Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شادی شیخی که خانقاه ندارد
[به فرخندگی دوم خرداد، زادروز باغبان مثنوی و پیرِ پایندهٔ ادب و عرفان؛ دکتر محمدعلی موحّد]
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
[محمدرضا شفیعی کدکنی در پاسخ به درخواست مجری نکوداشتِ استاد موحّد برای آمدن پشت تریبون]
هزار سال بزی، صد هزار سال بزی!
#محمدعلی_موحد
[به فرخندگی دوم خرداد، زادروز باغبان مثنوی و پیرِ پایندهٔ ادب و عرفان؛ دکتر محمدعلی موحّد]
«از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.»
[محمدرضا شفیعی کدکنی در پاسخ به درخواست مجری نکوداشتِ استاد موحّد برای آمدن پشت تریبون]
هزار سال بزی، صد هزار سال بزی!
#محمدعلی_موحد
Forwarded from شفیعی کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هُوَ المَحبوب
ننازم به سرمایهٔ فضلِ خویش
به دریوزه آوردهام دست، پیش
خدایا، به عزت، که خوارم مکن
به ذلّ گنه شرمسارم مکن
[بوستان سعدی]
ویدیو: در شبِ یکصد سالگی پیر فرزانه و باغبان مثنوی،
دکتر محمدعلی موحد
به همت مجلهٔ بخارا
@bukharamag
موسیقی: تار پرشرافتِ استاد فرهنگ شریف
#محمد_علی_موحد
ننازم به سرمایهٔ فضلِ خویش
به دریوزه آوردهام دست، پیش
خدایا، به عزت، که خوارم مکن
به ذلّ گنه شرمسارم مکن
[بوستان سعدی]
ویدیو: در شبِ یکصد سالگی پیر فرزانه و باغبان مثنوی،
دکتر محمدعلی موحد
به همت مجلهٔ بخارا
@bukharamag
موسیقی: تار پرشرافتِ استاد فرهنگ شریف
#محمد_علی_موحد
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
ـــــــــــــــــــــــ
خرمشهر
▪️خرمشهر،
تارک ایران، عروس ایران،
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخنِ حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
خرمشهر،
دیدهبانِ دریچهٔ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیهچشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری،
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان.
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهٔ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
▪️ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر،
دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ* پیرِ همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان میدهد، بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» آنهاست، میلرزند.
لوکِ پیر دوکوهانه میغُرُنبد. و اقلیم از کوهانی به کوهان دیگر میافتد.
غباری برخاسته است و سواری در راه است.
۵ خردادِ ۱۳۶۱
استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
مرحوم ذكاء الملک در آن سال درست به یاد ندارم که رئیس دیوان عالی تمیز بود یا کاری دیگر داشت، اما ما شاگردان دارالفنون با اسم او آشنا بودیم و میدانستیم که در جزء کارهای دیگر در مدرسهٔ علوم سیاسی هم درس میدهد و برادرش میرزا ابوالحسن خان فروغی را مکرر دیده بودیم که در کلاسهای بالاتر از کلاس ما در همان دارالفنون درس میداد. امّا اولین مرتبه بود این مردی را که از رجال مهم مملکت ایران بود از نزدیک میدیدم و صدای آرام و باوقار و با طمأنینهٔ او را میشنیدم؛ اولین دفعه بود که با جزئیات احوال فردوسی به آن نحو که مرحوم فروغی تقریر میکرد آشنا میشدم؛ اولین بار بود که نامهای مستشرقینی مثل ژول مُهل و باربیه دو مینار و نُلدکه را میشنیدم اگرچه چند سال طول کشید تاذاهمیت تحقیقهای آنان بر من معلوم شود.
تاریخ مختصر ایرانی که ما در کلاس پنج و شش ابتدایی خوانده بودیم تألیف همین میرزا محمدعلیخان فروغی بود و این جملهٔ اول آن برای ما ضربالمثل شده بود که:
مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بودهاند.
مجتبی مینوی
نقد حال، صفحهٔ ۵۳۵
#محمد_علی_فروغی
ـــــــــــــــــــــــ
مرحوم ذكاء الملک در آن سال درست به یاد ندارم که رئیس دیوان عالی تمیز بود یا کاری دیگر داشت، اما ما شاگردان دارالفنون با اسم او آشنا بودیم و میدانستیم که در جزء کارهای دیگر در مدرسهٔ علوم سیاسی هم درس میدهد و برادرش میرزا ابوالحسن خان فروغی را مکرر دیده بودیم که در کلاسهای بالاتر از کلاس ما در همان دارالفنون درس میداد. امّا اولین مرتبه بود این مردی را که از رجال مهم مملکت ایران بود از نزدیک میدیدم و صدای آرام و باوقار و با طمأنینهٔ او را میشنیدم؛ اولین دفعه بود که با جزئیات احوال فردوسی به آن نحو که مرحوم فروغی تقریر میکرد آشنا میشدم؛ اولین بار بود که نامهای مستشرقینی مثل ژول مُهل و باربیه دو مینار و نُلدکه را میشنیدم اگرچه چند سال طول کشید تاذاهمیت تحقیقهای آنان بر من معلوم شود.
تاریخ مختصر ایرانی که ما در کلاس پنج و شش ابتدایی خوانده بودیم تألیف همین میرزا محمدعلیخان فروغی بود و این جملهٔ اول آن برای ما ضربالمثل شده بود که:
مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بودهاند.
مجتبی مینوی
نقد حال، صفحهٔ ۵۳۵
#محمد_علی_فروغی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی
نوشتهٔ مجتبی مینوی
▪️مرحوم ذكاء الملک در آن سالها درست به یاد ندارم که رئیس دیوان عالی تمیز بود یا کاری دیگر داشت، اما ما شاگردان دارالفنون با اسم او آشنا بودیم و میدانستیم که در جزء کارهای دیگر در مدرسهٔ علوم سیاسی هم درس میدهد و برادرش میرزا ابوالحسن خان فروغی را مکرّر دیده بودیم که در کلاسهای بالاتر از کلاس ما در همان دارالفنون درس میداد. امّا اولین مرتبه بود این مردی را که از رجال مهم مملکت ایران بود از نزدیک میدیدم و صدای آرام و باوقار و با طمأنینهٔ او را میشنیدم؛ اولین دفعه بود که با جزئیاتِ احوال فردوسی به آن نحو که مرحوم فروغی تقریر میکرد آشنا میشدم؛ اولین بار بود که نامهای مستشرقینی مثل ژول مُهل و باربیه دو مینار و نُلدکه را میشنیدم، اگرچه چند سال طول کشید تا اهمیت تحقیقهای آنان بر من معلوم شود.
تاریخ مختصر ایرانی که ما در کلاس پنج و شش ابتدایی خوانده بودیم تألیف همین میرزا محمدعلیخان فروغی بود و این جملهٔ اول آن برای ما ضربالمثل شده بود که:
مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بودهاند.
در سالهای مدارس متوسطه یک تاریخ ایران مفصلتر به ما درس دادند که آن را هم ذکاءالملک فروغی نگارش کرده بود؛ سالها گذشت تا دانستم که در تألیف قسمت تاریخ اسلام این کتاب مرحوم میرزا شیخ محمدخان قزوینی هم قبل از رفتن به فرنگستان دست داشته است.
بعدها کتابی در علم بدیع و کتابی دیگر در تاریخ ادبیات و احوال شعرا در مدرسهٔ درس خواندیم که آنها هم نوشتهٔ مرحوم محمدحسین خان ذکاءالملک بود. وقتی که میخواستیم خارج از کتب درسی بخوانیم هم باز با نام ذکاءالملک فروغی اول روبرو میشدیم و کتابهایی به ما توصیه میشد از قبیل عشق و عفت، کلبهٔ هندی، عجز بشر، سفر هشتاد روزه دور دنیا، بوسه عذرا، غرائب زمین و عجایب آسمان و امثال اینها کتابهایی که انشاء و نگارش محمدحسین خان فروغی بود اگر چه اشخاص دیگری و منجمله محمدعلی خان پسر فروغی و شیخ محمد قزوینی و غیر هم آنها را تألیف یا ترجمه کرده بودند. خلاصه اینکه تمام دورهٔ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغیها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود.
مجتبی مینوی
نقد حال، صص ۵۳۶-۵۳۵
ـــــــــــــــــــــــ
محمدعلی فروغی
نوشتهٔ مجتبی مینوی
▪️مرحوم ذكاء الملک در آن سالها درست به یاد ندارم که رئیس دیوان عالی تمیز بود یا کاری دیگر داشت، اما ما شاگردان دارالفنون با اسم او آشنا بودیم و میدانستیم که در جزء کارهای دیگر در مدرسهٔ علوم سیاسی هم درس میدهد و برادرش میرزا ابوالحسن خان فروغی را مکرّر دیده بودیم که در کلاسهای بالاتر از کلاس ما در همان دارالفنون درس میداد. امّا اولین مرتبه بود این مردی را که از رجال مهم مملکت ایران بود از نزدیک میدیدم و صدای آرام و باوقار و با طمأنینهٔ او را میشنیدم؛ اولین دفعه بود که با جزئیاتِ احوال فردوسی به آن نحو که مرحوم فروغی تقریر میکرد آشنا میشدم؛ اولین بار بود که نامهای مستشرقینی مثل ژول مُهل و باربیه دو مینار و نُلدکه را میشنیدم، اگرچه چند سال طول کشید تا اهمیت تحقیقهای آنان بر من معلوم شود.
تاریخ مختصر ایرانی که ما در کلاس پنج و شش ابتدایی خوانده بودیم تألیف همین میرزا محمدعلیخان فروغی بود و این جملهٔ اول آن برای ما ضربالمثل شده بود که:
مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بودهاند.
در سالهای مدارس متوسطه یک تاریخ ایران مفصلتر به ما درس دادند که آن را هم ذکاءالملک فروغی نگارش کرده بود؛ سالها گذشت تا دانستم که در تألیف قسمت تاریخ اسلام این کتاب مرحوم میرزا شیخ محمدخان قزوینی هم قبل از رفتن به فرنگستان دست داشته است.
بعدها کتابی در علم بدیع و کتابی دیگر در تاریخ ادبیات و احوال شعرا در مدرسهٔ درس خواندیم که آنها هم نوشتهٔ مرحوم محمدحسین خان ذکاءالملک بود. وقتی که میخواستیم خارج از کتب درسی بخوانیم هم باز با نام ذکاءالملک فروغی اول روبرو میشدیم و کتابهایی به ما توصیه میشد از قبیل عشق و عفت، کلبهٔ هندی، عجز بشر، سفر هشتاد روزه دور دنیا، بوسه عذرا، غرائب زمین و عجایب آسمان و امثال اینها کتابهایی که انشاء و نگارش محمدحسین خان فروغی بود اگر چه اشخاص دیگری و منجمله محمدعلی خان پسر فروغی و شیخ محمد قزوینی و غیر هم آنها را تألیف یا ترجمه کرده بودند. خلاصه اینکه تمام دورهٔ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغیها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود.
مجتبی مینوی
نقد حال، صص ۵۳۶-۵۳۵
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
بابِ هفتم؛ در تأثیرِ تربیت.
مردمگَزای: مردمآزار
پوستینِ خلق دریدن: غیبت کردن و عیب کسی را اظهار کردن
در جای دیگر گلستان آمده است:
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای (نماز صبح) بگزارد. چنان خوابِ غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که «در پوستینِ خلق افتی.»
دربارهٔ بیت دوم:
در زبان عربی مثَل است: اَنفَقْت مالی و حجُ الجمَل: مال خود خرج کردم و شتر حج گزارد.
#سعدی
#گلستان_سعدی
ـــــــــــــــــــــــ
بابِ هفتم؛ در تأثیرِ تربیت.
مردمگَزای: مردمآزار
پوستینِ خلق دریدن: غیبت کردن و عیب کسی را اظهار کردن
در جای دیگر گلستان آمده است:
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای (نماز صبح) بگزارد. چنان خوابِ غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که «در پوستینِ خلق افتی.»
دربارهٔ بیت دوم:
در زبان عربی مثَل است: اَنفَقْت مالی و حجُ الجمَل: مال خود خرج کردم و شتر حج گزارد.
#سعدی
#گلستان_سعدی
زلالِ روشنِ چشمانش
_آبشار کبود
که آیتیست
به تصویرِ بیم و شرم و شکوه
نگاه تُردِ گوزنیست
کز بلندِ ستیغ
در آب مینگرد،
عبورِ سایهٔ صیّاد را
ز دامنِ کوه.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دفتر «از زبانِ برگ»
#محیط_بان
#هدایت_اله_دیده_بان
_آبشار کبود
که آیتیست
به تصویرِ بیم و شرم و شکوه
نگاه تُردِ گوزنیست
کز بلندِ ستیغ
در آب مینگرد،
عبورِ سایهٔ صیّاد را
ز دامنِ کوه.
محمدرضا شفیعی کدکنی
دفتر «از زبانِ برگ»
#محیط_بان
#هدایت_اله_دیده_بان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای الههٔ ناز...
شفیعی کدکنی
شادی شیخی که خانقاه ندارد [به فرخندگی دوم خرداد، زادروز باغبان مثنوی و پیرِ پایندهٔ ادب و عرفان؛ دکتر محمدعلی موحّد] «از من میخواهند دربارهٔ استاد موحّد سخن بگویم اما این ثنا گفتن ز من ترکِ ثناست.» [محمدرضا شفیعی کدکنی در پاسخ به درخواست مجری نکوداشتِ…
امروز
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
به امید دیدار!🌿
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
به امید دیدار!🌿
شب رونمایی از دو کتاب استاد دکتر محمدعلی موحد با حضور پرشور علاقهمندان، اهالی فرهنگ و جوانان به همت مجلهٔ بخارا برگزار شد.
کتابهای «برگ و بار» و «گوهر معنا» شامل مجموعه مقدمههایی است که دکتر موحد در طی هفتاد سال بر کتابهای خود نوشته است.
جلد اول با عنوان «برگ و بار» شامل مقدمههای استاد موحد در باب تاریخ، حقوق و اندیشه، و کتاب «گوهر معنا» مقدمههای استاد بر کتابهای در حوزۀ ادب و عرفان است.
دوشنبه، ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
فرهنگسرای نیاوران
عکسها: پریسا احدیان، جواد آتشباری، پریا فتحی، فرهاد رفیعی، سیامک رحمانی
#محمد_علی_موحد
#شفیعی_کدکنی
کتابهای «برگ و بار» و «گوهر معنا» شامل مجموعه مقدمههایی است که دکتر موحد در طی هفتاد سال بر کتابهای خود نوشته است.
جلد اول با عنوان «برگ و بار» شامل مقدمههای استاد موحد در باب تاریخ، حقوق و اندیشه، و کتاب «گوهر معنا» مقدمههای استاد بر کتابهای در حوزۀ ادب و عرفان است.
دوشنبه، ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
فرهنگسرای نیاوران
عکسها: پریسا احدیان، جواد آتشباری، پریا فتحی، فرهاد رفیعی، سیامک رحمانی
#محمد_علی_موحد
#شفیعی_کدکنی