Telegram Web Link
والدگری بازی محور | قسمت اول | مادر نباید معلم کودک باشد

همیشه از معلم بودن فرار می‌کردم. یادم می‌آید در ۱۸ سالگی به معلم حسابانم گفتم:« اینا(درسا) اصن بدرد نمی‌خورن چون اگر مفید بودن، معلم خودش ازشون استفاده می‌کرد. نه اینکه یه سری فرمول یاد بگیره بعدش همون‌ا رو به ما یاد بده.»

بعد از دانشگاه هم همین حس را داشتم. بعلاوه‌ی اینکه جای تدریس فیزیک در طبیعت و آزمایشگاه بود نه سر کلاس یا پای تخته. تا اینکه مادر شدم و گاه‌وبیگاه می‌شنوم که:«مادر نباید معلم کودک باشد.».

روزی در مقاله‌ی از یک طراح بازی خواندم که:«در سیستم آموزشی سنتی: معلم کسی است که می‌داند و می‌گوید. اما در سیستم بازی محور: معلم کسی است که فضا می‌سازد. سپس می‌پرسد. سپس‌تر موقعیت یادگیری ایجاد می‌کند.»*

ذهنم یک لحظه متوقف شد. از خودم پرسیدم: در کدام سیستم مادر نباید معلم کودک باشد؟ در سیستم سنتی یا مدرن؟ مگر نه اینکه گاهی بعنوان یک مادر می‌خاهم موضوعی را به کودکانم آموزش دهم؟ از مسواک زدن شبانه تا کنترل خشم.

درست است که در کشورهای پیشرفته بیشتر این مهارت‌ها در مدارس آموزش داده می‌شود اما در کشور ما که محتوای درسی، ارتباطی با زندگی کودکان ندارد چطور؟

اکنون که دریافتم: آموزگاری بخشی از والدگری است لازم است زبان کودکان را بیاموزم. تا بتوانم از زبان آن‌ها برای آموزش استفاده کنم بجای استفاده از روش‌هایی که بعلت تکرار در ذهنم نهادینه شدند. همان روش‌هایی که ۴۰ سال پیش با آن‌ها تربیت شدم. روش‌های سنتی مانند: تهدید، تنبیح، توبیخ، توهین و تنبیه.

مدتی است در دوره‌ای برای طراحی بازی شرکت می‌کنم. با این نگرش که چگونه می‌توانم با آموختن بازی که همان زبان کودکان است: والد بهتری باشم، امن‌تر و آرام‌تر.

تا اینجا دانستم: برای انتقال مفهوم به کودکان لازم است تا علاقه و نیاز آن‌ها را با هم پیوند دهم. اولین مرحله برای این هدف «مشاهده‌گری» است. نیاز دارم زمانی را اختصاص دهم و کودکانم را در هنگام بازی مشاهده کنم.

🔺آیا با دیگران ارتباط می‌گیرد؟
🔺به چه چیزهایی علاقمند است؟
🔺چه هیجان‌هایی را تجربه می‌کند؟
🔺چه کاری را چند بار تکرار می‌کند؟
🔺معمولن چه نقش‌هایی بازی می‌کند؟

شادی صفوی

*۳ چک لیست تغییر سیستم آموزشی


shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#ژاوش‌نگاری
#زندگی‌خلاق
👍54
احوالپرسی با کودک درون

یک)
مدتی است هنگام استراحت به سراغ کودک درونم می‌روم. معمولن او را در همان اتاق آبی بچگی‌، می‌یابم. حالش را می‌پرسم. گاهی خسته‌ است. گاهی نادیده گرفته شده. گاهی به محبت نیاز دارد. گاهی هم از دست پدرومادرش می‌نالد.

با دقت به حرف‌هایش گوش می‌دهم حتا اگر تکراری باشند. سپس در آغوشش می‌گیرم و نوازشش می‌کنم. می‌تواند تا هر زمان که می‌خاهد هم‌آنجا بماند. بعد با او همدلی می‌کنم.

پس از آنکه آرام شد از او می‌خواهم با من بیاید. به آرامی دستهایش را می‌گیرم. از در رد می‌شویم. از پله‌ها پایین می‌آییم. در خیابان کنار هم راه می‌رویم اما در هر قدم به یکدیگر نزدیک‌و نزدیکتر می‌شویم. وقتی به خانه می‌رسیم، درهم‌تنیده‌ شده‌ایم.

دو)
این احوالپرسی روزانه به من کمک می‌کند کودک درونم را مشاهده کنم. سپس بتدریج میان گذشته و حال «تمایزی احساسی» قائل شوم. نیاز دارم از لحاظ احساسی درک کنم: من دیگر کودک نیستم. حالا بزرگ شده‌ام. توانایی‌هایی بدست آورده‌ام که قبلن نداشتم. می‌توانم از خودم مراقبت کنم.

شاید هنوز هم به وقایع امروز با احساسات کودک درونم پاسخ می‌دهم. اما بتدریج می‌توانم او را مشاهده کنم. سپس به او گوش دهم. سپس‌تر با او همدلی کنم. هنگامی که آرام شد می‌توانم بالغ درونم را بیابم و برای مسائل امروزم راه حل بیابم.

شادی صفوی



shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#خودمراقبتی
#زندگی‌خلاق
4
والدگری بازی‌ محور | قسمت دوم | مشاهده‌گری

«اگر مشاهده‌گر خوبی نباشید، نمی‌توانید بازی طراحی کنید.»*

در کارگاه‌ طراحی بازی آموختم: مشاهده‌گری به مفهوم تماشا کردن بازی کودکان همراه با توجه‌و‌تمرکز کامل است. بازآفرینی این تجربه برایم سخت است. زیرا معمولن در تکاپوی انجام کاری هستم و همواره نگران کمبود زمان. شاید این مرحله دشوارترین گام برای من باشد.

روزی برای تکمیل تمرین‌های کارگاه، به تماشای بازی دخترم نشستم. پس از آن دریافتم: مشاهده‌گری حلقه‌ی گمشده‌ی زندگی من است. هم در ارتباط با خودم و هم در ارتباط با کودکانم.

همواره در حالت «عمل فوری و درست کردن تقریبن همه‌چیز» مرا از مشاهده کردن باز می‌دارد. همواره اضطراب دارم و عجله‌ای بی‌دلیل. انگار فشاری ناخاسته برای انجام دادن کارها با بیشترین سرعت ممکن، وجود دارد.

تمایل به داشتن سرعت بالا سبب کنترل‌گری می‌شود. زیرا انجام دادن، بجای کودکانم از آموزش دادن به آن‌ها آسانتر است. هنگامیکه خودم کاری را انجام می‌دهم با الگوی ثابتی عمل می‌کنم. اما آموزش دادن به کودکان آن هم به شیوه‌ای بازی محور نیازمند صرف زمان و طی کردن مراحلی گام‌به‌گام است.

مشاهده کردن وقفه‌ای برای بازنگری در الگوهای ذهنی پیشینم ایجاد می‌کند. توقف پیروی خودکار از هر آنچه تاکنون انجام می‌دادم، مرا برای ساخت الگوهای تازه آماده می‌کند. ایجاد فضایی برای درنگ: فضایی برای پرسیدن آنچه تاکنون از خودم نپرسیده‌ام.

مشاهده‌گری به من کمک می‌کند:
🔺نیازهای عاطفی کودکانم را بشناسم.
🔺با علاقه‌مندی‌‌های آن‌ها را آشنا شوم.
🔺کودکی آن‌ها ببینم و آن را به‌خاطر بسپارم.
🔺بصورت شهودی کودکانم را بشناسم نه بر اساس حدس‌وگمان.
🔺والد بهتری باشم: زیرا می‌توانم تجربه‌ی مشاهده‌گری را گسترش دهم. سپس از حالت کنترل‌‌گری به حالت تسهیل‌‌گری، تغییر نقش دهم.


شادی صفوی

*مرتضی پاشاپور

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
👍6
هیولای اضطراب من

هیولاهای اضطراب را کشیدم. سپس با دخترم هر دو را رنگ کردیم. هیولای بزرگ و هیولای کوچولو. سپس‌تر کنار برگه نوشتم:«من فقط هیولای اضطرابم نه یه خطر واقعی. با تنفس عمیق‌م کوچولو می‌شم.»*

چند روزی روی دیوار می‌دیدمش. اما امروز هنگامیکه جمله را خواندم: برایم معنا شد و کمی آرام شدم. زیرا در لحظه دریافتم: احساس اضطراب تنها یک احساس است نه یک خطر واقعی.

شادی صفوی

* با الهام از کتاب هیولای اضطراب


shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#خودمراقبتی
#زندگی‌خلاق
6👏2🔥1
والدگری بازی محور | قسمت سوم | بیم‌ و امید

یکی از لحظات به یادماندنی فیلم ماریا مونته‌سوری صحنه‌ی پایانی است. هنگامیکه ناچار می‌شود تا در جنگ جهانی از کشورش بگریزد. او همراه پسرش سوار قطار می‌شود. سپس قطار حرکت می‌کند. اما چند ثانیه بعد دستور توقف می‌دهند.

قطار می‌ایستد. ماموری برای یافتن او سوار قطار می‌شود. هنگامیکه او را می‌شناسد به همکارانش می‌گوید: مظنون را نیافته. بنابراین ماریا توسط یکی از شاگردانش نجات می‌یابند.

هنوز چشمان پر از بیم و امید او را بخاطر دارم. هراس از ناملایمات جامعه‌ی امروز و امید به نسلی که با شیوه‌های نوین پرورش یافته.

من در نقش یک مادر، گاهی احساس ماریا را دارم: هراسناک از امروز و امیدوار به فردا. این صحنه برای ادامه‌ی جستجوی راه‌های تازه در والدگری برایم انگیزه‌بخش است.

زیرا در نگر من هر نسلی می‌تواند نسل گذشته‌اش را نجات دهد. اگر نسل نو به درستی پرورش یابد و نسل گذشته توانایی اعتماد کردن به دست پرورده‌های خود را داشته باشد.

شادی صفوی

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
1👏1😢1
از چالش تا راه حل با نوشتن

من و پسرم هر دو سطح هیجان بالایی داریم. از ته دل می‌خندیم و از ته دل فریاد می‌زنیم. امروز باز هم چالش داشتیم.

تازه از موسسه برگشته بودم. قرار بود تا آخر ماه برایش روبیک ۲*۲ بخرم. اما آن را کمی زودتر خریده بودم. جایش را پیدا کرد و از من خاست زودتر از موعد مقرر، روبیک را به او بدهم.

وقتی قبول نکردم از دستم عصبانی شد و داد‌و‌بیداد کرد. ابتدا کمی همدلی کردم و گفتم دوست ندارم با من بلند حرف بزند. اما تاثیری نداشت.

راه بعدی من این بود که: حرف‌هایمان را بنویسیم. چون اگر به این مکالمه ادامه می‌دادیم من هم عصبانی می‌شدم و رابطه‌مان بهم می‌ریخت. قبول کرد.

چند جمله او می‌نوشت. سپس من هم پاسخ را می‌نوشتم. به نوشتن نوبتی ادامه دادیم تا کم‌کم بسمت یک تعامل پیش رفتیم. بالاخره جمله‌ی توافقی را نوشتیم و امضا کردیم.

برای من تجربه‌ی خوشایندی بود چون:
۱- از شدت هیجان من و پسرم کاسته شد.
۲- می‌توانستم جملاتم را کامل بنویسم.

مثلن:«من زودتر برایت روبیک خریدم چون دوست داشتم سر قولم بمانم. رابطه با تو برایم مهم است و خودت برایم خیلی ارزشمندی.».

در بحث‌های کلامی معمولن این جمله‌ها رد و بدل نمی‌شود. بنابراین بعضی پیام‌ها برای همیشه زیر سایه‌ی خشم پنهان می‌‌ماند. امروز نوشتن ابزاری بود برای شفافیت و صداقت میان من و پسرم.

شادی صفوی

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
9👍3👏1
والدگری بازی محور | قسمت چهارم | مصاحبه با چت چی‌پی‌تی

«والدگری بازی‌محور» چیست؟

والدگری بازی‌محور یعنی:
والدین با استفاده از بازی فرایند آموزش را با کودک پیش می‌برند. بازی تنها ابزار  تفریح نیست. بلکه بازی به‌عنوان زبان ارتباطی اصلی بین والد و کودک مطرح می‌شود.


🟢 چرا والدگری بازی‌محور مفید است؟

۱- کاهش تنش
چون کودک در فضای ایمن و آشنا (بازی)، راحت‌تر همکاری می‌کند.

۲- تقویت رابطه‌ی عاطفی
کودک حس می‌کند دیده می‌شود و پذیرفته. نه فقط موجودی که نیاز به اصلاح دارد.

۳- فرصت رشد هیجانی و شناختی:
کودک در بازی یاد می‌گیرد موارد مهمی را مدیریت کند مانند:
احساسات
پذیرش قوانین
شکست
تصمیم‌گیری
و کنترل هیجان.

۴- شکستن چرخه‌ی کنترل-مقاومت:
به‌جای «تذکر ← مقاومت ← خشم»، وارد چرخه‌ی «بازی ← همکاری ← ارتباط» می‌شویم.


🟢 چطور روش «والدگری بازی‌محور» را عملی کنیم؟

۱- تغییر لحن و فرم ارتباط
به‌جای: «زود باش، لباس‌تو بپوش!»
بگوییم: «امروز لباس‌پوشیدن مسابقه‌ست! من داورم!»

۲- ورود تخیل
مثلاً بجای:«اگه الان مسواک نزنی، کرم‌دندون‌خوار شب میاد!»
بگوییم: «بیایید نجات‌دهنده‌ی دندان‌ها باشیم!»

۳- استفاده از بازی‌های ساختگی یا بداهه
نوبت‌گیری برای حرف زدن با مهره‌ها،
پرتاب جوراب به سبد لباس مثل بسکتبال
راه رفتن روی خط‌های خیالی.

۴- پاسخ به هیجانات از راه بازی
مثلاً وقتی بچه عصبانیه، به او بگوییم:
«بیا عصبانی‌هاتو بندازیم تو بالش و بکوبیمشون!»
یا با عروسک‌ها دعوای فرضی راه بنداز و بعد آشتی کن.

در یک جمله:
والدگری بازی‌محور یعنی:
تربیت بدون فریاد
آموزش بدون اجبار
و رابطه‌ای که با قلب کودک ایجاد می‌کنیم، نه فقط ذهنش.


shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
3
مرتضی پاشاپور می‌نویسد:«مستند سازی ابزاری برای مشاهده‌گری نیست بلکه خود مشاهده‌‌ی دقیق است.»

من می‌خانم:«نوشتن ابزاری برای فکر کردن نیست بلکه خود تفکر دقیق است.»

شادی صفوی

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#نوشتن
#زندگی‌خلاق
3👍1
Forwarded from آنتیگونه
دریاچه ارومیه، یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های شور جهان، به نمادی از بحران زیست‌محیطی در ایران بدل شده.

هر روز اخباری تازه از این فاجعه اقلیمی می‌شنویم که در روزمره‌ی بحران‌زای زندگیمان فراموش می‌شود. سال‌ها سیاست‌گذاری نادرست در حوزه سدسازی، بهره‌برداری بی‌رویه از منابع آب برای کشاورزی، و نادیده‌گرفتن هشدارهای اقلیمی دست به دست هم داده‌اند تا مرگی فجیع را برای یک اکوسیستم دیرینه رقم بزنند.

🧷در سال‌های اخیر، برخی هنرمندان مستقل (اغلب زن) در ایران، با ضبط و انتشار ویدیوهایی از رقص یا حرکت در فضاهای طبیعی آسیب‌دیده مانند دریاچه ارومیه، زاینده‌رود خشک، یا رودخانه‌های آلوده تلاش کرده‌اند تا از طریق بدن خود، صدای طبیعت بی‌زبان را بازنمایی کنند.

🧷این گونه رقص‌ها و از جمله همین رقص بر بستر دریاچه ارومیه، شاید به تاسی از آیین‌های قومی، نمودی از مذاکره با طبیعت برای همدلی، تشویق، یا حتی تهدید آن است. (رقص باران را حتما شنیده‌اید که در واقع نوعی درخواست جمعی از آسمان برای نزول باران است) اما در جهان معادلات امروز، کنشی اعتراضی و آگاهانه برای عطف توجه به موضوع خشکی دریاچه است؛ فریادی هنرمندانه است که افکار عمومی و اهالی سیاست را به نجات دریاچه را فرا می‌خواند.
@antigoune
4👍3
والدگری بازی محور | قسمت پنجم | والدگری از بالا

مادرم سختگیر بود. وقتی کودک بودم: برای خاسته‌اش هر راهی را امتحان می‌کرد تا مجبورم کند. همواره سطح خودش را بالاتر از من می‌پنداشت.

زیرا فکر می‌کرد: بخاطر اینکه چندین سال بیشتر از من زندگی کرده‌ بهتر از من می‌داند چه چیزی برایم خوب است و چه چیز بد. من هنوز عقل‌رس نیستم زیرا کودکم و بدرستی تشخیص نمی‌دهم. اما او بهترین مسیر را برای من انتخاب می‌کند زیرا تجربه‌ی بیشتری دارد.

او می‌گوید:«من هم وقتی بچه بودم مامانم برام تصمیم می‌گرفت. معلومه که اونا بهتر از من صلاحم‌و می‌دونستن. این چیز بدی نیست خیلی‌م طبیعی‌ه. اصن خواستن بهترین چیز برا بچه یعنی دوسش داری.»

از این زاویه «بازی» یعنی بچه‌بازی. همان عنصر نامطلوبی که سبب می‌شد لوس شوم. سپس‌ خودم را هم‌سطح مادرم تصور کنم. سپس‌تر خواسته‌های نابجا داشته باشم. همه‌ی این موارد موجب اختلال در جایگاه من و مادرم می‌شد.

گاهی فکر می‌کنم مادرم مانند مجسمه‌سازی وظیفه‌شناس می‌خواست به‌هرقیمتی مرا به شکل پنداشته‌ی خود درآورد. در این حالت تمرکزش بیشتر بر الگوی ذهنی خودش بود. سپس مرا با آن مقایسه می‌کرد. سپس‌تر از فشار و اجبار برای شبیه کردن من به پنداشته‌اش بهره می‌برد.

شادی صفوی

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
3👏1😢1
بخاطر یک مشت سوسک

ساعت ۱ شب بود. ناگهان چشمم به سوسکی بزرگ افتاد. همسرم را از خاب بیدار کردم. سپس باهم عملیات کشتن آن را بدون بیدار شدن بچه‌ها، انجام دادیم. وظیفه‌ی من جیغ نزدن و حضور در صحنه بود.

پس از آنشب دیگر بیدار نمی‌مانم. بلافاصله بعد از خوابیدن بچه‌ها، یک راست به اتاق خابم می‌روم. چون می‌ترسم دوباره با سوسک‌ها مواجه شوم.

در چت جی‌پی‌تی درباره‌ی این سوسک‌ها که بعد از ۸ سال در طبقه‌ی چهارم آپارتمان روئیت کردم، پرسیدم. علت حضور آن‌ها را: گرمای هوا، ساخت و ساز در همسایگی ساختمان یا سم‌پاشی طبقات پایین‌تر معرفی کرد.

بیدار ماندن در شب را دوست داشتم. سکوت شب و نداشتن دغدغه‌های روزانه به من حس آزادی می‌داد. اما حالا پس از چند هفته‌ای که شب‌ها به موقع می‌خابم. صبح‌ها سرحال از خاب بیدار می‌شوم. بنابراین دیگر بدنبال خاب بیشتر نیستم.

قبلن همیشه بدنبال فرصتی برای استراحت بودم. هر چقدر هم که صبح می‌خابیدم باز هم انرژی‌ام کم بود. شما هم تجربه‌ای از تغییر ساعت خابیدن دارید؟

شادی صفوی

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#خودمراقبتی
#زندگی‌خلاق
7
هفتک نویسنده‌ساز.pdf
118.5 KB
#هفتک نویسنده‌ساز

🔘برنامه‌ی تازه‌یی که از امروز در وبینار نویسنده‌ساز دنبال می‌کنیم.

@nevisandehsaz
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
4
والدگری بازی‌محور | قسمت پنجم | پداگوژی* بازی‌محور

در ابتدای این بخش می‌خواهیم یادگیری کودکان را در دو کلاس متفاوت، بررسی کنیم:

✔️ویژگی‌های کلاس اول:
۱- کلاس منظم‌ است.
۲- کودکان در حال درس خاندن‌‌اند.
۲- بازی‌‌ها تنها هنگام زنگ تفریح، انجام می‌شود.

دیالوگ مربی:
«امروز می‌خام بهتون یاد بدم که...»

✔️ویژگی‌های کلاس دوم:
۱- ابزار بازی در کلاس وجود دارد.
۲- پروژه‌هایی در حال انجام است.
۳- کلاس نظم کمی دارد و پر از سروصداست.

دیالوگ مربی:
«امروز می‌خام ببینم شما چی کشف می‌کنید؟»


بنظر شما در کدام کلاس «یادگیری عمیق» اتفاق می‌افتد و چرا؟

در نگر من یادگیری در کلاس دوم عمیق‌تر است زیرا:

یک)
کودکان در این کلاس با ابزارهای متنوع آشنا می‌شوند. سپس حواس پنج‌گانه‌ی آنها درگیر می‌شود.(سطح سوم هرم بلوم: دیدن و شنیدن %۲۰)
بنابراین با فعال بودن حواس پنج گانه، توجه و تمرکز بیشتری دارند.

دیگر آنکه: در حین انجام پروژه‌ها با هم‌کلاسی‌ها و مربی خود، ارتباط بیشتری برقرار می‌کنند. سپس احساسات آن‌ها فعال می‌شود.(سطح پنجم هرم بلوم: بحث‌های گروهی %۵۰ و سطح ششم: انجام تمرین کاربردی و عملی:%۷۵)

بر طبق این هرم هر چقدر مربی بتواند کودک را با یادگیری درگیر کند، آموزش ماندگارتر است.

دو)
در دیالوگ مربی در کلاس اول، مربی محور است: او کسی است که بیشتر می‌داند و در سطح بالاتری از آگاهی قرار دارد. پس بخاطر بیشتر دانستن، صلاحیت کنترل‌گری دارد.

اما دیالوگ مربی در کلاس دوم نشانده‌ی برابری کودک و مربی است. بنظرم این رویکرد: انگیزه‌ی کودکان برای یادگیری را بالا می‌برد. همزمان با اینکه به آنها احساس ارزشمندی می‌دهد.

در پداگوژی بازی محور می‌خاهیم بجای کنترل کردن، مشاهده‌گر باشم. سپس کودکان را در مسیر کشف کردن، یاری دهیم.

شادی صفوی

*پداگوژی واژه‌ای یونانی است که از دو بخش کودک و مربی تشکیل شده. در یونان باستان به برده‌هایی که مسئول راهنمایی و هدایت کودکان بودند «پداگوگ» گفته می‌شد. اما امروزه معنایی گسترده دارد: مطالعه‌ی رویکردها و فلسفه‌‌های یادگیری. «پداگوژی» روش تدریس نیست بلکه تفکر درباره‌ی آموزش است.(مرتضی پاشاپور)

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری‌بازی‌محور
👍43
نورنوشتن

«دنیا پر است از مغزها و روح‌های گندیده‌ای که نقاب‌های جذاب به چهره دارند. و من انتخاب کرده‌ام که نقاب بیندازم و کارِ درونی‌ام را ارجح بدانم. خیره به آینه نگریسته‌ام و از ترس تبدیل شدن به آن‌چه نمی‌پسندم، نور را انداخته‌ام روی سایه‌های درونی‌ام.»*

برای من این فرآیند با نوشتن رخ داد و تغییر محیط. محیطی که تا‌حدی به من فرصت می‌داد تا خودم باشم. اما هنوز سردرگم بودم، نمی‌دانستم کیستم.

با نوشتن، نور را انداختم روی سایه‌های درونی‌ام تا خودم را کشف کنم. نقاب‌ها را زمین گذاشتم. حالا جرئت داشتم از آنچه هستم، نهراسم.

هر چه باشم، معمولی هستم و پذیرش «معمولی بودن» راهی است برای صداقت با خیشتن.

حاصل این خودکاوی بدست آوردن خیش و از دست دادن دیگرانی است که نقاب را خوشتر دارند تا من‌بودگی‌ام را.

شادی صفوی

*متاسفانه خاطرم نیست که این پاراگراف از نوشته‌های کدامیک از دوستان مدرسه‌ی نویسندگی است. اگر شما می‌دانید لطفن راهنمایی بفرمایید.

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#نوشتن
#زندگی‌خلاق
4
از بی‌نهایت تا ابعاد ملموس | قسمت اول | درک دقیق

گاهی خودم را بی‌نهایت درنظر می‌گیرم. سپس تصور واقعی از اندازه و توانایی‌های امروزم ندارم. سپس‌تر برای تخمین:
✔️آنچه‌ هستم
✔️آنچه می‌توانم
✔️و آنچه نمی‌توانم
دچار چالش می‌شوم.

وقتی فیزیک می‌خاندم. اندازه‌گیری یکی از ارکان حل مسائل بود. پایه‌ی درک موضوع و محاسبات. با پیمودن پل میان فیزیک و زندگی* به این فکر می‌کنم که شاید در دنیای روزمره هم «اندازه‌ها» نقش اساسی داشته باشند.

از خودم می‌پرسم: چگونه می‌توانم درک دقیقی از وجود خیش داشته باشم؟

شما چطور فکر می‌کنید؟

شادی صفوی

*پل‌زدن میان فیزیک و زندگی در تخصص اعظم حشمتی نازنین است. امروز من هم از دور دستی بر آتش بردم.

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#خودمراقبتی
#زندگی‌خلاق
👍3
ردپای خطاهای شناختی* در نوشتن

ذهن خانی:
«دیگران فکر می‌کنن نوشتهام زیاد خوب نیستن.»😵‍💫

تعمیم دادن:
«امروز یادداشتم بد بود پس همشون بدن.»😞

همه یا هیچ:
«یا همه‌ی نوشته‌هام عالی‌‌ن یا هیچ کدوم خوب نیستن‌و نویسندگی‌و می‌ذارم کنار.»😢

شخصی سازی:
«اگر نوشته‌ام خوب نباشه یعنی:من بدم.»😡

بزرگنمایی منفی:
«چه بد که آخر تیتر، نقطه گذاشتم. حالا اینکه بقیه‌ی چیزا خوب بود، خیلی مهم نیس.»🤨

باید و نباید:
«باید همیشه نوشته‌هام خوب باشن.»🫥

برچسب زدن:
«من نویسنده‌ی بدی‌ام.»🥺

سرزنش کردن:
«آخه آدم تو ۴۰ سالگی تازه شروع می‌کنه به نوشتن؟»🤬

فاجعه سازی:
«بد نوشتن یعنی آخر دنیا.»😱

پیش‌گویی منفی:
«هیچوقت نمی‌تونم خوب بنویسم.»😫

شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا تاکنون خودگویی‌هایی شبیه این‌ داشته‌اید؟

شادی صفوی

*پیش‌تر در یادداشتی به شرح خطاهای شناختی پرداخته بودم: افکار چسبنده | قسمت دوم | پیش‌فرض‌‌نگاری


بیشتر بخانیم:👇
✔️چگونه خطاهای شناختی مانع از گوش دادن فعال می‌شوند؟

✔️ژرف‌کاوی طرحواره‌ها | من بی‌ارزشم


shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi
#نوشتن
#زندگی‌خلاق
🔥4👏41
والدگری بازی‌محور | قسمت هفتم | خانه‌ی بازی

«محیط، معلم خاموش کودکان است.»*

می‌خاهم از نگاه کودکانم فضای خانه‌ را بررسی کنم. در جستجوی این پرسش که: محیط خانه چقدر برای بازی کردن مناسب است؟

✔️پر رفت‌و‌آمدترین جاهای خانه برای بچه‌ها:
اتاق خودشان، هال، آشپزخانه و حمام

✔️کاربرد هر کدام از این فضاها برای آن‌ها:
🔸اتاق: گذاشتن وسایل و بازی.
🔸هال: برای دورهمی خانوادگی درعصرها و بازی.
🔸آشپزخانه: گشتن دنبال خراکی‌، خردن غذا و مشارکت در آشپزی
🔸حمام: برای آب‌بازی

✔️ابزارهای بازی در این فضاها:
🔹اتاق: بازی‌های فکری، لگوها، وسایل نقاشی، نخ‌و‌کاموا، مقوا، عروسک‌ها، کتاب، قیچی.(البته عکس‌ها، نقاشی‌ها و کاردستی بچه‌ها روی دیوار اتاق است بعلاوه‌ی پوستر نیازها و احساسات زرافه‌ای)
🔹هال: سازه‌ی رباتیک، بدمینتون، تلویزیون
🔹آشپزخانه: نخود‌ولوبیا، یک کشو پر از ظرف‌های پلاستیکی و مواد خراکی در یخچال
🔹حمام: وسایل پلاستیکی برای آب‌بازی.

وقتی از این دیدگاه به خانه نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم:
🔺اتاق بچه‌ها بیشتر محل نگهداری وسایل است و فضای بازی کمی دارد.

🔺بچه‌ها معمولن وقتشان را در هال می‌گذرانند. زیرا بزرگتر است و برای بازی‌های گوناگون انعطاف‌پذیر.

می‌خاهم محیط را اینگونه تغییر دهم که اسباب‌بازی‌ها و کتاب‌ها بیشتر در قفسه‌های باز، چیده شوند نه در کمدهای دربسته.

چیدمان خانه‌ی شما چگونه است؟ آیا کودکان را به بازی کردن ترغیب می‌کند؟

شادی صفوی

*ماریا مونته سوری

shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری‌بازی‌محور
1👏1
ردپای خطاهای شناختی* در والدگری

ذهن خانی:
«می‌دونم اصن نظر من براش(بچم) مهم نیس. چون سرخود‌ه.»😵‍💫

تعمیم دادن:
«اگر امروز حرف‌م گوش نده یعنی هیچ‌وقت حرفم‌و گوش نمی‌ده.»😞

همه یا هیچ:
«یا همیشه‌ درست عمل می‌کنم یا هیچ‌وقت نمی‌تونم.»😢

شخصی سازی:
«اگر با بچم مشکل دارم یعنی من مامان بدیم.»😡

بزرگنمایی منفی:
«چه بد که امروز سرش داد زدم. حالا اینکه این هفته چندبار خودم‌و کنترل کردم، مهم نیس.»🤨

باید و نباید:
«باید همیشه رفتارم خوب باشه.»🫥

برچسب زدن:
«من مامان زورگویی‌ام.»🥺

سرزنش کردن:
«آخه آدم بدون اینکه همه‌چی‌و یاد بگیره، بچه میاره؟»🤬

فاجعه سازی:
«دعوا با بچم یعنی آخر دنیا.»😱

پیش‌گویی منفی:
«هیچوقت نمی‌تونم مامان خوبی باشم.»😫

شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا تاکنون خودگویی‌هایی شبیه این‌ داشته‌اید؟

شادی صفوی

*پیش‌تر در یادداشتی به شرح خطاهای شناختی پرداخته بودم: افکار چسبنده | قسمت دوم | پیش‌فرض‌‌نگاری


بیشتر بخانیم:👇
✔️چگونه خطاهای شناختی مانع از گوش دادن فعال می‌شوند؟

✔️ژرف‌کاوی طرحواره‌ها | من بی‌ارزشم


shadisafavi.ir
@shadisafavi_writer
@shadisafavi

#والدگری
#زندگی‌خلاق
4👍2
2025/10/19 20:43:25
Back to Top
HTML Embed Code: