Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
©️لنا آندرشون، ۲۰۱۳
(محتوای این دوره بهکلی با دورههای پیشین متفاوت است.)
اجرای زنده و ویدیوی در بستر اسکایروم
۷ جلسه
همهی جلسات ذخیره هم میشوند.
♾امتیاز ویژهی این دوره:
بررسی تکتک نوشتههای شرکتکنندگان
شروع از ۱۳ خرداد ۱۴۰۴
سهشنبهها، از ساعت ۲۰:۰۰ تا ۲۱:۰۰
شهریه:
۷۰۰ هزار تومان
نوشتن از شعر
ویژهواژههای شاعر
۷ مقالهی شاعرساز
آرایهیابی
شعرهایی برای رونویسی
انتشار دفتری با نام مستعار
5892101022431759
5892 1010 2243 1759
(به نام رحیم کلانتری)
https://www.tg-me.com/nevisandeganim
مشاهده
دورهی یک
دورهی دو (یک) | دورهی دو (دو)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤10👍1👏1
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤10👍9👌3🙏1
«شاعران کلمات پرندهاند»
-سید ابوطالب مظفری
📱 در استوریِ اینستاگرام هر روز نگاهی میاندازیم به شعرهای کوتاهی از ادبیات امروز ایران و جهان:
🧡
instagram.com/shahinkalantary
-سید ابوطالب مظفری
instagram.com/shahinkalantary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤16👌6👍3😍3
-محمد قائد
سهشنبه ۳۰ اردیبهشت
هر روز یک ساعت مینویسیم، آزاد و رها،
سپس در اینجا به هم گزارش میدهیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤16👍4👌4
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤20🙏3👍2🔥1
بازبینهی_نویسندهساز_ویراست_۲۹_اردیبهشت_۱۴۰۴.pdf
505.9 KB
نوشتن برای تغییر
تغییر برای نوشتن
با چکلیست نویسندهساز
youtube.com/@shahinkalantary
@nevisandehsaz
@shahinkalantari
Madresenevisandegi.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍12❤4
معصومیت از مغز رفته
حس میکنی پیشتر بهتر مینوشتی و بیشتر کیف میکردی اما حالا که مدتیست منظمتر مینویسی، دیگر مانند قبل، از نوشتن و نوشتههایت لذت نمیبری. و نگرانی.
خب، حالا توقع داری بگویم: «آنچه میدانی، ندان. دوباره تفننی بنویس. بلکه شور قبلی بازگردد.»؟ بدبختانه، به قول محمد قائد: «انسان نمیتواند اراده کند آنچه را میداند نداند.»
اما خیال نمیکنی آن شور و لذت از عصمتِ بیخبری بوده، و اگر عزم کار جدی و پیوسته داری نمیتوانی تا ابد آن معصومیت و خامی را حفظ کنی؟
عصمت بیخبری عارضهی جهل است و ناآشنایی با دنیای وسیع هر کار و هنری. همین سبب میشود از ناچیزترین دستاوردهایت هم کیفور باشی. درست به همین دلیل، نوآموزان خامدست معمولن چندبرابر بیش از حرفهایهای چیرهدست نگران دزدیدهشدن آثارشان هستند (کدام اثر؟).
لذت بزرگتری در راه است، اگر ادامه بدهی.
شاهین کلانتری
#تردیدار
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
حس میکنی پیشتر بهتر مینوشتی و بیشتر کیف میکردی اما حالا که مدتیست منظمتر مینویسی، دیگر مانند قبل، از نوشتن و نوشتههایت لذت نمیبری. و نگرانی.
خب، حالا توقع داری بگویم: «آنچه میدانی، ندان. دوباره تفننی بنویس. بلکه شور قبلی بازگردد.»؟ بدبختانه، به قول محمد قائد: «انسان نمیتواند اراده کند آنچه را میداند نداند.»
اما خیال نمیکنی آن شور و لذت از عصمتِ بیخبری بوده، و اگر عزم کار جدی و پیوسته داری نمیتوانی تا ابد آن معصومیت و خامی را حفظ کنی؟
عصمت بیخبری عارضهی جهل است و ناآشنایی با دنیای وسیع هر کار و هنری. همین سبب میشود از ناچیزترین دستاوردهایت هم کیفور باشی. درست به همین دلیل، نوآموزان خامدست معمولن چندبرابر بیش از حرفهایهای چیرهدست نگران دزدیدهشدن آثارشان هستند (کدام اثر؟).
لذت بزرگتری در راه است، اگر ادامه بدهی.
شاهین کلانتری
#تردیدار
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤68👌12👍9🔥5😎2
-جوزف کنراد
۲۵ دقیقه برنامهریزی برای مطالعه در طول روز+معرفی و ارائهی کتاب+نکاتی دربارهی مطالعهی مؤثر
۲۵ دقیقه گزارش روزانه در باب عملکرد روزانه+جمعبندی آموختهها (مدیریت دانش شخصی)+آمادگی برای روز بعد+نوشتآرامی برای داشتن شبی آرام
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/489
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
📚 از گفتوگویی با ویلیام فاکنر:
■ بعضی میگویند نوشتههای شما را حتا بعد از دو یا سه بار خواندن باز هم نمیفهمند. شما چه توصیهای به اینها میکنید؟
□ آن را چهار بار بخوانند.
🧡آخرین مهلت
🔋 تازه
♻️روش مطالعهی خودتان را دگرگون کنید:
🟠جریان کتابران…
■ بعضی میگویند نوشتههای شما را حتا بعد از دو یا سه بار خواندن باز هم نمیفهمند. شما چه توصیهای به اینها میکنید؟
□ آن را چهار بار بخوانند.
🧡آخرین مهلت
🔋 تازه
♻️روش مطالعهی خودتان را دگرگون کنید:
🟠جریان کتابران…
❤17👍4😘1
لیلا لنگدراز
پیوند فصل یک
پیوند فصل دو
پیوند فصل سه
پیوند فصل چهار
فصل پنج:
دو هفته گذشت و خبری نشد و من هم پیگیر نشدم تا اینکه پیام داد و دعوتم کرد بروم خانهاش. عصر پنجشنبه بود. از دفتر پیاده یک ربع راه بود. بلوار کشاورز. طبقهی یازدهم برج سامان. یکی از دوقلوها. نیمدهه قبلش دفترم تقریبن روبروی همان برج بود. توی وصال شیرازی. یک کوچه بالاتر از خیابان ایتالیا. برای کار بانکی دو سه باری گذرم افتاده بود به محوطهی برج. کنجکاو بودم ببینم از بالاترین طبقات آنجا پارک لاله چطور به نظر میاید. ده دقیقه زودتر رسیدم. در را که گشود داشت با گوشی حرف میزد. با حرکت چشم و دست بهم اشاره کرد روی کاناپه بنشینم تا تماسش تمام شود. کاناپه نزدیک در بود. نشستم یا بهتر است بگویم نشست کردم توش. نرم و فراخ بود. لیلا رفت سمت آشپزخانه. گوشی را بین گونه و شانهی راستش گرفته بود و اوهوماوهومگویان داشت موهیتو درست میکرد. سرانجام طرف رضایت داد قطع کند. گفت مشتری سمجیست که برایش کار پیش آمده و اصرار دارد زودتر بیاید و بهش گفته مهمان دارد، ولی طرف گیر سهپیچ داده و «قرار شد تا نیم ساعت دیگه بیاد ولی هیچمشکلی نداره تو هم باشیا. خوش میگذره.» گفتم مگه کارت چیه؟ باز با چشم و حرکت سر اتاق ته سالن را نشانم داد و گفت برو تو اون اتاق خودت میفهمی. بهزور خودم را از باتلاق کاناپه بیرون کشیدم و با ولخیالی و تماشای پوسترهای ریز و درشت اژدها و عقاب و انواع جکوجانور و نمادهای غریبی که روی دیوارها بود درِ اتاق را روی دور آهسته باز کردم. خود لیلا هم شربت به دست پشت سرم بود. «یه جوری گفتی میرم مأموریت من گفتم لابد شدی حسابرس ادارهمالیات.» گفت: «یه جورایی مأموریت بودم واقعن. میگم برات.». بله. زده بود تو کار خالکوبی. البته همان اول ورودم به خانه باید حدس میزدم که آنهمه تتو روی لنگهای دراز لیلا چندان عادی نیست. با اشاره به پروانهی روی سینهاش گفتم: «اینم خودت زدی؟» گفت: «آره هر وقت بیکار میشم و جوهر اضافه میاد یه چی هم رو خودم میزنم.» هارهار خندید. از این مدل خندهها بلد نبود قدیم. زالامبِ زنگ بلند شد و رفت در را باز کند. نگو بابا همین پایین ولو بوده. پسر جوان نوزده بیست سالهیی بود. از این عشقِ گوزها. چنان تیشرت تنگی تنش کرده بود که شکم ششتکهاش را از ده کیلومتری هم تشخیص میدادی. آمد و ولو شد وسط اتاق. لیلا دستکش پلاستیکی و یک روپوش سبز تنش کرد و ماسک آبیرنگی هم به صورتش زد. تو گویی دارد برای اتاق عمل آماده میشود. طرحی که میخاست زیر گلوی پسره بزند نشانم داد. «سارینا»، با حروف لاتین. اسم فونت را پرسیدم. گفت هنوز فونت نشده و چند حرف را اختصاصی برای همین پسره طراحی کرده. «چه گها». تو دلم گفتم البته. گفتم اتفاقه دربارهی فونت میخام باهات حرف بزنم. گفت: «بذار اینو آماده کنم. کوبیدنی گپ میزنیم.» سر چرخاند سمت پسره: «اگه کات کردید بیا خودم پاکش میکنم.» و هارهار خندید. همان خندهی تازه. من هم خندیدم اینبار. وسط جیزّاجیز تتو گفتم: «دلت تنگ نشده واسه طراحی پوستر و لوگوموگو؟»
-نه، چه لطفی داره شیش ماه بیفتی دنبال پولت و آخرشم با منت چسقرون بندازن کف دستت؟
-میخام یه فونت بسازم. حوصله داری کمکم کنی؟
-حوصله شاید، وقت اصلن.
پسره مثل گاو هلندی چشم دوخته بود به ما و هر چی هم اخم میکردم چشم برنمیداشت.
- چه فونتی حالا؟
-یه فونتی که تا هر کی دید هوس کنه مثل گاو بنویسه.
ادامه دارد...
#تردیدار #پاورقی
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
پیوند فصل یک
پیوند فصل دو
پیوند فصل سه
پیوند فصل چهار
فصل پنج:
دو هفته گذشت و خبری نشد و من هم پیگیر نشدم تا اینکه پیام داد و دعوتم کرد بروم خانهاش. عصر پنجشنبه بود. از دفتر پیاده یک ربع راه بود. بلوار کشاورز. طبقهی یازدهم برج سامان. یکی از دوقلوها. نیمدهه قبلش دفترم تقریبن روبروی همان برج بود. توی وصال شیرازی. یک کوچه بالاتر از خیابان ایتالیا. برای کار بانکی دو سه باری گذرم افتاده بود به محوطهی برج. کنجکاو بودم ببینم از بالاترین طبقات آنجا پارک لاله چطور به نظر میاید. ده دقیقه زودتر رسیدم. در را که گشود داشت با گوشی حرف میزد. با حرکت چشم و دست بهم اشاره کرد روی کاناپه بنشینم تا تماسش تمام شود. کاناپه نزدیک در بود. نشستم یا بهتر است بگویم نشست کردم توش. نرم و فراخ بود. لیلا رفت سمت آشپزخانه. گوشی را بین گونه و شانهی راستش گرفته بود و اوهوماوهومگویان داشت موهیتو درست میکرد. سرانجام طرف رضایت داد قطع کند. گفت مشتری سمجیست که برایش کار پیش آمده و اصرار دارد زودتر بیاید و بهش گفته مهمان دارد، ولی طرف گیر سهپیچ داده و «قرار شد تا نیم ساعت دیگه بیاد ولی هیچمشکلی نداره تو هم باشیا. خوش میگذره.» گفتم مگه کارت چیه؟ باز با چشم و حرکت سر اتاق ته سالن را نشانم داد و گفت برو تو اون اتاق خودت میفهمی. بهزور خودم را از باتلاق کاناپه بیرون کشیدم و با ولخیالی و تماشای پوسترهای ریز و درشت اژدها و عقاب و انواع جکوجانور و نمادهای غریبی که روی دیوارها بود درِ اتاق را روی دور آهسته باز کردم. خود لیلا هم شربت به دست پشت سرم بود. «یه جوری گفتی میرم مأموریت من گفتم لابد شدی حسابرس ادارهمالیات.» گفت: «یه جورایی مأموریت بودم واقعن. میگم برات.». بله. زده بود تو کار خالکوبی. البته همان اول ورودم به خانه باید حدس میزدم که آنهمه تتو روی لنگهای دراز لیلا چندان عادی نیست. با اشاره به پروانهی روی سینهاش گفتم: «اینم خودت زدی؟» گفت: «آره هر وقت بیکار میشم و جوهر اضافه میاد یه چی هم رو خودم میزنم.» هارهار خندید. از این مدل خندهها بلد نبود قدیم. زالامبِ زنگ بلند شد و رفت در را باز کند. نگو بابا همین پایین ولو بوده. پسر جوان نوزده بیست سالهیی بود. از این عشقِ گوزها. چنان تیشرت تنگی تنش کرده بود که شکم ششتکهاش را از ده کیلومتری هم تشخیص میدادی. آمد و ولو شد وسط اتاق. لیلا دستکش پلاستیکی و یک روپوش سبز تنش کرد و ماسک آبیرنگی هم به صورتش زد. تو گویی دارد برای اتاق عمل آماده میشود. طرحی که میخاست زیر گلوی پسره بزند نشانم داد. «سارینا»، با حروف لاتین. اسم فونت را پرسیدم. گفت هنوز فونت نشده و چند حرف را اختصاصی برای همین پسره طراحی کرده. «چه گها». تو دلم گفتم البته. گفتم اتفاقه دربارهی فونت میخام باهات حرف بزنم. گفت: «بذار اینو آماده کنم. کوبیدنی گپ میزنیم.» سر چرخاند سمت پسره: «اگه کات کردید بیا خودم پاکش میکنم.» و هارهار خندید. همان خندهی تازه. من هم خندیدم اینبار. وسط جیزّاجیز تتو گفتم: «دلت تنگ نشده واسه طراحی پوستر و لوگوموگو؟»
-نه، چه لطفی داره شیش ماه بیفتی دنبال پولت و آخرشم با منت چسقرون بندازن کف دستت؟
-میخام یه فونت بسازم. حوصله داری کمکم کنی؟
-حوصله شاید، وقت اصلن.
پسره مثل گاو هلندی چشم دوخته بود به ما و هر چی هم اخم میکردم چشم برنمیداشت.
- چه فونتی حالا؟
-یه فونتی که تا هر کی دید هوس کنه مثل گاو بنویسه.
ادامه دارد...
#تردیدار #پاورقی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😍17👍14❤9👏8❤🔥3🔥2🤝1
Audio
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13🙏7👍2👌2🔥1
هر انتقادی از عقیدهات را توهینی به خود تصور نکن.
آدمها همواره در سایهی میان تو و عقایدت آرام میگیرند تا هم این را بشناسند و هم آن را.»
-سعید عقیقی
چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت
هر روز یک ساعت مینویسیم، آزاد و رها،
سپس در اینجا به هم گزارش میدهیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤22👍5✍1👏1
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
-جوزف کنراد
۲۵ دقیقه برنامهریزی برای مطالعه در طول روز+معرفی و ارائهی کتاب+نکاتی دربارهی مطالعهی مؤثر
۲۵ دقیقه گزارش روزانه در باب عملکرد روزانه+جمعبندی آموختهها (مدیریت دانش شخصی)+آمادگی برای روز بعد+نوشتآرامی برای داشتن شبی آرام
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/489
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
📚 از گفتوگویی با ویلیام فاکنر:
■ بعضی میگویند نوشتههای شما را حتا بعد از دو یا سه بار خواندن باز هم نمیفهمند. شما چه توصیهای به اینها میکنید؟
□ آن را چهار بار بخوانند.
🧡آخرین مهلت
🔋 تازه
♻️روش مطالعهی خودتان را دگرگون کنید:
🟠جریان کتابران…
■ بعضی میگویند نوشتههای شما را حتا بعد از دو یا سه بار خواندن باز هم نمیفهمند. شما چه توصیهای به اینها میکنید؟
□ آن را چهار بار بخوانند.
🧡آخرین مهلت
🔋 تازه
♻️روش مطالعهی خودتان را دگرگون کنید:
🟠جریان کتابران…
❤14👍3
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
بریم برای شروع کتابران 😍
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😍13❤5🔥4👌1
دنیایی که از طریق ادبیات ارائه میشود، دنیای متفاوتی است، دنیایی که نمیتواند وجود داشته باشد اما ما آن را از طریق ادبیات میبینیم.
از طریق ادبیات دنیای درونی ما به بیرون راه مییابد.»
-آذر نفیسی
پنجشنبه ۱ خرداد
هر روز یک ساعت مینویسیم، آزاد و رها،
سپس در اینجا به هم گزارش میدهیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤26🙏1
دلاندرون کلمات
#کلمات_هفته عنوان بخشی از ستون #تردیدار است که هفتهیی یک بار هوا میشود؛ برگزیدهیی از واژههاییست که اینسووآنسو دیدهام و پسندیدهام، همراه با شاهد مثال. با هدف تشویق به تمرین کلمهبرداری (تمرین مؤثری برای گسترش دایرهی واژگان که آدابش را میتوانید در اینجا بخانید.).
😊 فهرست هفته:
بیخودانه
«و بیخودانه گفت: بهچشم… ولی من حرفی گفتنی ندارم. میدانی؟ الان وجود تو، زیبایی تو در رگ لحظهها جاریست. و هر لحظه گرم و بیدار و هوشیار، دریچهییست به لحظههای دور، به صورتها و صداها و جنبشها و حالات پیشین. بدینگونه جمله موجودات در پیوندی آینهوار اینک میشکفند و نگاه اندیشه بیآغاز و انجام هماره دایرهسان پخش میشود و از خود بیرون میرود. تنها باید چشم گشود و به مشاهده نشست.»
-ک. تینا، شرف و هبوط و وبال، ص۱۱۲
دروندیسی
«دروندیسیِ موقتی که خود تا ابد بر حد و مرزهای شکل معلق مانده، شکلگیری گوهرِ بیشکلی که دشوار میتوان بازشناختش…»
-ژان-لوک نانسی، آوارِ خواب، ترجمهی احسان کیانیخواه، صص۲۰ و ۲۱
اشکین
«آرزو با چشمی اشکین و موهایی بهمریخته و دلی پراندوه برای او دست تکان داد.»
-مصطفی پاشنگ، نگاهی از تاریکی، ص۲۴۴
شتابانگیز
«جهشهای بیاختیار دست و پا شروع شده، در خیال میروم تا برسم، به هم برسیم، یا از هم بگذریم مانند باد. گذر زمان بر فراز زمین شتابانگیز است. با اندوهی ناشناخته میپندارم که میتوانم پرواز کنم و سبکبال بروم، زنگ گذر تن خود را همراه ثانیهها میشنوم، چه ناخواسته!»
-فریده رازی، من و ویس، ص۵۳
دلاندرون
«و راستی که چه رعنا حکیمی بوده آن فیلسوف که چشمهایش را کور کرده بوده تا دیگر هیچ چیزی نبیند جز دلاندرون خودش و چه واحسترایی دارم من حالا به حالش.»
-منیرالدین بیروتی، سلام مترسک، ص۱۴۴
پرخاشجو
«آنچه به دفترهای نهیب جنبش ادبی وحدت میبخشد لحن نویسنده است. لحن پرخاشجو، طعنهزن، رجزخوان و گزافهگوی تندرکیا همهجا حاضر است.»
-کامران سپهران، دینامیت، کمانچه، خودکار جادویی، ص۱۳۸
دلشیفتگی
«به دشواری باورمان میآمد که او با این دلشیفتگی از زبان سخن بگوید.»
-صدرالدین الهی، با سعدی در بازارچهی زندگی، ص۶۸
✔️ کدامیک را بیشتر میپسندید؟
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
#کلمات_هفته عنوان بخشی از ستون #تردیدار است که هفتهیی یک بار هوا میشود؛ برگزیدهیی از واژههاییست که اینسووآنسو دیدهام و پسندیدهام، همراه با شاهد مثال. با هدف تشویق به تمرین کلمهبرداری (تمرین مؤثری برای گسترش دایرهی واژگان که آدابش را میتوانید در اینجا بخانید.).
بیخودانه
«و بیخودانه گفت: بهچشم… ولی من حرفی گفتنی ندارم. میدانی؟ الان وجود تو، زیبایی تو در رگ لحظهها جاریست. و هر لحظه گرم و بیدار و هوشیار، دریچهییست به لحظههای دور، به صورتها و صداها و جنبشها و حالات پیشین. بدینگونه جمله موجودات در پیوندی آینهوار اینک میشکفند و نگاه اندیشه بیآغاز و انجام هماره دایرهسان پخش میشود و از خود بیرون میرود. تنها باید چشم گشود و به مشاهده نشست.»
-ک. تینا، شرف و هبوط و وبال، ص۱۱۲
دروندیسی
«دروندیسیِ موقتی که خود تا ابد بر حد و مرزهای شکل معلق مانده، شکلگیری گوهرِ بیشکلی که دشوار میتوان بازشناختش…»
-ژان-لوک نانسی، آوارِ خواب، ترجمهی احسان کیانیخواه، صص۲۰ و ۲۱
اشکین
«آرزو با چشمی اشکین و موهایی بهمریخته و دلی پراندوه برای او دست تکان داد.»
-مصطفی پاشنگ، نگاهی از تاریکی، ص۲۴۴
شتابانگیز
«جهشهای بیاختیار دست و پا شروع شده، در خیال میروم تا برسم، به هم برسیم، یا از هم بگذریم مانند باد. گذر زمان بر فراز زمین شتابانگیز است. با اندوهی ناشناخته میپندارم که میتوانم پرواز کنم و سبکبال بروم، زنگ گذر تن خود را همراه ثانیهها میشنوم، چه ناخواسته!»
-فریده رازی، من و ویس، ص۵۳
دلاندرون
«و راستی که چه رعنا حکیمی بوده آن فیلسوف که چشمهایش را کور کرده بوده تا دیگر هیچ چیزی نبیند جز دلاندرون خودش و چه واحسترایی دارم من حالا به حالش.»
-منیرالدین بیروتی، سلام مترسک، ص۱۴۴
پرخاشجو
«آنچه به دفترهای نهیب جنبش ادبی وحدت میبخشد لحن نویسنده است. لحن پرخاشجو، طعنهزن، رجزخوان و گزافهگوی تندرکیا همهجا حاضر است.»
-کامران سپهران، دینامیت، کمانچه، خودکار جادویی، ص۱۳۸
دلشیفتگی
«به دشواری باورمان میآمد که او با این دلشیفتگی از زبان سخن بگوید.»
-صدرالدین الهی، با سعدی در بازارچهی زندگی، ص۶۸
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤21👌4❤🔥2👏1
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13🔥4👍1👌1
چه کنم تا ته هفته؟
نوشتن یعنی سرگرمشدن با پرسشها، برای من البته.
مثلن امشب این سؤال را قِل دادم وسط صفحه و هزارجور نقشه کشیدم برای روزهای بعد:
چه کنم تا آخر هفته آدم اول هفته نباشم؟
بهعبارتی، گوشهیی از شخصیت و زندگیام را طوری تغییر بدهم که محسوس باشد و لذتبخش.
ایدهآلم این است:
شروع نوشتن با پرسشی و پایان نوشتن با پرسشهای بسیار.
شاهین کلانتری
#تردیدار
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
نوشتن یعنی سرگرمشدن با پرسشها، برای من البته.
مثلن امشب این سؤال را قِل دادم وسط صفحه و هزارجور نقشه کشیدم برای روزهای بعد:
چه کنم تا آخر هفته آدم اول هفته نباشم؟
بهعبارتی، گوشهیی از شخصیت و زندگیام را طوری تغییر بدهم که محسوس باشد و لذتبخش.
ایدهآلم این است:
شروع نوشتن با پرسشی و پایان نوشتن با پرسشهای بسیار.
شاهین کلانتری
#تردیدار
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤42👏16🔥6👍5👌2
Forwarded from نشر نویسندهساز
آموزش+پرسشوپاسخ
https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/nevisandesaz
پس از کلیک روی پیوند بالا، گزینهی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست.
برای ورود به اسکایروم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید.
هر وقت به مشکل خوردید صفحه را ببندید و از نو بگشایید.
youtube.com/@shahinkalantary
مدرسه نویسندگی+نشر نویسندهساز
@nevisandehsaz
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤🔥12❤4🙏2👍1
-پگاه احمدی
شنبه ۳ خرداد
هر روز یک ساعت مینویسیم، آزاد و رها،
سپس در اینجا به هم گزارش میدهیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13👍2