خسته، گیج، گیج، گیج... قصدش از عبور چه؟!
می‌دود به سمت چپ... به سمت راست... مورچه!

تا ابد بدون ذرّه‌ای غمند دیگران
در صفوفِ حرکتِ منظّمند دیگران!

نقش هر کسی به هر کسی سپرده می‌شود
تا که دانه‌ها به سمت لانه‌ برده می‌شود

متّحد، بدون خستگی و خالی از گِله
مورچه: نماد واقعی صبر و حوصله!

منتظر برای کندن زمین، برای جنگ
منتظر برای انتظار در مسیر تنگ!

منتظر برای حمل تکّه‌تکّه‌های قند
منتظر که زیر پای ناشناس، له شوند

او ولی به هرچه بود و هست، پشت‌پا زده
او که گفته: «نه!» که ابتدای قصه جا زده!

او که معنیِ توقف است، سمبلِ شکست!
او که خسته از گروه و کار دسته‌جمعی است!

او که شانه‌ای برای حمل نان نبود و نیست
او که هیچ‌وقت مثل دیگران نبود و نیست

او که قند و دانه را در آب غرق می‌کند
او که فرق می‌کند... همیشه فرق می‌کند...

خسته، گیج، گیج، گیج... قصدش از عبور چه؟!
می‌دود به سمت چپ... به سمت راست... مورچه!

او که مورچه‌ست و از نماد و نقش خود رهاست
فکر لانه نیست، رهسپار فتح قله‌هاست

او که نه به بارش تگرگ فکر می‌کند
نه به دشمن و هجوم مرگ فکر می‌کند

او که خالی از نیاز جسم و خواهشِ تن است
او که عاشق فرار و بی‌قرارِ رفتن است

عاشقانه می‌رود، پُر از امید، تا ابد!
مورچه نمی‌رسد... نمی‌رسد... نمی‌رسد...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek#persian

مهدی موسوی
باید امشب بنویسم شب نفرین‌شده را
در سرم باز کنم غدّه‌ی چرکین‌شده را

مثل گنجشکِ لبِ پنجره خیسم امشب
گریه‌ای هست که باید بنویسم امشب

قرص هی می‌خورم و در سر من بی‌اثر است
گریه‌ای هست که از طاقت من بیشتر است

منم و نقطه‌ی پایان! همه‌چی نیستی است
گریه‌ای هست و به جز آن، همه‌چی نیستی است

در دلم، در بدنم، یک غم بی‌اندازه‌ست
سال‌ها رفته ولی داغ کماکان تازه‌ست

توی یک گریه‌ی ممتد متوقف شده‌ام
در دلِ خاطره‌ای بد متوقف شده‌ام

هرچه درمی‌روم از ذهنِ سراسر دردم
به همان نقطه‌ی ویران‌شده برمی‌گردم

می‌روم رو به عقب توی زمانی معکوس
وحشتِ دیدن کابوس میان کابوس!

به شبی از همه‌ی تن‌ها، تنهایی‌تر!
به شبی از کمد بچه، هیولایی‌تر!!

به شبِ ضجّه‌زدن با چمدانی در دست
به شبِ «درد» که هر جور بخوانی، درد است!

در سر باغ، فقط ترس تبر بود آن‌شب
دل به‌جا مانده و تن فکر سفر بود آن‌شب

رفتم و قطع نشد گریه‌ی مادر هرگز
برنگشتیم به آن بوسه‌ی آخر هرگز

ترک کردم خودم و آن غم سنگین‌شده را
خاک نفرینیِ نفرینیِ نفرین‌شده را


بعدِ آن، یأس پرنده‌ست به دنبال سقوط
کلمه نیست، سکوت است... سکوت است... سکوت...

بعدِ آن نه اثری از غم و نه خوشحالی‌ست
خلاء محضم و انگار جهانم خالی‌ست

بعدِ آن قصه به پایان خودش نزدیک است
شب محضم، همه‌ی زندگی‌ام تاریک است

منم و غربت و یک گوشیِ خامو‌ش‌شده
مردگی‌کردنِ یک اسم فراموش‌شده

منم و چند شب و روز فقط بیداری
کشتنِ ثانیه‌های لزجِ تکراری!

منم و بغض جهان توی دلی سنگی‌تر
منم و کشتن دلتنگی و دلتنگی‌تر

منم و حسرت و نفرت که به هم آلوده‌ست
خانه‌ای دور که یک زخم قدیمی بوده‌ست

خاطراتی که لهم کرد که بر بادم باد
مردگی‌کردنِ در غربت را یادم داد

دور انداختم آخر دل غمگین‌شده را
حسرت دیدن آن خانه‌ی نفرین‌شده را

رفتم از فرط تشنج به تب از تخت به سقف
زل زدم روز و شب و روز و شب از تخت به سقف

آمدم از وسطِ ابر به گنداب فرود
«من ملک بودم و فردوس برین جایم بود»

رنج تبعید شدن توی دل آدم ماند
قرص خوردم که فراموش... ولی یادم ماند! ↓

خانه‌ی با جسد و زندان، آذین‌شده را
خاک نفرینیِ نفرینیِ نفرین‌شده را


همه‌ی هستی من، حسرت ‌و آه است فقط
آسمانِ همه‌جا رنگ سیاه است فقط...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
سیامک مسیح‌پور، شاعر و نویسنده‌ی مملکت را، امروز برای تحمل ۲ سال زندان بازداشت کردند.
از اینکه #جای_شاعر_زندان_نیست و #جای_هنرمند_زندان_نیست که بگذریم، وحشتناک‌ترین قسمت ماجرا آن است که این حکم طولانی به‌خاطر حضور در مراسم خاکسپاری #آرمیتا_گراوند بوده است.
یعنی نه تنها آزادی بیان نداریم و شعرهایمان را سال‌هاست سانسور و ممنوع کرده‌اند که حتی حق نداریم بر سر مزار همدیگر حاضر شویم و اشکی بریزیم.

لطفا صدای #سیامک_مسیح_پور باشید و سکوت نکنید، وگرنه مطمئنا نفر بعدی یکی از خود شما خواهد بود و به سراغ تک‌تکمان خواهند آمد، حتی اگر سیاسی نباشید و در وصف بهار و چشم و ابروی یار شعر بگویید! چون در این سرزمین، هنر مستقل وجود ندارد، یا باید با آنها باشی یا اینکه تو را دشمن فرض می‌کنند!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
امیر رئیسیان، وکیل به شبکه شرق درباره حکم توماج صالحی گفت: «شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان در اقدامی که در نوع خود بی‌سابقه است، حکم دیوان عالی درباره پرونده سال ۱۴۰۱ توماج صالحی را اجرایی نکرد و با ارشادی خواندن این حکم و تاکید بر استقلال دادگاه بدوی، صالحی را به اتهام افساد فی الارض، به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرد.»

رئیسیان خبرها درباره عفو توماج صالحی را رد کرد و گفت همه این اخبار کذب است. حکم شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان برای صالحی، اعدام است. البته این دادگاه در حکم خود قید کرده که از کمیسیون عفو درخواست «یک درجه تخفیف» با توجه به «جوانی» متهم را دارد
@VahidOOnLine

وب‌سایت روزنامه شرق
برای من بالا نمیاد الان. متنش اینجا هست: @bahmanshafa

📡 @VahidOnline
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek#persian

مهدی موسوی
برنامه‌ی این هفته‌ی بامداد
به‌مناسبت تولد شاعر درگذشته #علی_کریمی_کلایه
و صدور حکم اعدام #توماج_صالحی
به همراه اجراهایی از
اردوان حاتمی، شوبین، فاطمه اختصاری، یاسین صفاتیان و...
اگر پخش زنده‌ی آن را از دست داده‌اید
این برنامه را در یوتیوب ببینید:
https://youtu.be/G4Mpc7FofWY?si=mS8puKlvWnWPUstY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای «توماج صالحی»
آهنگساز و خواننده: اردوان حاتمی
ترانه‌سرا: مهدی موسوی

@seyedmehdimoosavi2
@hatamimusic
پست جدیدم در اینستاگرام
به بهانه‌ی ۱۲ اردیبهشت:
https://www.instagram.com/p/C6afbyUtxVF/?igsh=bXM5ZWZ5cmo4Y2Vj
ساعت ۲۱ امشب به وقت تهران
برای توماج
در پیج اینستاگرامی توانا
Forwarded from سایه ها
امروز، دوازده اردیبهشت، در تقویم ایرانی به‌یاد «ابوالحسن خانعلی»، «روز معلم» نامگذاری شده است؛ معلم معترض و آزاده‌ای که در سال ۱۳۴۰ در تظاهرات اعتراضی معلمان، جان خود را از دست داد.

این روز مهم را بهانه‌ای دانستیم برای انتشار «این تخته، سیاه است»؛ مجموعه‌داستانی نوشته‌ی بیست و یک نویسنده‌ی معاصر ایرانی؛ کتابی دربرگیرنده‌ی بیست و یک داستان کوتاه که همگی با محوریت موضوع «معلم» نوشته شده‌اند.

این مجموعه، به دکتر «سید مهدی موسوی» تقدیم شده است؛ معلمی که در چند دهه‌ی اخیر، عاشقانه بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی را در کارگاه‌هایش تربیت کرد و در نهایت تنها به جرم ادبیات و تدریس، راهی زندان و زندگی در تبعید شد.

برای دانلود این مجموعه‌داستان از #نشر الکترونیک سایه‌ها روی لینک زیر کلیک کنید:
http://sayeha.org/ap4284
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek#persian

مهدی موسوی
Forwarded from سایه ها
این_تخته،_سیاه_است_نسخه_مناسب_گوشی.pdf
1.4 MB
«این تخته، سیاه است»
بیست‌و‌یک داستان از بیست‌و‌یک نویسنده‌ی معاصر
نشر الکترونیک سایه‌ها
بهار ۱۴۰۳
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
خدای خوب و بزرگی بود
که شک نداشت، ولی ایمان
به هیچ‌چیز نمی‌آورد!
خدای خوب و بزرگی که
بهار و سکس گروهی را
به شکل معجزه نازل کرد!!

بهار، بعد زمستان است
خدای خوب، چنین فرمود!
و سبز شد همه‌جا یکهو
پرنده‌ای عصبانی گفت
چقدر رفتن و برگشتن؟!
شروع شد همه‌چی از نو

درخت بعد دو خمیازه
شکوفه داد و به حسرت گفت
که مرگ، خواب قشنگی بود
دلم امید نمی‌خواهد
بهار و عید نمی‌خواهد
که باز دفن شوم در کود!

و ساخت سکس گروهی را
برای درک جنون از تن
خدای خوب و بزرگی بود
که ساخت سکس گروهی را
برای کشتن «من» در «ما»
برای لذتِ نامحدود

و مرد گفت که باید زن
همیشه مال خودم باشد
به‌زورِ حلقه‌ی در گردن
و زن که در وسط هر سکس
به فکر روز عروسی بود
به فکر بچّه‌‌بغل‌کردن!

خدای خوب و بزرگی بود
سقوط تلخ جهانش را
در امتداد زمان می‌دید
خدای خوب و بزرگی که
بهار و سکس گروهی را
نیافرید و فقط خوابید

که ناامید و پر از شک بود
نخواست تا که خدا باشد
نخواست تا که خدا... جا زد!
خدای خوب و بزرگی بود
که رفت داخل حمّام و
بدون مکث رگش را زد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
متن زیر را سال‌ها پیش نوشته و منتشر کرده بودم و به درخواست شما و به بهانه‌ی روز توهین‌آمیز «دختر»!! آن را بازنشر می‌دهم:

برای من دختر بودن و باکرگی، ارزش نیست که به خاطرش به کسی تبریک بگویم. اگر روزی بود که بهانه‌اش «دخترِ کسی بودن» بود و تبریک پدرها به دخترانشان (حالا هر سن و سال و ازدواج‌کرده یا نکرده) من هم «شاید» در این بازی شریک می‌شدم.

اما وقتی دلیل نامگذاری یک روز (با توجه به سبقه‌ی تاریخی‌اش) باکرگی یا ازدواج‌نکردن است و قرار است آدم‌ها را به دو دسته‌ی «دختر» و «زن» تقسیم کنیم!! به نظر من نه تبریک دارد و نه تسلیت. یک مسئله و انتخاب شخصی است که به خود افراد مربوط است.
درواقع با وجود تمام مخالفت‌های جدی‌ام با ازدواج‌کردن هنرمندان و آدم‌های باهوش (که دلایلش در این متن کوتاه نمی‌گنجد)، اعتقاد راسخ دارم که زیر کمر و زندگی شخصی هر کس فقط به خود او مربوط است و هیچکس حق اظهارنظر ندارد.
و یقین دارم که باکرگی نه ضدارزش و نه ارزش است و فقط تصمیمی است که به خود افراد مربوط است.

اپیزود دوم یک شعر بلند:

تشنّجم در دستت، تو و زمین‌لرزه
فرار کردنِ از سال‌ها زن هرزه

به فیلم دیدن، در مبل‌های یک‌نفره
به زندگی چسبیدن، شبیه یک حشره

به هرزگی تنم روی داغی نفسی
به شعر خواندن من روی تخت‌خواب کسی

به بحث علمی آهسته‌ی درِ گوشت!
مقاله خواندن، از دیدگاه آغوشت

به گریه کردنِ من در حقوقِ جاریِ زن
به بوسه‌های تو با نقد ساختارشکن

به بغض کردن و مُهر طلاق را خوردن
به پارک/ رفتنت و چای داغ را خوردن

درست می‌میرم تا تو را غلط نکنم!
به این‌همه می‌چسبم که گریه‌ات نکنم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
بررسی اشعار #طاهره قرةالعین
با موزیک‌هایی از احمد ظاهر، محمدرضا شجریان، محسن نامجو و...
و شعرخوانی زنده
با اجرای #مهدی_موسوی
برنامه‌ی این هفته را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/XwPLkc6NUec?si=Iq5BdzhkjX2rFq2f
نوجوان زل زده به تلویزیون، می‌کند آه و ناله مردِ کچل
هر دو در یک نمایش محضند! مثل یک زوج توی ماه‌عسل

بغل هم، کنارِ هم، در تخت، عکس یک زوجِ واقعاً خوشبخت
با همند و بدون ربط به هم، مثل مربوطیِ اتل به متل!

گیر کرده میان یک حلقه، توی انگشت یا مسیر جهان
شب به فکر فرار و صبحِ بعد، باز تکرارِ قصه از اوّل

زن فقط گریه می‌کند شاید، بعد از آن چند بار می‌زاید
قصه‌ی ترسناک زندگی‌اش هالووینی‌ست بی کدوتنبل!

رهسپار عبور می‌شود و چمدان بسته دور می‌شود و
باز برگشت می‌خورد مثلِ سرنوشتِ چکی بدون محل

مرد توی اداره می‌پوسد، بالشش را گرفته می‌بوسد
در فراموشی است با الکل، فکر آرامش است با منقل

خشمگین است، نابهنجار است، چون‌که از زندگیش بیزار است
عصبانی شبیه بمب اتم، بی‌اثر مثل سازمان ملل!

هر دو از رنج زندگی بیزار، همه‌ی عمر فکرِ راهِ فرار
ناتوانند از ادامه‌شدن مثلِ پاهای خسته از تاول

تن سپردن به تازیانه‌ی باد، جفت‌گیریِ کاملا آزاد
عشق خوب است یا غریزه‌ی محض؟! زندگی توی شهر یا جنگل؟!


نوجوان بعدِ یک خودارضایی، مانده در اضطراب و تنهایی
- کات!...
فوراً لباس می‌پوشد، می‌رود سمت خانه مرد کچل

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/05/13 09:29:01
Back to Top
HTML Embed Code: