ببین تا یک انگشت از چند بند
به صُنعِ الهی٭ به هم در فگند
پس آشفتگی٭ باشد و ابلهی
که انگشت بر حرف صُنعش نهی٭
تأمل کن از بهر رفتار مرد٭
که چند استخوان پی زد و وصل کرد٭
که بی گردش کعب٭ و زانو و پای
نشاید قدم بر گرفتن ز جای
از آن سجده بر آدمی سخت نیست
که در صلب او مهره یک لخت نیست٭
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست٭
که گل مهرهای چون تو پرداختهست
◾️◾️◾️
صُنعِ الهی: آفرینش و خلقت خدایی
آشفتگی: دیوانگی و بیخردی
انگشت نهادن بر حرف کسی: ایراد گرفتن و اعتراض کردن
رفتار مرد: راه رفتن انسان
که چند استخوان پی زد و وصل کرد: در راه رفتن انسان تآمل کن و ژرف بنگر که برای این مهم چندین استخوان را با اعصاب و عضلات فراوان بهم وصل کرد و پیوست.
کعب: استخوان پاشنه پا
که در صلب او مهره یک لخت نیست: زیرا مهرهها در ستون فقرات او یکتکه نیست. مهرههای پشت و کمر او تکه تکه هستند که میتواند خم شود و سجدهٔ خداوند را به جای آرد.
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست: خداوند در آفرینش تویِ انسان صدها مهره را بر هم نهاده و آنها را با اعصاب و عضلات به هم پیوند زده است تا...
منبع: باب هشتم بوستان سعدی(در شکر بر عافیت)
@shahnamehferdowsiii
به صُنعِ الهی٭ به هم در فگند
پس آشفتگی٭ باشد و ابلهی
که انگشت بر حرف صُنعش نهی٭
تأمل کن از بهر رفتار مرد٭
که چند استخوان پی زد و وصل کرد٭
که بی گردش کعب٭ و زانو و پای
نشاید قدم بر گرفتن ز جای
از آن سجده بر آدمی سخت نیست
که در صلب او مهره یک لخت نیست٭
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست٭
که گل مهرهای چون تو پرداختهست
◾️◾️◾️
صُنعِ الهی: آفرینش و خلقت خدایی
آشفتگی: دیوانگی و بیخردی
انگشت نهادن بر حرف کسی: ایراد گرفتن و اعتراض کردن
رفتار مرد: راه رفتن انسان
که چند استخوان پی زد و وصل کرد: در راه رفتن انسان تآمل کن و ژرف بنگر که برای این مهم چندین استخوان را با اعصاب و عضلات فراوان بهم وصل کرد و پیوست.
کعب: استخوان پاشنه پا
که در صلب او مهره یک لخت نیست: زیرا مهرهها در ستون فقرات او یکتکه نیست. مهرههای پشت و کمر او تکه تکه هستند که میتواند خم شود و سجدهٔ خداوند را به جای آرد.
دو صد مهره بر یکدگر ساختهست: خداوند در آفرینش تویِ انسان صدها مهره را بر هم نهاده و آنها را با اعصاب و عضلات به هم پیوند زده است تا...
منبع: باب هشتم بوستان سعدی(در شکر بر عافیت)
@shahnamehferdowsiii
به تشنگان قدرت که فوج فوج در حال ثبتنام و نامزدی برای ریاست جمهوریاند.
سیاست در ایران بسان آتش است. انسان خردمندی که از قدرت سیاسیِ مطلقِ پادشاه در سرزمین ما آگاه است، یعنی قدرت و مناسبات آن را میشناسد، نیک میداند که قوانین، از اساسی گرفته تا عادی و حتی آییننامهها و بخشنامهها چیزی جز ملعبهٔ دست سلطان و زیردستان او نیستند و حاکمیت قانون در این سرزمین بسان لطیفهای خنک و بیمزه است. بنابراین انسان خردمند و آگاه هرگز گرداگردِ این آتش هولناک نمیگردد. چون هر آن ممکن است بسوزد و نیست و نابود شود.
هر تشنهٔ قدرتی اگر اندکی از تاریخ ایران را تورقی کرده باشد، میبیند که چه رجل آگاه و پاکی جانِ خود را با نزدیکی به قدرت سیاسی و پذیرش مقامهای بلند سیاسی از دست دادهاند.
کافی است شرح احوال آل برمک را در دستگاه خلافت عباسیان بخواند. کافی است بداند که خلفا چه بر سر عبدالله بن مقفع و ابومسلم و بابک خرمدین آوردند. محمود و مسعود غزنوی با ابوالعباس اسفراینی چه کردند؟ مسعود غزنوی چه بلایی بر سر حسن بن محمد میکائیلی وزیر خردمند پدرش آورد؟ خواجه نظام الملک طوسی پس از ۳۰ سال وزارت در دستگاه سلاطین سلجوقی چه سرنوشتی یافت؟ قائم مقام فراهانی ادیب خردمند ایرانی و صاحب کتاب منشآت چگونه به دستور محمد شاه قاجار در باغ نگارستان خفه شد؟ ناصرالدین شاه و مادرش بر سر امیرکبیر ایران چه آورده و چطور شاهرگ او را در حمام فین کاشان زدند. چگونه به دستور محمدعلی شاه، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان خبیرالملک را در تبریز و در زیر آن درخت نسترن سر بریدند و سرها را پر از کاه کرده و به تهران فرستادند؟ چگونه پس از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی مشروطه خواهانی چون ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل را به چوبهٔ دار سپردند؟ درحالیکه میرزا جهانگیرخان تنها ۳۴ سال سن داشت و به محض اینکه طناب را به دور گردن او پیچیدند، زنده باد مشروطه سر داد و با اشاره به خاکی که بر روی آن ایستاده بود گفت: ای خاک ما برای تو کشته شدیم و شد آن شمع مردهای که جوان افتاد و به خواب علامه دهخدا آمد که: یادآر ز شمع مرده یادآر! کافی است بداند که مصدق چگونه در کنجِ دنجِ خانهاش در قریه احمدآباد دق کرد و در یکی از اتاقهای همان خانه به خاک سپرده شد. بر سر دو پادشاه قدرتمند پهلوی رضا شاه و محمدرضا شاه چه آمد؟ نخست وزیرانی چون هویدا و هژیر و رزمآرا چه سرنوشتی یافتند؟ بعد از فراز و فرود شاهپور بختیار از قدرت سرنوشتش چه شد؟ بازرگان چگونه خانه نشین گشت؟ بنیصدر چگونه آواره غربت و تبعید اجباری گردید؟ بر سر رجایی و باهنر و بهشتی و مطهری چه آمد؟ با هاشمی چه کردند؟ میرحسین و کروبی کجایند؟ و حال بر سر رئیسی چه آمد؟
اینان همگی کشتگان و راندگان قدرت در سپهر سیاست ایرانند. سعدی در این باره تعبیر بسیار زیبایی دارد او در گلستان میگوید: عمل پادشاهان چون سفر دریاست، خطرناک و سودمند یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری.
یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار
یا موج روزی افگندش مرده برکنار
و در حکایتی دیگر میگوید: زمانی پادشاهی بر وزیری خشم گرفت و او را عزل نمود. وزیر از سیاست کناره گرفت و به حلقه دراویش و عرفا درآمد و به تهذیب نفس پرداخت. اما مدتی بعد ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و او را به پستی سیاسی گماشت. نپذیرفت و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی. یعنی به عقیدهٔ خردمندان و دانایان معزول شدن و گوشهگیری و عدم مداخله در سیاست بهتر از مشغول شدن در نزد شاهان و نگرانی و اضطراب از فرجام عمل است.
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست زبان حرف گیران رستند
ملک باز هم به وزیر اصرار میکند که من نیازمند انسانی خردمند چون تو هستم تا به تدبیر و اداره امور مملکت بپردازد. وزیر پاسخ میدهد که: نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد. حکما گفتهاند که: از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و به دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
بیهقی هم درباره ماهیت قدرت سیاسی تعبیر بسیار زیبایی دارد. پس از فوت سلطان محمود و نشستن کوتاه مدت پسرش محمد بر تخت سلطنت و سپس برکناری و زندان و تبعیدش به قلعت کوهتیز، نوبت به دستگیری علی قریب، حاجب بزرگ دربار او توسط مسعودیان میرسد. او دراینباره از قول عتابی میگوید: مرا به حال خود بگذارید تا مرگ به آرامی سراغ من بیاید و گرد کارهای خطرناک نگردم. یعنی ریسک مداخله در سیاست و پذیرش مقامهای بلند سیاسی را متحمل نشوم. بعد با تعبیری که رعشه بر جان آدمی میافکند میگوید: همانا این مقامهای بالای حکومتی و سیاسی آلوده به زهرِ نهاده در شکمِ مارانِ سیاهِ بزرگ است.
سیاست در ایران بسان آتش است. انسان خردمندی که از قدرت سیاسیِ مطلقِ پادشاه در سرزمین ما آگاه است، یعنی قدرت و مناسبات آن را میشناسد، نیک میداند که قوانین، از اساسی گرفته تا عادی و حتی آییننامهها و بخشنامهها چیزی جز ملعبهٔ دست سلطان و زیردستان او نیستند و حاکمیت قانون در این سرزمین بسان لطیفهای خنک و بیمزه است. بنابراین انسان خردمند و آگاه هرگز گرداگردِ این آتش هولناک نمیگردد. چون هر آن ممکن است بسوزد و نیست و نابود شود.
هر تشنهٔ قدرتی اگر اندکی از تاریخ ایران را تورقی کرده باشد، میبیند که چه رجل آگاه و پاکی جانِ خود را با نزدیکی به قدرت سیاسی و پذیرش مقامهای بلند سیاسی از دست دادهاند.
کافی است شرح احوال آل برمک را در دستگاه خلافت عباسیان بخواند. کافی است بداند که خلفا چه بر سر عبدالله بن مقفع و ابومسلم و بابک خرمدین آوردند. محمود و مسعود غزنوی با ابوالعباس اسفراینی چه کردند؟ مسعود غزنوی چه بلایی بر سر حسن بن محمد میکائیلی وزیر خردمند پدرش آورد؟ خواجه نظام الملک طوسی پس از ۳۰ سال وزارت در دستگاه سلاطین سلجوقی چه سرنوشتی یافت؟ قائم مقام فراهانی ادیب خردمند ایرانی و صاحب کتاب منشآت چگونه به دستور محمد شاه قاجار در باغ نگارستان خفه شد؟ ناصرالدین شاه و مادرش بر سر امیرکبیر ایران چه آورده و چطور شاهرگ او را در حمام فین کاشان زدند. چگونه به دستور محمدعلی شاه، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان خبیرالملک را در تبریز و در زیر آن درخت نسترن سر بریدند و سرها را پر از کاه کرده و به تهران فرستادند؟ چگونه پس از به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی مشروطه خواهانی چون ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل را به چوبهٔ دار سپردند؟ درحالیکه میرزا جهانگیرخان تنها ۳۴ سال سن داشت و به محض اینکه طناب را به دور گردن او پیچیدند، زنده باد مشروطه سر داد و با اشاره به خاکی که بر روی آن ایستاده بود گفت: ای خاک ما برای تو کشته شدیم و شد آن شمع مردهای که جوان افتاد و به خواب علامه دهخدا آمد که: یادآر ز شمع مرده یادآر! کافی است بداند که مصدق چگونه در کنجِ دنجِ خانهاش در قریه احمدآباد دق کرد و در یکی از اتاقهای همان خانه به خاک سپرده شد. بر سر دو پادشاه قدرتمند پهلوی رضا شاه و محمدرضا شاه چه آمد؟ نخست وزیرانی چون هویدا و هژیر و رزمآرا چه سرنوشتی یافتند؟ بعد از فراز و فرود شاهپور بختیار از قدرت سرنوشتش چه شد؟ بازرگان چگونه خانه نشین گشت؟ بنیصدر چگونه آواره غربت و تبعید اجباری گردید؟ بر سر رجایی و باهنر و بهشتی و مطهری چه آمد؟ با هاشمی چه کردند؟ میرحسین و کروبی کجایند؟ و حال بر سر رئیسی چه آمد؟
اینان همگی کشتگان و راندگان قدرت در سپهر سیاست ایرانند. سعدی در این باره تعبیر بسیار زیبایی دارد او در گلستان میگوید: عمل پادشاهان چون سفر دریاست، خطرناک و سودمند یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری.
یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار
یا موج روزی افگندش مرده برکنار
و در حکایتی دیگر میگوید: زمانی پادشاهی بر وزیری خشم گرفت و او را عزل نمود. وزیر از سیاست کناره گرفت و به حلقه دراویش و عرفا درآمد و به تهذیب نفس پرداخت. اما مدتی بعد ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و او را به پستی سیاسی گماشت. نپذیرفت و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی. یعنی به عقیدهٔ خردمندان و دانایان معزول شدن و گوشهگیری و عدم مداخله در سیاست بهتر از مشغول شدن در نزد شاهان و نگرانی و اضطراب از فرجام عمل است.
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست زبان حرف گیران رستند
ملک باز هم به وزیر اصرار میکند که من نیازمند انسانی خردمند چون تو هستم تا به تدبیر و اداره امور مملکت بپردازد. وزیر پاسخ میدهد که: نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد. حکما گفتهاند که: از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و به دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
بیهقی هم درباره ماهیت قدرت سیاسی تعبیر بسیار زیبایی دارد. پس از فوت سلطان محمود و نشستن کوتاه مدت پسرش محمد بر تخت سلطنت و سپس برکناری و زندان و تبعیدش به قلعت کوهتیز، نوبت به دستگیری علی قریب، حاجب بزرگ دربار او توسط مسعودیان میرسد. او دراینباره از قول عتابی میگوید: مرا به حال خود بگذارید تا مرگ به آرامی سراغ من بیاید و گرد کارهای خطرناک نگردم. یعنی ریسک مداخله در سیاست و پذیرش مقامهای بلند سیاسی را متحمل نشوم. بعد با تعبیری که رعشه بر جان آدمی میافکند میگوید: همانا این مقامهای بالای حکومتی و سیاسی آلوده به زهرِ نهاده در شکمِ مارانِ سیاهِ بزرگ است.
ادامه از بالا👆
بله! قدرت طلبی در اجتماع ما یعنی مستقیم به دهان مارِ سیاهِ بزرگ و هفت خط و خالِ سیاست فرو رفتن و زهر مرگ نوشیدن.
به قول حضرت حافظ
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
✍با مهر و فروتنی، بهادر قاسمی
@shahnamehferdowsiii
بله! قدرت طلبی در اجتماع ما یعنی مستقیم به دهان مارِ سیاهِ بزرگ و هفت خط و خالِ سیاست فرو رفتن و زهر مرگ نوشیدن.
به قول حضرت حافظ
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
✍با مهر و فروتنی، بهادر قاسمی
@shahnamehferdowsiii
Forwarded from کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی (Mahmood Fotoohi)
.
اا═.🍃.═════════╔
وقایع ری، جوزای سال چهل و ششم
اا═════════.🍃.═╚
... و دربهای وزارتِ داخلَه از چند خیابان گُشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمعِ کرسی صدارت. چنان که در خبر خواندیم از روستایی پیرزالی دیدند یک دست و یک چشم و یک پای، سجِلّی در دست و پوشهای در بغل همیآمد.
پرسیدند از وی که تو چرا آمدی؟
گفت: شنودم که کرسی ریاست به حراج گذاشتهاند؛ من نیز بیامدم تا بختی بیازمایم.
و امیر نوشتگین از این اخبار زیر لب بخندیدی. امّا کسانی که ژرفای کار بدانستندی، بر ایشان این خبر دُشخوار بودی.»
تاریخ خندقی، نوشتۀ ابوالبزم فندقی، ص 791؛ اندر حکایت جشن شاهنشانی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
اا═.🍃.═════════╔
وقایع ری، جوزای سال چهل و ششم
اا═════════.🍃.═╚
... و دربهای وزارتِ داخلَه از چند خیابان گُشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمعِ کرسی صدارت. چنان که در خبر خواندیم از روستایی پیرزالی دیدند یک دست و یک چشم و یک پای، سجِلّی در دست و پوشهای در بغل همیآمد.
پرسیدند از وی که تو چرا آمدی؟
گفت: شنودم که کرسی ریاست به حراج گذاشتهاند؛ من نیز بیامدم تا بختی بیازمایم.
و امیر نوشتگین از این اخبار زیر لب بخندیدی. امّا کسانی که ژرفای کار بدانستندی، بر ایشان این خبر دُشخوار بودی.»
تاریخ خندقی، نوشتۀ ابوالبزم فندقی، ص 791؛ اندر حکایت جشن شاهنشانی
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
01 davazdah rokh
anjoman HOMA
#کیخسرو
#داستان_رزم_دوازده_رخ۱
براعت استهلال آغازین
جهان چون برآری برآید همی
بد و نیک روزی سرآید همی
چو بستی کمر بر در راه آز
شود کار گیتیت یکسر دراز
به یک روی جستن بلندی سزاست
اگر در میان دم اژدهاست
ودیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ
پرستندهٔ آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
چو سرو سهی کوز گردد به باغ
بروبر شود تیره روشن چراغ
کند برگ پژمرده و بیخ سست
سرش سوی پستی گراید درست
بروید ز خاک و شود باز خاک
همه جای ترسست و تیمار و باک
سر مایهٔ مرد سنگ و خرد
ز گیتی بیآزاری اندر خورد
اگر خود بمانی به گیتی دراز
ز رنج تن آید به رفتن نیاز
یکی ژرف دریاست بن ناپدید
در گنج رازش نیابد کلید
ازو چند یابی فزون بایدت
همان خورده یک روز بگزایدت
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
وزآن نیز بر سرت پیغاره نیست
خوری گر بپوشی وگر گستری
سزد گر به دیگر سخن ننگری
کزین سه گذشتی همه رنج آز
چه در آز پیچی چه اندر نیاز
بیتهای (۱ تا ۱۵) شرح و خوانش:
🎙@Bahador_Qasemi
@shahnamehferdowsiii
#داستان_رزم_دوازده_رخ۱
براعت استهلال آغازین
جهان چون برآری برآید همی
بد و نیک روزی سرآید همی
چو بستی کمر بر در راه آز
شود کار گیتیت یکسر دراز
به یک روی جستن بلندی سزاست
اگر در میان دم اژدهاست
ودیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ
پرستندهٔ آز و جویای کین
به گیتی ز کس نشنود آفرین
چو سرو سهی کوز گردد به باغ
بروبر شود تیره روشن چراغ
کند برگ پژمرده و بیخ سست
سرش سوی پستی گراید درست
بروید ز خاک و شود باز خاک
همه جای ترسست و تیمار و باک
سر مایهٔ مرد سنگ و خرد
ز گیتی بیآزاری اندر خورد
اگر خود بمانی به گیتی دراز
ز رنج تن آید به رفتن نیاز
یکی ژرف دریاست بن ناپدید
در گنج رازش نیابد کلید
ازو چند یابی فزون بایدت
همان خورده یک روز بگزایدت
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
وزآن نیز بر سرت پیغاره نیست
خوری گر بپوشی وگر گستری
سزد گر به دیگر سخن ننگری
کزین سه گذشتی همه رنج آز
چه در آز پیچی چه اندر نیاز
بیتهای (۱ تا ۱۵) شرح و خوانش:
🎙@Bahador_Qasemi
@shahnamehferdowsiii
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش روان
گویی در رودهای سرزمین مازندران گلابی زلال و خوشبو جاری است که از بویش روان آدمی جان میگیرد و رامش مییابد.
شاهنامه، پادشاهی کیکاوس، داستان جنگ مازندران
@shahnamehferdowsiii
همی شاد گردد ز بویش روان
گویی در رودهای سرزمین مازندران گلابی زلال و خوشبو جاری است که از بویش روان آدمی جان میگیرد و رامش مییابد.
شاهنامه، پادشاهی کیکاوس، داستان جنگ مازندران
@shahnamehferdowsiii
🏛زبان فارسی و تدوام فرهنگی ایران
🪶«...زبان فارسی است که تدوام فرهنگی ایران را تضمین کردهاست. زبان پخته و فصیح فارسی سالها پیش از تولد فردوسی تمام قابلیتهای ادبی خود را دارا بود و در حیات فردوسی، بهحدی از تکامل و پختگی رسیدهبود که ظرفیّت حمل کلام شاعر ملّی ما را داشت. درواقع فردوسی با کمک این زبان توانست نبوغ شاعرانۀ خودش را در قالب شاهنامه عرضه کند. بنابراین برخلاف آنچه میگویند، فردوسی پدر زبان فارسی نیست بلکه فرزند خلف این زبان است. بقا و فنای زبان به شرایط و علل پیچیدهای بستگی دارد که بسیار فراتر از تأثیر شخص واحد بر تاریخ زبان است».
🪶مقالاتی درباب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، محمود امیدسالار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول ۱۳۹۷، ص ۴۷.
@shahnamehferdowsiii
🪶«...زبان فارسی است که تدوام فرهنگی ایران را تضمین کردهاست. زبان پخته و فصیح فارسی سالها پیش از تولد فردوسی تمام قابلیتهای ادبی خود را دارا بود و در حیات فردوسی، بهحدی از تکامل و پختگی رسیدهبود که ظرفیّت حمل کلام شاعر ملّی ما را داشت. درواقع فردوسی با کمک این زبان توانست نبوغ شاعرانۀ خودش را در قالب شاهنامه عرضه کند. بنابراین برخلاف آنچه میگویند، فردوسی پدر زبان فارسی نیست بلکه فرزند خلف این زبان است. بقا و فنای زبان به شرایط و علل پیچیدهای بستگی دارد که بسیار فراتر از تأثیر شخص واحد بر تاریخ زبان است».
🪶مقالاتی درباب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، محمود امیدسالار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول ۱۳۹۷، ص ۴۷.
@shahnamehferdowsiii
🏛هویّت ملّی
🪶از نظر ملّی و فرهنگی ما ایرانیان همیشه هویّتی مرکب داشتهایم، یعنی در عین ایرانی بودن، یک هویّت فرهنگی ثانوی مانند ترک و فارس و گیلک و بلوچ و کرد هم داشتهایم. این هویّت دوم هیچگاه با هویّت ملّی ما در تضاد نبوده است. شاهد این مدّعا این است که روایات شفاهی داستانهای حماسی ایرانی، چه آنهایی که در شاهنامه آمدهاند و چه آنهایی که در آن کتاب نیامدهاند، در کشور ما به اکثر این زبانها موجودند و حتی در زبان کردی صورت ادبی هم دارند. علّت وجود تعدد هویّت فرهنگی در ایران این است که منطقۀ غرب آسیا همیشه اقامتگاه اقوامی با السنه و فرهنگهای مختلف بوده است و اهل این منطقه معمولاً شهروندان امپراطوریهای بزرگی بودهاند که ایشان را تحت یک پوشش سیاسی-مدیریتی قرار میداده است. بیشتر این امپراطوریهای بزرگ یا ایرانی بودهاند، مثل شاهنشاهیهای هخامنشی، ساسانی و صفوی و یا از نظر فرهنگی ایرانی شده بودند، مانند سلاجقه و مغولان که در اشاعۀ زبان و ادب فارسی و تولید دستنویسهای نفیس از شاهنامه بر دیگران پیشی گرفتند. بنابراین نه چندفرهنگه بودن در منطقهای که بسیاری از ساکنین آن چندفرهنگهاند غیر متعارف است، و نه چندزبانه بودن.
در تاریخ هرودوت صحنهای هست که آمیختگی اقوام را در امپراطوری ایران بهزیبایی بیان میکند. هرودوت در وصف سپاه عظیم خشایارشا مینویسد:
«بنه سپاه همراه با حیوانات بارکشی که در خدمت بودند در جلوی سپاه حرکت میکردند و پشت سر ایشان تودۀ عظیمی از قومیتهای مختلف که بر اساس ملیت تقسیمبندی نشده بلکه در هم آمیخته بود، راه میپیمود.»
در صحنههای لشکرکشی شاهان ساسانی هم به روایت شاهنامه سپاه ایران از کرد و بلوچ و گیلک و ترک و عرب تشکیل شده است. بنابراین در ایران همیشه اقوامی که زبانهای مختلفی به کار میبردهاند، موجود بودهاند. اما این اقوام در عین اینکه به زبانهای مختلف سخن میگفتهاند، خودشان را ایرانی میدانستهاند و هویّت قوی ملّی داشتهاند.
🪶مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، دکتر محمود امیدسالار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۵۰-۵۱.
@shahnamehferdowsiii
🪶از نظر ملّی و فرهنگی ما ایرانیان همیشه هویّتی مرکب داشتهایم، یعنی در عین ایرانی بودن، یک هویّت فرهنگی ثانوی مانند ترک و فارس و گیلک و بلوچ و کرد هم داشتهایم. این هویّت دوم هیچگاه با هویّت ملّی ما در تضاد نبوده است. شاهد این مدّعا این است که روایات شفاهی داستانهای حماسی ایرانی، چه آنهایی که در شاهنامه آمدهاند و چه آنهایی که در آن کتاب نیامدهاند، در کشور ما به اکثر این زبانها موجودند و حتی در زبان کردی صورت ادبی هم دارند. علّت وجود تعدد هویّت فرهنگی در ایران این است که منطقۀ غرب آسیا همیشه اقامتگاه اقوامی با السنه و فرهنگهای مختلف بوده است و اهل این منطقه معمولاً شهروندان امپراطوریهای بزرگی بودهاند که ایشان را تحت یک پوشش سیاسی-مدیریتی قرار میداده است. بیشتر این امپراطوریهای بزرگ یا ایرانی بودهاند، مثل شاهنشاهیهای هخامنشی، ساسانی و صفوی و یا از نظر فرهنگی ایرانی شده بودند، مانند سلاجقه و مغولان که در اشاعۀ زبان و ادب فارسی و تولید دستنویسهای نفیس از شاهنامه بر دیگران پیشی گرفتند. بنابراین نه چندفرهنگه بودن در منطقهای که بسیاری از ساکنین آن چندفرهنگهاند غیر متعارف است، و نه چندزبانه بودن.
در تاریخ هرودوت صحنهای هست که آمیختگی اقوام را در امپراطوری ایران بهزیبایی بیان میکند. هرودوت در وصف سپاه عظیم خشایارشا مینویسد:
«بنه سپاه همراه با حیوانات بارکشی که در خدمت بودند در جلوی سپاه حرکت میکردند و پشت سر ایشان تودۀ عظیمی از قومیتهای مختلف که بر اساس ملیت تقسیمبندی نشده بلکه در هم آمیخته بود، راه میپیمود.»
در صحنههای لشکرکشی شاهان ساسانی هم به روایت شاهنامه سپاه ایران از کرد و بلوچ و گیلک و ترک و عرب تشکیل شده است. بنابراین در ایران همیشه اقوامی که زبانهای مختلفی به کار میبردهاند، موجود بودهاند. اما این اقوام در عین اینکه به زبانهای مختلف سخن میگفتهاند، خودشان را ایرانی میدانستهاند و هویّت قوی ملّی داشتهاند.
🪶مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران، دکتر محمود امیدسالار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۵۰-۵۱.
@shahnamehferdowsiii
انجمن شاهنامهخوانی هما (اَشَـه)
Photo
🏛ستمپيشه بر خويش اِستَمگر است!
🪶حکایت: شيوه عدل نوشيروانى، شيوايان را شيفته ساخت و بينايان را فريفته.
موبدى از وى به شگفت آمد. پرسش گرفت كه هيچ روز دست دادخواهان از دامن چون تو پادشاهى دادگر كوتاه مباد. آيا اين عدل و داد كه تو راست در نهاد است يا به كوشش در خود نهادى؟
گفت: در روزگار جوانى، با پدرم قباد گذرم به شكارگاهى فتاد، تازى سگى را ديدم كه از تكتازى باز آمده و از ناتوانى جانپرداز، ناگاه يك تن پياده، بيهوده بدان سگ، سنگ انداخت و پاى آن را لنگ ساخت. پياده، پاى رفتن گرفت و سگ، جاى ماندن.
همان دم سوارى را ديدم كه پياده را پيش آمد، اسبى سركش زير پاى داشت، لگد زد و پاى پياده را شكست. پياده نشست و سوار بار رفتن بست. از پى آن، پاى اسب به سوراخ موشى فرورفت خرد شد و دستبرد پاداش خورد.
چون به اندكى هر يكى را سرهنگ روزگار دستمزد كار خود داد و از پاى درآورد، دانستم كه هر كارى را پاداش از پى، و كيفر از دنبال خواهد بود. لاجرم پيرامون كار زشت نخواهم رفت و با هيچكس ترمنشت (بدکردار) نخواهم شد. عرب گويد: من حفر بئرا لأخيه وقع فيه.
بيت
اگر خود ستم را ستم كيفر است
ستمپيشه بر خويش استمگر است
گل از خار اشترگيا كس نچيد
ز سرگين سگ، كيميا كس نديد
مخور زهر بر جاى سقمونيا
مكن شوره خاک را توتيا
چو از سنگ و چقماق آتش بجست
تو را كرده و كيفر آيد به دست
ز كردار، كيفر بود آشكار
تو را كار آن به كت آيد به كار
(ص.۳۳۰)
🪶منبع: فقير شيرازى، خرابات، بهتصحيح منوچهر دانشپژوه، تهران: ميراث مكتوب، سال ۱۳۷۷.
@shahnamehferdowsiii
🪶حکایت: شيوه عدل نوشيروانى، شيوايان را شيفته ساخت و بينايان را فريفته.
موبدى از وى به شگفت آمد. پرسش گرفت كه هيچ روز دست دادخواهان از دامن چون تو پادشاهى دادگر كوتاه مباد. آيا اين عدل و داد كه تو راست در نهاد است يا به كوشش در خود نهادى؟
گفت: در روزگار جوانى، با پدرم قباد گذرم به شكارگاهى فتاد، تازى سگى را ديدم كه از تكتازى باز آمده و از ناتوانى جانپرداز، ناگاه يك تن پياده، بيهوده بدان سگ، سنگ انداخت و پاى آن را لنگ ساخت. پياده، پاى رفتن گرفت و سگ، جاى ماندن.
همان دم سوارى را ديدم كه پياده را پيش آمد، اسبى سركش زير پاى داشت، لگد زد و پاى پياده را شكست. پياده نشست و سوار بار رفتن بست. از پى آن، پاى اسب به سوراخ موشى فرورفت خرد شد و دستبرد پاداش خورد.
چون به اندكى هر يكى را سرهنگ روزگار دستمزد كار خود داد و از پاى درآورد، دانستم كه هر كارى را پاداش از پى، و كيفر از دنبال خواهد بود. لاجرم پيرامون كار زشت نخواهم رفت و با هيچكس ترمنشت (بدکردار) نخواهم شد. عرب گويد: من حفر بئرا لأخيه وقع فيه.
بيت
اگر خود ستم را ستم كيفر است
ستمپيشه بر خويش استمگر است
گل از خار اشترگيا كس نچيد
ز سرگين سگ، كيميا كس نديد
مخور زهر بر جاى سقمونيا
مكن شوره خاک را توتيا
چو از سنگ و چقماق آتش بجست
تو را كرده و كيفر آيد به دست
ز كردار، كيفر بود آشكار
تو را كار آن به كت آيد به كار
(ص.۳۳۰)
🪶منبع: فقير شيرازى، خرابات، بهتصحيح منوچهر دانشپژوه، تهران: ميراث مكتوب، سال ۱۳۷۷.
@shahnamehferdowsiii
گرشاسب نامه.pdf
7.4 MB
از متون مهم ادب حماسی ایران
گرشاسبنامه اسدی طوسی
به اهتمام : استاد حبیب یغمایی
🏛گرشاسبنامه منظومهای از جمله آثار حماسی ادبیات فارسی میباشد که در حدود ۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ بیت دارد و در بحر متقارب همچون شاهنامه سروده شده است. سرایندهٔ آن اسدی طوسی شاعر قرن پنجم هجری قمری است. این منظومه دربارهٔ دلاوریهای گرشاسپ، پهلوان سیستانی (نیای بزرگ رستم) است. پایان سرایش نظم گرشاسبنامه در سال ۴۵۸ هجری قمری بوده است.
@shahnamehferdowsiii
گرشاسبنامه اسدی طوسی
به اهتمام : استاد حبیب یغمایی
🏛گرشاسبنامه منظومهای از جمله آثار حماسی ادبیات فارسی میباشد که در حدود ۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ بیت دارد و در بحر متقارب همچون شاهنامه سروده شده است. سرایندهٔ آن اسدی طوسی شاعر قرن پنجم هجری قمری است. این منظومه دربارهٔ دلاوریهای گرشاسپ، پهلوان سیستانی (نیای بزرگ رستم) است. پایان سرایش نظم گرشاسبنامه در سال ۴۵۸ هجری قمری بوده است.
@shahnamehferdowsiii
🏛 وطن، زبان فارسی و تداوم مفهوم تاریخی و سیاسی ایران در دوران اسلامی!
🪶نوشتاری از : دکتر ماشاءاله آجودانی
لینک مقاله 👇
http://parsianjoman.org/?p=1051
@shahnamehferdowsiii
🪶نوشتاری از : دکتر ماشاءاله آجودانی
لینک مقاله 👇
http://parsianjoman.org/?p=1051
@shahnamehferdowsiii
Irane Man(www.Next1.ir)
Homayoun Shajarian
🏛ایران من
همایون شجریان
آوازخوانی در شبم، سرچشمهی خورشید تو
یار و دیار و عشق تو، سرچشمهی امید تو
ای صبح فروردین من، ای تکیهگاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین، جان جهان ایرانزمین
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد
صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد
از خون سربازان تو، گلگون شده رویت وطن
ای سرو سبز بیخزان، ای مهر تو در جان و تن
ای مادرم ایران زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
در چشم من، تابان تویی
ایران من ایران من
آن مهر جاویدان تویی
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
در ظلمت تاریک شب، مرغ سحر خوان منی
در حصر هم آزادهای، تنها تو ایران منی
اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است
گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است
ای مرغ حق در سینهات
با شور خود بیداد کن
آوازخوان شب شکن
بار دگر فریاد کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
ای مادرم ایران زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
@shahnamehferdowsiii
همایون شجریان
آوازخوانی در شبم، سرچشمهی خورشید تو
یار و دیار و عشق تو، سرچشمهی امید تو
ای صبح فروردین من، ای تکیهگاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین، جان جهان ایرانزمین
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد
صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد
از خون سربازان تو، گلگون شده رویت وطن
ای سرو سبز بیخزان، ای مهر تو در جان و تن
ای مادرم ایران زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
در چشم من، تابان تویی
ایران من ایران من
آن مهر جاویدان تویی
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
در ظلمت تاریک شب، مرغ سحر خوان منی
در حصر هم آزادهای، تنها تو ایران منی
اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است
گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است
ای مرغ حق در سینهات
با شور خود بیداد کن
آوازخوان شب شکن
بار دگر فریاد کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
ای مادرم ایران زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
@shahnamehferdowsiii
🏛نکوهش جهان و شِکوِه از بی سامانی و ناپایداری آن از زبان فردوسی و رودکی.
🪶چنين روز اگر چشم دارد کسی
سزد گر نماند به گيتی بسی!
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ز کسري بیآغاز تا نوش زاد!
پی پشه و مور با پيل و کرگ
رها نيست از چنگ و منقار مرگ
زمين گر گشاده کند راز خويش
بپيمايد اندازهی کازِ خويش
کنارش پر از تاجداران بود
برش پر ز خونِ سواران بود
پر از مردِ دانا بود دامنش
پر از خوبرخ جيب پيراهنش!
چه افسر نهي بر سرتبر چه ترگ
برو بگذرد پرّ و پيکانِ مرگ!
🪶منبع: جلد هفتم شاهنامه(گفتار اندر داستان نوشزاد با پدرش نوشینروان)، تصحیح جلال خالقیمطلق، چاپ ششم، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۶ ص ۱۵۱.
◼️◼️◼️
🪶مهتران جهان همه مُردند
مرگ را سر همه فرو کردند٭
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها٭ برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟٭
بود از نعمت٭ آن چه پوشیدند
و آن چه دادند و آن چه را خوردند
🪶شرح:
مرگ را سر...کردند: همگی در برابر مرگ سر فرود آوردند.
کوشک: کاخ
نه به آخر...بردند: سرانجام جز کفن چیزی نبردند.
بود از نعمت: بهرهای که از ثروت بردند همان چیزهایی بود که...
🪶منبع: رودکی پدر شعر فارسی، دکتر محمد دهقانی، چاپ اول، تهران، انتشارات نی، سال ۱۳۹۴، ص۱۰۸.
@shahnamehferdowsiii
🪶چنين روز اگر چشم دارد کسی
سزد گر نماند به گيتی بسی!
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ز کسري بیآغاز تا نوش زاد!
پی پشه و مور با پيل و کرگ
رها نيست از چنگ و منقار مرگ
زمين گر گشاده کند راز خويش
بپيمايد اندازهی کازِ خويش
کنارش پر از تاجداران بود
برش پر ز خونِ سواران بود
پر از مردِ دانا بود دامنش
پر از خوبرخ جيب پيراهنش!
چه افسر نهي بر سرتبر چه ترگ
برو بگذرد پرّ و پيکانِ مرگ!
🪶منبع: جلد هفتم شاهنامه(گفتار اندر داستان نوشزاد با پدرش نوشینروان)، تصحیح جلال خالقیمطلق، چاپ ششم، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۶ ص ۱۵۱.
◼️◼️◼️
🪶مهتران جهان همه مُردند
مرگ را سر همه فرو کردند٭
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها٭ برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟٭
بود از نعمت٭ آن چه پوشیدند
و آن چه دادند و آن چه را خوردند
🪶شرح:
مرگ را سر...کردند: همگی در برابر مرگ سر فرود آوردند.
کوشک: کاخ
نه به آخر...بردند: سرانجام جز کفن چیزی نبردند.
بود از نعمت: بهرهای که از ثروت بردند همان چیزهایی بود که...
🪶منبع: رودکی پدر شعر فارسی، دکتر محمد دهقانی، چاپ اول، تهران، انتشارات نی، سال ۱۳۹۴، ص۱۰۸.
@shahnamehferdowsiii
🏛مجموعهای بینظیر از عکسهای دوره قاجار.
🪶یکی از هموطنان فرهنگدوست این تصاویر تاریخی را به رایگان به اشتراک گذاشته، و تنها درخواستش این است که تا حد امکان بازنشر کنید تا افراد بیشتری استفاده کنند و از این مجموعه ارزشمند بهرهمند شوند.
🪶حجم کل مجموعه در حدود ۶ گیگابایت است که در پوشههای متعدد قرار دارد، و بصورت یکجا یا جداگانه قابل مشاهده و دانلود است.
https://drive.google.com/drive/folders/1XVE6EGD8kYnR2G8rR_Dc0JKYi9ykA0vg?usp=drive_link…
#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
◼️◼️◼️
@shahnamehferdowsiii
🪶یکی از هموطنان فرهنگدوست این تصاویر تاریخی را به رایگان به اشتراک گذاشته، و تنها درخواستش این است که تا حد امکان بازنشر کنید تا افراد بیشتری استفاده کنند و از این مجموعه ارزشمند بهرهمند شوند.
🪶حجم کل مجموعه در حدود ۶ گیگابایت است که در پوشههای متعدد قرار دارد، و بصورت یکجا یا جداگانه قابل مشاهده و دانلود است.
https://drive.google.com/drive/folders/1XVE6EGD8kYnR2G8rR_Dc0JKYi9ykA0vg?usp=drive_link…
#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
◼️◼️◼️
@shahnamehferdowsiii
🏛امروز زادروز استاد #سعید_نفیسی است.
از زبان سرکار خانم پریمرز نفیسی، همسر استاد بخوانید.
🪶عاشق کرسی بود و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من میگفت آیا نمیشود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟ کرسی زمستان باید داغ داغ میبود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده مینشست و به مخده دوم پشت میداد و لحاف را تا بالای گردن میکشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا میآورد و زانوان را تکیه کاغذ میکرد.
🪶چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت.
🪶در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
🪶هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود.
🪶واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد.
🪶بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت...باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سروده شدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
🪶ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
🪶خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهایی که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!
🪶خاطرات پریمرز نفیسی، همسر استاد سعید نفیسی/ مجله بخارا شهریور نود
@shahnamehferdowsiii
از زبان سرکار خانم پریمرز نفیسی، همسر استاد بخوانید.
🪶عاشق کرسی بود و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من میگفت آیا نمیشود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟ کرسی زمستان باید داغ داغ میبود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده مینشست و به مخده دوم پشت میداد و لحاف را تا بالای گردن میکشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا میآورد و زانوان را تکیه کاغذ میکرد.
🪶چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت.
🪶در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
🪶هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود.
🪶واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد.
🪶بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت...باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سروده شدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
🪶ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
🪶خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهایی که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!
🪶خاطرات پریمرز نفیسی، همسر استاد سعید نفیسی/ مجله بخارا شهریور نود
@shahnamehferdowsiii
Telegram
attach 📎
#آزادی بادهای است که هزاران تن آن را برای #بدمستی مینوشند و یک تن برای #سرمستی.
استاد سعید نفیسی
@shahnamehferdowsiii
استاد سعید نفیسی
@shahnamehferdowsiii
🏛فهرست آثار استاد سعید نفیسی
🪶(این کتاب شناسی را ایرج افشار تهیه کرده است، و در یادنامه سعید نفیسی در شماره ۸۲ مجله بخارا منتشر شده است، که به نقل از آن منتشر می شود.)
🪶الف- آثار ادبی:
۱- آخرین یادگار نادر شاه (نمایشنامه)، ۱۳۰۶
۲- فرنگیس، ۱۳۱۰
۳- ستار گان سیاه (مجموعه داستان)، ۱۳۱۷.
