Forwarded from کتابفروشی نویسندهساز
از ساعت ۱۲ تا ۲۱
برای خرید حضوری از کتابفروشی نویسندهساز
ویژهی نویسندگان و محتواگران
آدرس: تهران، خیابان انقلاب، خیابان ۱۲ فروردین، خیابان شهدای ژاندارمری، پلاک ۱۲۴، طبقهی همکف
@nevisandesazshop
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤14
خطرآمیخته راهیست نوشتن؟
➖مینشینم پشت میز. پیش از نوشتن، نسخهی جیبی «بوف کور» را لمس میکنم. این نسخه را بیش از تمام چاپهای دیگر کتاب میپسندم. تصویر جلد: بوف، پیرمردِ خنزرپنزری و زن اثیری (یا لکاته؟). صفحات چنان قهوهیی و ترد شدهاند که پنداری با اندک فشاری پودر میشوند. بوف کور هم مثل همان دوستانیست که دلتنگشان میشوم اما نمیدانم چرا از دیدارشان طفره میروم. خوش دارم باز بخانمش، اما پیوسته، در یک نشست. کی؟ شاید پس از دیدار با دوستی دور افتاده، که دلتنگیاش را بیش از خودش دوست دارم، بیش از خودم.
➖از دیوان آقامحمدکاظم واله اصفهانی (چاپ هند):
«لال ماندیم به وصف عشق تو از آنک
خطرآمیخته راهی است که گفتن نتوان»
چه خوشگل است «خطرآمیخته».
دیوان کُهنسرایان را، بهویژه برای همین فواید لغوی، ورق میزنم.
➖جمعهها در کتابفروشی نویسندهساز حراج حضوری داریم. اگر هوسِ انقلابگردی کردید سری هم به ما بزنید: اعلان
➖نوشتههایمان را با صدای بلند بخانیم، نه تنها برای ویرایش، بلکه برای گسترش متن؛ بسیاری از اوقات شنیدن متن با صدای بلند راه میگشاید به شکافهای نادیدهی متن.
➖بعد از کلاس «رشد طنزی» رفتم پیادهروی. چشم دوخته بودم به بساط کتابها که مرد بلندقامت و خوشرویی آشنایی داد و گفت در برخی دورههای آنلاین ما شرکت داشته و از علاقهمندان آثار جولیا کامرون و استیون پرسفیلد است و «صفحات صبحگاهی» مینویسد.
و دقایق بعد به گفتوگو دربارهی کتابها و در میان کتابها گذشت. چه خوب که کتابها پایه و مایهی معاشرت ما هستند.
در پایان، مثل هر وقتی که دوست خوشذوقی میبینم، پیشنهاد همیشگیام را تکرار کردم:
کانالی تلگرامی بسازید و هر روز در آن چیزی بنویسید.
➖اگر به نقاشی مدرن ایران علاقه دارید، این مصاحبهی تازهی بهرام دبیری را دریابید، نگاه کنید به نگاه ژرف نقاش به اسطوره و تاریخ و شعر.
➖این توییت کاوه لاجوردی را هم حیفم آمد نقل نکنم:
«دوستان،
در موضوعاتِ جدیِ اندیشه، بیایید وبلاگ بنویسیم. ایدهها و استدلالها را بپرورانیم بهجای اینکه قناعت کنیم به توئیت یا رشتهتوئیت. تا وقتی مطلب را تفصیل نداده باشیم شاید برای خودمان هم روشن نباشد که حرفمان آیا/چقدر استوار است.
بخشی از شتابزدگیِ شایعِ این سالها نباشیم.»
➖ده-بیست تا کتاب برمیدارم و میروم سمت تختِخاب؛ هرچند پنجاه-شصت صفحه که از یکیش بخانم خابم میبرد، ولی وسوسه، اما وسوسه.
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖مینشینم پشت میز. پیش از نوشتن، نسخهی جیبی «بوف کور» را لمس میکنم. این نسخه را بیش از تمام چاپهای دیگر کتاب میپسندم. تصویر جلد: بوف، پیرمردِ خنزرپنزری و زن اثیری (یا لکاته؟). صفحات چنان قهوهیی و ترد شدهاند که پنداری با اندک فشاری پودر میشوند. بوف کور هم مثل همان دوستانیست که دلتنگشان میشوم اما نمیدانم چرا از دیدارشان طفره میروم. خوش دارم باز بخانمش، اما پیوسته، در یک نشست. کی؟ شاید پس از دیدار با دوستی دور افتاده، که دلتنگیاش را بیش از خودش دوست دارم، بیش از خودم.
➖از دیوان آقامحمدکاظم واله اصفهانی (چاپ هند):
«لال ماندیم به وصف عشق تو از آنک
خطرآمیخته راهی است که گفتن نتوان»
چه خوشگل است «خطرآمیخته».
دیوان کُهنسرایان را، بهویژه برای همین فواید لغوی، ورق میزنم.
➖جمعهها در کتابفروشی نویسندهساز حراج حضوری داریم. اگر هوسِ انقلابگردی کردید سری هم به ما بزنید: اعلان
➖نوشتههایمان را با صدای بلند بخانیم، نه تنها برای ویرایش، بلکه برای گسترش متن؛ بسیاری از اوقات شنیدن متن با صدای بلند راه میگشاید به شکافهای نادیدهی متن.
➖بعد از کلاس «رشد طنزی» رفتم پیادهروی. چشم دوخته بودم به بساط کتابها که مرد بلندقامت و خوشرویی آشنایی داد و گفت در برخی دورههای آنلاین ما شرکت داشته و از علاقهمندان آثار جولیا کامرون و استیون پرسفیلد است و «صفحات صبحگاهی» مینویسد.
و دقایق بعد به گفتوگو دربارهی کتابها و در میان کتابها گذشت. چه خوب که کتابها پایه و مایهی معاشرت ما هستند.
در پایان، مثل هر وقتی که دوست خوشذوقی میبینم، پیشنهاد همیشگیام را تکرار کردم:
کانالی تلگرامی بسازید و هر روز در آن چیزی بنویسید.
➖اگر به نقاشی مدرن ایران علاقه دارید، این مصاحبهی تازهی بهرام دبیری را دریابید، نگاه کنید به نگاه ژرف نقاش به اسطوره و تاریخ و شعر.
➖این توییت کاوه لاجوردی را هم حیفم آمد نقل نکنم:
«دوستان،
در موضوعاتِ جدیِ اندیشه، بیایید وبلاگ بنویسیم. ایدهها و استدلالها را بپرورانیم بهجای اینکه قناعت کنیم به توئیت یا رشتهتوئیت. تا وقتی مطلب را تفصیل نداده باشیم شاید برای خودمان هم روشن نباشد که حرفمان آیا/چقدر استوار است.
بخشی از شتابزدگیِ شایعِ این سالها نباشیم.»
➖ده-بیست تا کتاب برمیدارم و میروم سمت تختِخاب؛ هرچند پنجاه-شصت صفحه که از یکیش بخانم خابم میبرد، ولی وسوسه، اما وسوسه.
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤38👍7❤🔥3💯2🙏1
«نقش انگشتری لقمان این بود که:
پوشیدن آنچه دیدی به عیان،
اولیتر از رسوا کردن به گمان.»
-فرزانگان، ص۱۴
#قصار
پوشیدن آنچه دیدی به عیان،
اولیتر از رسوا کردن به گمان.»
-فرزانگان، ص۱۴
#قصار
❤33💯8👍5👏1
«آیا زمانی خواهد رسید که بتوانم طاقت بیاورم و کارهای خودم را بدون احساس شرمندگی، لرزیدن و آرزوی اینکه جایی پنهان شوم، بخوانم؟»
-ویرجینیا وولف، خاطرات نویسنده، ۱۹۱۹
از کتاب «گزینگویههایی از ویرجینیا وولف»، ترجمهی ناهید طباطبایی، ص۴۰
#قصار
-ویرجینیا وولف، خاطرات نویسنده، ۱۹۱۹
از کتاب «گزینگویههایی از ویرجینیا وولف»، ترجمهی ناهید طباطبایی، ص۴۰
#قصار
❤52👌10👍6
بخش تازه: #داستان_کودک
بنا شد سحر فرهادی هر روز یک کتاب کودک معرفی کند اینجا.
(فرهادی روانشناس است و معلم کلاس اول ابتدایی. قلم شیرینی هم دارد و کانالش بهترین معرف کار اوست.)
اینطوری ادبیات کودک را بیشتر میشناسیم
و شاید ترغیب شدیم
مثل بسیاری از نویسندگان و شاعران
در این زمینه هم طبعآزمایی کنیم.
بنا شد سحر فرهادی هر روز یک کتاب کودک معرفی کند اینجا.
(فرهادی روانشناس است و معلم کلاس اول ابتدایی. قلم شیرینی هم دارد و کانالش بهترین معرف کار اوست.)
اینطوری ادبیات کودک را بیشتر میشناسیم
و شاید ترغیب شدیم
مثل بسیاری از نویسندگان و شاعران
در این زمینه هم طبعآزمایی کنیم.
❤36😍8👌4👏2🙏2👍1
کتاب «دیگر در خانهی پسرک هفت صندلی بود»
از احمدرضا احمدی
معرفی #داستان_کودک
سحر فرهادی
مناسب برای گروه سنی ب (اول، دوم، سوم ابتدایی)
پسرک کوچولو همراه پدربزرگ، مادربزرگ، مادر، پدر، برادر و خواهرش زندگی میکند. هر کدام صندلی مخصوص خود را دارند. پسرک صندلی ندارد. به او اجازه هم نمیدهند که بر صندلیهایشان بنشیند. پرک احساس میکند جایی توی خانه وخانوادهاش ندارد.
غمگین است، زیر باران نشسته است که...
این داستان به کودک میآموزد، وقت احساسات ناخوشایند مانند غم، خشم و... با بزرگترهای قابل اعتمادش صحبت کند. اعضای خانواده میتوانند او را بشنوند و شاید با مشورت هم بتوانند مسئله را برطرف کنند.
داستانیست که بزرگترها را با نگاه کودک آشنا میکند.
تا به الان تنها کتاب کودکی است که خواندهام از احمدرضا احمدی که برای کودکان اول دبستان هم مناسب دانستم.
فقط در قسمتی از کتاب مسالهای که دارم این است که هیچکدام از اعضای خانواده به پسرک کوچولو اجازه نمیدادند حتی برای دقایقی روی صندلیشان بنشیند.
عدم همدلی و کمک نکردن به عضوی از خانواده تعجببرانگیز بود.
تصویرگری کتاب در نگاه اول برایم بسیار ناجالب بود به دلیل زمینههای مشکی و تصاویر در نگاه اول تکرنگ عجیب. سایه روشنها.
اما!
با درنگ بیشتر
نظرم کمی تغییر کرد.
تصویر شخصیتها جالباند و با جزییاتی قابل تامل.
اما بنظرم برای این ردهی سنی، صفحات رنگارنگ با تصاویر و نقاشیهای کمتر ذهنی جذابتر است زیرا ذهنشان کاملا عینی است.
یکی از مهترین علایق بچهها به کتابها در این ردهی سنی، تصاویر است.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
از احمدرضا احمدی
معرفی #داستان_کودک
سحر فرهادی
مناسب برای گروه سنی ب (اول، دوم، سوم ابتدایی)
پسرک کوچولو همراه پدربزرگ، مادربزرگ، مادر، پدر، برادر و خواهرش زندگی میکند. هر کدام صندلی مخصوص خود را دارند. پسرک صندلی ندارد. به او اجازه هم نمیدهند که بر صندلیهایشان بنشیند. پرک احساس میکند جایی توی خانه وخانوادهاش ندارد.
غمگین است، زیر باران نشسته است که...
این داستان به کودک میآموزد، وقت احساسات ناخوشایند مانند غم، خشم و... با بزرگترهای قابل اعتمادش صحبت کند. اعضای خانواده میتوانند او را بشنوند و شاید با مشورت هم بتوانند مسئله را برطرف کنند.
داستانیست که بزرگترها را با نگاه کودک آشنا میکند.
تا به الان تنها کتاب کودکی است که خواندهام از احمدرضا احمدی که برای کودکان اول دبستان هم مناسب دانستم.
فقط در قسمتی از کتاب مسالهای که دارم این است که هیچکدام از اعضای خانواده به پسرک کوچولو اجازه نمیدادند حتی برای دقایقی روی صندلیشان بنشیند.
عدم همدلی و کمک نکردن به عضوی از خانواده تعجببرانگیز بود.
تصویرگری کتاب در نگاه اول برایم بسیار ناجالب بود به دلیل زمینههای مشکی و تصاویر در نگاه اول تکرنگ عجیب. سایه روشنها.
اما!
با درنگ بیشتر
نظرم کمی تغییر کرد.
تصویر شخصیتها جالباند و با جزییاتی قابل تامل.
اما بنظرم برای این ردهی سنی، صفحات رنگارنگ با تصاویر و نقاشیهای کمتر ذهنی جذابتر است زیرا ذهنشان کاملا عینی است.
یکی از مهترین علایق بچهها به کتابها در این ردهی سنی، تصاویر است.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
❤43🔥2👏1👌1
Forwarded from نشر نویسندهساز
https://www.skyroom.online/ch/madresenevisandegi/nevisandesaz
پس از کلیک روی پیوند بالا، گزینهی «میهمان» را انتخاب کنید و سپس نام و نام خانوادگی خود را ثبت کنید. نیاز به نام کاربری و رمز عبور نیست.
برای ورود به اسکایروم باید فیلترشکن خاموش باشد تا صدا و تصویر را با کیفیت بالاتری دریافت کنید.
هر وقت به مشکل خوردید صفحه را ببندید و از نو بگشایید.
youtube.com/@shahinkalantary
مدرسه نویسندگی+نشر نویسندهساز
@nevisandehsaz
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤15
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
با تمرکز بر شعر کوتاه
«شعر میتواند باعث شود که انسانها دنیا را، با قسمتهای ندیدهی آن را، تازهتر ببینند. شعر میتواند ما را گاه به گاه از احساسات عمیق و ناشناختهای که در زیربنای زندگی وجود دارند، و خیلی به ندرت با آنها در تماس هستیم، آگاهتر سازد زیرا زندگی امروزی ما غالباً فراری دائمی از خودمان است و فراری است از دنیای دیدنی و ملموس.»
دورهی شعرماهی کوششیست برای کشف زیبایی شاعرانه در لحظات روزمرهی زندگی؛ پرسه و پرسش در همهی انواع شعر:
شعر کلاسیک/شعر نو/شعر سپید/شعر آزاد/شعر عامیانه/ترانه
شعر منظوم و منثور
شعر خوب و شعر بد
شعر تو و شعر من
شعر ما
شعر ماه
وسوسه نمیشوی از سرودن شعرکی در ماه؟
ساختار دوره:
اجرای زنده و ویدیوی در بستر اسکایروم
۸ جلسه
همهی جلسات ذخیره هم میشود و بهطور دائمی در اختیار شرکتکنندگان قرار میگیرد.
♾امتیاز ویژهی این دوره:
بررسی همهی شعرهای شرکتکنندگان
یک ماه، هر هفته ۲ جلسه
شروع از شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴
شنبهها و سهشنبهها، از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۰+بازخورد
۸۰۰ هزار تومن
6274121181110032
6274121181110032به نام شاهین کلانتری
https://www.tg-me.com/nevisandeganim
مشاهده
یک | دو | سه | جدیدترین بازخوردها
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤11
آسمان کی نوشتنیتر است؟
➖کاغذ همیشه آسمان است، صفحهی نمایش رایانه هم آسمان است، حتا دیوار هم آسمان است، اگر بتوان رویش رویید. در واژهها غنچه میدهیم هر روز. در واژهها میپژمریم هر شب. آسمان کِی نوشتنیتر است؟
➖از خط و خطا لذت میبرم. از خطا در خط. از خیالِ جاری در خطخطی.
➖گفت: دشمنان عشق تنها عشقهای ناپژمردنی را عشق میدانند.
➖فیلم «کاغذ بیخط» را شاید دیده باشید. قصهی زن جوانیست در سودای نویسندگی. نسخهی نخست فیلمنامه کار مینو فرشچی است (از شاگردان ناصر تقوایی در کلاس فیلمنامهنویسی او و شاید بسیار شبیه به پرسوناژ اصلی فیلم) و حتا به طور مستقل هم در قالب کتاب «تولدی دیگر» منتشر شده؛ البته متن نسخهی نهایی هم، که با همکاری ناصر تقوایی بازنویسی شده، پیشتر منتشر شده، و مقایسهی هر دو کتاب خالی از لطف نیست.
این نقلقول از نسخهی فرشچی است:
«آخیش... نوشتن چه خوبه! انگار هر دفعه یه خشت از کوچهی حرفای نگفته رو میکنی میاندازی تو آب. اونوقت هم حرفات رو زدی هم صدای افتادن خشت رو میشنوی.» (ص۵۴)
➖برخی از عبارتهای جالب دفتر شعر «لکهای از عمر بر دیوار بود» از احمدرضا احمدی:
-تو چه زیباتر بودی/که دریاتر از دریا/مرده بودی
-از غروب آفتاب مرا کندند/به یک صبح آویختند
-جوان بودم/و دستان ترا/ای یارم/برای ادامهی روز/کافی میدانستم
-گاه میشد/که بختم را/به یک لغت فروخته بودم.
-من سمت کلمات را میدانم/رباعیات ابر ذوب میشود
-پرسههای عطر
-استعاره و تشبیه در چشمان ما/شباهت به یک بعدازظهر پاییز/داشت
-انتظار میکشیدم که در پایان باران/تو را خطاب کنم/که تو زیباترین غزل را/با یک لیوان آب/به خانهی من آوردی
ما سنتور را در خانه/تنها نمیگذاشتیم.
-ما شب چراغ نبودیم/ما در شب باختیم.
-تنی از تنهایی جدا میشود...
-دیگر نگهبان وقت و عمر خویش بودم.
-گاه جنونآسا با خنجری مرصع ابرها را میشکافتیم.
➖ببین محمد قائد در یادداشت جدیدش چه تشبیه نابی برای «ایرانمال» ساخته:
«چیزی است شبیه دکور فیلمهای آخر زمانی در فردای انفجار بزرگ اتمی: ردیف دراز ویترین سوپرشیک که به دوبی و پاریس و لندن میگوید زکی، همه خالی و خاکگرفته و متروک و بی کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش.»
➖شعرماهی با شرکت ۹۰ نفر از شعرماهیها شروع شد. بعد از جلسه هوس کردم برای باشندگانِ دوره نامهیی بنویسم، و این هم پارهی آغازین آن:
«شعرماهی عزیزم
(من هر یک از همسفران دوره را یک «شعرماهی» میبینم؛ شعرماهیِ آزاد آبهای زلال ادبیات و زندگی)
گفتم گاهی برایت نامهیی بنویسم و تمرینها و نکات مهم را مرور کنیم...»
بعد که نامه تمام شد دیدم چه جریانی نابی شکل میگیرد اگر شعرماهیها هم برای من نامه بنویسند.
آیا زیباترین شعرها از دل نامهها بیرون نمیجوشند؟
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-جلسهی اول دورهی جدید شعرماهی
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖کاغذ همیشه آسمان است، صفحهی نمایش رایانه هم آسمان است، حتا دیوار هم آسمان است، اگر بتوان رویش رویید. در واژهها غنچه میدهیم هر روز. در واژهها میپژمریم هر شب. آسمان کِی نوشتنیتر است؟
➖از خط و خطا لذت میبرم. از خطا در خط. از خیالِ جاری در خطخطی.
➖گفت: دشمنان عشق تنها عشقهای ناپژمردنی را عشق میدانند.
➖فیلم «کاغذ بیخط» را شاید دیده باشید. قصهی زن جوانیست در سودای نویسندگی. نسخهی نخست فیلمنامه کار مینو فرشچی است (از شاگردان ناصر تقوایی در کلاس فیلمنامهنویسی او و شاید بسیار شبیه به پرسوناژ اصلی فیلم) و حتا به طور مستقل هم در قالب کتاب «تولدی دیگر» منتشر شده؛ البته متن نسخهی نهایی هم، که با همکاری ناصر تقوایی بازنویسی شده، پیشتر منتشر شده، و مقایسهی هر دو کتاب خالی از لطف نیست.
این نقلقول از نسخهی فرشچی است:
«آخیش... نوشتن چه خوبه! انگار هر دفعه یه خشت از کوچهی حرفای نگفته رو میکنی میاندازی تو آب. اونوقت هم حرفات رو زدی هم صدای افتادن خشت رو میشنوی.» (ص۵۴)
➖برخی از عبارتهای جالب دفتر شعر «لکهای از عمر بر دیوار بود» از احمدرضا احمدی:
-تو چه زیباتر بودی/که دریاتر از دریا/مرده بودی
-از غروب آفتاب مرا کندند/به یک صبح آویختند
-جوان بودم/و دستان ترا/ای یارم/برای ادامهی روز/کافی میدانستم
-گاه میشد/که بختم را/به یک لغت فروخته بودم.
-من سمت کلمات را میدانم/رباعیات ابر ذوب میشود
-پرسههای عطر
-استعاره و تشبیه در چشمان ما/شباهت به یک بعدازظهر پاییز/داشت
-انتظار میکشیدم که در پایان باران/تو را خطاب کنم/که تو زیباترین غزل را/با یک لیوان آب/به خانهی من آوردی
ما سنتور را در خانه/تنها نمیگذاشتیم.
-ما شب چراغ نبودیم/ما در شب باختیم.
-تنی از تنهایی جدا میشود...
-دیگر نگهبان وقت و عمر خویش بودم.
-گاه جنونآسا با خنجری مرصع ابرها را میشکافتیم.
➖ببین محمد قائد در یادداشت جدیدش چه تشبیه نابی برای «ایرانمال» ساخته:
«چیزی است شبیه دکور فیلمهای آخر زمانی در فردای انفجار بزرگ اتمی: ردیف دراز ویترین سوپرشیک که به دوبی و پاریس و لندن میگوید زکی، همه خالی و خاکگرفته و متروک و بی کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش.»
➖شعرماهی با شرکت ۹۰ نفر از شعرماهیها شروع شد. بعد از جلسه هوس کردم برای باشندگانِ دوره نامهیی بنویسم، و این هم پارهی آغازین آن:
«شعرماهی عزیزم
(من هر یک از همسفران دوره را یک «شعرماهی» میبینم؛ شعرماهیِ آزاد آبهای زلال ادبیات و زندگی)
گفتم گاهی برایت نامهیی بنویسم و تمرینها و نکات مهم را مرور کنیم...»
بعد که نامه تمام شد دیدم چه جریانی نابی شکل میگیرد اگر شعرماهیها هم برای من نامه بنویسند.
آیا زیباترین شعرها از دل نامهها بیرون نمیجوشند؟
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-جلسهی اول دورهی جدید شعرماهی
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤28🔥1
Audio
دانلود جرقههای ۱۰۰ جمله
دانلود فایل هفتک نویسندهساز
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9
کتاب «شاعر و گلها»
از احمدرضا احمدی
معرفی #داستان_کودک
سحر فرهادی
مناسب برای گروه سنی ب (کلاس اول، دوم، سوم)
اولین باری که ورق زدم این کتاب کودک را، دلم پر زد با نقاشیهای رویاییاش.
داستان دستیست که گل میکارد، در بیداری و خواب.
خواندمش برای کلاس اولیهایم. با ذوق به تصاویر مینگریستند و گوش میسپردند. اسم داستان را نگفتم. زیادی همه چی رو میشد. نمیشد؟ اواسط کتاب پرسیدم: «به نظرتون این دست کیه که گل میکاره همهجا؟»
مامان؟ مادربزرگ؟ پدربزرگ؟ خاله؟ دایی؟ خب؟ دیگه؟
او که سالها بود بابا را نداشت آرام گفت: «بابا»
به آخر داستان که رسیدیم، بهتزده نگاهم میکردند. توقعش را داشتم.
بار اولی، من هم همین شکلی نگاه میکردم به کلمهی شاعر صفحهی آخر.
فقط همین نبود. چند تا چند تا با هم پرسیدند: «خانم شاعر چیه؟»
گفتم چیست و کیست؟ اما باز هم چیز زیادی از کتاب درنیافتند که نیافتند.
امروز رفتم سراغ اولیهای سال پیشم.
آنها آمدند سراغم و یقهاشان را چسبیدم که میخواهم داستان بخوانم.
باز هم اسمش را نگفتم. ذوق اولیها را نداشتند. به تصاویر سرسری نگاه میکردند.
اواسط داستان پرسیدم: «حدس میزنید دست کیه؟»
هاجوواج نگاه میکردند. یکیشون گفت: «اصلا نمیشه حدس زد.»
دیگری با کلافگی گفت: «چرا همش گل میکاره؟ الان صفحهی بعدم باز میگی گل کاشته. خانم فرهادیه؟»
شاعر را که گفتم، چیزی نگفتند اما من فهمیدم که خورده است توی ذوقشان. فهمیدم منتظر چیز دیگری بودند.
گفتم: «میدونید شاعر کیه؟»
هیچکدام نمیدانستند.
از خودم بدم آمد. چرا سال پیش شاعری را یادشان نداده بودم؟
با حیرت و غصه از خود میپرسم این دومیهای کمحوصلهی کمتخیل، همان اولیهای پرذوق پرتخیل پارسال مناند؟
طبیعت رشد مغز است؟
یا محیط؟
یا همه؟
به ردههای سنی صفحات ابتدایی کتابها میاندیشم.
الف
ب
...
چقدر با واقعیت مطابقت دارند؟
واقعا درک و جذابیت یک داستان برای کلاس اول و دوم و سوم در یک طبقه قرار میگیرد؟
میاندیشم شاید عنوان داستان را میگفتم از ابتدا بهتر بود. از همان اول قبل از شروع داستان شاعر و شاعری را میگفتم برایشان. شاید نتیجه چیز دیگری میشد.
📚 این کتاب را اگر خواندید برای کودک یا کودکانی، سن کودک و تجربهتان را برایم بنویسید.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
از احمدرضا احمدی
معرفی #داستان_کودک
سحر فرهادی
مناسب برای گروه سنی ب (کلاس اول، دوم، سوم)
اولین باری که ورق زدم این کتاب کودک را، دلم پر زد با نقاشیهای رویاییاش.
داستان دستیست که گل میکارد، در بیداری و خواب.
خواندمش برای کلاس اولیهایم. با ذوق به تصاویر مینگریستند و گوش میسپردند. اسم داستان را نگفتم. زیادی همه چی رو میشد. نمیشد؟ اواسط کتاب پرسیدم: «به نظرتون این دست کیه که گل میکاره همهجا؟»
مامان؟ مادربزرگ؟ پدربزرگ؟ خاله؟ دایی؟ خب؟ دیگه؟
او که سالها بود بابا را نداشت آرام گفت: «بابا»
به آخر داستان که رسیدیم، بهتزده نگاهم میکردند. توقعش را داشتم.
بار اولی، من هم همین شکلی نگاه میکردم به کلمهی شاعر صفحهی آخر.
فقط همین نبود. چند تا چند تا با هم پرسیدند: «خانم شاعر چیه؟»
گفتم چیست و کیست؟ اما باز هم چیز زیادی از کتاب درنیافتند که نیافتند.
امروز رفتم سراغ اولیهای سال پیشم.
آنها آمدند سراغم و یقهاشان را چسبیدم که میخواهم داستان بخوانم.
باز هم اسمش را نگفتم. ذوق اولیها را نداشتند. به تصاویر سرسری نگاه میکردند.
اواسط داستان پرسیدم: «حدس میزنید دست کیه؟»
هاجوواج نگاه میکردند. یکیشون گفت: «اصلا نمیشه حدس زد.»
دیگری با کلافگی گفت: «چرا همش گل میکاره؟ الان صفحهی بعدم باز میگی گل کاشته. خانم فرهادیه؟»
شاعر را که گفتم، چیزی نگفتند اما من فهمیدم که خورده است توی ذوقشان. فهمیدم منتظر چیز دیگری بودند.
گفتم: «میدونید شاعر کیه؟»
هیچکدام نمیدانستند.
از خودم بدم آمد. چرا سال پیش شاعری را یادشان نداده بودم؟
با حیرت و غصه از خود میپرسم این دومیهای کمحوصلهی کمتخیل، همان اولیهای پرذوق پرتخیل پارسال مناند؟
طبیعت رشد مغز است؟
یا محیط؟
یا همه؟
به ردههای سنی صفحات ابتدایی کتابها میاندیشم.
الف
ب
...
چقدر با واقعیت مطابقت دارند؟
واقعا درک و جذابیت یک داستان برای کلاس اول و دوم و سوم در یک طبقه قرار میگیرد؟
میاندیشم شاید عنوان داستان را میگفتم از ابتدا بهتر بود. از همان اول قبل از شروع داستان شاعر و شاعری را میگفتم برایشان. شاید نتیجه چیز دیگری میشد.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤31👏2🔥1👌1
در آغاز هر ماه، بهترین کانال ماه گذشته را در مدرسه نویسندگی معرفی میکنیم.
معیارهای انتخاب کانال برتر را اینجا ببینید.
@ddorann
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤39🤗5❤🔥4👏3😍3👌2🏆1
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
-کریستیان بوبن، انسان شادکام، ص۱۲
نمونهی خامدستانهاش را دلنوشته مینامند و پختهترش میشود نثر ادبی یا نثر شاعرانه. نوشتاریست پراحساس، گاه با مایههای فلسفی، میوهی پیوند شعر و نثر.
۸ هفته
جمعهها، از ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۶:۳۰
+بررسی نوشتههای شما
شروع از جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴
فایل ضبط شدهی جلسات هم برای همهی شرکتکنندگان ارسال میشود.
6219861872665970
6219861872665970به نام شاهین کلانتری
نشانی پشتیبانی مدرسه نویسندگی:
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9
روزپاره: ما بماندیم و خیال تو
➖خاب هم خشونت است. بیاختیار رؤیا میبینی و خودت را در میان مهلکهیی مییابی که سالهاست از آن گریختهیی، دستت را تو دست کسی میبینی که دستهایش را خالی گذاشتهیی، که دستهایت را به سرمایی ابدی واداشته. خاب خشونت است. تا خود صبح مجموعهداستانی کامل را صحنه به صحنه میبینی. انگار یکی پیشتر دوربین گذاشته از همهی لحظههای زندگیات فیلم برداشته و حالا کُلاژ (تکهچسانی) غریبی از آن را در رؤیایت اکران میکند. های کارگردان مجنونِ خاب! چه فایده دارد هنرِ تو وقتی تنها یک بیننده دارد که او هم غالبن کل فیلم را تا چشم باز میکند از یاد میبرد؟
همهي ما خلاقیم، همهی ما مجنونیم، همهی ما قصهگوییم، همهی ما تنهاییم، همهی ما کارگردانیم، همهی ما دلتنگیم، همهی ما جنایتکاریم چون خاب میبینیم.
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام اصلن (حتا یک نگاه)
-خبر مبر هیچی.
➖کلاسهای امروز:
-کلاس خصوصی رمان ۱
-کلاس خصوصی رمان ۲
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-کلاس خصوصی
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-کارگاه آنلاین کودکنویس (نوشتن داستان برای کودکان)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها: @kelasenevisandegi
➖ترجمهی بیژن الهی از حلاج:
«ای نقشِتوام در چشم،
ای نامِ توام بر لب،
ای جای توام در دل،
پس کجا تو پنهانی؟»
➖ای مبینا ملائی چرا چیزی تو سایت مدرسه هوا نمینمایی؟
➖این ضربالمثل را هم داریم:
«مثل چوبدستیِ باباچماقلو دو سرش خونی است.»
➖پیشنهاد برای «کلمهبرداری»:
تأملکنان
«تأملکنان در خطا و صواب
به از ژاژخایانِ حاضرجواب»
-سعدی
➖بله، «آخر به خیال میرود عمر».
➖در کانال کتابفروشی نویسندهساز هستید؟ @nevisandesazshop
➖دو شعرک از کتاب «۱۲۰×۷۰×۱۸۰» از جلیل صفربیگی:
«پیلهپیچم میکنند
قرار است پروانه شوم»
«محض مرگ است زندگی
مرگ محض»
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖خاب هم خشونت است. بیاختیار رؤیا میبینی و خودت را در میان مهلکهیی مییابی که سالهاست از آن گریختهیی، دستت را تو دست کسی میبینی که دستهایش را خالی گذاشتهیی، که دستهایت را به سرمایی ابدی واداشته. خاب خشونت است. تا خود صبح مجموعهداستانی کامل را صحنه به صحنه میبینی. انگار یکی پیشتر دوربین گذاشته از همهی لحظههای زندگیات فیلم برداشته و حالا کُلاژ (تکهچسانی) غریبی از آن را در رؤیایت اکران میکند. های کارگردان مجنونِ خاب! چه فایده دارد هنرِ تو وقتی تنها یک بیننده دارد که او هم غالبن کل فیلم را تا چشم باز میکند از یاد میبرد؟
همهي ما خلاقیم، همهی ما مجنونیم، همهی ما قصهگوییم، همهی ما تنهاییم، همهی ما کارگردانیم، همهی ما دلتنگیم، همهی ما جنایتکاریم چون خاب میبینیم.
➖پرهیزیات امروز:
-اینستاگرام اصلن (حتا یک نگاه)
-خبر مبر هیچی.
➖کلاسهای امروز:
-کلاس خصوصی رمان ۱
-کلاس خصوصی رمان ۲
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-کلاس خصوصی
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-کارگاه آنلاین کودکنویس (نوشتن داستان برای کودکان)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها: @kelasenevisandegi
➖ترجمهی بیژن الهی از حلاج:
«ای نقشِتوام در چشم،
ای نامِ توام بر لب،
ای جای توام در دل،
پس کجا تو پنهانی؟»
➖ای مبینا ملائی چرا چیزی تو سایت مدرسه هوا نمینمایی؟
➖این ضربالمثل را هم داریم:
«مثل چوبدستیِ باباچماقلو دو سرش خونی است.»
➖پیشنهاد برای «کلمهبرداری»:
تأملکنان
«تأملکنان در خطا و صواب
به از ژاژخایانِ حاضرجواب»
-سعدی
➖بله، «آخر به خیال میرود عمر».
➖در کانال کتابفروشی نویسندهساز هستید؟ @nevisandesazshop
➖دو شعرک از کتاب «۱۲۰×۷۰×۱۸۰» از جلیل صفربیگی:
«پیلهپیچم میکنند
قرار است پروانه شوم»
«محض مرگ است زندگی
مرگ محض»
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤29💯4😘4👍1👏1
Audio
دانلود جرقههای ۱۰۰ جمله
دانلود فایل هفتک نویسندهساز
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤8💯2
کتاب «شیر و پرنده» از ماریان دوبوک
ترجمهی زهرا داوری گراغانی
معرفی #داستان_کودک
😃 سحر فرهادی
✅ مناسب برای گروه سنی ب (۶ سال، ۷ سال، ۸سال)
این قصهی دوستی و دلبستگیست.
و جدایی و دلتنگی. یک دلتنگی قلنبه.
هر دو صفحه یک یا دو جمله نوشته شده است. با تصاویر بزرگی که تو دنیای داستان غرقمان میکند. از کودکی پرسیدم: «نظرت راجع به نقاشیهای این کتاب چیه؟» گفت: «خوبه، فقط خیلی شیر داره.»
برای کلاس اولیهایم که میخواندم سکوت کرده بودند. کم پیش میآید همهشان محو شنیدن داستان شوند. اینبار با جانودل گوش میسپردند. انگاری میفهمیدند شیر چه میکشد از دلتنگی. یکی با چشمانی دلسوز و صدایی معصومانه هر چند دقیقه یک بار میان داستان چیزی میگفت: «اوخی»، «الهی»، «طفلکی»، «بیچاره شیر».
دیگری که مادر را دیر به دیر میبیند و پدر را سالهاست که ندارد، از اواسط داستان بیقرار شده بود. از آنجا که پرنده رفته بود و شیر حسابی دلتنگ بود. گفت: «خانم برم دستشویی؟» حواسم پی داستان بود. نگاهم افتاد به چهرهاش که نکند ناگهانی فکری به سرش زده باشد، دلش را با ادا گرفت و دهان کج کرد که: «خانم شکمم درد میکنه. برم دستشویی؟»
منتظر بودند پرنده بازگردد. پرنده بازگشت.
اما نه برای همیشه. زمستان میماند و دوباره بهار با دستهاش کوچ میکرد. حتا اگر عاشق پرنده باشی و حسابی دلتنگش شوی، باید پرندهات را آزاد بگذاری.
دوست داشتن آزادی و دلتنگی دارد. اما زندگی هم ادامه دارد در کنارش بچه جانم.
🖍 اگر این کتاب را جایی بلندبلند خواندید از تجربهتان حتمن برایم بنویسید.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
ترجمهی زهرا داوری گراغانی
معرفی #داستان_کودک
این قصهی دوستی و دلبستگیست.
و جدایی و دلتنگی. یک دلتنگی قلنبه.
هر دو صفحه یک یا دو جمله نوشته شده است. با تصاویر بزرگی که تو دنیای داستان غرقمان میکند. از کودکی پرسیدم: «نظرت راجع به نقاشیهای این کتاب چیه؟» گفت: «خوبه، فقط خیلی شیر داره.»
برای کلاس اولیهایم که میخواندم سکوت کرده بودند. کم پیش میآید همهشان محو شنیدن داستان شوند. اینبار با جانودل گوش میسپردند. انگاری میفهمیدند شیر چه میکشد از دلتنگی. یکی با چشمانی دلسوز و صدایی معصومانه هر چند دقیقه یک بار میان داستان چیزی میگفت: «اوخی»، «الهی»، «طفلکی»، «بیچاره شیر».
دیگری که مادر را دیر به دیر میبیند و پدر را سالهاست که ندارد، از اواسط داستان بیقرار شده بود. از آنجا که پرنده رفته بود و شیر حسابی دلتنگ بود. گفت: «خانم برم دستشویی؟» حواسم پی داستان بود. نگاهم افتاد به چهرهاش که نکند ناگهانی فکری به سرش زده باشد، دلش را با ادا گرفت و دهان کج کرد که: «خانم شکمم درد میکنه. برم دستشویی؟»
منتظر بودند پرنده بازگردد. پرنده بازگشت.
اما نه برای همیشه. زمستان میماند و دوباره بهار با دستهاش کوچ میکرد. حتا اگر عاشق پرنده باشی و حسابی دلتنگش شوی، باید پرندهات را آزاد بگذاری.
دوست داشتن آزادی و دلتنگی دارد. اما زندگی هم ادامه دارد در کنارش بچه جانم.
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤32🔥3🥰3👌3👏1
روزپاره: پندی مکرر از بابابزرگ شاهین
➖خاهرم به خابم آمد و گفت: حتا اگر هزار بار دیگر هم گفته باشی، خاهش میکنم حتمن بار دیگر پیوندِ مطلبی که در باب شیوهی خط هوا کردهیی، بازنشر کن. با خیشتن خیش مشورت کردم و دیدم خاهش خاهر را دریابم، و این هم آن پیوند:
shahinkalantari.com/rasmolkhat/
و حتا این پاره از کتاب نویسندهساز را هم داشته باشید:
«رسمالخطی حسابشده داشته باش. مثلن بدان که چرا بهجای «مثلاً» مینویسی «مثلن». معیار من همخانیِ گفتار و نوشتار است، پس با دلیل محکمی خاب و خاهر و خاهش را اینطوری مینویسم.»
تذکر تکراری اما مهم: من هرگز شیوهی خط خودم را برای کسی تجویز نمیکنم. انتخاب همواره با شماست.
➖پندی مکرر از بابابزرگ شاهین:
اگر نخست خودمان، سپس اطرافیانمان و در نهایت سرزمینمان را دوست داریم و به رهایی و توسعه میاندیشیم،
سیگار نکشیم، مشروب ننوشیم و در کل از هر مخدری بپرهیزیم
و تنش خود را با شکیبایی و کوشش فرو بنشانیم.
آرامش در آموختن و آموختن است.
ایرانِ ما محتاج سلامت ماست.
ما آیندگانیم.
➖پرهیزیات امروز:
-باز هم اینستاگرام (نتیجهی پرهیزِ دیروز چشمگیر بود.)
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-جلسهی پنجم کلاس نویسندگی خلاق
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-کارگاه آنلاین کودکنویس (نوشتن داستان برای کودکان)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها: @kelasenevisandegi
➖این ضربالمثلها:
«یا زر یا زور یا زاری.»
«رنجِ سخت کلیدِ راحت است.»
«نه ظالم باش نه مظلوم.»
«قلم خشک شد از سوزِ بیان.»
«گر ننویسی قلمی میتراش.»
«کار عمرِ آدم را زیاد میکند.»
«از خنجرِ گوشتین کس نمیرد.»
➖پیامکنامهی نویسندهساز: دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
➖امروز در کتابفروشی نویسندهساز کلی کتاب تازه خاهید دید: @nevisandesazshop
➖واژهاندوزی از دفتر شعر «رویائیها» نوشتهی فرامرز سلیمانی:
راهی رؤیاهای جهانم
گلویش به گویشی آشنا
پاچیلهی پارهی مسافر
پلکان را/عطش مینشاند/بر لبان پرسشم
گیسو به راه میسپرم
در آغوش علف
بهار در آوند سنگ
مرغ مرقع
بارش نقره/بر ابرگاه سینهام
میشکند آینه را/حوصلهی نهنگ
با پروازم/یکی میشود/جهان
میتپد/مردمک عاشقم
میخواند باز/سبزای تپیدن را
از حنجرهی بهاری
میبالد/به گاهوارهی گلوش
لرزههای حس
وردی به رؤیاش
آوازی ترد
به شکل سیببنی/در سیبزار
خون افق/شتک میزند
با چنگهیی آفتاب
میسازد نگاه/قاب پنجره را/در تکانهی آبی
میرانم/بی خان و مان
به رعشههای پنجره
خاموش هزارساله/آواز سر میدهد/زنگار گلوش
به سفری نیلوگونه
بر آوند افق
رؤیای فرابودگی
به پرسهی پروانه/میپاشد/پریشانه/جادوی رنگی
سایههای منتشر منشور
خیال خاک
میپریشد/آفتاب
میرمبد به رؤیاش
در تکانهی بانوج
نشان از فرابودگی
شکوه آمیزش حسها
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
✅ @shahinkalantari
➕ shahinkalantari.com
➖خاهرم به خابم آمد و گفت: حتا اگر هزار بار دیگر هم گفته باشی، خاهش میکنم حتمن بار دیگر پیوندِ مطلبی که در باب شیوهی خط هوا کردهیی، بازنشر کن. با خیشتن خیش مشورت کردم و دیدم خاهش خاهر را دریابم، و این هم آن پیوند:
shahinkalantari.com/rasmolkhat/
و حتا این پاره از کتاب نویسندهساز را هم داشته باشید:
«رسمالخطی حسابشده داشته باش. مثلن بدان که چرا بهجای «مثلاً» مینویسی «مثلن». معیار من همخانیِ گفتار و نوشتار است، پس با دلیل محکمی خاب و خاهر و خاهش را اینطوری مینویسم.»
تذکر تکراری اما مهم: من هرگز شیوهی خط خودم را برای کسی تجویز نمیکنم. انتخاب همواره با شماست.
➖پندی مکرر از بابابزرگ شاهین:
اگر نخست خودمان، سپس اطرافیانمان و در نهایت سرزمینمان را دوست داریم و به رهایی و توسعه میاندیشیم،
سیگار نکشیم، مشروب ننوشیم و در کل از هر مخدری بپرهیزیم
و تنش خود را با شکیبایی و کوشش فرو بنشانیم.
آرامش در آموختن و آموختن است.
ایرانِ ما محتاج سلامت ماست.
ما آیندگانیم.
➖پرهیزیات امروز:
-باز هم اینستاگرام (نتیجهی پرهیزِ دیروز چشمگیر بود.)
➖کلاسهای امروز:
-تمرینجا (جلسهی بازخورد نویسندگی خلاق)
-وبینار نویسندهساز
-حلقهی چخوف
-جلسهی پنجم کلاس نویسندگی خلاق
➖دورههای توراهی:
-دورهی آنلاین نویسندگی خلاق (دورهی اصلی و پایه)
-دورهی پیشرفتهی نویسندگی خلاق (متمرکز بر نثر ادبی)
-کارگاه آنلاین کودکنویس (نوشتن داستان برای کودکان)
اطلاعات بیشتر در کانال دورهها: @kelasenevisandegi
➖این ضربالمثلها:
«یا زر یا زور یا زاری.»
«رنجِ سخت کلیدِ راحت است.»
«نه ظالم باش نه مظلوم.»
«قلم خشک شد از سوزِ بیان.»
«گر ننویسی قلمی میتراش.»
«کار عمرِ آدم را زیاد میکند.»
«از خنجرِ گوشتین کس نمیرد.»
➖پیامکنامهی نویسندهساز: دریافت جملههایی برای بهتر نوشتن
تنها کافیست نام و نامخانوادگیتان را برای سامانهی پیامکی زیر بفرستید تا عضو پیامکنامهی نویسندهساز بشوید:
50002710041185
➖امروز در کتابفروشی نویسندهساز کلی کتاب تازه خاهید دید: @nevisandesazshop
➖واژهاندوزی از دفتر شعر «رویائیها» نوشتهی فرامرز سلیمانی:
راهی رؤیاهای جهانم
گلویش به گویشی آشنا
پاچیلهی پارهی مسافر
پلکان را/عطش مینشاند/بر لبان پرسشم
گیسو به راه میسپرم
در آغوش علف
بهار در آوند سنگ
مرغ مرقع
بارش نقره/بر ابرگاه سینهام
میشکند آینه را/حوصلهی نهنگ
با پروازم/یکی میشود/جهان
میتپد/مردمک عاشقم
میخواند باز/سبزای تپیدن را
از حنجرهی بهاری
میبالد/به گاهوارهی گلوش
لرزههای حس
وردی به رؤیاش
آوازی ترد
به شکل سیببنی/در سیبزار
خون افق/شتک میزند
با چنگهیی آفتاب
میسازد نگاه/قاب پنجره را/در تکانهی آبی
میرانم/بی خان و مان
به رعشههای پنجره
خاموش هزارساله/آواز سر میدهد/زنگار گلوش
به سفری نیلوگونه
بر آوند افق
رؤیای فرابودگی
به پرسهی پروانه/میپاشد/پریشانه/جادوی رنگی
سایههای منتشر منشور
خیال خاک
میپریشد/آفتاب
میرمبد به رؤیاش
در تکانهی بانوج
نشان از فرابودگی
شکوه آمیزش حسها
شاهین کلانتری
#تردیدار #روزپاره
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤29👍5❤🔥2💯2😘2
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
یکشنبه ۱۱ آبان
یکشنبه ۱۸ آبان
از ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰
6219861872665970
6219861872665970
به نام شاهین کلانترینشانی پشتیبانی مدرسه نویسندگی:
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤9
Audio
Nevisandesaz.ir
دانلود جرقههای ۱۰۰ جمله
دانلود فایل هفتک نویسندهساز
#پادکست #نویسندهساز
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤14👏2👍1🔥1😍1
ترجمهی مهری ابراهیمیفرد
معرفی #داستان_کودک
در این کتاب تصاویر بیشتر حرف میزنند تا کلمات. داستان پسربچّهایست که پیِ خرسش میگردد. از خواننده هم کمک میخواهد. به ناامیدی میرسد و میزند زیر گریه.
بچّههایم با لبخند تصاویر این کتاب را مینگریستند. با پسربچّه حرف میزدند: «اونجاس»
«اوناهاش»
«اونور»
پسربچّه گویی صدای بچّهها را میشنود و دیگر نمیگرید. رو به ما میپرسد: «شما خرس را میبینید؟»
«آره، اونجاست. نگاه کن.»
«خانم چرا خرسو نمیبینه؟»
«اوناها دستش»
«اونجا پاهاشه»
و
پایانی متفاوت. چشم بچّهها گرد شده و لبخندشان هنوز هست سر جایش است.
گمشدهی خود را که پیدا نکنی، هر بار بگردی و نیابیاش، غم عالم مینشیند به جانت.
شاید مثل پسربچّه اول هقهق زار بزنی. او گریهاش که تمام شد جستوجو کرد. اینبار از میدان دید دیگری کمک گرفت. بیرون از خودش نگاه کرد و به دنبال گمشدهاش رفت. و همینجا شوک ماجرا بود برای بچّهها. آنچه میاندیشیدند کجا و آنچه پسربچّه به آن میاندیشید کجا؟
قصهایست که بچّهها را تا پایان داستان میخکوب میکند. میخواهند بدانند پسربچّه بلخره خرسش را میابد؟ خوشحال میشود؟
@nevisandehkhialy
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤19
