درشتی ز کس نشنود نرم گوی
بجز نیکُوی در زمانه مجوی
یک انسان نرمگوی که ملایم و آرام و با ادب سخن میگوید، هرگز از کسی سخن درشت و بیادبانه نمیشنود. بجز مهر و نیکی و پاکی در روزگار بدنبال چیز دیگری نباش.
شاهنامه، داستان سیاوخش
@shahnamehferdowsiii
بجز نیکُوی در زمانه مجوی
یک انسان نرمگوی که ملایم و آرام و با ادب سخن میگوید، هرگز از کسی سخن درشت و بیادبانه نمیشنود. بجز مهر و نیکی و پاکی در روزگار بدنبال چیز دیگری نباش.
شاهنامه، داستان سیاوخش
@shahnamehferdowsiii
۲۰۰ ساعت فایل صوتی شرح و خوانش دورهی هشت جلدی شاهنامه، تصحیح استاد جلال خالقی مطلق.
۱)فایل پیدیاف منبع مطالعاتی(دورهی هشت جلدی شاهنامه، تصحیح استاد جلال خالقی مطلق، چاپ نیویورک).
۲)جلد یکم(بخش اول)
دیباچه، گیومرت، هوشنگ، طهمورت، جمشید، ضحاک، فریدون.
۳)جلد یکم(بخش دوم)
(منوچهر، نوذر، زوطهماسب، کیقباد)
۴)جلد دوم(بخش اول)
پادشاهی کیکاوس(داستان جنگ مازندران، داستان جنگ هاماوران، داستان رستم و هفت گردان)
۵)جلد دوم(بخش دوم)
پادشاهی کیکاوس(داستان رستم و سهراب)
۶)جلد دوم(بخش سوم)
پادشاهی کیکاوس(داستان سیاوخش)
۷)جلد دوم(بخش چهارم)
پادشاهی کیکاوس(داستان کین سیاوخش، داستان رفتن گیو به ترکستان)
۸)جلد سوم(بخش یکم)
پادشاهی کیخسرو(داستان عرض کردن کیخسرو، داستان فرود سیاوخش)
۹)جلد سوم(بخش دوم)
پادشاهی کیخسرو(داستان کاموس کشانی)
۱۰)جلد سوم(بخش سوم)
پادشاهی کیخسرو(داستان رستم و اکوان دیو، داستان بیژن و منیژه)
@shahnamehferdowsiii
۱)فایل پیدیاف منبع مطالعاتی(دورهی هشت جلدی شاهنامه، تصحیح استاد جلال خالقی مطلق، چاپ نیویورک).
۲)جلد یکم(بخش اول)
دیباچه، گیومرت، هوشنگ، طهمورت، جمشید، ضحاک، فریدون.
۳)جلد یکم(بخش دوم)
(منوچهر، نوذر، زوطهماسب، کیقباد)
۴)جلد دوم(بخش اول)
پادشاهی کیکاوس(داستان جنگ مازندران، داستان جنگ هاماوران، داستان رستم و هفت گردان)
۵)جلد دوم(بخش دوم)
پادشاهی کیکاوس(داستان رستم و سهراب)
۶)جلد دوم(بخش سوم)
پادشاهی کیکاوس(داستان سیاوخش)
۷)جلد دوم(بخش چهارم)
پادشاهی کیکاوس(داستان کین سیاوخش، داستان رفتن گیو به ترکستان)
۸)جلد سوم(بخش یکم)
پادشاهی کیخسرو(داستان عرض کردن کیخسرو، داستان فرود سیاوخش)
۹)جلد سوم(بخش دوم)
پادشاهی کیخسرو(داستان کاموس کشانی)
۱۰)جلد سوم(بخش سوم)
پادشاهی کیخسرو(داستان رستم و اکوان دیو، داستان بیژن و منیژه)
@shahnamehferdowsiii
انجمن هما برگزار میکند:
🪶دورهٔ تخصصی متنخوانی و شرح آثار سعدی(گلستان و بوستان).
با بهرهگیری از تصحیح اساتید گرانقدر(محمدعلی فروغی، غلامحسین یوسفی، خلیل خطیب رهبر، محمد خزائلی).
🪶مدت زمان شرح و مطالعه:
گلستان: حدود ۶ ماه طی ۷۶ جلسه.
بوستان: حدود ۸ ماه طی ۹۵ جلسه.
🪶منبع مطالعاتی: کلیات سعدی، تصحیح و طبع شادروان محمد علی فروغی.
بدین جهت تصحیح مرحوم فروغی را معرفی کردهایم تا علاقمندان در یک کلیات تمام آثار سعدی شامل گلستان، بوستان، غزلیات، قصائد و... را داشته باشند و هزینهٔ کمتری را جهت خرید کتاب متقبل شوند. تصحیح اساتید دیگر(استاد یوسفی و خطیبرهبر و خزائلی) بصورت مجلدات جداگانه است و خرید تک تک آنها در این آشفته بازارِ نشرِ کتاب، هزینهٔ بالایی را به علاقمندان تحمیل میکند.
آغاز دوره: یکم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و سه.
آموزگار: بهادر قاسمی
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام نهایی با آیدی تلگرام و شماره زیر در تماس باشید:
@shahnameh_homa
09034718250
🪶دورهٔ تخصصی متنخوانی و شرح آثار سعدی(گلستان و بوستان).
با بهرهگیری از تصحیح اساتید گرانقدر(محمدعلی فروغی، غلامحسین یوسفی، خلیل خطیب رهبر، محمد خزائلی).
🪶مدت زمان شرح و مطالعه:
گلستان: حدود ۶ ماه طی ۷۶ جلسه.
بوستان: حدود ۸ ماه طی ۹۵ جلسه.
🪶منبع مطالعاتی: کلیات سعدی، تصحیح و طبع شادروان محمد علی فروغی.
بدین جهت تصحیح مرحوم فروغی را معرفی کردهایم تا علاقمندان در یک کلیات تمام آثار سعدی شامل گلستان، بوستان، غزلیات، قصائد و... را داشته باشند و هزینهٔ کمتری را جهت خرید کتاب متقبل شوند. تصحیح اساتید دیگر(استاد یوسفی و خطیبرهبر و خزائلی) بصورت مجلدات جداگانه است و خرید تک تک آنها در این آشفته بازارِ نشرِ کتاب، هزینهٔ بالایی را به علاقمندان تحمیل میکند.
آغاز دوره: یکم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و سه.
آموزگار: بهادر قاسمی
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام نهایی با آیدی تلگرام و شماره زیر در تماس باشید:
@shahnameh_homa
09034718250
انجمن شاهنامهخوانی هما (اَشَـه)
روزها-در-راه-ج۱-شاهرخ-مسکوب.pdf
مدتی است در فکرم که برگردم به یکی دو داستان، بهجایی بلند در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم باز شود و زهر ابتذال و ملال هر روزه را بگیرم. اگر فردوسی نبود زندگی من چقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.
روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب
@shahnamehferdowsiii
روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب
@shahnamehferdowsiii
نگر تا چه کاری، همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
به هوش باش و بدان که هرچه را بکاری، همان را خواهی درود و هر آن سخنی که بگویی، در پاسخ، همانند آن را خواهی شنید.
شاهنامه، داستان سیاوخش
@shahnamehferdowsiii
سخن هرچه گویی همان بشنوی
به هوش باش و بدان که هرچه را بکاری، همان را خواهی درود و هر آن سخنی که بگویی، در پاسخ، همانند آن را خواهی شنید.
شاهنامه، داستان سیاوخش
@shahnamehferdowsiii
مفهوم ملیت و ایران
🪶این مفهوم را در آثار هیچیک از شاعران کهن از جمله مولانا و سعدی و حافظ نمیتوانیم حس کنیم، تنها شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی و از این قبیل را میبینیم. یکی از نمونههای درخشان آن وقتی است که رستم میخواهد اسبی برای خود برگزیند (رخش)، وقتی بهای آن را از چوپان میپرسد، چوپان (رمز نگاهبان ایران) به او میگوید قیمت آن تمام ایران است:
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها؟
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
بدین بر، تو خواهی جهان کرد راست
🪶حتی در زمان خود فردوسی هم ایران یکپارچه نداشتیم، خراسان در دست محمود بود، ری در دست دیلمیان، اصفهان را بعدها مسعود پسر محمود گرفت. وقتی فردوسی از مازندران و اصفهان و سیستان سخن میگفت حس میکرد که وقتی همهٔ آنجاها ایران بوده است و دیگر نیست. شاید اینگونه افکار در نزد شعوبیه رایج بوده است. اما در شاعران و نویسندگان آن دوره و ادوار بعد مرسوم نبود. مثلاً از نظر سعدی ایران مُلک فارس است و اتابک شاه فارس شاه ایران است. از نظر مولانا اساساً...
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است کان را نام نیست
🪶حافظ ایران را یزد و شیراز و اصفهان و کرمان میدانست. اساساً واژهٔ ایران در این متون جز به ندرت به کار نرفته است. تنها فردوسی است که با این وسعت از ایران و ایرانیان و شاه ایران سخن میگوید چنان که در مرگ یزدگرد آخرین شاه ایران باستان میگوید:
فکنده تن شاه ایران به خاک
پر از خون و پهلو به شمشیر چاک
این اشعار فردوسی هنوز هم مو بر تن ایرانی راست میکند مخصوصاً اگر ایرانی - مانند بیشتر ادوار تاریخی _ ایرانی و ایران را در لبهٔ پرتگاههای خطرناک ببیند:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریان بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیز چنگ اژدهاست
منبع: شاهِ نامهها، استاد سیروس شمیسا، نشر هرمس، صص ۳۰۱–۳۰۰
@shahnamehferdowsiii
🪶این مفهوم را در آثار هیچیک از شاعران کهن از جمله مولانا و سعدی و حافظ نمیتوانیم حس کنیم، تنها شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی و از این قبیل را میبینیم. یکی از نمونههای درخشان آن وقتی است که رستم میخواهد اسبی برای خود برگزیند (رخش)، وقتی بهای آن را از چوپان میپرسد، چوپان (رمز نگاهبان ایران) به او میگوید قیمت آن تمام ایران است:
ز چوپان بپرسید کاین اژدها
به چندست و این را که خواهد بها؟
چنین داد پاسخ که گر رستمی
برو راست کن روی ایران زمی
مر این را بر و بوم ایران بهاست
بدین بر، تو خواهی جهان کرد راست
🪶حتی در زمان خود فردوسی هم ایران یکپارچه نداشتیم، خراسان در دست محمود بود، ری در دست دیلمیان، اصفهان را بعدها مسعود پسر محمود گرفت. وقتی فردوسی از مازندران و اصفهان و سیستان سخن میگفت حس میکرد که وقتی همهٔ آنجاها ایران بوده است و دیگر نیست. شاید اینگونه افکار در نزد شعوبیه رایج بوده است. اما در شاعران و نویسندگان آن دوره و ادوار بعد مرسوم نبود. مثلاً از نظر سعدی ایران مُلک فارس است و اتابک شاه فارس شاه ایران است. از نظر مولانا اساساً...
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است کان را نام نیست
🪶حافظ ایران را یزد و شیراز و اصفهان و کرمان میدانست. اساساً واژهٔ ایران در این متون جز به ندرت به کار نرفته است. تنها فردوسی است که با این وسعت از ایران و ایرانیان و شاه ایران سخن میگوید چنان که در مرگ یزدگرد آخرین شاه ایران باستان میگوید:
فکنده تن شاه ایران به خاک
پر از خون و پهلو به شمشیر چاک
این اشعار فردوسی هنوز هم مو بر تن ایرانی راست میکند مخصوصاً اگر ایرانی - مانند بیشتر ادوار تاریخی _ ایرانی و ایران را در لبهٔ پرتگاههای خطرناک ببیند:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریان بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیز چنگ اژدهاست
منبع: شاهِ نامهها، استاد سیروس شمیسا، نشر هرمس، صص ۳۰۱–۳۰۰
@shahnamehferdowsiii
حکایتی از گلستان سعدی
سالی نزاعی(دعوا و بزنبزن) در پیادگان حَجیج(حاجیها و حجگزاران) افتاده بود و داعی(دعاگوی، سعدی از خود به داعی تعبیر کرده است.) در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم(به خوبی بر سر و صورت هم کوفتیم و یک دعوای اساسی کردیم.)و داد فسوق و جدال بدادیم.(تا آنجا که جان در بدن داشتیم همدیگر را زدیم و ستیزه نمودیم.)
کجاوهنشینی را شنیدم که با عدیل(همتا، کناری، همسفر) خود میگفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر میبرد فرزین میشود،(مهرهٔ سرباز که از جنس عاج است، در صفحهٔ شطرنج چون به پایان صفحه میرسد ارتقای مقام مییابد و وزیر میشود.)یعنی بِه از آن میگردد که بود و پیادگانِ حاج، بادیه به سر بردند و بَتَر شدند.(روندگان راه حج و خانهٔ خدا با پای پیاده بیابانها را درنوردیده و بدتر شدهاند.)
از من بگوی حاجی مردمگزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
🪶حاجی مردمگزای: حاجی مردمآزار
🪶کاو پوستین...: که غیبت دیگران را میکند و به عیبجویی آنها میپردازد.
✔️حاجی تو نیستی...: به راستی تو حج نگذاردهای و حاجی نشدی بلکه حج گذار و حاجی آن شتر است. زیرا جانور زبان بسته خار بیابان به کام فرو میبرد، تشنگی میکشد و بار گران شما را تحمل میکند و چیزی نمیگوید.
باب هفتم گلستان سعدی، تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی، انتشارات دوستان، تهران، ص۱۴۵.
🟥جهت کسبِ اطلاعاتِ بیشتر و ثبتِنام نهایی در کارگاههایِ سعدیخوانیِ انجمنِ هما با آیدیِ تلگرام و شمارهٔ زیر در تماس باشید:
@shahnameh_homa
09034718250
سالی نزاعی(دعوا و بزنبزن) در پیادگان حَجیج(حاجیها و حجگزاران) افتاده بود و داعی(دعاگوی، سعدی از خود به داعی تعبیر کرده است.) در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم(به خوبی بر سر و صورت هم کوفتیم و یک دعوای اساسی کردیم.)و داد فسوق و جدال بدادیم.(تا آنجا که جان در بدن داشتیم همدیگر را زدیم و ستیزه نمودیم.)
کجاوهنشینی را شنیدم که با عدیل(همتا، کناری، همسفر) خود میگفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر میبرد فرزین میشود،(مهرهٔ سرباز که از جنس عاج است، در صفحهٔ شطرنج چون به پایان صفحه میرسد ارتقای مقام مییابد و وزیر میشود.)یعنی بِه از آن میگردد که بود و پیادگانِ حاج، بادیه به سر بردند و بَتَر شدند.(روندگان راه حج و خانهٔ خدا با پای پیاده بیابانها را درنوردیده و بدتر شدهاند.)
از من بگوی حاجی مردمگزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار میبرد
🪶حاجی مردمگزای: حاجی مردمآزار
🪶کاو پوستین...: که غیبت دیگران را میکند و به عیبجویی آنها میپردازد.
✔️حاجی تو نیستی...: به راستی تو حج نگذاردهای و حاجی نشدی بلکه حج گذار و حاجی آن شتر است. زیرا جانور زبان بسته خار بیابان به کام فرو میبرد، تشنگی میکشد و بار گران شما را تحمل میکند و چیزی نمیگوید.
باب هفتم گلستان سعدی، تصحیح و طبع شادروان محمدعلی فروغی، انتشارات دوستان، تهران، ص۱۴۵.
🟥جهت کسبِ اطلاعاتِ بیشتر و ثبتِنام نهایی در کارگاههایِ سعدیخوانیِ انجمنِ هما با آیدیِ تلگرام و شمارهٔ زیر در تماس باشید:
@shahnameh_homa
09034718250
🏛 «ایران، خانه ما»
سروده استاد حبیب یغمایی
شعر« ایران، خانه ما» از سروده های حبیب یغمایی، استاد طراز اول ادبیات فارسی و سردبیر مجله « یغما » است که در دوران پیش از بهمن ۱۳۵۷، گزیدهای از آن در کتابهای درسی دوره دبستان ایران آمده بود. پس از سال ۵۷ یکی از مطالبی که از کتاب های درسی برداشته شد، این شعر بود.
ایران عزیز، خانهی ماست
میهن، وطن، آشیانهی ماست
این خانهی شش هزار ساله
از ماست به موجبِ قباله !
آن روز که خاکِ آن سرشتند
بر سنگ قبالهاش نوشتند [۱]
وین کهنه قباله را گواهان
هستند مِهان و پادشاهان
از کوروش و اردشیر و دارا
میراث رسیده است ما را
سنگی که درین بِنا به کارست
از خانه خدا بران نگارست
خشتی که فتاده بر زمین است
از خون دلاوری عجین است
دشتی نه که نیست رزمگاهی
راهی نه که نیست شاهراهی
از ساحل هیرمند تا وخش [۲]
رستمش سپرده با پی رخش
میجوی نشانه ها به هر مرز
از خسرو و طوس و گیو و گودرز
می کاو زمین و بین به هر گام
شمشیر قباد و خُود بهرام
در هر قدمی و هر بَدَستی
پایی بفتاده است و دستی
آن کوه که بنگری به هامون
پرورده به دامن آفریدون [۳]
آن قلّه که برده سر بر افلاک [۴]
آورده به بند پای ضحّاک
آن بحر مهیب بی کرانه
خورده است ز شاه تازیانه [۵]
آن بارگه بلندبنیاد
از خسرو دادگر کند یاد [۶]
آن صفّه مقام شهریاری است
وان بُقعه مزار نامداری است
این ناموران و پاک جانان
بخشنده سر و جهان ستانان
از کوشش و کار و دانش و داد
کردند چنین خجسته بنیاد
با نام نکو جهان سپردند
رفتند و به دیگران سپردند
پس دست به دست از پدرها
گردید و ، رسید با پسرها
امروز که ای ستوده فرزند
هستی تو بر این سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازی ست
وقت هنرست و سرافرازی ست» [۷]
از پا منشین و جا نگهدار
گر سر بدهی سرا نگهدار
این پند شنو ز خانه بردوش
ور خانه بود خرابه، مفروش
پینوشتها:
🪶هنگامی که سپاهیان روس و انگلیس سراسر ایران را فرا گرفته بودند و رئیس الوزرای دانشمند وقت (مرحوم محمد علی فروغی) بناگزیر در تنظیم قراردادی اهتمام میفرمود، این اشعار گفته شده است . (مهرماه سال ۱۳۲۰ شمسی).
🪶۱. اشاره است به کتیبه های گوناگون شاهنشاهان ایران در دورههای مختلف.
🪶۲. آمودریا (جیحون) را ایرانیان در قدیم «وَخش» مینامیدند چنان که هم اکنون نیز یکی از شعب این رود «وَخش آب» نامیده میشود.
🪶۳. البرز کوه
🪶۴. دماوند
🪶۵. خشیارشا در لشکرکشی به یونان فرمان داد بر تنگه داردانل دو پل بستند. موج دریا پُلها را خراب کرد. شاه در خشم شد و حکم کرد دریا را تنبیه کنند و سیصد شلاق بزنند !
🪶۶. ایوان مدائن
🪶۷. این بیت از نظامی گنجوی
برگرفته از : مجله یغما ، شماره ۴۱، مهر ماه ۱۳۳۰.
@shahnamehferdowsiii
سروده استاد حبیب یغمایی
شعر« ایران، خانه ما» از سروده های حبیب یغمایی، استاد طراز اول ادبیات فارسی و سردبیر مجله « یغما » است که در دوران پیش از بهمن ۱۳۵۷، گزیدهای از آن در کتابهای درسی دوره دبستان ایران آمده بود. پس از سال ۵۷ یکی از مطالبی که از کتاب های درسی برداشته شد، این شعر بود.
ایران عزیز، خانهی ماست
میهن، وطن، آشیانهی ماست
این خانهی شش هزار ساله
از ماست به موجبِ قباله !
آن روز که خاکِ آن سرشتند
بر سنگ قبالهاش نوشتند [۱]
وین کهنه قباله را گواهان
هستند مِهان و پادشاهان
از کوروش و اردشیر و دارا
میراث رسیده است ما را
سنگی که درین بِنا به کارست
از خانه خدا بران نگارست
خشتی که فتاده بر زمین است
از خون دلاوری عجین است
دشتی نه که نیست رزمگاهی
راهی نه که نیست شاهراهی
از ساحل هیرمند تا وخش [۲]
رستمش سپرده با پی رخش
میجوی نشانه ها به هر مرز
از خسرو و طوس و گیو و گودرز
می کاو زمین و بین به هر گام
شمشیر قباد و خُود بهرام
در هر قدمی و هر بَدَستی
پایی بفتاده است و دستی
آن کوه که بنگری به هامون
پرورده به دامن آفریدون [۳]
آن قلّه که برده سر بر افلاک [۴]
آورده به بند پای ضحّاک
آن بحر مهیب بی کرانه
خورده است ز شاه تازیانه [۵]
آن بارگه بلندبنیاد
از خسرو دادگر کند یاد [۶]
آن صفّه مقام شهریاری است
وان بُقعه مزار نامداری است
این ناموران و پاک جانان
بخشنده سر و جهان ستانان
از کوشش و کار و دانش و داد
کردند چنین خجسته بنیاد
با نام نکو جهان سپردند
رفتند و به دیگران سپردند
پس دست به دست از پدرها
گردید و ، رسید با پسرها
امروز که ای ستوده فرزند
هستی تو بر این سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازی ست
وقت هنرست و سرافرازی ست» [۷]
از پا منشین و جا نگهدار
گر سر بدهی سرا نگهدار
این پند شنو ز خانه بردوش
ور خانه بود خرابه، مفروش
پینوشتها:
🪶هنگامی که سپاهیان روس و انگلیس سراسر ایران را فرا گرفته بودند و رئیس الوزرای دانشمند وقت (مرحوم محمد علی فروغی) بناگزیر در تنظیم قراردادی اهتمام میفرمود، این اشعار گفته شده است . (مهرماه سال ۱۳۲۰ شمسی).
🪶۱. اشاره است به کتیبه های گوناگون شاهنشاهان ایران در دورههای مختلف.
🪶۲. آمودریا (جیحون) را ایرانیان در قدیم «وَخش» مینامیدند چنان که هم اکنون نیز یکی از شعب این رود «وَخش آب» نامیده میشود.
🪶۳. البرز کوه
🪶۴. دماوند
🪶۵. خشیارشا در لشکرکشی به یونان فرمان داد بر تنگه داردانل دو پل بستند. موج دریا پُلها را خراب کرد. شاه در خشم شد و حکم کرد دریا را تنبیه کنند و سیصد شلاق بزنند !
🪶۶. ایوان مدائن
🪶۷. این بیت از نظامی گنجوی
برگرفته از : مجله یغما ، شماره ۴۱، مهر ماه ۱۳۳۰.
@shahnamehferdowsiii
شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان
فرید حامد
شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان
برگرفته از نوشتاری اثر استاد زنده یاد ابوالفضل خطیبی
اجرا: فرید حامد
@shahnamehferdowsiii
برگرفته از نوشتاری اثر استاد زنده یاد ابوالفضل خطیبی
اجرا: فرید حامد
@shahnamehferdowsiii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرزمین من...
با صدای هنرمند نوجوان، پارسا خائف و آهنگسازی و تنظیمکنندگی مهیار علیزاده.
@shahnamehferdowsiii
با صدای هنرمند نوجوان، پارسا خائف و آهنگسازی و تنظیمکنندگی مهیار علیزاده.
@shahnamehferdowsiii
یکم اردیبهشت ماه جلالی روز بزرگداشت افصح المتکلمین، سعدی شیرازی بر تمامی ایرانی تباران گیتی فرخنده باد.
فرو رفت جم را یکی نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
به دخمه برآمد پس از چند روز
که بر وی بگرید به زاری و سوز
چو پوسیده دیدش حریرِ کفن
به فکرت چنین گفت با خویشتن
من از کِرم برکَنده بودم به زور
بِکَندند از او باز کِرمانِ گور
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند
قضا نقشِ یوسفجمالی نکرد
که ماهیِ گورش چو یونس نَخَورد
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
کلیات سعدی(بوستان) تصحیح شادروان محمد علی فروغی، باب نهم، در توبه و راه صواب، نشر دوستان ص۳۳۴.
