML Embed Code: