معرفی #داستان_کودک
جلد کتاب را دیدید؟
خطوط روی آن را توی کتاب هم میبینیم و توجه به آنها نکات جالبی بهمان میدهد.
جنسیت شخصیت اصلی داستان را نمیدانیم. تصویرش هم همین حس را به آدم میدهد. چهرهاش هیچگونه حالت هیجانیای ندارد. و این چقدر احساس غریب و نزدیکی به آدم میدهد.
جملات این کتاب کوتاه و کماند. سه فصل است و بیشترش با تصویر میگذرد. متن کتاب را که میخوانی به گمانت دیگر کل قصه را دریافتهای. ولی تصاویر کتاب را که نگاه کنی تازه درمیابی آخر داستان از چه قرار است.
در انتها هر دو حالتش دوستداشتنیست. چون شعر است. چون احمدرضا احمدی شاعر است.
شخصیت نوجوانِ احمدی در کتاب «در این خانه برای همیشه ماندم» خانهاش را با هر چه که میسازد، با کاغذ، با آواز، آرامش، ابر، باران، شن، رنگهای آبی، قرمز، سفید، گلهای بنفشه و لالههای عباسی، اما ویران میکند خانهاش را سیل و یخبندان، جنگ، طوفان، زلزله و صاعقه.
نوجوانِ احمدرضا حالا خانهای میسازد با چیزی که دیگر هیچچیز نمیتواند خرابش کند و برای همیشه در آن خانه میماند.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤23
روزپاره: شهر هول | شهر را مینویسی؟
➖بگذریم از نوقلمانی که چون اغلب از راه ترجمه با داستان آشنا شدهاند قصههاشان تو پاریس و نیویورک میگذرد، به این خیال که اسم خیابانهای خارجکی متنشان را داستانتر (تو بخان باکلاستر و حرفهییتر) میکند. گلایه از نویسندگانیست که شهر در آثارشان صرفن جنبهی روآتی دارد، بی که ژرفایی بیابد و شاید بتوان گفت بشود یکی از شخصیتهای اصلی داستان.
در میان رمانهای فارسی «شب هول» یکی از استثناهاست. من بهوضوح پس از شب هول، تهران و اصفهان را جور دیگری میبینم، نمیتوانم از برابر دانشگاه تهران و قنادیِ فرانسه بگذرم و یاد هدایت اسماعیلی نیفتم که انگار بارِ اضطراب زمانهی خود را یکتنه به دوش میکشد. نرگس خالصیمقدم در کتاب «شهر و تجربهی مدرنیتهی فارسی» شاخصههای روایی شب هول را اینگونه بیان میکند (که شاید خاندن رمان را هم قدری سادهتر کند برایتان):
«از منظر ما شب هول حکایت مردی است با دو شهر: اصفهان و تهران که از خلال تاریخ سه نسل بازخوانده میشوند: داعی، ابراهیم و هدایت اسماعیلی. هدایت اسماعیلی راوی شب هول است؛ راوی سرگذشت پدرانش و خودش، در فاصلهی میان دو نقطهی جغرافیایی و دو مقطع تاریخی که تناظری یکبهیک دارند؛ از اصفهان عصر صفوی تا تهران عصر پهلوی. پارههای این سرگذشت کموبیش به اقتضای سبک یا ژانر روایت و مانیفست نویسنده از ورای پریشانگوییها، کابوسها، شعارها، تفسیرها و روایتگری راوی و دیگر شخصیتهای داستانهای متداخل روایت آشکار میشود، روایتی چندسطحی با سطوحی متداخل و تودرتو است. سطوح گوناگون روایت را میتوان از دو منظر دانای کل یا سومشخص و اولشخص و از خلالِ دو متن پی گرفت: متن رمان شب هول در کلیتِ آن و متن رمانی که هدایت اسماعیلی آن را دربارهی خود و تاریخ مینویسد و تکهتکه، بیهیچ قاعدهی مشخصی در متن اصلی پراکنده است. داستان اصلی، داستان زندگی هدایت اسماعیلی است. این داستان از صفحهی ۱۱ کتاب آغاز میشود…» (صص ۱۸۵ و ۱۸۶)
حالا تو بگو: اگر بنا باشد داستانی بنویسی که -بهاصطلاح- شهر هم یک از شخصیتهای اصلی آن باشد، کدام شهر را برمیگزینی و چرا؟
➖❤️ این نوشته بهتدریج در طول روز کامل میشود.
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖با کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی آشنا شوید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید:
Nevisandesaz.ir
(چهبهتر که هر پرسش را در صفحهی مربوط به آن ثبت کنیم.)
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام
-ایکس (توییتر سابق)
-یوتیوب و هرجور خبر
➖کلاسهای امروز:
-کلاس خصوصی با شین. شین.
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-جلسهی چهارم شعرماهی
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖بیت:
«در سواد حیرت از یاد جمالت بیخودیم
روز و شب خواب سحر دارد دل شبگرد ما»
-بیدل دهلوی
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
«سری که بار نکشد باری باشد بر گردن.»
«با دستت ابرها را اینور و آنور کن.»
«بیابر باران میکند.»
«شتر بر بام و زرافه در زیرِ پالان.»
«بالا زیر نقاب، پایین آفتاب مهتاب.»
«آنچه خر گوید ... خر باور کند.»
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «مدِّ مژه» نوشتهی بهنود بهادری:
مزارِ آه
بافهی دستت
فیروزهی زانوت
بر الواح سپید تنت/بی که کشتهای باشد/مزار هزار آه/حک است.
بر یالِ سنگ
پریش بنفش شقیقه
دو کتفِ نوسال
ابرو ابرو گریستم
فاصلهی مرموز نگاه اسبان
به گاه گور/مکیده شدم/از حجامت گیس
چنگ ریشه و/ساقهی آغشته به بوی اندام سنگ
بَدَخش مردمک
لبهی تاریک یال
مژه از کجای اشک بریزم
اضطراب بال
میان اخم و زحم
این نحسِ آبی
وَ/من/فینفسه بعد از وَ بودم/و فینفسه وَ بودم.
رگپر
شفاآلود به گیاه بومی
گیسِ پلک
ای روز بریدهگیس!
به دردی زانورمیده
روانِ موی تو
تکانِ رفتارِ مویِ تو بر شانه
احتضارِ بلندِ مژه
دلیر بوتههای صدا
از پلک تو/هزاران رگبالِ پروانه در صعود بود
نخاعِ قزح
از گریههام میگریم
آنکه گیس دارد/سینهاش همیشه آغوش است
رُخان اندوه
اقوالِ مهرِ گیاه
من/اما/مُصّرِ خویشم.
هر مرده نشانی از صحرای دریا/به ناخن میبَرد.
لختههای عزیز
در کهولتِ قلب فرداهام
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖بگذریم از نوقلمانی که چون اغلب از راه ترجمه با داستان آشنا شدهاند قصههاشان تو پاریس و نیویورک میگذرد، به این خیال که اسم خیابانهای خارجکی متنشان را داستانتر (تو بخان باکلاستر و حرفهییتر) میکند. گلایه از نویسندگانیست که شهر در آثارشان صرفن جنبهی روآتی دارد، بی که ژرفایی بیابد و شاید بتوان گفت بشود یکی از شخصیتهای اصلی داستان.
در میان رمانهای فارسی «شب هول» یکی از استثناهاست. من بهوضوح پس از شب هول، تهران و اصفهان را جور دیگری میبینم، نمیتوانم از برابر دانشگاه تهران و قنادیِ فرانسه بگذرم و یاد هدایت اسماعیلی نیفتم که انگار بارِ اضطراب زمانهی خود را یکتنه به دوش میکشد. نرگس خالصیمقدم در کتاب «شهر و تجربهی مدرنیتهی فارسی» شاخصههای روایی شب هول را اینگونه بیان میکند (که شاید خاندن رمان را هم قدری سادهتر کند برایتان):
«از منظر ما شب هول حکایت مردی است با دو شهر: اصفهان و تهران که از خلال تاریخ سه نسل بازخوانده میشوند: داعی، ابراهیم و هدایت اسماعیلی. هدایت اسماعیلی راوی شب هول است؛ راوی سرگذشت پدرانش و خودش، در فاصلهی میان دو نقطهی جغرافیایی و دو مقطع تاریخی که تناظری یکبهیک دارند؛ از اصفهان عصر صفوی تا تهران عصر پهلوی. پارههای این سرگذشت کموبیش به اقتضای سبک یا ژانر روایت و مانیفست نویسنده از ورای پریشانگوییها، کابوسها، شعارها، تفسیرها و روایتگری راوی و دیگر شخصیتهای داستانهای متداخل روایت آشکار میشود، روایتی چندسطحی با سطوحی متداخل و تودرتو است. سطوح گوناگون روایت را میتوان از دو منظر دانای کل یا سومشخص و اولشخص و از خلالِ دو متن پی گرفت: متن رمان شب هول در کلیتِ آن و متن رمانی که هدایت اسماعیلی آن را دربارهی خود و تاریخ مینویسد و تکهتکه، بیهیچ قاعدهی مشخصی در متن اصلی پراکنده است. داستان اصلی، داستان زندگی هدایت اسماعیلی است. این داستان از صفحهی ۱۱ کتاب آغاز میشود…» (صص ۱۸۵ و ۱۸۶)
حالا تو بگو: اگر بنا باشد داستانی بنویسی که -بهاصطلاح- شهر هم یک از شخصیتهای اصلی آن باشد، کدام شهر را برمیگزینی و چرا؟
➖
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖با کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی آشنا شوید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید:
Nevisandesaz.ir
(چهبهتر که هر پرسش را در صفحهی مربوط به آن ثبت کنیم.)
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام
-ایکس (توییتر سابق)
-یوتیوب و هرجور خبر
➖کلاسهای امروز:
-کلاس خصوصی با شین. شین.
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-جلسهی چهارم شعرماهی
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
50002710041185
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖بیت:
«در سواد حیرت از یاد جمالت بیخودیم
روز و شب خواب سحر دارد دل شبگرد ما»
-بیدل دهلوی
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
«سری که بار نکشد باری باشد بر گردن.»
«با دستت ابرها را اینور و آنور کن.»
«بیابر باران میکند.»
«شتر بر بام و زرافه در زیرِ پالان.»
«بالا زیر نقاب، پایین آفتاب مهتاب.»
«آنچه خر گوید ... خر باور کند.»
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «مدِّ مژه» نوشتهی بهنود بهادری:
مزارِ آه
بافهی دستت
فیروزهی زانوت
بر الواح سپید تنت/بی که کشتهای باشد/مزار هزار آه/حک است.
بر یالِ سنگ
پریش بنفش شقیقه
دو کتفِ نوسال
ابرو ابرو گریستم
فاصلهی مرموز نگاه اسبان
به گاه گور/مکیده شدم/از حجامت گیس
چنگ ریشه و/ساقهی آغشته به بوی اندام سنگ
بَدَخش مردمک
لبهی تاریک یال
مژه از کجای اشک بریزم
اضطراب بال
میان اخم و زحم
این نحسِ آبی
وَ/من/فینفسه بعد از وَ بودم/و فینفسه وَ بودم.
رگپر
شفاآلود به گیاه بومی
گیسِ پلک
ای روز بریدهگیس!
به دردی زانورمیده
روانِ موی تو
تکانِ رفتارِ مویِ تو بر شانه
احتضارِ بلندِ مژه
دلیر بوتههای صدا
از پلک تو/هزاران رگبالِ پروانه در صعود بود
نخاعِ قزح
از گریههام میگریم
آنکه گیس دارد/سینهاش همیشه آغوش است
رُخان اندوه
اقوالِ مهرِ گیاه
من/اما/مُصّرِ خویشم.
هر مرده نشانی از صحرای دریا/به ناخن میبَرد.
لختههای عزیز
در کهولتِ قلب فرداهام
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤25❤🔥4
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
-لودویک ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش، ص۸۲
اصول نویسندگی
شیوههای گسترش متنهای داستانی و غیرداستانی
تمرینهای روزانه برای تبدیل نوشتن به عادتی خدشهناپذیر
افزایش خلاقیت و تبحر در ایدهیابی
شخصیتپردازی و ایجاد همذاتپنداری
پیوند نویسندگی و روانشناسی
خلق سبک خودويژه برای هر نوشته
شناخت انواع گونههای زبانی
برخورد متفاوت توصیف و تصویرپردازی
طراحی دقیق شروع، میانه و پایان داستان
نخستین گامهای فیلمنامهنویسی
آرایههایی که باید شناخت
تکنیکهای بازنویسی
مسیر مناسب انتشار آثار
madresenevisandegi.com/195
https://shahinkalantari.com/yadegari
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9
Forwarded from نوشتههای شبنم شهراسبی 💚شهنم💚 (Shabnam Shahrasbi)
✏️📝
با ز نِو ی سی
نخستین جرقههای نوشتن که در من روشن میشوند، واژهها بیهیچ نقشه و قاعدهای از درونم میجوشند. شاید ناپخته باشند، شاید لغزشهای نحوی و معنایی در آنها کم نباشد، اما حقیقتی در آنها جاریست که از هیچ جای دیگری نمیآید جز از خاموشترین و شخصیترین لایههای وجودیِ من.
به یکباره دستی آشنا و مهربان وارد میشود. دستی که تجربه و سواد را با خود حمل میکند. استاد یا عزیزی شبیه آن، که نیتش جز یاری نیست.
متن را میخواند، مکث میکند، کلمهای را کنار میزند، واژهای تازه مینشاند، جملهای را میتراشد. میگوید: «این یکی را بهتر است با آن جایگزین کنی.» و من میدانم که قصدش تغییر نیست، برعکس، میخواهد متنم جان بگیرد و صیقل خورد تا به قامت بلند ادبیات نزدیکتر شود.
اما در همان لحظات، حس عجیبی در من نمایان میشود. گویی کسی وارد حریم خلوت من شده باشد. متن، دیگر صرفاً فرزند من نیست، ردّی از دیگری در آن بهجای مانده است. ردّی از جهانبینی او، از تجربههای زیستهاش، از زبان و ذائقهای که مال من نیست.
شاید زیباتر شده باشد، اما دیگر بکر نیست. دیگر نمیتوانم با اطمینان بگویم: «این، تماماً از من است.»
بازنویسی برای من شبیه جراحیست که زخم را میدوزد اما جای بخیه را پنهان نمیکند.
شاید زخم التیام یابد، اما پوست دیگر همان پوست پیشین نیست.
هر بار که به متن نگاه میکنم، آن بخیهها را میبینم. نشانههایی از دستی که به خیر وارد شد، اما ردّ پایش را پاک نکرد.
اینجاست که تناقضی تلخ شکل میگیرد: از یک سو، میدانم که بدون نقد و بازنویسی، متن در همان خامی اولیه میماند و شاید هرگز به بلوغ نرسد.
از سوی دیگر، هر بار که دستی بیرونی در آن دخالت میکند، چیزی از خلوص و بکارت صدای من کاسته میشود. انگار میان دو میل گرفتارم: میل به رشد و میل به حفظ بکر بودن.
بازنویسی، برای من، نه فقط یک عمل فنی، که تجربهای وجودیست. تجربهی دیدن اینکه چگونه جهان دیگری میتواند در متن من حلول کند، و چگونه من باید بیاموزم میان این دو صدا تعادلی بیابم. بیآنکه خودم را از دست بدهم، و بیآنکه از یاد ببرم که هیچ متنی، حتی نخستین و خامترینش، از لحظهای که خوانده میشود، دیگر تنها به نویسنده تعلق ندارد.
بهراستی برای که مینویسد نویسنده؟
شاید برای خودش مینویسد و برای دیگران بازنویسی میکند. خودش یا آن دیگری.
#بازنویسی
@Shahnam77
با ز نِو ی سی
نخستین جرقههای نوشتن که در من روشن میشوند، واژهها بیهیچ نقشه و قاعدهای از درونم میجوشند. شاید ناپخته باشند، شاید لغزشهای نحوی و معنایی در آنها کم نباشد، اما حقیقتی در آنها جاریست که از هیچ جای دیگری نمیآید جز از خاموشترین و شخصیترین لایههای وجودیِ من.
به یکباره دستی آشنا و مهربان وارد میشود. دستی که تجربه و سواد را با خود حمل میکند. استاد یا عزیزی شبیه آن، که نیتش جز یاری نیست.
متن را میخواند، مکث میکند، کلمهای را کنار میزند، واژهای تازه مینشاند، جملهای را میتراشد. میگوید: «این یکی را بهتر است با آن جایگزین کنی.» و من میدانم که قصدش تغییر نیست، برعکس، میخواهد متنم جان بگیرد و صیقل خورد تا به قامت بلند ادبیات نزدیکتر شود.
اما در همان لحظات، حس عجیبی در من نمایان میشود. گویی کسی وارد حریم خلوت من شده باشد. متن، دیگر صرفاً فرزند من نیست، ردّی از دیگری در آن بهجای مانده است. ردّی از جهانبینی او، از تجربههای زیستهاش، از زبان و ذائقهای که مال من نیست.
شاید زیباتر شده باشد، اما دیگر بکر نیست. دیگر نمیتوانم با اطمینان بگویم: «این، تماماً از من است.»
بازنویسی برای من شبیه جراحیست که زخم را میدوزد اما جای بخیه را پنهان نمیکند.
شاید زخم التیام یابد، اما پوست دیگر همان پوست پیشین نیست.
هر بار که به متن نگاه میکنم، آن بخیهها را میبینم. نشانههایی از دستی که به خیر وارد شد، اما ردّ پایش را پاک نکرد.
اینجاست که تناقضی تلخ شکل میگیرد: از یک سو، میدانم که بدون نقد و بازنویسی، متن در همان خامی اولیه میماند و شاید هرگز به بلوغ نرسد.
از سوی دیگر، هر بار که دستی بیرونی در آن دخالت میکند، چیزی از خلوص و بکارت صدای من کاسته میشود. انگار میان دو میل گرفتارم: میل به رشد و میل به حفظ بکر بودن.
بازنویسی، برای من، نه فقط یک عمل فنی، که تجربهای وجودیست. تجربهی دیدن اینکه چگونه جهان دیگری میتواند در متن من حلول کند، و چگونه من باید بیاموزم میان این دو صدا تعادلی بیابم. بیآنکه خودم را از دست بدهم، و بیآنکه از یاد ببرم که هیچ متنی، حتی نخستین و خامترینش، از لحظهای که خوانده میشود، دیگر تنها به نویسنده تعلق ندارد.
بهراستی برای که مینویسد نویسنده؟
شاید برای خودش مینویسد و برای دیگران بازنویسی میکند. خودش یا آن دیگری.
#بازنویسی
@Shahnam77
❤26🔥5🏆4👍1
Audio
Nevisandesaz.ir
دانلود جرقههای ۱۰۰ جمله
دانلود فایل هفتک نویسندهساز
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤10🔥1😍1
Forwarded from بهترین کانال | همسفران فعال مدرسه نویسندگی
مشی ما در مدیریت کانال تلگرام خود
۱. ما به اهمیتِ داشتن رسانهی شخصی واقفیم و آن را گامی مؤثر در جهت یادگیری و تمایز میدانیم.
۲. کانال خودمان را هر روز و تحت هر شرایطی بهروز میکنیم.
۳. «پارهنویسی» قالب اصلی نوشتههای کانال ماست.
۴. پارهها میتوانند داستانی و غیرداستانی، ادبی و غیرادبی، تخصصی و غیرتخصصی باشند.
۵. پاکیزهنویسی را ارج مینهیم و از علائم نگارشی برای سهولت مطالعهی نوشتههایمان استفاده میکنیم.
۶. ما برای افزایش مخاطب عجله نداریم و در پی رشد ارگانیک کانالمان هستیم.
۷. هرازگاهی برخی از نوشتههای قدیمی کانالمان را از نو ویرایش و بازنویسی میکنیم.
۸. ما به کتابخانی اهمیت ویژه میدهیم و مدام برای افزایش کیفیت و کمیت آن میکوشیم.
۹. ما به خاندن نوع خاصی از کتابها محدود نمیشویم و معتقدیم که باید سبدی متنوع از کتابهای ادبی و غیرادبی داشت.
۱۰. در نقل منبع با نهایت امانتداری عمل میکنیم.
۱۱. کانال ما نباید حلقهیی بسته باشد. مخاطب ما باید بتواند از طریق رسانهی ما با جاهای بهتری آشنا شود.
۱۲. ما با همرسانی مطالبِ خوبِ همسفرانمان از محتوای خوب حمایت میکنیم.
۱۳. ما با نوشتن نظرات ارزشآفرین برای نوشتههای دوستانمان، به رشد آنها یاری میرسانیم.
۱۴. ما کار خودمان را کوششی هرچند کوچک در رشد و غنای زبان و جهان فارسی میدانیم.
۱۵. ما با حضور در وبینارهای روزانهی «نویسندهساز» دربارهی دغدغههایمان گفتوگو میکنیم.
۱۶. ما با هویت رسمی خودمان فعالیت میکنیم و از آوردن نام و نام خانوادگیمان ابایی نداریم. این کار احساس مسئولیت بیشتری ایجاد میکند و سبب میشود دقیقتر و بهتر بنویسیم.
@behnevisa
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤28💯8👍1😍1
اگر همسفران مدرسه نویسندگی هستید و در وبینارهای نویسندهساز فعالانه حضور دارید، چهبهتر که همشهریان خود را بیابید و با هم قرار ملاقات حضوری بگذارید. در این قرارها میتوانیم آموختههایمان را همرسان کنیم و انگیزهی بیشتری برای ادامهی مسیر بیابیم.
اگر با دوستی ملاقات کردید، میتوانید حکایت آن را همین پایین برای ما بفرستید تا همین صفحه بازنشرش کنیم.
در ضمن میتوانید با اعلام نام شهرتان در بخش نظرات همین مطلب با سهولت بیشتری با دوستانتان آشنا شوید.
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤19💯5👍1
❤34💯3😍1
نامِ تو برم زبان بیاساید
یادِ تو کنم روان بیاساید
در بر گیرم تو را، سراپایم،
تا مغز در استخوان بیاساید
الّا غم تو، نماند در عالم
چیزی که دلی ازان بیاساید
بوسِ تو نیازمودهام لیکن،
دشنام دهی که جان بیاساید؟
-کمالالدین اسماعیل اصفهانی
#شعر
@shahinkalantari
یادِ تو کنم روان بیاساید
در بر گیرم تو را، سراپایم،
تا مغز در استخوان بیاساید
الّا غم تو، نماند در عالم
چیزی که دلی ازان بیاساید
بوسِ تو نیازمودهام لیکن،
دشنام دهی که جان بیاساید؟
-کمالالدین اسماعیل اصفهانی
#شعر
@shahinkalantari
❤37❤🔥13💯6
همین اول میخواهم فقط یک دل سیر از تصویرگری کتاب بگویم. ای امان از ابولفضل همتیآهویی. خودتان باید ورق بزنید و ورقورق خیال را نفس بکشید. تصاویرش شعرند. آبرنگیهایش شعرند. آدمهایش شعرند. باید ببینید تا باور کنید. همهچیز روی آب است. شمارهی صفحاتش هم.
و جملهها را بگو
انگار موجاند. بالا و پایین میروند. باورتان میشود جملهها حرکت کنند؟ نه نمیگویم دیگر. خودتان باید ببینید. و اما باز امان از احمدی. گفتن دارد؟ که شاعر است؟ که شعر میگوید قصهها را؟
«ساحلنشینان دریا در یک صبح جمعه کنار دریا، پسرکی را با چشمانی آبی به رنگ دریا دیده بودند که قایقهایی به رنگهای آبی، سبز، زرد، قهوهای، قرمز، بنفش، سفید، صورتی و پرتقالی از کاغذ ساخته بود و آنها را در دریا رها کرده بود.
آن روز جمعه از صبح بر دریا و ساحل باد میوزید. باد، قایقهای کاغذی پسرک را آرامآرام از ساحل دور کرده بود.»
«مردمان ساحل آن روز جمعه و قایقهای کاغذی را از یاد برده بودند. پسرک همه شب خواب قایقهای کاغذی را میدید که یک روز جمعه باد آنها را برده بود.»
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤34😘1
روزپاره: همبوسهی کلمات
➖سال ۷۴ رضا براهنی کتابی منتشر کرد به اسم «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»، دفتر شعری به همراه بحثی در شاعری. بعدها محمود قلیپور «خطابهی پروانهها» را سرود و گفت: «چرا من هم نیما و هم براهنی هستم».
➖نویسنده گفت: اگر کانال تلگرام خودت را مانند کتابی ببینی که در برابر مخاطب نوشته میشود، آنگاه کمی سختتر مینویسی، اما بهمراتب بهتر.
➖کاظم رضا شیفتهی نثر آهنگین بود. و مگر میشود نثر موزون بنویسی و یاد سعدی نیفتی. رضا قصهی «آه» را اینگونه میآغازد:
«یا وقتی مثل سعدی، در غربت، کارِ گِل میکردم. یک فُرقان گچ، پیشِ رویم بود -دُورم، کلنگ و بیل و از این قبیل.»
قصهی بردگیِ سعدی را که میدانید؟
➖بهرام اردبیلی هم از شاعران بیکتاب بود، تا آنکه داریوش کیارس «کتاب بهرام اردبیلی» را چاپ کرد. چند روز پیش نشر بیدگل این کتاب را بازچاپ کرد. اگر به زندگیِ هیپیوار شاعری شوریده مشتاقید، خاندنش خارخار خیالانگیزیست.
➖محمدعلی خان غفور در سفر خوارزم از حرف فرستادهی خان خیوق دربارهی جناب حاجی به خشم آمد و توی دفترچهاش نوشت: «بنده با او دعوا کردم که ای مردکه تو سگ کیستی که توانی نسبت به جناب حاجی بیادبانه حرف بزنی ای مردکه خر نفست بگیرد.»
➖زندگی مثل زبان زیباست. زبان زیباست؟
➖❤️ این نوشته بهتدریج در طول روز کامل میشود.
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖با کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی آشنا شوید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید:
Nevisandesaz.ir
(چهبهتر که هر پرسش را در صفحهی مربوط به آن ثبت کنیم.)
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
ز باددستی آن زلفِ تابدار کبابم
که گر همه دلش افتد به کف، نگاه ندارد
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
خر گوزید و کرایه باطل شد
خر به کرایه گیر و از من برآ.
هر کس مهمانِ عملِ خویش است.
زیرِ درختِ چه کنم نشسته.
کار بکن که همیشه بکنی.
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «به وقت الفبا» نوشتهی ساسان فتاح:
هستِ ناب
هراسِ بیمارگونش از جهان
وادیی بیدوسوی زبان
انسان چون به سنگ میساید، سنگینه میشود و سترون.
اندیشهی خاکسترین سلولها
شوقِ نیستنم هستی
هرزِ ثانیههای خراب
انحنای تنی پتی
همبوسهی باد
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖سال ۷۴ رضا براهنی کتابی منتشر کرد به اسم «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»، دفتر شعری به همراه بحثی در شاعری. بعدها محمود قلیپور «خطابهی پروانهها» را سرود و گفت: «چرا من هم نیما و هم براهنی هستم».
➖نویسنده گفت: اگر کانال تلگرام خودت را مانند کتابی ببینی که در برابر مخاطب نوشته میشود، آنگاه کمی سختتر مینویسی، اما بهمراتب بهتر.
➖کاظم رضا شیفتهی نثر آهنگین بود. و مگر میشود نثر موزون بنویسی و یاد سعدی نیفتی. رضا قصهی «آه» را اینگونه میآغازد:
«یا وقتی مثل سعدی، در غربت، کارِ گِل میکردم. یک فُرقان گچ، پیشِ رویم بود -دُورم، کلنگ و بیل و از این قبیل.»
قصهی بردگیِ سعدی را که میدانید؟
➖بهرام اردبیلی هم از شاعران بیکتاب بود، تا آنکه داریوش کیارس «کتاب بهرام اردبیلی» را چاپ کرد. چند روز پیش نشر بیدگل این کتاب را بازچاپ کرد. اگر به زندگیِ هیپیوار شاعری شوریده مشتاقید، خاندنش خارخار خیالانگیزیست.
➖محمدعلی خان غفور در سفر خوارزم از حرف فرستادهی خان خیوق دربارهی جناب حاجی به خشم آمد و توی دفترچهاش نوشت: «بنده با او دعوا کردم که ای مردکه تو سگ کیستی که توانی نسبت به جناب حاجی بیادبانه حرف بزنی ای مردکه خر نفست بگیرد.»
➖زندگی مثل زبان زیباست. زبان زیباست؟
➖
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖با کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی آشنا شوید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید:
Nevisandesaz.ir
(چهبهتر که هر پرسش را در صفحهی مربوط به آن ثبت کنیم.)
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
50002710041185
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
ز باددستی آن زلفِ تابدار کبابم
که گر همه دلش افتد به کف، نگاه ندارد
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
خر گوزید و کرایه باطل شد
خر به کرایه گیر و از من برآ.
هر کس مهمانِ عملِ خویش است.
زیرِ درختِ چه کنم نشسته.
کار بکن که همیشه بکنی.
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «به وقت الفبا» نوشتهی ساسان فتاح:
هستِ ناب
هراسِ بیمارگونش از جهان
وادیی بیدوسوی زبان
انسان چون به سنگ میساید، سنگینه میشود و سترون.
اندیشهی خاکسترین سلولها
شوقِ نیستنم هستی
هرزِ ثانیههای خراب
انحنای تنی پتی
همبوسهی باد
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤20❤🔥4😍1
Audio
Nevisandesaz.ir
دانلود جرقههای ۱۰۰ جمله
دانلود فایل هفتک نویسندهساز
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤14❤🔥8😍1
❤46👍5👏5😍2🔥1💯1
حمید دوست داشت هر وقت خواهر کوچولویش گریه میکند او را از روی تخت بلند کند. روزی بارانیست. مامان برای خرید بیرون رفته. حمید پیش خواهرش مانده و او باید مراقب خودش و خواهر کوچولویش باشد که صدای چیکچیکی توجهش را جلب میکند...
-بنظرتون صدای چیه؟
دانشآموز ۱: صدای شیر آبه.
دانشآموز ۲: صدای خواهرشه که داره پستونک میخوره.
دانشآموز ۳: صدای بارونه
...
-تو خونه مگه بارون میاد؟
بچهها با چشمهای گرد نگاهم میکردند.
دانشآموز ۴: بارون داره میخوره به پنجره.
دانشآموز ۵: در بازه. بارون اومده تو.
در باز است و باران آمده تو؟ شعر نیست؟
با بچهها داستان بخوانید و ازشان سوال کنید. بعد با اشتیاق مشتاق پاسخهای شاعرانهشان باشید و ازشان بیاموزید.
برگردیم به حمید. حالا حمید توی اتاق پیش خواهرش است. دنبال صدا میگردد. میبیند خواهر کوچولویش بغض کرده. از سقف باران میبارد. بچههایم با حیرت و کنجکاوانه داستان را همراهم دنبال میکردند.
بزرگترها
وقت خواندن شخصیت داستان میشوید برای کودکتان؟ صدای حمید باید کودک باشد. صدای چیکچیک باران را من و کودک که با هم در کنیم با چشمانش قربانصدقهتان میرود. صدای ونگونگ گریههای خواهر کوچولو را که با دهان باز نشانش دهید اول میخندد و بعد میگوید: «آخی کوچولو»، «الهیییی»، «گریه نکن کوچولو، الان داداشت بغلت میکنه.» شاید بپرد سویتان و بغل و نوازشتان کند.
تصاویر بزرگاند. چیزی میان خیال و واقعیت و همین دلبرش میکند. کتاب حمید نمک است. پیشنهاد میکنم بپاشید به یکی از روزهایتان.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤26❤🔥4
روزپاره: مارتابههای خستهخال
➖نویسنده که سانسور شد، سانسور نویسنده شد.
➖کلمات را وقتی دوست داشت که جور دیگری تلفظشان کند، نادرست.
➖دیده بود که گاه دوبارهچینیِ کتابها در قفسه ایدهزاتر از خاندن آنهاست.
➖برای تمرین یک هنر میتوان هنرهای دیگری را هم تمرین کرد؛ برای مثال موسیقی نواختن یا نقاشی کشیدنِ یک نویسنده را هم میتوان بخشی از تمرین نویسندگی او دانست. (امروز در سمپوزیوم نویسندگی وحشیانه طراحی کردیم.)
➖گاهی که کمتمرکزم واژههای بیمعنا میسازم تا قلم غلیان کند، البته با استفاده از عناصر فعال زبان؛ چند نمونه از یاوهپردازیهای امروزم:
خستهخال-مارتابه-توزتاب-خارپینه-پرسشگور-سربرنج-شیرشاعر-شبلابه-شیرازخم-زخمازه
➖❤️ این نوشته بهتدریج در طول روز کامل میشود.
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی بشناسید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید(هر سؤال در صفحهی مخصوص خودش):
Nevisandesaz.ir
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-کلاس حضوری پایه
-کلاس حضوری پیشرفته (سمپوزیوم نویسندگی)
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای شمارهی زیر پیامک کنید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
بیدل تو جنوی کن و زین ورطه بدَر زن
عالم همه زندانی تقلید و رُسوم است
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
ظلمِ امروز ظلمت فرداست.
فقیرِ خشنود به از دولتمندِ ناراضی.
گُل راضی، بلبل راضی، باغبان ناراضی.
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «خواب-بیدار» نوشتهی پریرخ رضا:
برگریزِ بیامان
جوانی/در رگههای سنگ/دویده
شوری خفته در نگاه
ای هذیان هم از خواب خالیست
جان میدهی به سکوت/سکوت مرهمیست سفید بر تنت.
ناپیگیر/در پیکارها
گیلاسهای سرخ/گوشوار میشود
شبحی میشویم پوینده
شامهای بهسحر رسیدهی چشمهایم
منظرِ شکسته
بریدگیِ دستهایم آواز میخوانَد
سوتِ سکوت بیدارم میکند
پروندههای روشن/در آرزوهای آبی/خوابند.
عطارها در خوابی سُکرآورند
مشام/پُرِ عطرِ گُل
نه پیکرهای انسانی/نه پیکی/نه پیکاری
گلهای بیمرگی
پلکانی پُرپیچ و باریک به قعرِ زمین
آوازی به وضوحِ گلِ سرخ
وصلههای پیراهنِ بختم
شاید توری سپید/با بتّه جقّه بر پیشانیِ ماه
با خطهای لَک و لُکنت/و میلِ شکست
زمینهای خُنَکِ خِنگ
جعبهای از دوست داشتن را در گنجهی قلب نگه داشتهام
نگاه/همیشه/کجاوه میسازد برای گردش/در چشمِ فرزندان
قدمها بر سرتاسرم
سفیدِ یخی/سیاهِ تلخ/قهوهایِ تلخ/نارنجیِ خیس
ماه لیمویی لبخند میزند
جوانی/ساعت پیری را کوک میکند
پشت میلههای آویخته بر چفتههای مُو
عشق را قفس دیدی/ویار را در خیال
زینتی بر گلمیخ/شمشیر در غلافِ زرنگار
با نقشِتازیان و شکار
چهرهشان هم مهتابی
پریشانِ هذیانگویِ خفته بر دامنِ آسمان
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖نویسنده که سانسور شد، سانسور نویسنده شد.
➖کلمات را وقتی دوست داشت که جور دیگری تلفظشان کند، نادرست.
➖دیده بود که گاه دوبارهچینیِ کتابها در قفسه ایدهزاتر از خاندن آنهاست.
➖برای تمرین یک هنر میتوان هنرهای دیگری را هم تمرین کرد؛ برای مثال موسیقی نواختن یا نقاشی کشیدنِ یک نویسنده را هم میتوان بخشی از تمرین نویسندگی او دانست. (امروز در سمپوزیوم نویسندگی وحشیانه طراحی کردیم.)
➖گاهی که کمتمرکزم واژههای بیمعنا میسازم تا قلم غلیان کند، البته با استفاده از عناصر فعال زبان؛ چند نمونه از یاوهپردازیهای امروزم:
خستهخال-مارتابه-توزتاب-خارپینه-پرسشگور-سربرنج-شیرشاعر-شبلابه-شیرازخم-زخمازه
➖
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی بشناسید:
@behnevisa
➖اگر مشتاقید دربارهی دغدغههایتان گپ بزنیمِ پرسشهایتان را در وبگاه نویسندهساز بنویسید(هر سؤال در صفحهی مخصوص خودش):
Nevisandesaz.ir
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-کلاس حضوری پایه
-کلاس حضوری پیشرفته (سمپوزیوم نویسندگی)
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای شمارهی زیر پیامک کنید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
50002710041185
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
بیدل تو جنوی کن و زین ورطه بدَر زن
عالم همه زندانی تقلید و رُسوم است
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
ظلمِ امروز ظلمت فرداست.
فقیرِ خشنود به از دولتمندِ ناراضی.
گُل راضی، بلبل راضی، باغبان ناراضی.
➖کلمهبرداری از دفتر شعر «خواب-بیدار» نوشتهی پریرخ رضا:
برگریزِ بیامان
جوانی/در رگههای سنگ/دویده
شوری خفته در نگاه
ای هذیان هم از خواب خالیست
جان میدهی به سکوت/سکوت مرهمیست سفید بر تنت.
ناپیگیر/در پیکارها
گیلاسهای سرخ/گوشوار میشود
شبحی میشویم پوینده
شامهای بهسحر رسیدهی چشمهایم
منظرِ شکسته
بریدگیِ دستهایم آواز میخوانَد
سوتِ سکوت بیدارم میکند
پروندههای روشن/در آرزوهای آبی/خوابند.
عطارها در خوابی سُکرآورند
مشام/پُرِ عطرِ گُل
نه پیکرهای انسانی/نه پیکی/نه پیکاری
گلهای بیمرگی
پلکانی پُرپیچ و باریک به قعرِ زمین
آوازی به وضوحِ گلِ سرخ
وصلههای پیراهنِ بختم
شاید توری سپید/با بتّه جقّه بر پیشانیِ ماه
با خطهای لَک و لُکنت/و میلِ شکست
زمینهای خُنَکِ خِنگ
جعبهای از دوست داشتن را در گنجهی قلب نگه داشتهام
نگاه/همیشه/کجاوه میسازد برای گردش/در چشمِ فرزندان
قدمها بر سرتاسرم
سفیدِ یخی/سیاهِ تلخ/قهوهایِ تلخ/نارنجیِ خیس
ماه لیمویی لبخند میزند
جوانی/ساعت پیری را کوک میکند
پشت میلههای آویخته بر چفتههای مُو
عشق را قفس دیدی/ویار را در خیال
زینتی بر گلمیخ/شمشیر در غلافِ زرنگار
با نقشِتازیان و شکار
چهرهشان هم مهتابی
پریشانِ هذیانگویِ خفته بر دامنِ آسمان
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤28🔥3👍1
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
تو با عقایدت فرق داری.
هر انتقادی از عقیدهات را توهینی به خود تصور نکن.
آدمها همواره در سایهی میان تو و عقایدت آرام میگیرند تا هم این را بشناسند و هم آن را.
©️سعید عقیقی
#قصار
@ShahinKalantari
MadreseNevisandegi.com
هر انتقادی از عقیدهات را توهینی به خود تصور نکن.
آدمها همواره در سایهی میان تو و عقایدت آرام میگیرند تا هم این را بشناسند و هم آن را.
©️سعید عقیقی
#قصار
@ShahinKalantari
MadreseNevisandegi.com
❤53👍15🔥4😍1
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
-کریستیان بوبن، انسان شادکام، ص۱۲
نمونهی خامدستانهاش را دلنوشته مینامند و پختهترش میشود نثر ادبی یا نثر شاعرانه. نوشتاریست پراحساس، گاه با مایههای فلسفی، میوهی پیوند شعر و نثر.
۸ هفته
جمعهها، از ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۶:۳۰
+بررسی نوشتههای شما
شروع از جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴
فایل ضبط شدهی جلسات هم برای همهی شرکتکنندگان ارسال میشود.
6219861872665970
6219861872665970به نام شاهین کلانتری
نشانی پشتیبانی مدرسه نویسندگی:
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤6👍1
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
در هر صورت تو باید زمان را بسازی. خلاقیت این است. زمان وجود ندارد، زمان چیزیست که باید ساخته شود. نویسنده برای نوشتن کتابش، خواننده برای خواندن آن.
©️هرمان د کونینک | برگردان: مودب میرعلایی
#قصار #از_نوشتن
@ShahinKalantari
MadreseNevisandegi.com
©️هرمان د کونینک | برگردان: مودب میرعلایی
#قصار #از_نوشتن
@ShahinKalantari
MadreseNevisandegi.com
❤28❤🔥4👍4🔥2
فعلها همه شعرند
➖ویتگنشتاین در یادداشتهای روزانهاش استعارههای فراوانی ساخته، یکیش مثلن:
«کلمات همچون بلوطند که از آن، یک درختِ بلوط رشد تواند کرد.»
➖تا روی پرندهها و گربهها را کم نکرده آلودگی، شهر هنوز جای زندگیست. چه دلخوشیِ یاوهیی اما. (پس از دیدن هوای کدر شهر و پرندگان سیمنشین)
➖امروز دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق شروع میشود. با تمرکز بر نثر شاعرانه و قطعهی ادبی. به همین مناسب پارهنوشتارِ کوتاهی بخانیم از کریستیان بوبن در کتاب «فرسودگی»:
«چهل سال دلم را بر دل کودکی سه ساله تکیه دادم. هرگز از پای نیفتاد. افکار و احساسات با تیکه بر این نقطهی اتکای سهسالگی، قدرت خویش را میآزمودند. آنگاه که بیبهره از یاوری، دودل بودم که چه راهی در پیش گیرم، به این رخسارهی وحشی رو میکردم تا از آن آرامش گیرم. ما هرگز به این کودکی که در وجود ما است، به اندازهی کافی اعتماد نمیکنیم. آنجا که واژهها درمیمانند، زبان به سخن میگشاید. آنجا که دیگر باز میمانیم، راه میگشاید.»
(ترجمهی پیروز سیار، ص۲۱)
➖کمی هم صرف فعل:
من شکفتهام.
من مالیدهام.
من سرفیدهام.
من تارانیدهام.
من لیسیدهام.
من کاویدهام.
من نهادهام.
من تابیدهام.
فعلها همه شعرند، «من»ها هم حشو.
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی بشناسید:
@behnevisa
➖پرسشهایتان در باب آموزش نویسندگی را در وبگاه نویسندهساز بنویسید(هر سؤال در صفحهی مخصوص خودش):
Nevisandesaz.ir
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-نخستین جلسهی دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق
-جلسهی هفتگی حلقهی چخوف
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖ای جمع مشتاقان! میتوانید نام و نامخانوادگیتان را برای شمارهی زیر پیامک کنید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
کردیم تماشای ترقی و تنزّل
آیینهی ما هر نفس از ما بتری داشت
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
رو هست از زور بدتر.
رو داره قدِ طبق، مو داره مثلِ شبق.
سلیقه که نیست جان در عذاب است.
سیل مسجد و میخانه نمیشناسد.
شترِ صالح به از مردِ صالح.
➖کلمهبرداری از «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود» نوشتهی احمدرضا احمدی:
از جهل روز/ و گمشدن شب در شاخهها
فقط از بیم زوال درختان و رویا است/که به تو پناه آوردم
از پرندهای در کنار همهمههای مدام، سربیرنگ/که میخواهد دوباره به قفس برود/در قفس بمیرد/اما در خانهی تو
از سفر که آمدم/خانه را باغ خطاب کردم/اما کسی باور نکرد
میگفتیم: ما راضی هستیم/عشق ما را باور نکند/اما باران باشد/اما مهتاب باشد
نام عاشقان زمین را/در دستان خویش/مخفی کرده بود
در سرای بامدادان/عطر چه گلی را باید دوست داشت/با اطمینان میگویم/جواب را میدانم
عطردانها از فلز بودند/که اطلاق کلمهی مس و مفرغ/بر آنها جسارت میخواست
جهان یک بشقاب چینی است/که ترکهای فراوان دارد
تابستان/دیگر طاقت بهار را ندارد
در استعارهی دریا خفته بودیم
که ستم پاییز را/عرف روز میدانست، نه عادت شب
انگور را به شور رسیدن/میرساند
در رشد گیاهی/که پس از سرفهی ما/رشدش متوقف میشود
آرزوها و نیستهای من
در دوزخ کلمات گم میشویم
دستم را بهسوی این لغات جوان/که در باران/معنی یافته بودند/دراز کردم
پاییز بر پارچههای خانهی ما ریخته بود
زود و فسفرآسا
فقط این دو و سه شعلهی سفید/که از لیوان یخ برمیخیزد/ما را نجات میدهد
شاعران جوان پس از من/به هنگام جدا کردن پرتقال از پوست/مرا به یاد میآورند/که پرتقال دوست داشتم
ما را به یک کلمه مهمان کن/نمیدانیم که معنی این کلمه چیست
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖ویتگنشتاین در یادداشتهای روزانهاش استعارههای فراوانی ساخته، یکیش مثلن:
«کلمات همچون بلوطند که از آن، یک درختِ بلوط رشد تواند کرد.»
➖تا روی پرندهها و گربهها را کم نکرده آلودگی، شهر هنوز جای زندگیست. چه دلخوشیِ یاوهیی اما. (پس از دیدن هوای کدر شهر و پرندگان سیمنشین)
➖امروز دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق شروع میشود. با تمرکز بر نثر شاعرانه و قطعهی ادبی. به همین مناسب پارهنوشتارِ کوتاهی بخانیم از کریستیان بوبن در کتاب «فرسودگی»:
«چهل سال دلم را بر دل کودکی سه ساله تکیه دادم. هرگز از پای نیفتاد. افکار و احساسات با تیکه بر این نقطهی اتکای سهسالگی، قدرت خویش را میآزمودند. آنگاه که بیبهره از یاوری، دودل بودم که چه راهی در پیش گیرم، به این رخسارهی وحشی رو میکردم تا از آن آرامش گیرم. ما هرگز به این کودکی که در وجود ما است، به اندازهی کافی اعتماد نمیکنیم. آنجا که واژهها درمیمانند، زبان به سخن میگشاید. آنجا که دیگر باز میمانیم، راه میگشاید.»
(ترجمهی پیروز سیار، ص۲۱)
➖کمی هم صرف فعل:
من شکفتهام.
من مالیدهام.
من سرفیدهام.
من تارانیدهام.
من لیسیدهام.
من کاویدهام.
من نهادهام.
من تابیدهام.
فعلها همه شعرند، «من»ها هم حشو.
➖کماکان منتظر دیداریادهای شما هستم:
nevisandesaz.ir/2025/11/01/didaryad/
➖کانالهای برتر همسفران مدرسه نویسندگی بشناسید:
@behnevisa
➖پرسشهایتان در باب آموزش نویسندگی را در وبگاه نویسندهساز بنویسید(هر سؤال در صفحهی مخصوص خودش):
Nevisandesaz.ir
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام و توییتر و...
➖کلاسهای امروز:
-نخستین جلسهی دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق
-جلسهی هفتگی حلقهی چخوف
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-دورهی آنلاین شعرماهی (متمرکز بر شعر کوتاه و مدرن)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها:
@kelasenevisandegi
➖ای جمع مشتاقان! میتوانید نام و نامخانوادگیتان را برای شمارهی زیر پیامک کنید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
50002710041185
➖کتابهای تازه در کتابفروشی نویسندهساز:
@nevisandesazshop
➖از بیدل دهلوی:
کردیم تماشای ترقی و تنزّل
آیینهی ما هر نفس از ما بتری داشت
➖مَثَلهای فراموش (نقل از فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی):
رو هست از زور بدتر.
رو داره قدِ طبق، مو داره مثلِ شبق.
سلیقه که نیست جان در عذاب است.
سیل مسجد و میخانه نمیشناسد.
شترِ صالح به از مردِ صالح.
➖کلمهبرداری از «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود» نوشتهی احمدرضا احمدی:
از جهل روز/ و گمشدن شب در شاخهها
فقط از بیم زوال درختان و رویا است/که به تو پناه آوردم
از پرندهای در کنار همهمههای مدام، سربیرنگ/که میخواهد دوباره به قفس برود/در قفس بمیرد/اما در خانهی تو
از سفر که آمدم/خانه را باغ خطاب کردم/اما کسی باور نکرد
میگفتیم: ما راضی هستیم/عشق ما را باور نکند/اما باران باشد/اما مهتاب باشد
نام عاشقان زمین را/در دستان خویش/مخفی کرده بود
در سرای بامدادان/عطر چه گلی را باید دوست داشت/با اطمینان میگویم/جواب را میدانم
عطردانها از فلز بودند/که اطلاق کلمهی مس و مفرغ/بر آنها جسارت میخواست
جهان یک بشقاب چینی است/که ترکهای فراوان دارد
تابستان/دیگر طاقت بهار را ندارد
در استعارهی دریا خفته بودیم
که ستم پاییز را/عرف روز میدانست، نه عادت شب
انگور را به شور رسیدن/میرساند
در رشد گیاهی/که پس از سرفهی ما/رشدش متوقف میشود
آرزوها و نیستهای من
در دوزخ کلمات گم میشویم
دستم را بهسوی این لغات جوان/که در باران/معنی یافته بودند/دراز کردم
پاییز بر پارچههای خانهی ما ریخته بود
زود و فسفرآسا
فقط این دو و سه شعلهی سفید/که از لیوان یخ برمیخیزد/ما را نجات میدهد
شاعران جوان پس از من/به هنگام جدا کردن پرتقال از پوست/مرا به یاد میآورند/که پرتقال دوست داشتم
ما را به یک کلمه مهمان کن/نمیدانیم که معنی این کلمه چیست
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤18✍4
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
البته انواع دیگر موزیک هم میشنیدم. اما هنگام نوشتن، و یا موقعی که میخواستم به رمان فکر کنم، فقط همان موزیک خاص را میشنیدم. حالا هم که سالها گذشته، به محضی که آن موزیک را میشنوم، دلم میخواهد "سمفونی مردگان" بنویسم.»
©️عباس معروفی، اینسو و آنسوی متن، ص. ۲۳۸
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤31😍11👏8❤🔥2✍2