۴- ماه نخشب (مجموعه داستان)، ۱۳۲۸
۵- آتشهای نهفته (یا حسابها درنیامد)، ۱۳۳۰
۶- نیمه راه بهشت (داستان)، ۱۳۳۲
۷- گلچینی از دیوان سعید نفیسی، ۱۳۳۳
🪶ب- ادبیات اروپایی
۸- نمونهای از آثار پوشکین، ۱۳۱۵
۹- به یاد ماکسیم گورکی، ۱۳۱۵
۱۰- یادبود گریلف، ۱۳۲۳
۱۱- افسانههای گریلف،۱۳۲۳
۱۲- پوشکین، ۱۳۲۵
۱۳- نایب چاپارخانه، اثر پوشکین، ۱۳۲۶
۱۴- عشق چگونه زایل شد و چند داستان دیگر. اثر لئو تولستوی. ۱۳۳۱
۱۵- آدام متیسکیه ویچ (ترجمه)، ۱۳۳۴
۱۶- تاریخ ادبیات روسی، جلد اول، ۱۳۳۴
۱۷- ایلیاد، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۴
۱۸- پل و ویرژینی، اثر برناردن دوسن پیر. ۱۳۳۵ (ترجمه)
۱۹- زندگی و کار و هنر ماکسیم گورکی(با چند داستان دیگر)، ۱۳۳۶
۲۰- آرزوهای برباد رفته، اثر بالزاک (ترجمه)، ۱۳۳۷
۲۱- ادیسه، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۷
🪶ج- تصحیح متون فارسی
۲۲- رباعیات حکیم عمر خیام ۱۳۰۶ (چاپ۱۳۱۶)
۲۳- دو تقریر از خواجه عمر خیام. مندرج در مجله شرق. ۱۳۰۹
۲۴- شاهنامه جلدهای ۷و۸و۹و۱۰. چاپ ۱۳۱۰
۲۵- شاهنامه جلد اول. چاپ خاور. ۱۳۱۰
۲۶- رباعیات باباافضل کاشانی، ۱۳۱۱
۲۷- پندنامه انوشیروان از بدایعی بلخی. ۱۳۱۲
۲۸- نصیحت نامه (قابوسنامه) ۱۳۱۲
۲۹- سامنامه، خواجوی کرمانی، جلد اول، ۱۳۱۶
۳۰- سیرالعباد الی المعاد، اثر سنایی غزنوی، ۱۳۱۶
۳۱- تاریخ گیتی گشا، تالیف میرزا محمد صادق موسوی. با دو ذیل، تألیف عبدالکریم شریف و آقا محمد رضا شیرازی، ۱۳۱۷
۳۲- دیوان مقطعات و رباعیات ابن یمین، ۱۳۱۸
۳۳- دیوان لامعی گرگانی، ۱۳۱۹
۳۴- تاریخ مسعودی (معروف به تاریخ بیهقی)، سه جلد، ۱۳۱۹–۱۳۳۲
۳۵- دیوان قصاید و غزلیات عطار نیشابوری، ۱۳۱۹
۳۶- دیوان قصاید و غزلیات معین الدین جنید شیرازی ۱۳۲۰
۳۷- منتخب قابوسنامه، وزارت فرهنگ ۱۳۲۰
۳۸- رساله مجدیه، نوشته مجدالملک سینکی. ۱۳۲۱
۳۹- رساله فریدون بن احمد سپهسالار در احوال جلال الدین مولوی، ۱۳۲۵
۴۰- مواهب الهی (درتاریخ آل مظفر) تألیف معین الدین یزدی، جلد اول ۱۳۲۶
۴۱- گشایش و رهایش، تألیف ناصر خسرو، بمبئی ۱۳۲۸
۴۲- رساله صاحبیه، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۲
۴۳- رساله روحی انارجانی، مندرج در فرهنگ ایران زمین. ۱۳۳۲.
۴۴- زینالخبار، تألیف ابوسعید عبدالحی گَردیزی(شامل تاریخ ساسانیان تا پایان دوره صفاری)، ۱۳۳۳
۴۵- سخنان منظوم ابوسعید، ۱۳۳۴.
۴۶- مقامات عبدالخالق غجدوانی و عارف ریوگری، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۵.
۴۷- کلیات عراقی، ۱۳۳۵.
۴۸- لباب الباب، ۱۳۳۵.
۴۹- دیوان ازرقی هروی، ۱۳۳۶.
۵۰- دستورالوزرا، خواندمیر، ۱۳۳۷.
۵۱- دیوان قاسم انوار، ۱۳۳۷.
۵۲- دیوان هلالی جُغَتایی، ۱۳۳۷.
۵۳- دیوان انوری، ۱۳۳۷.
۵۴- دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، ۱۳۳۸.
۵۵- دیوان رشید وطواط، ۱۳۳۹.
۵۶- دیوان عَمعَق بخارایی، ۱۳۳۹.
۵۷- فتوت نامه ناصری. مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۹.
۵۸- دیوان اوحدی مراغهای، ۱۳۴۰.
۵۹- گلستان سعدی شیرازی، ۱۳۴۰.
🪶د- تحقیق در ادبیات فارسی و ایران:
۶۰- احوال و منتخب اشعار خواجوی کرمانی، ۱۳۰۷.
۶۱- مجدالدین همگر شیرازی، ۱۳۱۴.
۶۲- احوال و اشعار رودکی، سه جلد ۱۳۰۹–۱۳۱۹(چاپ دوم در یک جلد و با تغییرات)
۶۳- نظامی در اروپا، ۱۳۱۴.
۶۴- آثار گمشده ابوالفضل بیهقی، ۱۳۱۵.
۶۵- احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ۱۳۱۶.
۶۶- سخنان سعدی دربارهٔ خودش، ۱۳۱۶.
۶۷- جستجو در احوال و اشعار فریدالدین عطار نیشابوری، ۱۳۲۱
۶۸- در پیرامون احوال و اشعار حافظ، ۱۳۲۱.
۶۹- شاهکارهای نثر معاصر فارسی. (دو جلد) ۱۳۳۰–۱۳۳۲.
۷۰- روزگار ابن سینا، ۱۳۳۱.
۷۱- زندگی و کار و اندیشه و روزگار پور سینا، ۱۳۳۲.
۷۲-سرگذشت ابن سینا به قلم خود او، ۱۳۳۲.
۷۳- ترجمه جشن نامه ابن سینا به زبان فرانسه، ۱۹۵۳
۷۴- ابن سینا در اروپا، ۱۳۳۳.
۷۵- تاریخ نظم و نثر ایران در زبان فارسی ، ۱۳۳۴ (دو جلد).
۷۶- در مکتب استاد (مباحث دستوری و املایی)، ۱۳۴۳
۷۷- سرچشمه تصوف ۱۳۴۵.
🪶ه- تاریخ ایران:
۷۸- شیخ زاهد گیلانی، رشت، ۱۳۰۷.
۷۹- یزدگرد سوم، ۱۳۱۲.
۸۰- مدرسه نظامیه بغداد، ۱۳۱۳.
۸۱- پیشرفتهای ایران در دوره پهلوی، ۱۳۱۸.
۸۲- خاندان سعدالدین حمویه، مندرج در: کنجکاویهای علمی و ادبی، ۱۳۲۶
۸۳- درفش ایران و شیر و خورشید، ۱۳۲۸.
۸۴- تاریخ بیمارستانهای ایران، ۱۳۲۹
ادامه👇👇👇
@shahnamehferdowsiii
🪶(این کتاب شناسی را ایرج افشار تهیه کرده است، و در یادنامه سعید نفیسی در شماره ۸۲ مجله بخارا منتشر شده است، که به نقل از آن منتشر می شود.)
🪶الف- آثار ادبی:
۱- آخرین یادگار نادر شاه (نمایشنامه)، ۱۳۰۶
۲- فرنگیس، ۱۳۱۰
۳- ستار گان سیاه (مجموعه داستان)، ۱۳۱۷.
۴- ماه نخشب (مجموعه داستان)، ۱۳۲۸
۵- آتشهای نهفته (یا حسابها درنیامد)، ۱۳۳۰
۶- نیمه راه بهشت (داستان)، ۱۳۳۲
۷- گلچینی از دیوان سعید نفیسی، ۱۳۳۳
🪶ب- ادبیات اروپایی
۸- نمونهای از آثار پوشکین، ۱۳۱۵
۹- به یاد ماکسیم گورکی، ۱۳۱۵
۱۰- یادبود گریلف، ۱۳۲۳
۱۱- افسانههای گریلف،۱۳۲۳
۱۲- پوشکین، ۱۳۲۵
۱۳- نایب چاپارخانه، اثر پوشکین، ۱۳۲۶
۱۴- عشق چگونه زایل شد و چند داستان دیگر. اثر لئو تولستوی. ۱۳۳۱
۱۵- آدام متیسکیه ویچ (ترجمه)، ۱۳۳۴
۱۶- تاریخ ادبیات روسی، جلد اول، ۱۳۳۴
۱۷- ایلیاد، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۴
۱۸- پل و ویرژینی، اثر برناردن دوسن پیر. ۱۳۳۵ (ترجمه)
۱۹- زندگی و کار و هنر ماکسیم گورکی(با چند داستان دیگر)، ۱۳۳۶
۲۰- آرزوهای برباد رفته، اثر بالزاک (ترجمه)، ۱۳۳۷
۲۱- ادیسه، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۷
🪶ج- تصحیح متون فارسی
۲۲- رباعیات حکیم عمر خیام ۱۳۰۶ (چاپ۱۳۱۶)
۲۳- دو تقریر از خواجه عمر خیام. مندرج در مجله شرق. ۱۳۰۹
۲۴- شاهنامه جلدهای ۷و۸و۹و۱۰. چاپ ۱۳۱۰
۲۵- شاهنامه جلد اول. چاپ خاور. ۱۳۱۰
۲۶- رباعیات باباافضل کاشانی، ۱۳۱۱
۲۷- پندنامه انوشیروان از بدایعی بلخی. ۱۳۱۲
۲۸- نصیحت نامه (قابوسنامه) ۱۳۱۲
۲۹- سامنامه، خواجوی کرمانی، جلد اول، ۱۳۱۶
۳۰- سیرالعباد الی المعاد، اثر سنایی غزنوی، ۱۳۱۶
۳۱- تاریخ گیتی گشا، تالیف میرزا محمد صادق موسوی. با دو ذیل، تألیف عبدالکریم شریف و آقا محمد رضا شیرازی، ۱۳۱۷
۳۲- دیوان مقطعات و رباعیات ابن یمین، ۱۳۱۸
۳۳- دیوان لامعی گرگانی، ۱۳۱۹
۳۴- تاریخ مسعودی (معروف به تاریخ بیهقی)، سه جلد، ۱۳۱۹–۱۳۳۲
۳۵- دیوان قصاید و غزلیات عطار نیشابوری، ۱۳۱۹
۳۶- دیوان قصاید و غزلیات معین الدین جنید شیرازی ۱۳۲۰
۳۷- منتخب قابوسنامه، وزارت فرهنگ ۱۳۲۰
۳۸- رساله مجدیه، نوشته مجدالملک سینکی. ۱۳۲۱
۳۹- رساله فریدون بن احمد سپهسالار در احوال جلال الدین مولوی، ۱۳۲۵
۴۰- مواهب الهی (درتاریخ آل مظفر) تألیف معین الدین یزدی، جلد اول ۱۳۲۶
۴۱- گشایش و رهایش، تألیف ناصر خسرو، بمبئی ۱۳۲۸
۴۲- رساله صاحبیه، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۲
۴۳- رساله روحی انارجانی، مندرج در فرهنگ ایران زمین. ۱۳۳۲.
۴۴- زینالخبار، تألیف ابوسعید عبدالحی گَردیزی(شامل تاریخ ساسانیان تا پایان دوره صفاری)، ۱۳۳۳
۴۵- سخنان منظوم ابوسعید، ۱۳۳۴.
۴۶- مقامات عبدالخالق غجدوانی و عارف ریوگری، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۵.
۴۷- کلیات عراقی، ۱۳۳۵.
۴۸- لباب الباب، ۱۳۳۵.
۴۹- دیوان ازرقی هروی، ۱۳۳۶.
۵۰- دستورالوزرا، خواندمیر، ۱۳۳۷.
۵۱- دیوان قاسم انوار، ۱۳۳۷.
۵۲- دیوان هلالی جُغَتایی، ۱۳۳۷.
۵۳- دیوان انوری، ۱۳۳۷.
۵۴- دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، ۱۳۳۸.
۵۵- دیوان رشید وطواط، ۱۳۳۹.
۵۶- دیوان عَمعَق بخارایی، ۱۳۳۹.
۵۷- فتوت نامه ناصری. مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۹.
۵۸- دیوان اوحدی مراغهای، ۱۳۴۰.
۵۹- گلستان سعدی شیرازی، ۱۳۴۰.
🪶د- تحقیق در ادبیات فارسی و ایران:
۶۰- احوال و منتخب اشعار خواجوی کرمانی، ۱۳۰۷.
۶۱- مجدالدین همگر شیرازی، ۱۳۱۴.
۶۲- احوال و اشعار رودکی، سه جلد ۱۳۰۹–۱۳۱۹(چاپ دوم در یک جلد و با تغییرات)
۶۳- نظامی در اروپا، ۱۳۱۴.
۶۴- آثار گمشده ابوالفضل بیهقی، ۱۳۱۵.
۶۵- احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ۱۳۱۶.
۶۶- سخنان سعدی دربارهٔ خودش، ۱۳۱۶.
۶۷- جستجو در احوال و اشعار فریدالدین عطار نیشابوری، ۱۳۲۱
۶۸- در پیرامون احوال و اشعار حافظ، ۱۳۲۱.
۶۹- شاهکارهای نثر معاصر فارسی. (دو جلد) ۱۳۳۰–۱۳۳۲.
۷۰- روزگار ابن سینا، ۱۳۳۱.
۷۱- زندگی و کار و اندیشه و روزگار پور سینا، ۱۳۳۲.
۷۲-سرگذشت ابن سینا به قلم خود او، ۱۳۳۲.
۷۳- ترجمه جشن نامه ابن سینا به زبان فرانسه، ۱۹۵۳
۷۴- ابن سینا در اروپا، ۱۳۳۳.
۷۵- تاریخ نظم و نثر ایران در زبان فارسی ، ۱۳۳۴ (دو جلد).
۷۶- در مکتب استاد (مباحث دستوری و املایی)، ۱۳۴۳
۷۷- سرچشمه تصوف ۱۳۴۵.
🪶ه- تاریخ ایران:
۷۸- شیخ زاهد گیلانی، رشت، ۱۳۰۷.
۷۹- یزدگرد سوم، ۱۳۱۲.
۸۰- مدرسه نظامیه بغداد، ۱۳۱۳.
۸۱- پیشرفتهای ایران در دوره پهلوی، ۱۳۱۸.
۸۲- خاندان سعدالدین حمویه، مندرج در: کنجکاویهای علمی و ادبی، ۱۳۲۶
۸۳- درفش ایران و شیر و خورشید، ۱۳۲۸.
۸۴- تاریخ بیمارستانهای ایران، ۱۳۲۹
ادامه👇👇👇
@shahnamehferdowsiii
ادامه 👆👆
۸۵- بابک خرم دین، دلاور آذربایجان، ۱۳۳۳
۸۶- بحرین، حقوق ۱۷۰۰ساله ایران، ۱۳۳۳.
۸۷- تاریخ اجتماعی قرون معاصر، ۱۳۳۴.
۸۸- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ۱۳۳۵–۱۳۳۴ (دوجلد)
۸۹- خاندان طاهریان، ۱۳۳۵.
۹۰- تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، ۱۳۴۲.
۹۱- تاریخ اجتماعی دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ، ۱۳۴۲.
۹۲- در پیرامون تاریخ بیهقی، ۱۳۴۲ (دو جلد اول).
۹۳- مسیحیت در ایران، ۱۳۴۳.
۹۴- تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۱–۱۳۴۴ (متن جلد اول با ضمیمه آن)
۹۵- تاریخ شهریاری رضا شاه پهلوی، ۱۳۴۴.
🪶و- لغت:
۹۶- فرهنگ فرانسه فارسی، ۱۳۰۹–۱۳۱۰ (دو جلد).
۹۷- فرهنگ نامه پارسی، ۱۳۱۹ (جلد اول)
۹۸- فرهنگ نفیسی(فرنودسار) تألیف علی اکبرناظم الاطباء، ۱۳۱۸–۱۳۳۹ (۵جلد)
۹۹- فرهنگ فارسی جیبی، ۱۳۴۳.
🪶ز- کتابشناسی:
۱۰۰- فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی، ۱۳۴۴ (جلد ششم).
۱۰۱- فهرست آثار اروپایی دربارهٔ ابن سینا:
Bibilographie des principaux travaucx europeenne sur Avicenne.1953.
🪶ح- ترجمه تاریخ:
۱۰۲-ابن خلدون و تیمور لنگ، تالیف والتر فیشل. ترجمه با همکاری نوشین نفیسی ۱۳۳۹.
۱۰۳- تاریخ ترکیه، تألیف لاموش. ۱۳۱۶.
🪶ط- آثار دیگر:
۱۰۴- صنعت تخم نوغان ایران، تألیف ف. لافن. و ه ل. رابینو (ترجمه) ۱۲۹۸.
۱۰۵- هدیه دوستانه، ۱۳۰۴.
۱۰۶- پیشرفتهای فرهنگی در اتحاد جماهیر شوروی، ۱۳۲۳.
۱۰۷- سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی،۱۳۲۳.
۱۰۸- سرانجام آلمان (ترجمه)، ۱۳۲۶.
۱۰۹- هفتاد سال زندگی، پنجاه سال خدمت به دانش(زندگی عبدالعظیم قریب) ۱۳۲۶.
🪶ی- مجلات:
- مجله فلاحت و تجارت ۱۲۹۷–۱۲۹۹ (سه سال)
- امید (روزنامه) هفت شماره ۱۳۰۲.
- ماهنامه پیام نو(مجله ماهانه) دوازده شماره ۱۳۰۹–۱۳۱۰
- مجله شرق (مجله) سال اول دوازده شماره، ۱۳۱۳.
🪶یا- مقالات:
مقالات نفیسی بسیار متعدد و متفرق و در زمینههای متنوع است و از سال ۱۲۹۰ در جراید و مجلات ایران دیده شدهاست.
🪶یب- آثار چاپ نشده:
در این باب مراجعه شود به مقاله «کتابخانه سعید نفیسی و نسخههای خطی او» مندرج در «یاد نامه سعید نفیسی» چاپ دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران(تهران، ۱۳۵۱) در این مقاله یکصد و شصت اثر به خط او که چاپ نشده مورد معرفی قرار گرفتهاست.
@shahnamehferdowsiii
۸۵- بابک خرم دین، دلاور آذربایجان، ۱۳۳۳
۸۶- بحرین، حقوق ۱۷۰۰ساله ایران، ۱۳۳۳.
۸۷- تاریخ اجتماعی قرون معاصر، ۱۳۳۴.
۸۸- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ۱۳۳۵–۱۳۳۴ (دوجلد)
۸۹- خاندان طاهریان، ۱۳۳۵.
۹۰- تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، ۱۳۴۲.
۹۱- تاریخ اجتماعی دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ، ۱۳۴۲.
۹۲- در پیرامون تاریخ بیهقی، ۱۳۴۲ (دو جلد اول).
۹۳- مسیحیت در ایران، ۱۳۴۳.
۹۴- تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۱–۱۳۴۴ (متن جلد اول با ضمیمه آن)
۹۵- تاریخ شهریاری رضا شاه پهلوی، ۱۳۴۴.
🪶و- لغت:
۹۶- فرهنگ فرانسه فارسی، ۱۳۰۹–۱۳۱۰ (دو جلد).
۹۷- فرهنگ نامه پارسی، ۱۳۱۹ (جلد اول)
۹۸- فرهنگ نفیسی(فرنودسار) تألیف علی اکبرناظم الاطباء، ۱۳۱۸–۱۳۳۹ (۵جلد)
۹۹- فرهنگ فارسی جیبی، ۱۳۴۳.
🪶ز- کتابشناسی:
۱۰۰- فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی، ۱۳۴۴ (جلد ششم).
۱۰۱- فهرست آثار اروپایی دربارهٔ ابن سینا:
Bibilographie des principaux travaucx europeenne sur Avicenne.1953.
🪶ح- ترجمه تاریخ:
۱۰۲-ابن خلدون و تیمور لنگ، تالیف والتر فیشل. ترجمه با همکاری نوشین نفیسی ۱۳۳۹.
۱۰۳- تاریخ ترکیه، تألیف لاموش. ۱۳۱۶.
🪶ط- آثار دیگر:
۱۰۴- صنعت تخم نوغان ایران، تألیف ف. لافن. و ه ل. رابینو (ترجمه) ۱۲۹۸.
۱۰۵- هدیه دوستانه، ۱۳۰۴.
۱۰۶- پیشرفتهای فرهنگی در اتحاد جماهیر شوروی، ۱۳۲۳.
۱۰۷- سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی،۱۳۲۳.
۱۰۸- سرانجام آلمان (ترجمه)، ۱۳۲۶.
۱۰۹- هفتاد سال زندگی، پنجاه سال خدمت به دانش(زندگی عبدالعظیم قریب) ۱۳۲۶.
🪶ی- مجلات:
- مجله فلاحت و تجارت ۱۲۹۷–۱۲۹۹ (سه سال)
- امید (روزنامه) هفت شماره ۱۳۰۲.
- ماهنامه پیام نو(مجله ماهانه) دوازده شماره ۱۳۰۹–۱۳۱۰
- مجله شرق (مجله) سال اول دوازده شماره، ۱۳۱۳.
🪶یا- مقالات:
مقالات نفیسی بسیار متعدد و متفرق و در زمینههای متنوع است و از سال ۱۲۹۰ در جراید و مجلات ایران دیده شدهاست.
🪶یب- آثار چاپ نشده:
در این باب مراجعه شود به مقاله «کتابخانه سعید نفیسی و نسخههای خطی او» مندرج در «یاد نامه سعید نفیسی» چاپ دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران(تهران، ۱۳۵۱) در این مقاله یکصد و شصت اثر به خط او که چاپ نشده مورد معرفی قرار گرفتهاست.
@shahnamehferdowsiii
Forwarded from چراغداران (Mohammad Baghsangani)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻در مکتب استاد سعید نفیسی
🔹انتشار برای نخستین بار در وب | از مجموعه پژوهشی چراغداران فکر و فرهنگ و دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران
💎 "ط" حرف نوزدهم یا "ت" حرف چهارم الفبای فارسی | فروردین ۱۳۴۱
برنامه "در مکتب استاد" سالها در رادیو پخش می شد و مخاطب بسیار داشت. سعید نفیسی نویسنده و کارشناس این برنامه برای چند سال اول آموزش درست نویسی و کاربرد صحیح کلمات در زبان فارسی و شرح ابیات و نوشتههای دشوار شعرا و بیان پیچیدگیهای متون ادبی به زبان ساده را در این برنامه بر عهده داشت. نخست نفیسی تنها به سوالات مجری پاسخ میداد به تدریج، مخاطبان بسیاری یافت. شنوندگان برای او نامه مینوشتند و نفیسی پاسخگوی این برنامه بود. با توجه به استقبال از سخنان او نشر عطایی تصمیم گرفت تا یادداشتهای نفیسی را با همین عنوان منتشر کند. جالب این که بسیاری از نکات نفیسی پس از گذشت چندین دهه هنوز هم رعایت نمیشود .
#سعید_نفیسی
♻️ برای علاقه مندان ارسال کنیم
به مجموعه "چراغداران" بپیوندید:
🔹 چراغداران: @chraghdaran
🔸گروه چراغداران: www.tg-me.com/cheraghdaran
🔺سخن و سخنوران: @SokhanoSokhanvaran
🐦⬛️کانال یوتیوب: youtube.com/@Cheraghdaran
🔹انتشار برای نخستین بار در وب | از مجموعه پژوهشی چراغداران فکر و فرهنگ و دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران
💎 "ط" حرف نوزدهم یا "ت" حرف چهارم الفبای فارسی | فروردین ۱۳۴۱
برنامه "در مکتب استاد" سالها در رادیو پخش می شد و مخاطب بسیار داشت. سعید نفیسی نویسنده و کارشناس این برنامه برای چند سال اول آموزش درست نویسی و کاربرد صحیح کلمات در زبان فارسی و شرح ابیات و نوشتههای دشوار شعرا و بیان پیچیدگیهای متون ادبی به زبان ساده را در این برنامه بر عهده داشت. نخست نفیسی تنها به سوالات مجری پاسخ میداد به تدریج، مخاطبان بسیاری یافت. شنوندگان برای او نامه مینوشتند و نفیسی پاسخگوی این برنامه بود. با توجه به استقبال از سخنان او نشر عطایی تصمیم گرفت تا یادداشتهای نفیسی را با همین عنوان منتشر کند. جالب این که بسیاری از نکات نفیسی پس از گذشت چندین دهه هنوز هم رعایت نمیشود .
#سعید_نفیسی
♻️ برای علاقه مندان ارسال کنیم
به مجموعه "چراغداران" بپیوندید:
🔹 چراغداران: @chraghdaran
🔸گروه چراغداران: www.tg-me.com/cheraghdaran
🔺سخن و سخنوران: @SokhanoSokhanvaran
🐦⬛️کانال یوتیوب: youtube.com/@Cheraghdaran