@shahnamehferdowsiii
فرو رفت جم را یکی نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
به دخمه برآمد پس از چند روز
که بر وی بگرید به زاری و سوز
چو پوسیده دیدش حریرِ کفن
به فکرت چنین گفت با خویشتن
من از کِرم برکَنده بودم به زور
بِکَندند از او باز کِرمانِ گور
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخش از بن نکند
قضا نقشِ یوسفجمالی نکرد
که ماهیِ گورش چو یونس نَخَورد
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گویندهای با رباب:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
کلیات سعدی(بوستان) تصحیح شادروان محمد علی فروغی، باب نهم، در توبه و راه صواب، نشر دوستان ص۳۳۴.
@shahnamehferdowsiii
سرنوشت یک دوبیتی ناب از رودکی
ثعالبی در کتاب یتیمة الدهر فی شعراء أهل العصر در شرح حال و نقل اشعار ابوالحسن احمد مُعَمَل که از شعرای عربی زبان قرن پنجم هجری و کاتب ابوالحسن فائق خاصه(سردار معروف و متنفذ اواخر دورۀ سامانی) بوده قطعهای دوبیتی نقل میکند و میگوید که اصل آن به فارسی از رودکی است که ابوالحسن احمد مُعَمَل آن را به عربی ترجمه کرده با این مضمون که میگوید:
دنیا را به چشم درون بنگر، نه با چشمی که با آن مینگری. روزگار مثل دریاست، از نیکی و نکوکاری کشتی و زورقی ساز و از آن بگذر.
وقتی علامه دهخدا این قطعه عربی را میبیند با تسلطی که به شیوه و اسلوب قدیم داشته قطعهای به فارسی با همان مضمون میسازد که اگر رودکی این شعر را گفته باشد قریب به این عبارت گفته که...
به چشم نهان، نی به چشم عیان
اگر در جهانِ جهان بنگری
بدانی که دریاست، وز فعل نیک
کنی زورقی تا بدو بگذری
از قضا بعدها چنانکه بعضی نوشتهاند اصل قطعه فارسی رودکی پیدا میشود که از بسیاری جهات شبیه قطعه دهخداست اینطور که...
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کآندر او نگری
همچو دریاست، وز نکوکاری
کشتیای ساز تا بدو گذری
@shahnamehferdowsiii
ثعالبی در کتاب یتیمة الدهر فی شعراء أهل العصر در شرح حال و نقل اشعار ابوالحسن احمد مُعَمَل که از شعرای عربی زبان قرن پنجم هجری و کاتب ابوالحسن فائق خاصه(سردار معروف و متنفذ اواخر دورۀ سامانی) بوده قطعهای دوبیتی نقل میکند و میگوید که اصل آن به فارسی از رودکی است که ابوالحسن احمد مُعَمَل آن را به عربی ترجمه کرده با این مضمون که میگوید:
دنیا را به چشم درون بنگر، نه با چشمی که با آن مینگری. روزگار مثل دریاست، از نیکی و نکوکاری کشتی و زورقی ساز و از آن بگذر.
وقتی علامه دهخدا این قطعه عربی را میبیند با تسلطی که به شیوه و اسلوب قدیم داشته قطعهای به فارسی با همان مضمون میسازد که اگر رودکی این شعر را گفته باشد قریب به این عبارت گفته که...
به چشم نهان، نی به چشم عیان
اگر در جهانِ جهان بنگری
بدانی که دریاست، وز فعل نیک
کنی زورقی تا بدو بگذری
از قضا بعدها چنانکه بعضی نوشتهاند اصل قطعه فارسی رودکی پیدا میشود که از بسیاری جهات شبیه قطعه دهخداست اینطور که...
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کآندر او نگری
همچو دریاست، وز نکوکاری
کشتیای ساز تا بدو گذری
@shahnamehferdowsiii
Фарохони форси Шохнома (3).pdf
1.6 MB
فراخوان همایش بین المللی
دانشگاه دولتی خجند تاجیکستان.
همایش بینالمللی "نقش شاهنامه فردوسی در تحکیم و گسترش زبان و ادبیات و علم و فرهنگ فارسی تاجیکی"
از همه پژوهشگران و علاقمندان دعوت به عمل آورده میشود که با ارسال مقالههای علمی خویش در کار کنفرانس شرکت نمایند.
Email:
[email protected]
@shahnamehferdowsiii
دانشگاه دولتی خجند تاجیکستان.
همایش بینالمللی "نقش شاهنامه فردوسی در تحکیم و گسترش زبان و ادبیات و علم و فرهنگ فارسی تاجیکی"
از همه پژوهشگران و علاقمندان دعوت به عمل آورده میشود که با ارسال مقالههای علمی خویش در کار کنفرانس شرکت نمایند.
Email:
[email protected]
@shahnamehferdowsiii
ای مامِ رنجها
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
@shahnamehferdowsiii
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
@shahnamehferdowsiii
بلاهت، وقاحت، شقاوت، غرور
همین بود، آن آرمانشهرِ دور
به جز قصههای دروغِ دراز
نخواندیم در این کتابِ قطور
ندیدیم با وعده مردِ عمل
نتابید از عکسِ خورشید، نور
نداریم بر میلِ خود اختیار
ارادت به جبر است و ایمان به زور
رهِ زنده ماندن یکی بیش نیست
روشهای مُردن ولی چند جور
زمانه به کامِ کسانی رواست
که از شرّشان رفت باید به گور
دل از یادشان میشود ریشریش
تن از شکلشان میشود مورمور
شده مدفنِ باده چاهِ وَحَل
شده مسکنِ بول، جامِ بلور
عجب نیست در گرگ و میشی چنین
بیفتد به تنبانمان مار و مور
"شرافت شرافت" کند دزدِ شهر
"بصیرت بصیرت" کند موشِ کور
در این روزهایی که از ترسِ مرگ
نشستیم ما ساکتانِ صبور
دعا کن به لطفِ چنین محشری
بخیزند از جای اهلِ قبور...
محمدرضا طاهری
@shahnamehferdowsiii
همین بود، آن آرمانشهرِ دور
به جز قصههای دروغِ دراز
نخواندیم در این کتابِ قطور
ندیدیم با وعده مردِ عمل
نتابید از عکسِ خورشید، نور
نداریم بر میلِ خود اختیار
ارادت به جبر است و ایمان به زور
رهِ زنده ماندن یکی بیش نیست
روشهای مُردن ولی چند جور
زمانه به کامِ کسانی رواست
که از شرّشان رفت باید به گور
دل از یادشان میشود ریشریش
تن از شکلشان میشود مورمور
شده مدفنِ باده چاهِ وَحَل
شده مسکنِ بول، جامِ بلور
عجب نیست در گرگ و میشی چنین
بیفتد به تنبانمان مار و مور
"شرافت شرافت" کند دزدِ شهر
"بصیرت بصیرت" کند موشِ کور
در این روزهایی که از ترسِ مرگ
نشستیم ما ساکتانِ صبور
دعا کن به لطفِ چنین محشری
بخیزند از جای اهلِ قبور...
محمدرضا طاهری
@shahnamehferdowsiii
Forwarded from دکتر محمد دهقانی (✨)
🪴🪴🪴 قابلتوجه آن دسته از دوستان عزیزی که علاقمند به دریافت فایلهای صوتی کارگاه «خوانش انتقادی شاهنامهٔ فردوسی» (شانزدهجلسه) هستند، و امکان استفاده از مطالب کلاس را به شکل حضوری و آنلاین نداشتهاند؛
این دسته از دوستان میتوانند به آیدی دکتر محمد دهقانی (maddehghani@)
پیام دهند و پس از واریز مبلغ چهارصد هزار تومان برای دورهی اول (هشت جلسه) یا هشتصد هزار تومان برای هر دو دوره (شانزده جلسه) به شماره کارت
بانک صادرات
فایلها را دریافت کنند.🪴
این دسته از دوستان میتوانند به آیدی دکتر محمد دهقانی (maddehghani@)
پیام دهند و پس از واریز مبلغ چهارصد هزار تومان برای دورهی اول (هشت جلسه) یا هشتصد هزار تومان برای هر دو دوره (شانزده جلسه) به شماره کارت
6037697700478628
بانک صادرات
فایلها را دریافت کنند.🪴